89/09/06
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: آيات 73 تا 77 سوره انبياء
﴿وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرَاتِ وَإِقَامَ الصَّلاَةِ وَإِيتَاءَ الزَّكَاةِ وَكَانُوا لَنَا عَابِدِينَ﴾ ﴿وَلُوطاً آتَيْنَاهُ حُكْماً وَعِلْماً وَنَجَّيْنَاهُ مِنَ الْقَرْيَةِ الَّتِي كَانَتْ تَعْمَلُ الْخَبَائِثَ إِنَّهُمْ كَانُوا قَوْمَ سَوْءٍ فَاسِقِينَ﴾ ﴿وَأَدْخَلْنَاهُ فِي رَحْمَتِنَا إِنَّهُ مِنَ الصَّالِحِينَ﴾ ﴿وَنُوحاً إذْ نادي رَبَّهُ فَاستَجَبْنا لَهُ فَنَجِّيْناهُ وَأَهْلَهُ مِنَ الْكَرْبِ الْعَظِيمِ﴾ ﴿وَنَصَرْنَاهُ مِنَ الْقَوْمِ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا إِنَّهُمْ كَانُوا قَوْمَ سَوْءٍ فَأَغْرَقْنَاهُمْ أَجْمَعِينَ﴾
سنّت حنفيهی انبياي ابراهيمي را اين بخش از آيات مشخص ميكند براي اينكه فرمود ما ابراهيم و لوط را نجات داديم به او اسحاق و يعقوب داديم بعد فرمود اينها مستمرّاً بندگان خدا بودند ﴿وَكَانُوا لَنَا عَابِدِينَ﴾ هم عبادت اينها استمرار داشت و هم توحيد اينها براي اينكه هم ﴿وَكَانُوا﴾ ذكر شده است هم ﴿لَنَا﴾ بر ﴿عَابِدِينَ﴾ مقدم شد كه فرمود: ﴿وَكَانُوا لَنَا عَابِدِينَ﴾ نه «كانوا عابدين لنا» اين تقديم ﴿لَنَا﴾ مفيد حصر است آن تعبير ﴿كَانُوا﴾ هم مفيد استمرار. منتها يك وقت بحث در اين است كه عبادتهاي اينها هميشه براي خدا بود و هميشه اينها عبادت ميكردند كه مضمون اين آيه است. يك وقت است انسان ميخواهد بگويد كه تمام شئون اينها عبادت بود استفاده ی اين مطلب از اين آيه دشوار است استفاده ی مطلب از آيه ی ﴿إِنَّ صَلاَتِي وَنُسُكِي وَمَحْيَايَ وَمَمَاتِي لِلّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ﴾ آسان است اين يك، و استفاده ی اين مطلب از دعاي نوراني «كميل» ممكن است كه «و حالي في خِدْمَتِكَ سَرمداً» اين دو طايفه از ادله ی قرآني و روايي ميشود استفاده كرد كه اينها دائماً به ياد خدا هستند كسي كه نشستنش رو به قبله است، كسي كه دائماً باوضوست، كسي كه هيچ كاري را انجام نميدهد مگر اينكه «بسم الله» ميگويد و معناي «بسم الله» گفتنِِ قبل از كار اين است كه اين كلمه ی نوراني يك قرنطينه است اينكه به ما ميگويند هر كاري ميكنيد به نام خدا باشد اين يك قرنطينه است براي اينكه انسان كارِ مكروه يا حرام را كه نميتواند به نام خدا انجام بدهد بگويد «بسم الله الرحمن الرحيم» آن وقت يك كار مكروه يا حرامي انجام بدهد قهراً كارها يا مستحب است يا واجب چنين افرادي مصداق «و حالي في خدمتك سرمداً» هستند، چنين افرادي مصداق ﴿إِنَّ صَلاَتِي وَنُسُكِي وَمَحْيَايَ وَمَمَاتِي لِلّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ﴾ هستند غذا خوردن آنها هم بر اساس «قوّ علي خِدمتك جوارحي» است نه اينكه غذا ميخورند كه لذّت ببرند نكاح اينها مستحضريد برخيها همسر انتخاب