درس تفسیر آیت الله جوادی
89/12/01
بسم الله الرحمن الرحیم
(هذَانِ خَصْمانِ اخْتَصَمُوا فِي رَبِّهِمْ فَالَّذِينَ كَفَرُوا قُطِّعَتْ لَهُمْ ثِيَابٌ مِن نَّارٍ يُصَبُّ مِن فَوْقِ رُءُوسِهِمُ الْحَمِيمُ (19) يُصْهَرُ بِهِ مَا فِي بُطُونِهِمْ وَالْجُلُودُ (20) وَلَهُم مَّقَامِعُ مِنْ حَدِيدٍ (21) كُلَّمَا أَرَادُوا أَن يَخْرُجُوا مِنْهَا مِنْ غَمٍّ أُعِيدُوا فِيهَا وَذُوقُوا عَذَابَ الْحَرِيقِ (22) إِنَّ اللَّهَ يُدْخِلُ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ يُحَلَّوْنَ فِيهَا مِنْ أَسَاوِرَ مِن ذَهَبٍ وَلُؤْلُؤاً وَلِبَاسُهُمْ فِيهَا حَرِيرٌ (23) وَهُدُوا إِلَي الطَّيِّبِ مِنَ الْقَوْلِ وَهُدُوا إِلَي صِرَاطِ الْحَمِيدِ (24) إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَيَصُدُّونَ عَن سَبِيلِ اللَّهِ وَالْمَسْجِدِ الْحَرَامِ الَّذِي جَعَلْنَاهُ لِلنَّاسِ سَوَاءً الْعَاكِفُ فِيهِ وَالْبَادِ وَمَن يُرِدْ فِيهِ بِإِلْحَادٍ بِظُلْمٍ نُذِقْهُ مِنْ عَذَابٍ أَلِيمٍ (25)
عناصر محوري اصول دين و خطوط كلي فقه و اخلاق و حقوق, افرادي را كه در برابر دين قرار گرفتهاند به دو گروه تقسيم شدند گرچه شش فرقه از فِرَقي كه داراي نحلههاي گوناگوناند در آيه ي هفده بيان شده لكن جامع اين فِرَق ششگانه همان ايمان و كفر و حقّ و باطل و صِدق و كذب و حُسن و قبح است لذا بعد از بيان آن شش فرقه اينها را فرمود: (كَثِيرٌ مِنَ النَّاسِ) سجده ميكنند (وَكَثيرٌ حَقَّ عَلَيْهِ الْعَذَابُ) حالا چند نكته ي ادبي در اين بخش از آيات مانده با آن مطلبي كه جداگانه مربوط به آيهاي كه امروز تلاوت شده بايد طرح بشود.
پرسش: آيه ي 62 سوره ي «بقره»؟
پاسخ: نه, فرق آن با اين خيلي مشخص شد آنجا اصلاً صحبت از مشركين و امثال ذلك نيست فقط از چند فرقهاي كه اهل ديناند مطرح شد و جامع آنها هم همان چهار مطلب است كه سه اصل به اصول دين برميگردد يك اصل به مسئله عمل كه فرمود: (مَنْ آمَنَ بِاللّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ وَعَمِلَ صَالِحاً) كه اين (عَمِلَ صَالِحاً) دو مطلب را داشت يكي اعتقاد به وحي و نبوّت, يكي هم عمل طبق او كه كاملاً مرز آيه ي 62 سوره ي مباركه ي «بقره» و آيه ي هفده سوره ي مباركه ي «حج» از هم جدا شد ديگر.
جمعبندي شش فرقه در آيه ي هيجده به اين صورت شد كه (وَكَثِيرٌ مِنَ النَّاسِ) يعني «يَسجد لله كثيرٌ مِن الناس», (وَكَثيرٌ حَقَّ عَلَيْهِ الْعَذَابُ) پس انسانها دو قسم شدند يك عدّه مطيعاند يك عدّه عاصي, يك عدّه مؤمناند يك عدّه كافر, همان شش فرقه جامع آنها اين دو عنوان است لذا فرمود: (هذَانِ خَصْمانِ) برخيها خواستند بگويند كه اقلّ جمع دوتاست براي اينكه در بخشي از آيات قرآن كريم بعد از اينكه تثنيه را ذكر كرده از تثنيه به جمع ياد كرده معلوم ميشود اقلّ جمع دوتاست يكي از مواردي كه به آن استشهاد كردند همين آيه است مشابه اين هم آيات ديگري است كه اول تثنيه است بعد جمع. اين استدلال درست نيست براي اينكه اين (هذَانِ) راجع به دو شخص نيست راجع به دو گروه است چون دو گروه است بالأخره جمعاند ديگر خب پس, اين استدلال را جناب فخررازي نقل كرده (هذَانِ خَصْمانِ) اين (هذَانِ) راجع به اين دو كثير است كه كثيرِ نفسي است نه كثيرِ نسبي (اخْتَصَمُوا) راجع به جمع همين شش فرقه است.
