89/10/21
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: آيات 1 تا 2 سوره حج
﴿يَا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمْ إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَيْءٌ عَظِيمٌ﴾ ﴿يَوْمَ تَرَوْنَهَا تَذْهَلُ كُلُّ مُرْضِعَةٍ عَمَّا أَرْضَعَتْ وَتَضَعُ كُلُّ ذَاتِ حَمْلٍ حَمْلَهَا وَتَرَي النَّاسَ سُكَارَي وَمَاهُم بِسُكَارَي وَلكِنَّ عَذَابَ اللَّهِ شَدِيدٌ﴾
دو، سه سؤال مربوط به آيات پاياني سورهي مباركهي «انبياء» مانده است يكي اينكه چطور خداي سبحان از وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) به عنوان فعل ماضي نقل ميكند ﴿قَالَ رَبِّ احْكُم﴾ مستحضريد كه بسياري از آيات با التفات همراه است گاهي التفات از غيب است به خطاب، گاهي از خطاب به غيب است، گاهي از تكلّم به غيبت، گاهي از غيبت به تكلّم اين جزء صنايع ادبي است كه قرآن از اين صنايع هم استفاده ميكند. مطلب دوم درباره ي قرآن خب چون متواترِ قطعي است ديگر سخن از اينكه اين شبهه ي كتابهاي تحريفشده ي انجيل و تورات درباره ي قرآن كريم اصلاً راه ندارد. درباره ي حكم به حق كه ﴿رَبِّ احْكُم بِالْحَقِّ﴾ اين حكم به حق رحمت است براي مؤمن و نقمت است براي كافر همان طوري كه ﴿سَخَّرَهَا عَلَيْهِمْ سَبْعَ لَيَالٍ وَثَمَانِيَةَ أَيَّامٍ﴾ همان رحمت بود براي مؤمنين و نقمت بود براي كفار، هر گونه عذابي هم كه نازل بشود از اين قبيل است حكم به حق هم همين طور است اما درباره ي اينكه بازگشت هر گناه به شرك است اين منافات ندارد با آنچه در دعاي ابوحمزه ي ثمالي بيان نوراني امام سجاد(سلام الله عليه) است كه عرض ميكند خدايا! اگر يك وقت بشري غفلت ميكند و در حضور تو گناه ميكند نه براي آن است كه ـ معاذ الله ـ خيال بكند تو نميبيني و اگر در حضور ديگران گناه نميشود و در حضور شما گناه ميشود براي آن است كه ديگران كه ببينند بازگو ميكنند و راز را افشا ميكنند و شما ستّاري و ميپوشاني «لا لِأَنَّكَ اَهْوَنُ النَّاظِرينَ بَلْ لِأَنَّكَ» بل لأنَّك كذا و كذا و كذا يا ﴿غَلَبَتْ عَلَيْنَا شِقْوَتُنَا﴾ آن آيه و اين روايت اينها تعليمِ راه توبه و تأدّب است وگرنه عندالتحليل هر گناهي به يك شرك برميگردد براي اينكه اگر بر اساس خطا و سهو و نسيان و جهل موضوع و جهل حكم و يا اضطرار و الجا و اكراه و اينها باشد كه حديث رفع برميدارد و اگر عالِم و عامد باشد يعني علمِ به موضوع دارد، علم به حكم دارد هيچ اجبار و اضطرار و الجايي در كار نيست و ميداند كه اين كار را خدا تحريم كرده دارد انجام ميدهد معنايش اين است كه به نظر شما نبايد باشد ولي به نظر من اين كار بايد باشد اين انكارِ ربوبيّت نيست الحاد نيست شرك است در آيه ي ﴿وَمَا يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُم بِاللَّهِ إِلّا وَهُم مُشْرِكُونَ﴾ هم بيش از اين نيست فرمود اكثر مؤمنين گرفتار شركِ ضعيفاند نه اينكه اكثر مؤمنين، ملحدند و ابليس هم ملحد نشد مشرك شد گفت شما هم يكي من هم يكي، شما هم ربّ هستيد من هم ربّم منتها او بالصراحه گفته بود ﴿أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ﴾ در قبال نظر خدا تصريح كرد اينجا معصيتكارانه عمدي تصريح نميكنند ولي عندالتحليل بازگشتش به شرك است يعني خدايا شما فرمودي ﴿قُل لِّلْمُؤْمِنِينَ﴾ ولي من نظرم اين است كه اين كار را بايد انجام بدهم خب در برابر نظر خداي سبحان انسان اِعمال رأي كردن به الحاد برنميگردد به شرك برميگردد خب كه «أعاذنا الله من شرور أنفسنا» مظهريّت هم كه ائمه(عليهم السلام) مظهر تامّ اسماي الهياند مظهر فعلِ خداست ديگر، ظهور فعل خداست، مظهر از مخلوقات الهي و افعال الهياند از حوزه ي فعل نميگذرند.
