درس تفسیر آیت الله جوادی
89/09/10
بسم الله الرحمن الرحیم
(وَدَاوُدَ وَسُلَيْمَانَ إِذْ يَحْكُمَانِ فِي الْحَرْثِ إِذْ نَفَشَتْ فِيهِ غَنَمُ الْقَوْمِ وَكُنَّا لِحُكْمِهِمْ شَاهِدِينَ (78) فَفَهَّمْنَاهَا سُلَيْمانَ وَكُلّاً آتَيْنَا حُكْماً وَعِلْماً وَسَخَّرْنَا مَعَ دَاوُدَ الْجِبَالَ يُسَبِّحْنَ وَالطَّيْرَ وَكُنَّا فَاعِلِينَ (79) وَعَلَّمْنَاهُ صَنْعَةَ لَبُوسٍ لَكُمْ لِتُحْصِنَكُم مِن بَأْسِكُمْ فَهَلْ أَنتُمْ شَاكِرُونَ (80)
در جريان انبيا (عليهم السلام) نام مبارك داود و سليمان را ميبرد كه اينها هم از وحي الهي و از علم الهي برخوردار بودند و جامعه را به صلاح و فلاح دعوت كردند و نامگذاري اين سوره به نام انبياء هم چون تقريباً از سنخ عَلَم بالغلبه است از همين مناسبت است كه نام بسياري از انبيا(عليهم السلام) در اين سوره برده شد منصوب بودن داود و سليمان يا به نصبِ (آتَيْنَا) است كه بعد خواهد آمد يا به «اُذكر» محذوف است يعني «واذكر داود و سليمان» و مانند آن, يعني قصّه اينها را به ياد بياور.
اصل جريان همان طوري كه در تفسيرهاي شيعه و اهل سنّت آمده است اين بود كه كشاورزي حالا يا گندم و جو يا برنج يا كِشت ديگر داشت و برخيها گفتند اين مزرعه نبود باغ بود انگور بود. به هر تقدير اين رسالت خودش را انجام داد و اين در آستانه ي به بار نشستن بود و موظف نبود كه دورش حصار بكند يا اگر دورش را حصار بايد ميكرد, كرد يك راه ديگري مثلاً باز كردند و از آن راه آمدند اين كشاورز در صيانتِ كارش غفلتي نكرد كمبودي نداشت صاحب آن دام آن گَلّه آن قصوري كرده بالأخره بايد اينها را محافظت ميكرد محافظت نكرده. سرّ اينكه كشاورزي كاري كه به عهده ي او بايد انجام ميداد, داد آن دامدار كاري كه به عهده ي او بود بايد انجام ميداد انجام نداد از اين ضمان مشخص ميشود قرآن كريم او را ضامن ميداند ضمان هم همان طوري كه مستحضريد يا ضمان معاوضه است يا ضمان يد است ضمان معاوضه در معاملات است كه هر كسي چيزي را كه خريد عوض را در برابر معوَّض ضمان است معوّض را در برابر عوض ضامن است يعني اگر كسي فرشي را خريده به ثمني اين شخص ثمنِ فرش را ضامن است فرشفروش فرش را ضامن است هيچ كدام قيمت را مِثل را ضامن نيستند آنكه فرش فروخت بايد عين فرش را بپردازد آنكه فرش خريد بايد ثمن را بپردازد نه قيمت را, گاهي ثمن معادل قيمت است گاهي كمتر از قيمت است گاهي بيشتر از قيمت است اين ضمان, ضمان معاوضه است اگر كسي مال مردم را تلف كرده غصب كرده و مانند آن, بر اساس قاعده ي «علي اليد ما أخذت حتّي تؤدّي» يا «مَن أتلف مال الغير فهو له ضامن» اين به ضمانِ يد ضامن است آن را كه تلف كرده اگر مِثلي است مِثل, قيمي است قيمت. جريان مِثل و قيمت در ضمان يد است جريان عوض و معوّض در ضمان معاوضه اينجا سخن از معاوضه نبود اينجا اگر معاوضه بود كه مشخص است كه بايد چه چيزي را ضامن باشد چون سخن از اتلاف است ضمان يد است ضمان يد در مِثلي مثل در قيمي قيمت اين خطوط كلي فقهياش اين دامدار ضامن شده براي اينكه گوسفندان او بدون حساب وارد مزرعه يا باغ كسي شدند و آن مزرعه ي او يا باغ او را ويران كردند اين بايد ضامن باشد ظاهراً قيمت اين گوسفندها مساوي با غرامت و خسارت آن باغ بود وجود مبارك داود(سلام الله عليه) فرمود