89/08/09
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: آيات 35 تا 41 سوره انبياء
﴿كُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ وَنَبْلُوكُم بِالشَّرِّ وَالْخَيْرِ فِتْنَةً وَإِلَيْنَا تُرْجَعُونَ﴾ ﴿وَإِذَا رَآكَ الَّذِينَ كَفَرُوا إِن يَتَّخِذُونَكَ إِلَّا هُزُواً أَهذَا الَّذِي يَذْكُرُ آلِهَتَكُمْ وَهُم بِذِكْرِ الرَّحْمنِ هُمْ كَافِرُونَ﴾ ﴿خُلِقَ الْإِنسَانُ مِنْ عَجَلٍ سَأُورِيكُمْ آيَاتِي فَلاَ تَسْتَعْجِلُونِ﴾ ﴿وَيَقُولُونَ مَتَي هذَا الْوَعْدُ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ﴾ ﴿لَوْ يَعْلَمُ الَّذِينَ كَفَرُوا حِينَ لاَ يَكُفُّونَ عَن وُجُوهِهِمُ النَّارَ وَلاَ عَن ظُهُورِهِمْ وَلاَ هُمْ يُنصَرُونَ﴾ ﴿بَلْ تَأْتِيهِم بَغْتَةً فَتَبْهَتُهُمْ فَلاَ يَسْتَطِيعُونَ رَدَّهَا وَلاَ هُمْ يُنظَرُونَ﴾ ﴿وَلَقَدِ اسْتُهْزِئَ بِرُسُلٍ مِن قَبْلِكَ فَحَاقَ بِالَّذِينَ سَخِرُوا مِنْهُم مَّا كَانُوا بِهِ يَسْتَهْزِءُونَ﴾
در جريان آزمون گاهي خداي سبحان انسان را به چيزهاي ملايم و گوارا امتحان ميكند تا شكر را تجربه كنند و گاهي به امور ناملايم امتحان ميكند تا صبر را تجربه كنند. خير به وجود شيء و كمالات وجود برميگردد هر چه كه به هستيِ آن موجود يا به كمالات مناسب آن شيء هماهنگ است براي او خير است شرّ به عدمِ آن شيء يا زوالِ كمالات آن شيء برميگردد خير و شرّ اينچنين است كه امر نسبي است و خير به وجود برميگردد و شرّ به عدم حالا يا به «ليس» تامّه يا به «ليس» ناقصه. هيچ ممكن نيست يك شيء وجودي از آن جهت كه وجودي هست شرّ باشد در جريان خَمر و ميسر كه گفته شد شرّ محض است راجع به عمل انسان است نه راجع به اين مايع كاري كه انسان با خمر انجام ميدهد يعني خمرفروشي ميكند خمرنوشي ميكند و مانند آن اين رجسِ محض است حالا منافات ندارد كه اين مايع براي بعضي از امور سودمند باشد مثل سم، چون هيچ موجودي در عالم بيخاصيّت نيست اينكه فرمود: ﴿إِنَّمَا الْخَمْرُ وَالْمَيْسِرُ وَالْأَنْصَابُ وَالْأَزْلاَمُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّيْطَانِ فَاجْتَنِبُوهُ﴾ يعني از نظر اطاعت و معصيت عصيانِ صِرف است هيچ فضيلتي در آن نيست اما معنايش اين نيست كه از نظر وجود تكويني اين خاصيّتي ندارد همان سم هم كه براي انسان زيانبار است ميبينيد براي دفع بسياري از آفات همين سموم نافع است پس بنابراين اينكه در سوره مباركه «مائده» فرمود اين رجسِ محض است راجع به حوزه عمل انسان است. در جريان خير و شرّ در بحثهاي سوره مباركه «نساء» آنجا اشاره شد كه روايات هم چند طايفه است