89/10/19
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: آيات 107 تا 112 سوره انبياء
﴿وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ﴾ ﴿قُلْ إِنَّمَا يُوحَي إِلَيَّ أَنَّمَا إِلهُكُمْ إِلهٌ وَاحِدٌ فَهَلْ أَنتُم مُسْلِمُونَ﴾ ﴿فَإِن تَوَلَّوْا فَقُلْ آذَنتُكُمْ عَلَي سَوَاءٍ وَإِنْ أَدْرِي أَقَرِيبٌ أَم بَعِيدٌ مَا تُوعَدُونَ﴾ ﴿إِنَّهُ يَعْلَمُ الْجَهْرَ مِنَ الْقَوْلِ وَيَعْلَمُ مَا تَكْتمُونَ﴾ ﴿وَإِنْ أَدْرِي لَعَلَّهُ فِتْنَةٌ لَّكُمْ وَمَتَاعٌ إِلَي حِينٍ﴾ ﴿قَالَ رَبِّ احْكُم بِالْحَقِّ وَرَبُّنَا الرَّحْمنُ الْمُسْتَعَانُ عَلَي مَا تَصِفُونَ﴾
بخش پاياني سورهی مباركهی «انبياء» به رسالت وجود مبارك حضرت اشاره كرد چون عناصر محوري اين سوره اصول دين يعني توحيد و وحي و نبوّت بود و هست و رسالت همهی اينها را به همراه دارد از نظر نشر معارف به ذكر رسالت پرداخت فرمود رسالت آن حضرت رحمت جهاني است بعد فرمود اين رسالت جز توحيد چيز ديگر نياورد يعني اگر شما آن دو اصل ديگر را وحي و نبوّت و معاد را و همچنين امامت و ولايت كه دنبالهی رسالت و نبوّت است تحليل كنيد به توحيد برميگردد و اگر همهی فروع دين را تحليل كنيد به توحيد برميگردد الآن اين ادّعا را بايد ثابت كرد كه آن حضرت رحمتِ جهاني است اين يك.
و راز اين رحمتِ جهاني بودن را هم بايد از خود آيه به دست آورد اين دو.
مطلب اول فرمود: ﴿وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ﴾ در آن آيه ﴿وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا كَافَّةً لِّلنَّاسِ﴾ رسالت جهانشمول حضرت را بيان كرد كه نظير آيات ديگري كه فرمود: ﴿وَمَا هِيَ إِلَّا ذِكْرَي لِلْبَشَرِ﴾ يا فرمود: ﴿لِلْعَالَمِينَ نَذِيراً﴾ اين حوزهی رسالت آن حضرت را همگاني و هميشگي معرفي كرد يعني تمام مردم إلي يوم القيامه مُرسَلإليهم هستند اين معناي ﴿وَمَا هِيَ إِلَّا ذِكْرَي لِلْبَشَرِ﴾ معناي ﴿تَبَارَكَ الَّذِي نَزَّلَ الْفُرْقَانَ عَلَي عَبْدِهِ لِيَكُونَ لِلْعَالَمِينَ نَذِيراً﴾ پس قلمرو رسالت آن حضرت دو اصل همگاني و هميشگي است كلّي و دائم جميع افراد في جميع الأزمنه اينها مُرسلإليهم است اما اين رسالت، رحمت است براي عالَمين اين هم جمع محلاّ به الف و لام است همهی عوالِم از رحمت وجود مبارك حضرت بهره ميبرند قدر مُتيقّنش عالم انسانيّت است كه آن هم برابر دو اصل كلي همگاني و هميشگي از رحمت و رسالت طَرْفي ميبندد كه ﴿وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ﴾ يعني جز خيرِ محض چيز ديگر نيست حتي كفار هم از اين رحمت بهره ميبرند براي اينكه تا حضرت در بين كفّار هست عذاب استيصال دامنگير مردم نميشود اين يك، و تا عصارهی ولايت هست كه آن هم به منزلهی نبوّت خواهد بود عذاب استيصال دامنگير مردم نميشود اين دو، اينكه فرمود: ﴿وَمَا كَانَ اللّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ وَأَنْتَ فِيهِمْ وَمَا كَانَ اللّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَهُمْ يَسْتَغْفِرُونَ﴾ بر اساس آيهی ﴿وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَكُمْ﴾ و مانند آن شايد بتوان استنباط كرد اگر ولايت اهل بيت(عليهم السلام) به منزلهی نفس وجود مبارك رسول گرامي است اين عموم منزله آن بركت را به همراه دارد مادامي كه وليّعصر در بين مردم هست عذاب استيصال دامنگير مردم نميشود و شايد اين مطلب را هم آنگونه از احاديث تأييد كند كه «لولا الحجّة لَساخت الأرض بأهلها» تا حجّت هست آنگونه عذابهاي عمومي دامنگير مردم نميشود گرچه لسانِ «لولا الحجّة» اعم و ادق از ﴿وَمَا كَانَ اللّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ وَأَنْتَ فِيهِمْ﴾ هست. به هر تقدير اين رحمت شامل كفّار هم ميشود كه نظير كفّار ديگر گرفتار عذابِ استيصال نميشوند ﴿سَخَّرَهَا عَلَيْهِمْ سَبْعَ لَيَالٍ وَثَمَانِيَةَ أَيَّامٍ﴾ يا ﴿دَمَّرنَاهُمْ﴾ يا عذابهاي خَسف و مانند آن، بنابراين از اين جهت ﴿رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ﴾ است.
