89/12/23
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: آيات 49 تا 54 سوره حج
﴿قُلْ يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّمَا أَنَا لَكُمْ نَذِيرٌ مُبِينٌ﴾ ﴿فَالَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَهُم مَّغْفِرَةٌ وَرِزْقٌ كَرِيمٌ﴾ ﴿وَالَّذِينَ سَعَوْا فِي آيَاتِنَا مُعَاجِزِينَ أُولئِكَ أَصْحَابُ الْجَحِيمِ﴾ ﴿وَمَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ مِن رَّسُولٍ وَلاَ نَبِيٍّ إِلَّا إِذَا تَمَنَّي أَلْقَي الشَّيْطَانُ فِي أُمْنِيَّتِهِ فَيَنسَخُ اللَّهُ مَا يُلْقِي الشَّيْطَانُ ثُمَّ يُحْكِمُ اللَّهُ آيَاتِهِ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ﴾ ﴿لِيَجْعَلَ مَا يُلْقِي الشَّيْطَانُ فِتْنَةً لِّلَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ وَالْقَاسِيَةِ قُلُوبُهُمْ وَإِنَّ الظَّالِمِينَ لَفَي شِقَاقٍ بَعِيدٍ﴾ ﴿وَلِيَعْلَمَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِن رَبِّكَ فَيُؤْمِنُوا بِهِ فَتُخْبِتَ لَهُ قُلُوبُهُمْ وَإِنَّ اللَّهَ لَهَادِ الَّذِينَ آمَنُوا إِلَي صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ﴾
دعوتِ سوره ي مباركه ي حج ضمن اينكه با حكمت است با موعظه ي حَسنه و جدال احسن هم همراه است. بخشي از مسائل مربوط به حكمت، موعظه ي حَسنه و جدال احسن را در آيات قبل بيان فرمودند الآن هم به عنوان تسليت به وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم)، هم هشدار به امّت اين اصل كلّي را ذكر ميفرمايند و آن اين است كه وجود مبارك پيامبر اوّلين پيامبر بشريّت نيست انبياي فراواني آمدند و رحلت كردند يا شهيد شدند هر پيامبري كه بيايد شيطان نفوذي دارد در جامعه و حدّاكثر نفوذش در حدّ وسوسه است و اين هم آزمونِ الهي است چون بدون وسوسه و بدون جهاد اكبر كسي كامل نميشود.
تلاشهاي شيطان در دو بخش است بخشهاي مربوط به عمل، بخشهاي مربوط به علم، گاهي شهوتهاي عملي را فراسوي مردم نصب ميكند گاهي شبهههاي علمي را فراسوي عالِمان حوزه و دانشگاه نصب ميكند هر گروهي را با يك فتنهاي ميگيرد فرمود انبيا را خداي سبحان براي هدايت مردم فرستاده است و آنها مأمورند با حكمت، موعظه، جدال احسن مردم را دعوت كنند ﴿ادْعُ إِلَي سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُم بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ﴾ انبيا(عليهم السلام) مخصوصاً وجود مبارك خاتم(عليهم الصلاة و عليهم السلام) رئوف و رحيماند نسبت به مؤمنين اين دو اسم از اسماي حُسناي خداي سبحان كه فرمود: ﴿وَاللّهُ رَؤُوفٌ بِالْعِبَادِ﴾ و ﴿بِالْمُؤْمِنِينَ رَؤُوفٌ رَحِيمٌ﴾ همين دو اسم از اسماي حُسنا را كه خدا در وصف خود ذكر كرد در بخش پاياني سوره ي مباركه ي «توبه» براي پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) ذكر كرد كه ﴿جَاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزِيزٌ عَلَيْهِ مَاعَنِتُّمْ حَرِيصٌ عَلَيْكُم بِالْمُؤْمِنِينَ رَؤُوفٌ رَحِيمٌ﴾ چون رأفتِ او عقلي است رحمتِ او عقلي است، اگر ببيند مؤمني با داشتن اين همه راههاي صحيح بيراهه ميرود نگران است آنقدر نگران است كه غصّه ميخورد و آنقدر غصّه ميخورد كه گويا نزديك است روح مطهّرش از بدن جدا بشود اينقدر نگران است كه امّت بيراهه برود مثل اينكه انسان يك فرزند دارد ساليان متمادي براي او زحمت كشيده حالا ميبيند ـ معاذ الله ـ بيراهه ميرود خب خيلي متأثّر ميشود.
