درس تفسیر آیت الله جوادی

89/09/09

بسم الله الرحمن الرحیم

(وَدَاوُدَ وَسُلَيْمَانَ إِذْ يَحْكُمَانِ فِي الْحَرْثِ إِذْ نَفَشَتْ فِيهِ غَنَمُ الْقَوْمِ وَكُنَّا لِحُكْمِهِمْ شَاهِدِينَ (78) فَفَهَّمْنَاهَا سُلَيْمانَ وَكُلّاً آتَيْنَا حُكْماً وَعِلْماً وَسَخَّرْنَا مَعَ دَاوُدَ الْجِبَالَ يُسَبِّحْنَ وَالطَّيْرَ وَكُنَّا فَاعِلِينَ (79) وَعَلَّمْنَاهُ صَنْعَةَ لَبُوسٍ لَكُمْ لِتُحْصِنَكُم مِن بَأْسِكُمْ فَهَلْ أَنتُمْ شَاكِرُونَ (80) وَلِسُلَيْمانَ الرِّيحَ عَاصِفَةً تَجْرِي بِأَمْرِهِ إِلَي الْأَرْضِ الَّتِي بَارَكْنَا فِيهَا وَكُنَّا بِكُلِّ شَيْ‏ءٍ عَالِمِينَ (81)

     در اين سوره ي مباركه ي «انبياء» كه قبلاً نام مبارك انبيا به طور اجمال به متن بيان شد شرح حال برخي از آنها را با ذكر مقاومتهاي آنها و پيروان آنها در اين سور‌ه ذكر مي‌كنند:

نوبت به وجود مبارك داود و سليمان(سلام الله عليهما) رسيد كه فرمود: (وَدَاوُدَ وَسُلَيْمَانَ) آنها يا منصوب‌اند به (آتَيْنَا) كه بعد ذكر مي‌شود يا منصوب‌اند به فعلِ محذوف يعني «واذكر داود و سليمان» قصّه‌اي مربوط به جريان داوري بين وجود مبارك داود و سليمان اختلاف نظر بود آن را نقل مي‌كند بعد خصوصيّتهايي كه خداي سبحان به داود(سلام الله عليه) مرحمت كرد آنها را ذكر مي‌كند و خصوصيّتهايي هم كه به وجود مبارك سليمان مرحمت كرد آنها را جداگانه ذكر مي‌كند. فرمود: (وَدَاوُدَ وَسُلَيْمَانَ) يعني «واذكر داود و سليمان» يا (كُلّاً آتَيْنَا) كه اين (آتَيْنَا) ناصب داود و سليمان باشد. به ياد اينها باش (إِذْ يَحْكُمَانِ فِي الْحَرْثِ).

