درس تفسیر آیت الله جوادی
89/10/18
بسم الله الرحمن الرحیم
(يَوْمَ نَطْوِي السَّماءَ كَطَيِّ السِّجِلِّ لِلْكُتُبِ كَمَا بَدَأْنَا أَوَّلَ خَلْقٍ نُعِيدُهُ وَعْداً عَلَيْنَا إِنَّا كُنَّا فَاعِلِينَ (104) وَلَقَدْ كَتَبْنَا فِي الزَّبُورِ مِن بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُهَا عِبَادِيَ الصَّالِحُونَ (105) إِنَّ فِي هذَا لَبَلاَغاً لِقَوْمٍ عَابِدِينَ (106) وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ (107) قُلْ إِنَّمَا يُوحَي إِلَيَّ أَنَّمَا إِلهُكُمْ إِلهٌ وَاحِدٌ فَهَلْ أَنتُم مُسْلِمُونَ (108)
مطلب اول اين بود كه دوزخيان همان طوري كه كورند برابر آيهی سورهی مباركهی «طه» كَر هم هستند هم (نَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَعْمَي) حق است هم (وَهُمْ فِيهَا لاَ يَسْمَعُونَ).
مطلب دوم اين بود كه معناي كوري و كَريِ آخرت با كوري و كَري دنيا فرق ميكند در دنيا اگر كسي كور است نه مناظر زيبا را ميبيند نه مناظر زشت را و اگر كَر است نه حرفِ تلخ را ميشنود نه حرف شيرين را ولي دوزخيان كه كورند و كَر حرفهاي شيرين را و مناظر خوب را نميبينند حرفهاي تلخ و مناظر زشت را ميبينند نظير آنچه در دنيا گذراندند پس (وَهُمْ فِيهَا لاَ يَسْمَعُونَ) يعني اينها صُمّاند (صُمٌّ بُكْمٌ عُمْيٌ فَهُمْ لاَ يَرْجِعُونَ) ناظر به اين است.
مطلب دوم هم اين بود كه وقتي قيامت ميخواهد قيام بكند اين در كنار تاريخ هجري يا ميلادي نميگنجد كه ما بگوييم در فلان سال تاريخ هجري شمسي يا قمري يا فلان تاريخ ميلادي قيامت قيام ميكند زيرا وقتي قيامت قيام ميكند كه زمان و زمين وضعش دگرگون ميشود اگر زمين برچيده شد شمس و قمر برچيده شد زمين نيست تا به دور خودش بگردد شب و روز توليد كند يا به دور شمس بگردد سال و ماه توليد كند اگر (يَوْمَ تُبَدُّلُ الْأَرْضُ غَيْرَ الْأَرْضِ) شد, اگر (وَالْسَّمَاوَاتُ مَطْوِيَّاتٌ بِيَمِينِهِ) شد, اگر (وَالْأَرْضُ جَمِيعاً قَبْضَتُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ) شد ديگر جريان قيامت در رديف حوادثي نيست كه بگوييم فلان سال هجري يا فلان سال ميلادي قيامت قيام ميكند.
مطلب سوم آن است كه وقتي زمينِ دنيا تبديل شد به زمينِ آخرت, سماوات دنيا تبديل شد به سماوات آخرت براي خودش حالا يك مدّت كوتاهمدت, ميانمدت, درازمدت خلود مدّتي در جهنم هستند بعد بيرون ميآيند اگر موحّد باشند اينها معناي خاصّ خودش را دارد كه مناسب با آسمان و زمين آخرت باشد. مطلب بعدي آن است كه در جريان ذكر گفته شد تمام كتابهاي آسماني ذكر است (وَلَقَدْ كَتَبْنَا فِي الزَّبُورِ مِن بَعْدِ الذِّكْرِ) يعني ما در همهی كتابهاي قبلي نوشتيم در زبور هم تنظيم كرديم كه زمين را بندگان صالح ارث ميبرند اگر ارض جنس بود و عهدِ ذهني و ذكري و امثال ذلك نبود و به زمينِ دنيا معهود نشد اين جامع ارضين است چه زمين دنيا چه زمين آخرت اين را مردان صالح ارث ميبرند, اگر قرينهاي بر اختصاص بود بالأخره اينها ميشوند مثبتين چون بهشتيها وقتي وارد بهشت شدند ميگويند خدايي را شكر ميكنيم كه (أَوْرَثَنَا الْأَرْضَ نَتَبَوَّأُ مِنَ الْجَنَّةِ حَيْثُ نَشَاءُ), «نَتبوّء مِن الجَنّة حيث نشاء» خدا را شكر ميكنيم كه زمين را در اختيار ما قرار داد يعني زمينِ بهشت را هر جاي اين زمين بخواهيم مسكن انتخاب بكنيم ميتوانيم يعني زمينِ بهشت و اگر جنس بود كه خب هر دو را شامل ميشود.