آياتي در قرآن كريم است فرمود: ﴿فَلَعَلَّكَ بَاخِعٌ نَّفْسَكَ عَلَي آثَارِهِم إِن لَّمْ يُؤْمِنُوا بِهذَا الْحَدِيثِ أَسَفاً﴾ كه بخشي از اين در سوره ي مباركه ي «كهف» گذشت بخشي هم در سوره ي مباركه ي «شعراء» ميآيد. فرمود: ﴿لاَ تَذْهَبْ نَفْسُكَ عَلَيْهِمْ حَسَرَاتٍ﴾ اينقدر غصّه نخور داري جان ميبازي خب حالا نپذيرفتند، نپذيرفتند. رأفت و رحمت پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) به مؤمنين تا اين اندازه است كه ﴿بِالْمُؤْمِنِينَ رَؤُوفٌ رَحِيمٌ﴾ آنچنان رأفت دارد كه نزديكِ به ذَهاب نفس است كه خدا فرمود: ﴿لاَ تَذْهَبْ نَفْسُكَ عَلَيْهِمْ حَسَرَاتٍ﴾ و در دو جا يكي در سوره ي «شعراء» يكي در سوره ي «كهف» كه قبلاً گذشت فرمود: ﴿فَلَعَلَّكَ بَاخِعٌ نَّفْسَكَ عَلَي آثَارِهِم إِن لَّمْ يُؤْمِنُوا بِهذَا الْحَدِيثِ أَسَفاً﴾ بنابراين تنها آرزوي پيغمبر اين نيست بلكه با رأفت، با رحمت، با درايت آميخته است كه جامعه اصلاح بشود، جامعه اهل عقل و عدل بشود. همه ي انبيا اين طورند مخصوصاً وجود مبارك پيغمبر(عليهم الصلاة و عليهم السلام) شيطان هم براي آزمون بيكار ننشسته او مأموريت پيدا ميكند كه در هر امري يك بدلي درست كند اولاً تا آنجا كه ممكن است اينها را از راه به در ميبرد ثانياً اگر كسي تبعيّت او را نپذيرفت و خواست در اسلام بماند مطالب جعلي را به صورت مطالب اصيل به خوردِ او ميدهد شبهه از همين قبيل است متشابه از همين قبيل است. متشابهات براي كسي است كه اصلِ اسلام را قبول دارد منتها فريبِ اين تشابه را ميخورد كه ﴿فَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاءَ الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاءَ تَأْوِيلِهِ﴾ آنها كه بيراهه هستند كه ـ معاذ الله ـ ميگويند اينها فسون است و فسانه ﴿إِنْ هذَا إِلَّا أَسَاطِيرُ الْأَوَّلِينَ﴾ اين دنبال متشابه نميگردد اما آن كسي كه اصل اسلام را قبول دارد منتها خردمدار نيست به دام متشابهات ميافتد اين متشابهات يك دستآويزي است براي شيطنتِ شياطين، شياطين از اين متشابهات خواه در بخشهاي اعتقادي خواه در بخشهاي اخلاقي خواه در بخشهاي عملي با اين متشابهات دام ميسازند عدّهاي را به دام مياندازند و صيد ميكنند. بخشهاي وسيعي مربوط به گناهان عملي است كه در آيات ديگر آمده است اين بخش در عين حال كه آن گناهان عملي را به همراه دارد گناهِ فكري به نام شبهه را هم به صورت شفّاف بازگو ميكند. براي اينكه در قبال ﴿الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَرَضٌ﴾ يا ﴿الْقَاسِيَةِ قُلُوبُهُمْ﴾ علما را ذكر ميكند يك وقت است كه در برابر ﴿الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَرَضٌ﴾ يا ﴿الْقَاسِيَةِ قُلُوبُهُمْ﴾ مؤمنين را ذكر ميكند اين اعم از شبهههاي علمي يا كارهاي عملي است اما در قبال ﴿الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَرَضٌ﴾ يا ﴿الْقَاسِيَةِ قُلُوبُهُمْ﴾ علما را نام ميبرد معلوم ميشود آنها به دام شبهههاي علمي افتادند حالا يا شبيخون بود يا تهاجم فرهنگي بود اينها را به دام كشيد پس هر پيامبري نسبت به امّتش رئوف و رحيم است.
وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) مرحله ي كمال آن را دارد حضرت به قدري علاقهمند به ايمانِ مسلمانهاست كه اگر اينها بيراهه رفتند طوري است كه ﴿تَذْهَبْ نَفْسُكَ عَلَيْهِمْ حَسَرَاتٍ﴾ ميشود براي اينكه ميداند بعد از مرگ اينها به كدام عالَم ميروند و در آنجا چه خبر است و شيطان هم تعهّد سپرده يعني با خودش تصميمِ باطل گرفته كه جمعيّتي را گمراه بكند. گمراه كردنِ شيطان هم در قرآن كريم به صورت مبسوط آمده كه دامهاي او چيست چه گروهي را با چه دام ميگيرد و راه درمان و نجات اين دامها چيست، اگر آن دامها و آن گروههايي كه به اين دامها ميافتند مشخص بشود موقعيّت و فضاي اين آيه هم روشن خواهد شد.