ميكنند كه غريزه را تأمين كنند برخيها همسر انتخاب ميكنند كه گفته ی پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) را امتثال كنند حضرت با چشمِ ملكوت به نكاح نگاه ميكند فرمود: «مَن تَزَوَّجَ فقد أحرز نصف دينه» آن وقت اين نكاح ملكوتي كجا آن نكاحِ حيواني كجا اگر «مَن تَزَوَّجَ فقد أحرز نصف دينه» مطلوب شد كه مهمترين لذّت نزد مردم لذّت نكاح است اگر نكاح حفظ دين شد كه انسان نه نامحرم را نگاه كند نه نامحرمي او را نگاه كند اين ميشود ﴿لِلّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ﴾ بنابراين آنكه در دعاي «كميل» ميگويد «و حالي في خدمتك سرمدا» يا آن آيه را ميخواهد درباره ی خود پياده كند كه نه تنها صلات و مناسك حج و عُمره و امثال ذلك ﴿لِلّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ﴾ بلكه «حياتي و مماتي لله ربّ العالمين» اين با آن نگاه دارد نگاه ميكند هم با نگاهِ «قوّ علي خدمتك جوارحي» كنار سفره مينشيند هم با «مَن تَزَوَّجَ فقد أحرز نصف دينه» نكاح ميكند چنين آدمي البته «خوشا آنان كه دائم در نمازند» اين دائمالصلاة است.
روايت مرحوم صاحب وسائل نقل كردهاند كه اگر كسي دائماً به ياد خداي سبحان باشد اين جزء كساني است كه ﴿الَّذِينَ هُمْ عَلَي صَلاَتِهِمْ دَائِمُونَ﴾ اينها دائمالصلاتاند آنكه ميگويند «خوشا آنان كه دائم در نمازند» نه يعني كسب و كارش را رها ميكند نه كشاورزي دارد، دامداري دارد، تجارت دارد، درس و بحث دارد ولي همه ی اينها ﴿لِلّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ﴾ است.
سنّت انبياي ابراهيمي همين است كه ﴿كَانُوا لَنَا عَابِدِينَ﴾ هست ﴿إِنَّهُ مِنَ الصَّالِحِينَ﴾ هست و اقامه ی صلات دارند ايتاي زكات دارند و مانند آن و به جايي رسيدند كه كارِ فرشتهها را انجام ميدهند و افراد ديگر را به عنايت الهي هدايت ميكنند با يك دست افراد را هدايت ميكنند سخنراني ميكنند، كتاب مينويسند، تأليف و تعليم و تربيت دارند با يك دست ديگر هم به اينها پاداش و جايزه ميدهند آن هدايت تشريعي كه عام است همگان را هدايت ميكند كسي نيست كه از هدايت تشريعي و ابتدايي اينها بيبهره باشد مگر اينكه كسي خودش را محروم بكند وگرنه اينها مظهر آن رحمتِ رحمانيهاند همه را دارند هدايت ميكنند با دست ديگر هم دست پُر ميآيند آن جايزه دستشان است اگر كسي هدايت ابتدايي را محترم شمرد و عمل كرد و چند قدم پيشرفت كرد يك هدايت پاداشي به او ميدهند قلب او را به سَمتي گرايش ميدهند ميبينيد بعضيها حوصله ی درس خواندن را ندارند، بعضيها حوصله ی گوش كردن حرفهاي ديگر را ندارند، حوصله ی ديدن بعضي از سريالها را ندارند اين گرايش است ديگر اين ﴿جَزَاءَ بِمَا كَانُوا يَكْسِبُونَ﴾ است اين نظير ذوق نيست كه همگان يكسان باشند اين چيزي است كه انسان محصول اعمال گذشته ی خودش را ميگيرد، بنابراين اين هدايت، هدايت ايصالِ طريق است.