سوره ي مباركه ي «حج» اين سوره در مدينه نازل شد محتواي اين سوره هم نشان ميدهد كه در مدينه است براي اينكه جريان حج در آن هست، جريان احكام فقهي در آن هست در مكه و سوَر مكّي دستور حج و انجام مناسك و مراسم حج و امثال ذلك مطرح نبود اين بخشهايي كه مربوط به مناسك حج است و احكام فقهي در آن هست نشان آن است كه اين سوره در مدينه نازل شد به استثناي چند آيه آن هم «علي قولٍ» آن طوري كه مرحوم شيخ طوسي(رضوان الله عليه) در تبيان و بعضي ديگر در كتابهاي تفسيرشان آوردند دو سه آيه است كه مورد اختلاف است كه آيا اينها هم در مدينه نازل شد يا در مكه. «بسم الله» هر سوره هم با آن سوره نازل شد يك، و «بسم الله» هم مشتركِ لفظي نيست بلكه «بسم الله» هر سوره مناسب با معنا و پيام همان سوره است اين دو، پس اين 114 «بسم الله» كه 113 «بسم الله» در طليعه ي 113 سوره است به استثناي سوره ي «توبه» كه «بسم الله» ندارد و آن صد و چهاردهمي كه در سوره ي مباركه ي «نحل» است اين 114 معنا دارد نه مشتركِ لفظي باشد «بسم الله» هر سوره مناسب با مضمون همان سوره است آن رحمانيّتِ مطلقه، آن رحيميّت مطلقه با معارف آن سوره هماهنگ است. در بخش پاياني سورهي مباركهي «انبياء» سخن از معاد بود هم معادِ جسماني و هم معادِ روحاني به طور اجمال اشاره شده گرچه تفصيلش در سورهي مباركهي «قمر» و مانند آن بيان ميشود .
بخش پاياني سورهي مباركهي «قمر» آيه ي 54 و 55 اين است كه ﴿إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي جَنَّاتٍ وَنَهَرٍ﴾ اين معاد جسماني و بدن ﴿فِي مَقْعَدِ صِدْقٍ عِندَ مَلِيكٍ مُقْتَدِرٍ﴾ اين معاد روحاني، نزد خدا بودن كه جسماني نيست چون ـ معاذ الله ـ خدا كه مكان و زمين و زمان ندارد اين مردان الهي دو حشر دارند هم با جسمشان محشور ميشوند ﴿فِي جَنَّاتٍ وَنَهَرٍ﴾ هم با جانشان حشر دارند ﴿عِندَ مَلِيكٍ مُقْتَدِرٍ﴾ مثل اينكه الآن كه ما اينجا در كنار ديوار حرم مطهّر صديقه فاطمه معصومه نشستيم در مسجد خانه ي خدا نشستيم دوتا ثواب ميبريم يك ثواب مربوط به بدن ماست كه در جوار قبر حضرتيم يا در مسجديم كه اين مربوط به بدن است يك ثواب و لذّتي هم مربوط به ادراك معارف قرآني است گرچه اين مطالب قرآني در اين زمان و زمين گفته ميشود ولي اين مطالب كه جا ندارد اين مطالب كه مسجدي نيست اين مطالب كه زميني نيست بحث ميشود كه خدا واحد است، خدا احد است، شريك ندارد اينها را روحِ ما درك