درس تفسیر آیت الله جوادی
89/09/30
بسم الله الرحمن الرحیم
(وَدَاوُدَ وَسُلَيْمَانَ إِذْ يَحْكُمَانِ فِي الْحَرْثِ إِذْ نَفَشَتْ فِيهِ غَنَمُ الْقَوْمِ وَكُنَّا لِحُكْمِهِمْ شَاهِدِينَ (78) فَفَهَّمْنَاهَا سُلَيْمانَ وَكُلّاً آتَيْنَا حُكْماً وَعِلْماً وَسَخَّرْنَا مَعَ دَاوُدَ الْجِبَالَ يُسَبِّحْنَ وَالطَّيْرَ وَكُنَّا فَاعِلِينَ (79) وَعَلَّمْنَاهُ صَنْعَةَ لَبُوسٍ لَكُمْ لِتُحْصِنَكُم مِن بَأْسِكُمْ فَهَلْ أَنتُمْ شَاكِرُونَ (80) وَلِسُلَيْمانَ الرِّيحَ عَاصِفَةً تَجْرِي بِأَمْرِهِ إِلَي الْأَرْضِ الَّتِي بَارَكْنَا فِيهَا وَكُنَّا بِكُلِّ شَيْءٍ عَالِمِينَ (81) وَمِنَ الشَّيَاطِينِ مَن يَغُوصُونَ لَهُ وَيَعْمَلُونَ عَمَلاً دُونَ ذلِكَ وَكُنَّا لَهُمْ حَافِظِينَ(82)
همان طوري كه قبلاً ملاحظه فرموديد اين سوره ي مباركه ي «انبياء» كه در مكه نازل شد عناصر محوري اين سوره اصول دين است يعني توحيد و وحي و نبوّت و معاد و در همين سوره ي مباركه آيه ي 25 اين بود (وَمَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ مِن رَّسُولٍ إِلَّا نُوحِي إِلَيْهِ أَ نَّهُ لاَ إِلهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدُونِ) اصلِ رسالت را و اشاره به نبوّت عامه را آيه ي 25 اين سوره در بردارد آنگاه نام هفده پيامبر(عليهم السلام) در اين سوره آمده و قصص برخي از آنها تا حدودي مبسوطاً بيان شده است.
جريان داود و سليمان(سلام الله عليهما) از آيه ي 78 به بعد اين مطالب شروع شد قرآن كريم بخشي از كرامتها را و نعمتهاي الهي را مشتركِ بين داود و سليمان ميداند كه اين دو بزرگوار گفتند (عُلِّمْنَا مَنطِقَ الطَّيْرِ) و خود سليمان از مواهب الهي است كه به داود عطا شده است كه فرمود: (وَوَهَبْنَا لِدَاوُدَ سُلَيْمَانَ نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَّابٌ) اين بهترين هِبه ي خداست نسبت به حضرت داود كه به او چنين فرزنيد مرحمت كرده است كه مانند پدرش به مقام نبوّت رسيد. در ادامه ي آن مباحث آيه ي 78 همين سوره به اين صورت بيان شد كه (وَدَاوُدَ وَسُلَيْمَانَ إِذْ يَحْكُمَانِ فِي الْحَرْثِ) كه بحثش گذشت. در جريان داود(سلام الله عليه) فرمود ما كوهها را با او مسخّر كرديم, پرندهها را با او مسخّر كرديم (وَسَخَّرْنَا مَعَ دَاوُدَ الْجِبَالَ يُسَبِّحْنَ وَالطَّيْرَ) ولي درباره ي سليمان(سلام الله عليه) با لام تعبير كرد فرمود: (وَلِسُلَيْمانَ الرِّيحَ) يعني «سخّرنا لسليمان الريح» باد را مسخَّر حضرت سليمان(سلام الله عليه) قرار داد. در جريان تسخير جبال و طير براي داود كلمه ي «مع» آمده كه (وَسَخَّرْنَا مَعَ دَاوُدَ الْجِبَالَ يُسَبِّحْنَ وَالطَّيْرَ) ولي در جريان تسخير باد براي سليمان(سلام الله عليه) كلمه ي لام آمده (وَلِسُلَيْمانَ الرِّيحَ) آنجا گفتند سخن از تسبيحِ سلسله ي جبال, تسبيح پرندههاست قداست تسبيح باعث شده است كه از آن حال با «مع» ياد بشود كه همه ي اينها با هم در پيشگاه خدا خاضعاند اما اينجا سخن از فرمانروايي و مديريت و مدبّريت سليمان نسبت به باد است تعبير به لام شده است كه فرمود: (وَلِسُلَيْمانَ الرِّيحَ عَاصِفَةً) باد عبارت از همان هواي متحرّك است اگر هوا اصلاً حركت نكند نه متّصف به رُخاست نه متّصف به عاصف نه نسيم است نه طوفاني, وقتي حركت كرد به اين صورت به صورت باد در ميآيد حالا يا رخاء است يا عاصف, بادِ تند طوفاني را اگر كسي بتواند نرم كند و در اختيار خود قرار بدهد مثل آن است كه آهنِ سخت و سرد را در اختيار خود داشته باشد درباره ي داود(سلام الله عليه) فرمود: (وَأَلَنَّا لَهُ الْحَدِيدَ) آهنِ سخت و سرد را ما براي داود(سلام الله عليه) نَرم كرديم اينجا هم بادِ طوفاني را براي سليمان نَرم كرديم مسخّر او قرار داديم در تحت تدبير و امرِ او قرار داديم (وَلِسُلَيْمانَ الرِّيحَ عَاصِفَةً). جِرمِ عادي اگر در اختيار كسي قرار بگيرد خيلي اعجازآور نيست اما جِرم سخت نظير آهن, نظير طوفان اگر در اختيار كسي باشد آيتِ الهي تلقّي ميشود اصلِ باد به فرمان الهي در اختيار وجود مبارك سليمان قرار گرفت در همان منطقه ي مأموريّتش و دوتا وصف براي اين باد ذكر شده است:
يكي حالت رخاء اوست يكي حالت عَصْف اوست يك وقت است كه نَرم است و نسيمگونه ميوَزد يك وقت است كه عاصف است و طوفانگونه ميوزد اين دوتا آيه چون مُثبِتاناند مخالف هم نيستند در آن آيه حالت رَخاء و سستي و نَرمي و نسيمي او بيان شده در اين آيه حالت طوفاني او بيان شده وگرنه رُخاء بودن اگر به معناي منحصر باشد بله, منافي با عاصِف بودن است ولي اگر سخن از انحصار نيست منافاتي با عاصف بودن ندارد در سوره ي مباركه ي «ص» آيه ي 34 به بعد اين است (وَلَقَدْ فتَنَّا سُلَيْمانَ وَأَلْقَيْنَا عَلَي كُرْسِيِّهِ جَسَداً ثُمَّ أَنَّابَ ٭ قَالَ رَبِّ اغْفِرْ لِي وَهَبْ لِي مُلْكاً لَا يَنْبَغِي لِأَِحَدٍ مِنْ بَعْدِي إِنَّكَ أَنتَ الْوَهَّابُ ٭ فَسَخَّرْنَا لهُ الرِّيحَ) عرض كرد خدايا! چيزي كه براي ديگران نيست به من عطا بكن كه (لَا يَنْبَغِي لِأَِحَدٍ مِنْ بَعْدِي) ـ انشاءالله ـ اگر به سوره ي مباركه ي «ص» رسيديم معناي آن آيه ي مباركه هم روشن خواهد شد كه (لَا يَنْبَغِي لِأَِحَدٍ) يعني چه و چرا وجود مبارك سليمان چنين خواهشي را كرده. به هر تقدير بعد از درخواستِ سليمان خداي سبحان يك معجزه ي بيسابقه و بيلاحقهاي كه سابقه نداشت لاحقه هم نداشت به