درس تفسیر آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

89/12/07

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: آيات 25 تا 29 سوره حج

 

﴿إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَيَصُدُّونَ عَن سَبِيلِ اللَّهِ وَالْمَسْجِدِ الْحَرَامِ الَّذِي جَعَلْنَاهُ لِلنَّاسِ سَوَاءً الْعَاكِفُ فِيهِ وَالْبَادِ وَمَن يُرِدْ فِيهِ بِإِلْحَادٍ بِظُلْمٍ نُذِقْهُ مِنْ عَذَابٍ أَلِيمٍ﴾ ﴿وَإِذْ بَوَّأْنَا لِإِبْرَاهِيمَ مَكَانَ الْبَيْتِ أَن لاَّ تُشْرِكْ بِي شَيْئاً وَطَهِّرْ بَيْتِيَ لِلطَّائِفِينَ وَالْقَائِمِينَ وَالرُّكَّعِ السُّجُودِ﴾ ﴿وَأَذِّن فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوكَ رِجَالاً وَعَلَي كُلِّ ضَامِرٍ يَأْتِينَ مِن كُلِّ فَجٍّ عَمِيقٍ﴾ ﴿لِيَشْهَدُوا مَنَافِعَ لَهُمْ وَيَذْكُرُوا اسْمَ اللَّهِ فِي أَيَّامٍ مَعْلُومَاتٍ عَلَي مَا رَزَقَهُم مِن بَهِيمَةِ الْأَنْعَامِ فَكُلُوا مِنْهَا وَأَطْعِمُوا الْبَائِسَ الْفَقِيرَ﴾ ﴿ثُمَّ لْيَقْضُوا تَفَثَهُمْ وَلْيُوفُوا نُذُورَهُمْ وَلْيَطَّوَّفُوا بِالْبَيْتِ الْعَتِيقِ﴾

 

سوره ي مباركه ي «حج» بعد از بيان آن عناصر محوري، جريان اقامه ي حج را تشريح كردند نه صِرف حج‌گزاري يا عملِ عُمره، حج‌گزاري و عملِ عُمره وظيفه ي آحاد مكلّف است اما اقامه ي حج وظيفه ي حكومت اسلامي است وجود مبارك ابراهيم(سلام الله عليه) حج را اقامه كرد، وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) حج را اقامه كرد، وجود مبارك حضرت امير(سلام الله عليه) دستور به والي‌اش حثم‌بن‌عباس داد كه حج را اقامه كند. زائران حرمين حج انجام مي‌دهند ولي بِعثه حج را اقامه مي‌كند و راهِ اقامه ي حج هم در اين بخش از آيات مشخص شد. فرمود كساني كه مانع سَبيلِ خدايند اصلِ اسلام يا مانع حضور مردم در اطراف حرم و كعبه‌اند اينها در حقيقت الحادِ آميخته به ظلم دارند و هر كس الحادِ آميخته به ظلم داشته باشد گرفتار عذابِ اليم مي‌شود مصداق بارزش هم سدّ عن سبيل الله است (يك)، سدّ از مسجدالحرام است (دو). مصاديق ديگر الحاد به ظلم هم مشمول ذيل آيه است ولي قدر متيقّن از الحاد به ظلم همان سدّ عن سبيل الله است (يك) سدّ از مسجدالحرام است (دو) كه در صدر اين آيه ذكر شده كه فرمود: ﴿إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَيَصُدُّونَ عَن سَبِيلِ اللَّهِ وَالْمَسْجِدِ الْحَرَامِ الَّذِي جَعَلْنَاهُ﴾

مطلب بعدي آن است كه اين جمله ي ﴿سَوَاءً الْعَاكِفُ فِيهِ وَالْبَادِ﴾ كه عاكِف و باد فاعلِ ﴿سَوَاءً﴾ باشد اين جمله را جناب زمخشري مفعول دوم «جعلنا» مي‌داند خصوص «سواءً» مفعول دوم نيست چون اگر گفته بود «جعلناهُ للناس سواءً» مشخص نبود به اين روشني كه بايد مشخص مي‌كرد اما ﴿الْعَاكِفُ فِيهِ وَالْبَادِ﴾ اگر به عنوان فاعل ذكر بشود و جمله، مفعولِ ثاني باشد معنايش اين است كه ما اين بيتِ حرام را براي شهري و روستايي، مسافر و حاضر بالأخره مساوي قرار داديم و هر كس بخواهد ملحدانه و ظالمانه رفتار كند گرفتار عذابِ اليم خواهد شد.

 

پرسش:؟

پاسخ: ﴿الْعَاكِفُ﴾ مي‌شود فاعل ﴿سَوَاءً﴾ ديگر، چون مصدر است «يَستوي فيه المفرد و الجمع».

خب، اين ﴿وَإِذْ﴾ يعني «واذكُر» ﴿بَوَّأْنَا﴾ يعني «أمَرْناهُ» كه «أن يَجعل البيت مباءً»:

 

مباء يعني مرجع، خب مرجع چه چيزي؟ مرجع آرامش و استراحت و تجارت و امثال ذلك يا نه مرجع عبادت، چون بهترين و كامل‌ترين مصداق ﴿فِي بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَن تُرْفَعَ﴾ همين بيت الله است ما اين را براي مردم قرار داديم يعني براي عبادتِ مردم قرار داديم ﴿إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِي بِبَكَّةَ مُبَارَكاً﴾ آنجا هم مسئله ي عبادت مطرح است پس مسئله ي آسايش و امثال ذلك مطرح نيست و اين از جزء بيوتي است كه ﴿أَذِنَ اللَّهُ أَن تُرْفَعَ﴾ و اگر كسي با اين بيتِ رفيع ارتباط برقرار كند از رفعتِ الهي برخوردار است اگر ذات اقدس الهي فرمود: ﴿يَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنكُمْ وَالَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ﴾ آنهايي هم كه با كعبه در ارتباط‌اند آنها هم از رفعت برخوردار مي‌شوند براي اينكه مؤمن‌اند ديگر.