اين گوسفندان را بايد به او بدهند اين يكي از راههاي عدل و انصاف است براي اين دامدار ضامن آن خسارت است خسارتي كه بر باغدار وارد شده است به قيمت همين دام است بايد بپردازد. راه ديگري را وجود مبارك سليمان ارائه كرد كه اين أرفَق از آن راه اوّلي است همان مطلب است منتها نحوه ي اجرايش رفيقتر و دقيقتر است با رِفق نزديكتر است و آن اين است كه اين نقدي نباشد قِسطي باشد به اين صورت كه اين گوسفندها را عين گوسفندها را به آن صاحب باغ ندهند بلكه منافع يك ساله ي اين گوسفندها اعم از منافع متّصل و منفصل, منافع متّصل مثل لبنيات او, پَشم او و مانند آن, منافع منفصل مثل بَرّه ي او, اعم از منافع منفصل و متّصل اين دامها به آن كشاورز برسد منافع متّصل و منفصل يكساله ي اين دامها معادل با خسارت آن كشاورزي است پس بنابراين چيزي كم يا اضافه نشده هر دو به حق حكم كردند منتها يكي به رِفق و مدارا نزديكتر است اگر اين باشد تعبير اينكه ذات اقدس الهي بفرمايد: (كُلّاً آتَيْنَا حُكْماً وَعِلْماً) هر دو داراي نبوّت بودند هر دو داراي علمِ عادلانه بودند منتها (فَفَهَّمْنَاهَا سُلَيْمانَ) در بحثهاي سوره ي مباركه ي «بقره» گذشت و مانند آن كه سلسله ي انبيا(عليهم السلام) آن نصاب لازمِ علم و نبوّت را يكسان دارا هستند اما در مافوق آن نصاب تفاوتهايي بين انبيا هست (تِلْكَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَي بَعْضٍ) يك آيه, (لَقَدْ فَضَّلْنَا بَعْضَ النَّبِيِّينَ عَلَي بَعْضٍ) اين دو آيه, اين دو آيه نشان ميدهد كه انبيا(عليهم السلام) بعد از اينكه در نصاب نبوّت سهيماند و مساوي و برابرند در خارج از نصاب هم تفاوتهايي هست.
مطلب بعدي آن است كه اين تفضيلي كه در اين دو آيه ذكر شده گاهي يكجانبه است گاهي دوجانبه اينكه فرمود: (فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَي بَعْضٍ) معنايش اين نيست كه همه ي اين تفاضل طولي است گاهي طولي است گاهي عرضي, گاهي فلان خصيصه را به فلان پيامبر ميدهد به اين پيغمبر نميدهد, گاهي خصيصهاي را به اين پيغمبر ميدهد به آن پيغمبر نميدهد اين تفاضل عرضي انبيا (بَعْضَهُمْ عَلَي بَعْضٍ) است گاهي تفاضل طولي است كه هر چه اين پيامبر دارد آن پيامبر دارد و لا عكسٍ نظير انبياي غير اولواالعزم با انبياي اولواالعزم آنهايي كه مثلاً لوط(سلام الله عليه) كه پيامبر است ولي در قلمرو وجود مبارك ابراهيم(سلام الله عليه) است خود لوط به حضرت ابراهيم ايمان آورده وجود مبارك حضرت ابراهيم از انبياي اولواالعزم است هر فضيلتي را كه لوط(سلام الله عليه) دارد حضرت ابراهيم داراست اما هر فضيلتي را كه حضرت ابراهيم دارد لوط واجد آن نيست پس تفاضل و تفضيل گاهي يكجانبه است گاهي دوجانبه معلوم نيست كه خصوصيّتي را كه در اين واقعه ذات اقدس الهي به سليمان داد در قبال اين يك چيز ديگري به داود نداده باشد نميشود گفت كه پس سليمان افضل از داود است در اين خصيصه بعد از اشتراك در حكم يك, اشتراك در علم دو, تفاوت در فهم است نه در علم و نه در حكم كه فرمود: (فَفَهَّمْنَاهَا سُلَيْمانَ) اين خصيصه ي اقساطي بودن كه رِفق و مدارا را نزديكتر ميكند ما به سليمان آموختيم ما به او ياد داديم نه اينكه او از نزد خود بداند خب, اين راهحلّي است كه نه به عصمت آسيب ميرساند.