اصل قضيه اجمالاً عبارت از اين بود كه يك مزرعه ي كشاورزي بود كه براي كشاورز يا كشاورزان مخصوص بود, دامداري كه دامهاي او شبانه به اين مزرعه كشاورزي حمله كردند كِشت او را خوردند و از بين بُردند صاحب اين مزرعه ي كشاورزي به محكمه مراجعه كرده آمده خدمت داود(سلام الله عليه) و سليمان(سلام الله عليه) هم در جريان قرار گرفت. برخيها نقل كردند كه وجود مبارك داود فرمود خسارت اين مزرعه را آن دامدار بايد بپردازد اين گوسفندها را بايد به عنوان خسارت به صاحب مزرعه بدهد. سليمان(سلام الله عليه) طرز ديگري حكم كرد گفت جمع بين حقّين اين است كه اين دامها را در اختيار كشاورز قرار بدهيم كه از لبنيات اينها و فوايد و بهره‌هاي اين دامها استفاده كند يك, و اين مزرعه را هم در اختيار دامدار قرار بدهيم كه آن را اصلاح كند بارور كند دو, كه هيچ كدام ضرر نكرده باشند. اين حكم سليمان پذيرفته‌شده است اما حالا اين تاريخ حق است يا نه, اين قصّه درست است يا نه, اينها را قرآن تعرّض نكرده اثبات اين مطالب سنگين هم با تاريخ بسيار دشوار است با خبرهاي واحد هم آسان نيست ولي اصولي كه درباره ي قضا و داوري انبيا(عليهم السلام) مطرح است يا اصلِ داوري قابل طرح است عبارت از اين است كه انبيا(عليهم السلام) همان طوري كه در بحثهاي روز يكشنبه اشاره شد حكم اينها برابر با وحي خداست چه اينكه در خصوص همين جريان هم مي‌فرمايد: (وَكُلّاً آتَيْنَا حُكْماً وَعِلْماً) يعني هم از راه وحي و نبوّت علم را ما به اينها داديم پس بنابراين سخن از اجتهادِ مَظنّه و امثال ذلك نيست نظير دوتا فقيه نيستند كه با اجتهاد كار بكنند اين بر اساس ادلّه ي عامّي كه وجود دارد و نصّ خاصّي كه در خصوص اين زمينه است كه وجود مبارك داود و سليمان بر اساس اجتهاد اين حكم را نكردند برخيها براي اينكه دست خودشان به نيابت آنها برسد دامنه ي وحي را, نبوّت را, مقام انبيا را پايين آوردند تا بالأخره بتوانند سقيفه را جانشين كنند و غدير را كنار بزنند چاره‌اي نداشتند و لذا مي‌گويند كه انبيا با اجتهاد خودشان گاهي فتوا مي‌دهند نظير فقهاي معمولي ـ معاذ الله ـ اما غالب بزرگان ما بعد از طرح اين مسئله سخن از اجماع است, سخن از عندنا هست تعبير مرحوم شيخ طوسي(رضوان الله عليه) هم در تبيان سخن از عندناست يعني ما شيعه‌ها فتوايمان اين نيست كه انبيا با اجتهاد ظنّي داوري مي‌كنند يا فتوا مي‌دهند بلكه همه ي اينها به وحي الهي اين كار را مي‌كنند. خب, پس دوتا مطلب هست:

اوّل آن ادله ي عام.

دوّم در خصوص اين مقام, در خصوص اين مقام فرمود: (وَكُلّاً آتَيْنَا حُكْماً وَعِلْماً) ما به هر دوي اين بزرگان و ساير انبيا هم وحي فرستاديم هم علم را و واقعيّت را براي آنها تشريح كرديم پس سخن از اجتهاد نيست.

مطلب بعدي آن است كه در قضا يك قضيّه و يك واقعه دوتا حكم برنمي‌دارد ولو منها كمن واحد. حاكم واحد باشد دوتا حكم ندارد يكي به وسيله ي حاكمِ قبلي يكي به وسيله ي حاكم بعدي مگر اينكه بيّن‌الغي بودن او روشن بشود كه حكم دوم ناسخ حكم اول باشد بنابراين تا اين بيّن‌الغي نشد خطايش روشن نشد حكمِ ثاني معنا ندارد جا ندارد نه از همان حاكم نه از حاكم ديگر اين دو مطلب كه حكمِ قضيه واحد تعدّد حكم راه ندارد چه از حاكم واحد چه از حاكمهاي متعدّد مگر اينكه بيّن‌الغي بودن آن حكم روشن بشود كه به وسيله ي همان حاكم يا حاكم ديگر قضيه جداگانه حكم برمي‌دارد.

مطلب بعدي آن است كه حكم معمولاً از حاكمِ واحد است شورايي نيست كه چند نفر مشورت كنند در انشاي حكم شورا انشا كند اين طور نيست ممكن است در مقدّمات مشورت كنند آن كار خوبي است و مستحب هم هست كه قاضي با عالِمان و فقيهان دين در مسئله ي قضا مشورت بكند حقوقدانان مشورت بكنند اما حكم شورايي نيست كه شورا انشا بكند حكم را آن حاكم و قاضي انشا مي‌كند ديگران در مشورت در مقدمات به او كمك مي‌كنند با او همكاري مي‌كنند و مانند آن. جريان داود و سليمان(سلام الله عليهما) معلوم نيست كه از كدام قبيل بود چون قرآن كريم اينها را ذكر نكرده آيا بعد از حكمِ واقعيِ وجود مبارك داود سليمان حكم كرده و چون خداي سبحان مي‌فرمايد: (فَفَهَّمْنَاهَا سُلَيْمانَ) معلوم مي‌شود او مأمور بود منسوب بود اين مي‌شود نسخ حكم اوّلي اين پيامبري است در قبال آن پيامبر و حكم كرد منتها آيا حالا در آن زمان به پيامبري منسوب شد يا نشد مطلب ديگر است و اگر نه، وجود مبارك داود و سليمان با هم مشورت كردند نظر مشورتي سليمان ترجيح داده شد اين هم آسيبي نمي‌رساند براي اينكه حاكم داود(سلام الله عليه) هست كه در سوره ي مباركه ي «ص» بالصراحه فرمود: (يَا دَاوُدُ إِنَّا جَعَلْنَاكَ خَلِيفَةً فِي الْأَرْضِ فَاحْكُم بَيْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ وَلاَ تَتَّبِعِ الْهَوَي) اين را صريحاِ به داود(سلام الله عليه) فرمود و اگر داود مسئول قضا باشد مشورت بكند با سليمان و نظر سليمان را بپذيرد اين هم ممكن است.

