درس تفسیر آیت الله جوادی
89/11/20
بسم الله الرحمن الرحیم
(وَمِنَ النَّاسِ مَن يَعْبُدُ اللَّهَ عَلَي حَرْفٍ فَإِنْ أَصَابَهُ خَيْرٌ اطْمَأَنَّ بِهِ وَإِنْ أَصَابَتْهُ فِتْنَةٌ انقَلَبَ عَلَي وَجْهِهِ خَسِرَ الدُّنْيَا وَالْآخِرَةَ ذلِكَ هُوَ الْخُسْرَانُ الْمُبِينُ (11) يَدْعُوا مِن دُونِ اللَّهِ مَا لاَ يَضُرُّهُ وَمَا لاَ يَنفَعُهُ ذلِكَ هُوَ الضَّلاَلُ الْبَعِيدُ (12) يَدْعُوا لَمَن ضَرُّهُ أَقْرَبُ مِن نَّفْعِهِ لَبِئْسَ الْمَوْلَي وَلَبِئْسَ الْعَشِيرُ (13) إِنَّ اللَّهَ يُدْخِلُ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ إِنَّ اللَّهَ يَفْعَلُ مَا يُرِيدُ (14)
چون قرآن كريم ميزانِ قِسط است و وزنِ او هم حق است و جامعه ي بشري مأمور به توزين است يعني خود را از نظر عقيده و خُلق و عمل بايد با قرآن بسنجد لذا در قرآن كريم هم خطوط كلي معارف و اخلاق و احكام فقهي و حقوقي بيان شده هم نمونههايي از مصاديق اين عناوين يادشده هم پاداش و كيفر افرادي كه با اين عناوين مَعَنْوناند ذكر شده آنگاه اگر كسي بخواهد خود را بر قرآن عرضه كند و با قرآن بسنجد كار آساني خواهد بود ما همان طوري كه موظّفيم اخبار را بر قرآن عرضه كنيم خودمان را هم بايد بر قرآن عرضه كنيم در اين قسمت هم جريان كفّار و مشركان و ملحدان و امثال ذلك بيان شده، هم جريان منافقان بيان شده، هم افراد مؤمن نظير اوايل سوره ي مباركه ي «بقره» كه اين سه گروه جداگانه تبيين شدند گرچه در سوره ي مباركه ي «توبه» افراد به پنج قِسم تقسيم شدند اما جامع آن اقسام پنجگانه همين سه قسماند اينكه فرمود: (وَمِنَ النَّاسِ مَن يَعْبُدُ اللَّهَ عَلَي حَرْفٍ) اگر واقعاً ايمان ندارند فقط به نفع و سود خود ميانديشند اين جزء منافقان واقعي است و تعبير اينكه فرمود: (فَإِنْ أَصَابَهُ خَيْرٌ اطْمَأَنَّ بِهِ وَإِنْ أَصَابَتْهُ فِتْنَةٌ انقَلَبَ عَلَي وَجْهِهِ) اين انقلاب به معناي ارتداد قلبي نيست بلكه به معناي ارتداد لساني است زيرا قلباً او اسلام نياورده و اما اگر نه، واقعاً مؤمن بود منتها ضعيفالإيمان اين (انقَلَبَ عَلَي وَجْهِهِ) به ارتداد برميگردد لكن ذيل آيه كه دارد (خَسِرَ الدُّنْيَا وَالْآخِرَةَ) نشان ميدهد كه اين درباره ي منافقان است نه درباره ي افراد ضعيفالإيمان. خب، فرمود: (وَمِنَ النَّاسِ مَن يَعْبُدُ اللَّهَ عَلَي حَرْفٍ) مستحضريد در اين شأن نزولها چه فخررازي چه ديگران اين قصّه را نقل كردند كه كسي به طمع سود دنيايي وارد حوزه ي اسلامي شد و چيزي نصيب او نشد مثلاً فرزندي پيدا كند، مال او فراوان بشود نشد و آمده محضر پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) عرض كرد:
«أقِلْنِي» يعني اِقاله كن اِقاله يعني پس دادن و پس گرفتن اگر كسي معاملهاي كرده و پشيمان شده اين كالا را ميخواهد پس بدهد اين را ميگويند اِقاله اين شخص استقاله ميكند و آن فروشنده هم اقاله ميكند اين استقاله كرده به حضرت عرض كرده اسلام را ميخواهم پس بدهم حضرت فرمود: «الإسلام لا يُقال» اين «لا يُقال» يعني اِقاله نميشود اين فعل مجهول باب افعال است «الإسلام و لا يقال» اين پس دادن و پس گرفتن و امثال ذلك نيست خب پس اگر اين (مِنَ النَّاسِ) ناظر به منافق باشد با ذيل آيه كه (خَسِرَ الدُّنْيَا وَالْآخِرَةَ) سازگار است و اگر افراد ضعيفالإيمان را شامل بشود آن (انقَلَبَ عَلَي وَجْهِهِ) بايد به معناي ارتداد باشد تا خُسران دنيا و آخرت با او هماهنگ باشد. ظاهراً اين (وَمِنَ النَّاسِ) درباره ي افراد منافق است چون مشابه اين در سوره ي مباركه ي «نساء» آيه ي 143 گذشت كه اين گروه (إِنَّ الْمُنَافِقِينَ يُخَادِعُونَ اللّهَ وَهُوَ خَادِعُهُمْ) در آيه بعد دارد (مُذَبْذَبِينَ بَيْنَ ذلِكَ لاَ إِلَي هؤُلاَءِ وَلاَ إِلَي هؤُلاَءِ) اين گروه كسانياند كه اگر مسلمانها پيروز ميشدند اينها ميگفتند ما هم سهمي از غنيمت جنگي داريم با شما بوديم و مانند آن، و اگر مسلمانها خداي ناكرده شكست ميخوردند ميگفتند كه خوب شد كه ما نرفتيم جبهه.
در سوره ي مباركه ي «نساء» آيه ي 140 به اين صورت آمده است (الَّذِينَ يَتَرَبَّصُونَ بِكُمْ) اينها فرصتطلباند (فَإِن كَانَ لَكُمْ فَتْحٌ مِنَ اللّهِ) اگر شما پيروز ميشديد و غنايمي نصيب شما ميشد (قَالُوا أَلَمْ نَكُن مَّعَكُمْ) مگر ما با شما نبوديم در اين غنيمت سهمي داريم (وَإِن كَانَ لِلْكَافِرِينَ نَصيبٌ قَالُوا أَلَمْ نَسْتَحْوِذْ عَلَيْكُمْ وَنَمْنَعْكُم مِنَ الْمُؤْمِنِينَ) به كفار ميگفتند كه ما خيلي به كمك شما كوشش كرديم اقدام كرديم قدرت مؤمنين را در برابر شما كم كرديم سلطه ي شما را نسبت به مؤمنين اضافه كرديم شما پيروز شديد ما هم سهمي داريم خب پس اگر كفار پيروز ميشدند اينها از كفار سهم طلب ميكردند اگر مؤمنين پيروز ميشدند از مؤمنين سهم طلب ميكردند درباره ي اينهاست كه همان سوره ي مباركه ي «نساء» آيه ي 143 ميفرمايد: (مُذَبْذَبِينَ بَيْنَ ذلِكَ) پس اين (وَمِنَ النَّاسِ مَن يَعْبُدُ اللَّهَ عَلَي حَرْفٍ) ظاهرش درباره ي منافقين است اولاً، بر فرض افراد ضعيفالإيمان را بگيرد آن (انقَلَبَ عَلَي وَجْهِهِ) به معناي ارتداد خواهد بود وقتي ارتداد آمده است (خَسِرَ الدُّنْيَا وَالْآخِرَةَ) ميشود هماهنگ.