حضرت سليمان عطا كرد و آن اين است كه باد را در اختيار او قرار داد (فَسَخَّرْنَا لهُ الرِّيحَ تَجْرِي بِأَمْرِهِ رُخَاءً حَيْثُ أَصَابَ) اين رُخاء يعني نَرم نظير نسيم آن عاصِف يعني تند نظير طوفان اين آيه درصدد حصر نيست كه با آيه محلّ بحث سوره ي مباركه ي «انبياء» معارض باشد چه اينكه آيه سوره ي «انبياء» هم درصدد حصر نيست تا معارض آيه سوره ي مباركه ي «ص» باشد اينها مثبتاناند هر كدام حالتي را بيان كردند و جامعش اين است كه باد در اختيار اوست اگر گفتند اين وسيله ي نقليه در اختيار فلان شخص است تند و كندش به دستور اوست و به هدايت او, او اگر خواست اين هواپيما را يا اين كشتي را يا اين اتومبيل را تند ميراند يا كُند ميراند اينچنين نيست كه اگر گفتند تند است يا گاهي گفتند كُند است مفيد حصر باشد اگر اتومبيلي در اختيار رانندهاي بود اين رُخاء و عاصفش به اراده ي اوست, تند و كُندش به عهده ي اوست, سرعت و بطيءاش در اختيار اوست. خب, فرمود: (فَسَخَّرْنَا لهُ الرِّيحَ تَجْرِي بِأَمْرِهِ رُخَاءً حَيْثُ أَصَابَ).
مطلب اول آن است كه مسخَّر كردنِ بادِ تند يعني طوفان خب دشوارتر از مسخّر كردن بادِ رخاء و نَرم يعني نسيم است لذا در آيهاي كه سخن از اعجاز و امثال اينها مطرح است (عَاصِفَةً) مطرح شده.
مطلب دوم آن است كه اين باد براي تبيين قدرتِ او در سوره ي مباركه ي «سبأ» مسافت او هم مشخص شده است آيه ي دوازده سوره ي مباركه ي «ص» اين است (وَلِسُلَيْمَانَ الرِّيحَ غُدُوُّهَا شَهْرٌ وَرَوَاحُهَا شَهْرٌ) يعني اين باد بامداد غُدوِه, صبحگاه به اندازه ي راهِ يك ماهه ميرود و عصر به اندازه ي راهِ يك ماهه ميرود (غُدُوُّهَا شَهْرٌ وَرَوَاحُهَا) يعني پايانِ روز يعني عصر, عَشيء, (شَهْرٌ) پس او يكروزه ميتواند راهِ دو ماهه را طي كند (وَلِسُلَيْمَانَ الرِّيحَ) كه (غُدُوُّهَا) بامداد او يك ماه و شامگاه او هم يك ماه. خب, يعني روزي راه دو ماهه را ميرود اين هم مفيد حصر نيست كه اگر يك وقت وجود سليمان ميخواست تندتر برود او اطاعت نكند حالا سرعت گاهي صد كيلومتر است گاهي بيشتر است گاهي كمتر است برابر نياز مردم آن عصر و مصر خواهد بود شايد نيازي بيش از اين نبود و منطقه ي آنها هم بيش از اين وسيع نبود به هر تقدير اگر ما دليل ديگري داشتيم يا داشته باشيم كه سرعت اين باد در حال عصر بيش از شَهر است يعني در غُدوّ بيش از شهر است, در رواح بيش از شهر است منافي با اين نيست اين بيان حدّ متوسّط آن را ذكر ميكند يا حدّ متعارف ذكر ميكند گرچه كساني كه در خدمت سليمان(سلام الله عليه) بودند كاري كردند كه نه تنها (غُدُوُّهَا شَهْرٌ وَرَوَاحُهَا شَهْرٌ) بلكه به اندازه ي يك چشم به هم زدن كارِ يك ساله را