درس تفسیر آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

89/07/20

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: آيات 30 تا 34 سوره انبياء

 

﴿أَوَ لَمْ يَرَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ كَانَتَا رَتْقاً فَفَتَقْنَاهُمَا وَجَعَلْنَا مِنَ الْمَاءِ كُلَّ شَيْ‌ءٍ حَيٍّ أَفَلاَ يُؤْمِنُونَ﴾ ﴿وَجَعَلْنَا فِي الْأَرْضِ رَوَاسِيَ أَن تَمِيدَ بِهِمْ وَجَعَلْنَا فِيهَا فِجَاجاً سُبُلاً لَّعَلَّهُمْ يَهْتَدُونَ﴾ ﴿وَجَعَلْنَا السَّماءَ سَقْفاً مَّحْفُوظاً وَهُمْ عَنْ آيَاتِهَا مُعْرِضُونَ﴾ ﴿وَهُوَ الَّذِي خَلَقَ اللَّيْلَ وَالنَّهَارَ وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ كُلٌّ فِي فَلَكٍ يَسْبَحُونَ﴾ ﴿وَمَا جَعَلْنَا لِبَشَرٍ مِن قَبْلِكَ الْخُلْدَ أَفَإِن مِّتَّ فَهُمُ الْخَالِدُونَ﴾

 