مطلب بعدي آن است كه اينكه فرمود: (يَدْعُوا مِن دُونِ اللَّهِ مَا لاَ يَضُرُّهُ وَمَا لاَ يَنفَعُهُ) اينها كاري بكنند كه نه سودي دارد نه ضرري براي اينكه «الضارّ والنافع» از اسماي حُسناي خداي سبحان است كه در دعاي نوراني «جوشن كبير» ملاحظه ميفرماييد و هيچ كسي ضرر نميرساند مگر به اذن خدا، هيچ كسي نفع نميرساند مگر به اذن خدا، اگر ضارّ و نافع بر اساس توحيد بالذّات فقط خداي سبحان است از بتها كاري ساخته نيست لذا فرمود: (يَدْعُوا مِن دُونِ اللَّهِ) اين (مِن دُونِ اللَّهِ) اعم از وَثن و صنم جسمي و جِرمي و انسان باشد اين كلمه ي (مَا) گرچه براي غير ذويالعقول است لكن در اين گونه از موارد ذويالعقول را هم شامل ميشود به قرينه ي مقام چه اينكه از اين بتها با جمع مذكّر سالم ياد ميشود كه مخصوص ذويالعقول است براي اينكه بتها گرچه عقل و ادراك و شعوري ندارند ولي نزد عابدانشان اينها سهمي از ادراك و شهود دارند لذا در سوره ي مباركه ي «اعراف» از اينها تعبير كرده فرمود آيه ي 195 سوره ي مباركه ي «اعراف» اين است (أَلَهُمْ أَرْجُلٌ يَمْشُونَ بِهَا أَمْ لَهُمْ أَيْدٍ يَبْطِشُونَ بِهَا أَمْ لَهُمْ أَعْيُنٌ يُبْصِرُونَ بِهَا أَمْ لَهُمْ آذَانٌ يَسْمَعُونَ بِهَا قُلِ ادْعُوا شُرَكَاءَكُمْ ثُمَّ كِيدُونِ فَلاَ تُنظِرُونِ) اين تقريباً هفت، هشت ضمير جمع مذكّر سالم آمده براي اين بتها (أَلَهُمْ أَرْجُلٌ يَمْشُونَ) اين دو ضمير جمع مذكر (أَمْ لَهُمْ أَيْدٍ يَبْطِشُونَ) اين چهار، (أَمْ لَهُمْ أَعْيُنٌ يُبْصِرُونَ) اين شش، (أَمْ لَهُمْ آذَانٌ يَسْمَعُونَ بِهَا) اين هشت، خب با اينكه اينها اصنام و اوثاناند براي اينها هشت ضمير جمع مذكّر سالم آوردن براي آن است كه نزد بتپرستها اينها سِمتي دارند لذا گاهي از اينها به ضمير جمع مذكّر سالم ياد ميشود و اين زمينه است براي اينكه اگر در آيه ي محلّ بحث فرمود: (يَدْعُوا لَمَن ضَرُّهُ) از بت به عنوان «مَن» ياد كرده است اين اختصاصي به معبودهاي انساني نظير فرعون و نمرود و امثال ذلك ندارد خب.
پرسش:.؟ پاسخ: نه، نخير اين مشركان است اين درباره ي بتپرستهاست چون اصلش اين بود كه اين گروه تابع اين طورياند، متبوع اين طورياند، (وَمِنَ النَّاسِ) اين طورياند اين (يَدْعُوا مِن دُونِ اللَّهِ) براي مشركان است نه براي منافقان تا حكم همه مشخص بشود.
پرسش:.؟ پاسخ: نه، ادامه خيلي از آيات پشتسر هم هست تا آخر، اما اين براي مشرك است (وَمِنَ النَّاسِ مَن يَعْبُدُ اللَّهَ) يعني «لا يَعبد الصنم و لا الثمن» منافق كه ظاهراً وثن و صنم را نميپرستد منافق كافر است و كافر هيچ چيزي را نميپرستد ملحد است خب بنابراين اين معبودي ندارد اينكه فرمود: (يَدْعُوا مِن دُونِ اللَّهِ مَا لاَ يَضُرُّهُ) آن (يَعْبُدُ اللَّهَ) است منتها (عَلَي حَرْفٍ) اين «لا يَعبد الله» بلكه «يَعبد مِن دون الله». از بت گاهي به «ما» ياد شده است گاهي به «مَن» پس اين هشت ضمير جمع مذكر سالمي كه در سوره ي «اعراف» آمده نشان آن است كه چون از بتها اثار عقلي طلب كردند كه اينها مقرِّب باشند اينها شفيع باشند لذا در قرآن كريم از آنها با ضمير جمع مذكّر سالم ياد شد اگر از آنها به «مَن» ياد بشود بعيد نيست حالا اين توجيه براي تفاوت «مَن» و «ما» آن آسان است اما توجيه نفي و اثبات به چيست؟ فرمود: (يَدْعُوا مِن دُونِ اللَّهِ مَا لاَ يَضُرُّهُ وَمَا لاَ يَنفَعُهُ) به نحو كلّي نفع و ضرر را از اين معبودها سلب كرد بعد در آيه ي سيزده فرمود: (يَدْعُوا لَمَن ضَرُّهُ أَقْرَبُ مِن نَّفْعِهِ) نفع دارد، ضرر دارد منتها ضررش بيشتر از نفع اوست خب اگر موجودي نه ضارّ است نه نافع چگونه ضررش بيش از نفع است؟ وجود متعدّدي براي جمع بين اين نفي و اثبات گفته شد يكي از آن وجوه آن است كه در آنجا ناظر به معبود است در اينجا ناظر به عبادت معبودها كاري انجام نميدهند اين عبادتها گذشته از اينكه سودي ندارد زيانبار است (يَدْعُوا لَمَن ضَرُّهُ أَقْرَبُ مِن نَّفْعِهِ) آن وقت اين سؤال مطرح است كه چگونه ضرر را به معبود اسناد دادند؟ ميفرمايند در اسناد و اضافه ادنا ملابسه كافي است در سوره ي مباركه ي «ابراهيم» آيه ي 36 وجود مبارك ابراهيم اضلال و گمراه كردن را به بتها اسناد ميدهد عرض كرد خدايا! فرزندان مرا از بتپرستي نجات بده زيرا (رَبِّ إِنَّهُنَّ أَضْلَلْنَ كَثيراً مِنَ النَّاسِ) اين بتها خيليها را گمراه كردند خب بتها كه منحوت و تراشيدهشده و دستتراش خود بتپرستاند كه (أَتَعْبُدُونَ مَا تَنْحِتُونَ) چگونه اينها زيانبارند و ضرر ميرسانند يا گمراه ميكنند اما در اسناد و در اضافه ادنا ملابسه كافي است همينها منشأ گمراهياند اگر وجود مبارك ابراهيم(سلام الله عليه) دست به تبر كرد اينها را (فَجَعَلَهُمْ جُذَاذاً) براي اينكه به همين مقدار اينها منشأ گمراه كردن مردم بودند كه فرمود: (رَبِّ إِنَّهُنَّ أَضْلَلْنَ كَثيراً مِنَ النَّاسِ) پس:
وجه اول اين شد كه نفي سود و زيان به لحاظ معبود است اثبات ضرر به لحاظ عبادت است اين يك، و از اين جهت به اينها ميشود نسبت داد.
وجه دوم مطلب ديگر آنكه برخيها خواستند بگويند كه اين «مَن» معبودهاي انساني است اين فرعون و امثال فرعون اطاعت آنها زيانبارتر از نفع موهومي است كه شما خيال ميكنيد از عبادت آنها نصيبتان ميشود پس معبودهاي صنمي و وثني و جمادي ضارّ و نافع نيستند معبودهاي انساني اگر هم نفعي به شما برسانند مثل فرعون ضررش بيش از نفع است.
وجه سوم آن است كه آن نفي به لحاظ واقع است يعني واقعاً معبودهاي به هيچ وجه نفع و ضرر نميرسانند كاري از آنها ساخته نيست اين اثبات به لحاظ عقيده ي بتپرستهاست براي اينكه بتپرستها معتقد بودند كه اينها نافعاند و ضارّ ميفرمايند بنا بر عقيده ي شما كه اينها نافع و ضارّ باشند ضرر اينها بيشتر از نفع اينهاست اينها نه تنها مقرِّب إلي الله نيستند (يك), نه تنها شفيع عندالله نيستند (دو), بلكه وسيله ي اضلال و گمراهي شما هستند و شما در قيامت تهمتها را به همين بتها اسناد ميدهيد و ميگوييد اينها باعث گمراهي ما شدند اين سه, پس ضرر اينها بيش از نفع اينهاست نمونهاي از اين توجيه در سوره ي مباركه ي «يونس» و امثال «يونس» آمده در سوره ي «يونس» آيه ي 106 دارد كه (وَلاَ تَدْعُ مِن دُونِ اللَّهِ مَا لاَ يَنفَعُكَ وَلاَ يَضُرُّكَ فَإِن فَعَلْتَ فَإِنَّكَ إِذاً مِنَ الظَّالِمِينَ) در بخشهاي ديگر همان سوره فرمود آيه ي هيجده سوره ي «يونس» اين است كه (وَيَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ مَا لاَ يَضُرُّهُمْ وَلاَ يَنفَعُهُمْ) اين بالقول المطلق است يعني از اين معبودهاي دروغين كاري ساخته نيست خب پس چرا اينها اين معبود را ميپرستند اينها حرفشان اين است كه اين معبودهاي ما شفعاي ما هستند عند الله (وَيَقُولُونَ هؤُلاَءِ شُفَعَاؤُنَا عِندَ اللَّهِ) يعني «هؤلاء يَنفعون» و اگر عبادت نكنيم «يضرّون» و اينكه به حضرت شعيب يا بعضي از انبياي ديگر گفتند كه اينكه تو از مسير ما فاصله گرفتي و نسبت به ما اعتراضي داري ما حرفي نداريم گماني نداريم مگر (إِلَّا اعْتَرَاكَ بَعْضُ آلِهَتِنَا بِسُوءٍ) چون تو نسبت به بتپرستي اعتراضي كردي اين بتهاي ما در تو اثر گذاشتند آن فكرِ مستقيم را از تو گرفتند (إِن نَقُولُ إِلَّا اعْتَرَاكَ بَعْضُ آلِهَتِنَا بِسُوءٍ) بنابراين نفيِ ضرر به لحاظ واقع است كه اينها واقعاً نه نافعاند نه ضارّ, اثبات ضرر به لحاظ عقيده ي بتپرستهاست براي اينكه در همين قرآن بين اين دو مطلب جمع كرده فرمود: (يَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ مَا لاَ يَضُرُّهُمْ وَلاَ يَنفَعُهُمْ) اين صدر آيه, بعد در ذيلش فرمود: (وَيَقُولُونَ هؤُلاَءِ شُفَعَاؤُنَا عِندَ اللَّهِ) يعني اين موجودي كه واقعاً نه نافع است نه ضارّ, به گمان اينها نافع و ضارّند كه اگر عبادت بكنند نفع ميبرند و اگر عبادت نكنند متضرّر ميشوند پس ضرر به لحاظ عقيده ي اينهاست و اثبات ضرر و نفع به لحاظ عقيده ي اينهاست و نفي ضرر و نفع به لحاظ واقع است.