كردند نه تنها يك شهر خب آن شاگرد تربيتشده ي محضر سليمان(سلام الله عليه) كه عرض كرد (أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَن يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُكَ) يَمن كجا فلسطين كجا, فاصله ي چندين فرسخي را با يك لحظه چشم به هم زدن آن تخت را آورد سرعت سيرِ انساني كه موفّق به طيّالأرض است به مراتب بيش از و پيش از (غُدُوُّهَا شَهْرٌ وَرَوَاحُهَا شَهْرٌ) حالا اين نمونهاي بود كه در اينجا ذكر شده و وجود مبارك سليمان خيلي بيش از اينها قدرت داشت. به هر تقدير او كه ميگويد من تخت بالقيس را از يمن براي شما در فلسطين يا شام (قَبْلَ أَن يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُكَ) ميآورم به مراتب قدرتش و طوفندگياش بيش از (غُدُوُّهَا شَهْرٌ وَرَوَاحُهَا شَهْرٌ) است. خب, در اين كريمه كه فرمود (عَاصِفَةً) در اختيار اوست (تَجْرِي بِأَمْرِهِ) يعني تسخير, تسخير الهي است ولي اين فاعلِ قَريب است به اصطلاح, مُجري دستور خداي سبحان است. به كجا جاري ميشود (إِلَي الْأَرْضِ الَّتِي بَارَكْنَا فِيهَا) اين سرزمين همان سرزمين شام است كه در همين سوره ي مباركه ي «انبياء» آيه ي 71 از او سخني به ميان آمده كه فرمود ما حضرت ابراهيم و لوط(سلام الله عليهم) را نجات داديم (إِلَي الْأَرْضِ الَّتِي بَارَكْنَا فِيهَا لِلْعَالَمِينَ) كه سرزمين شام است منشأ بركت است زندگي بسياري از انبيا در آن محدوده بود و مانند آن (إِلَي الْأَرْضِ الَّتِي بَارَكْنَا فِيهَا) خب چرا فرمود: (إِلَي الْأَرْضِ الَّتِي بَارَكْنَا فِيهَا) براي اينكه مَقرّ حكومت وجود مبارك سليمان آنجا بود اين يك, باد هر جا بود بايد به آنجا خودش را ميرساند تا به دستور سليمان(سلام الله عليه) به هر جايي كه بخواهد بروند, بروند بعد بايد دوباره برگردند بيايند آنجا لذا سخن از «مِن الأرض» نيست سخن از (إِلَي الْأَرْضِ) است هر جا هست بايد آنجا بيايد براي اينكه آنجا مقرّ حكومت است دستور را بايد از آنجا بگيرد بعد از اجرا هم بايد به آنجا برگردد لذا فرمود: (إِلَي الْأَرْضِ الَّتِي بَارَكْنَا فِيهَا) حالا آن جريان نَمل در سوره ي مباركه ي «نمل» مشخص خواهد شد به خواست خدا كه آن در كدام منطقه بود كه مسئول مورچهها به مورچههاي زيرمجموعهاش گفت (يَا أَيُّهَا النَّمْلُ ادْخُلُوا مَسَاكِنَكُمْ) براي اينكه سليمان و همراهانش دارند ميآيند ممكن است (لاَ يَحْطِمَنَّكُمْ سُلَيْمَانُ وَجُنُودُهُ) اين جداگانه بايد بحث بشود كه خب حالا چطور آنها در فضا دارند حركت ميكنند اين مورچه از كجا آسيبپذيري خود را از جنود سليمان احساس كرده است اين در سوره ي مباركه ي «نمل» ـ انشاءالله ـ مشخص ميشود.