در بعضي از نصوص دارد كه «والخير إليك والشرّ ليس إليك» يا شرّ «ليس منك» و مانند آن، در بعضي از نصوص رواياتي است كه مرحوم كليني و ديگران نقل كردند كه خداي سبحان ميفرمايد طوبيٰ به حال كسي كه من خير را به دست او اجرا كردم بدا به حال كسي كه شرّ را به دست او اجرا كردم در آنجا روشن شد كه شرّي كه خداي سبحان به دست كسي اجرا ميكند شرّ كيفري است نه شرّ ابتدايي نظير اِضلالِ كيفري خداي سبحان شرّ ابتدايي ندارد كه بدئاً شرّي را دامنگير كسي بكند مثل اينكه اضلال ابتدايي ندارد خدا ابتدائاً كسي را گمراه كند هدايت دو قِسم بود هدايت ابتدايي و هدايت پاداشي ولي اضلال الاّ ولابد اضلال كيفري است ما اضلال ابتدايي نداريم كه خداي سبحان ابتدائاً كسي را گمراه بكند آنجا كه فرمود: ﴿يُضِلُّ مَن يَشَاءُ وَيَهْدِي مَن يَشَاءُ﴾ بعد به صورت حصر فرمود: ﴿وَمَا يُضِلُّ بِهِ إِلَّا الْفَاسِقِينَ﴾ اگر كسي هدايت تشريعي را پشتسر گذاشت، عقل را پشتسر گذاشت، فطرت را پشتسر گذاشت، وحي و امامت و نبوّت را پشتسر گذاشت بيراهه رفت ما به او مهلت ميدهيم تا برگردد توبه كند اگر فرصت مهلت تمام شد از آن به بعد او را اضلال ميكنيم ﴿وَمَا يُضِلُّ بِهِ إِلَّا الْفَاسِقِينَ﴾ اين اضلال هم اضلال كيفري است مطلب دوم و معناي وجودي هم نيست كه چيزي خداوند به كسي بدهد به نام اضلال يا ضلالت بلكه معناي عدمي است يعني آن لطف و توفيقي كه تا به حال نسبت به او روا ميداشتيم الآن از او سلب ميكنيم او را به حال خودش رها ميكنيم اينكه وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) مكرّر عرض ميكرد «إلهي لا تَكلني إلي نفسي» همين طور است در ادعيه عرض ميكنيم خدايا ما را به حال خودمان رها نكن «لا تَكلنا إلي غيرك و لا تَمنعنا مِن خيرك» يا «لا تكلنا أنفسنا طرفة عين» از همين قبيل است شارح اين مطلب هم سورهٴ مباركهٴ «فاطر» هست كه فرمود ما درِ رحمت را يا باز ميكنيم يا ميبنديم همين ﴿مَّا يَفْتَحِ اللَّهُ لِلنَّاسِ مِن رَّحْمَةٍ فَلاَ مُمْسِكَ لَهَا وَمَا يُمْسِكْ فَلاَ مُرْسِلَ﴾ ما گاهي درِ رحمت را باز ميكنيم گاهي ميبنديم آنجا كه درِ رحمت را بستيم كه چيز عدمي نميدهيم عدم قابل دادن نيست ما فيض را نميرسانيم وقتي فيض را نرسانديم اين شخص را به حال خود رها ميكنيم سقوط ميكند فيوضات فراواني از درون و بيرون ما به اين شخص رسانديم اين ﴿نَبَذُوهُ وَرَاءَ ظُهُورِهِمْ﴾ حالا ما اين را به حال خودش رها ميكنيم اين ميشود اضلال كيفري اين ميشود فرستادن شرّ كه ما شرّ را به دست او اجرا ميكنيم وگرنه شرّ امر عدمي است اولاً و از طرف ذات اقدس الهي شرّ ابتدايي نيست