پرسش:.؟ پاسخ: خب خيلي فرق دارد ديگر, در هر دو حال در وجه اول معبودها هيچ ضرري ندارند كلام, كلام خداست و هيچ نفعي ندارند كلام, كلام خداست عبادتِ اينها ضرر دارد كلام, كلام خداست مطلب هم مطلب حق است پس وجه اول اين است كه معبودها نه نافعاند نه ضارّ اين كلام, كلام خداست عبادت اينها ضرر دارد اين هم كلام, كلام خداست اما وجه سوم اين است كه معبودها نه نافعاند نه ضار كلام, كلام خداست عبادت اينها نافع است و اينها اثر دارند به گمان عابدان لذا در سوره ي «يونس» فرمود در صدر آيه (يَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ مَا لاَ يَضُرُّهُمْ وَلاَ يَنفَعُهُمْ) همين گروه ميگويند (هؤُلاَءِ شُفَعَاؤُنَا عِندَ اللَّهِ) پس اثبات نفع و ضرر به عقيده ي مشركان است نفي نفع و ضرر به لحاظ واقع و همه ي اين تقادير سهگانه بر اساس واقعيّت است نه بر اساس تسامحات عرفي, در تسامحات عرفي جايي براي تسامحات عرفي در آيات قرآن كريم نيست قرآن كريم حرف كفّار را نقل ميكند اين نقل حق است گرچه منقول بيّنالغي, قرآن حرفِ تسامحي ندارد تمام قول قرآن حق است منتها گاهي نقلِ كفر است گاهي نقل نفاق است گاهي نقل شرك است گاهي نقل الحاد است گاهي نقل توحيد است, آن منقولها گاهي حقّاند گاهي باطل, اما قرآن بخواهد تسامحي حرف بزند يا در نقلش مسامحه كند اينچنين نيست در سوره ي مباركه ي «نساء» هم كه بين حَسنه و سيّئه فرق گذاشته آن هم بر اساس واقعيت است در سوره ي مباركه ي «نساء» آنجا فرمود اگر خيري به اينها برسد اينها ميگويند از خداست و اگر شرّي برسد ميگويند از توست آيه ي 78 به بعد سوره ي مباركه ي «نساء» اين بود (أَيْنََما تَكُونُوا يُدْرِككُّمُ الْمَوْتُ وَلَوْ كُنتُمْ فِي بُرُوجٍ مُشَيَّدَةٍ وَإِن تُصِبْهُمْ حَسَنَةٌ يَقُولُوا هذِهِ مِنْ عِندِ اللّهِ وَإِن تُصِبْهُمْ سَيِّئَةٌ يَقُولُوا هذِهِ مِن عِندِكَ) فرمود جواب اينها اين است (قُلْ كُلٌّ مِنْ عِندِ اللّهِ) هم حَسنات (مِنْ عِندِ اللّهِ) هم سيّئات (مِنْ عِندِ اللّهِ) هيچ كدام تسامح نيست منتها (فَمَالِ هؤُلاَءِ الْقَوْمِ لاَ يَكَادُونَ يَفْقَهُونَ حَدِيثاً) فرق اين است كه (مَا أَصَابَكَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللّهِ) حَسنه هم (مِنَ اللّهِ) است هم (مِنْ عِندِ اللّهِ) سيّئه (مِنْ عِندِ اللّهِ) هست ولي (مِنَ اللّهِ) نيست فرق اين امور چهارگانه در طيّ چند روز بحث در همان سوره ي مباركه ي «نساء» گذشت كه چه فرق است بين (مِنْ عِندِ اللّهِ) و (مِنَ اللّهِ) كه حَسنه, كارِ خير, اطاعتها همه (مِنْ عِندِ اللّهِ) است يك, (مِنَ اللّهِ) است دو, اما سيّئات, معاصي (مِنْ عِندِ اللّهِ) هست ولي (مِنَ اللّهِ) نيست اين امور چهارگانه كه عهدهدار