مطلب ديگر اينكه مطالب فراواني را وجود مبارك پيغمبر اسلام(صلّي الله عليه و آله و سلّم) آورد كه اگر بهره ی اخروي از آن نبرند بهرهی دنيوي از آن ميبرند همين مسئله ی اتحاد كه فرمود: (والف بينكم) و اين نعمت جز از راه دين و رسالتِ الهي نصيب كسي نميشود اين هم بركتي است بالأخره جامعه اگر بخواهد يك زندگي سالمي داشته باشد بايد بدون نزاع زندگي كند اين هم از بركات آن حضرت است قِسط و عدل كه آيه ی هفت و هشت سورهی مباركهی «ممتحنه» آن را در بردارد هم از اين بيان جهانشمول اسلام است كه اگر كسي كافر هم بود بايد از نعمت عدالت اسلامي برخوردار باشد. اينها جزء ﴿رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ﴾ بودنِ اوست.
مطلب بعدي تشريح اين ﴿رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ﴾ است اينكه فرمود: ﴿وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ﴾ رسالتِ تو فقط و فقط رحمتِ جهاني است اين يك حصر ملاحظه ميفرماييد كه سهتا حصر در اين دو آيه است كه ريشهيابي ميكند به توحيد برميگردد ميفرمايد تو رسالت جهاني داري و اين رسالت تو فقط و فقط رحمت است هيچ عذابي در آن نيست هيچ رنجي در آن نيست خيرِ محض است حقّ محض است صِدق محض است و صدقِ صِرف اين رحمت كه با حصر بيان شده است ﴿وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ﴾ تبيين شده فرمود به مردم بگو به من فقط و فقط يك چيز وحي شده اين يك مطلب آن يك چيز چيست؟ فقط و فقط الله خداي شماست پس سه حصر است سه حصر يعني سه حصر يكي اينكه تو فقط ﴿رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ﴾ هستي به دليل ﴿وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ﴾ دو حصر نوراني از آيه بعد استفاده ميشود كه يكي ﴿إِنَّمَا﴾ است يكي ﴿أَنَّمَا﴾ به من فقط و فقط يك چيز وحي شد پس وحي فقط يك چيز است آنكه به من وحي شده چيست؟ فقط و فقط خداي شما يكي است ﴿قُلْ إِنَّمَا يُوحَي إِلَيَّ﴾ يعني غير از اين چيزي به من نگفتند اين ﴿إِنَّمَا يُوحَي إِلَيَّ﴾ يعني غير از اين مطلب، مطلب ديگري به من نگفتند خب پس وحي منحصر شد ميشود حصر دوم آنكه به شما گفتند چيست؟ آن فقط خداي يكي است ﴿قُلْ إِنَّمَا يُوحَي إِلَيَّ أَنَّمَا إِلهُكُمْ إِلهٌ وَاحِدٌ﴾ خب، بنابراين اين مطلب دوم و سوم بايد كه تحليل بشود فرمود غير از توحيد چيزي به من وحي نشد فقط به من گفتند بگو خدا يكي است غير از اين چيزي هم به من نگفتند الميزان اينجاها معلوم ميشود كه الميزان يعني چه شما اين را از تبيان شيخ طوسي تا تفسيرهاي بعد از الميزان مراجعه كنيد استنباط دوتا حصر از اين آيه براي چيست؟ فقط و فقط يك چيز به من گفتند آن يك چيز چيست؟ فقط و فقط خدا واحد است و بَس. خب، با اينكه ما ميدانيم اين 120 جلد بحارالأنوار وحي است همه ی اين صد جلد كتابي كه نوشته شده وحي است تنها يكي دو چيز نيست كه از اول اصول تا آخر اصول، از اول طهارت تا آخر ديات همه وحي است ديگر ايشان ميفرمايند اين يك شجرهی طوباست شما هيچ حكمي در اسلام پيدا نميكنيد چه تكليفي و چه وضعي الاّ اينكه به گفته ی خدا برميگردد اوست كه هستيِ محض است، اوست كه خالق صِرف است، اوست كه رازق صرف است اين جوشن كبير كه هزار و يك اسم يا هزار اسم دارد همهی اينها به توحيد برميگردد همهی اينها دربارهی خداي سبحان است پس هر كاري كه ما ميكنيم بايد به دستور او باشد چون او هم خالق است و آفريدگار، هم ربّ است و پروردگار آنگاه معناي ﴿إِنَّ صَلاَتِي وَنُسُكِي وَمَحْيَايَ وَمَمَاتِي لِلّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ﴾ روشن ميشود ما حياتمان و مرگمان جز با رضاي خدا نيست چرا به ما گفتند در جريان مرگ با كعبه رابطه داشته باشيد اينكه ميگوييم «والكعبة قِبلتي» تنها براي نماز كه نيست يا «والكعبة مَطافي» تنها براي حجّ عمره كه نيست وقتي محتضر شديد به طرف كعبه، ميخواهند بر ما نماز بخوانند بعد از مرگ به طرف كعبه، ما را دفن بكنند به طرف كعبه، حيات و ممات ما به طرف بيتالله است ما غير از خدا و اوصاف خدا و احكام خدا كاري نداريم اين شجرهی طوبا ساقه ی او توحيد است، شاخه ی او توحيد است، برگ او توحيد است، ميوه ی او توحيد است، ريشه ی او توحيد است فرمود به مردم بگو من فقط يك حرف آوردم و آن خدا و خدا و خدا و خدا، لذا يك موحّد تمام شئونش را دين تأمين ميكند كاري را نه به ميل خود انجام ميدهد نه به ميل ديگري ما وقتي تمام اين صد جلد بحارالأنوار را كه خلاصه بكنيم آيين زندگي است ديگر چه چيزي حلال است چه چيزي حرام است، چه چيزي بايد چه چيزي نبايد همه دستور اوست ديگر او را داريم ميپرستيم بنابراين اگر كسي اين شجره ی طوبا را تحليل كند و تبيين كند معلوم ميشود كه غير از توحيد چيز ديگر در عالَم نيست همان طوري كه از نظر وجودي خداست و بقيه فيضِ او، از نظر مسائل اعتقادي و علمي و فقهي و اصولي و امثال ذلك خداست و دستورهاي او، چيزي كه دستور خدا نباشد ما در دين نداريم خارج از دستور خدا هم باطل است و بيّنالغي لذا فرمود به مردم بگو فقط يك چيز به من وحي شد و آن يك چيز هم اين است كه فقط خدا معبود است و ولاغير اين ميشود رحمتِ جهاني، اگر جهان بر اساس اين توحيد حركت كند هيچ كس نه بيراهه ميرود نه راه كسي را ميبندد.