چند نكته در اين آيات آمده كه بعضيها مربوط به كفّار است بعضيها مربوط به مؤمنين, چرا درباره ي كفّار به فعل ماضي ياد شده است (قُطِّعَتْ) فرمود, چرا به ثِياب ياد شده است چرا نفرمود لباس ولي درباره ي مؤمنين فرمود: (لِبَاسُهُمْ فِيهَا حَرِيرٌ) آيا بين ثياب و لباس فرق است يا نه؟ چرا نفرمود «عليهم مقامعٌ مِن حديد» فرمود: (لَهُم مَّقَامِعُ مِنْ حَدِيدٍ) چرا با اينكه اينها (مُقَرَّنِينَ فِي الْأَصْفَادِ) هستند فرمود: (كُلَّمَا أَرَادُوا أَن يَخْرُجُوا مِنْهَا مِنْ غَمٍّ) چرا دخول را درباره ي كفار به خود اسناد نداد نفرمود ما آنها را داخل ميكنيم ولي درباره ي مؤمنين به آنها اسناد داد چرا در بخشي از آيات اين اَساوِر اين دستوارهها گاهي از ذَهَب است گاهي از فِضّه در بعضي آيات دارد كه (يُحَلَّوْنَ فِيهَا مِنْ أَسَاوِرَ مِن ذَهَبٍ) مثل آيه محلّ بحث در بعضي از آيات دارد (أَسَاوِرَ مِن فِضَّةٍ) كه در سوره ي مباركه ي «انسان» و مانند آن آمده است. آيات قرآن كريم بايد به اين نكات ادبي پاسخ بدهد:
نكته ي اول اين است كه جريان فريقان را كه از آنها به جمع ياد كرده است اين نشان آن نيست كه اقلّ جمع دو نفر است بلكه براي آن است كه اينها چون دو گروهاند جمعيّتشان زياد است از اينها به جمع تعبير كرده. درباره ي ثياب و لباس اين تفنّن در تعبير است گاهي درباره ي مؤمنان و اهل بهشت هم تعبير به ثياب شده است اين طور نيست كه ثياب اختصاص داشته باشد به كفّار. از اينكه فرمود: (لَهُم مَّقَامِعُ مِنْ حَدِيدٍ) اين «لام» للإختصاص است نه «لام» منفعت, «لام» منفعت در برابر «عليٰ» است اما «لام» اختصاص در برابر «علي» نيست اين عمل مختصّ عامل است چه حَسنه باشد چه سيّئه در سوره ي مباركه ي «اسراء» اين اصل گذشت كه خدا فرمود: (إِنْ أَحْسَنتُمْ أَحْسَنتُمْ لأَنفُسِكُمْ وَإِنْ أَسَأْتُمْ فَلَهَا) اين (فَلَهَا) از باب مشاكله نيست بلكه از باب اينكه عمل مختصّ عامل است چه خوب چه بد, چه خير چه شرّ, چه حَسن چه قبيح و از اين جهت كه مستقبل محقّقالوقوع در حكم ماضي است از اينها به فعل ماضي ياد كرده است فرمود: (قُطِّعَتْ لَهُمْ) و از آن جهت كه بعد از انداختن اين جامه در بدن آنها بعد از اين آن درون و بيرون ميسوزد و گداخته ميشود از آنجا به فعل مضارع ياد كرده است چون آن فعل مضارع بعد از پوشاندن اين جامه ي عذاب و بعد از ريختن اين آبِ داغ است چون اينچنين است (يُصْهَرُ بِهِ مَا فِي بُطُونِهِمْ وَالْجُلُودُ) كلمه ي «دخول» همان طوري كه درباره ي بهشتيها هست درباره ي جهنّميها هم هست در سوره ي مباركه ي «آلعمران» دارد (رَبَّنَا إِنَّكَ مَن تُدْخِلِ النَّارَ فَقَدْ أَخْزَيْتَهُ) درباره ي بهشتيها كه فرمود: (هُدُوا إِلَي الطَّيِّبِ) اگر اين (هُدُوا) عطف بر (الَّذِينَ آمَنُوا) باشد اين مربوط به دنياست لكن چون فاصله زياد است اين مربوط به دنيا نيست بلكه مربوط به پاداشهاي قيامت است كه در قيامت پاداشي كه داده ميشود دو قِسم است يكي اينكه اينها هدايت ميشوند به حرفهاي خوب نظير آنچه در آيه ي ده سوره ي مباركه ي «يونس» است كه باز قرائت ميشود و نظير آياتي كه در سوره ي مباركه ي «زمر» و مانند آن است كه بهشتيها مرتّب خدا را شكر ميكنند (الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي صَدَقَنَا وَعْدَهُ) ميگويند, (وَأَوْرَثَنَا الْأَرْضَ نَتَبَوَّأُ مِنَ الْجَنَّةِ حَيْثُ نَشَاءُ) ميگويند و مانند آن, كه اين (هُدُوا إِلَي الطَّيِّبِ مِنَ الْقَوْلِ) است و اين براي قولي است كه قائل خود اينها باشند يا نه, هدايت ميشوند به قولِ طيّبي كه قائل فرشتگاناند كه فرشتگان (يَدْخُلُونَ عَلَيْهِم مِن كُلِّ بَابٍ ٭ سَلامٌ عَلَيْكُم) اين (هُدُوا) كه فعل مجهول است به قولِ خوب هدايت ميشوند يا قائل خود اينها هستند برابر آيه ي سوره ي «يونس» يا قائل فرشتگاناند كه درباره ي اينها حرفهاي طيّب و طاهر دارند نظير آيه ي (سَلامٌ عَلَيْكُم) حالا اين آيات يكي پس از ديگري فقط قرائت كنيم تا به اين نكات ادبي هم پاسخ داده شده باشد.