نبوّت وجود مبارك سليمان بعد از نبوّت وجود مبارك حضرت داود است و رهبري انقلاب را وجود مبارك داود داشت كه حالا مشروحاً بيان ميشود ولي منظور آن است كه داود رهبر انقلاب بود, داود بنيانگزار اين نهضت بود سليمان زير پرچم او بود اگر تفضيلي در بخش فهم در خصوص اين واقعه به سليمان داده شد معنايش اين نيست كه سليمان مِن جميع الجهات فضيلت دارد تفضيل بين انبيا هست, تفضيل بين مرسلين هست, تفضيل گاهي دوجانبه است تفضيل گاهي يكجانبه است تفضيل يكجانبه حوزهاش مشخص است تفضيل دوجانبه هم حوزههايش مشخص ولي در خصوص اين واقعه بالأخره وجود مبارك سليمان در تحت رهبري داود دارد كار انجام ميدهد اينچنين نيست كه حالا حكومت را سليمان بگيرد, حاكميت را سليمان بگيرد او انقلاب كرده (قَتَلَ دَاوُدُ جَالُوتَ) او كُشته, او به هم زده, او نظام به پا كرده سليمان را زير پوشش خود گرفته همه ي كارها را داود(سلام الله عليه) انجام داد اين طور نيست كه حالا سليمان در اينجا كه يك امرِ قِسطيِ اقساطيِ نسيهاي رِفق و مدارا را پيشنهاد داده آن هم به تفهيمِ الهي اين افضل از حضرت داود باشد اين طور نيست خب.
اينجا هم بالحق بود ديگر آن آيه را قبلاً در بعضي از روزهاي سابق خوانديم در سوره ي مباركه ي «ص» اينجا هم بالحق است بالباطل كه نيست اينجا هم هر دو حق است فرمود: (وَكُلّاً آتَيْنَا حُكْماً وَعِلْماً) الآن اين جريان همين طور است ديگر, يك وقت است معامله در ضمان معاوضه بالصراحه ميگويند نقد خب بايد نقدي باشد يا بالصراحه ميگويند اقساطي خب بايد اقساطي باشد اما در ضمان يد كه مشخص نشد كه چيست كه, بايد طوري باشد كه طرفين آسيب نبينند خب الآن شما كلّ اين گوسفندها را بدهيد به اين كشاورز خب اين دامدار چه بكند ولي اگر بگوييد كه اين يك سال تحمّل بكند منافع متّصل و منفصل يك ساله ي اين دامها را آن صاحب خسارت يعني آن كشاورز بگيرد بعد برگرداند اين با رفق و مدارا نزديكتر است بنابراين اين نه ظلم است نه جفاست نه خيانت است نه تعدّي است هيچ چيزي در كار نيست. فرمود: (وَكُنَّا لِحُكْمِهِمْ شَاهِدِينَ) بعضي از اهل معرفت نيازي به اين تأويلها نيست ما روايات فراوان داريم, ادله ي عقلي فراوان داريم, نقلي فراوان داريم كه اين نفس دارد خيانت ميكند حالا چه داعي داريم بگوييم كه (إِذْ نَفَشَتْ فِيهِ غَنَمُ الْقَوْمِ) اين هشداري است كه آقايان! مواظب باشيد علومِ شما, خاطرات شما اگر غفلت بكنيد اين چرندههايِ شيطنت ميآيند در اين مزرعه ي دل شما ميچرند نيازي نيست كه اين آيه را چنين تأويلي ما بكنيم آخر چه كاري است آنقدر ادله ي فراوان صريح در اين زمينه در روايات ما هست كه ديگر نيازي نيست بگوييم كه, اين را در تفسير جناب ابنعربي هم آمده. خب, فرمود ما اين كارها را كرديم (وَكُنَّا لِحُكْمِهِمْ شَاهِدِينَ ٭ فَفَهَّمْنَاهَا سُلَيْمانَ) اما (وَكُلّاً آتَيْنَا حُكْماً وَعِلْماً) براي اينكه مشخص بشود كه مقام داود(سلام الله عليه) در اوج قرار گرفته و سليمان هم جزء همراهان اين نهضت بوده است در سوره ي مباركه ي «بقره» بحثش قبلاً گذشت آيه ي 251 كه فرمود وقتي تالوت با جالوت آن صحنه را به پا كردند وجود مبارك داود قيام كرده و رهبري