مرحوم صدوق(رضوان الله عليه) اين بيان نوراني را از وجود مبارك پيغمبر(عليه و علي آله آلاف التحيّة و الثناء) در اين كتاب قيّم توحيد نقل ميكنند فرمود نه من و نه هيچ پيامبري قبل از من كلمهاي به عظمت «لا إله إلاّ الله» نياوردم و نياوردند اين معادل ندارد «ما قُلت و لم يَقل أحد قبلي مِثل لا إله الاّ الله» اين كلمه را آوردم و زندگي ما را اين توحيد اداره ميكند براي اينكه ما هر چه تلاش و كوشش ميكنيم بالأخره كار يا بايد يا نبايد ديگر، يا صحيح است يا باطل اين را فقط الله بايد بگويد و ذات اقدس الهي هم به احدي دستور حكم نداده فرمود: ﴿إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ﴾ بقيه رسانندههاي حكمِ الهياند اين ميشود رحمتِ جهاني.
پرسش: ببخشيد آيه پاياني سورهی «كهف» هم دوتا حصر در آن هست آيا منقطع هستند يا فرق ميكند ﴿قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحَي إِلَي أَنَّمَا إِلهُكُمْ إِلهٌ وَاحِدٌ﴾؟
پاسخ: آنجا يك حصر است. نه، دوتا حصر در آنجا نبود يك حصر است. در پايان سورهی مباركهی «كهف» ملاحظه ميفرماييد آنجا يك حصرش مربوط به توحيد است حصر ديگر مربوط به بشريّت است من فقط بشرم نه اينكه فقط يك چيز به من وحي ميشود. خب، آيهی 110 سورهی مباركهی «كهف» اين است ﴿قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ﴾ من فقط بشرم نه «إنّما يوحي إليَّ أنّما» حصر در وحي نيست ﴿إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحَي إِلَي أَنَّمَا إِلهُكُمْ إِلهٌ وَاحِدٌ﴾ توحيد به من وحي ميشود اما فقط توحيد به من وحي ميشود در آن نيست هيچ چيز به من وحي نشده مگر يك مطلب اين فصل اول، آن يك مطلب چيست؟ اين است كه هيچ كسي اله نيست مگر خدا. خب، اين دو حصر در آيه ی محلّ بحث است نه در پايان سورهی مباركهی «كهف» ﴿إِنَّمَا يُوحَي إِلَيَّ﴾ چه چيزي؟ ﴿أَنَّمَا إِلهُكُمْ إِلهٌ وَاحِدٌ﴾ آن وقت اين ميشود ﴿رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ﴾ پس بنابراين آن حصر اول معنايش اين است كه تو فقط رحمتِ جهاني هستي سؤال باقي ميماند خب چرا رحمت جهاني هستي؟ پاسخ آن سؤال را حصر دوم مقداري زمينه را فراهم ميكند و حصر سوم پاسخ نهايي را ميدهد چرا رحمتِ جهاني هستي؟ براي اينكه براي من فقط يك چيز وحي شد باز سؤال هست آن يك چيز چيست؟ و آن اين است كه عالَم را خدا ميگرداند آن وقت راحت ميشود آدم. خب، اگر عالَم را خدا آفريد انسان را خدا آفريد پيوند عالَم و آدم را خدا آفريد، اين مثلث كارِ اوست ادارهاش هم بايد كار او باشد ديگر، ديگري دخالت بكند ميشود هرج و مرج اين است كه دربارهی عدّهاي فرمود: ﴿فَهُمْ فِي أَمْرٍ مَرِيجٍ﴾ مريج يعني مريج يعني اينها در هرج و مرجاند بعضيها كه به پوچي ميرسند براي اينكه نميدانند چه كار بكنند فرمود: ﴿فَهُمْ فِي أَمْرٍ مَرِيجٍ﴾ اينها در هرج و مرجاند راه گُم كردند يك انسانِ راه گُمكرده امرِ مَريجي دارد ديگر براي اينكه مبدأ يادش رفته منتها يادش رفته اين گاهي يَمين ميرود گاهي يَسار ميرود «اتباع كل نائق» است به جايي پي نميبرد كه. خب اگر اضلاع سهگانه عالَم خدا آفريد همين خدا بايد اداره كند ديگر، اگر كسي در رهنمود خدا حركت كرد به مقصد ميرسد روح و ريحان نصيبش ميشود نشد ﴿فَهُمْ فِي أَمْرٍ مَرِيجٍ﴾ ميشود. خب، بنابراين اين حصر كه فرمود: ﴿إِنَّمَا يُوحَي إِلَيَّ أَنَّمَا إِلهُكُمْ إِلهٌ وَاحِدٌ﴾ اين دستور ذات اقدس الهي است كجا بايد، كجا نبايد، كجا شايد آنجا كه شايد است منطقةالفراغ است مباح است آن