سوره ي مباركه ي «آلعمران» آيه ي 192 اين است (رَبَّنَا إِنَّكَ مَن تُدْخِلِ النَّارَ فَقَدْ أَخْزَيْتَهُ وَمَا لِلْظَّالِمِينَ مِنْ أَنْصَارٍ) اين خِزي قبل از آن عذاب است چون مهمتر از عذابِ بدن, عذاب روح است كه رسوايي او را به همراه دارد پس ادخال در نار مثل ادخال در جَنّه هر دو به ذات اقدس الهي اسناد داده شد, اما در جريان اينكه از مؤمنان و كافران از اين به تثنيه ياد شده است نظير آيه ي 81 سوره ي مباركه ي «انعام» است (وَكَيْفَ أَخَافُ مَا أَشْرَكْتُمْ وَلاَ تَخَافُونَ أَنَّكُمْ أَشْرَكْتُمْ بِاللّهِ مَالَمْ يُنَزِّلْ بِهِ عَلَيْكُمْ سُلْطَاناً) اينجا سخن از ما و شماست در حالي كه وقتي تعبير جمعبندي شده به عمل ميآيد در ذيل آيه ي 81 ميفرمايد: (فَأَيُّ الْفَرِيقَيْنِ أَحَقُّ بِالْأَمْنِ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ) آيا مؤمنان احقّ به امناند يا شما؟ بعد فرمود: (الَّذِينَ آمَنُوا وَلَمْ يَلْبِسُوا إِيمَانَهُم بِظُلْمٍ أُوْلئِكَ لَهُمُ الْأَمْنُ) پس مؤمناناند و كافران اين گروه در قبال آن گروه از اين دو گروه تعبير به تثنيه شده است نه چون اقلّ جمع دو نفر است. در سوره ي مباركه ي «يونس» آيه ي ده همان قولِ طيّب را مطرح ميكند كه در بحث ديروز خوانده شد (دَعْوَاهُمْ فِيهَا سُبْحَانَكَ اللَّهُمَّ وَتَحِيَّتُهُمْ فِيهَا سَلاَمٌ وَآخِرُ دَعْوَاهُمْ أَنِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ) در سوره ي مباركه ي «يونس» اين نكته از سيدناالاستاد گذشت كه فرشتگان اگر چيزي را بخواهند مسئلت كنند ميگويند (سُبْحَانَكَ اللَّهُمَّ) يعني ذات اقدس الهي چون منزّه از نياز است نياز ما را برطرف ميكند با تسبيح خواسته ي خود را بيان ميكنند اينكه در سوره ي مباركه ي «اسراء» دارد كه (إِن مِن شَيْءٍ إِلَّا يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ) براي همين جهت است انسان نيازمند است چه در دنيا چه در آخرت, نيازش را بايد كسي برآورده كند كه بينياز باشد چون نيازمند است به كسي مراجعه ميكند كه بينياز باشد و اين تسبيح است آن بينياز نيازِ اين نيازمند را برطرف ميكند اين نيازمندي كه حاجتش برآورده شده بايد حقشناسي كند ميشود تحميد لذا تسبيح خدا با تحميدِ الهي همراه است (إِن مِن شَيْءٍ إِلَّا يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ) در اين بخشها هم تسبيح با تحميد غالباً همراه است بهشتي اگر چيزي بخواهد ميگويد: (سُبْحَانَكَ اللَّهُمَّ) دعوايش اين است نسبت به يكديگر هم با سلام برخورد ميكنند وقتي خواستند از ذات اقدس الهي با تسبيح نيازشان برآورده شد ميگويند: (الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ), (وَآخِرُ دَعْوَاهُمْ أَنِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ) پس اوّلين دعوا و خواسته ي آنها (سُبْحَانَكَ اللَّهُمَّ) است, آخرين دعواي آنها (الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ) است بهشتي نميگويد خدايا به من فلان ميوه را بده ميگويد: (سُبْحَانَكَ اللَّهُمَّ) آن معلوم است كه اين نيازمند است نيازمند به منزّه از نياز مراجعه ميكند آن منزّه از نياز حاجت اين را برآورده ميكند لذا اوّلش تسبيح است آخرش تحميد با يكديگر هم كه برخورد دارند برخورد سلامت هست كه (تَحِيَّتُهُمْ فِيهَا سَلاَمٌ).