 

پرسش:؟

پاسخ: نه، ﴿بَوَّأْنَا﴾ آن تضمين است وگرنه باوَ به معناي آماده نيست مَباء يعني مرجع، ﴿تَبَوَّءُوْا الدَّارَ﴾ يعني جا گرفتند ﴿وَإِذْ بَوَّأْنَا لِإِبْرَاهِيمَ مَكَانَ الْبَيْتِ أَن لاَّ تُشْرِكْ﴾ ما اين مكانِ بيت را براي آماده كردن كه اينجا بايد بيايند. مستحضريد كه آنچه قبله است و آنچه مطاف است اين چهارديواري نيست چند بار اين چهار ديواري خراب شده يا با سيل يا با زلزله يا با منجنيق مروانيان و اينها خب آن وقتي كه كعبه به وسيله ي سيل، به وسيله ي زلزله، به وسيله ي منجنيق مروانيان خراب شد مسلمين قبله نداشتند؟!

 

قبله، چهارديواري يعني چهارديواري نيست اين بُعد مخصوص «مِن تُخوم الأرض إلي عِنان السماء» قبله است پس بنابراين اگر يك وقت خواستند بازسازي كنند حالا سيل و زلزله و منجنيق مروانيان نبود كعبه آسيب ديد مي‌خواهند بازسازي كنند اين ديوارها را برمي‌دارند دوباره مي‌سازند اين طور نيست كه مسلمين قبله نداشته باشند يا مطاف نداشته باشند اين ﴿مَكَانَ الْبَيْتِ﴾ مهم است نه ﴿الْبَيْتِ﴾ اين سنگ و گِل و اينها نيست اين مكان مَباء است، مَطاف است، قبله است «كائناً ما كان الي يوم القيامه» خب، ﴿وَإِذْ بَوَّأْنَا لِإِبْرَاهِيمَ مَكَانَ الْبَيْتِ﴾ كه اين مكان قبله است اين بُعد قبله است اين بُعد مطاف است اين بُعد مقدّس است.

پرسش: ابراهيم چيست؟

پاسخ: ﴿وَإِذْ بَوَّأْنَا لِإِبْرَاهِيمَ مَكَانَ الْبَيْتِ﴾ پازل‌شدن كه بارها شنيديد معصيت نيست براي اينكه سازنده ي اين كار ابراهيمِ خليل است ديگر.

 

﴿وَإِذْ بَوَّأْنَا لِإِبْرَاهِيمَ مَكَانَ الْبَيْتِ﴾ ﴿وَإِذْ يَرْفَعُ إِبْرَاهِيمُ الْقَوَاعِدَ مِنَ الْبَيْتِ وَإِسْمَاعِيلُ رَبَّنَا﴾ اين در طيّ اين ساليان متمادي آن آيه چند بار مطرح شد در سوره ي مباركه ي «بقره» هست براي اينكه آن معمار، آن مهندس، آن كارگر، آن فرمان پدر و پسر بودند اينها كارگري كردند ديوار را مي‌چيدند ﴿وَإِذْ يَرْفَعُ إِبْرَاهِيمُ الْقَوَاعِدَ مِنَ الْبَيْتِ وَإِسْمَاعِيلُ رَبَّنَا تَقَبَّلْ مِنَّا﴾ اين پدر و پسر مثل كارگرهاي ديگر اين بنّاها وقتي مي‌خواهند ديوار را بچينند زير لب زمزمه‌اي دارند آنها كه موحّدند ذكر خدا مي‌گويند آنها كه تَردامن‌اند تصنيف مي‌خوانند، ترانه مي‌خوانند يا سوت مي‌كشند اين مربوط به رفع خستگي است تا آن كارگر چه كسي باشد.

اين دو پيغمبر وقتي خواستند خانه را بسازند زمزمه زير لبشان اين بود ﴿رَبَّنَا تَقَبَّلْ مِنَّا﴾ سنگ مي‌آوردند، آجر مي‌آوردند، چوب مي‌آوردند، خِشت مي‌آوردند، گِل مي‌آوردند ﴿رَبَّنَا تَقَبَّلْ مِنَّا﴾ ﴿رَبَّنَا تَقَبَّلْ مِنَّا﴾ ﴿وَإِذْ يَرْفَعُ إِبْرَاهِيمُ الْقَوَاعِدَ مِنَ الْبَيْتِ وَإِسْمَاعِيلُ رَبَّنَا تَقَبَّلْ مِنَّا﴾ زمزمه‌شان اين بود خب اينها با اين ساخته شده اين مكان قبله است، اين مكان مطاف است البته الآن اين چهارديواري به احترام آن بُعد قداست دارد فرمود ما به اين معمار و مهندس فرمان داديم كه اين خانه را بسازد ولي اين خانه، خانه ي عبادت است نه خانه ي تجارت يا استراحت و مانند آن، ﴿وَإِذْ بَوَّأْنَا لِإِبْرَاهِيمَ مَكَانَ الْبَيْتِ﴾ اين «أن» تفسير مي‌كند كه چه كار بكن، كه توحيد ناب را مطرح بكن ﴿أَن لاَّ تُشْرِكْ بِي شَيْئاً﴾ يك، خودت موحّد محض باش و براي موحّدان هم اين را آماده بكن.