ثانياً، آنجا كه خدا شرّ را اجرا ميكند يعني به او خير نميرساند ثالثاً. گوشهاي از اين مباحث در سوره مباركه «نساء» آيه 78 و 79 گذشت در آنجا ذات اقدس الهي همين تعبيري كه الآن داريم ﴿نَبْلُوكُم بِالشَّرِّ وَالْخَيْرِ فِتْنَةً﴾ در آيات ديگر آمده است كه ﴿بَلَوْنَاهُم بِالْحَسَنَاتِ وَالسَّيِّئَاتِ﴾ اين ﴿بَلَوْنَاهُم بِالْحَسَنَاتِ﴾ به خير برميگردد ﴿وَالسَّيِّئَاتِ﴾ به شرّ برميگردد تعبير ﴿نَبْلُوكُم بِالشَّرِّ وَالْخَيْرِ فِتْنَةً﴾ شبيه تعبير ﴿بَلَوْنَاهُم بِالْحَسَنَاتِ وَالسَّيِّئَاتِ﴾ است در آيه 78 و 79 سوره مباركه «نساء» به اين صورت آمده است كه ﴿أَيْنَما تَكُونُوا يُدْرِككُّمُ الْمَوْتُ وَلَوْ كُنتُمْ فِي بُرُوجٍ مُشَيَّدَةٍ وَإِن تُصِبْهُمْ حَسَنَةٌ يَقُولُوا هذِهِ مِنْ عِندِ اللّهِ وَإِن تُصِبْهُمْ سَيِّئَةٌ يَقُولُوا هذِهِ مِن عِندِكَ قُلْ كُلٌّ مِنْ عِندِ اللّهِ﴾ حسنات مِن عند الله است، سيّئات مِن عند الله است، خير مِن عند الله است شرّ مِن عند الله است اما تفاوت حسنات و سيّئات تفاوت خير و شرّ در مِن الله بودن است كه حَسنات مِن الله است خير مِن الله است شرّ مِن الله نيست سيّئه مِن الله نيست اين تفاوت مبسوط در همان آيات سورهٴ «نساء» حل شد فرمود: ﴿قُلْ كُلٌّ مِنْ عِندِ اللّهِ﴾ اين يك، ﴿فَمَالِ هؤُلاَءِ الْقَوْمِ لاَ يَكَادُونَ يَفْقَهُونَ حَدِيثاً﴾ اينها چرا خوب تشخيص نميدهند كه بين ﴿مِنَ اللّهِ﴾ و ﴿مِنْ عِندِ اللّهِ﴾ فرق است خب آخر اين درس ميخواهد كسي اين درسها را نخواند چطوري تشخيص بدهد فرمود اينها چرا فرق نميگذارند بين ﴿مِنْ عِندِ اللّهِ﴾ و ﴿مِنَ اللّهِ﴾ ﴿مَا أَصَابَكَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللّهِ﴾ پس حسنات و خيرات هم ﴿مِنَ اللّهِ﴾ است هم ﴿مِنْ عِندِ اللّهِ﴾ اما ﴿وَمَا أَصَابَكَ مِن سَيِّئَةٍ فَمِن نَفْسِكَ﴾ سيّئات و شرور ﴿مِنْ عِندِ اللّهِ﴾ هست اما ﴿مِنَ اللّهِ﴾ نيست فرق بين ﴿مِنْ عِندِ اللّهِ﴾ با ﴿مِنَ اللّهِ﴾ كه حَسنات هم ﴿مِنْ عِندِ اللّهِ﴾ هست هم ﴿مِنَ اللّهِ﴾، سيّئات ﴿مِنْ عِندِ اللّهِ﴾ هست اما ﴿مِنَ اللّهِ﴾ نيست چند روز در همان تفسير سوره مباركه «نساء» گذشت. خب، بنابراين اگر اين مباحث خوب روشن شد معلوم ميشود كه سيّئات همينجاها نشأت ميگيرد بالا كه رفتيم ديگر سيّئهاي نيست شرور همينجاها نشأت ميگيرد از خود ماست قدري بالاتر رفتيم ديگر شرّ نيست اگر نصوصي دارد كه ما سيّئه را به دست افراد اجرا ميكنيم يا شرور را به دست افراد اجرا ميكنيم بعد از گذراندن آن امور وضعش روشن خواهد شد خب اين معناي حسنات و سيّئات از يك سو، خير و شرّ از سوي ديگر.