فرمايش سيدناالاستاد درباره هدايت ايصالِ طريق که اين ايصال طريق هم رايگان نيست ميبينيد خدا يك مهمان را كه دعوت ميكند يك عدّه را ميفرستد دنبالشان وسيله ی نقليه هم فراهم ميكند يك عدّه راه باز است هر كه بخواهد بيايد ميآيد اما خواص را كه دعوت ميكند يك عدّه را ميفرستد دنبال آنها اين انبياي الهي فرستادههاي خدايند در كنار دلهاي مردان وارسته بنابراين نه جبري در كار هست نه تبعيضي در كار هست نه تفاوت بيجايي در كار است و مانند آن، انبياي ابراهيمي اين طور هستند و چقدر وجود اهل بيت براي اين سرزمين نافع كه اينها همين انبياي ابراهيمي همين توحيد را منتشر كردند در خاورميانه بخشهاي وسيعي از اينها هم رفته به اين قسمتهاي آسيا در هند بخشي هم رفته در يونان بخشهايي هم در اين منطقه ی حجاز و ايران و شامات و اينها مانده است آنجا كه راه اهل بيت رسيده كه فرمودند: «داخلٌ في الأشياء لا بالممازجه» اين حرفهاي توحيدي مصونِ از شرك رواج پيدا كرد آنجا كه اهل بيت علي و اولاد علي(عليهم السلام) حضور نداشتند همين مسائل توحيدي كه خدا همه جا حضور دارد خدا مطلق است جايي از خدا خالي نيست همين حرفها بدون مفسّر و بدون مبيّن و بدون معلّم رفته در سرزمين هند شده برهما و برهمن و شركآلود همين حرفها بود اين رفته آنجا «داخلٌ في الأشياء بالممازجه» شد اما شما ببينيد قدم به قدم در سخنرانيهاي آنها در نامههاي آنها در درسهاي اهل بيت اين است كه «داخلٌ في الأشياء لا بالممازجه» حلول نيست، اتّحاد نيست، امتزاج نيست، بستگي نيست، تقييد نيست اينها آمده اين اوصاف سلبي را ذكر كردند لذا موحّدان ايران مصون ماندند به بركت همين تعليمات، حكما همينها را گرفتند ما در ايران به لطف الهي آن مسئله ی شرك و اينها را اصلاً بعد از اسلام نداشتيم اما شما وقتي اليوم هم وارد سرزمين هند ميشويد ميبينيد اين ابتلاعات هست. خب، اينها انبياي ابراهيمي بودند كه راههايشان را مشخص كردند.به وسيلهی همين انبياي ابراهيمي حل شد ديگر تا آنهايي كه اينها را نپذيرفتند آلوده بودند آنهايي كه الآن بايد اين دينشناسان اين مراكز اديانشناسي به اصطلاح اينها مشخص كنند كه جناب زرتشت معاصر با كدام يك از سلاطين ايران بود يك، و چون جزء انبياي اولواالعزم نيست زير پوشش كدام يك از انبياي اولواالعزم بود دو، يقيناً بعد از وجود مبارك ابراهيم است.
وجود مبارك ابراهيم از انبياي اولواالعزم است كلّ خاورميانه الآن زير پوشش هدايت ابراهيمي است وجود مبارك پيغمبر اسلام(صلّي الله عليه و آله و سلّم) كه مُتمِّم و مكمِّل همه ی حرفهاست همين را تكميل كرده و ائمه(عليهم السلام) هم همين را تبيين كردند ولي بالأخره اگر ايران سهمي از اين معارف دارد به بركت انبيايي است كه در خاورميانه آمدند و همه ی اينها زيرمجموعه ی وجود مبارك ابراهيم خليلاند ديگر، اگر اينها نبودند آن وقت آن شعر صادق بود كه «گر نبودي كوشش احمد تو هم ميپرستيدي چو اجدادت صنم» همين بود ديگر ولي اينكه ميبينيد الآن در طيّ اين 1400 سال ايران به لطف الهي نظير هند آلوده به برهما و برهمن و امثال ذلك نيست براي اينكه اين خطبههاي نوراني اهل بيت قدم به قدم اين صفات سلبيه را مشخص كردند «داخلٌ في الأشياء لا بالممازجه» اين «لا بالممازجه» جزء محكمات روايات