سوره ي مباركه ي «نور» كه اين وضع را مشخص كرده است آنجا يك وقت عرض شد كه بدون «واو» عاطفه اين مطلب را ذكر كرد آيه ي 55 سوره ي مباركه ي «نور» اين است ﴿وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنكُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الأرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ وَلَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمُ الَّذِي ارْتَضَي لَهُمْ وَلَيُبَدِّلَنَّهُم مِّن بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً﴾ اينجا عنايت كنيد ﴿يَعْبُدُونَنِي لاَ يُشْرِكُونَ بِي شَيْئاً﴾ اين جمله ي دوم بر جمله ي اول عطف نشده نفرمود ﴿يعبدونني و لا يُشركون﴾ چون عبادتي را مي‌خواهد كه منزّه از شرك باشد اين‌چنين نيست كه عبادت و نفيِ شرك دو چيز باشد يكي بر ديگري عطف بشود چون عطف، تقاضاي تغاير معطوف و معطوف‌عليه دارد عبادت همان است كه ناب باشد ﴿يَعْبُدُونَنِي لاَ يُشْرِكُونَ بِي شَيْئاً﴾ اينجا هم از همان قبيل است ﴿أَن لاَّ تُشْرِكْ بِي شَيْئاً﴾ ديگر نفرمود «أن اعبدوني لا تشرك بي شيئا» نفي شرك معنايش همان اثبات توحيد است. توحيدِ محض كه هست توحيد دليل نمي‌خواهد قبلاً هم چند بار گفته شد كه «لا إله إلاّ الله» دو جمله يعني دو جمله نيست كه نفسِ انسان يك لوح نانوشته باشد ما بخواهيم شرك را ابطال كنيم توحيد را تحويل قلب بدهيم اين‌چنين نيست اين «لا إله إلاّ الله» يك جمله است نه دو جمله اين «إلاّ» هم به معناي غير است يعني مردم بدانيد غير از همين يكي كه دلپذير و فطرت‌پذير است ديگران نه، «لا إله» غير همين يكي كه داريد نه اينكه صفحه ي نفس از توحيد و شرك خالي باشد ما يكي را نفي كنيم ديگري را تازه بخواهيم بپذيريم اين يكي را كه فطرت‌پذير است انسان با فطرتِ توحيدي خلق شد اين يكي را حفظ بكن ديگري را نفي بكن، اينجا هم ﴿أَنِ اعْبُدُونِي﴾ دليل نمي‌خواهد چون او را داريد من به شما دادم شما را با همان فطرتِ توحيدي خلق كردم ديگي را راه نده ديگر نفرمود «ان اعبدني و لا تشرك» نه با «واو» نه بي «واو» اصلاً سخن از عبادت بكن مرا نيست براي اينكه آن را كه داريم ديگري را راه نده خب، اين دو جمله ي بي‌عطف نشان مي‌دهد كه اينها تغايري ندارند يكي عبادتِ خدا يكي نفي شرك، نفي شرك در متنِ عبادت اخذ شده است عبادت آن است كه توحيدِ ناب باشد ديگر عبادتِ مشركانه كه ديگر عبادت نيست «ما كان لغير الله فهو لغير الله» مي‌شود ديگر خب، ﴿وَلَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمُ﴾ تا به اينجا مي‌رسد كه ﴿يَعْبُدُونَنِي لاَ يُشْرِكُونَ بِي شَيْئاً﴾ در آيه ي محلّ بحث هم ديگر نفرمود «أن اعبدني لا تشرك» يعني آن عبادت توحيدي كه داري آن را حفظ بكن بيگانه را راه نده همين، ﴿أَن لاَّ تُشْرِكْ بِي شَيْئاً﴾ كه نكره در سياق نفي است ديگران را هم به همين توحيد ناب دعوت بكن ﴿وَطَهِّرْ بَيْتِيَ لِلطَّائِفِينَ وَالْقَائِمِينَ وَالرُّكَّعِ السُّجُودِ﴾ ﴿وَأَذِّن فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ﴾ غير از طوافِ عادي چه حج باشد چه عُمره هر دو حج است اينكه مي‌گويند حجّ عمره، حجّ عمره يك تعبير صحيحي است طبق روايات ما، در روايات دارد كه حج، حجّ اكبر است عُمره حجّ كبير كسي كه مُؤتمر است حاجي است منتها آن حجّ مصطلح ﴿مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَيْهِ سَبِيلاً﴾ آن همچنان در ذمّه‌اش هست حجّ تمتّع مثلاً در ذمّه‌اش هست اينكه مي‌گويند حجّ عُمره، حجّ عُمره يك تعبير درست فقهي است روايت مي‌گويد كه آن حج اكبر است اين عُمره حجّ كبير لذا اگر سخن از عمره نيست براي آن است كه عمره هم جزء حج است ديگر ﴿وَأَذِّن فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ﴾ خب.