غرض آن است كه اگر دليل ديگري داشتيم كه بگويد زمينِ آخرت را هم مردان صالح ارث ميبرند و مردان طالح سهمي از ارث زمين آخرت ندارند با اين (أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُهَا عِبَادِيَ الصَّالِحُونَ) منافاتي ندارد اگر جنس بود كه هر دو را شامل ميشود و اگر ذهني و ذكري بود و مانند آن اينها ميشوند مثبتين هم زمينِ دنيا را بندگان صالح ارث ميبرند هم زمينِ آخرت را بندگان صالح ارث ميبرند بهشت را هم ارث ميبرند. خب, فرمود ما گفتيم (أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُهَا عِبَادِيَ الصَّالِحُونَ) اين جامع ميتواند باشد آن وقت هم زمينِ دنيا را آيه مخصوصي دارد كه مربوط به زمين دنياست هم زمين آخرت آيه ی مخصوص دارد زمينِ دنيا در سورهی مباركهی «مؤمنون» به اين صورت آمده است كه مردان با ايمان زمينِ دنيا را ارث ميبرند و حكومت زمين دنيا نصيب آنها ميشود سورهی مباركهی «نور» آيهی 55 به اين صورت است (وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنكُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الْأَرْضِ) اين با لام و با نون تأكيد وعده ی الهي را تثبيت ميكند ذات اقدس الهي وعده داده است كه زمين را در اختيار مردان صالح قرار بدهد كه اينها بشوند خليفه ی زمين (وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنكُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ وَلَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمُ الَّذِي ارْتَضَي لَهُمْ وَلَيُبَدِّلَنَّهُم مِّن بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً يَعْبُدُونَنِي لاَ يُشْرِكُونَ بِي شَيْئاً) خدا وعده داد كه مردان صالح را حاكم روي زمين بكند امنيت براي آنها فراهم بكند خوف را از آنها دور بكند و اين مردان الهي كسانياند كه عبادتشان خالص است گاهي در قرآن كريم ميفرمايد كلّ دين واصِب يعني تمام كه ناظر به كميّت است.
دينِ واصب يعني همهی دين براي خداست گاهي ناظر به كيفيت است كه دينِ خالص براي خداست كه مشوب به ريا نيست خب كلّ دين يك, خالصِ دين دو, اينها براي خداست و خدا غير از اين را نميپذيرد. گاهي به تعبير لطيف اين دو مطلب را كنار هم ذكر ميكند بدون واو ميفرمايد: (يَعْبُدُونَنِي لاَ يُشْرِكُونَ بِي شَيْئاً) اين دوتا فعل را شما ميبينيد وقتي به اديب بخواهيد بدهيد اين ميماند كه اين چه ادبياتي است بالأخره (لاَ يُشْرِكُونَ) يك جملهی فعليه است, (يَعْبُدُونَنِي) يك جملهی فعليه است بالأخره بايد عطف بشود ولي عطف نشده ولي وقتي به مفسّر قرآن ميدهيد ميگويد اينجا جاي واو نيست براي اينكه (لاَ يُشْرِكُونَ) ناظر به آن خلوص دين است گاهي ميفرمايد: (أَلاَ لِلَّهِ الدِّينُ الْخَالِصُ) گاهي ميفرمايد عبادتِ محض اين عبادت محض را اگر با واو عاطفه ذكر ميفرمود آن معنا را نميرساند اگر ميفرمود «يعبدونني و لا يشركون بي» معلوم ميشود كه بالأخره معطوف غير از معطوفعليه است اما براي اينكه ثابت كند عبادت غير از عدمِ شرك چيز ديگر نيست عدمِ شرك غير از عبادت چيز ديگر نيست حتماً بايد واو نباشد اينجا هم واو نياورده فرمود: (يَعْبُدُونَنِي لاَ يُشْرِكُونَ بِي شَيْئاً) بعضي از ادعيه هم همين طور است.
