درس تفسیر آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

89/07/24

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: آيات 60 تا 67 سوره انبياء

 

﴿أَوَلَمْ يَرَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ كَانَتَا رَتْقاً فَفَتَقْنَاهُمَا وَجَعَلْنَا مِنَ الْمَاءِ كُلَّ شَيْ‌ءٍ حَيٍّ أَفَلاَ يُؤْمِنُونَ﴾ ﴿وَجَعَلْنَا فِي الْأَرْضِ رَوَاسِيَ أَن تَمِيدَ بِهِمْ وَجَعَلْنَا فِيهَا فِجَاجاً سُبُلاً لَّعَلَّهُمْ يَهْتَدُونَ﴾ ﴿وَجَعَلْنَا السَّماءَ سَقْفاً مَّحْفُوظاً وَهُمْ عَنْ آيَاتِهَا مُعْرِضُونَ﴾ ﴿وَهُوَ الَّذِي خَلَقَ اللَّيْلَ وَالنَّهَارَ وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ كُلٌّ فِي فَلَكٍ يَسْبَحُونَ﴾

 

در بحثهاي قبل مربوط به صفات ذات اقدس الهي گفته شد كه رحمتِ خدا بيش از غضب خدا و پيش از غضب خداست گاهي ممكن است مطرح بشود كه صفات خدا كه عين ذات اوست زياده و نقص نمي‌پذيرد ولي بايد عنايت كرد كه صفات الهي دو قِسم است آن صفاتي كه عين ذات است زياده و نقص ندارد همه‌شان عين هم‌اند يك، و همه‌شان عين ذات‌اند دو، علم عين قدرت است عين حيات است و حيات و قدرت عين علم‌اند و همه عين ذات‌اند و مانند آن، اما صفات فعل بعضها فوق بعض‌اند مثلاً شِفا زيرمجموعهٴ رزق است كه گاهي خداي سبحان روزيِ مال مي‌دهد گاهي روزيِ كمال مي‌دهد گاهي روزيِ سلامت مي‌دهد شافي زيرمجموعهٴ رازق است رازق زيرمجموعهٴ خالق است خالق زيرمجموعهٴ قادر، بنابراين صفاتِ فعل بعضها فوق بعض‌اند، بعضها أزيد از بعض‌اند چون صفات فعل عين فعل است نه عين ذات.

اما مطلب دوم دربارهٴ فرشته‌ها برهان عقلي دربارهٴ موجود مجرّد مطرح است اما حالا فرشته از چه سنخ است اين را بايد با دليل معتبر ثابت كرد اگر فرشته‌اي داراي تجرّد عقلي بود يعني به هيچ نحو به بدن مرتبط نبود اين بدأ و حشرش يكي است عباداتش يكي است و اگر كمالي مطرح است از سنخ ظهور و خفاست مثل اينكه خود ذات اقدس الهي گاهي قدرتش ظاهر مي‌شود گاهي علمش ظاهر مي‌شود گاهي با «هو الظاهر» تجلّي مي‌كند گاهي با «هو الباطن» تجلّي مي‌كند و مانند آن، و اگر فرشته‌اي در حدّ تجرّد نفسي بود مثل نفس انسان مثلاً موجودات برتر نظير آسمانها به منزله بدن آنها بودند و آنها نفسِ آسمانها بودند چه اينكه از آيه ﴿وَأَوْحَي فِي كُلِّ سَمَاءٍ أَمْرَهَا﴾ برمي‌آيد كه يك عدّه مدبّرات آسمان‌اند و تدبير را با وحيِ الهي تلقّي مي‌كنند و با دريافت وحي آسمانها را اداره مي‌كنند كه فرمود: ﴿وَأَوْحَي فِي كُلِّ سَمَاءٍ أَمْرَهَا﴾ يعني سه بخش از جريان آسمان مطرح است يك آسمان ظاهري است كه فعلاً محلّ بحث است كه چند طبقه است و منظومه شمسي دارد راه شيري دارد و مانند آن، آسماني است كه درش به روي كفّار باز نمي‌شود كه فرمود: ﴿لاَ تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوَابُ السَّمَاءِ﴾ درهاي آسمان به روي كفّار باز نمي‌شود اگر منظور اين آسمان ظاهري باشد كه الآن كافران آنها ترمينال درست كردند و رفت و آمد روزانه دارند اينكه فرمود درهاي آسمان به روي كفّار باز نمي‌شود شايد يك آسمان ديگري باشد كه باطن اين آسمانهاست كه كفّار به آنجا راه ندارند. طايفهٴ سوم يا قِسم