گرچه سوره مباركه «انبياء» در مكه نازل شد و مهم‌ترين مطالب سوَر مكّي اصول دين است يعني توحيد و وحي و نبوّت و همچنين خطوط كلي فقه و اخلاق و حقوق، لكن مسائل علمي هم در كنارش مطرح است قرآن كريم هم ما را به نظم دعوت مي‌كند كه از نظم پي به ناظم ببريم و توحيد مدبّر و ناظم را همراه با توحيد خالق و وحدت مدبّر و خالق، وحدت ربّ و اِله و خالق آگاه بشويم و هم ما را به بركات علميِ ساختار جهان آشنا مي‌كند، اگر منظور صِرف نظم بود همين «يكون الليل علي النار يكون النهار علي الليل» پيدايش فصول چهارگانه و نظم كافي بود اما بيان اينكه تمام اين آسمان و زمين در بدأ پيدايششان به هم متّصل بودند، مرتبط بودند، بسته بودند، رَتْق بودند بعد خدا اينها را باز كرد فَتق كرد گشود و به صورت هفت آسمان در آورد و تمام اين ستاره‌ها را در آسمان اول قرار داد از آسمانهاي بعدي فعلاً خبري نيست اينها براي چيست. ما را دعوت مي‌كند به فراگيري علوم كيهان‌شناسي و مانند آن. فرمود اينها بسته بودند ما باز كرديم برخي از مفسّران يا غالب اينها مي‌گفتند قرآن كاري به مسائل علمي ندارد فقط دربارهٴ مسائل اعتقادي و توحيد و اصول دين اظهارنظر مي‌كند و اگر دربارهٴ آفرينش آسمان و زمين سخن مي‌گويد صِبغهٴ توحيدي و كلامي دارد نه صبغهٴ علمي، پس علم را از حوزهٴ قرآن با فشار بيرون بردند كه گفتند دين كاري با علم ندارد فقط مسائل اعتقادي و كلامي را به همراه دارد. مسئولان كارهاي علمي آنها هم گفتند دين در حوزهٴ علم نيست علم كاري با دين ندارد اين يك اِجماع مركّبي شد براي مهجور كردن قرآن از صحنه و در نتيجه براي مهجور كردن دين از جامعه، هم خودي مي‌گفت دين با علم كار ندارد هم ديگري مي‌گفت علم با دين كار ندارد اين شده اِجماع مركّب بر نفي ثالث، قهراً قرآن از صحنه بيرون رفت و دين از جامعه كنار رفت دين شده جزء مسائل شخصي يعني هر كسي مي‌تواند از نظم عالَم پي به وحدت ناظم ببرد و خدا را بپرستد اما حالا دين كاري داشته باشد مطالب علمي بخواهد معلِّم بشر باشد اين‌چنين نيست غافل از اينكه دين مي‌خواهد معلّم بشر باشد هم بشر را به علمِ فلسفه و كلام آشنا كند كه مسائل اعتقادي است هم به مسائل علمي آشنا كند كه كارآمد روز است و نيازهاي آنها را بررسي مي‌كند براي اينكه قرآن كريم از نظم به تنهايي سخن نمي‌گويد مي‌فرمايد ما اينها را براي شما مسخَّر كرديم يعني بهره بگيريد نه تنها زمين را براي شما مسخّر كرديم موجودات زميني را زيرزميني را بلكه موجودات سپهري و موجودات فوق سپهر را براي شما مسخَّر كرديم مسخِّر خداست كسي نمي‌تواند كُرات را تحت تسخير خود در بياورد اما براي ما مسخَّر كرد فرمود: ﴿سَخَّرَ لَكُم مَّا فِي الْأَرْضِ وَالْفُلْكَ تَجْرِي فِي الْبَحْرِ بِأَمْرِهِ وَيُمْسِكُ السَّماءَ﴾ بهره بگيريد فرمود اين چهارپاها را و اسبها و امثال اسب را ما براي شما مسخّر كرديم تا از آنها سواري بگيريد بهره بگيريد وقتي سوار شديد «فاذا استويت عليه» يا «لستنوا عليه ثم تقولوا ﴿سُبْحَانَ الَّذِي سَخَّرَ لَنَا هَذا وَمَا كُنَّا لَهُ مُقْرِنِينَ﴾ شما ببينيد در كتابهاي فقهي فتوا اين است كه اگر كسي سوار اسب شد مستحب است همين كه سوار اسب شد يا سوار اَستر شد يا سوار حِمار شد اين جمله را بخواند «الحمد لله الذي سخّر لنا هذا و ما كنّا له مُقرنين و إنّا إلي ربّنا لمنقلبون» خب اين دعا از همان آيه گرفته شده اين ديگر اختصاصي به اسب و اَستر ندارد الآن هم اگر كسي سوار اتومبيل شد يا سوار هواپيما شد يا سوار كشتي شد يا سوار قطار شد مستحب است همين دعا را بخواند «الحمد لله الذي سخّر لنا هذا و ما كنّا له مُقرنين و إنّا إلي ربّنا لمنقلبون» خب مسخِّر خداست مي‌بينيد اگر اين اسبها گاهي وحشي بشوند يا اين گاوها وحشي بشوند نمي‌شود از اينها استفاده كرد فرمود ما اينها را ظَلول كرديم، ‌نَرم كرديم در اختيار شما قرار داديم مسخِّر خداست براي شما تسخير كرده ﴿سَخَّرَ لَكُم مَا فِي السَّماوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ﴾ پس تنها سخن از نظم نيست سخن از تشويق از بهره‌برداري است خب برويد از كُرات ديگر كمك بگيريد راه باز است اين نه راه ديگران را ببنديد نه خودتان بيراهه برويد نه خيال بكنيد راه نيست نگوييد ما در تحريميم نگوييد كه نمي‌توانيم خدا براي شما خلق كرده مي‌توانيد منتها بيراهه نرويد راه كسي را هم نبنديد خدا براي شما راهگشايي مي‌كند. براي شماست اين سماوات براي شماست، اين كُرات براي شماست، اين ستاره‌هاي ثابت و سيّار براي شماست اينها را براي شما مسخَّر كرده تسخير غير از قَسْر است قَسر با سين يعني فشار، تحميل، جهان با قسر اداره نمي‌شود با مِهر اداره مي‌شود اصلاً در جهانِ آفرينش قَسْر يعني فشار، تحميل، اجبار، زور نيست هر چه هست مِهر است و تسخير خدا فاعلِ بالتسخير است نزد برخيها يا نسبت به بعضي از مراحل فاعل بالتسخير آن است كه شيئي خلق مي‌شود يك، آثار و خواص و لوازمي دارد دو، ارتباط اين شيء با آثار و خواص و لوازم ارتباط مِهرآميز است و نه قهرآگين سه، آن مدبّر كل اين فاعل را در مسير مِهرآميزيِ او رهبري مي‌كند تا بهره صحيح بدهد چهار، آب را كسي بخواهد با فشارِ فوّاره بالا ببرد از يك فشار و زوري است عليه آب، اما آب وقتي از بالا به پايين مي‌آيد بالتبع مي‌آيد فشاري لازم نيست، اگر باران آمده از بالاي كوه به سينهٴ كوه به دامنهٴ كوه اين باران كه دارد مي‌رود يك كشاورز ماهر اين آب را هدايت كند به نخل و ساقه‌هاي درخت و خوشه‌ها و شاخه‌ها برسد مي‌گويند اين كشاورز تسخير كرده اين آبِ باران را فشاري بر آب باران نيست اين آب دارد حركت مي‌كند از بالا به پايين به آساني منتها اين بيل دستش است نمي‌گذارد هرز برود او را هدايت مي‌كند پاي درخت برود اين را مي‌گويند تسخير، اگر هرز رفت كه مي‌شود باطل تسخير آن است كه آن فاعل اين فعل را رهبري كند كه درست به مقصد برسد فرمود جهان با تسخير اداره مي‌شود قَسري نيست آنكه آفريد كه خداست با مِهر اداره مي‌كند ديگري هم كه قدرتي ندارد چون كلّ جهان سپاه الهي‌اند، ستاد الهي‌اند ﴿لِلَّهِ جُنُودُ السَّماوَاتِ والْأَرْضِ﴾، ﴿وَمَا يَعْلَمُ جُنُودَ رَبِّكَ إِلَّا هُوَ﴾ و مانند آن خب فرمود من براي شما تسخير كردم خب از آن استفاده كنيد خب اگر بنا شد انسان از مريخ و مشتري و عطارد و زحل و ستاره‌هاي ثابت و سيّار استفاده كند بايد برود بشناسد، بشناساند، بهره بگيرد، بهره بدهد.

