درس تفسیر آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

89/12/09

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: آيات 30 تا 32 سوره حج

 

﴿ذلِكَ وَمَن يُعَظِّمْ حُرُمَاتِ اللَّهِ فَهُوَ خَيْرٌ لَّهُ عِندَ رَبِّهِ وَأُحِلَّتْ لَكُمُ الْأَنْعَامُ إِلَّا مَا يُتْلَي عَلَيْكُمْ فَاجْتَنِبُوا الرِّجْسَ مِنَ الْأَوْثَانِ وَاجْتَنِبُوا قَوْلَ الزُّورِ﴾ ﴿حُنَفَاءَ لِلَّهِ غَيْرَ مُشْرِكِينَ بِهِ وَمَن يُشْرِكْ بِاللَّهِ فَكَأَنَّمَا خَرَّ مِنَ السَّماءِ فَتَخْطَفُهُ الطَّيْرُ أَوْ تَهْوِي بِهِ الرِّيحُ فِي مَكَانٍ سَحيقٍ﴾ ﴿ذلِكَ وَمَن يُعَظِّمْ شَعَائِرَ اللَّهِ فَإِنَّهَا مِن تَقْوَي الْقُلُوبِ﴾

 

نكات مربوط به آيات گذشته عبارت از اين است كه در آيه ي 25 فرمود هر كس اراده ي الحاد و ظلم بكند در حرمِ الهي يا درباره ي مسجدالحرام از عذاب الهي در امان نيست، گاهي بين جريان ابرهه و جريان حجّاج اين سؤال مطرح است كه هر دو به قصد الحاد و ظلم وارد سرزمين مكّه شدند يكي براي ويران كردن اصلِ كعبه، ديگري براي دستگيري ابن‌زبير كعبه را خواست ويران كند چطور شد كه ابرهه گرفتار عذاب اليم شد و نتوانست كعبه را ويران كند لكن حجّاج با كارگزاري منجنيق و كوه ابوقبيس كعبه را ويران كرد ابن‌زبير را از درون كعبه در آورد و اعدام كرد.

مرحوم صدوق(رضوان الله عليه) در كتاب شريف من لا يحضره الفقيه اين روايت را و اين بحث را نقل مي‌كند كه ابرهه براي از بين بردن كعبه آمده است كه قبله ي مسلمانها يا مطاف مسلمانها كه بعدها رسمي مي‌شود اين را ابطال كند ولي حجّاج براي ابطال كعبه و ابطال مطاف نيامده براي دستگيري ابن‌زبير آمده آن وقت اين مطلب را از روايت گويا نقل مي‌كند مرحوم صدوق كه اگر كسي به امام زمان خودش رو نكند و از او رو برگرداند به درون كعبه هم متحصِّن بشود خدا او را امان نمي‌دهد همين كار را ابن‌زبير كرد امام زمانش وجود مبارك امام سجّاد بود بايد به او ايمان مي‌آورد و به او معتقد مي‌شد و اين كار را نكرد و در زمان وجود مبارك سيّدالشهداء هم آن وظيفه‌اش را انجام نداد نه به امام آن زمان نه به امام اين زمان، لذا به كعبه هم كه متوسّل بشود خدا او را پناه نمي‌دهد اين كعبه را ويران كردند او را گرفتند اعدام كردند دوباره كعبه را ساختند. اين كار حجّاج براي از بين بردن كعبه نبود براي دستگيري ابن‌زبير بود اين مطلب را مرحوم صدوق(رضوان الله عليه) در كتاب شريف من لا يحضره الفقيه نقل مي‌كند بنابراين ﴿مَن يُرِدْ فِيهِ بِإِلْحَادٍ بِظُلْمٍ﴾ جريان ابرهه كاملاً مصداق اين است ولي جريان حجّاج ناظر به اين نيست گرچه كلاهما في النّار.

مطلب بعدي آن است كه اين تعبيري كه فرمود: ﴿وَإِذْ بَوَّأْنَا لِإِبْرَاهِيمَ مَكَانَ الْبَيْتِ أَن لاَّ تُشْرِكْ﴾ اين «أن»، «أن» تفسيريه است تفسير مي‌كند آن بيان قبلي را كه شما در اصلِ ساختن اين بيت موحّد باشيد شرك نورزيد نه خود را سهيم بدانيد نه ديگري را اين كار را فقط براي رضاي خدا انجام بدهيد لذا وجود مبارك ابراهيم و اسماعيل(سلام الله عليهما) در هنگام ساختن كعبه زمزمه ي آنها اين بود ﴿رَبَّنَا تَقَبَّلْ مِنَّا﴾، ﴿وَإِذْ يَرْفَعُ إِبْرَاهِيمُ الْقَوَاعِدَ مِنَ الْبَيْتِ وَإِسْمَاعِيلُ رَبَّنَا تَقَبَّلْ مِنَّا﴾ اين ﴿رَبَّنَا﴾ را مرتّب مي‌گفتند اين ﴿رَبَّنَا تَقَبَّلْ مِنَّا﴾ حفظ توحيد و پرهيز از شرك است في تأسيس البيت بعد در تطهير بيت اين‌چنين است در طواف حول البيت اين‌چنين است در صلات إلي البيت اين‌چنين است، بنابراين اين ﴿أَن لاَّ تُشْرِكْ﴾ مفسّر همه ي آنهاست همه ي آنها را تفسير مي‌كند. در آيه ي 27 كه فرمود: ﴿وَأَذِّن فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ﴾ اين يك امر قُدسي و غيبي است از يك سو و تشريعي است از سوي ديگر.