ماست. خب، بعد از اينكه جريان حضرت ابراهيم را ذكر فرمود از لوط(سلام الله عليه) سخني به ميان آورد اين كلمه ی ﴿لُوطاً﴾ كه منصوب است ميتواند منصوب باشد به ﴿آتَيْنَاهُ﴾ قبل كه به ﴿آتَيْنَاهُ﴾ بعد تفسير ميشود ولي آن لوطي كه در آيه ی 71 منصوب است كه فرمود: ﴿وَنَجَّيْنَاهُ وَلُوطاً إِلَي الْأَرْضِ الَّتِي﴾ اين لوط اگر مثل حضرت ابراهيم در معرض تهديد بود مفعولبه ميشود يعني ما لوط را نجات داديم و اگر مثل حضرت ابراهيم در معرض تهديد نبود كسي كاري به لوط نداشت اين منصوب بودنش به صورت مفعولمعه است نه مفعولبه يعني «ونجّيناه مع لوطٍ» وگرنه كسي با لوط كاري نداشت او برادرزاده حضرت بود و به او هم ايمان آورد. خب، آيه ی 71 ﴿وَنَجَّيْنَاهُ وَلُوطاً﴾ اگر حضرت لوط(سلام الله عليه) در معرض تهديد بود اين ميشود مفعولبه و اگر در معرض تهديد نبود ميشود مفعولمعه اما اين ﴿لُوطاً﴾ كه در آيه ی محلّ بحث امروز يعني آيه ی 74 منصوب است اين به ﴿آتَيْنَا﴾ قبل منصوب است كه با ﴿آتَيْنَاهُ﴾ بعد تفسير ميشود ﴿وَلُوطاً آتَيْنَاهُ حُكْماً وَعِلْماً﴾ اينجا يا منظور از اين حكم حكمت است كه علمِ خاص است و ذكر خاص قبل از عام مثل ذكر خاص بعد از عام براي اهميت است كه در ﴿وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ﴾ هم اين احتمال هست يا نه، حُكم حاكميّت در قضاست يا حَكَميّت در قضاست احتمال دوم، يا حاكميّت سياسي است احتمال سوم، كه بالأخره اگر حاكميّت سياسي بود يا حَكَميّت در قضا بود در مقابل علم است وجود ميارك لوط هم همين طور بود ﴿وَلُوطاً آتَيْنَاهُ حُكْماً وَعِلْماً وَنَجَّيْنَاهُ مِنَ الْقَرْيَةِ الَّتِي كَانَتْ تَعْمَلُ الْخَبَائِثَ.
يكي از محتملات اين است كه ما به او نبوّت داديم ولي خب به قرينه ی ﴿يُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ﴾ اين بعد از نبوّت است يعني آن انبيا كه داراي نبوّتاند معلّم حكمت و كتاباند اينكه فرمود: ﴿وَلُوطاً آتَيْنَاهُ حُكْماً وَعِلْماً﴾ ميتواند همان حكمت باشد كه نبوّت است كه مصداق كاملش نبوّت است و هم حاكميّت باشد و هم حَكَميّت. خب فرمود ما او را از قريهاي كه اعمال زشت انجام ميدادند نجات داديم قريه عمل زشت نميكند منظور اهل قريه است نظير ﴿وَاسْأَلِ الْقَرْيَةَ﴾ يعني «وسئلوا أهل القريه» شاهد اين مطلب هم اين است كه فرمود: ﴿إِنَّهُمْ كَانُوا قَوْمَ سَوْءٍ فَاسِقِينَ﴾ با اينكه قبلاً از آن ملّت و قوم سخني به ميان نيامده ولي ميفرمايد: ﴿إِنَّهُمْ﴾ معلوم ميشود كه منظور قريه نيست بلكه اهل قريه است پس طبق اين دو شاهد منظور اهل قريهاند ﴿وَلُوطاً آتَيْنَاهُ حُكْماً وَعِلْماً وَنَجَّيْنَاهُ مِنَ الْقَرْيَةِ الَّتِي كَانَتْ تَعْمَلُ الْخَبَائِثَ﴾ چرا اينها كارهاي خبيث انجام ميدهند.خب نه، اين درست است كه از اين قريه نجات دادند ولي تعليل قرآن اين است كه اين قريه كارِ بد ميكرد اين ﴿كَانَتْ﴾ نه «كانوا»، ﴿كَانَتْ﴾ اين قريه ﴿تَعْمَلُ الْخَبَائِثَ﴾ معلوم ميشود منظور اهل قريه است به قرينه اينكه قريه كار بد نميكند چه اينكه كار خوب هم نميكند شاهد دوم هم تعبير ﴿إِنَّهُمْ كَانُوا﴾ كه ضمير جمع مذكّر سالم آورد ﴿إِنَّهُمْ كَانُوا قَوْمَ سَوْءٍ فَاسِقِينَ﴾ اين قريه را گفتند به نام سَدوم است.