شايد را هم همان خدا گفت اين طور نيست كه ما به ميل خود بگوييم كجا باز است كجا بسته است، كجا مباح است كجا حرام است كجا حلال است، مگر ما ميتوانيم همان طوري كه نميتوانيم نزد خود بگوييم فلان چيز واجب است يا فلان چيز حرام است نزد خود هم نميتوانيم بگوييم فلان چيز مباح است مباح را هم او گفته، واجب را هم او گفته، حرام را هم او گفته، منطقة الفراغ را هم او گفته، منطقهی بسته را او گفته، منطقهی ممنوعه را او گفته فرمود بعضي از چيزها غُرقگاه است حريم است مبادا اين مكروهات را مرتكب بشويد يا معاصي صغيره را مرتكب بشويد كه ممكن است خداي ناكرده بيفتيد اين را هم او گفته در عالَم هيچ حرفي نيست مگر حرفِ او، اگر هيچ حكمي نيست مگر حكم او، او بايد به ما بگويد چه چيزي بايد چه چيزي نبايد چه چيزي شايد، كس ديگر كه اين حرف را نميتواند بزند كه براي اينكه نه ما ميدانيم گذشته چه بود نه ميدانيم آينده چه هست ما از پشت اين ديوار بيخبريم چه ميدانيم در قبر چه خبر است برزخ چه خبر است چه كار بكنيم كه آنجا راحت باشيم خب اگر ما نميدانيم چه چيزي شايد، چه چيزي بايد، چه چيزي نبايد بايد او مشخص بكند كه فلان چيز حلال است فلان چيز حرام است فلان چيز مباح است بنابراين ﴿قُلْ إِنَّمَا﴾ پس اين سه حصر بازگشتش به آن تحليل نهايي به توحيد برميگردد.
مطلب ديگر اين است كه در اين كريمه فرمود به مردم بگو خدا جز يكي خداي ديگري نيست اين يعني به دليل نقل ميشود اكتفا كرد دليل عقل در مسئله ی اصل مبدأ بله عَديل ندارد، رفيق ندارد آيا در عالم خدايي هست يا نيست اين را فقط عقل ثابت ميكند اگر «مِن أسْر» به تعبير نوراني حضرت امير بيرون بيايد يعني عقل از اسارت هوا بيرون بيايد ميفهمد در عالَم خدايي هست اما خدا يكي است اين را هم با عقل ميشود ثابت كرد هم با نقل حالا كه خدا هست ما نميدانيم اين خدا يكي است يا بيشتر، اين خدايي كه هست حكيم هست، عليمِ بالذّات هست، معصوم بالذّات هست، حقّ بالذّات هست، خيرِ بالذّات هست، اين «لا يقول الاّ الحق والله يقول الحق» اين خدايي كه حقّ محض است گفت من شريك ندارم خب براي آدم يقين ثابت ميشود ديگر توحيد را با دليل نقلي هم ميشود ثابت كرد اما اصل مبدأ را فقط از راه عقل بايد ثابت كرد توحيد همان طوري كه دليل عقلي در اثبات آن هست دليل نقلي هم بر اثبات او هست لذا در آيات مكرّر يكي از آن آيات همين آيه است كه فرمود بگو خدا يكي است اينها ديگر نميتوانند بگويند توحيد را ما با عقل بايد ثابت بكنيم ميفرمايد وقتي كه الله را قبول كرديد نميدانيد اين الله شريك دارد يا نه، چون الله حقّ محض است ﴿ذلكَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَأَنَّ مَا يَدْعُونَ مِن دُونِهِ هُوَ الْبَاطِلُ﴾ و اينكه ﴿وَاللَّهُ يَقُولُ الْحَقَّ﴾ اين حقّ محض جز حق نميگويد اين حقّ محض گفت من شريك ندارم خب براي آدم يقين حاصل ميشود ديگر آنكه با برهان عقلي فقط بايد ثابت بشود اصل در مبدأ است لذا فرمود اين بگو كه شريكي ما نداريم (قُلْ إِنَّمَا يُوحَي إِلَيَّ أَنَّمَا إِلهُكُمْ إِلهٌ وَاحِدٌ) پس توحيد را هم با دليل نقل ميشود ثابت كرد هم با دليل عقل لذا قرآن در جريان اصل مبدأ برهان اقامه ميكند ميفرمايد: ﴿أَمْ خُلِقُوا مِنْ غَيْرِ شَيْءٍ أَمْ هُمُ الْخَالِقُونَ﴾ ﴿أَمْ خَلَقُوا السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ﴾ ﴿أَفِي اللَّهِ شَكٌّ﴾ اين آيات فراوان بعضي در سورهی «قمر»، بعضي در سورهی «رعد» اينها هست اما در مسئلهی توحيد برهان اقامه ميكند نقل هم هست.