ميكند نه دست و پاي ما هماكنون هم ما دوتا ثواب داريم يكي ﴿فِي جَنَّاتٍ وَنَهَرٍ﴾ هستيم كه مثلاً در جوار حرميم يا در خانه ي خداييم يكي هم ﴿فِي مَقْعَدِ صِدْقٍ عِندَ مَلِيكٍ مُقْتَدِرٍ﴾ كه اين مطالب مطرح ميشود اين مطالب كه در مسجد نيست اين مطالب كه در حرم نيست. خب فرمود: ﴿إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَيْءٌ عَظِيمٌ﴾ در جريان قيامت اين زلزله مربوط به زمينلرزه نيست تا آن آيات ﴿إِذَا زُلْزِلَتِ الْأَرْضُ زِلْزَالَهَا﴾ مفسّر آن باشد اين از باب جزء و كل است أو شيء از ﴿زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ﴾ محلّ بحث را آيه ي سوره ي «زلزله» تشريح ميكند كه ﴿إِذَا زُلْزِلَتِ الْأَرْضُ زِلْزَالَهَا﴾ يا بخشي از اين را سوره ي مباركه ي «واقعه» به عهده دارد كه ﴿إِذَا رُجَّتِ الْأَرْضُ﴾ آيات چهار به بعد سوره ي مباركه ي «واقعه» ﴿إِذَا رُجَّتِ الْأَرْضُ رَجّاً﴾ اين هم وقتي زمين رَج پيدا كند، زلزله پيدا كند، بلرزد، نوسان داشته باشد اينها از باب تفسير كلّ آيه به كلّ آيه نيست از باب تفسير كلّ آيه به بعض آيه است يعني ﴿إِذَا زُلْزِلَتِ الْأَرْضُ زِلْزَالَهَا﴾ سوره ي «زلزله» و ﴿إِذَا رُجَّتِ الْأَرْضُ رَجّاً﴾ سوره ي «واقعه» و مانند آن اينها گوشهاي از زلزلةالساعه را تفسير ميكندن چون زلزلةالساعه هم به زلزال زمين برميگردد هم به زلزال منظومه ي شمسي و راه شيري و كلّ سماوات براي اينكه ﴿يَوْمَ تُبَدُّلُ الْأَرْضُ غَيْرَ الْأَرْضِ وَالسَّماوَاتُ﴾ اين جهانلرزه است نه زمينلرزه كلّ صحنه بايد عوض بشود اين طور نيست كه ﴿وَالْأَرْضُ جَمِيعاً قَبْضَتُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ﴾ اما «والسماوات مطويات بعد ذلك» اين طور نيست ﴿وَالْسَّمَاوَاتُ مَطْوِيَّاتٌ﴾ با ﴿وَالْأَرْضُ جَمِيعاً قَبْضَتُهُ﴾ اينها جمعاً يك بار عوض ميشوند اين ميشود زلزله ي جهاني آن وقت آن آياتي كه مربوط به زلزله ي زمين است، به نوبه ي خود گوشهاي از زلزلةالساعه را تفسير ميكند آن آياتي كه مربوط به برچيدن بساط آسمانهاست گوشه ي ديگر را به عهده دارد اين ميشود زلزلةالساعه خب اضافه ي ﴿زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ﴾ از باب اضافه ي مصدر يا حادث به فاعل است يا به قابل است يا به ظرف است آيا خود قيامت چيزي است كه اين صحنه را ميلرزاند يا ذات اقدس الهي در ظرف قيامت اين صحنه را ميلرزاند يا قيامت