انقلاب را به عهده گرفته (فَهَزَمُوهُم بِإِذْنِ اللّهِ وَقَتَلَ دَاوُدُ جَالُوتَ وَآتَاهُ اللّهُ الْمُلْكَ وَالْحِكْمَةَ وَعَلَّمَهُ مِمَّا يَشَاءُ) به او مُلك داده, حكمت داده, نبوّت داده, علوم غيبي داده, (مِمَّا يَشَاءُ) معلوم نيست كه چيست, فرمود آنچه كه خود خدا خواست اين ميشود مقام داود و سليمان هم اينها را از وجود مبارك داود ارث برده (وَوَرِثَ سُلَيْمَانُ دَاوُدَ) بنابراين اينچنين نيست كه حالا حضرت سليمان(سلام الله عليه) يك مقام برتري نسبت به حضرت داود(سلام الله عليهما) داشته باشد بعد فرمود: (وَلَوْلاَ دَفْعُ اللّهِ النَّاسَ بَعْضَهُم بِبَعْضٍ لَفَسَدَتِ الْأَرْضُ) اگر امر به معروف و نهي از منكرِ رهبري نباشد فساد عالَمگير ميشود شما هر چه سخنراني بكنيد موعظه داشته باشيد ولي داود ميخواهد براي براندازي جالوت داودي لازم است اگر اين نباشد (لَفَسَدَتِ الْأَرْضُ), (وَلَوْلاَ دَفْعُ اللّهِ النَّاسَ بَعْضَهُم بِبَعْضٍ لَفَسَدَتِ الْأَرْضُ وَلكِنَّ اللّهَ ذُو فَضْلٍ عَلَي الْعَالَمِينَ) خدا هميشه خداست اين (ذُو فَضْلٍ) هميشه هم (ذُو فَضْلٍ) است هميشه هم داود در كار هست اينچنين نيست كه داود در عالم يك نفر بوده و بس, بنابراين اين ذات ذات اقدس الهي دينش را حفظ ميكند به وسيله ي داودها در هر عصر و مصري ولي منظور اين است كه اگر داودها نباشند (لَفَسَدَتِ الْأَرْضُ) لكنّ التالي باطل چرا, براي اينكه خدا (ذُو فَضْلٍ عَلَي الْعَالَمِينَ) است چون (ذُو فَضْلٍ عَلَي الْعَالَمِينَ) است داودها را بَعثْ ميكند اين هست حالا انسان بخواهد خدايا! تو كه داود داري آن داود ما را داود قرار بده اين خواستن هست حالا يا با قلم يا با آهن يا با آن فلاخن بالأخره راه دارد ديگر ميگوييم خدايا تو كه دينت را حفظ ميكني «واجعلنا ممن تنتصروا به لدينك و لا تستبدل به غيري» خدايا تو كه دينت را حفظ ميكني براي اينكه فرمود: (ذُو فَضْلٍ عَلَي الْعَالَمِينَ) اگر اين (وَلكِنَّ اللّهَ ذُو فَضْلٍ عَلَي الْعَالَمِينَ) نبود فقط يك قضيه ي كليه بود كه بله, اگر امر به معروف و نهي از منكر نباشد رهبراني نباشند فساد عالمگير ميشود خب حالا هستند يا نيستند اين (وَلكِنَّ اللّهَ ذُو فَضْلٍ عَلَي الْعَالَمِينَ) يعني هستند, هستند چون هستند پس بنابراين فساد نميشود اگر (ظَهَرَ الْفَسَادُ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ) شد يك فرصت ديگري هست يك داود ديگري هست يك امام راحلي هم هست بالأخره بساط را برميچيند اين طور نيست كه خداي سبحان به همه مهلت بدهد هر كس هر كاري بخواهد بكند فرمود: (وَلكِنَّ اللّهَ ذُو فَضْلٍ عَلَي الْعَالَمِينَ) در جريان ليلةالمبيت هم همين است آن قسمت هم كه فرمود: (وَمِنَ النَّاسِ مَن يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللّهِ) كه فقط در خصوص حضرت امير(سلام الله عليه) هست پايانش دارد كه خدا (ذُو فَضْلٍ عَلَي الْعَالَمِينَ) اين طور نيست كه خدا رها بكند عالَم را هر كسي هر كاري دلش خواست بكند, بكند فرمود نه, ما اينها را يك مدّت مهلت ميدهيم بعد همه ي اينها را يا ميريزيم در دريا يا ميريزيم زيرزمين يا (خَسَفْنَا بِهِ الْأَرْضَ) ميشود يا (غَشِيَهُم مِنَ الْيَمِّ مَا غَشِيَهُمْ) ميشود فرمود ما طوري ريشه ي اينها را ميكَنيم كه (كَأَن لَمْ تَغْنَ بِالْأَمْسِ) شما ساليان متمادي ميبينيد آثار پهلوي در مملكت بود بعد از 22 بهمن 57 طوري شد كه گويا اصلاً اينها در اين مملكت نبودند تمام آثارشان برچيده شد اين معجزه ي قرآن كريم است فرمود من طوري ريشهكن ميكنم (كَأَن لَمْ تَغْنَ بِالْأَمْسِ), (لَمْ تَغْنَ) يعني (لَمْ تَغْنَ) من طرزي اين چنار را ميكَنم كه گويا ديروز اينجا نبود اين علفهاي نيمسانتي يا يكسانتي كنار نهر را ميبينيد اينها هر روز سبز ميشوند و پژمرده ميشوند يكدانه از اين علفهاي يكسانتي را كنار اين نهر شما بكَنيد فردا بخواهيد بياييد ببينيد جايش كجا بود معلوم نيست آخر چيزي نبود ريشهاي نداشت كه حالا جايش مشخص بشود اما يك چنار كهنسال هزار سالهاي را كه شما بكَنيد چندين سال آن حفرهاش ميماند فرمود من طرزي اينها را ميكَنم مثل علفِ نيمسانتي كه فردا اگر شما بياييد گويا اينها اصلاً اينجا نبودند (كَأَن لَمْ تَغْنَ بِالْأَمْسِ) يعني گويا ديروز اين چنار اينجا نبود, ديروز پهلوي در اين مملكت نبود 23 بهمن كه رفتيد ديديد خبري از پهلويان نيست اين طور ميكَنم منتها انسان بايد باشد منتها فرمود شما نشد ديگري, (إِن تَتَوَلَّوْا يَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَيْرَكُمْ ثُمَّ لاَ يَكُونُوا أَمْثَالَكُم) من دينم را حفظ ميكنم شما نشد شما را ميريزم دور, ديگري. بخواهيد به نام من بيراهه برويد اين طور نيست من دينم را حفظ ميكنم اصل اول.
شما شايسته بوديد به دست شما اصل دوم.
شما ناشايسته بوديد شما را ميريزم دور اصل سوم.
عده ي ديگر را ميآورم اصل چهارم (إِن تَتَوَلَّوْا يَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَيْرَكُمْ ثُمَّ لاَ يَكُونُوا أَمْثَالَكُم) اين است كه ما در دعاهاي ماه مبارك رمضان ميگوييم خدايا توفيق بده تو كه دينت را حفظ ميكني به دست ما حفظ بكن «واجعلني ممن تنتصروا به لدينك و لا تستبدل به غيري» خب اين معنا كه فرمود: (وَلكِنَّ اللّهَ ذُو فَضْلٍ عَلَي الْعَالَمِينَ) اميدي در دلها ايجاد ميكند كه هميشه خدا دينش را حفظ ميكند هيچ ممكن نيست كسي بتواند با اين كارهايي كه بيگانه ميكنند آسيبي به نظام برسانند به انقلاب برسانند به دين برسانند اين شدني نيست بعد در جريان داود(سلام الله عليه) اين كارها را كرده. مطلبي كه الآن مربوط به اين حادثههاست كه در ذيل آيه ي بعد عرض ميكنيم فرمود: (وَسَخَّرْنَا مَعَ دَاوُدَ الْجِبَالَ) مبادا كسي خيال كند كه حالا سليمان(سلام الله عليه) كه مقداري پيشنهاد بهتري داده كه ما اگر اين ضمان يد را به صورت اقساطي بگيريم نه به صورت نقدي كلّ گوسفندها را به صاحب مزرعه ندهيم بلكه بگوييم منافع متّصل و منفصل يكساله را به او بدهيم كه معادل همين خسارت است اين حالا مثلاً در برابر داود(سلام الله عليه) يك برجستگي داشته باشد اين طور نيست (وَسَخَّرْنَا مَعَ دَاوُدَ الْجِبَالَ يُسَبِّحْنَ) خب, اين با كوه سخناني دارد و عدّهاي از اين جبال به امامت داود عبادت ميكنند و داود(سلام الله عليه) وقتي ذاكر خداست كوهها هم با او همتسبيحاند در سوره ي مباركه ي «ص» بخشهايي از جريان داود(سلام الله عليه) را هم ذكر كرده در سوره ي «ص» از آيه ي هفده به بعد فرمود: (اصْبِرْ عَلَي مَا يَقُولُونَ وَاذْكُرْ عَبْدَنَا دَاوُدَ ذَا الْأَيْدِ) است اين داراي قوّت و قدرت بود اين رهبري انقلاب را به او عهده گرفت او با فلاخن توانست جالوت را از پا در بياورد (إِنَّهُ أَوَّابٌ) او اهل ناله است اُوب دارد, رجوع دارد, مرتّب رجوع دارد اينكه ميگويند مُنيب است:
مُنيب گاهي از نابَ يَنِيب است گاهي از ناب يَنوب, اين يا نابَ يَنيب يعني انقطع, يَنقطع عن الناس يا نابَ ينوب پشتسر هم در نوبت است مكرّر مواظب است كه در باز بشود درِ رحمت باز بشود برود آنجا اين مرتّب در نوبت است بعضيها هستند كه در نوبت نيستند گاهي توبه ميكنند بعد يادشان ميرود يا بر فرض توبه كردند فضلِ مَزيد چون تكرار توبه هم مستحب است شما در كتابهاي فقهي در رواياتي كه مرحوم صاحب وسائل نقل كرده اين است كه اگر كسي خطيئهاي كرده تكرار آن توبه مستحب است تكرار استغفار هم مستحب است اين در نوبت است, اين در نوبت است يعني هميشه در صف است چنين آدمي را ميگويند مُنيب اين يا از نابَ يَنيب است يعني «إنقطع يَنقطع عن ما سوي الله إلي الله» يا نائماً در نابَ ينوب است در نوبت است خب اگر كسي هميشه در نوبت است هميشه ثبتنام كرده هميشه منتظر است هميشه حق را دريافت ميكند چنين آدمهايي را ميگويند أوّاب است, اُوب دارد, رجوع دارد آبَ هم به معناي رَجَعَ است اين هميشه در نوبت است اين چون كثيرالرجوع است به او ميگويند أوّاب بعد فرمود: (إِنَّا سَخَّرْنَا الْجِبَالَ مَعَهُ) خب تَسخير كرده چه كار كرده يعني, او معدنهاي كوهها را اينكه تسخيرِ مُلكي بود كه در بحث ديروز گذشت نه خير, ما تسخير ملكوتي داريم كه با او در بامداد و شامگاه تسبيح ميكنند (يُسَبِّحْنَ بِالْعَشِيِّ وَالْإِشْرَاقِ٭ وَالطَّيْرَ مَحْشُورَةً كُلٌّ لَّهُ أَوَّابٌ ٭ وَشَدَدْنَا مُلْكَهُ وَآتَيْنَاهُ الْحِكْمَةَ وَفَصْلَ الْخِطَابِ) اين داود است پس بنابراين اگر يك قصّه ي كوتاهي درباره ي حضرت سليمان(سلام الله عليهما) در ذيلش اشاره شد به معني برتري سليمان نيست فرمود: (وَكُنَّا فَاعِلِينَ) ما اين كارها را هميشه ميكنيم منتها شما خبر نداريد. چه كسي را تابع چه كسي قرار ميدهيم, چه چيزي تابع چه چيزي قرار ميدهيم, چه چيزي را تابع چه كسي قرار ميدهيم اينها كارهاي ماست ما سلسله جبال را گفتيم در نماز جماعت داود شركت كنيد (يَا جِبَالُ أَوِّبِي مَعَهُ) اين امر تكويني است ديگر اي كوهها در نماز جماعت داود شركت كنيد در تسبيح داود شركت كنيد (وَكُنَّا فَاعِلِينَ) بعد فرمود: (وَعَلَّمْنَاهُ صَنْعَةَ لَبُوسٍ لَكُمْ) ما راه زرهبافي را به داود نشان داديم تا شما را در جنگها حفظ بكند آن روز بشرهاي اوّلي مستحضريد يك وقت بر بشر گذشت كه در سوره ي مباركه ي «بقره» قصّه ي اينها آمده و «مائده» كه نميتوانستند بفهمند جنازهها را چطور بايد دفن بكنند خب اين دوتا برادر كه «قَتَلَ قابيل هابيل» را «قَتل أحدهما» ديگري را اين دو فرزند آدم كه يكي ديگري را كُشت ماند در دستش ديگر كه نميداند اين جنازه را چه كار بكند روزي بر بشر گذشت كه نميفهميد جنازه را چطور دفن بكند بعد (بَعَثَ اللّهُ غُرَاباً يَبْحَثُ فِي الْأَرْضِ لِيُرِيَهُ كَيْفَ يُوَارِيغ سَوْءَةَ أَخِيهِ) اين بشر اوّلي بود بعد كم كم, كم كم الآن به اينجا آمده كه «به زير آوري چرخ نيلوفري را» خب آن بشر كم كم, كم كم رسيده به عصر داود كه با فلاخن پيروز ميشد آن روز مسئله ي زرهبافي يك امر پيشبينيشدهاي نبود.