بخشهايي مربوط به ساير نكات که در سوره ي مباركه ي «هود» گوشهاي از اين برداشتهايي كه مربوط به همين دو گروه است ياد شده است چه گروه حق چه گروه باطل آيه ي 24 سوره ي مباركه ي «هود» اين است بعد از اينكه در آيات قبل فرمود: (إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ) حكمشان آن است قبلش هم فرمود: (أُولئِكَ الَّذِينَ خَسِرُوا أَنفُسَهُمْ) كفّار حكمش آن است مؤمنين حكمش اين است بعد فرمود: (مَثَلُ الْفَرِيقَيْنِ) در اين گونه از موارد كه تثنيه ميآورد نه براي اينكه اقلّ جمع دو نفر است براي اينكه فريقاند يك گروه آنها هستند يك گروه اينها, در همه ي موارد چه «هذان» بگويد چه «فريقان» بگويد از يك قبيل است. خب, در جريان (هُدُوا إِلَي الطَّيِّبِ مِنَ الْقَوْلِ) دوتا احتمال بود كه در جامع استعمال شده باشد يعني هم بهشتيها حرفهاي خوب ميزنند هم فرشتگان با بهشتيها حرفهاي خوب ميزنند حرفِ خوب بهشتيان در آيه ي ده سوره ي «يونس» بيان شده حرفِ خوب فرشتهها درباره ي بهشتيها در آيه ي 24 سوره ي مباركه ي «رعد» بيان شده كه فرمود: (جَنَّاتُ عَدْنٍ يَدْخُلُونَهَا وَمَن صَلَحَ مِنْ آبَائِهِمْ وَأَزْوَاجِهِمْ وَذُرِّيَّاتِهِمْ) بعد فرمود: (وَالْمَلائِكَةُ يَدْخُلُونَ عَلَيْهِم مِن كُلِّ بَابٍ ٭ سَلامٌ عَلَيْكُم) درباره ي بهشتيها (فُتِحَتْ أَبْوَابُهَا) آن بهشتيهاي كامل تمام اين درها به روي آنها باز است ميفرمايند از هر دري كه خواستيد وارد بشويد فرشتهها هم از هر دري كه بخواهند وارد ميشوند و سلام عرض ميكنند (يَدْخُلُونَ عَلَيْهِم مِن كُلِّ بَابٍ) ميگويند: (سَلامٌ عَلَيْكُم بِمَا صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَي الدَّارِ). در ذيل اين آيه ي سوره ي مباركه ي «رعد» در بحثهاي روايي ما هم آمد كه از:
وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) نقل شده است كه شايد اهل سنّت هم همين را داشته باشند ولي از طريق ما آمده كه وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) بقيع مشرّف ميشدند تشريف ميبردند و به شهداي بقيع ميگفتند: (سَلامٌ عَلَيْكُم بِمَا صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَي الدَّارِ) حالا حدّاقل سالي يك بار را يقيني بود بيشتر مطلب ديگر است.
مطلب ديگر كه مربوط به كيفيت تعذيب كفّار است در آيات 49 به بعد سوره ي مباركه ي «ابراهيم» به اين صورت آمده (وَتَرَي الْمُجْرِمِينَ يَوْمَئِذٍ مُقَرَّنِينَ فِي الْأَصْفَادِ) اينها بستهاند, در زنجيرند اين طور نيست كه مكان وسيع باشد منتها اراده دارند كه خارج بشوند ميلِ خروج دارند همان حركتِ جزئي كه دارند سعي ميكنند خودشان را به درِ جهنم برسانند كه بعد (أُعِيدُوا فِيهَا) نه اينكه تكان نميخورند حركتشان كُند است پايشان بسته است اينچنين نيست كه يك فضاي بازي در اختيار آنها قرار بدهند بگويند اينجا بسوز آنجا نه آزادند نه باز, هم بستهاند هم برده چون در دنيا هم دست ديگران را بستند هم پاي ديگران را. (تَرَي الْمُجْرِمِينَ يَوْمَئِذٍ مُقَرَّنِينَ فِي الْأَصْفَادِ ٭ سَرَابِيلُهُم مِن قَطِرَانٍ وَتَغْشَي وُجُوهَهُمُ النَّارُ ٭ لِيَجْزِيَ اللَّهُ كُلَّ نَفْسٍ مَّا كَسَبَتْ) نه «بما كسبت» يعني خود اين عمل به آن صورت در ميآيد لذا در هيچ جاي از قرآن ندارد كه اينها مثلاً اعتراض بكنند بگويند خدايا! اين چيست كه بر ما تحميل كردي چون اينها باطنِ اين عمل را ميبينند كه چيست, باطن گناه چيست آنجا كاملاً برايشان مشهود است لذا هيچ اعتراض نميكنند.