اصولاً شيء لرزاني است خيليها اين را نظير آيه ي سورهي مباركهي «سبأ» دانستند گفتند اضافه ي زلزله به ساعة نظير اضافه ي مظروف به ظرف است نظير آيه ي 33 سورهي مباركهي «سبأ» كه دارد ﴿وَقَالَ الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا لِلَّذِينَ اسْتَكْبَروُا بَلْ مَكْرُ الَّيْلِ وَالنَّهَارِ﴾ ﴿مَكْرُ الَّيْلِ﴾ يعني مَكرِ ماكران در شب، در روز اين طور نيست كه شب يا روز ماكِر باشند يا مَمْكور باشند اين شب و روز نه فاعلاند نه قابل بلكه ظرفاند اضافه ي مكر به ليل و نهار اضافهي مظروف به ظرف است اينجا هم اضافه ي زلزله به ساعة اضافه ي مظروف به ظرف است ﴿إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَيْءٌ عَظِيمٌ﴾ خب ولي واقعاً ساعت و قيامت ظرف اين لرزه است يا قيامت دارالقرار است نه دارالفرار، نه دارالزلزال، اگر گفته شد زلزله به ساعت اسناد دارد با اينكه زلزله ي آسمان و زمين از اشراط ساعت باشد هم هماهنگ است اگر مقدمه ي قيامت است و علامت ظهور قيامت است به همين مقدار هم ميشود اسناد داد زلزله را به ساعه و ظاهراً اين معيار است نه از باب ﴿مَكْرُ الَّيْلِ وَالنَّهَارِ﴾ سوره ي «سبأ» است نه اضافه به فاعل است نه اضافه به قابل يعني اين زلزله ي جهاني علامت ظهور قيامت است كه قيامت با اين شروع ميشود ﴿إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَيْءٌ عَظِيمٌ﴾ مرحوم شيخ طوسي در تبيان همين حرف را دارد متأسفانه، مرحوم امينالاسلام در مجمعالبيان هم همين حرف را دارد متأسفانه، در كشّاف هم كه تفكّر اعتزالي دارند همين حرف را دارند متأسفانه كه معدوم، شيء است براي اينكه ساعت الآن معدوم است و زلزله ي ساعت معدوم است معذلك شيء بر او اطلاق شده خب، الآن بر او شيء اطلاق شده يا به لحاظ ظرف تَلبّس شيء اطلاق شده آن وقتي كه ساعت است و زلزله دارد شيء عظيم است نه الآن شيء است اطلاق شيء بر ساعت يا اطلاق شيء بر زلزله در ظرف وجود اوست نه الآن، اگر در ظرف وجود اوست نه الآن خب در ظرف وجود او موجود است الآن بر فرض چيزي معدوم باشد به آن نميگويند شيء اما اگر به لحاظ ظرف وجود باشد خب بله، پس بنابراين اين سخن چه در تبيان چه در مجمعالبيان چه در كشّاف اين ناصواب است به لحاظ ظرف وجود البته شيء است ﴿إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَيْءٌ عَظِيمٌ﴾ وقتي چيزي را ذات اقدس الهي به عظمت ياد بكند معلوم ميشود خيلي مهم است.