مطلب بعدي آن است كه اگر داود(سلام الله عليه) به عنوان صلح بين المتخاصمين اين نظر را داده نه حكمِ اساسي و جزمي و سليمان(سلام الله عليه) به عنوان حكم كرده اين هم راه‌حلّي است.

مطلب بعدي آن است كه نه، هر دو حكمشان يكي بود منتها در نحوه ي اجرا اختلاف داشتند نحوه ي اجراي وجود مبارك سليمان مقبول‌تر شد چون به جمع بين حقوق نزديك‌تر بود اين هم يك راه دارد كه در حكم اختلافي نيست حكم آن است كه بايد ضرر اين كشاورز تأمين بشود نحوه ي تأمين ضرر كشاورز و نحوه ي اجرايش مورد اختلاف است. مطلب بعدي آن است كه الآن اگر كسي بخواهد در چنين قضيه‌اي حكم بكند بايد حدودش را مشخص بكند آن وقت هم همين طور بود حدودي لابد مشخص كردند يك وقت است مزرعه در شهر است يا روستاست يك وقت در بيابان است مزرعه‌هاي شهري و روستايي كه در داخل شهر است اين حفاظي دارد، حصاري دارد، داربستي دارد بعضي گفتند اين انگور بود بعضي گفتند گندم بود اگر داخل شهر باشد بالأخره نگهبان دارد يك، ديوار و حصار و جدار دارد دو، اما اگر بيابان باشد بخشهاي وسيع چند هكتاري در بيابان رسم بر اين نيست كه آنجاها را ديوار بكشند جداري، حصاري، نگهبان بگذارند در بيابان وسيع است دامها هم بشرح ايضا دام اگر در داخل شهر يا روستا باشد نگهباني دارد كه آن را حفظ بكند در آن استبلش نگه مي‌دارد آغولش نگه مي‌دارد و اينها اما گوسفندهاي چند صد رأسي يا هزار رأسي در بيابان اين نه جداري دارد نه حفاظي دارد نه نگهباني شب مي‌تواند اينها را كنترل كند اينها مواردش فرق مي‌كند بنابراين نمي‌شود گفت جميع موارد يك حكم دارد و آن اين است كه خسارت را فقط دامدار بايد بدهد، اگر كشاورز بايد ديوار بكشيد و نكشيد آن هم مسئول است اگر بايد براي مزرعه خودش نگهبان مي‌گذاشت و نگذاشت آن هم مسئول است و اگر دامدار بايد جدار و حفاظي براي دامش ذكر مي‌كرد و نكرد مسئول است بايد نگهبان مي‌گذاشت براي دامش و نكرد مسئول است بنابراين موارد يكسان نيست اين فروع فراوان يك حكم ندارد بايد ديد كه مورد چگونه بوده است و هيچ كدام از اينها هم با تواتر ثابت نشده كه در جريان حضرت داود و سليمان(سلام الله عليهما) قضيه از چه قرار بود آن مقداري كه قرآن تصريح مي‌كند نزاهت اين دو بزرگوار از خطاي فكري و خطيئه ي عملي است براي اينكه فرمود: (وَكُلّاً آتَيْنَا حُكْماً وَعِلْماً) و قصّه ي اينها را هم ذكر مي‌کند كه هم پيامبر استوارتر بشود و هم جامعه مطمئن‌تر مي‌شود اگر در جرياني خطايي راه پيدا مي‌كرد كه به اين پيامبر نمي‌فرمود اين قصّه را شما بدان كه.