ظاهر سياق اين است كه به وجود مبارك حضرت ابراهيم بعد از اين بِنا فرمود اين كار را بكن در روايات ما هم هست كه نازل شده است درباره ي وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) حضرت هم «أمَرَ المؤذّنين» همه هم حركت كردند آماده شدند براي حجّةالوداع هر دو هم حق است برابر اين سياق خطاب به حضرت ابراهيم است، برابر آن روايت وجود مبارك حضرت هم مأمور شده است كه اعلام بكند مؤذّنين هم از طرف حضرت اعلام عمومي كردند كه امسال بايد مكّه مشرّف بشويد ﴿وَأَذِّن فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوكَ﴾ مردم، چون ﴿مَكَانَ الْبَيْتِ﴾ براي ناس است، ﴿الْحَرَامِ الَّذِي جَعَلْنَاهُ لِلنَّاسِ﴾ است تاكنون از ناس سخن به ميان آمده بود ﴿يَأْتُوكَ﴾ يا ﴿رِجَالاً﴾ و پياده يا ﴿عَلَي كُلِّ ضَامِرٍ﴾ يعني مركوب وقتي كه راهِ دور را طي مي‌كند لاغر مي‌شود مِضمار يعني لاغر كردن در ميدان مسابقه كه «اليوم مِضمار» است و غداً جايزه را مي‌دهند.

در روايات حضرت امير و اينها هم هست كه دنيا جاي مضمار است جاي اضافه وزن نيست جاي فربهي نيست جاي تن‌پروري نيست جاي لاغر شدن است كه انسان دَونده است تلاش و كوشش مي‌كند كه جلو بيفتد اگر ﴿فَاسْتَبِقُوا الْخَيْرَاتِ﴾ است، اگر ﴿سَابِقُوا إِلَي مَغْفِرَةٍ﴾ است بالأخره دوندگي مي‌خواهد ديگر انسان فرصت فربهي و تن‌پروري و اضافه وزن ندارد كه خب، ﴿سَارِعُوا إِلَي مَغْفِرَةٍ﴾ مي‌شود مضمار، مي‌شود ضامر ﴿فَاسْتَبِقُوا الْخَيْرَاتِ﴾ مي‌شود مضمار، مي‌شود ضامر. جايزه را فرمود غداً به انسانها مي‌دهند اليوم مضمار است بالأخره. فرمود: ﴿وَعَلَي كُلِّ ضَامِرٍ يَأْتِينَ مِن كُلِّ فَجٍّ﴾:

فَجّ يعني راهِ باز بين دو درّه و دو كوه را مي‌گويند فَجّ سبيل را هم مي‌گويند فج، فج را هم كه بين دو درّه است مي‌گويند فج از تَه درّه‌ها بلند مي‌شوند مي‌آيند خب چرا مي‌آيند؟ اين ﴿لِيَشْهَدُوا﴾ ترغيب مي‌كند كه اينها كه مي‌آيند تنها براي عبادتِ فردي نباشد عبادتِ اجتماعي را هم در نظر داشته باشند منافع اجتماعي را هم در نظر داشته باشند ﴿لِيَشْهَدُوا مَنَافِعَ لَهُمْ﴾ رواياتي كه در ذيل اين آيه است.

از وجود مبارك امام صادق(سلام الله عليه) سؤال كردند منافع الدنيا أو الآخرة؟ فرمود: «الكلّ» هم منافع دنيا هم منافع آخرت الآن بهترين منفعتي كه نصيب اقامه ي حج نه حج‌گزاري اين حج‌گزاري قبلاً هم بود اما اقامه ي حج به وسيله ي حكومت اسلامي شد اگر مي‌بينيد الآن در مصر، در تونس، در يمن، در اردن، در كويت، در ساير كشورهاي اسلامي و عربي نهضت اسلامي شده است قسمت مهم به بركت همان برائت از مسلمين است كه به وسيله ي حكومت اسلامي و بعثه انجام مي‌گيرد كشورهاي اسلامي از رسانه‌هاي ما اطلاعي ندارند اما وقتي ببينند فرياد برائت از مشركان در فضاي مكّه يا در عرفات يا در مِنا بلند است مسلمانها بيدار مي‌شوند اين از بهترين بركات و آثار اين برائت از مشركين است كه الآن در مصر و امثال مصر ظهور كرده «يا ايّها المسلمون اتّحدوا اتّحدوا» يا «الله اكبر» از مكّه رفته به كشورهاي ديگر نه اينكه از تظاهراتِ داخل ايران اينها از تظاهرات ايران باخبر بودند اما صحنه‌ها آن قدر در مدار بسته است كه به اينها نشان نمي‌دهند كه اينها ببينند كه زنها و مردها همه‌شان در صحنه حاضرند قسمت مهمّ آنچه را كه اينها توانستند ببينند همين در طيّ اين سي سال همان برائت از مشركين بود كه در مكّه ديدند اين معناي ﴿لِيَشْهَدُوا مَنَافِعَ لَهُمْ﴾ است. آن كشتار بي‌رحمانه كه چهارصد نفر تقريباً شربت شهادت نوشيدند آن پيامِ جهاني داشت آن دستور داد و نهضت اسلامي اين طور نيست كه اين خونها هدر رفته باشد اگر ذات اقدس الهي خون‌بهاي اينها را حفظ مي‌كند در شرق و غرب عالَم مي‌رساند.

سال 1366 كه آن حادثه ي تلخ آمد اين جمعه ي خونين اين رخت بربست الآن بركات خون شهداي مكّه در همه ي اين كشورهاي اسلامي ظهور كرده طولي هم نمي‌كشد ـ ان‌شاءالله ـ دامنگير خود عربستان خواهد شد به بركت قرآن و عترت اين هم هست خب كساني كه در آن صحنه بودند از نزديك ديدند كه چه بر زائران گذشت خب آن خون كه هدر نرفت كه آن زنها آن مردها آن وضعي را كه تحمّل كردند براي رضاي خدا همه ي اينها پيام بود ديگر اين مي‌شود ﴿لِيَشْهَدُوا مَنَافِعَ لَهُمْ﴾ اما چهارتا سوغات خريدن كه منفعت نيست اين منفعتِ بيگانه‌هاست وقتي فكر بالا آمد انسان ديد فرق است بين اقامه ي حج و حج‌گزاري اگر حكومت اسلامي است بعثه دارد حج را اقامه مي‌كند.