اعلان عمومي وجود مبارك ابراهيم(سلام الله عليه) كه صورت گرفت هر كسي در هر مقطعي بود اگر اصلاً لبيك نگفت توفيق حج نصيبش نمي‌شود و اگر يك بار گفت، يك بار مكّه مي‌رود بيش از يك بار گفت بيش از يك بار مكّه مي‌رود اين شبيه ﴿أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ قَالُوا بَلَي﴾ اين اعلان عمومي و آن تلبيه، اما آ‌نهايي كه مكلّف‌اند و حاضر اين ديگر امر تشريعي است. درباره ي وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) كه طبق روايت اين آيه بر آن حضرت هم تطبيق شده است آن فقط جريان تشريع است كه حضرت مؤذّنين را اعلام كرد كه شما اعلام كنيد كه امسال ما عازم مكّه‌ايم و عدّه‌اي پذيرفتند و آمدند.

بين اذان ابراهيم و اذاني كه به دستور پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) انجام شد خيلي فرق است رواياتي كه مربوط به تَلبيه ي اذان ابراهيم(سلام الله عليه) است اين شامل احيا و اموات و صغير و كبير و رجال و نساء همه مي‌شود اين نظير همان ﴿أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ﴾ در مي‌آيد. بعد فرمود: ﴿يَأْتُوكَ رِجَالاً﴾ گرچه تقديمِ لفظي و ذكري بارِ معنوي ندارد ولي برخيها گفتند كه تقديم رجال بر رُكْبان براي آن است كه ثواب پياده‌ها از ثواب سواره‌ها بيشتر است خب يك تَفتّن تفسيري است اما برهان مسئله نيست صِرف تقديم ذكري اين‌چنين نيست.

مرحوم نجاشي در شرح حال بعضي از فقها و محدّثين دارد كه اينها پنجاه بار حج مشرّف شدند البته براي جنوب ايران بودند فاصله ي اينها با مكه هم كمتر بود قدرت بدني هم داشتند خَمسين حج انجام دادن كارِ هر كسي نيست جزء همين محدّثين بودند و راويان بودند كه گاهي براي كسب يك روايت از شهري به شهري وارد مدينه مي‌شدند بعد مي‌ديدند آن كسي كه پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) را ادراك كرده است الآن در مصر است از مدينه به مصر مي‌رفتند تا حديثي را از او بشنوند اين پنج بار مكّه رفتن را در رجال نجاشي از بعضي از بزرگان سوسنجردِ سابق كه مي‌گفتند معرِّب همين سوسنگرد است نقل كردند كه اهل سوسنگرد بود اين عالِم ربّاني و پنجاه بار مكّه مشرّف شد اين نشان مي‌دهد كه در آن عالَم پنجاه بار گفت لبيك. خب، پس تقديم رجال بر رُكبان نشانه ي افضل بودنِ پياده‌روي بر سوار بودن است.

 

پرسش:؟

پاسخ: نه، دوتا حرف است چون حضرت با آن موكبِ همايوني كه حركت مي‌كرد اگر حضرت پياده مي‌شد خيليها هم بايد پياده مي‌رفتند اما وجود مبارك امام مجتبي بيش از بيست بار پياده رفتند و «نَجائبه تقادوا معه» با اينكه امكانات داشتند و در خدمت حضرت بود حضرت پياده مي‌رفتند ولي اگر پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) پياده مي‌رفتند عدّه‌اي بر اساس ﴿لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ﴾ آنها هم پياده مي‌رفتند امنيت وجود مبارك پيامبر هم يك مطلب ديگر بود. خب، ﴿لِيَشْهَدُوا مَنَافِعَ لَهُمْ﴾.

 

پرسش: ظاهر آيه تشريع است نه تكوين؟

پاسخ: بله آخر در روايات دارد كه آنهايي كه يك بار گفتند لبيك يك بار مكّه رفتند، يك عدّه اصلاً نگفتند يك عدّه ده بار گفتند، وقتي ابراهيم(سلام الله عليه) عرض كرد خدايا من چگونه حرفم را به جهانيان برسانم فرمود گفتن از تو رساندن از من، اينها معلوم مي‌شود به لسان تكوين است ديگر. ظاهر آيه با قطع نظر از روايت كه نمي‌شود معنا كرد. خب، فرمود: ﴿لِيَشْهَدُوا مَنَافِعَ لَهُمْ﴾ كه اشاره شد منافع دنيا و منافع آخرت، منافع دنيا هم در اين سوغات نيست منافع دنيا در همين برخوردهاي فرهنگي، مناظره‌هاي فرهنگي، آشنايي سياسي، آشنايي اجتماعي، روابط اقتصادي، تعامل اقتصادي نه حملِ كالاي سوغات و مانند آن، اين اگر به سود طرفين باشد در تعامل اقتصادي اين بله، اين مي‌شود ﴿لِيَشْهَدُوا مَنَافِعَ لَهُمْ﴾ خواهد بود غرض اين است كه هم دنياست هم آخرت.