پرسش: در آيه ي 29 با آن نظر بعضي از فلاسفه در مورد خلود؟
پاسخ: خلود هست ديگر خلودِ نوعي نداريم كه خب.
(سَرَابِيلُهُم مِن قَطِرَانٍ وَتَغْشَي وُجُوهَهُمُ النَّارُ ٭ لِيَجْزِيَ اللَّهُ كُلَّ نَفْسٍ مَّا كَسَبَتْ إِنَّ اللَّهَ سَرِيعُ الْحِسَابِ ٭ هذا بَلاَغٌ لِلنَّاسِ وَلِيُنذَرُوا بِهِ وَلِيَعْلَمُوا أَنَّمَا هُوَ إِلهٌ وَاحِدٌ وَلِيَذَّكَّرَ أُولُوا الْأَلْبَابِ) در سوره ي مباركه ي «كهف» باز هم جريان كيفيت اِنعام و تعبير به فريقين شدن و لباسِ پاك و تميزِ بهشتيها مطرح است در آيه ي سي به بعد سوره ي مباركه ي «كهف» اين است كه (إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ إِنَّا لاَ نُضِيعُ أَجْرَ مَنْ أَحْسَنَ عَمَلاً ٭ أُولئِكَ لَهُمْ جَنَّاتُ عَدْنٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهِمُ الْأَنْهَارُ يُحَلَّوْنَ فِيهَا مِنْ أَسَاوِرَ مِن ذَهَبٍ) كه در آيه ي محلّ بحث سوره ي مباركه ي «حج» هم (أَسَاوِرَ مِن ذَهَبٍ) بود (وَيَلْبَسُونَ ثِيَاباً) معلوم ميشود ثياب اختصاصي به كفار ندارد كه درباره ي مؤمنين بگويند لباس, درباره ي كفار بگويند ثياب, بلكه ثياب براي هر دو گروه به كار ميرود (وَيَلْبَسُونَ ثِيَاباً خُضْراً مِن سُندُسٍ وَإِسْتَبْرَقٍ مُتَّكِئِينَ فِيهَا عَلَي الْأَرَائِكِ نِعْمَ الثَّوَابُ وَحَسُنَتْ مُرْتَفَقاً) در جريان (مُتَّكِئِينَ) ـ انشاءالله ـ در آن آيه كه خواهد آمد دارد (مُتَّكِئِينَ عَلَي سُرُرٍ مَصْفُوفَةٍ) يعني بهشتيها حالا ميليونها نفرند هر چه هستند اينها همه روبهروي هماند هرگز در غياب يكديگر نيستند ما چه مكاني داريم كه همه ي اينها در آن مكان جمعاند و همه روبهروي هماند در دنيا چنين مكاني براي ما قابل فرض نيست براي اينكه صفِ طولاني اگر باشد بعضيها روبهروي هماند, مستطيل اگر بنشينند هم بعضي روبهروي هماند اين طوري كه همه روبهروي هم باشند اين تصوّرش احتياج به دليل دارد در ذيل آن آيه بعضي از روايات اينچنين آمده كه اينها وقتي به محضر ذات اقدس الهي ميرسند آنجاست كه همه روبهروي هماند يعني (إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي جَنَّاتٍ وَنَهَرٍ) آنجا شايد بعضيها روبهروي يكديگر باشند نه همه, اما (فِي مَقْعَدِ صِدْقٍ عِندَ مَلِيكٍ مُقْتَدِرٍ) به آن مقام كه رسيدند همه روبهروي هماند آنجا ديگر هيچ حجابي, هيچ غفلتي و امثال ذلك در كار نيست. خب, فرمود اينجا (مُتَّكِئِينَ فِيهَا عَلَي الْأَرَائِكِ نِعْمَ الثَّوَابُ وَحَسُنَتْ مُرْتَفَقاً) در سوره ي مباركه ي «مريم» باز به صورت ديگري از اين دو فريق ياد شده است و از حَسَنات و سيّئات خاصّ اينها جداگانه مطرح شده كه اين دو گروه آيه ي 73 سوره ي مباركه ي «مريم» اين است (وَإِذَا تُتْلَي عَلَيْهِمْ آيَاتُنَا بَيِّنَاتٍ قَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِلَّذِينَ آمَنُوا أَيُّ الْفَرِيقَيْنِ خَيْرٌ) اين تثنيه آوردن به لحاظ خود فريق است با اينكه جمعاند بنابراين دو فريق را ميشود گفت «هذان» اين نه براي آن است كه اقلّ جمع دو نفر است خب اينها مربوط به آياتي كه قبل از سوره ي «حج» است و اما آياتي كه مربوط به بعد از سوره ي «حج» است آيه ي 45 سوره ي مباركه ي «نمل» اين است كه (وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا إِلَي ثَمُودَ أَخَاهُمْ صَالِحاً أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ فَإِذَا هُمْ فَرِيقَانِ يَخْتَصِمُونَ) گرچه اين تعبيرها با تثنيه شروع شده ولي با جمع ختم شده نفرمود «فريقان يختصمان» بلكه به لحاظ لفظ تثنيه است و به لحاظ معنا كه گروه فراوانياند جمع ذكر فرمود.