اصلِ شيطان در سوره ي مباركه ي «انعام» خداي سبحان فرمود او تصميمِ جدّي گرفته كه شما را گمراه كند اين اختصاصي به امّت اسلامي ندارد تمام انبياي قبلي و اُممشان مبتلا به چنين آفتي بودند آيه ي 112 سوره ي مباركه ي «انعام» اين است ﴿وَكَذلِكَ جَعَلْنَا لِكُلِّ نَبِيٍّ عَدُوّاً﴾ در آيه ي محل بحث فرمود: ﴿مَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ مِن رَّسُولٍ وَلاَ نَبِيٍّ﴾ مگر اينكه شيطان فتنه ميكند كه ميشود يك موجبه ي كليه، در آيه ي 112 سوره ي «انعام» هم به صورت موجبه ي كليه بيان ميكند ميفرمايد: ﴿وَكَذلِكَ جَعَلْنَا لِكُلِّ نَبِيٍّ عَدُوّاً﴾ آن عدوّ چه كسانياند؟ ﴿شَيَاطِينَ الْإِنْسِ وَالْجِنِّ﴾ اينها با يكديگر گفتگو دارند اسرار يكديگر را ميگويند رموز اسلامي و پيشرفت اسلامي را با خودشان در ميان ميگذارند كه چگونه جلوي پيشرفت اسلام را بگيرند چگونه جلوي تكامل مسلمانها را بگيرند و مانند آن. ﴿يُوحِي بَعْضُهُمْ إِلَي بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُوراً وَلَوْ شَاءَ رَبُّكَ مَا فَعَلُوهُ﴾ اگر خدا بخواهد جلوي اينها را ميگيرد ولي مصلحت نيست براي اينكه اينها امتحان است ديگر، اگر امتحان نباشد كه ﴿لِيَمِيزَ اللّهُ الْخَبِيثَ مِنَ الطَّيِّبِ﴾ نيست درجات نميدهند دركات دامنگير كسي نميشود اينها بايد باشد. بعد از اينكه چند آيه پشت سر هم در سوره ي مباركه ي «انعام» ذكر كرد ميرسد به آيهاي كه مربوط به بحث كنوني ماست و آن آيه ي 121 همين سوره ي مباركه ي «انعام» است در آنجا فرمود آيه ي 121 سوره ي مباركه ي «انعام» فرمود: ﴿وَإِنَّ الشَّيَاطِينَ لَيُوحُونَ إِلَي أَوْلِيَائِهِمْ لِيُجَادِلُوكُمْ﴾ اينكه انسان در موقع مطالعه يك شبهه ي تلخي به ذهن او القا ميشود اين فوراً بايد بفهمد و استعاذه بكند و به خدا پناه ببرد اين وحي است وحي آن شعورِ مرموز است به تعبير سيدناالاستاد اينكه آرام مطلبي در قلب قرار ميگيرد اين لغتاً وحي است اگر حق بود از طرف فرشتههاست، اگر باطل بود از طرف شيطان است شيطان هم وحي ميفرستد نسبت به افرادي كه جزء شياطينالانساند فرمود: ﴿وَإِنَّ الشَّيَاطِينَ لَيُوحُونَ إِلَي أَوْلِيَائِهِمْ لِيُجَادِلُوكُمْ﴾ آنگاه در همين سوره ي مباركه ي «انعام» به پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود اينها كه ميآيند در مسجدِ تو دو گروهاند:
گروه اوّل يك عدّه ميآيند كه معارف الهي را بشنوند ﴿وَإِذَا جَاءَكَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِآيَاتِنَا فَقُلْ سَلاَمٌ عَلَيْكُمْ﴾ اول به آنها سلام بكن بعد مطالب را در ميان بگذار اينكه در خطبههاي نماز جمعه اول سلام ميكنند و سابقاً وُعّاظ و اهل منبر قبل از شروع به سخن وقتي در منبر مينشستند اول سلام ميكردند هر دو گروه از همين آيه سوره ي مباركه ي «انعام» گرفتند كه خدا به پيغمبر فرمود وقتي مؤمنين آمدند احكام الهي را بشنوند اول سلام بكن اين براي مؤمنين اما ﴿وَإِذَا جَاءَكَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِآيَاتِنَا﴾ فرمود يك عدّه ي ديگري ميآيند كه حرفِ خودشان را بزنند نه اينكه حرفِ تو را بشنوند اينها كه ميآيند به قصد جدال اين طور نيست كه حالا حرفِ شما را گوش بدهند موعظه ي شما را بپذيرند برهان شما را تلقّي كنند ميآيند فقط حرف خودشان را بزنند اصلاً حرفت را گوش نميدهند ﴿وَيَعْلَمَ الَّذِينَ يُجَادِلُونَ فِي آيَاتِنَا﴾ پس هر دو گروه در سوره ي مباركه ي «انعام» آمده.