به قرينهي داخلي و خارجي وجود مبارك داود و سليمان(سلام الله عليهما) مصون از خطاهاي فكري و خطيئه ي عملي بودند يك، و اين قضيه هم روشن نيست برخيها خواستند بگويند كه اين قضيه مطابق يعني اين طوري كه مثلاً جريان حضرت سليمان كه خسارت را بايد آن دامدار بپردازد و نحوه‌اش هم اين است كه اين دامها را در اختيار صاحب مزرعه قرار بدهد تا او در اين مدّت از لبنياتش استفاده بكند خودش هم بكوشد خسارتهاي اين كشاورزي را تأمين بكند آن را آبياري بكند به حالت اوّليه برگرداند بعد گفتند كه اين مطابق با آيه است براي اينكه ما هر مطلبي را بايد بر آيه عرضه كنيم اين سخن حق است كه هر مطلبي را بايد بر قرآن عرضه كرد اگر چيزي مخالف قرآن بود مطرود است نه موافقتِ قرآن شرط است بلكه مخالفت قرآن مانع است لكن از قرآن چنين مطلبي استفاده نمي‌شود كه شما خيال كرديد كه كشاورز بايد خسارت را از اين راه بپردازد. به هر تقدير موارد مختلف است الآن هم اگر چنين چيزي اتفاق بيفتد آن طوري كه جناب زمخشري در كشّاف گفته و برخيها هم همان را تأييد كردند اين طور نيست كه ابوحنيفه آن طور گفته شافعي اين طور گفته بايد ببينيم كه عرفِ محل چيست، غرايز مردمي چيست، ارتكاضات مردمي چيست اين در شهر بود، در روستا بود، در بيابان بود، كنار خيابان بود، عادت مردم بر اين است كه اين مزرعه‌هاي عمومي را رها كنند هرگز براي اينها جدار درست نمي‌كنند نگهبان نگه نمي‌دارند شب.

مطلب بعدی آن است كه اگر گوسفند حمله كند روز جايي را مثلاً آسيب برسانند مي‌گويند هَتل و امثال ذلك شب اگر به مزرعه‌اي حمله كرد و آن را آسيب رساند مي‌گويند نَفش، (نَفَشَتْ فِيهِ غَنَمُ الْقَوْمِ) يعني شب بود نه روز خب، نگهبان شب و روز فرق مي‌كند، نگهباني در روستا و شهر و بيابان و خيابان فرق مي‌كند اين طور نيست كه هميشه بشود به يك نحو حكم كرد (نَفَشَتْ فِيهِ غَنَمُ الْقَوْمِ وَكُنَّا لِحُكْمِهِمْ شَاهِدِينَ) اين ضمير جمع را همان طوري كه در روز يكشنبه مشخص شد برخيها گفتند ضمير جمع براي آن است كه حكم داود و سليمان(سلام الله عليهما) با محكوم‌له و محكوم‌عليه اين مجموعه حكمشان را ما شاهديم خب اِسناد حكم به داود و سليمان اسناد به فاعل است اسناد حكم به محكوم‌له و محكوم‌عليه اسناد به قابل است آيا منظور اين است كه اينها هم حكم دارند يا اينكه نه، حكمهم به انبيا برمي‌گردد ما شاهد حكم انبيا(عليهم السلام) بوديم هميشه شاهديم، هميشه حافظيم منتها خداي سبحان دو نحوه شهود دارد دو نحوه حضور دارد يك نحوه حضور دارد در كمين است كه اگر كسي بيراهه رفته او را بگيرد يك وقت در كمين است كه اگر او بخواهد بيفتد دستش را بگيرد اين فرق مي‌كند اينكه فرمود: (إِنَّ رَبَّكَ لَبِالْمِرْصَادِ) خدا در كمين است گاهي كمينِ ديگران است كه اگر يك وقت اينها بخواهند بيراهه بروند جلوي اينها را بگيرد يك وقت كمين است كه اگر مؤمني دارد آسيب مي‌بيند دستگيري كند اين هست، شيطان در كمين است كه رهزني بكند و (لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَكَ الْمُسْتَقِيمَ) بل قعيدا جاي من هم كنار صراط مستقيم است در سبيل‌الغيّ كه آنجا نمي‌نشيند كه آنجا كساني هستند كه خودشان افتادند و جزء شياطين‌الانس والجن‌اند اين سرِ راه مستقيم مي‌نشيند كه نمي‌گذارد اينها سالكان كوي حق اين راه را طي كنند يا اگر دارند طي مي‌كنند تند نروند كُند بروند يا اگر كُند بروند كُندتر بروند اين كارش است كه گفت (لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَكَ الْمُسْتَقِيمَ) و آدرس هم دارد چون جاهاي فساد و آلوده و مراكز فساد كه آنجا نيست آنجا انداختيد در زندان آنها مشغول كار خودشان‌اند آنها جزء شياطين‌الانس‌اند اينهايي كه در بستر مستقيم دارند حركت مي‌كنند شيطان خودش را اينجا مي‌رساند كه جلوي اينها را بگيرد.