مرحوم طبرسي در مجمعالبيان نقل ميكند كه لقمان رفته بود روزي معاصر داود(سلام الله عليه) بود رفته بود ديد او دارد كاري انجام ميدهد با آن آهنها متوجّه نشد كه او دارد چه كار ميكند خواست بپرسد گفت بالأخره وضع معلوم ميشود من چرا بپرسم, نشست, نشست وقتي داود اين زره را تمام كرد و در بَر كرد گفت اين براي محافظت در ميدانهاي جنگ چيز خوبي است لقمان گفت من كه ساكت بودم صبر كردم بركتِ سكوتم را يافتم كه انسان وقتي ساكت باشد بهجا نتيجه هم را بهجا ميگيرد اين قصّه را مرحوم امينالاسلام در مجمعالبيان نقل كرد خب آن روز وقتي داود(سلام الله عليه) زره را ساخت كه مردم در جنگها از خطر بيگانه محفوظ بمانند نوبَري بود پيام قرآن در اين جريان اين است كه ما به داود زرهبافي ياد داديم تا شما يعني شما, شما امّت مسلمان شما جامعه ي بشري شاكر باشيد كه در بين ما كساني هستند دانشمنداني هستند كه كارهايي ميكنند كه ما را از دشمن حفظ ميكنند.
جريان انرژي هستهاي به منزله ي زره عصر ماست شهدايي كه در اين راه دادند اين شهيد دكتر مجيد شهرياري يا ساير اساتيد دانشگاه اينها زرهبافان شهر ما هستند خدا به داود(سلام الله عليه) نگفت من زرهبافي را يادت دادم تا تو شاكر باشي كه به مردم ميگويد شما شاكر باشيد كه در شماها كساني هستند كه شما را از دشمن حفظ ميكنند خب زره را وجود مبارك داود براي شخصِ خودش بافت آن وقتي كه زره نداشت كه پيروز شد و رهبر انقلاب شد اين زره يك وسيله ي دفاعي است كه جامعه ي بشري را از مهاجمتِ مهاجمان بيراه حفظ ميكند اين انرژي هستهاي اين طور است, اين نيروهاي رزمي اين طور است, اين بحثها همين طور است الآن بزرگان ما, علماي ما, فضلاي ما در حوزه همان اندازه اين ترور را محكوم كردند و ميكنند كه دانشگاه اين كار را كرده براي شهداي آنها طلب مغفرت ميكنند امروز كه اين دكتر مجيد شهرياري را به امانتِ الهي سپردند شما فضلا اگر توانستيد امشب يك صلات ليلةالدفن برايش بخوانيد شما كه از نزديك اين را نميشناختيد كه يك آدم متشرّعي بود اهل ديانت بود, اهل صوم و صلات بود, اهل نماز بود, اهل دعا و ذكر بود اين طور بود اگر فرصت كرديد براي رضاي خدا هر كدام ما يك صلات ليلةالدفني براي اين شهيد بخوانيم براي همه ي شهدا از صدر اسلام تا الآن شهداي انقلاب, شهداي حوزه, شهداي دانشگاه براي هر كسي كه شربت شهادت نوشيد براي جان ما اين شكر لازم است طلب مغفرت لازم است ملاحظه بفرماييد اين آيه بحث تفسيري تنها اين نيست كه ما مفهوم را درك كنيم به جامعه ميگويد من زرهبافي را ياد داود دادم تا شما شاكر باشيد براي اينكه اين چيزي ساخت كه شما را از دشمن حفظ ميكند يعني داود تنها شاكر باشد يعني مجيد شهرياري تنها شاكر باشد يا جامعه بايد شاكر باشد خب اين ببينيد بيگانه از هر سلاحي دارد استفاده ميكند.