گروه دوم يعني مجادِل همانهايي هستند كه برابر با آيه ي 121 سوره ي مباركه ي «انعام» اين جدالآموزي را از شيطان گرفتند ﴿وَإِنَّ الشَّيَاطِينَ لَيُوحُونَ إِلَي أَوْلِيَائِهِمْ لِيُجَادِلُوكُمْ﴾ هم آن مباني و مباديِ فاسد را از شيطان ميگيرند هم نحوه ي جدال را از او ميگيرند و هم اينكه حالا كه اينها را گرفتيد برويد با پيغمبر جدال كنيد را از شيطان ميگيرند. خب اينها در مسائل علمي است در شبهات علمي است و مانند آن كه حوزه و دانشگاه در برابر اين گونه از فتنهها مسئول است پس بنابراين درست است كه برابر آيه ي 112 سوره ي «انعام» هر پيامبري با دشمن روبهروست و شيطان، دشمن هر پيامبر است و اين اطلاق دارد هم مسائل عملي هم مسائل علمي را در برميگيرد ولي آيه ي 121 همان سوره ي مباركه ي «انعام» و آيه ي محلّ بحث سوره ي مباركه ي «حج» بخش مهمّش مربوط به مسائل علمي، شبهات علمي، اشكالات علمي، نقدهاي علمي كه متوجّه دين ميكنند لذا در قبال ﴿الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَرَضٌ﴾ يا ﴿الْقَاسِيَةِ قُلُوبُهُمْ﴾ علما قرار گرفتند معلوم ميشود كه بخش مهمّ فتنه ي شيطان در اين قسمت سوره ي مباركه ي «حج» همان شبهات علمي است كه عالِمان دين بايد آنها را برطرف كنند.
جريان رسول و نبيّ لابد اين روايتهاي فراواني كه بخشي از اينها را در كتاب شريف كنزالدقائق نقل كردند ملاحظه فرموديد كه رسول كيست، نبي كيست، محدَّث كيست؟ فرق بين رسول و نبيّ بخشي از آن از لغت برميآيد كه نبي از نبأ است و خبر، رسول از رسالت است و پيامرساني. از آن جهت كه خبر را ميگيرند ميگويند نبيّ، از آن جهت كه ميرسانند ميگويند رسول. اين معنايش تفكيك نيست ممكن است كسي همه ي اين منصبها را داشته باشد مثل اينكه يك فقيه جامعالشرايط هم سِمَت فقاهت دارد يعني كه صبغه ي علمي است هم مرجع تقليد است هم قاضي است هم ولايت دارد و اين شئون چندگانه را فقيه جامعالشرايط داراست بعضيها واجد همه ي اين شرايطاند.
فرق بين نبيّ و رسول هم از نظر لغت مشخص است هم طبق روايات فراواني كه نقل كردند از آن جهت كه در عالَم رؤيا معارف را تلقّي ميكند نظير اينكه وجود مبارك ابراهيم گفت ﴿إِنِّي أَرَي فِي الْمَنَامِ أَنِّي أَذْبَحُكَ﴾ اين نبوّت او را ميرساند اما حالا دارد به فرزندش ابلاغ ميكند يا به جامعه ابلاغ ميكند رسالت او را ميرساند «النبيّ مَن هو؟ الرسول مَن هو؟ المحدَّث مَن هو؟» طبق روايات متعدّدي كه بخشي از آن روايات در تفسير كنزالدقائق آمده همان است كه عصارهاش در بحث ديروز گذشت. خب، درباره ي حضرت امير(سلام الله عليه) هم روايات فراواني است كه محدَّث است فرشتهها با او رابطه داشتند. مستحضريد وقتي نام مبارك حضرت امير را ميبرند يعني دوازده امام چون حضرت الگوست و به عنوان نمونه است اختصاصي به خود آن حضرت ندارد همه ائمه(عليهم السلام) اين طورند، پس هر نبيّي، هر رسولي كه از طرف خداي سبحان آمده است شيطان تلاش و كوشش ميكند در مسائل علمي و عملي او پيشرفتي حاصل نشود.