 

پرسش:؟

پاسخ: اينها كه لاحق‌اند سابق نيستند اينها همه‌شان جزء اديان ابراهيمي‌اند اينها از وجود مبارك حضرت ابراهيم، اسماعيل و اسحاق و همچنين يعقوب فرزندِ اسحاق و وجود مبارك يوسف فرزند يعقوب اين سلسله انبيا مي‌آيد و داود و سليمان و موسي و عيسي و امثال ذلك اينها همه انبياي ابراهيمي‌اند و به كعبه احترام مي‌گذاشتند.

 

پرسش:؟

پاسخ: آنها حالا كعبه را تقديس مي‌كردند اما چون ﴿لِكُلٍّ جَعَلْنَا مِنْكُمْ شِرْعَةً وَمِنْهَاجاً﴾ براي هر ملّتي خداي سبحان يك نحوه ي از زيارت قرار داده است اينجا كه فرمود براي ﴿طَهِّرْ بَيْتِيَ لِلطَّائِفِينَ وَالْقَائِمِينَ وَالرُّكَّعِ السُّجُودِ﴾ اين اگر عام باشد قابل تخصيص است، اگر مطلق باشد قابل تقييد است لذا گاهي به طرف بيت‌المقدِس نماز مي‌خوانند گاهي به طرف كعبه در يك زمان و زمين خاصّي ولي بالأخره اينها جزء فروعات دين است كه ﴿لِكُلٍّ جَعَلْنَا مِنْكُمْ شِرْعَةً وَمِنْهَاجاً﴾ اما اصلِ حرمت كعبه و قداست كعبه و اينها نزد همه مِلل محفوظ است.

﴿لِيَشْهَدُوا مَنَافِعَ لَهُمْ وَيَذْكُرُوا اسْمَ اللَّهِ فِي أَيَّامٍ مَعْلُومَاتٍ عَلَي مَا رَزَقَهُم مِن بَهِيمَةِ الْأَنْعَامِ﴾ كه گذشت، اين ﴿كُلُوا مِنْهَا﴾ را حمل بر استحباب كردند تنها در بين ما نيست فخررازي هم كه شافعي است از شافعي مي‌كند كه اين «كلوا» براي استحباب است و «أطعموا» براي وجوب، اما مستحضريد كه الآن اطعامِ بائسِ فقير مقدور حاجيان نيست اين مسئوليت كسي است كه اقامه ي حج به عهده ي اوست و آن حكومت اسلامي است كه ـ ان‌شاءالله ـ حجاز اگر آزاد شد، حرمين آزاد شد به بركت قرآن و عترت حكومت جمهوري اسلاميِ اهل بيتي آنجا مستقر شد آن‌گاه هم ﴿كُلُوا مِنْهَا﴾ كه مستحب است عملي مي‌شود، هم ﴿أَطْعِمُوا الْبَائِسَ الْفَقِيرَ﴾ بعد فرمود: ﴿ثُمَّ لْيَقْضُوا تَفَثَهُمْ﴾ كه در دو نوبت اين بحث گذشت ظاهر آيه چيست، باطن آيه چيست كه به ضريح محاربي حضرت فرمود بعد فرمود: ﴿وَلْيُوفُوا نُذُورَهُمْ وَلْيَطَّوَّفُوا بِالْبَيْتِ الْعَتِيقِ﴾ كه اين طبق روايت تأويل شده به طواف نساء.