مردان الهي وقتي حاكم زمين شدند يك عبادت خالصهاي را ترويج ميكنند (لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ وَلَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمُ الَّذِي ارْتَضَي لَهُمْ), (دِينَهُمُ الَّذِي ارْتَضَي لَهُمْ) همان است كه در اوايل سورهی مباركهی «مائده» بيان كرده كه (الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ) يك, (وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي) دو, (وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلاَمَ دِيناً) سه, دينِ خداپسند همين ديني است كه با ولايت همراه است خب اين دين (رَضِيتُ لَكُمُ) است اين دين را خدا ميپسندد فرمود آن ديني كه مرتضاي اينهاست, مرضيّ اينهاست, كنارش قرآن و عترت است اين را خدا به اينها عطا ميكند اينها متمكّناند كه اين دين را اجرا كنند (وَلَيُبَدِّلَنَّهُم مِّن بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً يَعْبُدُونَنِي لاَ يُشْرِكُونَ بِي شَيْئاً وَمَن كَفَرَ بَعْدَ ذلِكَ فَأُولئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ).
پرسش: شهداي كربلا غير شهدا فرمود عين شما پيدا نخواهد شد؟
پاسخ: آن نِسبي است يعني چه اينكه تا حالا در طيّ اين هزار و خردهاي پيدا نشد ديگر بالأخره يازده امام(سلام الله عليهم اجمعين) با تلخي جهان را گذراندند در زمان وجود مبارك حضرت البته ميآيد, اما اين صادق است براي اينكه بيش از هزار سال گذشت و پيدا نشد بعد از هزار سال همان شيعيان آن حضرت پيدا شدند.
خب, فرمود: (الَّذِينَ إِن مَكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ أَقَامُوا الصَّلاَةَ وَآتَوُا الزَّكَاةَ وَأَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَنَهَوْا عَنِ الْمُنكَرِ) كه آن آيه شرح همين آيهی 55 سورهی مباركهی «نور» است خب اينها كسانياند كه زمين را ذات اقدس الهي به اينها ارث ميدهد پس اگر فرمود: (لَقَدْ كَتَبْنَا فِي الزَّبُورِ مِن بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُهَا عِبَادِيَ الصَّالِحُونَ) اگر منظور از اين ارض جنس باشد ارضِ دنيا و آخرت هر دو را شامل ميشود اگر خصوص دنيا باشد چون مثبتاناند و حصر نيست ارض آخرت به دليل ديگر ثابت ميشود ارض دنيا به وسيلهی همين آيهی 55 تشريح ميشود (وَنُرِيدُ أَن نَّمُنَّ عَلَي الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِينَ) هم همين معنا را تأييد ميكند كه درباره ی زمينِ دنياست. خب, اما اگر مربوط به جريان آخرت باشد كه خب در سورهی مباركهی «مؤمنون» كه قبل از نور است فرمود مردان الهي فردوس را ارث ميبرند آيه ی ده به بعد سورهی مباركهی «مؤمنون» اين است كه (أُولئِكَ هُمُ الْوَارِثُونَ ٭ الَّذِينَ يَرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ) اينها فردوس را به ارث ميبرند سرزمين فردوس هم براي خداست, ارض فردوس هم براي خداست آن را به بندگان خاصّ خودش عطا ميكند به عنوان ارث كه (لِلَّهِ مِيرَاثُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ) آن زمين را هم به مردان الهي عطا ميكند. از خداي سبحان ارث ميبرند (إِنَّ الْأَرْضَ لِلّهِ يُورِثُهَا) در آيهی 74 سورهی مباركهی «زمر» به اين صورت آمده است وقتي بهشتيها وارد سرزمين بهشت شدند (وَقَالَ لَهُمْ خَزَنَتُهَا سَلاَمٌ عَلَيْكُمْ) خازنان بهشت به مردان الهي سلام عرض ميكنند بعد ميگويند: (طِبْتُمْ فَادْخُلُوهَا خَالِدِينَ) آنها وقتي وارد سرزمين بهشت شدند اينچنين ميگويند: (وَقَالُوا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي صَدَقَنَا وَعْدَهُ وَأَوْرَثَنَا الْأَرْضَ نَتَبَوَّأُ مِنَ الْجَنَّةِ حَيْثُ نَشَاءُ فَنِعْمَ أَجْرُ الْعَامِلِينَ) اين زمين را به ما ارث داد كسبِ ما نيست ارثِ ماست و هر جا خواستيم در آنجا جا ميگيريم.