فرق بين جبر و تفويض و ساير مصالح است به نحو دقيق در قرآن بيان شده نه به نحو تسامح. خب, فرمود (يَدْعُوا مِن دُونِ اللَّهِ مَا لاَ يَضُرُّهُ وَمَا لاَ يَنفَعُهُ ذلِكَ هُوَ الضَّلاَلُ الْبَعِيدُ ٭ يَدْعُوا لَمَن ضَرُّهُ أَقْرَبُ مِن نَّفْعِهِ لَبِئْسَ الْمَوْلَي وَلَبِئْسَ الْعَشِيرُ) اين درباره ي كفار آن هم درباره ي منافقان اما درباره ي مؤمنين فرمود: (إِنَّ اللَّهَ يُدْخِلُ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ إِنَّ اللَّهَ يَفْعَلُ مَا يُرِيدُ) اين شامل همه ي مؤمنين ميشود چه مؤمنيني كه ايمانشان ضعيف باشد چه مؤمنيني كه ايمانشان متوسط باشد چه مؤمنيني كه ايمانشان قوي باشد البته مؤمنيني كه ايمانشان قوي باشد (وَلِمَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ) باشد (جَنَّتَانِ) است هم اين گونه از جنّتها نصيبش ميشود هم (جَنَّاتُ عَدْنٍ) و جنّات بالاتر در سوره ي مباركه ي «قمر» كه به خواست خدا خواهد آمد آنجا دارد (إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي جَنَّاتٍ وَنَهَرٍ ٭ فِي مَقْعَدِ صِدْقٍ عِندَ مَلِيكٍ مُقْتَدِرٍ) اينها اوحديّ اهل ايماناند هم بهشتي دارند كه بدني هست و جسمي هست و درختي هست و ميوهاي هست و زندگي ظاهري اين (يك) هم عنداللّهياند كه منزّه از همه ي اين امور است اين (دو), آنها در عين حالي كه جسم دارند (عِندَ مَلِيكٍ مُقْتَدِرٍ) هستند مثل اينكه الآن ما اينجا در مسجد اعظم نشستيم جسم داريم, حرف ميزنيم, مطالبي هم ميفهميم به اذن خدا, اين جسم ما اين بدن ما در مسجد اعظم است و ثواب ورود و ماندن در مكانِ بيت الهي را دارد اما اين حرفها كه ديگر در مسجد اعظم نيست گفتنها و شنيدنها در مسجد اعظم است اما اين مطالب كه در مسجد اعظم نيست اين مطالب را عقل مجرّد ما ميفهمد اينهايي هم كه عنداللهاند در عين حال كه بدن دارند بدن عندالله نيست جانشان عندالله است مثل اينكه ما الآن بدن داريم ولي آنجا كه طرح اين مطالب است آنجا جاي بدن نيست (إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي جَنَّاتٍ وَنَهَرٍ ٭ فِي مَقْعَدِ صِدْقٍ عِندَ مَلِيكٍ مُقْتَدِرٍ).
در آستانه ي سالگرد بهترين بركات الهي هستيم همان مطالبي كه در بحث صبح در فقه آنجا به عرض دوستان رسانديم چند جملهاي هم در اين زمينه ذكر كنيم به خواست خدا كه بركتي باشد براي همه ي ما, همه ي ما ـ انشاءالله ـ در مراسم راهپيمايي براي حفظ و حراست نظام ما اقدام امام راحل و مراجع بزرگوار و شهداي گرانقدر ما بايد شركت كنيم ولي عمده آن است كه وجود مبارك پيغمبر(عليه و علي آله آلاف التحيّة و الثناء) وقتي كه كاملاً بر جزيرةالعرب مسلّط شدند و مكّه را فتح كردند و بعد به حجّةالوداع رفتند.
