درس تفسیر آیت الله جوادی
89/12/03
بسم الله الرحمن الرحیم
(وَهُدُوا إِلَي الطَّيِّبِ مِنَ الْقَوْلِ وَهُدُوا إِلَي صِرَاطِ الْحَمِيدِ (24) إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَيَصُدُّونَ عَن سَبِيلِ اللَّهِ وَالْمَسْجِدِ الْحَرَامِ الَّذِي جَعَلْنَاهُ لِلنَّاسِ سَوَاءً الْعَاكِفُ فِيهِ وَالْبَادِ وَمَن يُرِدْ فِيهِ بِإِلْحَادٍ بِظُلْمٍ نُذِقْهُ مِنْ عَذَابٍ أَلِيمٍ (25) وَإِذْ بَوَّأْنَا لِإِبْرَاهِيمَ مَكَانَ الْبَيْتِ أَن لاَّ تُشْرِكْ بِي شَيْئاً وَطَهِّرْ بَيْتِيَ لِلطَّائِفِينَ وَالْقَائِمِينَ وَالرُّكَّعِ السُّجُودِ (26) وَأَذِّن فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوكَ رِجَالاً وَعَلَي كُلِّ ضَامِرٍ يَأْتِينَ مِن كُلِّ فَجٍّ عَمِيقٍ (27)
سوره ي مباركه ي «حج» كه در مدينه نازل شد بعد از بيان خطوط كلي اصول دين و همچنين فقه و اخلاق و حقوق، فرمود افراد چه در زمان انبياي گذشته چه در زمان وجود مبارك پيامبر اسلام(عليهم السلام) به شش گروه تقسيم شدند كه جامع آنها دو گروه است. جريان مؤمنين و يهوديها و مسيحيها و صابئين و مجوس و مشركين و اينها را ذكر فرمود بعد فرمود اينها بالأخره دو گروهاند (كَثِيرٌ) كه سجده كردند اطاعت ميكنند ايمان آوردند و ميآورند ( وَكَثيرٌ حَقَّ عَلَيْهِ الْعَذَابُ ) كه اين كثيرِ نفسي است و نه نسبي، پس دو گروه. بعد از اينكه آن شش گروه را جمعبندي كردند فرمودند دو گروهاند بعضي حقّاند بعضي باطل، فرمود: ( هذَانِ خَصْمانِ اخْتَصَمُوا ) آنگاه كيفر كفّار را ذكر فرمود، پاداش مؤمنان را هم ذكر كرد اين عذابهاي سخت و تلخ براي هر معصيتكار نيست براي كافران و ملحدان و منافقان است وگرنه افراد موحّدي كه معصيت بكنند به اين (لَهُم مَّقَامِعُ مِنْ حَدِيدٍ) و ( كُلَّمَا أَرَادُوا أَن يَخْرُجُوا ) و مانند آن معذّب نيستند.
مطلب ديگر آن است كه اين عذابهاي سخت در حقيقت باطن همين اعتقادات باطل و كفر و نفاق است اگر كسي غذايي را كه ظاهرش شيرين است ولي باطنش سمّ است حرفِ كسي را هم گوش نداد و فريبِ ظاهر او را وادار كرد به خوردن سمّ بالأخره سم او را به هلاكت گرفتار ميكند باطن كفر همين است لذا در بخشهاي وسيعي از قرآن فرمود: ( تُجْزَوْنَ مَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ )، (مَا كُنتُمْ تَكْسِبُونَ)، (ما كنتم كسبتم) ديگر حرف «باء» و امثال ذلك نياورد فرمود همين اعمال شماست كه به اين صورت در آمده بنابراين نبايد استيهاش كرد كه چرا اين همه عذابهاي سخت با رحمت الهي چگونه هماهنگ در ميآيد خداي سبحان ارحمالرحمين است «في موضع العفو والرحمة» و «أشدّ المعاقبين» است «في موضع النكال والنقمة» و اين «أشدّ المعاقبين» او هم بر اساس «و يَعفوا عن كثير» است فرمود ما آنچه را كه به شما ميرسد هر مصيبتي كه دامنگيرتان ميشود ( فَبِمَا كَسَبَتْ أَيْدِيكُمْ وَيَعْفُوا عَن كَثِيرٍ ) اين دعاي معروف «يا مَن يَقبل اليَسير و يَعفوا عن كثير» هم از آن كريمه اخذ شده است با اينكه ( يَعْفُوا عَن كَثِيرٍ ) است مع ذلك همين (لَهُم مَّقَامِعُ مِنْ حَدِيدٍ)، ( يُصْهَرُ بِهِ مَا فِي بُطُونِهِمْ وَالْجُلُودُ ) اينهاست باطن گناه در برابر ذات اقدس الهي اين است اما در آيه ي 24 كه فرمود: ( وَهُدُوا إِلَي الطَّيِّبِ مِنَ الْقَوْلِ ) چون معلوم نيست كه قائلِ اين قوم چه كسي است گاهي قول سلام و رحمت و تحيّت را از فرشتگان نازل تلقّي ميكند مردان بهشت اين طورند بهشتيان و مؤمنان گاهي سلام را از فرشتگان نازل تلقّي ميكنند گاهي از حَمَله ي عرش تلقّي ميكنند مثل جبرئيل، ميكائيل، اسرافيل(سلام الله عليهم) گاهي هم از ذات اقدس الهي.