بخشهايي مربوط به سورهي مباركهي «اعراف» بود آنجا دارد ﴿ثَقُلَتْ فِي السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ اين جريان قيامت آنقدر سنگين است كه نه آسمان ميتواند اين بار را بكشد نه زمين و نه انسان، باري است كه اين بار را آسمان نميتواند بكِشد، زمين نميتواند بكشد، قرعه ي فال را به نام انسان ميزنند اما باري است كه نه آسمان ميكشد، نه زمين ميكشد نه انسان حتي نه پيغمبر(عليه و علي آله آلاف التحيّة و الثناء) براي اينكه وقتي از حضرت سؤال كردند كه قيامت چه موقع قيام ميكند خدا فرمود: ﴿كَأَنَّكَ حَفِيٌّ عَنْهَا﴾ مثل اينكه تو در آن حال چنان سال ميماني و بيطرف ميماني و بيننده ي صحنه هستي و ميتواني خبر بدهي ﴿ثَقُلَتْ فِي السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ فرمود در جواب اينها بگو قيامت كه بخواهد قيام بكند نه منم نه تو، نه آسمان، نه زمين يك بار سنگيني است كه نه آسمان ميتواند بكشد نه زمين ميتواند بكشد نه انسان، اگر انسان ميتوانست بكشد كه خب جان نميداد كه ﴿ثَقُلَتْ فِي السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ از تو طرزي سؤال ميكنند كه ﴿كَأَنَّكَ حَفِيٌّ عَنْهَا﴾ كه تفسيرش در سوره ي مباركه ي «اعراف» گذشت كلّ انسان كلّ آنچه در آسمان و زمين است جابهجا ميشود صعقهاي هم هست كه همه مدهوش ميشوند و نه بيهوش يك عدّه خاص كه البته مستثنا هستند كه اينها همچنان هوشمندند ﴿فَصَعِقَ مَن فِي السَّماوَاتِ وَمَن فِي الْأَرْضِ إِلَّا مَن شَاءَ اللَّهُ﴾ حالا اگر درباره ي اهل بيت(عليهم السلام) وارد شده است كه در آن نفخه ي صور اول كه همه مدهوش يا بيهوش ميشوند اينها همچنان هوشيارند اين نشان ميدهد كه اينها ميتوانند باري بكشند كه آسمان و زمين نميتواند بكشد بالأخره يك عدّه مستثنا هستند در آن نفخه ي صور ولي در صحنه ي قيامت كه حالا بخواهد قيام بكند همه ميميرند ديگر ﴿إِنَّكَ مَيِّتٌ وَإِنَّهُم مَيِّتُونَ﴾ خب پس نميشود گفت كه اين زلزله در ظرف ساعت رخ ميدهد نظير اينكه مَكر در ظرف ليل و نهار اتفاق ميافتد براي اينكه ليل و نهار واقعاً ظرفاند و موجودند آن مكر و نيرنگ بيگانهها در اين ظرف است اما اينچنين نيست كه حالا قيامت ظرفي باشد و زلزله در قيامت اتفاق بيفتد قيامت دارالقرار است ديگر. اينها طليعه ي قيامت است البته و همين مقدار هم مصحّح اسناد است ﴿إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَيْءٌ عَظِيمٌ﴾ پس اتّصافش به شيئيّت و اتّصافش به عظمت به لحاظ ظرف وجود است آنقدر عظيم است كه چيزي نميتواند آن را تحمل بكند.آن حوادثي كه در خود قيامت اتفاق ميافتد نظير موقف، نظير ارض، نظير سؤال و جواب بله اينها در ظرف قيامت است اما زلزلهاي كه ميخواهد كلّ نظام را به هم بزند يك نظام جديدي را بنا كند اين ديگر در ظرف قيامت نيست اين اشراطالساعة است اما وقتي قيامت شد هر كس موقفي دارد، سؤالي دارد، جوابي دارد، تطاير كتبي هست، نامه ي بعضيها به دست راست بعضي به دست چپ اينها در ظرف قيامت است.
قيامت چيست؟ ساعت چيست؟ ﴿إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَيْءٌ عَظِيمٌ﴾ قيامت روزي است كه ﴿يَوْمَ تَرَوْنَهَا﴾ اين ﴿تَرَوْنَهَا﴾ به ساعت برميگردد اين ضمير يا به ﴿زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ﴾ برميگردد، اگر به ﴿زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ﴾ برگردد اُولاست يعني در طليعه ي قيامت كه جهان ميلرزد سهتا حادثه ي سنگين را ما براي شما شرح ميدهيم وقتي اين لرزه ي جهاني آرام هم نميگيرد در بخشي فرمود وقتي اين زمين لرزيد رَجْفه پيدا كرد ﴿تَتْبَعُهَا الرَّادِفَةُ﴾ مثل الآن پسلرزههاي فراواني در جايي كه زلزله آمد پسلرزههايي هم هست آن پسلرزهها ميگويند رادفه رديف اول و دوم و سوم اگر دهتا پسلرزه باشد دهتا رادفه دارد فرمود: ﴿تَتْبَعُهَا الرَّادِفَةُ﴾ اين طور نيست كه يك بار بلرزد پشت سر هم دارد ميلرزد حالا ممكن است همه شبيه هم باشند يا ممكن است اوّلي شبيهتر باشد اين ﴿إِذَا رُجَّتِ الْأَرْضُ رَجّاً﴾ اين طور نيست كه يك بار تكان بخورد ﴿تَتْبَعُهَا الرَّادِفَةُ﴾ هم هست، ﴿تَرْجُفُ﴾ هست و ﴿تَتْبَعُهَا الرَّادِفَةُ﴾ است.