سدوم هم نام قريه است هم نام آن قاضي است كه حكم كرده به جواز اين عمل شنيع و مستحضريد الآن هم كه ميبينيد در بخشي از كشورهاي غربي اين عملِ شنيع رسميّت پيدا ميكند به وسيله ی همين دانشمندان سوئي است كه دنيا را خريدند و آخرت را فروختند بعضيها خواستند بگويند اين سدوم اسم آن قاضي و آن حاكمي است كه فتوا به حليّت اين كار داد ولي نه، اين سدوم اسم آن قريه است و اسم آن قاضي هم همين هست مشتركِ لفظي است ولي بالأخره آن قريه به نام سدوم است.
منشأ فتنهها همين درسخواندههاي بيعقل و بيديناند ﴿تَعْمَلُ الْخَبَائِثَ إِنَّهُمْ كَانُوا قَوْمَ سَوْءٍ فَاسِقِينَ﴾ ﴿وَأَدْخَلْنَاهُ فِي رَحْمَتِنَا﴾ ما وجود مبارك لوط را داخل در رحمت كرديم آن رحمت عامّه كه ﴿وَسِعْتَ كُلَّ شَيْءٍ﴾ كه فراگير است آن رحمت خاصّه كه نبوّت است و علم است و حكمت كه به اينها داديم به اينها رحمت داديم اما هماكنون اينها را غرق رحمت كرديم اينها را در رحمت فرو بُرديم كه نه اينكه به اينها رحمت داديم بلكه اينها را وارد رحمت كرديم ﴿وَأَدْخَلْنَاهُ فِي رَحْمَتِنَا إِنَّهُ مِنَ الصَّالِحِينَ﴾ چون جزء صالحين بود ما او را وارد حوزه ی رحمت خاصّ خودمان كرديم. جريان حضرت لوط آن طوري كه در سوره ی مباركه ی «هود» بحثش مفصّل گذشت از آيه ی 77 شروع شد آيه ی 77 سوره ی مباركه ی «هود» تا آيه ی 83 چون قصّه ی لوط و مشكلات لوط و راه نجات لوط و امثال ذلك آنجا گذشت ديگر حرفِ جديدي اينجا نيست تا تكرار بشود و مطلب جديدي را هم اين قسمت از آيات اشاره نكرده. بعد فرمودند خب مستحضريد اينكه انبياي ابراهيمي ﴿وَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرَاتِ﴾ كه خود لوط هم جزء همين بزرگان است كه مردم را به امر الهي دعوت ميكند قبلاً در همين سوره ی مباركه ی «انبياء» آيه ی 26 و 27 در وصف فرشتهها گذشت كه فرشتهها بدون اذن خدا نه كاري ميكنند نه حرفي ميزنند اين يك، در زيارت جامعه ی كبير درباره ی وصف اهل بيت(عليهم السلام) هم همين وصف ملائكه آمده كه اينها ﴿لاَ يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُم بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ﴾ اين دو، يعني اهل بيت(عليهم السلام) نه بدون اذن خدا حرف ميزنند نه بدون اذن خدا كار ميكنند اين دوتا آيه ی 26 و 27 سوره ی مباركه ی «انبياء» كه قبلاْ بحثش گذشت با آن جملههاي نوراني زيارت جامعه يكي است ﴿بَلْ عِبَادٌ مُّكْرَمُونَ﴾ ﴿لاَ يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُم بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ﴾ اين مضمون را شما در زيارت جامعه براي ائمه ميبينيد خب اينها ائمه ما هم جزء همان سلسلههاي پاكان و قدّيسون انبياي ابراهيمياند بعضي نبوّت دارند بعضي امامت دارند و مانند آن كه ﴿وَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرَاتِ﴾ اگر