تفصيل سه ضلعي در سوره ي مباركه ي «انعام» گذشت در سوره ي مباركه ي «انعام» خداي سبحان به پيامبر فرمود مخاطبان حجاز دو قِسماند يك عدّه ميآيند در حضور شما با شما گفتگو كنند نه براي اينكه حرفِ شما را بشنوند بلكه براي اينكه حرف خودشان را بزنند ( وَيَعْلَمَ الَّذِينَ يُجَادِلُونَ فِي آيَاتِنَا ) اين گروه براي پندپذيري و استدلالپذيري و اينها كه نميآيند اينها ميآيند فقط حرفهاي خودشان را بزنند اينها هيچ، ( وَيَعْلَمَ الَّذِينَ يُجَادِلُونَ فِي آيَاتِنَا ) اينها حسابِ خاص دارند اما ( وَإِذَا جَاءَكَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِآيَاتِنَا فَقُلْ سَلاَمٌ عَلَيْكُمْ كَتَبَ رَبُّكُمْ عَلَي نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ ) آنهايي كه ميآيند در مجلستان، مسجدتان براي اينكه ( يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ ) نصيبشان بشود، ( يُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ ) نصيبشان بشود، ( وَيُزَكِّيهِمْ ) بهرهشان بشود اينها كه ميآيند در محضر تو بگو ( سَلاَمٌ عَلَيْكُمْ ) اينكه مستحب است خَطيب جمعه سلام بكند يا وُعّاظ قبل از اينكه سخنراني ميكردند در سابق اول سؤال ميكردند به مخاطبان برگرفته از همين آيه سوره ي مباركه ي «انعام» است در ذيل آن آيه بحث شد كه:
تَلقّيكنندگان سلام سه گروهاند بعضي سلام را از فرشتهها دريافت ميكنند بعضيها از وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) دريافت ميكنند بعضيها هم سلام را از ذات اقدس الهي اينكه فرمود: ( وَإِذَا جَاءَكَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِآيَاتِنَا فَقُلْ سَلاَمٌ عَلَيْكُمْ ) يعني خودت سلام بكن يا سلامِ ما را به آنها برسان آنها كه جزء اوحديّ از مخاطبانِ محضر حضرتاند سلامُ الله را تلقّي ميكنند كه «سلام الله عليه» آنهايي كه قدري ميانياند سلام را از فرشتهها و آنها كه ضعيفترند از فرشتههاي ضعيفتر درك ميكنند و هر كسي سلام را از وجود مبارك پيغمبر تلقّي بكند آن طور نيست كه از مقام رسالتش تلقّي بكند چون حضرت يك سلام و برخوردي دارد «بما أنّه بشرٌ مِثلنا» سلامي هم و برخوردي هم با مخاطبان دارد «بما أنّه رسول الله» كه ( يُوحَي إِلَيَّ ) آنها كه ميآيند در مسجد محضر پيامبر سلام را از حضرت تلقّي ميكنند آن ضِعافشان سلام را از حضرت «بما أنّه بشرٌ مثلنا» تلقّي ميكنند ولي اوحديّشان سلام را از رسول خدا «بما أنّه يوحي إليّ» تلقّي ميكنند پس مخاطبان چندين درجه دارند سلام هم چندين درجه دارد اين ( وَهُدُوا إِلَي الطَّيِّبِ مِنَ الْقَوْلِ ) چندين مرتبه دارد مبسوطش در ذيل آيه ي سوره ي مباركه ي «انعام» گذشت و آنچه در سوره ي مباركه ي «يس» ميآيد كه ( سَلاَمٌ قَوْلاً مِن رَّبٍّ رَّحِيمٍ ) هم در ذيل همين مسئله قابل طرح است. خب ( وَهُدُوا إِلَي الطَّيِّبِ مِنَ الْقَوْلِ وَهُدُوا إِلَي صِرَاطِ الْحَمِيدِ ):
صراطِ عزيزِ حميد هم در اول سوره ي مباركه ي «ابراهيم» آنجا مشخص شد كه ذات اقدس الهي به رسولش(صلّي الله عليه و آله و سلّم) و همچنين به حضرت موساي كليم آنجا ميفرمايد مردم را از ظلمت به نور خارج كنيد و به صراطِ عزيزِ حميد دعوت كنيد اوّلين آيه سوره ي مباركه ي «ابراهيم» اين است كه ( وَهُدُوا إِلَي الطَّيِّبِ مِنَ الْقَوْلِ وَهُدُوا إِلَي صِرَاطِ الْحَمِيدِ )، گاهي عزيزِ حميد است، گاهي حميد است، گاهي عزيز است اين اسماي حُسنا از تناكُح اينها و ازدواج اينها و تركّب آنها يك فيض بهره ميشود، از انفراد آنها هم يك فيض مخصوص از عزيز وحده يك بركت، از حميد وحده يك بركت، از جمع بين عزيز و حميد بركتهاي خاص در مقام ما فرمود: ( إِلَي صِرَاطِ الْحَمِيدِ ) به هر تقدير اينها به طرف ذات اقدس الهياي حركت ميكنند كه هم محمود است بالذّات، هم خودش را حمد ميكند و هم اينكه تمام حمدها براي خداي سبحان است چون حمد در برابر نعمت است بر اساس آن آيهاي كه فرمود: ( مَا بِكُم مِّن نِّعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ ) محمودِ حقيقي و حميد به معناي محمودِ حقيقي خداي سبحان است ديگران را كه حمد ميكنيم به دستور الهي است اولاً و اينها چون وسايل ايصال نعمتاند ما مأمور حقشناسي هستيم ثانياً، وگرنه ( مَا بِكُم ) هم در برابر نعمت است يك، ( مَا بِكُم مِّن نِّعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ ) دو، پس «فالحمد لله ربّ العالمين» او ميشود حميدِ محض. مقدمتاً جريان حج و عمره و مكّه و حرم و اينها را دارند ذكر ميكنند آيه ي 25 در تعظيم اين سرزمين واقع شده است.پرسش:.؟پاسخ: صراطِ اوست ديگر، صراطي كه پايانش خداي حميد است انسان به مقام حمد ميرسد.