در جريان استهزا فرمود بعضيها مسخره ميكنند بعضيها بر اساس استعجال سؤال ميكنند كه قيامت چه موقع قيام ميكند اگر واقعاً قصدشان سؤال هست در جواب به اينها بگو كه چيزي كه موقّت است جاي سؤال است اما چيزي كه وقت ندارد كِي و كجا ندارد تا كِي و كجا هست قيامت نيست وقتي قيامت ظهور ميكند كه هم كِي رخت بربندد هم كجا پس جا براي سؤال نيست آن را در سوره مباركه «ملك» بيان كرده آيه 25 سوره مباركه «ملك» اين است ﴿وَيَقُولُونَ مَتَي هذَا الْوَعْدُ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ﴾ قيامت چه موقع قيام ميكند ﴿قُلْ إِنَّمَا الْعِلْمُ عِندَ اللَّهِ وَإِنَّمَا أَنَا نَذِيرٌ مُبِينٌ﴾ من از آن جهت كه انسانيام نظير شما و همچنين آسمان و زمين از آن جهت كه يك موجود ممكناند هيچ كدام اينها از وضع قيامت باخبر نيستند براي اينكه يك وقت قيامت ميآيد كه نه آسمان ميتواند اين بار را ببرد نه زمين ميتواند اينقدر مسئله ﴿زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَيْءٌ عَظِيمٌ﴾ سنگين است كه آسمانها نميتوانند آن را تحمل بكنند زمين نميتواند آن را تحمل بكند كلّ اين آسمان و زمين در هم پيچيده ميشود ﴿ثَقُلَتْ فِي السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ خب شما از چه چيزي ميخواهي سؤال بكني از آسمان يا آسماني سؤال بكني از زمين و زميني سؤال بكني اين حادثه قيامت آن قدر توانفرساست كه روي دوش آسمان و زمين جا نميگيرد آسمان را درهم ميكوبد زمين را درهم ميكوبد ﴿وَالْسَّمَاوَاتُ مَطْوِيَّاتٌ بِيَمِينِهِ﴾ ميشود، ﴿وَالْأَرْضُ جَمِيعاً قَبْضَتُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ﴾ ميشود ﴿ثَقُلَتْ فِي السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ هيچ كسي نميتواند تحمل بكند آن وقت شما سؤال ميكنيد كه در چه تاريخي قيامت ميكند اين آن سؤال اين هم جواب كه اصلاً صورت مسئله را شما بايد عوض بكنيد.
پرسش: ما از لازم سؤال ميكنيم كه پي به ملزوم ببريم قيامت
پاسخ: از اشراطالساعه سؤال بكنند.
پرسش: از خود آن زمان درهم ريختهشدن آسمان و زمين سؤال ميكنند.
پاسخ: ديگر زمان درهم پيچيدهشدن معنايش اين است كه «يَلزم مِن وجوده العدم» آن زماني كه زمان درهم پيچيده ميشود كه فرض ندارد از اشراطالساعه ميشود سؤال كرد اما چه موقع، چه موقع برميخيزد، كجا كجا از بين ميرود ما يك سؤال داريم از مكان ميگوييم كجا كه اين كلمه مركّب از يك حرف استفهام است و جا، يا چه موقع اين هم مركّب است از حرف استفهام و زمان خب ما سؤال بكنيم زماني كه زمان برميخيزد چه موقع است اين سؤال ما درست نيست اما اگر از اشراطالساعه سؤال بكنيم بله درست است شرايط و اشراط و علائم ظهور قيامت چه موقع است گفتند ظهور حضرت از همين قبيل است رجعت از همين قبيل است و مانند آن، خب آنها كه بر اساس مسخره اين حرف را ميزنند جواب خاص دارد كه در همين سوره مباركه «انبياء» و بعضي از سوَر مطرح است كه الآن ميخوانيم پس سؤال درباره قيامت يا سؤال علمي است جواب ميدهند كه ﴿ثَقُلَتْ فِي السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ اصلاً سؤال شما جا