شيطان در كمين است تا رهزني بكند ذات اقدس الهي هم در كمين است كه اگر كسي بيراهه رفتنِ او زياد شده و به هيچ وجه برنمي‌گردد او را بگيرد و عذاب گرفتار كند اگر نه، مؤمن است و احيانا ممكن است خداي ناكرده لغزشي داشته باشد در كمين است كه دستگيري كند اين حضورِ خداست آنكه در آيه ي 60 و 61 سوره ي مباركه ي «يونس» روز يكشنبه خوانده شد كه فرمود هر كاري مي‌كنيد ما آنجا شاهديم (وَمَا تَكُونُ فِي شَأْنٍ وَمَا تَتْلُوا مِنْهُ مِن قُرْآنٍ وَلاَ تَعْمَلُونَ مِنْ عَمَلٍ إِلَّا كُنَّا عَلَيْكُمْ شَهُوداً إِذْ تُفِيضُونَ فِيهِ) همين است يعني هر كاري كه بخواهيد وارد بشويد ما آنجا حاضريم، ما آنجا حاضريم كه اگر كارتان كارِ خير و حق بود كمبودي داشتيم ما جبرانتان مي‌كنيم خيلي از موارد است كه انسان در اثناي بحث چيزي را كه يادش نبود يادش مي‌آيد در اثناي كار خير چيزي كه امكاناتش فراهم نبود فراهم مي‌شود اينكه خدا فرمود من همه‌جا حضور دارم براي همين است. خب، پس در اينجا كه فرمود: (لِحُكْمِهِمْ شَاهِدِينَ) شايد ناظر به اين باشد كه من شاهدِ حكمِ همه ي انبيا هستم (وَكُنَّا لِحُكْمِهِمْ شَاهِدِينَ ٭ فَفَهَّمْنَاهَا سُلَيْمانَ) ما اين قضيه را و اين فتوا را به هر دو اعلام كرديم براي اينكه فرمود: (وَكُلّاً آتَيْنَا حُكْماً وَعِلْماً) اما راهِ اجراييش را به سليمان تفهيم كرديم اين راهِ اجرايي مي‌شود پس بنابراين هيچ‌كدام خطا نيست (فَفَهَّمْنَاهَا سُلَيْمانَ وَكُلّاً آتَيْنَا حُكْماً وَعِلْماً) البته اين توضيحي مي‌خواهد كه ـ ان‌شاءالله ـ بعد به خواست خدا عرض مي‌شود.