مطلب ديگر آن است كه برخيها خيال كردند اين تمنّا يعني «قَرَأ» كه در بحث ديروز گوشهاي از اين اشاره شد «قرأ» يعني اگر پيامبر قرائت بكند ـ معاذ الله ـ در اثناي قرائت او شيطنت راه پيدا ميكند بعضي آيات كم ميشود بعضي جملهها زياد ميشود تحريفي رخنه ميكند و مانند آن، در سوره ي مباركه ي «نجم» اين افترا راه پيدا كرده و آن افترا اين است كه وقتي وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) به آيه ي هجده و نوزده سوره ي مباركه ي «نجم» رسيد فرمود: ﴿مَا زَاغَ الْبَصَرُ وَمَا طَغَي﴾ ﴿لَقَدْ رَأَي مِنْ آيَاتِ رَبِّهِ الْكُبْرَي﴾ ﴿أَفَرَأَيْتُمُ اللاَّتَ وَالْعُزَّي﴾ ﴿وَمَنَاةَ الثَّالِثَةَ الْأُخْرَي﴾ آيا ديديد اين بُت لات، بُت عُزّا، بُت مَنات اينها كاري از آنها ساخته است يا نه، اينجا ـ معاذ الله ـ شيطان راه پيدا كرده و حضرت اين جملهها را افزود كه «إنّ شفاعتهنّ لَتُرجيٰ» كه اين امضاي وثنيّت بتپرستان است يعني شفاعت اينها مورد اميد است كه مثلاً ـ معاذ الله ـ حضرت امضا كرده كه اينها حقّ شفاعت دارند و اينكه بتپرستها گفتند: ﴿مَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِيُقَرِّبُونَا إِلَي اللَّهِ زُلْفَي﴾ يا ﴿هؤُلاَءِ شُفَعَاؤُنَا عِندَ اللَّهِ﴾ اين مورد امضاي وحي است ـ معاذ الله ـ در حالي كه صدر و ساقه ي اين روايت جعل است و فريب است و فتنه است و آفت. هيچ چنين چيزي نيست نه دليل معتبري هست نه قابل قبول عقل است نه قابل قبول نقل است صريح قرآن كريم اين است كه آنچه از لبان مطهّر پيغمبر شنيده ميشود وحي الهي است ﴿مَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَي﴾ ﴿إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَي﴾ اين جعل هست اين را علما بايد طرح كنند.
سوره ي مباركه ي «نجم» مطالبي است كه اين داستان ساختگي را دستبافت را، دستساخت را، دسيسه را نفي ميكند فرمود: ﴿وَالنَّجْمِ إِذَا هَوَي﴾ ﴿مَا ضَلَّ صَاحِبُكُمْ وَمَا غَوَي﴾ ﴿وَمَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَي﴾ ﴿إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَي﴾ با اين لحن شفاف و روشن كه منطقه ي لبان مطهّر حضرت از هر گزندي معصوم و مصون است معذلك چنين آفتي را برخيها در كتابهاي تفسيرشان نقل كردند خب اين را عالمان دين بايد طرح كنند بگويند اين با عقل سازگار نيست با نقل سازگار نيست با سياق آيات سازگار نيست با سِباق آيات سازگار نيست با صدر آيه سازگار نيست كه ـ معاذ الله ـ حضرت در اثنايش اين جمله را كم و زياد كرده. خب، بنابراين اگر عالِمان دين نباشند خب هست ديگر اين در كتابها هست رخنه پيدا كرده آمار متنبّيان كه كمتر از آمار انبيا نيست آمار نفوذيها هم كه كمتر از آمار اصيل نيست. فرمود ما به هر پيامبري دشمني دارد هر ديني دشمني دارد پس تمنّا به معناي قرائت نيست (يك) و وجود مبارك حضرت هم مصون بود از اينكه به چنين مبتلا بشود و مرتكب بشود (اين دو)، پس تمنّا معنايش اين نيست كه در اثناي قرائت پيامبر چيزي راه پيدا كرده كم و زياد شده اين قرآن نه يك كلمه كم است نه يك كلمه زياد، عين آنچه بر پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) نازل شده است به وسيله ي اهل بيت محفوظ ماند يداً بِيَد، متواتراً به همه ي ما رسيد كه ما در خدمت اين هستيم البته معارف قرآن، معاني قرآن، درجات قرآن، باطن قرآن در دست همه نيست اما الفاظ قرآن از اول و وسط و آخر، آخر و وسط و اول بدون يك «واو» كم و زياد همان است كه خدا فرمود و ما در خدمت آن هستيم. خب، پس بنابراين اينكه فرمود: ﴿أَلْقَي الشَّيْطَانُ فِي أُمْنِيَّتِهِ﴾ يعني در مورد آرزوي پيغمبر كه جامعه اصلاح بشود علماً و عملاً شيطنت راه پيدا ميكند شيطان هم بالصراحه گفته كه كارهاي من چيست من اغوا ميكنم و تزيين ميكنم، فريب ميدهم.