ندارد شما از چه كسي ميخواهي سؤال كني خود آن شخص كه نيست از كجا ميخواهي سؤال كني جا و زمان و زمين برچيده ميشود ﴿ثَقُلَتْ فِي السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ آن قدر اين بار سنگين است كه هيچ موجود آسماني و زميني توان تحمّل آن را ندارد اين جواب، اما آنهايي كه مسخره كردند به پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) ميفرمايد ما آنچنان كيفر را دامنگير اينها ميكنيم كه از چند طرف محاط به عذاب ميشوند اين يك مطلب، مطلب دوم اين است كه همان طوري كه خود تو آشنا هستي ﴿مَا كُنتُ بِدْعاً مِنَ الرُّسُلِ﴾ قبل از تو انبياي فراواني آمدند قبل از تو هم همين استهزاها و مسخره بود كه شما بايد اين را صبر بكنيد با دو پاسخ دو نكته به وجود مبارك حضرت اين مطلب را در ميان گذاشت خب ﴿وَإِذَا رَآكَ الَّذِينَ﴾ اين گروه كه ﴿كَفَرُوا إِن يَتَّخِذُونَكَ إِلَّا هُزُواً﴾ نحوه استهزايش هم همين بود كه قبلاً بيان شد بعد خدا ميفرمايد: ﴿خُلِقَ الْإِنسَانُ مِنْ عَجَلٍ﴾ اين مذمّت براي آن است كه درست است انسان با عجله خلق شد اگر آن فطرت تأنّيپذير را محترم بشمارد ﴿فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا﴾ را رعايت كند عقلِ فطري را گرامي بشمارد بيجا سؤال نميكند بهجا سؤال ميكند كه «حُسن السؤال نصف العلم» هم ما را دستور دادند سؤال كنيد كه اگر سؤال كرديد چندين نفر اجر ميبرند خود سائل، خود مُجيب، خود مستمع همه اجر ميبرند اگر سؤال عالمانه باشد و به موقع، اما فرمودند شما اين گونه كه سؤال ميكنيد سؤال استعجالي است عجلهاي است شتابزده است سرعت نيست شتابزده است حرفِ عقلتان را گوش نداديد اگر انسان بدون فطرت و عقل خلق ميشد جا براي مذمّت نبود براي اينكه ﴿خُلِقَ الْإِنسَانُ مِنْ عَجَلٍ﴾، ﴿كَانَ الْإِنْسَانُ عَجُولاً﴾ اما با فطرت و الهامِ فجور و تقوا خلق شد اگر اينها را پشتسر بگذارد و شتابان كار بكند جا براي مذمّت است. خب، فرمود: ﴿خُلِقَ الْإِنسَانُ مِنْ عَجَلٍ سَأُورِيكُمْ آيَاتِي فَلاَ تَسْتَعْجِلُونِ﴾ نشانههاي قدرت الهي را به شما نشان ميدهيم هم اگر در دنيا باشد كه آيات الهي است، در آخرت باشد ضمن اينكه آيات الهي است متن عذاب است آنگاه ﴿وَيَقُولُونَ مَتَي هذَا الْوَعْدُ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ﴾ اين ﴿مَتَي هذَا الْوَعْدُ﴾ سوره «انبياء» با ﴿مَتَي هذَا الْوَعْدُ﴾ سوره «مُلك» خيلي فرق ميكند آنها عالمانه سؤال كردند كه چه موقع قيامت قيام ميكند خب جواب عالمانه داده شد اما اين ميگويد اگر راست ميگوييد وقتش چه موقع است نظير آنچه در سوره «اعراف» و غير «اعراف» گذشت كه ميگويند ﴿فَأْتِنَا بِمَا تَعِدُنَا إِن كُنتَ مِنَ الصَّادِقِينَ﴾ خب اگر راست ميگوييد عذابي هست بياوريد خب اين به صورت مسخره است ديگر اين سؤال استهزايي يك كيفر تلخ دارد پس سؤال دو قِسم است يك سؤال عالمانه است نظير سوره «مُلك» آن وقت جواب عالمانه داده شد يك سؤال مسخرهاي است كه جوابش با تهديد همراه است ﴿وَيَقُولُونَ مَتَي هذَا الْوَعْدُ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ﴾
پرسش:...