خب، ﴿قُلْ إِنَّمَا يُوحَي إِلَيَّ﴾ پس سهتا حصر است «بعضها فوق بعض و بعضها دون بعض» ﴿قُلْ إِنَّمَا يُوحَي إِلَيَّ أَنَّمَا إِلهُكُمْ إِلهٌ وَاحِدٌ﴾ در بحثهاي قبل هم اين حرف از صدرالدين قونوي نقل شده است كه هيچ كس معصيت نميكند الاّ در حال شرك اين هم كه در آيه فرمود: ﴿وَمَا يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُم بِاللَّهِ إِلّا وَهُم مُشْرِكُونَ﴾ تنها مصداقش آن نيست كه در نورالثقلين و ساير تفاسير روايي آمده است كه به حضرت عرض كردند چگونه اكثر مؤمنين مشركاند چون ظاهر اين آيه اين است كه اكثر مردمِ با ايمان اهل شركاند ﴿وَمَا يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُم﴾ يعني اكثر اين مؤمنين مشركاند فرمود همين كه ميگويند «لولا فلان لهلكتُ» اگر فلان كس نبود ما شفا پيدا نميكرديم مشكل ما حل نميشد خب اين شرك است ديگر يا تعبيرات ديگري كه ميگويند اول خدا دوم فلان كس، خدا اوّلي نيست كه دومي داشته باشد كه ﴿هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ﴾ اين يك شركِ مرموز و مستوري است كه متأسفانه در خيليها هست.
خب، فرمود: ﴿وَمَا يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُم بِاللَّهِ إِلّا وَهُم مُشْرِكُونَ﴾ اين را خود ائمه فرمودند كه اين طور نگوييد عرض كردند چطور بگوييم، فرمود بگوييد خداي سبحان خواست از اين راه مشكل را حل كند خدا به وسيله ی فلان شخص خواست حل بكند، خدا به وسيله ی دعا و نماز و توسّل به اهل بيت خواست حل بكند اين ميشود توحيد آنكه بيده الأمر است خداي سبحان است دستور داد خودش فرمود: ﴿وَاسْتَعِينُوْا بِالصَّبْرِ وَالصَّلاَةِ﴾ خودش فرمود: ﴿وَابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ﴾ اين دعاهايي هم كه به ما گفتند اقرار به گناه وسيله است، اعتقاد به توحيدِ خدا وسيله است «وجعلتُ الإقرار بالذنب إليك وَسيلتي»، «وجعلتُ ربوبيّتك وسيلتي» اين در مناجات شعبانيه هست در ادعيههاي ديگر هست خداي سبحان فرمود نماز را وسيله قرار بدهيد ﴿اسْتَعِينُوْا بِالصَّبْرِ وَالصَّلاَةِ﴾ روزه را وسيله قرار بدهيد، ولايت اهل بيت را وسيله قرار بدهيد، توبه را وسيله قرار بدهيد، اقرار را وسيله قرار بدهيد اينها را به طور كلي ذات اقدس الهي در قرآن فرمود، مصاديقش هم در روايات اهل بيت فرمودند آ نوقت آن وهّابي خيال ميكند كه ـ معاذ الله ـ كسي غير خدا را مستقلّ بالذّات ميداند خب اين فرق حق و باطل است، بنابراين در اين بخشها فرمود شما از همين راهها مدد بگيريد اكثر مؤمنين مشركاند ﴿وَمَا يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُم بِاللَّهِ إِلّا وَهُم مُشْرِكُونَ﴾ اين را در آن روايات بود كه در ذيل همان آيه هم قبلاً بحث شد به مناسبتهاي متعدّدي هم چند بار تكرار شد آن هم كه باز تكرار شد از صدرالدين ولي نه به اندازهی بحث قبلي اين است كه ايشان ميفرمايند هيچ كس خدا را معصيت نميكند مگر در حال شرك مثلاً كسي ميخواهد دروغ بگويد يك وقت است كه بر اساس خطاست، سهو است، نسيان است، اضطرار است، اضطراب است، اِلجا است، اكراه است امثال ذلك است اينها طبق حديث رفع معصيت نيست اما يك وقت است كه نه، هيچ كدام از اين عناويني كه حديث رفع برميدارد نيست عالِم به موضوع هست، عالم به حكم است نه جاهل موضوع است نه جاهل حكم است، نه سهو دارد نه نسيان دارد، نه خطا دارد، نه اضطرار دارد، نه اضطراب دارد، نه الجا دارد، نه اكراه دارد عالماً عامداً دارد نامحرم نگاه ميكند اين بازگشتش به شرك است يعني چه؟ يعني خدايا تو گفتي ﴿قُل لِّلْمُؤْمِنِينَ﴾ ولي من ميخواهم نگاه كنم هيچ يعني هيچ، هيچ گناه عمدي نيست الاّ اينكه رو در روي خدا ايستادن است درست است ميگويند «غلبت علينا شقوتنا» خب يك وقت است كسي يادش رفته جاهل است بعد ممكن است كه ترميم بكند حكمِ وضعياش را و حكم تكليفياش را اما وقتي مشمول حديث رفع نيست دارد نگاه ميكند همان حرف شيطان را دارد ميزند ديگر شيطان رو در رو به خدا عرض كرد كه شما نظرتان اين است كه دربارهی آدم بايد سجده كرد من نظرم اين نيست.