وجود مبارك حضرت امير نامه ي رسمي كه براي قُسِم‌بن‌عباس نوشته در نهج‌البلاغه آمده است فرمود قُسَم «أقِم الحجّ للناس» نه حج بكن و همين اقامه ي حج جهان را بيدار كرده خب كم نيست چهارصد شهيد، چهارصد شهيد در برابر چند ميليون مردم كه از نزديك شاهد بودند و همه هم رفتند به ميليونها مردم گزارش دادند اين جهان را بيدار كرد خيلي از بزرگان گفتند كه اين ﴿يُذَبِّحُونَ أَبْنَاءَكُمْ﴾ كم كم وسيله ي پيدايش موساي كليم شد كه آ‌نها را ريخت به دريا اين طور نيست كه ما توقّع داشته باشيم امروز اگر كودكي را شهيد كردند يا جواني را در مصر شهيد كردند فردا نهضت شروع بشود جريان ﴿يُذَبِّحُونَ أَبْنَاءَكُمْ﴾ همين طور بود بعد از مدّتي وجود مبارك موساي كليم قيام كرد و همه را ريخت به دريا ﴿فَأَخَذْنَاهُ وَجُنُودَهُ فَنَبَذْنَاهُمْ فِي الْيَمِّ﴾ ﴿فَغَشِيَهُم مِنَ الْيَمِّ مَا غَشِيَهُمْ﴾ اين مي‌شود ﴿مَنَافِعَ لَهُمْ﴾

از وجود مبارك امام صادق(سلام الله عليه) سؤال كردند كه منافع دنياست يا آخرت فرمود: «الكلّ» در همين تفسيرات روايي ملاحظه مي‌فرماييد كه تفقّه در دين را هم جزء همين ذكر كردند كه اينها بروند در دين مُتِفَقّه بشوند تفقّه در دين غير از فقهِ مصطلح است آن آيه ي محكمه را فهميدن، فريضه ي عادله را فهميدن، سنّت قائمه را فهميدن هر سه تفقّه در دين است آن مسائل سياسي مسائل اجتماعي مسائل وحدت ملّي مسائل انسجام ملّي، همه ي اينها جزء تفقّه در دين است اينها هم جزء ﴿لِيَشْهَدُوا مَنَافِعَ لَهُمْ﴾ است بعد درباره ي بخشهاي عبادي هم فرمود: ﴿وَيَذْكُرُوا اسْمَ اللَّهِ فِي أَيَّامٍ مَعْلُومَاتٍ عَلَي مَا رَزَقَهُم مِن بَهِيمَةِ الْأَنْعَامِ﴾ اين تَلويه بود اولاً تلويه يك پاسخ مستقيمي است به تأذين و اذانِ وجود مبارك ابراهيم(سلام الله عليه) اولاً و به اذان وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) ثانياً آنها گفتند بياييد حج ما مي‌گوييم لبيك، البته اين لبيك هم اجابت به دعوت پيامبران الهي است هم بالاصاله اجابت دعوت ذات اقدس الهي است كه فرمود: ﴿لِلّهِ عَلَي النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ﴾ اما مشركان اين تلويه را داشتند يك لبيك آلوده به شرك داشتند مي‌گفتند «لبيك! اللهمّ لبيك! لا شريك لك الاّ هو لك لبيك!» مي‌گفتند شريكي نداري مگر آن شريكي كه آن هم براي توست ـ معاذ الله ـ اين جزء تلويه مردم در جاهليّت بود اسلام آمده گفته اين شرك است با توحيد مخلوط نكنيد بگوييد «لبيك! اللهمّ لبيك! لا شريك لك لبيّك! إنّ الحمد و المُلك لك لبيك!» ديگر نگوييد «لا شريك لك الاّ هو لك تَملكه و ما مَلَك» اين تلويه ي رسمي جاهليّت بود در انجام مناسك حج اسلام آمده اين را باطل كرده فرمود اين الفاظ را بگوييد و مثل «لا إله الاّ الله» چيزي را مخلوطش نكنيد بگذاريد توحيدِ ناب باشد اين ﴿وَيَذْكُرُوا اسْمَ اللَّهِ فِي أَيَّامٍ مَعْلُومَاتٍ﴾ برخيها گفتند كه ناظر به تكبيرات پشت سر پانزده نماز است كه اوّلش نماز ظهر روز عيد قربان است براي كسي كه در مِناست و ده نماز است براي كسي كه در غير مِناست اين يكي از مصاديق است مي‌تواند باشد اما ﴿وَيَذْكُرُوا اسْمَ اللَّهِ فِي أَيَّامٍ مَعْلُومَاتٍ﴾ به قرينه ي ﴿عَلَي مَا رَزَقَهُم مِن بَهِيمَةِ الْأَنْعَامِ﴾ يعني عندالذبح والنَحر فقط نام خدا را ببريد آنجا ديگر براي اصنام و اضلام و امثال ذلك قرباني نكنيد ﴿عَلَي مَا رَزَقَهُم مِن بَهِيمَةِ الْأَنْعَامِ﴾ اين بايد بنابراين اگر جامع هر دو را گرفتيم و هر دو مشمول اين شد عيب ندارد هم آن تكبيرات بعد از پانزده نماز «لِمَن كان في المِنيٰ» يعني ظهرِ روز دهم تا ظهر روز يازده تا ظهر روز دوازده اين سه روز را كه سه پنج نماز، پانزده نماز است بايد انجام بدهيم خب، اما كساني كه در غير مِنيٰ هستند همان ده نماز مستحب است پشت سر ده نماز، تعقيبات ده نماز است ﴿عَلَي مَا رَزَقَهُم مِن بَهِيمَةِ الْأَنْعَامِ﴾ مستحضريد كه بردن نام ذات اقدس الهي عندالذبح و النحر معنايش اين نيست كه انسان حتماً بگويد «بسم الله الرحمن الرحيم» نام خدا را بايد ببرد بگويد «سبحان الله» درست است «الله اكبر» درست است «لا إله إلاّ الله» درست است «لا حول و لا قوّة الاّ بالله» درست است هر كدام از اين اذكار را كه ببرد نام خداست اگر گفتند شما نماز بخوانيد خب مشخص است نماز اوّلش «بسم الله الرحمن الرحيم» است اذكار ديگر جاي «بسم الله الرحمن الرحيم» را نمي‌گيرد اما اگر گفتند «كلّ أمرٍ لم يُبدأ فيه بسم الله فهو كذا و كذا» اين معنايش اين نيست كه وقتي هر كاري كه مي‌كنيد بگوييد «بسم الله» بايد نام خدا را ببريد حالا يا بگوييد «لا حول و لا قوّة الاّ بالله» يا بگوييد «اللهمّ صلّ علي محمّد و آل محمّد» اين هم همين است ديگر نام مبارك ذات اقدس الهي را برديد اين «اللهمّ» نام خداست ديگر يا «لا حول و لا قوّة الاّ بالله» يا «سبحان الله» و امثال ذلك، گاهي سؤال مي‌شود كه چرا مثلاً دعاي كميل با «بسم الله» شروع نشده ادعيه، خب با «بسم الله» شروع شده معناي «اللهمّ برحمتك الّتي» اينها همه اسم خداست ما نبايد توقّع داشته باشيم كه اول دعاي كميل باشد «بسم الله الرحمن الرحيم» دعاي كميل با نام خدا شروع شده ما دعايي نداريم كه با نام خدا شروع نشده باشد ذبح يا نحر بايد به نام خدا باشد اگر كسي مرغ را يا گوسفند را يا گاو را يا شتر را با «لا حول و لا قوّة الاّ بالله» ذبح كرد يا نَحر كرد اين ذبيحه‌اش حلال است ديگر چون نام خدا را برد بالأخره اينجا هم كه فرمود: ﴿وَيَذْكُرُوا اسْمَ اللَّهِ﴾ يعني نام خدا را ببرند البته «بسم الله الرحمن الرحيم» ممكن است افضل از كار باشد آن مطلب ديگر است يا «لا إله الاّ الله» يك جهت ديگر داشته باشد كه فضيلت خاصّ خودش را داشته باشد اما حالا خوردن و خوراندن واجب است يا واجب نيست اين را فقه بايد مشخص بكند ﴿فَكُلُوا مِنْهَا﴾ گفتند امر، امر ترخيص است أكل موش را گفتند امر، امر الزام است نه رها كردن، اگر اقامه ي حج است حتماً بايد تكليفِ مِنيٰ روشن بشود اين شعار و رها كردن و آمدن با اينكه بسياري از فقها در كشورهاي ديگر هستند اين اقامه ي حج نيست درست است كه برابر نصوص ما «إنّ الله سبحانه و تعاليٰ يُحبّ اراقة الدِماء» وظيفه ي افراد نَحر و ذبح است.