سخنان نوراني در آن حجّةالوداع داشتند فرمودند حالا كه نظام اسلامي مستقر شد همه ي آثار جاهليّت «تحت قَدَمي موضوعٌ» يعني آن احكام جاهلي قوانين جاهلي آداب و سنن و رسوم و رسوبات جاهلي زير پاي من است ما روي همه ي اينها پا گذاشتيم همه ي آثار جاهليت «تحت قدمي موضوعةٌ» اينها زير پاي من است بعد هم فرمود دِماء جاهليّت موضوع است و روي اينها خطّ بطلان بايد كشيد بعد فرمود: «رِبي الجاهليّة موضوعٌ» در جاهليّت يكي از بهترين راه براي تقويت اقتصاديشان همين مسئله ي ربا بود فرمود ربا گرفتن و ربا دادن در اسلام بالكل قدغن است و ما روي ربا دادن و ربا گرفتن پا گذاشتيم «و ربي الجاهليّة موضوعٌ تحت قدمي و إنّ ربانا» اول فرمود از خانواده ي خودمان شروع بكنيم «أوّل ربانا» از بستگان ما و قوم و خويشان ما و خانوادههاي ما و بنياَعمام ما و اَعمام ما هر كدام از اينها رباخوارند و مال رَبَوي دارند همه ي اينها را بايد باطل كنيم «و أوّل ربانا ربي عباسبنعبدالمطلّب تحت قدمي هذا» اين عموي رباخوار من عباس كه وضع مالياش خوب بود و ربا ميخورد تمام طلبهاي رَبَوي او زير پاي من است كسي حق ندارد ربا بگيرد و عموي من هم مجاز نيست از اين به بعد طلبهاي ربوي بگيرد اين «تحت قدمي هذا» بعد ساير احكام و حِكم را هم بيان فرمودند. ما اگر بخواهيم ـ انشاءالله ـ اين نظام پربركت را سالماً در اختيار وجود مبارك وليّ عصر قرار بدهيم كه بايد هم اين كار را بكنيم به هر وسيله است اين را حفظ بكنيم هر چه ـ خداي ناكرده ـ به اين نظام آسيب ميرساند, به وحدت آسيب ميرساند, به اسلام آسيب ميرساند, به عظمت و جلال و شكوه اسلام آسيب ميرساند جدّاً بايد پرهيز كنيم بايد احكام الهي را حِكَم الهي را فقه الهي را حقوق الهي را, كاملاً رعايت بكنيم اگر اين رعايت شد خداي سبحان ما را ياري ميكند الآن بركاتش هم شما ميبينيد كه در مصر ظاهر شده, تونس ظاهر شده, الجزاير ظاهر شد, يمن ظاهر شده, اردن ظاهر شده, اين كشورها دين را به اسارت گرفته بودند.
بيان نوراني حضرت امير(سلام الله عليه) كه در عهدنامه ي مالك هست كه قبلاً هم ملاحظه فرموديد در آن نامه كه در نهجالبلاغه است وجود مبارك حضرت امير فرمود: «فَإِنَّ هذا الدِّيْنَ قَدْ كَانَ أَسِيْراً فِي أَيْدِي الْأَشْرَارِ يُعْمَلُ فِيْهِ بِالْهَوي وَ تُطْلَبُ بِهِ الدُّنْيَا» فرمود مالك! قبلاً قرآن بود نماز جماعت بود نماز جمعه بود زكات بود آثار دين بود, اما همه اسير بودند يعني قرآن اسير بود عترت اسير بود نماز اسير بود حج اسير بود و من كه روي كار آمدم قرآن را آزاد كردم «فَإِنَّ هذا الدِّيْنَ قَدْ كَانَ أَسِيْراً فِي أَيْدِي الْأَشْرَارِ يُعْمَلُ فِيْهِ بِالْهَوي وَ تُطْلَبُ بِهِ الدُّنْيَا» اينها ديگر تاريخ بيهقي و نميدانم تاريخ ناسخالتواريخ و اينها كه نيست كه اين بيان نوراني حضرت امير(سلام الله عليه) است در آن رسميترين عهدنامه كه شيعه نقل كرد سنّي نقل كرد فرمود من قيام كردم كه دين را آزاد كنم و قرآن را آزاد كنم و كردم الآن آزادي قرآن به بركت همين حفظ و مفاهيم و اينها تنها نيست بالأخره معارف قرآن آزاد شد عمل به قرآن آزاد شد و اين اسلام در دست اين اردنيها در دست مصريها در دست تونسيها در دست الجزايريها در دست يمنيها, واقعاً