خلاصهاش اين است منتها حالا خدا ارحمالراحمين است و از ما ميگذرد مطلب ديگر است وگرنه اين هشدار را داد فرمود اكثر مؤمنين مشركاند و ائمه(عليهم السلام) نمودار او را ذكر كردند اينها برايشان سؤال بود كه چگونه مؤمن مشرك ميشود ذيل همين آيه چندتا روايت است كه از ائمه سؤال كردند آنها آن ذوات مقدس نمونههايش را ذكر كردند غرض اين است كه كسي كه عالماً عامداً دارد گناه ميكند همان حرف شيطان را دارد ميزند ذات اقدس الهي فرمود: ﴿اسْجُدُوا﴾ اين گفت ﴿أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ﴾ اين ﴿أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ﴾ معصيتِ عادي نيست اين استكبار است نه عصيانِ عادي هر دو عصيان است منتها آن شركِ ظلم عظيم است اگر كسي رو در روي خدا قرار بگيرد خب همان حرف شيطان است ديگر لذا براي ابد ممكن است خدا نبخشد چون اين رو در رو قرار گرفتن است ديگر يك وقت است كسي حالا بايد رعايت ميكرد بايد مبادي حفظ را داشت و مبادي را مثلاً يادش رفته حفظ بكند فعلاً معصيت كرده به او ميگويند كه چرا مواظب نبودي اين ميگويند ﴿رَبَّنَا لاَ تُؤَاخِذْنَا إِن نَسِينَا أَوْ أَخْطَأْنَا﴾ اينجا راه دارد اما اگر كسي عالماً عامداً معصيت ميكند بازگشتش به همين خطر است ديگر. خب، بنابراين اين اصلش به توحيد برميگردد و هر معصيتي هم به شرك برميگردد حالا خدا ميبخشد اين شرك، شرك ضعيف است و ذات اقدس الهي ارحمالراحمين است مطلب ديگر است. فرمود: ﴿فَهَلْ أَنتُم مُسْلِمُونَ﴾ اين قبول داريد يا نداريد براي اينكه اين مثلث را قبول داريد كه جهان را خدا آفريد شما را خدا آفريد پيوند شما و جهان را خدا آفريد، قبول داريد كه بعد از مرگ هم به طرف الله ميرويد خب او بايد روزي شما را تأمين كند ديگر شما بايد مُنقاد باشيد، مطيع باشيد همه منقاد و مطيعاند حالا ممكن است درجات انقياد فرق بكند وگرنه چيزي در عالم نيست در نظام تكوين كه منقاد خداي سبحان نباشد فرمود بعد از همهی اين براهين و اتمام حجّت ﴿فَإِن تَوَلَّوْا﴾ اگر اِعراض كردند ﴿فَقُلْ آذَنتُكُمْ عَلَي سَوَاءٍ﴾ من به شما اعلان خطر ميكنم اين اَذان به معني اعلام است هم تأذين، هم ايذان هم «أذِّن في النّاس بالحج» كه باب تفعيل است هم ﴿آذَنتُكُمْ﴾ كه باب افعال هست به معني اعلام است غالباً با خطر همراه است نظير ﴿فَأْذَنُوا بِحَرْبٍ مِنَ اللّهِ﴾ و مانند آن، گرچه ايذانِ تبشيري هم هست، تأذينِ تبشيري هم هست ولي غالباً با اعلام خطر همراه است نظير ﴿وَأَذَانٌ مِنَ اللّهِ وَرَسُولِهِ إِلَي النَّاسِ يَوْمَ الْحَجِّ الْأَكْبَرِ أَنَّ اللّهَ بَرِيءٌ مِنَ الْمُشْرِكِينَ وَرَسُولُهُ فَإِن تُبْتُمْ فَهُوَ خَيْرٌ لَكُمْ﴾ كه اول سورهی مباركهی «توبه» است كه برائت را اعلام ميكند فرمود من اعلام خطر كردم به همه شما هم گفتم اين طور نيست كه به بعضيها گفته باشم به بعضيها نگفته باشم علي سواءٍ به همه هم گفتم كه خطر در راه است من نه ميدانم كه آن خطر چيست مگر اينكه خدا به من بفهماند، نه ميدانم كه چه موقع آن خطر ميآيد مگر اينكه خداي سبحان به من اعلام بكند و نميدانم چه آزموني شما در پيش داريد او ظاهرتان، باطنتان، جَهرتان، سرّتان، خِفايتان، أخفايتان همه را او ميداند و به ما هم البته در فرصتهاي خاصّي اعلام ميكند اينكه فرمود: ﴿فَقُلْ آذَنتُكُمْ عَلَي سَوَاءٍ﴾ به همه گفتم همه مستوي هستيد باخبر هم شديد گرچه ﴿وَإِنْ أَدْرِي﴾ نميدانم ﴿أَقَرِيبٌ أَم بَعِيدٌ مَا تُوعَدُونَ﴾ اين وعيد است نه وَعْد، گرچه وعدِ ثلاثي مجرّد هم به معناي وعيد ميآيد ولي غالباً بين وعده و اوعَدَ فرق است اوعَدَ را غالباً براي شر به كار ميبرند، وعده را غالباً در نويد و خير به كار ميبرند گرچه ثلاثي مجرّد هم به معناي وعيد آمده. به هر تقدير نميدانم اين وعيدِ شما نزديك است يا دور، چيست هم نميدانم البته ذاتاً اينها نميدانند براي اينكه علم اينها مثل هستي اينها عطيه الهي است اصل هستي و هويّت اينها را خدا داد يك، كمالات اينها را خدا به اينها عطا كرد دو، اينها ذاتاً ممكنالوجودند، وصفاً هم ممكنالوجودند ولي به اذن الهي عالِم همه ی آن چيزي هستند