اگر كسي خواست از مورِّث ارث ببرد مسائل مادّي زمين را, خانه را, فرش را ارث ببرد شرطش موت مورّث است ولي در معارف الهي, معارف توحيدي اگر كسي خواست چيزي را ارث ببرد شرطش موتِ وارث است موتِ وارث يعني موتِ وارث نه موتِ مورّث اينكه گفته شد «العلماء ورثة الأنبياء» تا عالمان دين نميرند چيزي از علوم انبيا به آنها نميدهند اين همان «موتوا قبل أن تموتوا» است آنكه به دنبال زيد و عمرو است اين هرگز نمرده است و هرگز سهمي هم نميبرد اين علمالدراسه دارد ممكن است ساليان متمادي درس بخواند, درس بگويد ولي سهمي از علمالوراثه ندارد وجود مبارك امام باقر(سلام الله عليه) كه اين ايام سالروز ميلاد آن حضرت است و قتادةبندعامه كه از مفسّران معروف كوفه است فرمود: «و ما وَرَّثك الله مِن القرآن حرفا» فرمود شنيدم درس ميدهي فتوا ميدهي به چه چيزي؟ عرض كرد به قرآن, فرمود چگونه تو به قرآن با اينكه جزء مفسّران رسمي كوفه بود شما ميبينيد مرحوم شيخ طوسي در تبيان بعد امينالاسلام(رضوان الله عليهما) در مجمعالبيان ميگويند سُدّي اينچنين گفته, قتاده اينچنين گفته حرفِ قتاده كم نيست در تفسيرهاي ما شيعه و همچنين تفسيرهاي آنها اين از مفسّران معروف كوفه بود حضرت فرمود تو يك حرف از قرآن ارث نبردي چطوري تفسير ميكني اين امام باقر(سلام الله عليه) است فرمود: «كَيف تُفتي بالقرآن و ما ورَّثك الله مِن القرآن حرفا» آن ميشود علمالوراثه در علمالوراثه تا وارث نميرد چيزي به او نميدهند بر اساس «موتوا قبل أن تموتوا» آن وراثت دنياست تا مورّث نميرد خدا كه براي ابد حيّ قيّوم است نبيّ نبوّتش هم به اذن خداي سبحان تا قيامت هست و تا بهشت هست براي اينكه دينِ او براي هميشه هست ديگر اگر ـ معاذ الله ـ نبوّت او قطع بشود كه خب اسلام منقطع ميشود درست كه (إِنَّكَ مَيِّتٌ وَإِنَّهُم مَيِّتُونَ) اما نبوّت او إلي يوم القيامه هست ديگر چون نبوّت او إلي يوم القيامه هست, دين او إلي يوم القيامه هست او زنده است عالِمان دين تا از هوا و هوس نميرند چيزي به آنها نميرسد بالأخره. خب, پس ارض چه ارض دنيا باشد چه ارض آخرت ميراث خداست يك. اين ميراث را ذات اقدس الهي به بندگان صالح ارث ميدهد اين دو.جامع هر دو همين آيهی سورهی مباركهی «انبياء» است سه. بخش دنيا را آيهی سورهی «نور» حل كرد چهار. بخش آخرت را سورهی مباركهی «زمر» حل كرد پنج, و همچنين آيهی يازده سورهی مباركهی «نور» روشن كرده است. خب, (أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُهَا عِبَادِيَ الصَّالِحُونَ) بندگان ارث ميبرند چه كسي ارث ميدهد مورِث چه كسي است خداي سبحان است چون (لِلَّهِ مِيرَاثُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ). در اين بخش كه فرمود ما نوشتيم يعني مقدِّر قطعيِ ماست ديگر در همه ی كتابها نوشتيم اين اختصاصي به قرآن ندارد كه اينجا ذكر فرمود بعضيها گفتند «ذكر» مطلقِ كتاب آسماني است و زبور هم چون رايج بود نزد آنها بعد از حضرت موسي ذكر كردند برخيها گفتند كه «ذكر» منظور تورات است «ذكر» ظاهراً مطلق كتابهاي آسماني است اگر دربارهی بنياسرائيل گفته شد (فَسْأَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِن كُنتُم لاَ تَعْلَمُونَ) اين تطبيق يك كلّي بر فرد, عام بر فرد, مطلق بر فرد باعث انحصار نيست اين يكي از مصاديق ذكر است. خب, اين را ذات اقدس الهي عطا كرده و همگان از اين ميتوانند برخوردار باشند (عِبَادِيَ الصَّالِحُونَ) فرمود: (إِنَّ فِي هذَا لَبَلاَغاً لِقَوْمٍ عَابِدِينَ) اگر كسي اهل عبادت باشد اين حرف به جان او ميرسد گرچه اين حرف بيانِ جهاني است (هُديً لِلنَّاسِ) است, (ذِكْرَي لِلْبَشَرِ) است, (لِلْعَالَمِينَ نَذِيراً) است هر كس بشر باشد اين پيام به او ميرسد هر كس جزء عالَمين باشد اين انذار به او