دربارهي خصوصيت حضرت داود(سلام الله عليه) فرمود: (وَسَخَّرْنَا مَعَ دَاوُدَ الْجِبَالَ يُسَبِّحْنَ) تَسخيرِ مُلكي را خداي سبحان براي همه قرار داد فرمود كوه مسخَّر شماست، زمين مسخّر شماست، اين كُرات مسخّر شما هستند شما برويد عالِمانه بتوانيد الآن اين سفينه‌هاي باسرنشين، بي‌سرنشين كه مي‌روند اين منظومه‌هاي شمسي را فتح مي‌كند اينها خداي سبحان مسخَّر كرده است يك، خدا مسخِّر است براي بشر مسخَّر كرده است كه بشر كَند و كاو كند بهره‌هاي علمي ببرد دو، فرمود: (وَسَخَّرَ لَكُم مَا فِي السَّماوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ) خب سماوات و آنچه در سماوات است فرمود براي شما مسخّر كردم راهِ علمي را طي كنيد و بهره‌برداري كنيد آن هم مثل زمين است ديگر فرق نمي‌كند كه آنهايي كه در كُرات ديگرند زمين را هم به صورت يك ستاره مي‌بينند مي‌گويند آن چيست، خبر ندارند كه، اين يك ستارهي خيلي ضعيفي است كه شبها سو سو مي‌زند نمي‌دانند اينجا چه خبر است كه مي‌گويند آيا مي‌شود ما دسترسي پيدا كنيم به اين ستاره ي ضعيف اين هم شب نور دارد ديگر يك ستاره ي كوچكي است اين طور نيست كه حالا از كُرات ديگر ما باخبر باشيم و در بعضي از سخنان نوراني حضرت امير(سلام الله عليه) هست كه «فيها مدائنَ كمدائنكم» شهرهايي آنجاست مثل شهرهاي شما هنوز كشف نشده فرمود اين‌چنين نيست كه عالَم همين‌ مقدار باشد كه شما مي‌بينيد (فَلاَ أُقْسِمُ بِمَا تُبْصِرُونَ ٭ وَمَا لاَ تُبْصِرُونَ) اين (مَا لاَ تُبْصِرُونَ) معنايش اين نيست با تلسكوپ مي‌بينيد كه بعضي چيزهاست كه با تلسكوپ هم نمي‌بينيد پس بعضي از امور هستند كه هنوز كشف نشدند در اختيار بشر نيست ما كه از صُنع ذات اقدس الهي خبري نداريم خيليها ممكن است كه در اين آسمانها باشد در اين منظومه باشند شب اين كُرهي زمين را كه مي‌بينند سو سو مي‌زند نمي‌دانند در اينجا چيست مي‌گويند آيا كسي آن داخل باشد يا نباشد ما هم وضعمان همين طور است اگر ما كلّ اين مجموعه را ذات اقدس الهي براي ما مسخّر قرار داد ما اين راهِ علمي را داريم به اين شرط كه از علم بهرهي سوء نبريم فرمودند:

     مستأكِل به علم نباشيد يك.

      اگر چيزي را بلد بوديد كتمان كرديد به ديگران نياموختيد لِجامِ از جهنّم و عذاب در قيامت به دهنهي انسانِ كاتِم مي‌زنند دو.