سوره ي مباركه ي «اسراء» آنجا هم مشخص شد كه خداي سبحان به وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود: ( وَمِنَ الَّيْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نَافِلَةً لَّكَ عَسَي أَن يَبْعَثَكَ رَبُّكَ مَقَاماً مَّحمُوداً ) مقامِ محمود اين است كه انسان به جايي ميرسد كه مَجلاي فيض الهي است چون حمد در برابر نعمت است اگر كسي مظهر هو المنعم شد مظهور هوالمحمود هم ميشود اين ميشود مقامِ حمد، در ذيل همان سوره ي مباركه ي «اسراء» هم گذشت كه درباره ي وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) مطرح است كه در قيامت پرچمِ حمد به دست خداست «بيده لواء الحمد» كه تمام شكرها به بركت آن حضرت است چون به بركت آن حضرت همه چه در شرق عالَم چه در غرب عالَم موحّد شدند پس او در حقيقت محمود است مظهر خدايِ حميد است و لِواي حمد و پرچم حمد به دست اوست و آن را هم از راه نماز شب به دست آورده ( عَسَي أَن يَبْعَثَكَ رَبُّكَ مَقَاماً مَّحمُوداً ) و خود اين محمودِ بالعرض به آن محمودِ بالذّات ميرسد، محمود بالتّبع به محمود بالأصاله ميرسد محمودِ مجازي به محمودِ حقيقي ميرسد و مانند آن، بعد فرمود: ( إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَيَصُدُّونَ عَن سَبِيلِ اللَّهِ ) مشركان مكّه يك بحثهاي نظامي و جنگهاي خونريزيها و اينها داشتند كه در آيات جداگانه مطرح شد يك سلسله مسائل تبليغي و اجتماعي و سياسي هم داشتند. فرمود اينها كه كفر ورزيدند و ايمان نياوردند از نظر اعتقاد و كارشكنيهاي همهجانبه دارند هم ( يَصُدُّونَ عَن سَبِيلِ اللَّهِ ) نميگذارند از نظر تبليغات سوء كسي ايمان بياورد و هم آنها كه ايمان آوردند نميگذارند كه آنها وظايف دينيشان را درباره ي حج و عمره انجام بدهند هم «ليس» تامّه «ليس» ناقصه، «كان» تامّه «كان» ناقصه خطرات اينهاست نميگذارند كه يك عدّه ايمان بياورند (يك)، نميگذارند آنهايي كه ايمان آوردند به وظايفشان از نظر احترام كعبه و حج و زيارت عمره وظيفهشان را انجام بدهند (دو) ( إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا ) كه براي خودشان است (وَيَصُدُّونَ ) كه فعل مضارع است و دلالت بر استمرار دارد اينها دوتا كار زشت انجام ميدهند يكي اينكه ( يَصُدُّونَ عَن سَبِيلِ اللَّهِ ) نميگذارند عدّهاي مسلمان بشوند دوم اينكه «يصدّون عن المسجد الحرام» نميگذارند آنهايي كه اسلام آوردند وظيفهشان را انجام بدهند اينجا عطف فعل مضارع بر فعل ماضي نظير آيه ي 28 سوره ي مباركه ي «رعد» بود كه قبلاً گذشت در آيه ي 28 سوره ي «رعد» دارد كه ( الَّذِينَ آمَنُوا وَتَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُم بِذِكْرِ اللَّهِ ) كه يك فعل مضارع بر ماضي عطف شده است در بخش اثبات اينجا در بخش منفي و زشتي و كفر و الحاد است آنها ايمان آوردند (يك)، در مقام بقا و استمرار دلشان مستمرّاً به ياد خدا مطمئن است اين (دو)، اينها در بخش منفياند ( إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا ) كه فعل ماضي است (وَيَصُدُّونَ ) كه فعل مضارع است در بخش منفي و كار الحادي و كفر ( عَن سَبِيلِ اللَّهِ ) كه راجع به اصل ايمان، ( وَالْمَسْجِدِ الْحَرَامِ ) راجع به اينكه مؤمنان وظيفهشان را نسبت به مسجدالحرام انجام بدهند.