سوم از بحث كيفيت تدبير فرشته‌هاست نسبت به آسمانها كه خدا فرمود: ﴿وَأَوْحَي فِي كُلِّ سَمَاءٍ أَمْرَهَا﴾ امر هر آسماني را به مدبّر آن آسمان سپرده است كه اينها مدبّرات امرند بنابراين اطمينان اينكه اينها همه‌شان از يك سنخ‌اند يك دسته‌اند يك طايفه‌اند اين كار آساني نيست. خب، آنجا كه فرمود: ﴿وَأَوْحَي فِي كُلِّ سَمَاءٍ أَمْرَهَا﴾ امر و تدبير هر آسماني را به مسئول آن آسمان مي‌سپارد ممكن است اين آسمان به منزله بدن او باشد او به منزله نفس اين باشد و اگر فرشته‌اي در حدّ نفس بود اطاعتش باعث كمال است و امثال ذلك اين هم دو مطلب مربوط به مسائل گذشته.

اما آنچه مربوط به مسائل روز است اين است كه در جريان خلقت آسمان و زمين و علوم تجربي چهار مطلب مطرح است مطلب اول اينكه تعليم و تعلّم بايد اسلامي باشد وگرنه سودمند نيست يعني معلّم براي رضاي خدا تدريس كند و متعلِّم براي رضاي خدا ياد بگيرد تا فيضي ببرد و اگر تعليم و تعلّم لله نبود سودي ندارد اين بخش اول. بخش چهارم اين است كه كاربرد علوم بايد اسلامي باشد يعني آدم چيزي را كه ياد گرفت براي نفع خود و جامعه باشد يعني اگر انرژي هسته‌اي به او دادند اين بهرهٴ صلح‌آميز ببرد نه ـ معاذ الله ـ يا خداي ناكرده به سراغ بمب‌گذاري و بمب‌سازي و امثال ذلك برود. مطلب اول و مطلب چهارم روشن است يعني تعليم و تعلّم بايد اسلامي باشد اين را همه مي‌دانيم و كاربرد علوم هم بايد بهرهٴ انساني بدهد آن را هم همه مي‌دانيم اسلامي شدن علوم به مطلب اول و چهارم نيست براي اينكه اين امر ساليان متمادي است كه همه گفتند و شنيديد تمام محور بحث اين است كه مطلب دوم و سوم اسلامي است مطلب دوم يعني علم، مطلب سوم يعني معلوم، علم اسلامي است و لاغير، معلوم اسلامي است و لاغير. علم يعني روش چه تجربي چه نيمه‌تجربي كه در رياضيات مطرح است چه تجريدي كه در فلسفه و كلام مطرح است چه شهودي كه در عرفان مطرح است اين راه خداست ذات اقدس الهي انسان را با راههاي گوناگون به مقصد آشنا كرد و به مقصود رساند فرمود: ﴿الَّذِي خَلَقَ فَسَوَّي﴾ ﴿وَالَّذِي قَدَّرَ فَهَدَي﴾ هدايتِ انسانها به مقصد اين روش است در مسائل تجربي يك طبيب يا غير طبيب يا كه از راه تجربه دارد مطلبي را ياد مي‌گيرد به عنايت الهي است اگر كسي خواست انسان را موجوديِ انسان را هويّت انسان را بفهمد برابر سوره «نحل» بايد بداند كه ﴿وَاللَّهُ أَخْرَجَكُم مِّن بُطُونِ أُمَّهَاتِكُمْ لاَ تَعْلَمُونَ شَيْئاً﴾ برابر سوره مباركه «قيامت» بايد بفهمد كه ﴿أَلَمْ يَكُ نُطْفَةً مِن مَنيٍّ يُمْنَي﴾ اينها انسان‌اند اينها شناسنامه انسان است بقيه بر اساس ﴿مَا بِكُم مِّن نِّعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ﴾ داده اوست چون داده اوست فيضِ اوست لطف اوست اين عين اسلاميّت است چگونه مي‌شود فعلِ خدا، آيت خدا، خلق خدا، نعمت خدا الهي نباشد پس علم با هر روشي از روشهاي چهارگانه اسلامي است معلوم هم كه مخلوق اوست مشكل دانشگاهها يا اسلامي شدن علوم در مطلب اول و مطلب چهارم نيست يعني تعليم و تعلّم بايد قربة الي الله باشد بله، كاربرد علوم هم بايد به سود جامعه باشد بله، اما اين علم را اسلامي نكرده هيچ روشي نيست مگر اينكه خدا داده است هدايت الهي است.