كه در جهان خداي سبحان اراده كرده در سورهی مباركهی «جن» در بخش پايانياش مهمتر از اين را كه قبلاً هم همين آيه خوانده شد آنجا فرمود آيهی 24 سورهی مباركهی «جن» اين است كه ﴿حَتَّي إِذَا رَأَوْا مَا يُوعَدُونَ فَسَيَعْلَمُونَ مَنْ أَضْعَفُ نَاصِراً وَأَقَلُّ عَدَداً﴾ ﴿قُلْ إِنْ أَدْرِي أَقَرِيبٌ مَّا تُوعَدُونَ أَمْ يَجْعَلُ لَهُ رَبِّي أَمَداً﴾ اين جريان معاد چه موقع ميآيد من نميدانم اين اصل، بعد فرمود: (عَالِمُ الْغَيْبِ) اين (الْغَيْبِ) يا الف و لامش، الف و لام عهدي است يا نه جنس است اگر الف و لام عهد باشد يعني اين غيب كه مربوط به قيامت است خدا ميداند و اگر جنس باشد جميع غيب را خداي سبحان ميداند او عالمِ الغيب است حالا اين ﴿الْغَيْبِ﴾ يا الف و لامش عهد يا جنس ﴿عَالِمُ الْغَيْبِ فَلاَ يُظْهِرُ عَلَي غَيْبِهِ أَحَداً﴾ ﴿إِلَّا مَنِ ارْتَضَي﴾ ﴿إِلَّا مَنِ ارْتَضَي﴾ وجود مبارك پيغمبر قطعي است در روايات هم دارد اهل بيت(عليهم السلام) مثل حضرتاند خب وقتي اصل جريان معاد را ذات اقدس الهي به اين انسانهاي كامل اعلام ميكند مطالب جزئي دنيا به طريق اُولي، پس ذاتاً همان طوري كه هويّت اينها را خدا داد علم اينها را هم خدا داد اين درست است اگر يك جا ميفرمايد من نميدانم يعني ذاتاً نميدانم براي اينكه همين قرآن در پايان سوره ی مباركه ی «جن» دربارهی مهمترين غيب كه جريان معاد است فرمود خدا اين را نميگويد ﴿إِلَّا مَنِ ارْتَضَي مِن رَّسُولٍ﴾ و در روايات هم دارد اهل بيت هم جزء مرتضا هستند. خب، پس ذاتاً غير از خدا چيزي را نميداند اگر در جايي نفي شده است معنايش اين است كه ما ذاتاً هستيِ ما از خداست علمِ ما هم از خداست در جاي ديگر همين هم اثبات شده است كه خداي سبحان اين غيب را به ما آموخت خب.
سوره ی «جن» بحث دربارهی معاد است ديگر دربارهی حوادث عادي كه نيست در سورهی مباركهی «جن» بحث درباره ی معاد است آيه ی 23 سورهی مباركهی «جن» اين است كه ﴿إِلَّا بَلاَغاً مِنَ اللَّهِ وَرِسَالاتِهِ وَمَن يَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَإِنَّ لَهُ نَارَ جَهَنَّمَ خَالِدِينَ فَيهَا أَبَداً﴾ ﴿حَتَّي إِذَا رَأَوْا مَا يُوعَدُونَ فَسَيَعْلَمُونَ مَنْ أَضْعَفُ نَاصِراً وَأَقَلُّ عَدَداً﴾ ﴿قُلْ إِنْ أَدْرِي﴾ اين سياق درباره ی قيامت است ديگر. خب، بنابراين وقتي مهمترين مسئله ی عالَم كه معاد باشد و قيامت باشد آن را خدا به اهل بيت بيان ميكند ديگر مسائل جزئي كه حرفي در آن نيست ذاتاً البته، ذاتاً فقط خدا ميداند چون هستي ذاتاً براي خداست. خب، در اين آيه هم اگر فرمود من نميدانم يعني ذاتاً نميدانم خب ﴿وَإِنْ أَدْرِي أَقَرِيبٌ أَم بَعِيدٌ مَا تُوعَدُونَ﴾ نه حالا جريان معاد اينجا جريان معاد نيست جريان آن خطري است كه ممكن است دامنگيرتان بشود چه كسي ميداند خدا ميداند چرا؟ براي اينكه اوست كه ﴿يَعْلَمُ الْجَهْرَ مِنَ الْقَوْلِ﴾ يك ﴿وَيَعْلَمُ مَا تَكْتمُونَ﴾ دو سرّ و علن شما را او ميداند نه تنها علن شما را ميداند و سرّ شما را ميداند آنچه در درونِ درون شما نهادينه شده است و بر خود شما هم مستور و مخفي است و به فرمان آن اتاق فكرِ خطر داريد كار ميكنيد بعد از اينكه جرّاحي شده لايهها يكي پس از ديگري بيرون آمده ميفهميد اين همان كاري بود كه از بيست سال قبل در اثر رسوبات گناه در شما پيدا شد، پيدا شد، پيدا شد، آن را هم خدا ميداند ﴿إِن تَجْهَرْ بِالْقَوْلِ فَإِنَّهُ يَعْلَمُ السِّرَّ وَأَخْفَي﴾ اَخفاي از سرّ را هم ميداند چون انسان گاهي در اثر علاقهاي كه به چيزي دارد خيلي از چيز در ظرف بيست سال يا سي سال به چيزي دل بسته كم كم اين رسوباتش در او نشسته طرز فكر او را عوض كرده او راه ديگر رفته ﴿وَهُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعاً﴾ هر چه ميخواهي حاليش كني كه اين نيست باور نميكند وقتي اين لايهها را در آوردند يكي پس از ديگري نشانش ميدهند كه تو اين هستي ميگويد بله من اين هستم من در اثر اين گناهِ چهل ساله به اينجا رسيدم اينكه فرمود: ﴿كَلَّا بَلْ رَانَ عَلَي قُلُوبِهِم مَّا كَانُوا يَكْسِبُونَ﴾ همين است.