جمع‌بندي مسئله اين است كه اينها را كه حرمتهاي الهي است و احكام الهي است اگر كسي گرامي بشمارد از فيض خاصّ خدا برخوردار است در طليعه ي سوره ي مباركه ي «مائده» گذشت كه شما شعائر الهي را سبك نشمريد آيه ي دو سوره ي مباركه ي «مائده» اين بود ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لاَ تُحِلُّوا شَعَائِرَ اللّهِ وَلاَ الشَّهْرَ الْحَرَامَ وَلاَ الْهَدْي وَلاَ الْقَلاَئِدَ وَلاَ آمِّينَ الْبَيْتَ الْحَرَامَ يَبْتَغُونَ﴾ اينها كه جزء علامتهاي ديني‌اند زائران را محترم بشماريد، معتمران را محترم بشماريد، اينها آمينِ مسجدالحرام‌اند اينها كه در عربستان سعودي زائران بيت خدا را در اين مَطار در فرودگاهها معطّل مي‌كنند به اين آيه عمل نمي‌كنند خدا فرمود اينها كه آمينِ بيت‌الحرام‌اند يعني قصد بيت‌الحرام دارند، قصد طواف دارند، قصد زيارت دارند، قصد حجّ عمره دارند اينها جزء شعائر الهي‌اند خود اين اشخاص نه تنها مشعر و مِنيٰ جزء شعائر خداست، نه تنها زمزم و صفا جزء شعائر خداست، حاجي جزء شعائر خداست، معتمر جزء شعائر خداست فرمود اينها مهمان الهي‌اند ضيوف‌الرحمن‌اند اينها را سبك نشماريد اينها را اهانت نكنيد اينها را تحقير نكنيد آن‌گاه شما دلتان مي‌خواهد كسي بگويد من متولّي كعبه‌ام شعائر الهي را احترام نكند و مردم عربستان قيام نكنند اينكه نمي‌شود فرمود اينها، حاجيان مهمان من هستند، معتمران مهمان من‌ هستند، ضيوف‌الرحمن‌اند آمدند خانه ي مرا زيارت بكنند اينها جزء شعائر الهي‌اند هيچ فرقي بين يك حاجي با موقِف نيست، هيچ فرقي بين حاجي و زمزم نيست، هيچ فرقي بين حاجي و صفا نيست اگر حاجي است فرمود: ﴿وَلاَ آمِّينَ الْبَيْتَ﴾ «أمَّ» يعني «قَصَد»، «آمين» يعني «قاصدين» خب اينها صريحاً دارند بر خلاف آيه عمل مي‌كنند به هر تقدير فرمود اينها جزء شعائر الهي‌اند اينها را سبك نشماريد اگر در آيه محلّ بحث فرمود حُرُمات الهي را گرامي بداريد حرمت تنها زمان و زمين نيست ليلةالقدر جزء حرمات است اين زمان، مكّه، كعبه و موقفها اينها جزء شعائر الهي‌اند حاجي هم بشرح ايضاً، معتمر هم بشرح ايضاً، زائر بيت الله هم بشرح ايضاً، ضيوف‌الرحمان هم بشرح ايضاً فرمود اين انسانهاي مؤمن جزء شعائر الهي‌اند اينها را تحقير نكنيد اينها را اهانت نكنيد ﴿وَلاَ آمِّينَ الْبَيْتَ الْحَرَامَ﴾.

 

پرسش:؟

پاسخ: آنجا گفتند نزول به معناي مناسك است بر مناسك تطبيق كردند.

 

غرض اين است كه اينكه فرمود: ﴿ذلِكَ وَمَن يُعَظِّمْ حُرُمَاتِ اللَّهِ﴾ حرمت حرمِ خدا، حرمات الهي تنها اشياي خارجي نيستند انسانهايي كه از قداست برخوردارند جزء ضيوف‌الرحمان‌اند اينها هم جزء شعائر الهي‌اند اين قدر انسان است در روايات جلد دوم اصول كافي هم آمده است كه حرمت مؤمن كمتر از حرمت كعبه نيست خب اگر كسي آبروي مؤمني را ببرد مثل آن است كه كعبه‌اي را اهانت كرده باشد اين جمع‌بندي شامل همه ي آن كرامتها خواهد شد لذا فرمود: ﴿ذلِكَ وَمَن يُعَظِّمْ حُرُمَاتِ اللَّهِ﴾ آن نهي است اين امر، آنجا فرمود شعائر الهي را رها نكنيد اينجا فرمود شعائر الهي و حُرُمات الهي را گرامي بشماريد ﴿ذلِكَ وَمَن يُعَظِّمْ حُرُمَاتِ اللَّهِ فَهُوَ خَيْرٌ لَّهُ عِندَ رَبِّهِ﴾ بعد فرمود: ﴿وَأُحِلَّتْ لَكُمُ الْأَنْعَامُ إِلَّا مَا يُتْلَي عَلَيْكُمْ﴾ برخي از مفسّران همان طوري كه در بحث ديروز اشاره شده اين ﴿إِلَّا مَا يُتْلَي عَلَيْكُمْ﴾ مطابق آيه سه سوره ي مباركه ي «مائده» معنا كردند كه مستثنا عبارت از مِيته و دَم و لحم خنزير و ﴿مَا أُهِلَّ لِغَيْرِ اللّهِ﴾ و مُنخنقه و موقوذه و متردّيه و نَطيحه و ﴿مَا أَكَلَ السَّبْعُ﴾ و ﴿مَا ذُبِحَ عَلَي النُّصُبِ﴾ است لكن اين شبهه مطرح است كه اگر ﴿إِلَّا مَا يُتْلَي عَلَيْكُمْ﴾ است و ﴿يُتْلَي﴾ فعل مضارع است و دلالت بر استقبال دارد اين سوره ي مباركه ي «مائده» تطبيقش درست است براي اينكه بعد از سوره ي «حج» نازل شده اما همين مطلب در سوره ي مباركه ي «انعام» آمده همين مطلب در سوره ي مباركه ي «نحل» آمده و هر دوي آنها مكّي‌اند خب قبلاً كه اينها گفته شد.