ميرسد اما آنها كه بهره ميبرند مردان عابدند كه اين حرف به درون جان آنها مينشيند و انبيا هم موظّف بودند كه (قُل لَهُمْ فِي أَنْفُسِهِمْ قَوْلاً بَلِيغاً) بعضيها طورياند كه راه را ميبندند وقتي بسته شدند حرف نفوذ نميكند (كَلَّا بَلْ رَانَ عَلَي قُلُوبِهِم) وقتي بالأخره بسته شد اين رسوبات صحنهی دل را بست حرف نفوذ نميكند ولي مردان الهي چون قلبشان باز است و نفوذپذير هست اين حرف در درون جان آنها نفوذ ميكند ميشود بالغ, نه اينكه به گوش آنها برسد به گوش همه ميرسد اما آنكه فرمود: (قَوْلاً بَلِيغاً) اين دربارهی مردان عابد اينچنين است اين قولِ بلاغ است براي آنها يعني به دل آنها ميرسد اما بعضي از آنها فقط در سطح گوش آنها عبور ميكند خب (إِنَّ فِي هذَا لَبَلاَغاً لِقَوْمٍ عَابِدِينَ ٭ وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ).
خود ايشان هم فرمودند كه مطلق كتابِ آسماني اين ذكر است يكي از محتملات اين است كه منظور از ذكر قرآن كريم باشد در خود قرآن كه بالصراحه اينجا ذكر شده اينكه فرمود: (مِن بَعْدِ الذِّكْرِ) مطلقِ كتابهاي الهي ذكر خداست و قرآن برترين و بهترين ذكر خداست پس قبل از زبور و بعد از زبور و در خود زبور اين مطلب آمده است لذا در ذيل اين روايات فراواني در تفسير كنزالدقائق دربارهی وجود مبارك حضرت حجّت آمده اينكه زمين را شيعيان اهل بيت به بركت حضرت ارث ميبرند شما چندين روايت است كه در ذيل همين آيه لابد ملاحظه فرموديد.
خب مصداق كاملش كه اين است گفتند ما اهل ذكريم (فَسْأَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ) اين است ولي اين آيه اختصاصي به اين عصر ندارد براي اينكه بنياسرائيل هم همين طور بود فرمود شما از بنياسرائيل سؤال كنيد از علماي آنها سؤال كنيد كه در توراتشان چه چيزي هست همين معارف در توراتشان هست به آن علما و احبار و رهبانشان بگوييد اين تورات را در خانههايتان پنهان نكنيد (قُلْ فَأْتُوا بِالتَّوْرَاةِ فَاتْلُوهَا إِن كُنْتُمْ صَادِقِينَ) در مسئلهی رَجم, در مسائل احكام ديگر فرمود اين تورات را شما پنهان كرديد خب چرا اين كار را كرديد تورات را بياوريد ببينيد همين حرفهايي كه ما ميگوييم هست يا نه (قُلْ فَأْتُوا بِالتَّوْرَاةِ فَاتْلُوهَا إِن كُنْتُمْ صَادِقِينَ) چرا آنها را كتمان كرديد به هر تقدير اين ميتواند مطلق باشد و شامل همهی كتابهاي آسماني باشد منتها برترين كتاب كه مُهيمن است و هيمنه و سلطنت و سيطره دارد قرآن كريم است چون كلمهی مهيمن فقط دربارهی قرآن آمده (إِنَّ فِي هذَا لَبَلاَغاً لِقَوْمٍ عَابِدِينَ ٭ وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ) تو فقط رحمتي, غضب براي تو نيست يعني در بحثهاي سابق هم داشتيم كه وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) كه مظهر (رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ) است معمار رحمت است, مهندس رحمت است و اگر جايي غضب دارد رحيمانه غضب دارد ماها متأسفانه رحمت ما در مقابل غضب ماست اينچنين نيست كه غضبِ ما از رحمت ما دستور بگيرد ما گاهي عصباني هستيم گاهي غير عصباني آنجا كه عصباني هستيم غضبناكيم غضب است آنجا هم كه خوشحاليم رحمت است همين دو صفت را ما داريم اما يك رحمت مطلقهاي باشد كه آن رحمت مطلقه معماري كند, مهندسي كند بگويد كجا رحمتِ خاصّه باشد و كجا غضبِ مخصوص اين براي ما نيست ذات اقدس الهي كارش اين است پيغمبر اسلام و اهل بيت(عليهم الصلاة و عليهم السلام) را مظهر آن رحمت مطلقه قرار داد و چون مظهر آن رحمت مطلقه قرار داد كاري به عنوان غضب نه از خداست نه از پيغمبر, غضبِ در مقابل رحمت نه درباره ی خداست نه درباره ی پيغمبر, غضبِ تحت فرمان رحمت هم براي خداست بالاصاله, هم براي پيغمبر و اهل بيت(عليهم السلام) است بالتبع.