قرآن كريم براي امّت اسلامي شبي را قرار داد كه آن شب كار هشتاد سال عبادت را ميكند يعني اگر كسي بتواند باد را مسخَّر كند او ميتواند زمينِ يك ماهه را در يك صبحگاه طي كند يا مسافت يك ماهه را در يك شامگاه طي كند ولي اگر كسي ليله ي قدر را درك كرد زمينه, زمينه يعني زمينه كاري به زمين ندارد او ميتواند (خَيْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ) باشد مسافتِ معنوي هزار ماهه را يك شبه طي كند بنابراين باد آن قدرت را ندارد كه انسان را همانند ادراك فضيلت ليله ي قدر جابهجا كند آنچه در امّت اسلامي هست به مراتب قويتر و غنيتر از (غُدُوُّهَا شَهْرٌ وَرَوَاحُهَا شَهْرٌ) است آن يك راه ديگري دارد البته ولي اين راهِ زميني و راه ظاهري و راه مادّي همين است كه اين باد بتواند يك بامداد كارِ يك ماهه را بكند يك عصر و شامگاه هم كارِ يك ماهه را بكند و وجود مبارك سليمان هم چون مَقرّش همان (الْأَرْضِ الَّتِي بَارَكْنَا فِيهَا) بود لذا اين باد به آن سرزمين حركت ميكرد و هر جا هم بود به آنجا ميآمد. فرمود: (وَلِسُلَيْمانَ الرِّيحَ عَاصِفَةً تَجْرِي بِأَمْرِهِ إِلَي الْأَرْضِ الَّتِي بَارَكْنَا فِيهَا وَكُنَّا بِكُلِّ شَيْءٍ عَالِمِينَ) ما به هر چيزي قبل از حدوث او, همراه حدوث او, بعد از حدوث او عالِم بوديم و هستيم علمِ ذات اقدس الهي در بحثهاي علمِ فعلي گذشت كه دو قِسم است علمي خداوند يك صفت ذات دارد و يك صفت فعل, صفت ذات هم اوصاف ذات عين هماند يك, و هم اوصاف عين موصوفاند دو, آنجا جز تعدّد مفهومي چيز ديگري در كار نيست حقيقتِ صفات عين هماند, حقيقت صفات عين موصوفاند و متّحدند اما صفتِ فعل زائد بر ذات است خارج از ذات است و محدود است و مخلوق است مثل شِفا, مثل رزق, مثل خلق كردن, مثل قبض, مثل بَسط و مانند آن, اينها اوصاف فعل است و خارج از ذات است و ممكن است و حادث است و مانند آن. براي اوصاف ذات عنواني است مثل حيات, مثل قدرت اينها اوصاف ذاتاند براي اوصاف فعل عناويني است مثل رزق خدا رازق است, خدا شافي است, خدا خالق است, خدا قابض است, خدا باسط است كه اينها گاهي هست و گاهي نيست چون فعلِ خداست ديگر خدا گاهي بر اساس حكمت اين كار را انجام ميدهد گاهي بر اساس حكمت آن كار را, گاهي احيا هست گاهي اِماته است و مانند آن.
مطلب سوم آن است كه برخي از اسماي فعل و اسماي ذات نامِ مشترك دارند و بعضيها نامِ جدا آنها كه نام جدا دارند صفت ذات نظير قدرت اين غير از صفت فعل نظير رزق و شفا و قبض و بسط و امثال ذلك است همه ي اين اوصاف و كارها منشأ آنها قدرت ذاتي خداست آن صفتِ ذات به نام قدرت است اين صفت فعل به نام قبض و بسط و رزق و شفا و امثال ذلك است كه گاهي هست و گاهي نيست. برخي از اوصاف ذات و فعلاند كه مشتركاند يعني يك عنوان هم صفت ذات است هم صفت فعل مثل علم كه خداي سبحان هم داراي علمِ ازلي است كه «عالِمٌ إذ لا معلوم» قبل