مسجدالحرام چه خصيصهاي دارد؟ فرمود اين مسجدالحرام ( الَّذِي جَعَلْنَاهُ لِلنَّاسِ سَوَاءً ) براي همه ي مردم ما اين را قبله قرار داديم، مَطاف قرار داديم، مزار قرار داديم، مُستَجار قرار داديم براي همه ي مردم ( جَعَلْنَاهُ لِلنَّاسِ سَوَاءً الْعَاكِفُ فِيهِ وَالْبَادِ ) حاضر و بادي، داخل و خارج، حاضر و مسافر درباره ي اين مسجدالحرام عليالسواياند هيچ كسي حقّ تقدّم ندارد هيچ كسي حق ندارد ديگري را منع كند. عاكِف يعني مقيم، كسي كه در همان سرزمين زندگي ميكند. بادي كسي كه از خارج ميآيد كه اين اشاره شد از بَدْوْ است نه از بدأ و نه از بُدُو، بُدُو يعني ظهور، بَدأ كه مهموز است و از اين باب نيست اصلاً از باب ناقصه يا واوي نيست آن به معني ابتداست بَدأ، بُدُو به معني ظهور است بَدْو يعني بيابان، باديه در سوره ي مباركه ي «يوسف» اين مضمون گذشت كه وجود مبارك يوسف(سلام الله عليه) برابر آيه ي صد سوره ي مباركه ي «يوسف» اينچنين فرمود: ( وَرَفَعَ أَبَوَيْهِ عَلَي الْعَرْشِ وَخَرُّوا لَهُ سُجَّداً وَقَالَ يَا أَبَتِ هذا تَأْوِيلُ رُؤْيايَ مِن قَبْلُ قَدْ جَعَلَهَا رَبِّي حَقّاً وَقَدْ أَحْسَنَ بِي إِذْ أَخْرَجَنِي مِنَ السِّجْنِ وَجَاءَ بِكُم مِّنَ الْبَدْوِ ) شما را از راه دور آورد اينجا خب مصر جاي حِضارت بود و آن منطقهاي كه وجود مبارك يعقوب و فرزندانش زندگي ميكردند بادي بود فرمود شما از باديه آمديد به اين سرزمين، اين بَدْو يعني همان. در سوره ي مباركه ي «احزاب» هم از همين كلمه استفاده شده فرمود عدّهاي در زمان جنگ اينها حاضر نيستند كه در مدينه باشند و از اعزام نيرو به جبههها باخبر بشوند يا خبرِ رسمي از جبهه به شهر ميآيد اينها باخبر باشند اينها دلشان ميخواهد وقتي مدينه ناامن است زمانِ اعزام نيرو به جبهههاست اينها در باديهها به سر ببرند بعد از اينكه غذايشان را خوردند و خوابيدند و استراحت كردند از ديگران سؤال ميكنند جبهه چه خبر، مدينه چه خبر، فرمود بعضيها اين طورند آيه ي بيست سوره ي مباركه ي «احزاب» اين است ( يَحْسَبُونَ الْأَحْزَابَ لَمْ يَذْهَبُوا وَإِن يَأْتِ الْأَحْزَابُ يَوَدُّوا لَوْ أَنَّهُمْ بَادُونَ فِي الْأَعْرَابِ يَسْأَلُونَ عَنْ أَنبَائِكُمْ ) وقتي كه گروه گروه مزاحم مدينه ميآيند نظير جنگ احزاب و امثال احزاب اين افراد راحتطلب دلشان ميخواهد كه اي كاش در اطراف مدينه زندگي ميكردند و همان جا سؤال ميكردند مدينه چه خبر، جبهه چه خبر، چه كسي كُشته شد چه كسي شهيد شد چه كسي آمد و چه رفت، ( يَوَدُّوا ) دوست دارند كه در مدينه نباشند ( لَوْ أَنَّهُمْ بَادُونَ فِي الْأَعْرَابِ ) اي كاش در باديه بودند در اعراب زندگي ميكردند نه در عَرَب، اعراب آن افراد باديهنشيناند ( لَوْ أَنَّهُمْ بَادُونَ فِي الْأَعْرَابِ يَسْأَلُونَ عَنْ أَنبَائِكُمْ ) همانجا بودند از ديگران سؤال ميكردند كه جبهه چه خبر چه كسي كُشته شد چه كسي شهيد شد چه كسي آمد چه كسي رفت.
غرض اين است كه بايد يعني اهل باديه ( سَوَاءً الْعَاكِفُ فِيهِ وَالْبَادِ ) يعني چه كساني كه در مكّه مقيماند اهل آن سرزميناند، چه كساني كه از خارج و از بَوَادي و باديهها وارد اين سرزمين ميشوند اينجا مساوياند با همه كسي حق ندارد مانع ديگري بشود خب اين خصوصيّت مكه است و خصوصيّت حرم است كه اين دو قبول شد. تا اينجا محذوري نيست ( الَّذِي جَعَلْنَاهُ لِلنَّاسِ سَوَاءً الْعَاكِفُ فِيهِ وَالْبَادِ وَمَن يُرِدْ فِيهِ بِإِلْحَادٍ بِظُلْمٍ نُذِقْهُ مِنْ عَذَابٍ أَلِيمٍ ) اينجا خصيصهاي دارد همان طوري كه ماههاي حرام از نظر زمان خصيصهاي دارد كه ساير اَزمنه فاقد آن خصيصه است حرمِ الهي، سرزمين مكّه در جوار مسجدالحرام اين زمين خصيصهاي دارد كه ساير زمينها فاقد آن خصيصهاند كه حالا بخشي از آن خصيصه ذكر ميشود.