سورهاي كه به نام مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) است آنجا بخشي از عذابهايي كه دامنگير تبهكاران ميشود در قبال نعمتهايي كه بهره ي متنعّهمان ميشود ذكر شده آيه ي پانزده به بعد سوره ي مباركهاي كه به نام حضرت است اين است (مَثَلُ الْجَنَّةِ الَّتِي وُعِدَ الْمُتَّقُونَ) وصف بهشتِ اهل تقوا اين است (فِيهَا أَنْهَارٌ مِنْ ماءٍ غَيْرِ آسِنٍ) نهرهايي از آب روان است كه هرگز متغيّر نميشود حالا ميليونها سال هم بماند اين نظير آبِ دنيا نيست كه اگر مدّتي بماند بو ميآيد اين طور نيست آسِن يعني متغيّر (وَأَنْهارٌ مِنْ لَبَنٍ لَمْ يَتَغَيَّرْ طَعْمُهُ) نهرهايي از شير جاري است كه هرگز مزه ي آنها عوض نخواهد شد (وَأَنْهارٌ مِنْ خَمْرٍ لَذَّةٍ لِلشَّارِبِينَ) نهرهايي از خَمر است كه فقط لذّت دارد هيچ تلخي و خمار ندارد.
خمار را در اين مقاييس ملاحظه فرموديد در مقاييس ابنفارس و ساير لغويين ميگويند خمار داءالخَمر است اين مرضي است كه انسان بعد از خوردن خَمر به خمار مبتلا ميشود اين مرض در خمرِ بهشت نيست خب (وَأَنْهارٌ مِنْ خَمْرٍ لَذَّةٍ لِلشَّارِبِينَ وَأَنْهَارٌ مِنْ عَسَلٍ مُصَفّي) بعد فرمود: (وَلَهُمْ فِيهَا مِن كُلِّ الَّثمَرَاتِ وَمَغْفِرَةٌ مِن رَبِّهِمْ) فرمود جريان آنها آيا (كَمَنْ هُوَ خَالِدٌ فِي النَّارِ وَسُقُوا مَاءً حَمِيماً فَقَطَّعَ أَمْعَاءَهُمْ) اينكه فرمود در آيه ي محل بحث سوره ي مباركه ي «حج» كه فرمود: (يُرْسِلَ عَلَيْهَا) يا ريخته ميشود حَميم (يُصَبُّ مِن فَوْقِ رُءُوسِهِمُ الْحَمِيمُ) گاهي هم همين حميم را به آنها ميچشانند (وَسُقُوا مَاءً حَمِيماً فَقَطَّعَ أَمْعَاءَهُمْ) بعد يكي از شواهدي كه گاهي به لحاظ معنا جمع است به لحاظ لفظ مفرد فرمود: (وَمِنْهُم مَن يَسْتَمِعُ إِلَيْكَ حَتَّي إِذَا خَرَجُوا مِنْ عِندِكَ) به لحاظ لفظ فرمود: (مَن يَسْتَمِعُ) به لحاظ معنا فرمود: (خَرَجُوا) خب اگر «مَن» هست بايد بفرمايد «خَرَج» نه (خَرَجُوا) چون شامل گروه زياد ميشود, افراد زياد ميشود از اين جهت به (خَرَجُوا) ياد شده است.