سوره ي مباركه ي «اعراف» بخشي از اينها را ذكر كرد در سوره ي مباركه ي «اعراف» آيه ي پانزده به بعد اين است كه شيطان ميگويد كه ﴿فَبِمَا أَغْوَيْتَنِي لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَكَ الْمُسْتَقِيمَ﴾ هر جا راه راست است من سرِ راه راست مينشينم سرِ راه مسجد و حسينيه و حوزه مينشينم كه كسي نيايد سرِ راه حرمين مينشينم كه كسي نرود سرِ راه عتبات مقدّسه مينشينم كسي نرود سرِ راه اعمال صالحه مينشينم كه كسي نرود آدرس داد كه من سرِ راه مينشينم اينها را پشيمان ميكنم ﴿لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَكَ الْمُسْتَقِيمَ﴾ خب حالا كه قَعيد يعني كمين ميكند حالا كه آنجا نشسته كمين كرده كه افراد راه بربايد به چه وسيلهاي اينها را ميربايد و از دين و تديّن منصرف ميكند؟ وسايلش را ذكر كرده ﴿ثُمَّ لَآتِيَنَّهُم مِن بَيْنِ أَيْدِيهِمْ وَمِنْ خَلْفِهِمْ وَعَنْ أَيْمَانِهِمْ وَعَن شَمَائِلِهِمْ وَلاَ تَجِدُ أَكْثَرَهُمْ شَاكِرِينَ﴾ بعضيها را به آينده اميدوار ميكنند يا از آينده ميترسانند، بعضيها را نسبت به گذشته ميترسانند بعضيها را از راه تزيين چيزهايي را براي آنها زيبا جلوه ميدهند يا ﴿زخرف الحياة الدنيا﴾ يا پُست و مقام براي اينها زيبا جلوه ميدهند كه ﴿لَأُزَيِّنَنَّ لَهُمْ﴾ در بخشهاي ديگر ﴿وَيُمَنِّيهِمْ﴾ هست، ﴿لَأُزَيِّنَنَّ﴾ هست تا برسد به ﴿لْأَمُرَنَّهُمْ فَلَيُغَيِّرُنَّ خَلْقَ اللّهِ﴾ يعني من بعد از اينكه تزيين كردم چيزي را براي آنها زيبا و زينت جلوه دادم اينها پذيرفتم ديگر فرمان ميدهم مثل اينكه نفس در درجه ي اول تَسويل ميكند بعد امر. اين نفس كه در درجه ي اول اماره ي بالسّوء نيست اول نفس مسوّله است زشت را زيبا نشان ميدهد دور را نزديك نشان ميدهد شرّ را خير نشان ميدهد قبيح را حَسن نشان ميدهد باطل را حق نشان ميدهد كذب را صِدق نشان ميدهد بعد ميگيرد بعد از تسويل است كه ﴿إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةُ بِالسُّوءِ﴾ اينجا هم شيطان بعد از تزيين است كه گفت ﴿وَلَأَمُرَنَّهُمْ﴾ وقتي كاملاً انسان را درباره ي اموري بالأخره فريب داد و گرفت و چيزي را براي او زيبا نشان داد آن وقت فرمان ميدهد شيطان هم مجبور است اطاعت كند چون جبر به اختيار لا ينا في الاختيار جبري البته در كار نيست. خب، پس آيه ي شانزده به بعد سوره ي «اعراف» اين است كه ﴿ثُمَّ لَآتِيَنَّهُم مِن بَيْنِ أَيْدِيهِمْ وَمِنْ خَلْفِهِمْ وَعَنْ أَيْمَانِهِمْ وَعَن شَمَائِلِهِمْ وَلاَ تَجِدُ أَكْثَرَهُمْ شَاكِرِينَ﴾ تا اينكه در آيه ي 26 همين سوره ي مباركه ي «اعراف» فرمود: ﴿يَا بَنِي آدَمَ قَدْ أَنزَلْنَا عَلَيْكُمْ لِبَاساً يُوَارِي سَوْءَاتِكُمْ وَرِيشاً وَلِبَاسُ التَّقْوَي ذلِكَ خَيْرٌ ذلِكَ مِنْ آيَاتِ اللّهِ لَعَلَّهُمْ يَذَّكَّرُونَ ٭ يَا بَنِي آدَمَ لاَ يَفْتِنَنَّكُمُ الشَّيْطَانُ كَمَا أَخْرَجَ أَبَوَيْكُم مِنَ الْجَنَّةِ يَنزِعُ عَنْهُمَا لِبَاسَهُمَا لِيُرِيَهُمَا سَوْءَاتِهِمَا إِنَّهُ يَرَاكُمْ هُوَ وَقَبِيلُهُ مِنْ حَيْثُ﴾ فرمود بالأخره شما اگر از هيچ چيزي نميترسيد از آبرويتان بترسيد اين شما را بيآبرو ميكند ما در تعبيرات فارسي چه ميگوييم آن حرفِ قبيحي كه نميشود در بحثها گفت همان است اگر خواستند كسي را مسلوبالحيثيه كنند در جامعه چه كار ميكنند كُتش را كه در نميآورند كه اين هم