بيان ذلك سخن نوراني امام سجاد(سلام الله عليه) است در روايات ديگر هم آمده كه «يا مَن سَبَقَت رحمته غضبه» يك, «يا مَن تَسعيٰ رحمته غَضبك» در بيانات نوراني حضرت در صحيفهی سجاديه است دو, يعني ذات اقدس الهي قبل از اينكه غضب بكند رحمت را به امامت واميدارد اين رحمت, امام است در اَمام غضب هست مهندس است, معمار است, خطكشي ميكند ميگويد اينجا بايد جهنم باشد آنجا بايد بهشت باشد اينجا بايد كه (لاَ تَأْخُذْكُم بِهِمَا رَأْفَةٌ فِي دِينِ اللَّهِ) باشد, آنجا بايد (خُذُوهُ فَغُلُّوهُ ٭ ثُمَّ الْجَحِيمَ صَلُّوهُ) باشد آنكه جهنم را جهنم ميكند جاي جهنم را مشخص ميكند بهشت را مشخص ميكند جاي بهشت را مشخص ميكند آن معمار رحمتِ مطلقه است «و برحمتك الّتي وَسِعَت كلّ شيء» و اگر جهنم نبود ظلم بود براي اينكه (وَيَوْمَئِذٍ يَفْرَحُ الْمُؤْمِنُونَ) هست آن روز (فَالْيَوْمَ الَّذِينَ آمَنُوا مِنَ الْكُفَّارِ يَضْحَكُونَ) هست تنبيه متجاوز و رهزن عدل است اگر جهنم نبود ظلم بود بالأخره اين كفار و منافقان و رهزنان و مفسدان بايد در جهنم تربيت بشوند. خب, پس جهنم كه جايش مشخص است بهشت كه جايش مشخص است يك مهندس و يك معمار اين نقشه را كشيده آن مهندس و معمار رحمتِ مطلقه ی خداست كه بيش از غضب است يك, و پيش از غضب است دو, بيشتر بودن مهم نيست پيشتر بودن مهم است معناي «يا مَن سَبَقَت رحمته غضبه» اين نيست كه رحمت خدا بيش از غضب خداست كه ما بگوييم بهشت هشتتاست جهنم هفتتا خير, «سَبَقَت» يعني «سَبقت» نه «زادت» نه معنايش اين است كه بهشت بيشتر از جهنم است اين يكي از آثار سِعه ی رحمت الهي است «سَبقت» يعني امام است, پيشواست, مهندس است, معمار است اينها طبق نقشه ی رحمت مطلقه جاسازي شدند «سَبقت» را كه نبايد به معني «زادت» گرفت, به معني «كَثُرَت» گرفت «سبقت» يعني جهنم اينجا هست به دستور رحمت جهنم اينجاست اينكه بهشت آنجاست و اينقدر است به دستور رحمت است «يا مَن تسعيٰ رحمته أمام غضبه» اينكه ميبينيد بعضي از شُعرا گفتند:
پير ما گفت خطا بر قلم صُنع نرفت آفرين بر نظر پاكِ خطاپوشش باد
همين است يعني معلّم ما گفت كه در جهان هيچ خطايي نيست بعد ميگويد آفرين بر نظر بلند استاد كه دين كجا به نظر ما خطاست يك, كجا به نظر ما ثواب است دو, آنچه را كه ما خطا ميبينيم آنچه را كه ما صواب ميبينيم همه زير پوشش آن علمِ خطاپوشاند آن علمِ خطاپوش آن حكمت خطاپوش به ما ميگويد اگر آن را ببيني ميفهمي اينجا خطا نيست و آنجا صواب است و اينجا هم صواب اگر آن ديد بلند را نداشتي مقطعي و موضعي فكر كردي ميگويي اين مصيب سخت است چرا كربلا شده, چرا نينوا شده, چرا حسينبنعلي به خاك و خون غلتيده ولي اگر آن سِعه ی رحمت مطلقه و مصلحت عاليه را ببيني ميبينيد كه كربلا در جاي خود حق است غدير در جاي خود حق است ظهور حضرت در جاي خود حق است آن زمينه است براي اينكه كلّ عالم را إلي يوم القيامه عدل بتواند هدايت كند آزادي بتواند هدايت كند