در آستانهي محرّميم وجود مبارك ابيعبدالله براي او حيات و ممات يكسان است در آن قتلگاه حرف پيغمبر را زده, حرف قرآن را زده فرمود بسيار خب ما ميدانيم جهان همهشان مسلمان نميشوند جدّ من هم ميدانست خدا هم به اينها آموخت ولي قرآن (رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ) است (رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ) بودن قرآن, (وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا كَافَّةً لِّلنَّاسِ) يا (رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ) با اينكه فرمود: (وَإِن تُطِعْ أَكْثَرَ مَن فِي الْأَرْضِ) كذا و كذا, (وَمَا أَكْثَرُ النَّاسِ وَلَوْ حَرَصْتَ بِمُؤْمِنِينَ) با اينكه خدا يقيناً ميداند كه خيليها ايمان نميآورند به پيغمبر اعلام كرد فرمود تو رحمتِ جهاني هستي براي اينكه پيغمبر هم به ما آموخت من هم در قتلگاه ميگويم بسيار خب, من ميدانم شما مسلمان نميشويد كافر هستيد ولي بالأخره ميخواهيد يك زندگي مرفّه داشته باشيد يا نه, حالا اگر كسي كافر شد بايد زندگيِ جنگلي داشته باشد يا زندگي رفاه نسبي نصيبش بشود فرمود اگر كافر هستيد در زندگيِ دنيايي بخواهيد رفاهي داشته باشيد من با شما در جنگم زن و بچه ي من چه كار كردند رعايت اين معنا براي كفّار هم پيام دارد اين دين است اين عاشورا الآن در پيش است غرض اين است كه شما آقايان كه ـ انشاءالله ـ محرم و صفر را در پيش داريد آن اوج اسلام را, عظمت اسلام را, جهاني اسلام را, مكرّرات را بگذاريد كنار حرفهايي كه همهجا هست بگذاريد كنار حرفهاي نو مطرح كنيد, با اخلاص مطرح كنيد, هرگز بيوضو منبر نرويد, هرگز منبرفروشي نكنيد, سخنفروشي نكنيد حيف است انسان اين حرفها را با درهم و دينار عوض بكند.
وجود مبارك امام باقر سخنراني كرده, نصيحت كرده, يكي بعد از تمام شدن سخنراني به حضرت عرض كرد عجب جواهري ما از شما استفاده كرديم فرمود همين؟! «هل الجوهر إلاّ الحَجَر» اين حرفهاي مرا به طلا تشبيه كردي طلا يك سنگِ زردي است چطور به خودت اجازه دادي كه به حرفهاي من بگويي اينها شبيه طلاست شما هم حرفهاي امام باقر و امام صادق(سلام الله عليهما) را نقل ميكنيد خدا تأمين ميكند شما همّتتان بلند باشد او تأمين ميكند بنابراين فرمود مبادا يك وقت بگوييد كلام امام باقر مثل طلاست «هل الجوهر إلاّ الحَجَر» حيفت نيامد كه اين حرفها را به طلا تشبيه كردي شما هم همين حرفها را نقل ميكنيد. غرض آن است كه حوزه مثل دانشگاه داغدار است, حوزه مثل دانشگاه اين ترورها را محكوم ميكند, حوزه مثل دانشگاه اين پيام را به استكبار ميدهد كه خدا (ذُو فَضْلٍ عَلَي الْعَالَمِينَ) است شهرياريها در اين مملكت به لطف الهي كم نيست.
«غفر الله لنا و لكم والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»