در اينجا كه در نوبت روز قبل اشاره شد برخيها مثل ابوحنيفه و پيروانشان فتوا دادند كه خريد و فروش زمينِ مكّه يا اجاره دادن اين مشروع نيست براي اينكه خداي سبحان فرمود عاكِف و بادي در او يكساناند اما ظاهر آيه درباره ي خصوص مسجدالحرام است نه درباره ي مكّه يا منطقه ي حرم، فرمود: ( وَالْمَسْجِدِ الْحَرَامِ الَّذِي جَعَلْنَاهُ لِلنَّاسِ سَوَاءً الْعَاكِفُ فِيهِ وَالْبَادِ ) نه مكّه، نه حرم. برخيها خواستند بگويند كه به قرينه ي ( سَوَاءً الْعَاكِفُ فِيهِ وَالْبَادِ ) منظور از مسجدالحرام كلّ مكّه و حرم است نظير ( سُبْحَانَ الَّذِي أَسْرَي بِعَبْدِهِ لَيْلاً مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ ) خب آنجا كه حضرت از مسجدالحرام اسراء شروع نشد در خانه ي اُمّهاني بود بالأخره در محدوده ي مكّه بود پس ميشود گاهي مسجدالحرام گفت المسجدالحرام يا مسجدِ حرام كه ديگر نميشود مسجد بي الف و لام باشد الحرام با الف و لام باشد به او اضافه بشود نميشود گفت حجرالأسود، اگر فارسي حرف ميزنيم بايد بگوييم حجرِ اسود، اگر عربي ميگوييم بايد بگوييم الحجرالأسود اما يكي الف يكي غير الف و لام صفت با الف و لام، موصوف بي الف و لام كه تعبير درستي نيست المسجدالحرام يا مسجدِ حرام، الحجرالأسود يا حجرِ اسود، الشيخ الرئيس يا شيخِ رئيس، ديگر شيخالرئيس دومي الف و لام داشته باشد كه درست نيست. خب در اينجا به قرينه ي ( سَوَاءً الْعَاكِفُ فِيهِ وَالْبَادِ ) گفتند كه منظور از اين مسجد الحرام حرم است لذا اگر قرينهاي اقامه شد كه منظور از مسجدالحرام حرم است آن وقت آن قول كه ( سَوَاءً الْعَاكِفُ فِيهِ وَالْبَادِ ) ميتواند فيالجمله درست باشد نه بالجمله.
مطلب بعدي آن است كه روايات فراواني كه بخشي از آنها را مرحوم صاحب كنزالدقائق نقل كرده در نامه ي رسمي كه وجود مبارك حضرت امير براي ابنعبّاس مرقوم فرمودند كه يك وقت هم بحث شد كه ائمه(عليهم السلام) به اقامه ي نماز موفق بودند اما به اقامه ي حج موفق نبودند هيچ كس به اقامه ي حج موفق نشد مگر اينكه وجود مبارك حضرت امير(سلام الله عليه) در صدر اسلام و در عصر ما شاگرد او وجود مبارك امام(رضوان الله تعالي عليه) كه حج را اقامه كرد وجود مبارك حضرت امير نامهاي كه براي مسلمبنعباس والي رسمي حضرت در مكه بود نوشته بود كه «وأمّا بعد فأقِم الحجّ للناس واجْلِس العصرين، أفتي المُستفتي، عَلِّم الجاهلي، ذاكر العالِم» وظيفه ي بِعثه را مشخص كرد بعثه يك مناسك خاص دارد غير از مناسكي كه ساير روحانيون كاروان بايد بلد باشند بعثه يك مناسك خاص دارند اميرالحاج چه موقع بايد سخنراني كند، كجا بايد سخنراني كند، چطور بايد سخنراني كند اينها در مسئله ي اقامه، يعني اقامه، اقامه ي حج مطرح است نه مردم حاجيان و زائران را به مكّه بردن فرمود: «فأقِم الحجّ للناس واجْلِس العصرين» در مكّه آنجا از آن جهت كه منطقه ي گرمسير است و نزديك استواست وسط روز تشكيل جلسه دادن و سخنراني كردن و اينها دشوار است حضرت فرمود طرف صبح كه هوا خنك است و طرف عصر كه هوا خنك شد در اين دو طرف روز بنشين نيازهاي زائران را در وادي گوناگون ارزيابي كن و برآورده كن اگر كسي استفتا دارد جواب بده، اگر كسي مشكل علمي دارد كه غير از استفتاست جواب بده، اگر با دانشمندان روبهرو شدي با آنها مذاكره ي علمي بكن «أفتي المستفتي و علّم الجاهل و ذاكر العالم واجلس العصرين» اينها دستورات اقامه ي حج است بعد فرمود: «و مُر أهل مكّه» به مردم مكّه به سرزمين مكّه بگو از كسي اجاره نگيرند. خب، اين بايد در فقه بحث بشود روايات ديگري هم هست.
از وجود مبارك امام صادق(سلام الله عليه) هم نقل شد آيا اُجرتالأرض حرام است اولاً اين حكمِ فقهي است يا حكم حكومتي، آيا اُجرتالأرض حرام است يا اُجرتالأرض و البِنا حرام است؟ اگر كسي بخواهد اُجرت زمين و هتل هر دو را بگيرد طبق اين ميشود حرام، اما اگر بخواهد حقّ الأعيان بگيرد نه حقّ الأرض اُجرت زمين نگيرد چون اينجا زمين گرانتر است اجرت هتل گرانتر باشد جايز نيست مگر اينكه آن هتل بهتر و مرغوبتر از جاي ديگر ساخته شده باشد اين را بايد فقه معيّن كند در روايات هم هست كه حقّ گرفتن اُجرت نيست، حقّ گرفتن مُزد نيست شافعي به اين فتوا نداده، ابوحنيفه به اين فتوا داده، روايات ما هم دو دسته است.