از اينكه معلومي پديد بيايد خدا به او علم داشت يك وقت است كه نه, علم عين معلوم است نظير همان علمهاي امتحاني فرمود خداي سبحان شما را ميآزمايد (لِنَعْلَمَ), (لِيَعْلَمَ) تا خدا بداند چه كسي صابر است, خدا بداند كه چه كسي شاكر است كه اين علمِ فعلي است و حادث است و عين معلوم است و از مقام معلوم انتزاع ميشود و مانند آن, بنابراين اگر در بعضي از آيات علمِ خدا در كنار آزمون الهي ذكر شد كه خداوند فرمود: (ليبلونكم حتي ليعلمن) و مانند آن, اين علم ازلي ذاتي نيست چون آن «عالِمٌ إذ لا معلوم» علمِ فعلي است كه حادث است و از مقام فعل انتزاع ميشود منتها اين صفت يعني صفتِ فعل با صفتِ ذات يك عنوان مشتركي دارند در مقام محلّ بحث هم كه فرمود ما «بكلّ شيء عالم» هستيم يعني علمِ ازلي ما هست يك, و در مقام فعل هم شما هر كاري را بخواهيد انجام بدهيد در مَشهَد و در محضر ما هستيد كه در سوره ي مباركه ي «يونس» اين مسئله مبسوطاً گذشت كه هر چيزي را كه شما انجام ميدهيد در مشهَد و در محضر خداي سبحان هستيد همان وقتي كه ميخواهيد وارد بشويد آنجا مشهود الهي هستيد آيه ي 61 سوره ي مباركه ي «يونس» اين بود كه (وَمَا تَكُونُ فِي شَأْنٍ وَمَا تَتْلُوا مِنْهُ مِن قُرْآنٍ وَلاَ تَعْمَلُونَ مِنْ عَمَلٍ إِلَّا كُنَّا عَلَيْكُمْ شَهُوداً إِذْ تُفِيضُونَ فِيهِ) همين كه ميخواهيد وارد بشويد مشهود ما هستيد در محضر ما هستيد (وَمَا يَعْزُبُ عَن رَبِّكَ مِن مِثْقَالِ ذَرَّةٍ فِي الْأَرْضِ وَلاَ فِي السَّماءِ وَلاَ أَصْغَرَ مِن ذلِكَ وَلاَ أَكْبَرَ إِلَّا فِي كِتَابٍ مُبِينٍ) نه دوري, نه نزديكي, نه ريزي, نه تاريكي, نه حجاب و پوشش هيچ كدام از اين موانع خمسه مانع شهود خدا نيست ما گرفتار اين موانع خمسه و مانند آن هستيم:
اگر چيزي خيلي نزديك باشد بچسانيم به چشم خب نميبينيم اگر چيزي را بياوريم بچسبانيم به چشممان خب نميبينيم اول.
و چيزي خيلي دور باشد نميبينيم اين قُربِ مُفرِد آن بُعد مفرد هر دو مانع شهود است دوم.
اگر چيزي خيلي ريز باشد نميبينيم سوم.
اگر چيزي در تاريكي باشد نميبينيم چهارم.
اگر چيزي نزديك باشد ولي پشت پرده باشد نميبينيم پنجم در همه ي اين بخشها قرآن كريم اين بيان را روشن كرد كه نه ريزي, نه دوري, نه قُرب, نه بُعد, نه تاريكي, نه پوشش و حجاب هيچ چيزي مانع شهود خداي سبحان نيست فرمود همين كه ميخواهيد وارد بشويد مشهود ما هستيد. خب, پس هم علمِ ازلي دارد كه «عالِمٌ إذ لا معلوم» هم علمِ فعلي كه علمِ فعلي خود اين شيء مشهود ذات اقدس الهي است فرمود ما اگر به بعضيها اعجاز داديم به بعضيها نداديم به بعضيها هم اعجاز خاص داديم به بعضيها اعجاز مخصوص ديگر داديم برابر علمِ حكيمانه ي ماست (وَلِسُلَيْمانَ الرِّيحَ عَاصِفَةً تَجْرِي بِأَمْرِهِ إِلَي الْأَرْضِ الَّتِي بَارَكْنَا فِيهَا وَكُنَّا بِكُلِّ شَيْءٍ عَالِمِينَ).
«و الحمد لله ربّ العالمين»