عالِمي كه علمش را به جامعه نداد «ألجمع الله بلِجام مِن نار» اين دين است كه حامي علم است شما الآ‌ن مي‌بينيد كشوري كه چهارتا مسئله بلد اين دورش را محاصره مي‌كند تحريم مي‌كند محاصره مي‌كند رفت و آمد را ممنوع مي‌كند اين زندگي، زندگي معقول و حياتِ انساني نيست آنها هم اگر بخواهند ترقّي بكنند هم راهش اين نيست آدم اگر (مَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُونَ) باشد علمِ بهتري نصيبش مي‌شود. به هر تقدير ما از تسخير آسمانها مي‌توانيم بهره ي مُلكي ببريم كوهها هم همين طور است اما اينكه دربارهي وجود مبارك حضرت داود فرمود: (وَسَخَّرْنَا مَعَ دَاوُدَ الْجِبَالَ) تسخيرِ ملكوتي است فرمود ما نماز جماعتي داريم كه امام جماعت حضرت داود است مأمومين اين سلسله جبال‌اند همه به او اقتدا مي‌كنند دارند نماز جماعت مي‌خوانند اين طور تسبيح مخصوص انبياست (وَسَخَّرْنَا مَعَ دَاوُدَ الْجِبَالَ يُسَبِّحْنَ وَالطَّيْرَ) بعد به اين مأمومين هم گفتيم (يَا جِبَالُ أَوِّبِي مَعَهُ) شما هم تأبيب كن، آه و ناله كن، شما هم زاري كن اين تسخيرِ ملكوتي براي آنهاست اين بارها اين روايت را كه هم مرحوم شيخ طوسي در تبيان هم جناب زمخشري در كشّاف از اهل سنّت نقل كردند اين بود كه در ذيل آيه ي (وَإِنَّ مِنْهَا لَمَا يَهْبِطُ مِنْ خَشْيَةِ اللّهِ) وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود سنگي بود قبل از اينكه من پيامبر بشوم هر وقت مرا مي‌ديد سلام مي‌كرد «كان يُسلِّمُ عليه قبل أن اُبعث و إنّي لأعرفه الآن» الآن هم من آن سنگ را مي‌شناسم قبل از اينكه من پيغمبر بشوم هر وقت مرا مي‌ديد سلام مي‌كرد خب اين طور تسخير، تسخير ملكوتي براي انبيا(عليهم السلام) است فرمود ما سلسل جبال را مسخَّر داود كرديم كه تسبيح‌كنان‌اند در بحثهاي حضرت موساي كليم هم آنجا روشن شد كه اين طور نبود كه بركت در درجه ي اول به كوهِ طور برسد و از ناحيه ي كوه طور موساي كليم متنعِّم بشود اين‌چنين نيست كه (فَلَمّا تَجَلّي رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَكّاً وَخَرَّ مُوسي صَعِقاً) و كوه دَكّ اين‌چنين نيست بلكه به بركت انسانِ كامل با آن مناجات وجود مبارك موساي كليم فيضي نصيب طور شد منتها وجود مبارك موسي صَعقه زد و طور چون آن قدرت را نداشت متلاشي شد نظير (إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَي السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ) كه آنها نمي‌توانند كاري كه انسان تحمل مي‌كند تحمل كنند. به هر تقدير اين طور نيست كه حالا كوه بشود اصل لاق تجلّي باشد و انسانِ كامل از او بركت بگيرد اينجا هم فرمود: (يَا جِبَالُ أَوِّبِي مَعَهُ) خب، (وَسَخَّرْنَا مَعَ دَاوُدَ الْجِبَالَ يُسَبِّحْنَ) ما مسخّر كرديم سلسله جبال را براي داود(سلام الله عليه) كه داود(سلام الله عليه) بشود رهبر اين سلسله جبال و امامِ اينها و آنها هم بشوند مأموم اينها و پيرو اينها بعد مستقيما هم به جبال خطاب مي‌كند (يَا جِبَالُ أَوِّبِي مَعَهُ) فرمود: (وَسَخَّرْنَا مَعَ دَاوُدَ الْجِبَالَ) اين مي‌شود تسخيرِ ملكوتي، پس اينكه در دعاي دوم يا اول صحيفه ي سجاديه هست به همين سبك برمي‌گردد كه تسخير ملكوتي مي‌شود وگرنه آن تسخيرِ ظاهري براي كافر و مؤمن يكسان است الآن سماوات دَرش به روي كفّار و مؤمنين يكسان است اما اينكه در قرآن فرمود درهاي آسمان به روي كفّار باز نمي‌شود (لاَ تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوَابُ السَّمَاءِ) اين همان فتحِ ملكوتي است همان سماء ملكوتي است آن سمائي كه دعا در آنجا مستجاب مي‌شود آن سمائي كه (وَأَوْحَي فِي كُلِّ سَمَاءٍ أَمْرَهَا) وگرنه اين سماء ظاهري كه الآن ترمينال درست كردند رفت و آمد روزانه درست كردند اينكه خدا مي‌فرمايد درهاي آسمان به روي كفّار باز نمي‌شود كه اين آسمانِ مُلكي نيست بنابراين تسخير دو قِسم است، باز بودن درها دو قسم است، خود سماوات دو قسم است (وَسَخَّرْنَا مَعَ دَاوُدَ الْجِبَالَ يُسَبِّحْنَ) در حالي كه تسبيح مي‌كنند. اين كلمه ي (وَالطَّيْرَ) اگر طير هم مانند جبال تسخيرشده باشد براي حضرت داود آن طوري كه براي حضرت سليمان تسخير شد خب اين مي‌شود مفعول‌به «و سخّرنا مع داود الجبال والطّير» اما اگر نه، مشمول تسخير نباشد مي‌شود مفعول‌معه (وَسَخَّرْنَا مَعَ دَاوُدَ الْجِبَالَ) با طير (يُسَبِّحْنَ وَالطَّيْرَ وَكُنَّا فَاعِلِينَ) اين (كُنَّا فَاعِلِينَ) يعني سيره ي مستمرّ ما اين بود كه ما براي انبيا(عليهم السلام) اين قدرتهاي ملكوتي را فراهم مي‌كرديم.