 

پرسش: حاج آقا اگر جهان همه‌اش با مِهر اداره بشود پس جهنم كدام است.

پاسخ: آن جهنّم هم مِهر و عدل است اگر جهنّم نبود كه بشر دست از پا نمي‌شناخت و اين طغيان‌گري ادامه نداشت فرمود در آن روز ﴿يَشْفِ صُدُورَ قَوْمٍ مُؤْمِنِينَ﴾ ﴿يَوْمَئِذٍ يَفْرَحُ الْمُؤْمِنُونَ﴾ در بهشت اليوم ﴿الَّذِينَ آمَنُوا مِنَ الْكُفَّارِ يَضْحَكُونَ﴾ جهنم محور عدلِ خداست اگر جهنّم نبود اين كيفرِ ظالمان و طاغيان به عهده چه كسي بود اين اشخاص كه ظالم و طاغي‌اند بايد جايي داشته باشند كه تنبيه بشوند و براي بسياري از افراد باايمان جهنّم منشأ رحمت است وقتي قيامت مي‌شود جهنّم را مي‌بينند خيليها از جهنم حق‌شناسي مي‌كنند مي‌گويند تو باعث شدي كه ما دست به خلاق نزنيم اگر تو نبودي ما هم بيراهه مي‌رفتيم بنابراين جهنم منشأ رحمت و بركت است در سوره مباركه الرحمن كه آلاي الهي، نَعماي الهي شمرده مي‌شود و از جن و انس اقرار گرفته مي‌شود ﴿فَبِأَيِّ آلاَءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ﴾ همان طوري كه از بهشت و نعمتهاي بهشت سخن به ميان مي‌آيد بعد مي‌فرمايد: ﴿فَبِأَيِّ آلاَءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ﴾ از جهنم و سوخت و سوز او هم سخن به ميان مي‌آيد مي‌فرمايد: ﴿فَبِأَيِّ آلاَءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ﴾ ﴿هذِهِ جَهَنَّمُ الَّتِي يُكَذِّبُ بِهَا الْمُجْرِمُونَ﴾ ﴿يَطُوفُونَ بَيْنَهَا وَبَيْنَ حَمِيمٍ آنٍ﴾ ﴿فَبِأَيِّ آلاَءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ﴾ چقدر جهنّم جاي خوبي است خب اگر او نباشد كه ما دست و پايمان خطا مي‌كند كه، بنابراين جهنم هم از عدل خداي سبحان است و خداي سبحان او را براي طاغيان مشخص كرده است. خب، جهان با تسخير دارد اداره مي‌شود.