وظيفه ي حكومت اسلامي اقامه ي حج است اين قربانيها را بايد سامان ببخشد اين قربانيها را بايد به فقرها عطا بكند يا سردخانه بگذارد يا كنسرو درست كند كاري بكند كه بالأخره هدر نرود اين مي‌شود اقامه ي حج كه به عهده ي حكومت است آن مي‌شود حجّ عمره كه وظيفه ي زائران و مؤتمران است.

 

پرسش:؟

پاسخ: بله «بسم الله» ديگر، اسم خداست ديگر همه ي اينها اسم خداست ﴿لِلّهِ الأسْماءُ الْحُسْنَي﴾ آن توهّم هم از همين‌جا پيدا شده اين جوشن كبير هم «بسم الله» است ديگر ﴿قُلِ ادْعُوا اللَّهَ أَوِ ادْعُوا الرَّحْمَانَ أَيّاً مَا تَدْعُوا فَلَهُ الأسْماءُ الْحُسْنَي﴾ اگر ﴿أَيّاً مَا تَدْعُوا فَلَهُ الأسْماءُ الْحُسْنَي﴾ يا ﴿لِلّهِ الأسْماءُ الْحُسْنَي﴾ اول تا آخر جوشن كبير «بسم الله» است اسماي الهي است اين اسماي حسناست ديگر، البته اين انصراف در اثر غلبه ي وجود است بالأخره، ولي حكم فقهي‌اش آن است حالا اگر كسي خواست سرِ مرغي را ببُرد بگويد كه «لا حول و لا قوّة الاّ بالله» حلال است ديگر يا «لا اله الاّ الله» بگويد حلال است ديگر.