بيان نوراني حضرت امير در نهجالبلاغه هم دارد كه به عامِل رسمياش دستور داد كه به مردم مكّه بگو چيزي از اينها نگيرند آيا اين مخصوص حج است يا حجّ عمره را شامل ميشود، آيا عمره ي تمتّع معيار است يا كلّ سال معيار است اينها را فقه بايد به عهده بگيرد ولي به حسب ظاهر از آيه بيش از اين برنميآيد كه ضمير به المسجد الحرام برميگردد نه به حرم، نه به سرزمين مكّه، يعني كسي حق ندارد جلوي مردم را بگيرد كه بيايند كنار مطافشان كنار قبلهشان نماز بخوانند زيارت بكنند كسي حق ندارد، اما كسي حق ندارد از مردم اُجرت بگيرد استفادهاش آسان نيست نعم، حق ندارد كه ورود افراد را منع كند اما حالا حق دارد كه افرادي كه آمدند از آنها اجاره بگيرد از اين آيه بيش از حرمتِ منع استفاده نميشود نه حرمتِ اجاره، نه حرمتِ بيع، كسي حق ندارد مُعتمران و حاجيان را ممنوعالورود كند همين بايد بيايند، حالا بيايند رايگان بيايند ممكن است چيزي بر انسان واجب باشد اما اُجرت گرفتن حرام نباشد اما همين شئون نظاميه همين طور است ديگر شئون نظاميه به تعبير مرحوم آقاي بروجردي(رضوان الله عليه) آن شغلهايي است كه نظام به آنها نيازمند است همين كارهايي كه چه طبابت باشد چه معماري باشد چه بنّاي باشد چه نجّار باشد چه صنعتگري باشد، اينها شئون نظاميه است يعني نظام يك مملكت بدون اينها نميشود اينها ميشود واجب كفايي، اگر كسي به يكي از اين رشتهها قيام نكرده در يك رشته ي خاصّي، فقط يك نفر بلد بود بر او ميشود واجب عيني، اگر چند نفر بلد بودند ميشود واجب كفايي خب با اينكه واجب كفايي است گرفتن اجرت جايز است ديگر، اين طور نيست كه اگر چيزي واجب شد اُجرت گرفتن ممنوع باشد كه. در اينجا واجب است كه موافقت كنند افراد بيايند يا ممانعت حرام است يعني كسي حق ندارد جلوي حاجيان و معتمران را بگيرد بله اين درست است اما بر آنها واجب باشد كه درِ خانهشان را باز بگذارند تا هر كسي ميخواهد بيايد بيايد اين استفاده نميشود در حالي كه در بعضي از روايات ما اين است كه اول كسي كه براي مكّه در گذاشته همين معاويه(عليه من الرحمن ما يَستحق) بود سرزمين مكه بايد باز باشد آن هم در حقيقت براي اينكه جلوي ورود را نگيرند. غرض اين است كه آيا اين ضمير به مسجدالحرام برميگردد كما هو الظاهر يا نه، به حرم برميگردد به قرينه ي ( سَوَاءً الْعَاكِفُ فِيهِ وَالْبَادِ ) خب حالا چرا ما ( سَوَاءً الْعَاكِفُ فِيهِ وَالْبَادِ ) را به حرم بزنيم تا بگوييم به قرينه ي اين ( الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ ) يعني مكّه يا الحرم، خود مسجدالحرام را ميگويد بنابراين استفاده ي بيشترش مربوط به روايات است ظاهر بيان نوراني حضرت امير هم اين است كه به مردم مكّه امر بكن كه اجاره نگيرند اين هم بايد ثابت بشود كه حكمِ حكومتي است كه بعثه ي امام موظّف است چنين كاري بكند يا نه، حكم فقهي است خب.
پرسش: از اين روايت استفاده ميشود كه مسجدالحرام آن مسجدالحرام نيست؟
پاسخ: بله، از آيه بيش از اين استفاده نميشود.
پرسش:. معلوم ميشود كه پس آيه فقط؟
پاسخ: خود روايت هم يكسان نيست روايت هم متعارض است خب.
در جريان ( سَوَاءً الْعَاكِفُ فِيهِ وَالْبَادِ ) اين مقدار سخن همين است بعد فرمود: ( وَمَن يُرِدْ فِيهِ بِإِلْحَادٍ بِظُلْمٍ ) اين ( بِإِلْحَادٍ ) باء آن ملابسه است ( بِظُلْمٍ ) باء آن سببيه است دوتا حالِ مترادف است يا دومي بدل براي اوّلي است اصولاً هر گونه ظلمي در مكّه الحاد به حساب ميآيد اگر كسي در مكّه خب، در مسجدالحرام اين هم شايد تأييد كند كه منظور از اين مسجدالحرام خصوص حرم است چون اين ضمير به مسجدالحرام برميگردد حالا در مسجدالحرام اين كار را بكنند يا درباره ي او، خب اينها درباره ي مسجدالحرام الحاد ميورزيدند نميگذاشتند كسي بيايد زيارت كند حجّش را انجام بدهد عمرهاش را انجام بدهد. اين كار اراده بكند ملحد اراده ي الحاد و ظلم بكند اين از عذابِ اَليم برخوردار است كه خدا فرمود ما او را عذابِ اليم ميچشانيم. اين جمله در محلّ رفع است تا خبر باشد براي «إنّ» در ( إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا )، «إنّ الذين كفروا و يصدّون عن مسجد الحرام» خبرش اين جمله است ( وَمَن يُرِدْ فِيهِ بِإِلْحَادٍ بِظُلْمٍ نُذِقْهُ مِنْ عَذَابٍ أَلِيمٍ ) مشكل اين ( يُرِدْ ) اين است كه بر اساس صِرف اراده ذات اقدس الهي عذاب بار كرده كه قبلاً هم گذشت اراده ي گناه، گناه نيست ولي اراده ي ثواب، ثواب است يعني اگر كسي قصد كرده حَسَنهاي را انجام بدهد ولي وسيلهاش فراهم نشده خداي سبحان به او پاداش عطا ميكند اما اگر قصد كرده سيّئهاي را انجام بدهد وسيلهاش فراهم نشده خدا عفو ميكند.