اسير بود و امام را خدا با انبيا محشور كند شهدا را با انبيا و اوليا محشور كند اين جانبازانمان را اجر دنيا و آخرت بدهد اينكه امام(رضوان الله عليه) فرمود سربازان ما يا آنهايي كه حرفهاي مرا گوش ميدهند در گهوارهاند گهوارههاي ايران را نگفت گهوارههاي ايران هست, گهواره مصر هست اينها همه يكي گهوارههاي زمان بيان نوراني امام(رضوان الله عليه) بودند ديگر الآن اين جوانهاي مصري كه در ميدان التحرير جمع ميشوند اينها همان فرزندان گهوارهاي امام بودند آن وقتي كه ايشان فرمود كساني كه سربازان من هستند يا حرفهايم را ميشنوند الآن در گهوارهاند اين مخصوص ايران نبود تنها جوانهاي ايران(حفظهم الله) را در نظر نداشت آن كسي كه ميگويد من از فرودگاه تا فرودگاه ميروم و حرفم را ميزنم آن پيرو وجود مبارك سيّدالشهداء است وجود مبارك سيّدالشهداء وقتي كه ديد به حضرت عرض كردند كه عراق آشفته است, حجاز آشفته است شما قيام كرديد دست زن و بچه را گرفتيد كجا ميخواهيد برويد؟ فرمود ابنحنفيه «لو لم يكن لي في الدنيا مَلجأ و لا مأويٰ إنّما يأتوا يزيدبنمعاويه» تو كه ميگويي عراق شلوغ است حجاز شلوغ است ميگويم اگر در تمام كُره ي زمين جاي امني براي حسينبنعلي نباشد من بايد قيام بكنم همان حرف را شما ميبينيد بعد از هزار سال و هزار و اندي سال فرزندش وجود مبارك امام اين حرف را زده خب اين حرف همان حرف است لكن اينكه فرمود فرزندان من يا سربازان من در گهواره هستند هم گهوارههاي ايرانزمين را فرمود هم گهوارههاي مصر را, تونس را ميبينيند اينها بعد از نماز جماعت اين حرفها را ميزنند عدّهاي خواستند ـ خداي ناكرده ـ قيام مردمي مصر را آلوده كنند, تونس را آلوده كنند, اردن را آلوده كنند, اينها از نماز جماعت و از مسجد شروع كردند به حرف زدن اينها نه اهل مصالحهاند نه اهل معاملهاند اينها اهل ادهان نيستند اهل ايهان نيستند, اهل سازش نيستند اهل سازشكاري هم نيستند.
بيان نوراني حضرت امير است كه فرمود: «مَا عَلَيَّ مِنْ قِتَالِ مَنْ خَالَفَ الحَقَّ وَ خَابَطَ الْغَيَّ مِنْ إِدْهَانٍ وَ لاَ إيهانٍ» من اهل مداهنه و مباهنه نيستم اين ديديد بعضي از كارها روغنمالي كردن است ماستمالي كردن است اينها ميخواهند اسلاممالي كنند فرمود ما اسلاممالي نكرديم ما اسلامِ ناب آورديم اِدهان, دُهنكاري, روغنكاري, روغنمالي كردن فرمود منِ علي نه اهل اِدهانم نه اهل ايهان, نه اهل وَهن و سستيام نه اهل روغنمالي, شيرمالي و ماستمالي و اسلاممالي اينها نيست حرفم جِدّ است قولِ فصل است «مَا عَلَيَّ مِنْ قِتَالِ مَنْ خَالَفَ الحَقَّ وَ خَابَطَ الْغَيَّ مِنْ إِدْهَانٍ وَ لاَ إيهانٍ» الآن اينها دومين هفته است كه در ميدان التحرير مصر جمع شدند كه ما از ذات اقدس الهي مسئلت ميكنيم به حرمت قرآن و عترت همه ي اين كشورها و همه ي مسلمانها و همه ي انقلابيون و همه ي آزاديخواهان را مشمول ادعيه ي ذاكيه وليّ عصر قرار بدهد! همه ي اينها را در سايه ي لطف امام زمان كامياب بفرمايد! و كشورهاي اسلامي را از گزند ابرقدرتها مخصوصاً استكبار و صهيونيسم نجات بدهد! و اين كشورهاي اسلامي را به عنوان امانت الهي در اختيار وليّ عصر قرار بدهد!
«غفر الله لنا و لكم والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»