مطلب ديگر اينكه اين حرف را اگر دهها بار تكرار بشود براي آن است كه آنها صدها بار دارند مي‌گويند روزانه كشوري نيست كه همايش نداشته باشند و عليه اين تِز راه‌اندازي نشود و مسخره نكنند اسلامي بودن علوم را ما اگر صد بار گفتيم آنها چون هزار بار مي‌گويند شما در غالب اين كُرهٴ زمين روزانه همايشي هست براي مسخره كردن اين تِز كه مگر علم اسلامي است پارسال يعني پارسال مفصّلاً ما اين جريان همايش را براي شما در همين مسجد نقل كرديم كه در مالزي بود ظاهراً همايش جديدي تشكيل دادند آن مسئول رسمي اين همايش گفت من حرفم را از يك طنز شروع مي‌كنم تا به مقصد برسيم مطلب را با طنز شروع كرد و خنديد و خنداندند و همين راه را ادامه داد و براي مردم حضّار آن همايش يقيني شد كه علم اسلامي نيست طنزش از اينجا شروع شده بود كه مگر ما دوچرخهٴ اسلامي و غير اسلامي داريم يك عدّه خنديدند گفتند نه آخر دوچرخه اسلامي و غير اسلامي نداريم گفت يك، دو: دوچرخه‌سواري اسلامي و غير اسلامي داريم كه اگر اسلامي شد اين طور ركاب بزن غير اسلامي شد آن طور ركاب بزن باز هم يك عدّه خنديدند گفتند نه، دوچرخه‌سواري اسلامي و غير اسلامي نداريم گفت سه: دوچرخه‌سوار يا مسلمان است يا كافر، گفتند بله همين است ديگر، گفت حالا از دوچرخه برويم به اتومبيل از اتومبيل و ساير صنايع برويم زمين‌شناسي ما زمين‌شناسي اسلامي و غير اسلامي نداريم مثل اينكه زمينِ اسلامي و غير اسلامي نداريم، درياي اسلامي و غير اسلامي نداريم دريا درياست ديگر همه گفتند آري، اينها از دوچرخه و شوخي و لبخند و طنز شروع كردند براي همه مسلّم شد كه علم اسلامي نيست علم يا ضدّ اسلامي است يا بي‌تفاوت. پارسال در همين مسجد پاسخ داده شد كه شما آمديد غارت كرديد اولاً ما طبيعت نداريم اين خلقت را غارت كرديد گفتيد طبيعت، طبيعت را غارت كرديد گفتيد صنعت، طبيعت را به لحاظ صنعت در آورديد صنعت دست‌ساخت بشر است آنچه را كه بشر مي‌سازد مونتاژ از خلقت است يعني اعضا و جوارح را از يا آهن است يا چوب است از همين خلقت مي‌گيرد كنار هم سر هم مي‌كند يا مي‌شود دوچرخه يا مي‌شود اتومبيل يا مي‌شود يخچال يا مي‌شود تلويزيون اجزاي پراكنده اين عالم را جمع مي‌كند مي‌شود يك صنعت پس صنعت چيزي جز مونتاژ طبيعت نيست طبيعت هم كذب اندر كذب است ما چيزي به عنوان طبيعت نداريم هر چه هست خلقت است حالا كه معلوم شد خلقت است سؤال بكن ما مخلوقِ اسلامي و غير اسلامي داريم، مخلوق غير از اسلامي چيز ديگر نيست دريا آيت حق است، صحرا آيت حق است، معلوم غير از فعل حق و فيض حق چيز ديگر نيست مي‌ماند روش، روش اين هدايت اين رهبري فقط فيض خداست و لاغير، چيزي كه بشر از خود نداشت يك موجود فقيرِ فاقد كه هيچ از خود ندارد و با تحوّلي در سلولهاي مغز من هر چه خوانده‌ام از ياد من بِرَفت گرفتار سهو و نسيان مي‌شود اين بشر چه از خود دارد غالب