پاسخ: خب، اين ﴿إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ﴾ آنجا به قرينه جوابي كه داده شد معلوم ميشود كه براي ما مشكوك است درصدد استهزا نيست براي ما مشكوك است اگر واقعاً راست ميگوييد چه موقع قيام ميكند از قرينه جواب ميفهميم كه درصدد استهزا نيست اما اينجا از قرينه جواب ميفهميم كه درصدد استهزاست آنجا اگر استهزا بود ذات اقدس الهي كيفر تلخ را ذكر ميكرد آنجا فرمود: ﴿قُلْ إِنَّمَا الْعِلْمُ عِندَ اللَّهِ وَإِنَّمَا أَنَا نَذِيرٌ مُبِينٌ﴾ در بخشهاي ديگري هم قرآن كريم ميفرمايد: (يسألونك عن الساعة كأنك حفير عنها) از تو سؤال ميكنند كه قيامت چه موقع قيام ميكند مثل اينكه تو ميداني خب تويي نميماني بله آن مسئله ﴿دَنَا فَتَدَلَّي﴾ يك حساب ديگري است كه حضرت فرمود: «انا والساعة كآتين» بر اساس آن مقام كه اينها از آنجا سؤال نميكنند از همين حضرتي كه ميبينند به عنوان انسان سؤال ميكنند فرمود: (يسألونك عن الساعة كأنك حفير عنها) گويا بلدي ﴿ثَقُلَتْ فِي السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ به آنها بگو وقتي قيامت ميكند نه آسمان ميماند نه زمين ميماند نه من ميمانم نه شما آن وقت چيزي كه وقتي بيايد همهٴ ما را از بين ميبرد ديگر ما از او چه خبري داريم! اينجا به صورت مسخره سؤال كردند به دليل اينكه اول استهزا را قبلاً آيهٴ قبل ذكر كردند بعد هم به دليل پاسخ تلخي كه ذات اقدس الهي به اينها ميدهد فرمود: (لَوْ) اين كاش اينهايي كه الآن اينجا سؤال ميكنند اي كاش ميفهميدند كه آن صحنه را باخبر بودند ﴿لَوْ يَعْلَمُ الَّذِينَ كَفَرُوا حِينَ لاَ يَكُفُّونَ عَن وُجُوهِهِمُ النَّارَ وَلاَ عَن ظُهُورِهِمْ﴾ در بحثهاي قبل داشتيم كه كساني كه ﴿أَحَاطَتْ بِهِ خَطِيئَتُهُ﴾ اينها گُر ميگيرند مشتعل ميشوند اما بخشهايي از آيات قرآن كريم به چند جهت اينها اشاره ميكند يكي به صورت اينها، يكي به پشت اينها، گاهي به پهلوي اينها، اينها كه ﴿نَبَذَ فَرِيقٌ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ كِتَابَ اللّهِ وَرَاءَ ظُهُورِهِمْ﴾ پشتشان مشتعل خواهد شد اينهايي كه (عَبَسَ وَتَوَلَّي) هستند چهره درهم ميكشند در برابر قرآن و عترت اين چهره سوخته ميشود اين صورت را ميسوزانند پهلو را ميسوزانند و پشت را ميسوزانند اما در دو قسمت از قرآن كريم كه يكي سوره «انفال» هست فرمود اينها در هنگام مرگ گرفتار دو آسيباند آيه پنجاه سوره مباركه «انفال» اين بود ﴿وَلَوْ تَرَي إِذْ يَتَوَفَّي الَّذِينَ كَفَرُوا الْمَلاَئِكَةُ يَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَأَدْبَارَهُمْ﴾ در ذيل آن آيه مكرّر اين بيان لطيف مرحوم آقا شاهآبادي(رضوان الله عليه) استاد حضرت امام(رضوان الله عليه) آمده ايشان در آن جزوه شذراتشان دارند كه سرّ اينكه در حال مرگ صورتهاي تبهكاران را ميزنند و پشت اينها را ميزنند ايشان توجيهشان اين است فرشتگان مأمور اين عالَم ميبينند اين شخص سرمايه را كه عمر بود هدر داد و چيزي كسب نكرد و جاي ديگران را تنگ كرد با فشار پشتش را ميزنند از دنيا به برزخ ميفرستند فرشتگان و مأموران برزخ ميبينند اين با دست