«پير ما گفت خطا بر قلم صُنع نرفت ٭٭٭ آفرين بر نظر» بلند و پاك و دورانديش او باد كه آن حكمتِ مطلقه را ميبيند و آن حكمت مطلقه همان طوري كه در بخش صواب پوشش صواب ميدهد در بخشي كه به نظر ما خطاست پوشش صواب ميدهد بهشت در جاي خود رحمت است, جهنم در جاي خود رحمت است, كربلا در جاي خود (ان الله شياء ان يراك قتيلا) حق است نسبت به ما البته تلخ است ولي در كلّ نظام حق است چيزي در جهان نه خطاست نه غضب, عدل است البته نسبت به كفّار و منافقان تلخ خواهد بود به هر تقدير فرمود تو رحمت جهاني هست و اگر يك عدّه را به درك واصل ميكني اين عدل است عدل كه بد نيست اين حكمت است حكمت كه بد نيست خطا نيست بنابراين تو (رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ) هستي رحمت تو اَمام غضب توست و اگر در جايي فرمان جنگ ميدهي رحمت است دستور صلح ميدهي رحمت است البته آن رحمت خاصّه بهرهی مؤمنين است كه در پايان سورهی مباركهی «توبه» آن آيه گذشت وصفي را كه خداي سبحان براي خود ذكر ميكند در مقام فعل همان وصف را در مقام فعل براي وجود مبارك پيغمبر(عليه و علي آله آلاف التحيّة و الثناء) ذكر ميكند مستحضريد كه دوتا اسم از اسماي حُسناي خداي سبحان كه در قرآن كريم است رئوف و رحيم است در ادعيه هم هست.
رئوف و رحيم در سورهی مباركهی «توبه» آيهی 128 دربارهی پيغمبر آمده (لَقَدْ جَاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزِيزٌ عَلَيْهِ مَاعَنِتُّمْ حَرِيصٌ عَلَيْكُم بِالْمُؤْمِنِينَ رَؤُوفٌ رَحِيمٌ) خب اگر خدا رئوف رحيم است بالذّات, وجود مبارك حضرت و همچنين اهل بيت كه به منزله ی نَفْس او هستند (بِالْمُؤْمِنِينَ رَؤُوفٌ رَحِيمٌ)اند اين رئوف و رحيم بودن رحمت خاصّه است و رحمت خاصّه كه مؤمنان از آنها استفاده ميكنند وگرنه براي جهان (رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ) است الآن شما ببينيد هر جا هر طرح ارزشمندي باشد گوشهاي از اسلام را گرفتند منتها حالا (نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَنَكْفُرُ بِبَعْضٍ) شد آنها كه آمدند دربارهی حقوق بشر چهارتا حرف صحيح زدند آن را از همين انبيا گرفتند منتها آن بخشهاي عبادي را رها كردند اين بخشهايي كه به حسب ظاهر قابل درك بود براي اينها اين را ذكر كردند.