اينها اسلامي حرف مي‌زنند و قاروني فكر مي‌كنند آن قارون هم حرفش همين بود گفت ﴿إِنَّمَا أُوتِيتُهُ عَلَي عِلْمٍ عِندِي﴾ من خودم زحمت كشيدم پيدا كردم بشر روشي كه دارد به عنايت الهي و هدايت الهي است ﴿قَدَّرَ فَهَدَي﴾، ﴿عَلَّمَ الْإِنسَانَ مَا لَمْ يَعْلَمْ﴾، ﴿مَا بِكُم مِّن نِّعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ﴾ توليد علم هم از همين‌جا شروع مي‌شود مرحوم بوعلي در الهيّات شفا مي‌گويد فلسفه در بدأ پيدايش نِيَه، نه نيّت، نِيه و فَجِّه بود يعني نپخته و خام بود كم كم در طيّ اين چند سال پخته شد مطالب خوبي به او اضافه شد البته از هزار سال قبل تا الآن خب خيلي پخته شد فلسفه اين طور است علوم ديگر اين طور است اين ﴿رَبِّ زِدْنِي﴾ ﴿رَبِّ زِدْنِي﴾ براي آن است كه انسان توليد علم بكند توليد علم هم با تلاش و كوشش است فرمود شما يك مقدار كوشش كنيد ذات اقدس الهي به شما عطا مي‌كند روش هم ذات اقدس الهي در درون افراد اين روش را غَرس كرده است الآن ما كه در حوزه زندگي مي‌كنيم اساس كار ما فقه و اصول است در اصول مستحضريد دوتا آيه است آن هم براي تحقيق و اينكه اين دوتا آيه تجهيزاً للأذهان مطرح است مسئله آيه «نبأ» و آيه «نَفْر» همه اينها محقّقين گفتند اينها دليل حجيّت خبر واحد نيست مهم‌ترين دليل حجيّت خبر واحد بناي عقلاست خب اين بناي عقلا كه اساس اصول را تأمين مي‌كند و فقه ما كه به خبر واحد وابسته است حجيّت خبر واحد به بناي عقلاست اين روش را خداي سبحان در دلها الهام كرده يك، و به وسيلهٴ وحي انزال كرده با عدم ردع دو، شده حجّت شرعي سه، همين بناي عقلا كه در حجيّت خبر واحد است و روش‌مندانه حوزه را دارد اداره مي‌كند همين بناي عقلا كه تجربه است روش‌مندانه دارد دانشگاهها را اداره مي‌كند اين مي‌شود حجّت شرعي، اگر طبيبي با روش تجربي به جايي رسيده كه اين روزه براي فلان بيمار ضرر دارد اين مي‌تواند حجّت شرعي دارد اگر خودش است كه روزه نگيرد اگر بيمارِ اوست هم كه به او بگويد روزه براي تو ضرر دارد اين حجّت شرعي است معلوم مي‌شود اين روش تجربي آن كانال اصلي‌اش را ذات اقدس الهي به او عطا كرده با امضاي صاحب شريعت حجّت شده و دارد پيش مي‌رود الآن ما هيچ يعني هيچ دليلي نداريم بر حجيّت خبر واحد و دين ما هم با خبر واحد دارد اداره مي‌شود خدا غريق رحمت كند سيدناالاستاد مرحوم آيت الله محقّق داماد را مي‌فرمود درست است بخشي از دين ما متواتر است اما بخشهاي وسيعي از دين ما به خبر واحد وصل است الآن ما مطلبي را مثلاً دربارهٴ صوم و صلات و امثال ذلك مي‌بينيد اينها هزارتا كتاب در اين زمينه نوشته خيال مي‌كنيم هميشه همين طور بود الآن هزارتاست فرمايش ايشان اين بود كه وقتي شما اين هزارتا كتاب را بررسي مي‌كنيد به عصر مرحوم مجلسي مي‌رسيد مي‌بينيد اين هزارتا كتاب مي‌شود صدتا كتاب، وقتي به عصر ابن‌ادريس و شيخ طوسي و اينها مي‌رسيد مي‌بينيد كه اين هزارتا شده چهل‌تا و شده سي‌تا و شده ده‌تا و شده چهارتا شده كُتب اربعه، وقتي كتب اربعه را بررسي مي‌كنيد مي‌بينيد چهارتا نيست سه‌تاست براي اينكه كتاب چهارتاست ولي نويسنده‌اش سه نفرند شيخ طوسي تهذيب و استبصار نوشته مرحوم كليني و مرحوم صدوق من لا يحضره الفقيه و كافي نوشتند پس چهارتا كتاب به سه نفر بسته است اين سه نفر هم گاهي مرحوم شيخ طوسي از آن دو بزرگوار نقل مي‌كند مي‌شود دو نفر، اين دو نفر هم از زراره نقل مي‌كنند مي‌شود يك خبر واحد، بسياري از مسائل به خبر واحد وابسته است آن وقت اينجا شما دامنهٴ بحث را نگاه مي‌كنيد مي‌بينيد هزارتا كتاب است قدري جلوتر مي‌رويد مي‌بينيد لاغر و باريك شده، شده يك نفر خب اين خبر واحد است كه اساس حوزه‌ها را دارد اداره مي‌كند و حجيّت خبر واحد هم بناي عقلاست اين روشِ عقلايي را شارع مقدس در دلها مستقر كرده است اولاً، با امضاي صاحب شريعت اين را تأييد كرده فروزان كرده «يثيروا لهم دفائن العقول» كرده ثانياً، روشهاي تجربي هم همين طور است اما حالا چرا حوزه اين كار را نمي‌كند، دانشگاه آن كار را نمي‌كند حوزه و دانشگاه ديگر مي‌شود يكي الآن تخصّصي شدن علوم باعث شده كه بخشي از علوم را حوزه به عهده بگيرد بخشي از علوم را دانشگاه به عهده بگيرد آن هم مي‌شود دانشگاه اسلامي آن هم مي‌شود حوزه اسلامي اين هم مي‌شود دانشگاه اسلامي فرقي در نامگذاري نيست منتها تخصّصي شده رشته‌ها الآن ديگر ممكن نيست كسي مثل سابق باشد دائرةالمعارفي بنويسد كه هم فقه و اصول در آن باشد هم تشريح در آن باشد هم رياضي در آ‌ن باشد و مانند آن، خب مي‌بينيد قدم به قدم ذات اقدس الهي اين مسائل را مطرح كرده دهها برابر آنچه در قاعدهٴ فقهي و اصولي داريم دربارهٴ خلقت آسمان و زمين هست شما اين قواعد فقهي و قواعد اصولي يك سطر بيشتر نيست هر كدام از اين سي، چهل قاعده‌اي كه هست هر كدامشان يك سطر بيشتر نيست اما دربارهٴ خلقت آسمان و زمين قدم به قدم آمده ذكر كرده در خطبه‌هاي نوراني اهل بيت(عليهم السلام) اين را باز كردند مخصوصاً خطبه اول و خطبهٴ 91 نهج‌البلاغه كه خداي سبحان اول فضا آفريد بعد آب آفريد بعد باد را خلق كرد اين باد را بر آب مسلّط كرد اين آب در اثر حركتهاي فراوان و حركتهاي تند به صورتهاي گوناگون در آمد بعد گاز پيدا شد بعد از آن گاز بسته بود بعد در شش روز اينها را از هم جدا كرد آسمان را دو روز، زمينها را دو روز، بين‌الأرض و السماء را دو روز، جمعاً شده شش روز اين طور تفصيل كه دربارهٴ آسمان و زمين است كه دربارهٴ هيچ كدام از اين قواعد فقهي نيست روش، روش اسلامي است يعني علم و معلوم هم كه اسلامي است پس در بين امور چهارگانه تعليم و تعلّم را ما اسلامي بدانيم از ديرزمان مطرح بود كاربرد علوم اسلامي باشد از ديرزمان مطرح بود اينها را كسي منكر نيست منتها آنها