اينچنين باشد بدون اذن ذات اقدس الهي نه سخني دارند و نه كاري انجام ميدهند. خب، درباره ی حضرت نوح فرمود: ﴿وَنُوحاً﴾ اين نوح كه منصوب است نه نظير ﴿وَلُوطاً﴾ كه منصوب مفعولمعه باشد نه نظير ﴿وَلُوطاً﴾ است كه در اين آيه ﴿وَآتَيْنَاهُ﴾ كه مفعولبه باشد بلكه منصوب است به «اُذْكُر» كه مفعولبه «اُذْكُر» است يعني «اُذكر نوحاً» «وَ اُذْكُر نوحاً» چه موقع ﴿إذْ نادي رَبَّهُ﴾ چون اين سوره ی مباركه ی «انبياء» به نام انبيا ناميده شد چون تقريباً نام هفده پيامبر در اين سوره ی مباركه آمده است و در بخشي از همين سوره يعني آيه ی 35 آمده است ﴿وَمَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ مِن رَّسُولٍ إِلَّا نُوحِي إِلَيْهِ أَ نَّهُ لاَ إِلهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدُونِ﴾ اين به منزله ی متن است آن وقت نام هفده پيامبر را ميبرند و درباره ی برخيها با شرح مبسوطتري ذكر ميكنند كه اين به منزله ی شرح آيه ی 35 است الآن هم اينجا در جريان نوح هم اين قسمت را ذكر ميفرمايد: ﴿وَنُوحاً إذْ نادي رَبَّهُ﴾ يعني قبل از لوط قبل از ابراهيم چون حضرت نوح مقدّم بر اينها بود اين ندا داد ما هم اجابت كرديم نداي او چه بود و اجابت ما چه بود فرمود او ندا داد ما اجابت كرديم ﴿فَنَجِّيْناهُ وَأَهْلَهُ مِنَ الْكَرْبِ الْعَظِيمِ﴾ ﴿وَنَصَرْنَاهُ مِنَ الْقَوْمِ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا إِنَّهُمْ كَانُوا قَوْمَ سَوْءٍ فَأَغْرَقْنَاهُمْ أَجْمَعِينَ﴾ خب.
نداي وجود مبارك نوح چه بود آن را در سوره ی مباركه ی «قمر» مشخص كرد كه نوح اينچنين دعا كرد آيه ی نُه و ده سوره ی مباركه ی «قمر» اين است ﴿كَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ فَكَذَّبُوا عَبْدَنَا وَقَالُوا مَجْنُونٌ وَازْدُجِرَ﴾ ﴿فَدَعَا رَبَّهُ أَنِّي مَغْلُوبٌ فَانتَصِرْ﴾ دعاي حضرت نوح عرض كرد خدايا! اينها مرا مغلوب كردند گفتار من كه اثر نكرده و چند نفر بيشتر به من ايمان نياوردند من 950 سال تلاش و كوشش كردم از طرف من مضايقهاي نيست ولي اينها ﴿لاَ يَلِدُوا إِلَّا فَاجِراً كَفَّاراً﴾ ﴿رَّبِّ لاَ تَذَرْ عَلَي الْأَرْضِ مِنَ الْكَافِرِينَ دَيَّاراً﴾ براي اينكه ﴿إِنَّكَ إِن تَذَرْهُمْ يُضِلُّوا عِبَادَكَ وَلاَ يَلِدُوا إِلَّا فَاجِراً كَفَّاراً﴾ بعد عرض كرد ﴿فَدَعَا رَبَّهُ أَنِّي مَغْلُوبٌ فَانتَصِرْ﴾ اصرار ما بر خواندن اين ﴿فَانتَصِرْ﴾ براي اين است كه خدا ميفرمايد ما او را از قومش نصرت داديم معمولاً نميگويند ما فلان پيامبر را از آن گروه نصرت داديم ميگويم بر آن گروه نصرت داديم او را پيروز كرديم ظفرمند كرديم اين تعبيري كه در آيه ی محلّ بحث آمده است كه فرمود: ﴿وَنَصَرْنَاهُ مِنَ الْقَوْمِ الَّذِينَ﴾ «نَصَره مِن القوم» نيست نصرِ در جبهه ی جنگ است و ظفر بر آن قوم است نه نصرِ از آن قوم