وجود مبارك پيغمبر (رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ) بودنِ او هم به همين سبك است كه نقل شده در بعضي از روايات كه حضرت در شبي تا صبح اين بخش پاياني سوره ی مباركهی «مائده» را قرائت ميكردند و آن بخش اين است كه همان طوري كه وجود مبارك عيساي مسيح به خدا عرض كرد پيغمبر هم يك شب تا صبح حالا منحصراً نميشود گفت يك شب, شب تا صبح حالا چند شب بود خدا ميداند آيهی 118 سورهی مباركهی «مائده» را قرائت ميكرد كه عرض كرد خدايا (إِن تُعَذِّبْهُمْ فَإِنَّهُمْ عِبَادُكَ وَإِن تَغْفِرْ لَهُمْ فَإِنَّكَ أَنتَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ) يك چنين خداست و در جريان هم مردم را در مشورت آشنا ميكرد منتها سهتا كار را با مردم درميان گذاشت به مردم فرمود آن قلمرويي كه حكم خداست, حكم شريعت است جا براي مشورت نيست (إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلّهِ) احكام شرعي را كه نميشود با مشورت درست كرد و آنجا كه حكم شرعي نيست در تطبيق است و در اجراست و جزء امرالناس است شما هم با خودتان مشورت كنيد كه چگونه مسائل شهريتان را اداره كنيد كه آن را در سورهی مباركهی «شوريٰ» فرمود: (وَأَمْرُهُمْ شُورَي بَيْنَهُمْ) أمرهم نه امرالله, امرالله فقط به دست خداست يعني احكام شرعي فقط به دست خداست اما امرهم, امرالناس (شُورَي بَيْنَهُمْ) است بخش سوم امر مشترك بين حكومت مركزي و مردم است در آنجا فرمود: (وَشَاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ) اما (فَإِذَا عَزَمْتَ) به مردم اعلام بكن كه رأي نهايي و عَزم نهايي به عهده ی وجود مبارك پيغمبر است (فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَي اللّهِ) در همان بخشي كه اين مسئله را در سورهی مباركهی «آلعمران» آيهی 159 فرمود: (فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللّهِ لِنتَ لَهُمْ) اين كارِ آساني هم نيست درست است وجود مبارك حضرت امير جانِ پيغمبر است اما «إلاّ أنّك لَست بني» خيلي حرف در آن هست بالأخره آن روحِ آسماني و شرح صدر كه بتواند ابولهبها را تحمل كند كار هر كس نيست فرمود: (فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللّهِ لِنتَ لَهُمْ) خب وجود مبارك حضرت ببيند كه مَطاف مسلمين, قبلهی مسلمين به صورت رسمي شده بتكده و ابراهيم و اسماعيل(سلام الله عليهما) كه معماران كعبهی توحيدند شدند بت و دست اينها هم اضلام است در درون كعبه, چطور بايد تحمل كند فرمود: (فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللّهِ لِنتَ لَهُمْ) اين ميشود رحمتِ جهاني آن را احدي به آن وضع و به آن صورت و آن سِعهی صدر پيدا نشده فرمود: (فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللّهِ لِنتَ لَهُمْ) در جريان مباهله ملاحظه ميفرماييد اين مسيحيهاي نجران آمدند و عبادت آنها هم با ناقوس شروع ميشد مسيحي بودند مسلمان نبودند با ناقوس وارد مدينه شدند و هنگام نماز شد اينها رفتند در مسجد ناقوس زدند مشغول عبادت شدند مسلمانها اعتراض كردند كه چطوري اين غير مسلمان را ما به مسجد راه بدهيم چگونه به جاي اذان اينها ناقوس بزنند و ما تحمل بكنيم حضرت فرمود صبر بكنيد اينها را كاري نداشته باشيد ما كم كم كاري ميكنيم كه اينها ناقوس را به اذان تبديل كنند مسيحيت را به اسلام تبديل كنند چه اينكه كردند اين يك شرح صدر وسيع ميخواهد ذيل همين آيات مباهله اين روايات هست.
روحيهی بزرگ كه بتواند تحمل بكند مسجدي كه با دست خود پيغمبر ساخته شد شما نگاه كنيد در عَملگي و كارگري مسجد حضرت چه سهمي داشت سنگها را كه ميآوردند, آجرها را كه ميآوردند حضرت با آن دامن سنگي را, آجري را, خشتي را داشت جابهجا ميكرد كسي آمد گفت كه اجازه بدهيد اين سنگ را من ببرم فرمود نه, من سهم خودم را ميبرم تو هم برو خِشت سهم خودت را بياور, سنگ سهم خودت را بياور اين با كارگري كسي كه (رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ) است اين مسجد ساخته شده در اين مسجد مسيحي ميآيد ناقوس ميزند حضرت تحمل ميكند اين ميشود جهاني, اين ميشود (رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ) اين ميشود سِعهی صدر, اين ميشود (فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللّهِ لِنتَ لَهُمْ وَلَوْ كُنتَ فَظّاً غَلِيظَ الْقَلْبِ لَانفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَشَاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ) اما (فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَي اللّهِ إِنَّ اللّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلِينَ).
«و الحمد لله ربّ العالمين»