خالي دارد ميآيد به صورتش سيلي ميزنند كه در اين مدّت بودي چه كردي اين سيلي زدن صورت براي فرشتگان برزخي است اين مُشت زدن به پشت براي فرشتگان دنياست اين توجيه اين بزرگوار است شواهد ديگري هم بود خب ﴿يَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَأَدْبَارَهُمْ﴾ همين مضمون كه در سوره مباركه «انفال» هست در سوره مباركه 47 هم كه به نام مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) آن هم به همين مضمون آمده اما در سوره مباركه «توبه» كه باز بحثش گذشت فرمود يك عدّه را از سه جهت داغ ميكنند آن سرمايهداراني هستند كه اكتناس كردند نه سرمايه را در راه توليد گذاشتند نه قرضالحسنه دادند نه انفاق كردند فقط سودش را گرفتند اينها را از سه جهت داغ ميكنند اينها را كه آيه 34 و 35 سوره مباركه «توبه» اين بود كه آنهايي كه ﴿وَالَّذِينَ يَكْنِزُونَ الذَّهَبَ وَالْفِضَّةَ وَلاَ يُنفِقُونَهَا فِي سَبِيلِ اللّهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذَابٍ أَلِيمٍ﴾ ﴿يَوْمَ يُحْمَي عَلَيْهَا فِي نَارِ جَهَنَّمَ﴾ اين سكّهها، سكّههاي نسوز است اين اسكناسها ديگر اسكناس نسوز است اين شخص همين سكّهها را ميبيند و همين اسكناسها را ميبيند كه اينها در عين حال كه مشتعلاند خاكستر نميشوند. خب، ﴿يَوْمَ يُحْمَي عَلَيْهَا فِي نَارِ جَهَنَّمَ فَتُكْوَي بِهَا جِبَاهُهُمْ﴾ جِبهههاي اينها پيشاني اينها پيشانوي اينها را داغ ميكنند كِيْ يعني داغ كردند سابقاً هيچ راهي نداشتند قطع و امثال ذلك دردهاي ديگر نبود كِيْ ميكردند داغ ميكردند در بيانات نوراني حضرت امير هم در ذيل اين آيه خوانده شد در نهجالبلاغه دارد كه من شما را بالأخره آخر اگر اثر ندارد كِيْ ميكنم داغ ميكنم «فَآخِرُ الدَّوَاءِ الْكَيُّ» اگر حافظ دارد «علاج كِيْ كنمت كآخر الدوا الكي» ناظر به همين است نه علاج كِي كنم، «علاج كِي كنمت» چرا؟ چون «كآخر الدواء الكي» يعني اينكه داغت ميكنم نه اينكه درصدد استفهام باشد يا درصدد اين باشد كه تو علاجپذير نيستي بگويد علاج كِي كنم خب، كِيْ يعني داغ كردن فرمود پيشاني اينها را داغ ميكنند يك، ﴿وَجُنُوبُهُمْ﴾ پهلوي اين سرمايهدارها را داغ ميكنند و پشت اينها را داغ ميكنند سه ﴿فَتُكْوَي بِهَا جِبَاهُهُمْ وَجُنُوبُهُمْ وَظُهُورُهُمْ﴾ بعد ميگويند: ﴿هذَا مَا كَنَزْتُمْ لأَنْفُسِكُمْ فَذُوقُوا مَا كُنْتُمْ تَكْنِزُونَ﴾ اقتصاد اسلامي را، كسب درست را، ايجاد اشتغال را اين آيه و امثال اين آيه حل ميكند اگر مردم خداي ناكرده از خدا و قيامت نترسند همين وضع تورّم است كه ميبينيد اما اگر سرمايهدارها بدانند كه بالأخره همين پول داغ ميكند اينها را خب ميدانند در كار، كسب حلال از ربا و از بهرههاي زايد پرهيز ميكنند اينها را جوانها را مشتغل ميكنند اين است كه قرآن كريم يك عدّه را ديوانه ميداند براي همين است ديگر آدم تمام تلاش و كوشش را بكند به تعبير مرحوم شيخ بهايي مثل كِرم ابريشم بشود بِتَند، بتند، بتند آن داخل خفه بشود «كدودٌ كدود الغزّ يَنسج دائما» اين تعبير لطيف مرحوم شيخ بهايي است فرمود يك عدّه مثل كِرم ابريشماند ميتَنند، ميتنند، ميتنند