پرسش:؟

پاسخ: نه، شرك نشود للأصنام نباشد، للأوثان نباشد آنها مي‌گفتند كه ما براي تقرّب مِن أصنام در جاهليّت اين كار را مي‌كردند ديگر قرباني در جاهليّت بود حالا بعد آيات بعد هم خواهد آمد قرباني كه مي‌كردند تقرباً للأصنام اين كار را مي‌كردند تا اصنام مشكل اينها را حل كند بعد چون شرك‌آلود بود مقداري از گوشت قرباني را به در و ديوار كعبه آويزان مي‌كردند بخشي از خون قرباني را به ديوار كعبه مي‌ماليدند كه آيه در همين فضا نازل شده است كه ﴿لَن يَنَالَ اللَّهَ لُحُومُهَا وَلاَ دِمَاؤُهَا وَلكِن يَنَالُهُ التَّقْوَي مِنكُمْ﴾ اين چه كاري است مي‌كنيد اين نظير دخيل بستنهاست خب چرا اينجا كه رفتي دخيل مي‌بندي آن دعاي خاص را بخوان آن زيارت خاص را بخوان نگفتند دخيل ببند يا پارچه ببند كه آنها را نگفتند كه آنها هم همين كار را مي‌كردند يك مقدار گوشت را ميخ‌كوب مي‌كردند به ديوار كعبه آويزان مي‌كردند يك مقدار خون را به ديوار كعبه آلوده مي‌كردند كه خدا قبول كند بتهايشان قبول كند آيه نازل شد اين كار را نكنيد ﴿لَن يَنَالَ اللَّهَ لُحُومُهَا وَلاَ دِمَاؤُهَا وَلكِن يَنَالُهُ التَّقْوَي مِنكُمْ﴾ در همين آياتي است كه بعداً به خواست خدا مي‌خوانيم آيه ي 37 همين سوره ي مباركه ي «حج» است كه به خواست خدا خواهد آمد اما فرمود اين كار را انجام بدهيد به نام خدا ذبح كنيد و به نام خدا به فقرا اطعام بكنيد.

غرض آ‌ن است كه وظيفه ي زائران و حاجيان نَحر و ذبح است بله، اما وظيفه ي حكومت اسلامي اقامه ي حج است اينكه وجود مبارك حضرت امير براي قُسَم نوشته «أقم الحجّ للناس» همين است كه حكومت اسلامي بايد انجام بدهد اليوم حرمين در اسارت آل‌سعودند اگر ـ ان‌شاءالله ـ اين نهضتي كه در مصر شروع شد در تونس شروع شد در يمن شروع شد در كشورهاي ديگر شروع شد، همانند نهضت اسلامي مردم بزرگوار اين منطقه ايران اسلامي ـ ان‌شاءالله ـ آنجا هم ثمربخش بشود حرمين از دست آل‌سعود نجات پيدا كند آن وقت اقامه ي حج وضع روشني پيدا مي‌كند كه حج اقامه مي‌شود هم وضع مِنيٰ بهتر مي‌شود هم وضع ساير مواقف بهتر مي‌شود هم وضع حرمين بهتر مي‌شود به بركت قرآن و عترت و بساط وهابيّت هم كلاً برچيده مي‌شود اينها اگر بفهمند كه عقل چيست، توسّل يعني چه، توكّل يعني چه، ارادت مردم به اهل بيت يعني چه، مثل ارادت مردم به قرآن است خب ما اين قرآن را مي‌بوسيم قرآن را بالاي سر مي‌گذاريم اينكه فرقي بين قرآن و عترت نيست خود پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود شما هم نقل كرديد فرمود: «لن يفترقا حتّي يردا عليّ الحوض» خب اين قرآن را ما مي‌بوسيم بالاي سر مي‌گذاريم اين شرك نيست اگر حرم رفتيم و در و ديوار را بوسيديم اين شرك است؟! عقل اگر پيدا بشود اين همه حل مي‌شود.

 

پرسش:؟

پاسخ: خب آخر براي كُشتن مرغ و امثال ذلك كه اسم اعظم لازم نيست.

 

خب، ﴿فَكُلُوا مِنْهَا وَأَطْعِمُوا الْبَائِسَ الْفَقِيرَ﴾:

«بائس» يعني كسي كه نيازمند است گرفتار شدّت و رنج و درد است و فقير هم به كسي مي‌گويند كه ستون فقراتش شكسته است مستحضريد كسي كه ستون فقراتش شكسته باشد به او مي‌گويند فقير و قدرت ايستادن ندارد كسي اگر ـ خداي ناكرده ـ گرفتار ضعفِ مالي باشد قدرت ايستادگي در برابر حوادث را ندارد به او مي‌گويند فقير وگرنه فقر و فقير آن وضعِ اوّلي‌اش به معناي نداري نيست نداري را مي‌گويند فقدان، فاقد يعني ندار، اما كسي كه ستون فقراتش شكسته است و قدرت ايستادن ندارد به او مي‌گويند فقير، چون يك ملّت بي‌اقتصاد، ملّت بي‌مال قدرت ايستادگي در برابر ستم را ندارد مي‌گويند ملّت فقير يا شخصي كه در اثر بي‌مالي توان مقاومت با حوادث را ندارد به او مي‌گويند فقير فرمود اينها را بايد اطعام كنيد تأمين مي‌شود ديگر نيازمند در روايات ما هم هست از وجود مبارك امام صادق(سلام الله عليه) رسيده است كه ذات اقدس الهي مي‌داند كه نياز فقرا چقدر است به همان اندازه امور بِريّه جعل كرد اين در روايات باب زكات است ملاحظه فرموديد ديگر بخشي در علل و شرايع است بخشي هم در ذيل روايات باب زكات است كه حضرت فرمود خداي سبحان مي‌دانست كه نياز فقرا چيست، «جعل سبحانه» فقرا را «شركاء للأغنياء» اين مال خودش را كه نمي‌دهد مال شريك را مي‌دهد بنابراين فرمود اگر خدا مي‌دانست كه بيش از اين مقدار لازم است نقل مي‌كرد منتها حجّ افتاده مشكل مردم را حل نمي‌كند ﴿لِيَشْهَدُوا مَنَافِعَ لَهُمْ﴾ نيست الآن اينها حج را انداختند، يك وقت است كعبه را منجنيق مي‌زنند براي گرفتن ابن‌زبير ويران مي‌كنند يك وقت حج را منجنيق زده اين آل‌سعود ويران كرده الآن حج ويران‌شده است، عُمره ويران‌شده است حج و عمره ي ويران‌شده ﴿لِيَشْهَدُوا مَنَافِعَ لَهُمْ﴾ را به همراه ندارد آن حجّ اقامه‌شده است كه ﴿لِيَشْهَدُوا مَنَافِعَ لَهُمْ﴾ را به همراه دارد خب، بعد فرمود: ﴿ثُمَّ لْيَقْضُوا تَفَثَهُمْ﴾:

«تَفَث» يعني آن غبار و چرك و عرق و اينها البته آن روايت ضريح محاربي هم نقل شده است در بحثهاي سابق داشتيم حالا هم اگر فرصت شد به مناسبتي روايت نوراني كه امام صادق(سلام الله عليه) به ضريح محاربي درباره ي تعبير ﴿تَفَثَهُمْ﴾ ذكر كرده است آن را شايد نقل بكنيم كه همين شاگردان مخصوص حضرت به پيشگاه امام صادق رسيدند فرمود تاكنون ما چنين تفسيري از شما نشنيديم اينكه به ضريح محاربي فرموديد اين چيست؟ فرمود: «مَن يَحمِل مِثل ما يحمل ضريح» چه كسي مي‌تواند علم ما را حمل بكند اگر يك شاگرد خوبي باشد ما بله اسرار را به او مي‌گوييم اما تا حال چنين كسي از ما سؤال نكرده اين ﴿ثُمَّ لْيَقْضُوا تَفَثَهُمْ﴾ را وجود مبارك حضرت برابر تأويل قرآن به ولايت زده است خب، ﴿ثُمَّ لْيَقْضُوا تَفَثَهُمْ﴾ قَضا يعني به جا آوردن يعني اين تَفَث و عرقها و چركها و خستگي‌هايشان را برطرف كنند ﴿وَلْيُوفُوا نُذُورَهُمْ﴾ آن تعهّداتشان را، آن نذرهايشان را وفا كنند ﴿وَلْيَطَّوَّفُوا بِالْبَيْتِ الْعَتِيقِ﴾

بيان سيدناالاستاد لابد ملاحظه فرموديد فرمود اين ﴿وَلْيَطَّوَّفُوا بِالْبَيْتِ الْعَتِيقِ﴾ خب بله ظاهرش اين است كه به دور خانه طواف بكنند اين غير از آن ﴿لِلطَّائِفِينَ﴾ است فرمود اين جمله به بركت روايات اهل بيت(عليهم السلام) مخصوص طواف نساء است اين يكي را اهل بيت فرمودند اين مربوط به طواف نساء است كه كلاً از حالت احرام بالقول المطلق بيرون بيايد خب ﴿وَلْيَطَّوَّفُوا بِالْبَيْتِ الْعَتِيقِ﴾ وصف اين بيت گاهي به عنوان بيتِ رفيع، گاهي به عنوان بيتِ عَتيق، گاهي به عنوان مباء للناس هر كدام پيام خاصّ خودش را دارد اگر گفتند قبله ي شما بيتِ عتيق است يعني شما به طرق خانه يا آزادي داريد نماز مي‌خوانيد ديگر معنا ندارد برده ي كسي باشيد يا برده ي درون يا برده ي بيرون اگر گفتند: ﴿وَلْيَطَّوَّفُوا بِالْبَيْتِ الْعَتِيقِ﴾ داريد دور خانه ي آزاد و آزادي طواف مي‌كنيد ديگر معنا ندارد برده ي كسي باشيد.

بيانات نوراني حضرت امير است كه «عبد الشهوة أضلّ مِن عبد الرق» همين است فرمود كسي كه بنده ي شهوت است ذليل‌تر از بنده ي برده ي است اين كسي كه مي‌گويد من هر چه دلم بخواهد مي‌كنم اين را مي‌گويند وِلنگار، ولنگار هم كه قبلاً ملاحظه فرموديد يك كلمه ي مركب است نه كلمه ي بسيط، كسي كه انگاره ي او و انگيزه ي او وِل بودن است به او مي‌گويند ولنگار اينكه مي‌گويد من هر چه دلم بخواهد مي‌گويم، هر جا دلم بخواهد مي‌روم اين همين ولنگار است ديگر انگاره ي او و انگيزش او اين است كه وِل است مثل كراب هراش خب اگر اين هست اين «عبد الشهوة أضلّ مِن عبد الرق» حضرت فرمود، فرمود اين خانه شما را آزاد مي‌كند هم از بردگي درون هم از بردگي بيرون اين اقامه ي حج به وسيله ي بعثه در طيّ اين سي سال مردم را آزاد كرده است البته رسانه‌ها اثر خودشان را داشتند، نهضتها و راهپيمايي‌هاي درون‌مرزي اثر خودشان را داشتند اما مستحضريد كه بسياري از اينها رسانه ندارند بسياري از اينها آن شعار را ندارند كه وضع راهپيمايي‌هاي ما را ببينند اما در جريان مكّه همه ديدند ديگر ﴿وَلْيَطَّوَّفُوا بِالْبَيْتِ الْعَتِيقِ﴾