چندحادثهي سخت را به همراه دارد يكي از آن حوادث اين است كه هر زني كه باردار است از شدّت اين حادثه بارش را به زمين مياندازد كه ﴿تَضَعُ كُلُّ ذَاتِ حَمْلٍ حَمْلَهَا﴾ اين دومين حادثه است اوّلين رخداد را كه نقل ميكند اين است كه ﴿تَذْهَلُ كُلُّ مُرْضِعَةٍ عَمَّا أَرْضَعَتْ﴾ هر زنِ شيردهي از ارضاع خود غافل ميشود يك، ار رَضيع خود غافل ميشود دو، از كار خود غفلت دارد اين بچّه كه در دامن مادر است پستان در دهن اوست اين مادر هم از وظيفهي خود غفلت ميكند هم از كودك خود، مرضعه مستحضريد كه يك وصف خاص است مخصوص زن است تايي كه براي فرق بين مذكّر و مؤنّث است در اوصاف خاصّه راه ندارد ديگر نميگويند طالق و طالقه فقط ميگويند طالق صيغهي طلاق را هم كه ميخواهند جاري كنند ميگويند «هي طالق» ديگر نميگويند «هي طالقه» اصلاً تاء به تعبير سيوطي «تَرفق» يعني تاء براي فرق بين مذكّر و مؤنث است اما آنجا كه مذكر چنين وصفي ندارد تاء براي چه بياورند طالقه نميگويند، حائضه نميگويند، مرضعه نميگويند خب ولي اينجا مرضعه آمده اين لطيفه را جناب زمخشري دارد ديگران هم غفلت نكردند كه درست است كه مرضِع وصف خاص است اين تاء براي فرق مذكّر و مؤنث نيست لكن اين زن شيرده دو حال دارد يك وقت است ميگوييم اين زن شيرده است بچهاي دارد گرچه الآن بچهاش خواب است و پستان در كام بچه نگذاشت ولي اين زن شيرده است اين به عنوان پيشه و وصف و صفت است يك وقت است نه، اين را در دامن گرفته پستان در كامش گذاشته دارد شير ميدهد اين حالت اشتغالِ فعلي او به ارضاع را ميگويند مرضعه آن حالت قبلي بله كه بچه الآن در دامنش نيست اين مرضِع است يعني بدون تاء و اين حالتي كه بچه در دامن اوست پستان در دهن بچه است اين حالت را كه خيلي اين مادر به اين بچه دلبسته است به آن ميگويند مرضعه در اين حالت هم او از هر دو كار غافل ميماند هم از بچه غفلت ميكند هم از رضاع خود ﴿تَذْهَلُ كُلُّ مُرْضِعَةٍ عَمَّا أَرْضَعَتْ﴾ «و عمّن أرضعت» از هر دو بالأخره غافل است. خب، اين نشان ميدهد كه انسان به جايي ميرسد كه حواسش جمع نيست اين معنا ميكند او سَكْران و مَست بودن را كه از چه جهتي اينها شبيه به سكراناند ﴿يَوْمَ تَرَوْنَهَا تَذْهَلُ كُلُّ مُرْضِعَةٍ عَمَّا أَرْضَعَتْ وَتَضَعُ كُلُّ ذَاتِ حَمْلٍ حَمْلَهَا﴾:
سورهي مباركهي «يوسف» فرق بين «حَمل» و «حِمل» ﴿وَلِمَن جَاءَ بِهِ حِمْلُ بَعِيرٍ وَأَنَا بِهِ زَعِيمٌ﴾ آن باري كه روي دوش است به آن ميگويند حِمْل آن باري كه در درون است در شكم است ميگويند حَمل آنجا فرق بين حَمل و حِمل ذكر شده است ﴿وَلِمَن جَاءَ بِهِ حِمْلُ بَعِيرٍ وَأَنَا بِهِ زَعِيمٌ﴾ خب، ﴿ذَاتِ حَمْلٍ﴾ اين بارش را به زمين ميگذارد خب مادر شيرده هم از ارضاع و رضيع غفلت ميكند و اين را همه ميبينند.بسيار خب، ولي در همان حالي كه دارد شير ميدهد در همان حالي هم كه دارد شير ميدهد كه به بچهاش خيلي علاقهمند است وقتي جهانلرزه شروع شد او از هر دو امر غافل است هم از ارضاع و هم از رضيع اين صحنهاي است كه همه ميبينند.
خب، فرمود آن اوّلي را جمع آورد يعني همهتان ميبينند، همهتان ميبينند كه هم مرضعه ﴿عَمَّا أَرْضَعَتْ﴾ غفلت دارد هم باردار بارش را به زمين مينهد اما دومي را مفرد آورد نه جمع ﴿وَتَرَي النَّاسَ سُكَارَي﴾ كلّ صحنه را تويِ پيامبر ميبيني اينها در حال سُكْرند. سُكْر يك مرض است مثل خمار اين خمار را ميگويند داء خَمر است، مرض خمر است، مرض آن شراب است او كه بدمستي ميكند يك لذّت كاذب دارد ولي اين بيعقلي او، اين اضطراب او، اين تكان خوردنهاي نامنظّم او اين نشانه ي سَكرت اوست مَست لذّتي دارد آن لذّت كاذب هيچ، اضطرابي دارد، بيعقلي دارد، بينظمي دارد، حركتهاي ناموزون دارد اين را ميگويند سَكْرت چنين حالتي هنگام احتضار هم هست كه ﴿وَجَاءَتْ سَكْرَةُ الْمَوْتِ بِالْحَقِّ﴾ اين محتضر هم مَست است اما مستي آن قسمت لذّت شراب را داشته باشد آن اضطراب و نوسان و دستپاچگي و سراسيمگي مَست را يك محتضر دارد نه آن لذّت را، پس سَكرت در حال احتضار هست، سكرت در حال قيامِ قيامت هست، سكرت در سَكران هم هست اين سكران وقتي شما به كتابهاي لغت اصيل مراجعه ميكنيد ميگويند خمار داءالخَمر است يك بيماري است يك مرض است او يك لذّت كاذب را جدا ميكنند از اين دردِ صادق. خب، پس اگر سكرةالموت است يا سكرةالساعه است يعني اضطراب، يعني بينظمي، يعني دستپاچگي، يعني سردرگُمي ﴿وَتَرَي النَّاسَ سُكَارَي﴾ همه را ميبيني كسي در اين صحنه هوشيار نيست ديگر نميدانند چه خبر است دفعتاً ميبينند وضع عوض شد يك صحنه و افرادي را ميبينند كه قبلاً نميديدند آن افرادي كه ميشناختند الآن نميشناسند البته براي اولياي الهي همه موارد استثنايي دارد براي اينها هم باز استثنا دارد انسان كه ميميرد بالأخره فشار جان دادن نداشته باشد آن فراغ اهلّه و هول مطّلع دامنگيرش ميشود.
در ذيل آن حديث قرب نوافل هست كه گُلي به وسيلهي فرشته به اين مؤمن ميدهند حالا يا ياس است يا گُل ديگر اين بو ميكن دخيلي معطّر هم هست بعد تمام افرادي كه مورد علاقه ي او بودند يا اشيائي كه مورد علاقه ي او بودند يادش ميرود بعد راحت ميميرد فشار قبر كه آنها ندارد ميماند نگراني كه من بچهها و دوستان و اينها را دارم از دست ميدهم يادش نيست، وقتي آدم يادش نباشد فرزند دارد دوست دارد رنج نميبيند كه چنين لذّتي براي مؤمن هست.