آن داخل خفه ميشوند اگر اين آيات نتوانست جامعه را اصلاح كند بسيار سخت است ما بتوانيم اقتصاد اسلامي داشته باشيم. خب، چرا اين كار را ميكنند براي اينكه اين فقير يا اين جوان بيكار وقتي به سرمايهداري مراجعه كرده است كه كاري انجام بدهيد اين سرمايهتان را بگذاريد در كار حالا سود كمتري برديد برديد شما كه بايد همه را بگذاريد آدم كاري بكند كه همه را به همراه ببريد اين خيلي فكر راغي است كه دين به ما داد فرمود كاري بكن كه هر چه داري همراه ببري مبادا كاري بكني كه هر چه داري بگذاري و افسوس بخوري آدم ميتواند همهٴ آنچه دارد به همراه ببرد اگر در راه خير صرف بكند ديگر. خب، چرا اين كار را ميكنند براي اين كسي كه رفته به سراغ سرمايهداري كه اهل اكتناض است پيشنهاد كار داد يا پيشنهاد قرضالحسنه داد يا پيشنهاد كمك داد او اول صورت درهم ميكِشد ابرو تُرُش ميكند چهره دِژَم ميكند اين اولين كار بعد كم كم نيمرخ فاصله ميگيرد به او پهلو ميكند بعد پشت ميكند و ميرود اين سهجا كه نسبت به عدّهاي فقرا يا جوانهاي بيكار بياعتنايي كردند اين سهجا را داغ ميكنند هم پيشاني را كه درهم پيچيده شد دِژم كرد و هم پهلو را كه نيمرخ بياعتنايي كرد و هم پشت را خب اين با آيه محلّ بحث منافات ندارد حصر نكرده كه فقط همين صورت و پشت را كه حالا پهلو را عذاب نميكنند اگر بعضي از جاها مُثنّاست بعضي از جاها مثلّث است از سنخ مثبتيناند قابل جمعاند در يك جا دارد سه جا را در يك جا دارد دو جا را اين دو جا كه به صورت حصر نيست كه خب فرمود اين ﴿لاَ يَكُفُّونَ عَن وُجُوهِهِمُ النَّارَ وَلاَ عَن ظُهُورِهِمْ﴾ اينها نه ميتوانند عذاب را از صورتهايشان بگيرند نه ميتوانند از پشتهايشان بگيرند اين هست ولو اينكه وقتي از دو طرف نتوانستند پهلو هم همين است ﴿وَلاَ عَن ظُهُورِهِمْ وَلاَ هُمْ يُنصَرُونَ﴾كه بحثش گذشت ﴿بَلْ تَأْتِيهِم بَغْتَةً فَتَبْهَتُهُمْ فَلاَ يَسْتَطِيعُونَ رَدَّهَا وَلاَ هُمْ يُنظَرُونَ﴾ نه ناصر دارند نه انذار، انذار جان كان ذو عسرة ميسر) انذار يعني مهلت دادن نه كسي به آنها مهلت ميدهد نه كسي به ياري آنها ميشتابد بعد جواب دوم را اين فرمود كه فرمود رسول من نگران نباش عدّهاي از انبيا قبل از تو بودند عدّهاي از كفار و منافقين هم آنها را مسخره كردند ﴿وَلَقَدِ اسْتُهْزِئَ بِرُسُلٍ مِن قَبْلِكَ﴾ ما آنها را به خاك سياه نشانديم اينها را هم مينشانيم ﴿فَحَاقَ بِالَّذِينَ سَخِرُوا مِنْهُم مَّا كَانُوا بِهِ يَسْتَهْزِءُونَ﴾ لذا در سوره مباركه «حجر» در بخش پاياني سوره «حجر» كه بحثش گذشت فرمود: ﴿إِنَّا كَفَيْنَاكَ الْمُسْتَهْزِئِينَ﴾ آنهايي كه تو را مسخره كردند ما كافي بوديم بساط آنها را جمع كرديم در سوره مباركه «حجر» آيه 95 اين بود ﴿إِنَّا كَفَيْنَاكَ الْمُسْتَهْزِئِينَ﴾ در اينجا وعده ميدهد كه عدّهاي انبياي قبل را مسخره كردند ما آنها را به خاك مذلّت نشانديم آنهايي كه تو را مسخره ميكنند به خاك مذلّت مينشانيم براي اينكه ﴿إِنَّا كَفَيْنَاكَ الْمُسْتَهْزِئِينَ﴾ حالا فرق نميكند به صورت كاريكاتور دانمارك باشد يا به صورت قرآنسوزي آن ابرهي سفيه باشد يا به صورت ديگر.