همين فرمود، فرمود آن لباسي را در ميآورند كه شما را رسوا ميكند همين يعني بدان! اينكه كنايه است تمام تلاش شيطان اين است كه شما را مسلوبالحيثيه بكند انسان با آبرو زنده است اگر آبرو رفت ديگر كاري از انسان ساخته نيست نه ميتواند تجارت كند نه ميتواند تبليغ كند نه ميتواند هدايت كند فرمود بدانيد اين تمام تلاش و كوششاش اين است كه ﴿لِيُرِيَهُمَا سَوْءَاتِهِمَا﴾ ديديد با آدم چه كرد قصّه ي حضرت آدم كه پيچيده در پيچيده است حالا تمثّل بود، در كدام نشئه بود اصلش روشن نيست اما فيالجمله اين است كه ﴿فَبَدَتْ لَهُمَا سَوْآتُهُمَا﴾ همان را فرمود خب آنها زن و شوهر بودند كسي هم نبود اين طور نبود كه حالا مسلوبالحيثيه شده باشند اما ميخواهد بگويد همان صحنه را براي شما در جامعه انجام ميدهد اين تشبيه معقول به محسوس است فرمود: ﴿يَا بَنِي آدَمَ قَدْ أَنزَلْنَا عَلَيْكُمْ لِبَاساً يُوَارِي سَوْءَاتِكُمْ﴾ همان لباسِ تقواست ذلك لباس خير است ﴿وَرِيشاً وَلِبَاسُ التَّقْوَي﴾ ما لباسِ تقوا فرستاديم كه آبرويتان را حفظ بكند ولي اين تلاش و كوششاش اين است كه اين لباس تقوا را از بَرِ شما بگيرد همان طوري كه اين معقول را از شما بگيرد همان طوري كه آن محسوس را ما در قصّه گفتيم از آدم گرفت ﴿يَنزِعُ عَنْهُمَا لِبَاسَهُمَا لِيُرِيَهُمَا سَوْءَاتِهِمَا﴾ آنچه را كه «ما يَسوب الإنسان» را ميخواهد ظاهر كند يعني انسان را بيآبرو كند.
تمام تلاش و كوشش شيطان اين است كه در جامعه نفوذ كند هر كسي را بيآبرو كند وقتي بيآبرو كرد ديگري كاري از دست او ساخته نيست اين را خداي سبحان فرمود من لباس تقوا فرستادم لباس تقوا آبروي شما را حفظ ميكند آن ديگر عادي است اما لباس تقوا براي اينكه حيثيتتان محفوظ باشد. شيطان گذشته از اينكه سعي ميكند اين جامه تقوا را بِكَند و انسان را مسلوبالحيثيه كند در جامعه با ايجاد شبهات و آئين جدال باطلآموزي در دينِ خدا رخنهاي ميخواهد وارد كند اما خداي سبحان فرمود ما چند كار ميكنيم اول لكّهگيري ميكنيم شستشو ميكنيم شبههزدايي ميكنيم اشكالزدايي ميكنيم نقدزدايي ميكنيم تمام اين نقدها و شبهات و اشكالات ميرود كنار بعد محكمكاري ميكنيم مُتقنكاري ميكنيم حكيمانه وارد ميشويم جامعه را به حكمت دعوت ميكنيم. اين دوتا كار را با «فاء» و «ثمّ» ذكر كرده فرمود: ﴿فَيَنسَخُ اللَّهُ مَا يُلْقِي الشَّيْطَانُ﴾ كه ترتّب نص است بر القاي شبهه، با «ثمّ» كه ترتيب درجه را ميرساند نه زمان، مراتب برتر و بالاتر از شبههزدايي، تعليم حكمت است ﴿وَيُعَلِّمُكُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ﴾ برهان، حكمت است فقهِ مستدل، حكمت است اخلاقِ مستدل، حكمت است حكمت يعني مطلب مُتقن و محكم. ﴿ثُمَّ يُحْكِمُ اللَّهُ﴾ آياتِ خودش را چه آيات تكويني چه آيات تشريعي، چه آيات مربوط به اصول دين چه آيات مربوط به فروع دين ﴿ثُمَّ يُحْكِمُ اللَّهُ آيَاتِهِ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ﴾ اما اين كارِ شيطان براي اين صحنه است خب اگر ما اگر بخواهيم يعني خدا بخواهد كه موجوداتي داشته باشد عالِم، عادل، آگاه، از اينها فراوان دارد ديگر خب اين همه ملائكه كه ﴿وَمَا يَعْلَمُ جُنُودَ رَبِّكَ إِلَّا هُوَ﴾ اينها را خدا دارد ديگر، اگر انسان است بايد همين باشد يعني موجودِ مختاري كه بتواند معصيت بكند و وسوسه ببيند، با وسوسه مبارزه بكند، جهاد اصغر داشته