اَساور گاهي ذهب است گاهي فضّه اين در سوره ي مباركه ي «انسان» مشخص شد (هَلْ أَتَي عَلَي الْإِنسَانِ حِينٌ مِنَ الدَّهْرِ) در آنجا آيه ي 21 به بعد سوره ي مباركه ي «انسان» اين است (عَالِيَهُمْ ثِيَابُ سُندُسٍ خُضْرٌ وَإِسْتَبْرَقٌ) كه اينجا با ثياب به كار رفت نه ثياب (وَحُلُّوا أَسَاوِرَ مِن فِضَّةٍ) حالا آيا اين بر اساس تقسيم است كه بعضي دستوارههاي ذَهَب دارند بعضي دستوارههاي فِضّه يا هر دو گروه است يا موقفهاي اينها در بهشت فرق ميكند ولي بالأخره هم اَساور نقره است هم دستوارههاي طلا (أَسَاوِرَ مِن فِضَّةٍ وَسَقَاهُمْ رَبُّهُمْ شَرَاباً طَهُوراً) كه اينجا آن روايت نوراني را مرحوم امينالاسلام نقل كرده است كه:
وجود مبارك امام صادق(سلام الله عليه) ذيل اين (سَقَاهُمْ رَبُّهُمْ شَرَاباً طَهُوراً) فرمود ساقي اينها خداست و خداي اينها شرابي به اينها عطا ميكند كه «يطهّرهم عن كلّ ما سوي الله» آنچه غير خداست از ياد اينها ميرود كه ظاهراً هيچ مقامي براي بهشتي بالاتر از اين نيست آن از غرر روايات ماست كه مرحوم امينالاسلام ذيل اين نقل ميكند (وَسَقَاهُمْ رَبُّهُمْ شَرَاباً طَهُوراً) خب (إِنَّ هذَا كَانَ لَكُمْ جَزَاءً وَكَانَ سَعْيُكُم مَشْكُوراً) اينها شواهدي براي تأمين آن نكات ادبي اين چند آيهاي كه بحث شده است. حالا برسيم به آيهاي كه امروز قرائت شده فرمود: (إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَيَصُدُّونَ عَن سَبِيلِ اللَّهِ وَالْمَسْجِدِ الْحَرَامِ الَّذِي جَعَلْنَاهُ لِلنَّاسِ سَوَاءً الْعَاكِفُ فِيهِ وَالْبَادِ وَمَن يُرِدْ فِيهِ بِإِلْحَادٍ بِظُلْمٍ نُذِقْهُ مِنْ عَذَابٍ أَلِيمٍ) وقتي وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) از مكّه به مدينه مهاجرت كردند نظامي تشكيل دادند مسلمانها به احكام حج آشنا شدند و خواستند مكّه بروند همان مشركان حجاز مانع اينها بودند چون فريضه ي حج در مدينه نازل شده است نه در مكه, وقتي كه ميخواستند بروند آنها جلويشان را ميگرفتند نميگذاشتند كه حاجيان و مؤتمران به مكّه بروند آيه نازل شد در سوره ي مباركه ي «حج» كه كفّار و كساني كه راهبندي ايجاد ميكنند:
سَدّ يعني صرف هم «يسدون انفسهم عن سبيل الله بالإنسداد أو الإنصراف» هم «يسدّون غيرهم عن سبيل الله بالسدّ و الصرف» جلوي ديگران را ميگيرند (وَيَصُدُّونَ عَن سَبِيلِ اللَّهِ) يك, «و يصدّون عن المسجد الحرام» نميگذارند مردم بروند قبلهشان را از نزديك زيارت كنند دور قبله طواف بكنند و مانند آن, وظيفه ي حجّ عمره را انجام بدهند اينها كه كافرند «و صادّوا» صارِف عن سبيل اللهاند «و صادّوا» صارِف از مسجد حراماند كساني هستند كه به عذاب اليم گرفتار ميشوند خب, مسجدالحرام را مشخص فرمود كه (جَعَلْنَاهُ لِلنَّاسِ سَوَاءً) در مسئله ي اينكه فرمود: (إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِي بِبَكَّةَ مُبَارَكاً) آن براي همه است كه قبله همه است و مطاف همه هم است كه قبلاً هم اين بحث گذشت كه اصلاً زندگي و مرگ ما با كعبه روبهروست يعني ما شبانهروز با كعبه داريم زندگي ميكنيم نمازهاي ما كه الاّ ولابد بايد به طرف كعبه باشد, كارهايي كه قبيح است و اهانت است حتماً پشت به كعبه نباشد رو به كعبه هم نباشد در نشستنهاي عادي ما هم كه «خير المجالس الإستقبال» در ذبيحهاي ما هم كه بايد به طرف كعبه باشد اصلاً ما با كعبه داريم زندگي ميكنيم ممكن نيست كسي در يك روز چند بار با كعبه ارتباط نداشته باشد خب, يا واجب است يا مستحب است يا حرام, اينكه در روايات در دعاي عديه و غير عديله گفته ميشود «والكعبة قبلتي» اين همين است با ارتباط با كعبه هم داريم ميميريم همين كه حالا احتضار شد ارتباط ما بايد با كعبه باشد كه چطور بايد ما را رو به قبله بكنند بعد از اينكه مرديم بين مرگ و بين غسل دادن چطور بايد رو به كعبه