سرّش اين است كه وجود مبارك نوح انتصار كرده عرض كرد ﴿فَدَعَا رَبَّهُ أَنِّي مَغْلُوبٌ فَانتَصِرْ﴾ انتصار يعني انتقام «إنْتَصَرَ» يعني «إنْتَقَم» الآن هم كه ميگويند انتصار، انتصار يعني انتقامگيري خب، عرض كرد خدايا! من مغلوب اين قومم انتقام مرا از اين قوم بگير، اگر كسي إنتصَرَ يعني طلب انتقام كرد آن شخص در جواب ميگويد «فَنَصَرْتُهُ» كه آن نصر در قبال انتصار، اين انتصار متابعه ی آن نصر است اگر عرض كرد ﴿أَنِّي مَغْلُوبٌ فَانتَصِرْ﴾ خدا ميفرمايد: ﴿فَانتَصِرْ﴾ او نسبت به ما انتصار كرد ما هم نصرت داديم يعني انتقام گرفتيم بنابراين اگر كلمه ی «نَصْر» با «مِن» استعمال شد كه ﴿نَصَرْنَاهُ مِنَ الْقَوْمِ﴾ يعني اين قوم مُنتصَرمنهاند وجود مبارك نوح مُنتصِر است يعني درخواستكننده ی انتقام است ما هم ناصريم يعني مُنتقِم ﴿وَنَصَرْنَاهُ﴾ در برابر آن انتصاري است كه او خواسته ﴿فَدَعَا رَبَّهُ أَنِّي مَغْلُوبٌ فَانتَصِرْ﴾ ما هم نصرت داديم پس اين «نَصَرَ» در مقابل «انتصر» است ﴿وَنَصَرْنَاهُ مِنَ الْقَوْمِ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا إِنَّهُمْ كَانُوا قَوْمَ سَوْءٍ﴾ همان طوري كه انبياي ابراهيمي ﴿كَانُوا لَنَا عَابِدِينَ﴾ در درازمدت اينچنين بودند قوم نوح هم ﴿كَانُوا قَوْمَ سَوْءٍ﴾ در درازمدّت اينچنين بودند براي اينكه 950 سال بالأخره اين آلودگي براي اينها استمرار داشت ﴿فَأَغْرَقْنَاهُمْ أَجْمَعِينَ﴾ همهشان را غرق كرديم مگر اينكه حضرت نوح با ذريّه ی او به استثناي همسر و فرزند او. در جريان غرق هم در سوره ی مباركه ی «نوح» دارد كه ﴿أُغْرِقُوا فَأُدْخِلُوا نَاراً﴾ همين قصّه در سوره ی مباركه ی «هود» چون قبلاً گذشت اينجا تكرار نميكنيم ولي آنجا اشاره شد كه وجود مبارك نوح وقتي درخواست كرد آن طوفان نوح را به عنايت الهي خدا ايجاد كرد فرمود اين قومِ نوح غرق شدند در همان آب رفتند در آتش ﴿أُغْرِقُوا فَأُدْخِلُوا نَاراً﴾ نه «ثمّ ادخلوا نارا» نه اينكه اين آبها خشك شده، زمين خشك، آبها فرو رفته ﴿يَا أَرْضُ ابْلَعِي مَاءَكِ وَيَا سَماءُ أَقْلِعِي وَغِيضَ الْمَاءُ وَقُضِي الْأَمْرُ وَاسْتَوَتْ عَلي الْجُودِيِّ﴾ وقتي خشك شده اينها سوختند خير در همان آب رفتند در آتش معلوم است آتشِ برزخي در آب هم هست حالا اگر كافري در دريا غرق شد اينچنين نيست كه شب اول قبر نداشته باشد قبرش «حُفْرة مِن حُفَرِ النيران» نباشد كه، اگر ﴿نَارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ﴾ است اگر ﴿تَطَّلِعُ عَلَي الْأَفْئِدَةِ﴾ است در آب هم هست آنجا چون فرمود: ﴿أُغْرِقُوا فَأُدْخِلُوا نَاراً﴾ يعني اين ترتيب هست بلافاصله، چون ترتيب هست بلافاصله قبر اينها كه در درياست در آب است آتش هم همانجاست آنوقت معلوم ميشود آتش را انسان به همراه خودش ميبرد كه أعاذنا الله من شرور أنفسنا و سيّئات أعمالنا.