باشد جهاد اكبر داشته باشد، اگر بگوييد اين صحنه را بردارد همهشان خوب باشند خب بله خداي سبحان از اين موجوداتي كه همهشان خوباند عالِماند عادلاند معصوماند مثل فرشته فراوان دارد ديگر فرشتههايي كه عالم را پُر كردند معنايش اين است كه پس انسان خلق نشود. شما ميگوييد انسان باشد و همهشان خوب خب يعني بشود فرشته، انسان باشد و بتواند معصيت بكند خب بله ديگر انسان كه بايد معصيت بكند آزموني ميخواهد وسيلهاي ميخواهد تزييني ميخواهد يك زرق و برقي ميخواهد، اين بساط حكمت است شيطان هم در حدّ وسوسه مجاز است و لاغير، خداي سبحان آن وسوسهها را نسخ ميكند (اولاً)، بعد آياتش را تحكيم ميكند (ثانياً)، اين كار هم حكيمانه است (ثالثاً)، ﴿لِيَجْعَلَ مَا يُلْقِي الشَّيْطَانُ فِتْنَةً﴾ گرچه فتنه است براي همه، اما كساني كه ﴿فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ﴾ (يك)، بالاتر از مرض آنهايي كه مُزمِن شده و مدّتي گذشته و صعبالعلاج شده به نام ﴿وَالْقَاسِيَةِ قُلُوبُهُمْ﴾ كه صريحاً ميگويند ﴿سَوَاءٌ عَلَيْنَا أَوَعَظْتَ أَمْ لَمْ تَكُن مِّنَ الْوَاعِظِينَ﴾ اينها ﴿الْقَاسِيَةِ قُلُوبُهُمْ﴾ است ﴿وَإِنَّ الظَّالِمِينَ﴾ شامل هر دو گروه ميشود منتها ظلمِ ﴿فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ﴾ كمتر است، ظلم ﴿وَالْقَاسِيَةِ قُلُوبُهُمْ﴾ بيشتر است، شِقاق ﴿وَالْقَاسِيَةِ قُلُوبُهُمْ﴾ بيشتر است، شِقاق ﴿فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ﴾ كمتر است ﴿وَلِيَعْلَمَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ﴾ از اين تقابل معلوم ميشود كه در مقابلِ ﴿فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ﴾، در قبال ﴿وَالْقَاسِيَةِ قُلُوبُهُمْ﴾ علما قرار دارند معلوم ميشود قسمت مهمّ اين شبهه و فتنه همان شبيخون تهاجم فرهنگي است وگرنه در مقابل ﴿فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ﴾ و در مقابل ﴿وَالْقَاسِيَةِ قُلُوبُهُمْ﴾ المؤمنون قرار ميگرفت اين تماس براي آن است كه محور فتنهانگيزي او در همين مسائل علمي است البته ميشود به معناي جامع گرفت و علمِ در اينجا همان ايمانِ نافع باشد كه اين هم مصداق خوبي است چه اينكه در جريانهاي قارون وقتي كه با آن وصف ﴿خَرَجَ عَلَي قَوْمِهِ فِي زِينَتِهِ﴾ يك عدّه گفتند كه ﴿يَا لَيْتَ لَنَا مِثْلَ مَا أُوتِيَ قَارُونُ﴾ يك عدّه كه جزء عالمان دين بودند ﴿وَقَالَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَيْلَكُمْ ثَوَابُ اللَّهِ خَيْرٌ﴾ علما جلوي اين زرق و برقفريبي را گرفتند كه تعبير از اين گروه به ﴿الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ﴾ شده است اينجا هم از همين قبيل است خب فرمود كساني كه ﴿أُوتُوا الْعِلْمَ﴾ هستند اينها ميدانند كه ﴿أَنَّهُ الْحَقُّ﴾ يعني رهآورد وحي، حق است ايمان ميآورند ﴿فَتُخْبِتَ لَهُ قُلُوبُهُمْ﴾ البته ﴿وَإِنَّ اللَّهَ لَهَادِ الَّذِينَ آمَنُوا إِلَي صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ﴾.
مسئله ي عذاب كه عذابهايي كه اتفاق ميافتد نظير آنچه در ژاپن اتفاق افتاده يا نظير آنچه قبلاً در پاكستان اتفاق افتاده اين چگونه است بچهها چه گناه دارند ميميرند در ذيل آيهاي كه به خواست خدا فردا بحث ميشود يعني آيه ي 55 كه فرمود: ﴿أَوْ يَأْتِيَهُمْ عَذَابُ﴾ ـ انشاءالله ـ آنجا مشخص ميشود.