باشيم, بعد از غسل و تَحنيت و تَكفين و قبل از دفن چگونه بايد رو به كعبه باشيم هم مشخص است هنگام نماز بر ما چگونه بايد به طرف كعبه باشيم مشخص است بعد وقتي كه بخواهند دفن كنند چگونه با كعبه ارتباط داشته باشيم مشخص است زندگي ما و مرگ ما با بيت الله است «والكعبة قبلتي» در دعاهاي ماست اين طور نيست كه سالي يك بار كسي برود مكه كه ماييم و كعبه, تمام شئون ما شب و روز با كعبه وابسته است حالا يا حرمت است يا استحباب است يا وجوب, مرگ ما و زندگي ما, ماييم و كعبه. فرمود ما اين كعبه را براي همه مردم قرار داديم آنهايي كه ميخواهند از نزديك بيايند وظيفهشان را انجام بدهند همه ي طبقات دعوت شدند و اين مسجد براي همه عليالسواست (سَوَاءً الْعَاكِفُ فِيهِ) كسي كه اهل مكّه است در آنجا عاكف است و مقيم است يا نه, بادي است از راه بَدْو, بَدْو غير از ابتداست اينكه ميگويند بدواً اين يك تعبير نادرستي است بدءاً آن مهموز است آنكه بَدْو دارد يعني روستا (جَاءَ بِكُم مِّنَ الْبَدْوِ) بدأ به معناي ابتدا آخرش همزه دارد نه واو خب ما بايد از اينها از كساني كه از بدو ميآيند از بادي يعني از روستاها و منطقههاي دور ميآيند همه يكساناند (سَوَاءً الْعَاكِفُ فِيهِ وَالْبَادِ) فتوايي جناب ابوحنيفه ميدهد فتوايي جناب شافعي ميدهد اين فتواها مقداري با ظاهر آيه هماهنگ نيست برخي از اينها فتوا دادند كه خريد و فروشِ دورِ مكه يعني خانهها و دار, اجاره ي دورِ مكّه يعني هتلها اينها حرام است چرا؟ براي اينكه خدا فرمود عاكف و بادي در آن مساوياند شافعي ميگويد نه اين طور نيست حرمتي در كار نيست.
مرحوم شيخ طوسي در تبيان بعد از بيان اين دو گروه يك اشاره ي اجمالي دارد اما تفصيلش به فقه برميگردد و آن اجمالش اين است كه اين ضمير به مسجدالحرام برميگردد نه به مكّه و نه به حرم بنابراين خريد و فروش خانههاي مكه چرا حرام باشد, خريد و فروش خانههاي حرم چرا حرام باشد اجاره ي هتلها چرا جايز نباشد خدا كه نفرمود مكّه يا حرم براي همه يكسان است كه فرمود مسجدالحرام براي همه يكسان است حالا ببينيم روايات اهل بيت(عليهم الصلاة و عليهم السلام) چگونه است اين ديگر به بحث فقه برميگردد از آيه نميشود حرمت خريد و فروش حرم, خانههاي حرم, اجاره ي هتلهاي حرم را استفاده كرد (سَوَاءً الْعَاكِفُ فِيهِ وَالْبَادِ) بعد فرمود: (إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَيَصُدُّونَ عَن سَبِيلِ اللَّهِ) هنوز خبر نيامده اين يك گروه, (وَمَن يُرِدْ فِيهِ بِإِلْحَادٍ بِظُلْمٍ) كسي بخواهد ملحدانه و ظالمانه در اين سرزمين قدم بردارد (نُذِقْهُ مِنْ عَذَابٍ أَلِيمٍ) چه آن گروه چه (كَفَرُوا وَيَصُدُّونَ) چه اين گروه كه (يُرِدْ فِيهِ بِإِلْحَادٍ بِظُلْمٍ) بعضي از تعبيراتي كه بيلطافت نيست آن است كه خداي سبحان بر اساس اراده كسي را عِقاب نميكند بر اساس اهتمام به گناه حساب نميكند البته مستحضريد كه اين در بحث تجرّي اين خُبث سريره را به همراه دارد كسي رفته معصيت بكند ولي نشد اين از عدالت ساقط نميشود عدالتِ صغرا لكن آن خُبث سريره سرِ جايش محفوظ است اهتمام به حَسَنه ثواب را به همراه دارد اما اهتمام به سيّئه مادامي كه به عمل نرسد معصيت نيست ولي در اين كريمه اگر اين استنباطي كه اين شخص كرد درباره ي خصوص مكه درست باشد ميتواند مقيّد اطلاقات قبلي يا مخصّص عمومات قبلي باشد كه درباره ي خصوص مكه اين طور است كه اگر كسي اراده ي ظلم بكند ولو دستش به ظلم نرسد از عذاب الهي نجات پيدا نميكند گرفتار عذاب الهي ميشود, اگر منظور از (مَن يُرِدْ) خصوص اراده هم باشد ولو به عمل نرسد اين ميتواند مقيّد آن اطلاقات يا مخصّص آن عمومات باشد درباره ي خصوص مكه, فرمود: (مَن يُرِدْ فِيهِ بِإِلْحَادٍ بِظُلْمٍ نُذِقْهُ مِنْ عَذَابٍ أَلِيمٍ). أعاذنا الله من شرور أنفسنا و سيّئات أعمالنا.
«و الحمد لله ربّ العالمين»