سوره ي مباركه ي «انعام» حرمت اين امور بيان شده سوره ي «انعام» آيه ي 145 اين است ﴿قُل لَا أَجِدُ فِي مَاأُوحِيَ إِلَيَّ مُحَرَّماً عَلَي طَاعِمٍ يَطْعَمُهُ إِلَّا أَن يَكُونَ مَيْتَةً أَوْ دَماً مَسْفُوحاً أَوْ لَحْمَ خِنزِيرٍ فَإِنَّهُ رِجْسٌ أَوْ فِسْقاً أُهِلَّ لِغَيْرِ اللّهِ بِهِ﴾ اين آيه ي 145 سوره ي مباركه ي «انعام» كه مكّي است مشابه اين در سوره ي مباركه ي «نحل» هم آمده كه آن هم مكّي است اواخر وجود مبارك حضرت در مكّه نازل شده است آيه ي 115 سوره ي مباركه ي «نحل» اين است ﴿إِنَّمَا حَرَّمَ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةَ وَالدَّمَ وَلَحْمَ الْخِنزِيرِ وَمَا أُهِلَّ لِغَيْرِ اللَّهِ بِهِ فَمَنِ اضْطُرَّ غَيْرَ بَاغٍ وَلاَ عَادٍ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ﴾ خب اين ﴿إِلَّا مَا يُتْلَي عَلَيْكُمْ﴾ اگر منظور اينهاست كه اينها ﴿تُليت عليهم﴾ لذا سيدناالاستاد مي‌فرمايد اين ﴿يُتْلَي﴾ كه فعل مضارع است دلالت بر استمرار مي‌كند و اين استمرار تنها مربوط به آينده نيست چيزي كه گذشته و حال و آينده مستمرّ است از اين گونه امور هم به ﴿يُتْلَي عَلَيْكُمْ﴾ تعبير مي‌شود شبيه همين ﴿يَصُدُّونَ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ﴾ كه قبلاً اين عطف فعل مضارع بر فعل ماضي معنا شده است آيه ي 25 همين سوره ي مباركه ي «حج» اين بود ﴿إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَيَصُدُّونَ عَن سَبِيلِ اللَّهِ﴾ شبيه آنچه در سوره ي مباركه ي «رعد» بود كه ﴿الَّذِينَ آمَنُوا وَتَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُم﴾ خب چگونه مضارع را بر ماضي عطف مي‌كنيد؟ گفتند اين ﴿تَطْمَئِنُّ﴾ در مقابل ماضي نيست اين چون براي استمرار است گذشته و حال و آينده را در برمي‌گيرد اين ﴿يَصُدُّونَ عَن سَبِيلِ اللَّهِ﴾ هم در مقابل ماضي نيست اين مفيد استمرار است گذشته و حال و آينده را در برمي‌گيرد مقام ما هم بشرح ايضاً اينكه فرمود: ﴿إِلَّا مَا يُتْلَي عَلَيْكُمْ﴾ يعني آنچه به طور مستمرّ در گذشته و حال و آينده براي شما تلاوت مي‌شود اين توجيهي است كه سيدناالاستاد(رضوان الله عليه) دارد ولي اگر ما همين تعبيري كه خيليها گفتند و ايشان توجيه فرمودند معنا كنيم به يك پيچيدگي برخورد مي‌كنيم كه آن بايد با تكلّف معنا بشود (يك)، آيا راه‌حلّ ديگري دارد كه با پيچيدگي همراه نباشد (دو)، اما آن پيچيدگي اين است كه در آيه محلّ بحث يعني آيه ي سي سوره ي مباركه ي «حج» فرمود: ﴿وَأُحِلَّتْ لَكُمُ الْأَنْعَامُ إِلَّا مَا يُتْلَي عَلَيْكُمْ﴾ انعام اين حيواناتي كه نرم‌رو هستند بر اساس نعومت و نرمي حركت مي‌كنند اينها را مي‌گويند انعام گذشته از اينكه نعمت‌اند در مَشي‌شان هم يك نعومت و نرمي است خب، انعام براي شما حرام است مگر آ‌نچه را كه ما بعداً خواهيم گفت، آنچه را كه بعداً فرمودند چه در سوره ي مباركه ي «مائده» چه در سوره ي «انعام» چه در سوره ي «نحل» بعضيهايش منطبق است مثل مِيته و همچنين ﴿مَا أُهِلَّ لِغَيْرِ اللّهِ﴾ و مُنخنقه و موقوذه و متردّيه و نَطيحه و ﴿مَا أَكَلَ السَّبْعُ﴾ و ﴿مَا ذُبِحَ عَلَي النُّصُبِ﴾ اينها هست، اما «مَيته» و «دَم» چطور؟ «ميته» و «دم» را كه نمي‌شود از انعام استثنا كرد فرمود: ﴿أُحِلَّتْ لَكُمُ الْأَنْعَامُ إِلَّا مَا يُتْلَي عَلَيْكُمْ﴾ و آن ﴿مَا يُتْلَي عَلَيْكُمْ﴾ اين است كه خون براي شما حرام است خب اين استثنا مي‌شود منقطع، خون كه اصلاً داخل در انعام نيست تا شما استثنا كنيد مِيته هم كه خب ممكن است بگوييم به علاقه ي سابق داخل در انعام باشد ولي بالأخره دَم داخل در انعام نيست لذا اينها توجيه كردند فرمودند چون مهم‌ترين مقصود در اين بخشها همان حرمتِ ذبيحه ي لِصَنم و الوثن بود كه ﴿مَا أُهِلَّ لِغَيْرِ اللّهِ﴾ است همين انعام را اگر ﴿لِغَيْرِ اللّهِ﴾ ذبح و نَحر كنيد حرام است اگر براي بتها ذبح كنيد چون محور اصلي ﴿مَا يُتْلَي عَلَيْكُمْ﴾ همين انعامي است يعني گاو و گوسفند و شتر كه فداي مقدم نحس آن رِجسها و بتها مي‌شود اين استثنا شده است اين سرگذشت گفتار اين آقايان، ولي اگر بگوييم كه فضاي آيه فضاي اِحرام و حج و عمره و امثال ذلك است در اين فضا فرمود: ﴿وَيَذْكُرُوا اسْمَ اللَّهِ فِي أَيَّامٍ مَعْلُومَاتٍ عَلَي مَا رَزَقَهُم مِن بَهِيمَةِ الْأَنْعَامِ﴾ فضا، فضاي حج و اِحرام است كه نَحرتان، ذبح‌تان بايد كه لله باشد در اين فضا فرمود انعام براي شما حلال است ﴿إِلَّا مَا يُتْلَي عَلَيْكُمْ﴾ اين ﴿إِلَّا مَا يُتْلَي عَلَيْكُمْ﴾ براي اينكه فعل مضارع محفوظ بماند و از آينده خبر بدهد و در سوره ي مباركه ي «مائده» كه بعد از حج نازل شده است فرمود در بين اينها آن صيد براي شما حرام است ﴿غَيْرَ مُحِلِّي الصَّيْدِ﴾ آنها هم انعام‌اند آنها هم داراي نعومت‌اند آن غزالها، آن حيوانات، آن كبكها، آن كبوترها اينها هم جزء بركات الهي‌اند (يك)، در رفتارهايشان داراي نعومت‌اند (دو)، اگر گفتيم ﴿غَيْرَ مُحِلِّي الصَّيْدِ وَأَنْتُمْ حُرُمٌ﴾ اين ﴿إِلَّا مَا يُتْلَي عَلَيْكُمْ﴾ است ديگر نه نيازي است به اينكه بگوييم پس چرا دَم اينجا تحريم شده تا كسي بگويد قسمت اصلي‌اش نظر به آن حيوانات دارد يا بگوييم كه فعل مضارع دلالت بر استمرار دارد گذشته را هم شامل مي‌شود لذا آياتي كه در سوره ي مباركه ي «انعام» و «نحل» است هم مي‌گيرد اين وجه مي‌تواند چه اينكه برخي از مفسّران هم به آن پرداختند اين وجه مي‌تواند مصداق ﴿إِلَّا مَا يُتْلَي عَلَيْكُمْ﴾ باشد.