مسئله ي تجرّي و خُبث سريره كه مسئله ي كلامي است حكم خاصّ خودش را دارد ولي در فقه حكم اين است كه اگر كسي نيّت گناه كرد بعد ترك كرد و اين ترك اگر با توبه همراه بود كه ثواب دارد، اگر با توبه همراه نبود ولي چون وسيله فراهم نشد او گناه نكرد عِقاب ندارد پس صِرف همّت به معصيت عصيان نيست (يك)، اگر از اين همّت صرفنظر كرد به عنوان توبه ثواب دارد (دو)، اگر به اين همّت ترتيب اثر نداد چون وسيله فراهم نشد عِقاب ندارد (سه)، اين حالات مختلفش است ولي بالأخره اگر كسي اراده ي معصيت كرد و معصيت نكرد عذابي ندارد لكن ظاهر آيه درباره ي خصوص مكه اين است كه اين خصيصه براي اين سرزمين است، اگر كسي اراده ي معصيت بكند كه فقط حكمِ كلامي است نه حكم فقهي گرفتار عذاب ميشود خب اين منافاتي هم ندارد اين در زمان پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) بود، در زمان وجود مبارك امام صادق(سلام الله عليه) بود كه خيليها سعي ميكردند در مكّه زندگي نكنند براي اينكه اين خطرات را دارد از ابنعباس نقل شده است كه همين ابنعباس رفت چون وضع تجارت را به عهده داشت و بيميل نبود احتكار كند و در خصوص احتكار كردن در مكّه هم وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) آن نهي را كرد اين شخص گرچه احتكار فعل است غير از اراده است اين شخص يعني ابنعباس از مكّه حركت كرد رفته طائف زندگي ميكرد براي اينكه گرفتار اين آيه نشود به جاي اينكه مُتِّعظ بشود دست از احتكار بردارد دست از مكّه برداشت بعضيها هم سعي ميكردند كه در مكه زندگي نكنند براي اينكه اين خطر دامنگيرشان نشود در روايات ما هم هست كه بخشي از اين روايات را در تفسير شريف كنزالدقائق ملاحظه ميكنيد كه وجود مبارك امام صادق(سلام الله عليه) هم مشابه همان پيام وجود مبارك پيغمبر(صلوات الله عليهما) را بيان كرد كه اينچنين است در همان بخشهاي روايي آمده است.
از وجود مبارك امام صادق سؤال كردند كه يك صيدِ شكاري هست مثل باز شكاري، شاهين شكاري، كركس اينها گاهي در همين مكّه پيدا ميشود اين كبوترها كه ميخواهند از بالاي كعبه از اين قسمت عبور بكنند اينها را شكار ميكند ما چه كار بكنيم؟ فرمود: «اُقتلوه» با اينكه كُشتن حيوان در حرم ممنوع است فرمود اين را بكُشيد اينكه مزاحم كبوترهاست ميدانستند كه كُشتن اين باز شكاري يا شاهين يا كركس اينها جايز نيست اما از امام صادق(سلام الله عليه) سؤال كردند اينها مزاحم كبوتران حرماند فرمود اين ياغي را بكُشيد اين جزئيات را هم از حضرت سؤال كردند خصوص مكّه اين اهميّت را دارد برخيها خواستند بگويند كه آنچه در قلب پديد ميآيد اول مرحله ي ضعيف است به نام حاجِس بعد ميشود اراده، بعد ميشود هَم، بعد ميشود عزم، بعد ميشود نيّت، فاصله ي بين توجّه به فعل و خود فعل را ميگويند قصد اين امور ششگانه را گفتند بعضها فوق بعض است البته اثبات اين به اصطلاح نزديكتر است تا به برهان. خب، ( وَمَن يُرِدْ فِيهِ بِإِلْحَادٍ بِظُلْمٍ نُذِقْهُ مِنْ عَذَابٍ أَلِيمٍ ) البته دركات عذاب هم در آن دركات و افعالي كه اين شخص مرتكب شد وابسته است.
پرسش:؟پاسخ: اين جمله خودش مستقل است، همين جمله خبر است براي ( إِنَّ الَّذِينَ ).
پرسش: اينكه «واو» عطف دارد؟
پاسخ: بله خب داشته باشد مگر «واو» استينافيه كجا عطف است «واو» استينافيه ميتواند روي جمله خبريه در بيايد ديگر خب.