كه مي‌گويند اخلاق يك امر نسبي است مي‌گويند خب شما به خدا و قيامت معتقديد و فكر مي‌كنيد اين راه را بايد طي كرد چون اخلاق نسبي است انسان با مُردن مي‌پوسد ما اين طور استفاده مي‌كنيم شما آن طور استفاده مي‌كنيد آنها مسئله دين را و ترس از جهنم را علمي نمي‌دانند مي‌گويند خب شما باورتان اين است و شما از سوسك مي‌ترسيد ما نمي‌ترسيم كسي كه از سوسك مي‌ترسد دليلي ندارد برهان عقلي ندارد اين يك امر نفساني است مي‌گويد جنابعالي از جهنم مي‌ترسي مثل اينكه از سوسك مي‌ترسي خيال كردي او ضرر دارد ما نمي‌ترسيم. آن كسي كه دين را علمي نمي‌داند عقلاني نمي‌داند و مي‌گويد يك امر شخصي است به عاطفه وابسته است گرفتار چنين چاهي است مي‌گويد شما مي‌گوييد نبايد استفاده كرد ما هم مي‌گوييم نه، ﴿قَدْ أَفْلَحَ الْيَوْمَ مَنِ اسْتَعْلَي﴾ امروز حرف اول را كسي مي‌زند كه بمب اتم داشته باشد شما به دنبال صلح‌آميز هستيد ما به دنبال اين هستيم اخلاق را وقتي ما اصلِ مطلب را نتوانستيم ثابت كنيم به اخلاق كه رسيديم مي‌گويند مي‌شود عاطفي، مي‌گويند غير علمي است قابل استدلال نيست ابطال‌پذير نيست اثبات‌پذير نيست و مانند آن خب آن را البته فلسفه بايد ثابت كند، بنابراين اگر ما موفق شديم كه علم و معلوم را يعني دوم و سوم را الهي كنيم چه اينكه هستند، اسلامي بكنيم چه اينكه هستند آن‌گاه روشن مي‌شود كه كلّ امر اول و امر چهارم هم اسلامي خواهد بود در بيانات ذات اقدس الهي آمده كه ما اين آسمانها را توسعه مي‌دهيم ﴿وَإِنَّا لَمُوسِعُونَ﴾ و الآن شما مرتّب مي‌بينيد كه ستاره‌اي از ستاره ديگر متولّد مي‌شود و راه كهكشانها و امثال ذلك يكي پس از ديگري اضافه مي‌شود اين سياه‌چالها و امثال ذلك يكي پس از ديگري نه تنها كشف مي‌شود بلكه توليد مي‌شود. خب، اگر در خطبه اول و در خطبه 91 ساير خُطَب هم همين طور است مخصوصاً خدا غريق رحمت كند مرحوم مجلسي(رضوان الله عليه) در سماء و عَلَم بسياري از اين مسائل را در كتاب شريف بحارالأنوار در بحث سماء و عَلَم ذكر كرده آسمان اول چيست، آسمان دوم چيست و تمام اين ستاره‌ها هم در آسمان اول است ﴿إِنَّا زَيَّنَّا السَّماءَ الدُّنْيَا بِزِينَةٍ الْكَوَاكِبِ﴾ يا (بِمَصَابِيحَ) آسمان بعدي چيست بشر بايد كشف بكند فرمود: ﴿فَلاَ أُقْسِمُ بِمَا تُبْصِرُونَ﴾ ﴿وَمَا لاَ تُبْصِرُونَ﴾ نمونه‌هايي را شما مي‌بينيد وجود مبارك امام صادق(سلام الله عليه) آن طوري كه مرحوم كليني(رضوان الله تعالي عليه) نقل مي‌كند مرحوم كليني در جلد پنجم كافي كتاب‌المعيشه صفحهٴ 307 البته كافي شريف چندين چاپ شده است اين چاپ مكتبةالصدوق كتاب‌المعيشه حديث پانزدهم از وجود مبارك امام صادق است ثُمالي مي‌گويد «مَرَرْت مع أبي‌عبدالله(عليه السلام) في سوق النحاس» من در خدمت امام صادق(سلام الله عليه) در بازار مس‌گرها داشتيم عبور مي‌كرديم «فقلتُ جعلتُ فداك هذا النحاس أيّ شيءٍ أصله» اين مِس اصلش از چيست؟ «فقال(عليه السلام) فِضّةٌ إلاّ أنّ الأرض أفسدتها فَمَن قَدر علي أن يُخرج الفساد منه انتفع منها» فرمود اين اگر زودتر به آن برسند اين نقره است ديرتر برسند خاك در او اثر بگذارد به صورت مِس در مي‌آيد مِس و روي و برنج اينها يا اصناف يك نوع‌اند يا انواع يك جنس‌اند ولي نقره يك حساب خاصّي دارد خب يك زمين‌شناس همان طوري كه الآن تلاش و كوشش كرد و فهميد در عمق فلان متري اينجا گاز هست يا نفت هست چند ميليون گاز هست يا چند ميليون ليتر يا بشكه نفت است همين علم اگر پيشرفت بكنند مي‌توانند درون كوه عمق فلان چند متري خاكي است كه به صورت فضّه در آمده اگر تسويه بشود مي‌شود نقره يا نه، حضرت فرمود اصلش نقره است چون دير به آن مي‌رسند خاك در آن اثر مي‌گذارد به صورت مس در مي‌آيد خب اينها چه فرقي با روايتهاي «علي اليد ما أخذت» دارد، با «لا تعاد» دارد اينها همان طوري كه در تشريع فرمودند در تكوين فرمودند مگر اين قواعد فقهي بيش از يك خط است، مگر اين بناي عقلا را شارع مقدس آورد تأسيساً يا امضا كرده، روش تجربي هم بشرح ايضاً اين روش تجربي را طب را مگر شارع مقدس كه فرمود طب تحصيلش واجب است جزء واجبات نظاميه است ديگر ما بايد طبيب داشته باشيم، تحصيل فنّ شريف طب واجب است براي بعضيها واجب عيني براي بعضيها واجب كفايي خب، روشش را شارع ذكر كرده يا خواصّش را ذكر كرده يا دستور داده در بيانات نوراني امام صادق(سلام الله عليه) هست كه هيچ كشوري هيچ تمدّني بدون اين سه اصل نخواهد بود «ثلاثٌ لا يَستغن اهل كلّ وحدةٍ منها فإن أدموا كان هَمجا» سه مطلب است سه هنر است سه فضيلت است سه رشته است كه اگر كشوري، ملّتي فاقد اين اصول سه‌گانه بود اينها هَمج‌اند نه متمدّن اول «فقيهٌ عالمٌ ورع» دوم «طبيبٌ بصيرٌ ثِقه» سوم «أميرٌ خيّرٌ مطاع» خب يكي از اين اصول سه‌گانه مسئله طب است فرمود كشور بدون طب و طبيب هَمج است همج رعاست اين متمدّن نيست خب وقتي طب واجب است امام صادق سؤال بكنيم كه شما كيفيت درمان قلب باز و بسته را هم پس بگو يا همين كه بشر داد، داده است مگر چيزي را ذات اقدس الهي به عنوان لوح نانوشته به ما داد يا در اينجا چيزهايي را گذاشت فرمود ما خيلي از چيزها را از درون شما ﴿فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا﴾ در آن هست، ﴿فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا﴾ همين طور هست، ﴿عَلَّمَ الْإِنسَانَ مَا لَمْ يَعْلَمْ﴾ هست اينها نعمتهايي است در درون انسان انبيا آمدند اينها را اِثاره كنند، شكوفا كنند «ويثيروا لهم دفائن العقول» وقتي شكوفا كردند شفاف‌تر مي‌شود راه را آدم مي‌بيند كه چگونه استخراج كند چگونه بهره‌برداري كند جهت اول و جهت چهارم را هم تأمين مي‌كند عمده آن است كه اين وسطها بفهمد روش الهي است و لا غير، معلوم الهي است و لا غير.