رِيْن يعني چرك اين چركِ چهل ساله عقيدهاي ميشود كه حالا ميخواهد برگردد نميتواند اين ميشود اخفا بنابراين در اينجا فرمود: (يَعْلَمُ الْجَهْرَ مِنَ الْقَوْلِ وَيَعْلَمُ مَا تَكْتمُونَ) بعد فرمود: ﴿وَإِنْ أَدْرِي لَعَلَّهُ فِتْنَةٌ لَّكُمْ﴾ اين يك آزمون الهي باشد من چه ميدانم بخواهد شما را تنبيه كند يا بيازمايد بعضي از امور است آزمون است، بعضي از امور است تنبيه عقوبت است روشن نيست شما به اسرارتان آگاهيد ﴿وَمَتَاعٌ إِلَي حِينٍ﴾ يا فعلاً شما را در حدّ يك رفاه نسبي قرار داد تا مدّتي تمتّع بگيريد بهرهمند بشويد تا مدّتي وقتي كه بهرهمنديتان به پايان رسيد «يأتيه الموت من مأمنه» در همان بحبوحهی رفاهتان شما را بگيرد ما چه ميدانيم بعد در پايان به حضرت يعني ذات مقدس رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) به خدا عرض كرد ﴿قَالَ رَبِّ احْكُم بِالْحَقِّ﴾ بين من و بين اين مردم چون حضرت سيزده سال در مكّه به تعبير بعضي از آقايان خُرد بود نه زد و خُرد همهاش مصيبت ديدن و رنج ديدن و صبر كردن بود ديگر اين سوره هم در مكّه نازل شد عرض كرد همين ﴿رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ﴾ به مردم آن حرفها را ابلاغ كرد آنها نپذيرفتند عرض كرد خدايا آنچه بلاغ مبين بود گفتم، احتجاج بود گفتم، انذار بود گفتم، جدال احسن بود گفتم، موعظهی حَسنه بود گفتم، دعوت حكيمانه بود كردم، ﴿رَبِّ احْكُم بِالْحَقِّ﴾ بعد فرمود: ﴿وَرَبُّنَا الرَّحْمنُ الْمُسْتَعَانُ عَلَي مَا تَصِفُونَ﴾ شما وصف ميكنيد ميگوييد ﴿إِنْ هِيَ إِلَّا حَيَاتُنَا الدُّنْيَا نَمُوتُ وَنَحْيَا﴾ شما وصف ميكنيد ميگوييد كه ﴿قَدْ أَفْلَحَ الْيَوْمَ مَنِ اسْتَعْلَي﴾ چون شعار رسمي مشركان و زورمداران همين است ديگر ﴿قَدْ أَفْلَحَ الْيَوْمَ مَنِ اسْتَعْلَي﴾ اين اختصاصي به عصر فرعون ندارد در هر روزگاري بالأخره فرعونيان هستند.
سورهی مباركهی «بقره» و مانند آن گذشت كه ﴿تَشَابَهَتْ قُلُوبُهُمْ﴾ يعني مردم اين روزگار با مردم اعصار گذشته يك قلب متشابه و نظير هم دارند ﴿تَشَابَهَتْ قُلُوبُهُمْ﴾ همان حرفهايي كه فرعونيان ميزدند اينها هم ميزدند حرف مشترك فراعنه اين است كه ﴿قَدْ أَفْلَحَ الْيَوْمَ مَنِ اسْتَعْلَي﴾ وجود مبارك حضرت به خدا عرض كرد كه ﴿رَبِّ احْكُم بِالْحَقِّ﴾ بعد التفات كرد از غيبت به خطاب به مردم گفت كه ﴿وَرَبُّنَا الرَّحْمنُ الْمُسْتَعَانُ عَلَي مَا تَصِفُونَ﴾ آنچه را كه شما وصف ميكنيد من از ذات اقدس الهي كمك ميخواهم كه مشكل ما را حل كند.