      در كنار اين كارِ ملكوتي دوتا كار هم هست كه يكي مُلكي است و يكي ملكوتي آن مُلكي را اينجا ذكر مي‌كند ملكوتي را در آيه ي ديگر آن كار مُلكي اين است كه فرمود: (وَعَلَّمْنَاهُ صَنْعَةَ لَبُوسٍ) ما به او ياد داديم كيفيت زِره‌بافي را اينجا سخن از تعليم است راهِ علمي دارد راه فكري دارد يعني انسان مي‌تواند با آموزش زِره‌باف بشود بله، اما آن كار ملكوتي راهِ علمي و فكري ندارد كه فرمود: (وَأَلَنَّا لَهُ الْحَدِيدَ) آنجا ديگر «وعلمناه إلانة الحديد» نيست (وَأَلَنَّا لَهُ الْحَدِيدَ) است يعني آهن را در دست او ما نَرم كرديم اين ديگر راهِ درس و بحث و راه فكري ندارد كه انسان برود درس بخواند ببيند چگونه آهن را مثل موم نرم مي‌كند آن به قداست آن روحِ وليّ خدا وابسته است نظير كاري كه وجود مبارك ابراهيم خليل كرد در احياي آن طيور يا كاري كه وجود مبارك عيسي(سلام الله عليه) كرد در احياي مُرده‌ها اينها راهِ علمي، معجزه علم نيست كه آدم برود درس بخواند معجزه ياد بگيرد علومِ قَريبه موضوع موضوع دارد، محمول دارد، مسئله دارد، مباني دارد، منابع دارد اينها دارد اما معجزه فقط به قداست روح وابسته است علومِ قريبه چه حقّش، چه باطلش، چه نافعش، چه ضارّش، چه سِحر و شعبده و جادو و طلسم و امثال ذلكش چه علوم ديگرش همه‌شان موضوع و محمول و مسئله و مبادي دارند منتها بعضي در دسترس‌اند بعضي در دسترس نيستند، بعضي نافع‌اند بعضي نافع نيستند و مانند آن.

اِعجاز جزء سنخ علوم نيست كه آدم برود درس بخواند موضوع ياد بگيرد محمول ياد بگيرد مسئله ياد بگيرد معجزه بياورد اين طور نيست به قداست روح وابسته است كه به منبع غيبي مرتبط است كه اگر خدا بخواهد اراده ي اين شخص فاني در اراده ي خداست و انجام مي‌دهد مشمول قُربين است و امثال ذلك آن لذا در جريان اِلانهي حديد فرمود: (وَأَلَنَّا لَهُ الْحَدِيدَ) ما آهن را در دست او نرم كرديم اين طور نيست كه حالا ما به او ياد داده باشيم كه چگونه آهن را تو نرم بكن لذا آن را در بخش ديگر ذكر كرد و از آن هم به عنوان تعليم ياد نكرده است (وَعَلَّمْنَاهُ صَنْعَةَ لَبُوسٍ لَكُمْ) براي اينكه اين زِره شما را حفظ بكند در جنگها و اينها. در جريان لباسهاي نَخي و پشمي و امثال ذلك كه در سوره ي مباركه ي «نحل» اوايل سوره ي مباركه ي «نحل» گذشت آن ديگر بافندگيهاي عمومي بود كه فرمود: (فِيهَا دِفْ‏ءٌ وَمَنَافِعُ وَمِنْهَا تَأْكُلُونَ) شما گرم مي‌شويد و از اين پارچه‌ها بهره مي‌بريد آيه ي پنج سوره ي مباركه ي «نحل» اين بود (وَالْأَنْعَامَ خَلَقَهَا لَكُمْ فِيهَا دِفْ‏ءٌ وَمَنَافِعُ وَمِنْهَا تَأْكُلُونَ) از لبنياتش، از گوشتش، از پوستش، از شيرش استفاده مي‌كنيد از پشمش استفاده مي‌كنيد گرم مي‌شويد اين ديگر عمومي است اما در جريان زِره‌بافي وجود مبارك داود يك رشته ي خاصّي است كه فرمود: (وَعَلَّمْنَاهُ صَنْعَةَ لَبُوسٍ لَكُمْ لِتُحْصِنَكُم مِن بَأْسِكُمْ) كه بأس معمولاً مصداق شفّاف و روشنش در همان نبردهاست.

     «و الحمد لله ربّ العالمين»