﴿يَوْمَ تَرَوْنَهَا تَذْهَلُ كُلُّ مُرْضِعَةٍ عَمَّا أَرْضَعَتْ وَتَضَعُ كُلُّ ذَاتِ حَمْلٍ حَمْلَهَا﴾ لذا جمع آورده همه ميبينند اما اينكه كلّ مردم را چه آنها كه مرضعاند چه آنها كه نيستند، چه آنها كه زناند چه آنها كه نيستند، چه آنها كه حاملاند چه آنها كه نيستند، چه آنها كه عرباند چه آنها كه عجماند هر كس هر جا باشد به منزله ي سكران است ﴿وَتَرَي النَّاسَ سُكَارَي﴾ اما ﴿وَمَاهُم بِسُكَارَي﴾ اينها مَست نيستند ولي حالت مستي دارند يعني آن جريان بينظمي و سردرگُمي را دارند شبيه ﴿سَكْرَةُ الْمَوْتِ بِالْحَقِّ﴾ دامنگيرشان ميشود ﴿وَلكِنَّ عَذَابَ اللَّهِ شَدِيدٌ﴾ اينها را به اين صورت در آورده. خب، اين چه عذابي است عذاب كه هنوز حسابي نيامده، كتابي نيامده همين دوتا آيه را خيلي از اين مفسّرين نقل كردند وقتي وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) در بين راه اين دوتا آيه نازل شد براي اصحاب خواندند عدّهاي تا صبح قرار نگرفتند مشكل اين است كه ما باور نكرديم و خيال كرديم كه ﴿أَيَحْسَبُ﴾ كه مالش يا اولادش يا زندگيش ﴿يَحْسَبُ أَنَّ مَالَهُ أَخْلَدَهُ﴾ كه مال و مانند آن ما ميماند اگر واقعاً باور كرديم چنين صحنهاي هست و باور كرديم كه معلوم نيست چه موقع قيام ميكند خب بالأخره ما هم مثل اينها مينالديديم چه تفسير شيعه چه تفسير سنّي اين را نقل كردند كه وقتي وجود مبارك حضرت اين دوتا آيه را تحويل گرفته براي اصحاب خوانده خيليها تا صبح آرام نگرفتند. خب، ﴿وَلكِنَّ عَذَابَ اللَّهِ شَدِيدٌ﴾ اين صحنه را كه نقل ميكند به عنوان زلزله به اين صورت بيان شده و از اشراطالساعه هم هست حالا خداي سبحان اين را شيء عظيم دانست گاهي از همين صحنه ي قيامت به عنوان اينكه ﴿وَمَا أَمْرُنَا إِلَّا وَاحِدَةٌ﴾ ياد ميكند يك لحظه است ﴿وَمَا أَمْرُ السَّاعَةِ إِلَّا كَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ﴾ يعن ديگر ادبيات نيست چه در مسئلهي معاد باشد چه درباره ي مسئله ي مبدأ.
دربارهي مسئلهي مبدأ فرمود: ﴿قَابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنَي﴾ يعني ديگر لفظي نيست براي اينكه سخن از كمّ و كيف و مادّه و امثال ذلك نيست اينجا هم فرمود: ﴿كَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ﴾ اين صحنه ي عظيم كه كلّ عالَم ميخواهد عوض بشود اين يك چشم به هم زدن است يا نزديكتر از او، خب نزديكتر از يك چشم به هم زدن ديگر يعني با لفظ و اينها بيان نيست دفعتاً انسان ميبيند صحنه عوض شده و نميداند كجاست البته قيامتِ صغرا به اندازه ي قيامت كبرا نيست ولي آن هم براي ما قابل تحمّل نيست طليعه ي قيامت صغرا براي قيامت كبراست كه هر دو عظيماند منتها يكي عظيم است و يكي اعظم كه انشاءالله ـ