 

پرسش: حاج آقا بين صيدها هم غير انعام هم هست؟

پاسخ: انعام‌اند غالباً ديگر يعني نعومت هست در آن، منتها انعامِ رايج دست ما اين است وگرنه آنها هم جزء انعام‌اند ديگر مي‌فرمايد: ﴿وَمِنَ الْإِبِلِ اثْنَيْنِ وَمِنَ الْبَقَرِ اثْنَيْنِ﴾ و ﴿مِنَ الضَّأْنِ اثْنَيْنِ﴾ آنها گفتند وحشي و اهلي، برخيها گفتند كه نَر و مادّه، برخيها گفتند وحشي و اهلي، خب اگر ﴿أَنزَلَ لَكُم مِنَ الْأَنْعَامِ ثَمَانِيَةَ أَزْوَاجٍ﴾ هم وحشي هم اهلي، هم مذكّر هم مؤنث، همه را در سوره ي مباركه ي «زمر» مي‌توان مشمول آيه دانست. خب، اگر ﴿مِنَ الْإِبِلِ اثْنَيْنِ وَمِنَ الْبَقَرِ اثْنَيْنِ﴾ و ﴿مِنَ الضَّأْنِ اثْنَيْنِ﴾ اينها ﴿اثْنَيْنِ﴾ وحشي و اهلي هر دو را مي‌گيرد خب آنها هم انعام‌اند ديگر آنها حلال نيستند پس ﴿غَيْرَ مُحِلِّي الصَّيْدِ﴾ مي‌تواند ناظر به آن باشد. خب، فرمود: ﴿فَاجْتَنِبُوا الرِّجْسَ مِنَ الْأَوْثَانِ﴾ اين رِجس يك وقت است كه مي‌گوييم پليدي، يك وقت بيان نمي‌كنيم اين سؤال اصلاً مطرح نيست گفتند از:

رِجس يعني پليدي شما پرهيز كنيد يك وقت است با «مِن» بيانيه اين رجس را بيان فرمود، فرمود منظور از رِجس، وَثَن است خب وثن را كسي اجتناب نمي‌كند كه آنچه را كه نهي شده است عبادت وثن است ذات بما أنّه ذات كه متعلّق تحريم و تحليل نيست اگر گفتند آب حلال است يعني شُربش حلال است وگرنه آب ذاتاً حلال است يعني چه؟ اگر گفتند بت حرام است يعني بت‌پرستي حرام است وگرنه بت حرام است يعني چه مي‌شود گفت كه اين بت سبك است يا سنگين، رنگين است يا بدون رنگ اما حلال و حرام برنمي‌دارد كه حكم وقتي به ذات تعلّق گرفته منظور فعلي است كه از او مترقَّب است ﴿حُرِّمَتْ عَلَيْكُمْ أُمَّهَاتُكُمْ﴾ معنايش معلوم است، ﴿حُرِّمَتْ عَلَيْكُمْ﴾ كذا، معنايش معلوم است اگر گفتند اجتناب كنيد از اوثان معنايش معلوم است يعني عبادت حرام است ولي اگر كسي بفرمايد ﴿فَاجْتَنِبُوا الرِّجْسَ﴾ و اين رجس را بيان كند بگويد ﴿مِنَ الْأَوْثَانِ﴾ اين تأمّلي مي‌طلبد و آن اين است كه از بس اينها پليدند گويا صدر و ساقه ي اينها رجس است وگرنه اين چوب كه رجس نيست آنكه رجس است عبادتِ اين است، تقرّب به اين است ﴿هؤُلاَءِ شُفَعَاؤُنَا عِندَ اللَّهِ﴾ گفتن است وگرنه همين چوبي است كه گاهي ميز مي‌شود گاهي صندلي اينكه رجس نيست ولي از بس اين عبادت اين پليد است گويا تمام گوهر و جوهر اين جِرم آلوده است ﴿فَاجْتَنِبُوا الرِّجْسَ مِنَ الْأَوْثَانِ وَاجْتَنِبُوا قَوْلَ الزُّورِ﴾ قولِ باطل در كنار بت‌پرستي است.

وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) بعد از نماز صبح به مردم اعلام كرد كه شهادتِ زور و شرك نزديك هم‌اند بعد اين آيه را خواند براي اينكه خداي سبحان هم از شرك نهي كرده هم از قولِ زور، قولِ زور، «زئارَ» يعني «اِنْحَرَف» زور يعني انحراف اين با مادّه زارَ يَزور مادّه‌اش فرق مي‌كند معنايش هم فرق مي‌كند خب اين زارَ با اِزورار يعني انحراف، «اِنْحَرف» اين هر سخنِ باطلي زور است دروغ، غيبت، تهمت، اينها زور است اما شهادتِ باطل كه حقّي را باطل كند، باطلي را حق كند در رديف شرك است لذا حضرت بعد از نماز صبح فرمود شهادتِ زور و شرك نزديك هم‌اند بعد اين آيه را تلاوت فرمود: ﴿وَاجْتَنِبُوا قَوْلَ الزُّورِ﴾ اگر كسي حُرُمات الهي را عظيم و بزرگ بشمارد در حالي كه ﴿حُنَفَاءَ لِلَّهِ غَيْرَ مُشْرِكِينَ بِهِ﴾ اين مي‌بينيد اينجا هم باز عطف نشده نظير ﴿يَعْبُدُونَنِي لاَ يُشْرِكُونَ بِي شَيْئاً﴾ كسي كه حَنيفِ در دين باشد و براي اينكه اين حَنيف بودنش مستغرق در توحيدِ ناب باشد ﴿غَيْرَ مُشْرِكِينَ﴾ را ديگر عطف نكرده ﴿حُنَفَاءَ لِلَّهِ غَيْرَ مُشْرِكِينَ بِهِ﴾ در بحث حَنيف آنجا درباره ي بحث وجود مبارك حضرت ابراهيم قبلاً هم گذشت مي‌بينيد بعضيها خطّ مَشي‌شان وقتي كه راه مي‌روند اين راننده‌هاي ماهر مي‌بينيد مستقيماً در خطّ خودشان حركت مي‌كنند اگر بنا شد در خطّ مياني حركت كنند كه مياني، در خطّ راست يا چپ اول يا دوم يا سوم اين راه را مستقيم طي مي‌كنند، اما برخيها يا تندرو هستند يا آگاه نيستند يا به طرف راست يا به طرف چپ، آن كسي كه مايل وسط است مي‌گويند «حَنَفَ»، «اِستَقامَ» تمام تلاش و كوشش‌اش اين است كه در وسط جادّه حركت كند آن كه مي‌خواهد بيراهه برود مي‌گويند«جَنَفَ» جَنيف آن كسي است كه مكرّر اصرار مي‌كند به جادّه خاكي برود، مكرّر كنار بكِشد «مُتجانِف لإثم» يعني جَنيفانه با وصيت‌نامه عمل مي‌كند فرمود شما كه وصيّت كردي آن وصيّتان بايد طوري باشد كه ﴿غَيْرَ مُتَجَانِفٍ لِإِثْمٍ﴾ اين مكرّر به طرف راست، مكرّر به طرف چپ جَنيفانه به دنبال اِثم و معصيت و گناه باشد، نباشد آن را مي‌گويند جَنيف اين را مي‌گويند حَنيف كسي كه تمام تلاش و كوشش‌اش اين است كه از وسط بيرون نرود فرمود شما حُنفاء باشيد جُنفاء نباشيد، حَنيف باشيد جَنيف نباشيد حنيف كه هستيد موحّديد ﴿حُنَفَاءَ لِلَّهِ غَيْرَ مُشْرِكِينَ بِهِ﴾ چرا؟ براي اينكه خطر شرك اين است كه هم خطر شرك را ذكر مي‌كند هم بركتِ تعظيمِ شعائر الهي را، بركت تعظيم شعائر الهي را در آيه ي 32 بيان مي‌كند كه مي‌فرمايد: ﴿وَمَن يُعَظِّمْ شَعَائِرَ اللَّهِ فَإِنَّهَا مِن تَقْوَي الْقُلُوبِ﴾ اما خطر شرك را اينجا ذكر مي‌كند مي‌فرمايد: ﴿وَمَن يُشْرِكْ بِاللَّهِ فَكَأَنَّمَا خَرَّ مِنَ السَّماءِ فَتَخْطَفُهُ الطَّيْرُ أَوْ تَهْوِي بِهِ الرِّيحُ فِي مَكَانٍ سَحيقٍ﴾ چون انسان يك پناهگاه بيشتر ندارد و آن خداست گاهي مي‌گويند شما به حبلِ مستحكمِ خدا اعتصام كنيد ﴿وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ﴾ گاهي مي‌گويند خطر در عالَم فراوان است شما سنگري داشته باشيد آن سنگر را مي‌گويند مُلتَحَد فرمود غير از لطفِ خدا هيچ يعني هيچ به نحو سالبه ي كليه سنگري در عالَم نيست با «لن» كه نفي تأكيد است ذكر فرمود ﴿وَلَن تَجِدَ مِن دُونِهِ مُلْتَحَداً﴾ غير از خدا سنگري نيست خب، يا دست به طناب بزن يا برو سنگر هر دو يكي است در حقيقت، اگر كسي نه اهل اعتصام به حبل الله بود نه اهل التحاد به مُلتحَد الهي بود اين مثل آن است كه بين الأرض و السماء معلّق مانده يا همان‌جا كركسها اين را مي‌گيرند و مي‌ربايند و لقمه مي‌كنند يا تندباد اين را تَه درّه پودر مي‌كند همين، ﴿مَن يُشْرِكْ بِاللَّهِ فَكَأَنَّمَا خَرَّ مِنَ السَّماءِ﴾ «خَرِير» ساقط‌شده، خُرور سقوط اين افتادن از بالا دارد مي‌افتد و هيچ پناهگاهي ندارد خب، در همان بالا كه پَرت شد يا ﴿تَخْطَفُهُ الطَّيْرُ﴾ كركسها و لاشخورها همان‌جا او را اختطاف مي‌كنند «خَطْف» يعني ربودن.

«خاطف» يعني رباينده اين لاشخور همان‌جا او را مي‌ربايد و طعمه مي‌كند ﴿أَوْ تَهْوِي بِهِ الرِّيحُ فِي مَكَانٍ سَحيقٍ﴾ يا تندباد اين را پَرت مي‌كند در يك مكان دوري مثل تَه درّه كه اين مَسحوق مي‌شود «سَحيق» به معني دور است اما شما در اين داروخانه‌هاي سابق اين داروهاي پودرشده را در يك قفسه مي‌نوشتند مي‌گفتند كه مسحوقات يعني اينها كه پودر شده است نَرم شده فرمود همه ي استخوانهايش را نرم مي‌كند بالأخره چيزي از او نمي‌ماند خب اين براي كسي است كه ﴿يُشْرِكْ بِاللَّهِ﴾ و جَنيف بود اما اگر كسي حَنيف بود ﴿غَيْرَ مُشْرِكِينَ بِهِ﴾ بود مي‌شود مُعظّم شعائر الهي ﴿ذلِكَ وَمَن يُعَظِّمْ شَعَائِرَ اللَّهِ فَإِنَّهَا مِن تَقْوَي الْقُلُوبِ﴾