( وَإِذْ بَوَّأْنَا لِإِبْرَاهِيمَ مَكَانَ الْبَيْتِ أَن لاَّ تُشْرِكْ بِي شَيْئاً وَطَهِّرْ بَيْتِيَ لِلطَّائِفِينَ وَالْقَائِمِينَ وَالرُّكَّعِ السُّجُودِ ) در جريان حرمت كعبه و احترام كعبه از همان اول جريان حضرت ابراهيم(سلام الله عليه) و كيفيت ساختن اين را با عظمت و جلال ذكر ميكند ميفرمايد به اين وضع خانه بساز و اين خانه را از لوثهاي ديگران تطهير بكن و اعلان عمومي بده كه بيايند مكّه آنها هم حرف تو را ميشنوند و اطاعت ميكنند و ميروند و حجّشان را انجام ميدهند ما تَبْوِئه كرديم يعني مكانِ بيت را براي حضرت ابراهيم آماده كرديم معلوم ميشود اين بيت قبلاً بوده كه ميگويند از عهد آدم(سلام الله عليه) بوده انبياي قبل از حضرت ابراهيم هم دور او طواف كردند و اينها، حالا در زمان طوفان يا غير طوفان حوادثي رخ داد و اين بيت اثرش برطرف شد فرمود ما باوَ يعني در مكاني ( تَبَوَّءُوْا الدَّارَ ) يعني در مكان مشخّصي جا گرفت ما مكانِ اين بيت را براي حضرت ابراهيم آماده كرديم به او نشان داديم كه اينجا بيت است درست است كه بايد كعبه بسازي اما همان جاي اصلياش بايد بسازي ( وَإِذْ بَوَّأْنَا لِإِبْرَاهِيمَ مَكَانَ الْبَيْتِ ) خب البته علمِ غيب است از راه فرشتههاست.
زمخشري در كشّاف يك وجه ظاهري را هم نقل ميكند ميگويد به دستور الهي نسيمي آمد، بادي آمد يك جاي معيّن اين خاكها را كنار بُرد مسطّح كرد به حضرت ابراهيم هم اعلام شد كه اينجا جاي اصليِ كعبه است اين خبر بر فرض صدورش دليلي بر ردّش نيست قابل قبول است اما عمده از راههاي علم غيب وجود مبارك ابراهيم باخبر شد ( وَإِذْ بَوَّأْنَا لِإِبْرَاهِيمَ مَكَانَ الْبَيْتِ )، ( الْبَيْتِ ) هم كه با الف و لام است چون معهود است خب اين بيت را براي چه بساز؟ به او گفتيم كه ( أَن لاَّ تُشْرِكْ بِي شَيْئاً ) اين بيت، بيت توحيد است نه تو شرك بورز چيزي را، نه كساني كه اهل اين بيتاند مجاز به شركاند اين فقط براي بيتالله است و فقط براي عبادت است و لاغير. در بخشهايي در سوره ي مباركه ي «مؤمنون» يا غير «مؤمنون» كه خواهد آمد آنجا دارد كه اينها كه مشمول عهدِ الهياند ما آن وعده را نسبت به اينها اِنجاز ميكنيم كه ( يَعْبُدُونَنِي لاَ يُشْرِكُونَ بِي شَيْئاً ) اين دوتا جمله را بدون عطف ذكر فرمود، فرمود: ( يَعْبُدُونَنِي )، ( وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنكُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ ) اين است كه چه؟ ( يَعْبُدُونَنِي لاَ يُشْرِكُونَ بِي شَيْئاً ) نه «ولا يشركون» دو چيز نيست نفي شرك همان عبادتِ محض است ( يَعْبُدُونَنِي لاَ يُشْرِكُونَ بِي شَيْئاً ) گاهي هر دو ذكر ميشود بدون عطف، گاهي احدهما ذكر ميشود بدون ديگري كه در حقيقت همان توحيد ناب را ميخواهد بفهماند اينجا فرمود: ( أَن لاَّ تُشْرِكْ بِي شَيْئاً ) چيزي را شريكِ من قرار ندهيد. خب، خودت وظيفهات اين است و اين خانه را آماده بكن براي موحّدان ناب ( وَطَهِّرْ بَيْتِيَ ) كه اين اضافه، اضافه ي تشريفي است ( لِلطَّائِفِينَ ) كساني كه ميخواهند طواف كنند دورِ او ( وَالْقَائِمِينَ ) كساني كه ميخواهند نماز بخوانند به سوي او ( وَالرُّكَّعِ السُّجُودِ ) براي اينها كه حالا باز هم بايد نكته باشد كه چرا اينجا سجود بدون «واو» آمده. فرمود خودت كه موحّدِ نابي، پيروانت هم كه موحّد ناباند اين خانه، خانه ي توحيدِ ناب بايد باشد و نگذار ( طَهِّرْ بَيْتِيَ ) هم دفع است و هم رفع، نگذار آلوده بشود و اگر يك وقت آلوده شد بايد از لوث صَنم و وثن تطهير كني وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) وقتي در فتح مكه وارد مكه شد و حضرت امير در داخل مجلس بودند ديدند بالاي خانه ي كعبه بتها آويخته است، اطراف كعبه بتها هست، در درونش بتها هست حتي مجسمه ي وجود مبارك ابراهيم و اسماعيل(سلام الله عليهما) كه بنيانگزار اين خانه ي توحيد بودند مجسّمه ي اينها در درون كعبه (وبايديهم الأزلام) همان اسباب قمار و بتپرستي در دست اينها بود اين خانهاي كه خانه ي توحيد است و به دست موحّدان ناب ساخته شد و براي توحيدِ تام ساخته شد به جايي رسيد كه در درون اين خانه مجسّمه ي وجود مبارك ابراهيم و اسماعيل(سلام الله عليهما) بود (وبايدهما الأزلام) بشر را رها كني به اين صورت در ميآيد.
«و الحمد لله ربّ العالمين»