 

پرسش:...با اجبار يا با مِيل خود

پاسخ: آن با ميل است ﴿قَالَتَا أَتَيْنَا طَائِعِينَ﴾ اگر گفتند ما با طوع و رغبت مي‌آييم يعني فشاري در كار نيست زمين مي‌فهمد ﴿قَالَتَا أَتَيْنَا طَائِعِينَ﴾ نه ﴿طائِعَيْن﴾ جواب تَثنيه است ولي وقتي به پاسخ نهايي مي‌رسد جمع است اين دو نفر به عرض خدا رساندند ما با همه موجودات با طوع و رغبت در خدمت تو هستيم ﴿فَقَالَ لَهَا وَلِلْأَرْضِ ائْتِيَا﴾ ﴿ائْتِيَا﴾ يعني ﴿ائْتِيَا﴾ تثنيه است ﴿قَالَتَا﴾ تثنيه است ﴿أَتَيْنَا طَائِعِينَ﴾ نه ﴿طائِعَيْن﴾ يعني ما دو نفر با همه موجودات در خدمت تو هستيم، بنابراين گوش دادن و فهميدن جزء ضروري‌ترين وظيفهٴ شماست اگر ﴿قَالَتَا أَتَيْنَا طَائِعِينَ﴾ است يعني هيچ كراهتي در عالَم نيست همه‌اش طوع است زمين مي‌گويد طائعه‌ام، آسمان مي‌گويد تابعم، موجودات ديگر هم مي‌گويند تابع‌اند پس طوع و رغبت در عالَم حكومت مي‌كند و لاغير جهان مي‌شود جهانِ مِهر. بارها يعني بارها شنيده‌ايد كه اگر غضبي هست تحت امامتِ رحمت كار مي‌كند اينكه گفته شد غضبِ خدا كمتر از رحمت خداست و رحمت خدا بيشتر از غضب خداست نه معنايش اين است كه مردها جداست آن هشت‌تا در دارد آن هفت‌تا در، غضب سابق است نه تنها زايد است سابق است «يا مَن سَبَقَت رحمته غَضبه» بيان نوراني امام سجاد(سلام الله عليه) اين است كه «يا مَن تَسعيٰ رحمته أمامَ غَضبه» يعني اي خدايي كه تمام قَهر و غضب تو مأموم‌اند و امامِ غضب تو رحمت است مهندِس رحمت است، نقشه‌كش رحمت است، معمار رحمت است، رحمت دستور مي‌دهد كه اينجا جاي قهر است نه اينكه رحمت خدا بيش از غضب خداست رحمت خدا هم بيش از غضب خداست يك، هم پيش از غضب خداست دو، پيشاپيشِ غضب رحمت حركت مي‌كند نقشه‌كشي مي‌كند مي‌گويد اينجا جاي قَهر است «يا مَن تَسعيٰ رحمته أمامَ غَضبه» چون مي‌خواهد رحمت بكند يك عدّه را فشار مي‌دهد بنابراين صدر و ساقه عالَم با مِهر دارد اداره مي‌شود قَهري در عالَم نيست و اين تسخير براي آن است كه ما برويم در آسمان و از آن بهره بگيريم ﴿سَخَّرَ لَكُم مَا فِي السَّماوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ﴾ وجود مبارك حضرت امير در هنگام بدرقهٴ اباذر(رضوان الله عليه) در زمان خليفه سوم وقتي اباذر(رضوان الله عليه) را خواستند به مرزِ رَبزه تبعيد كنند مرحوم كليني نقل مي‌كند كه اين گفتگو آنجا مطرح شد كه اگر رَبزه يك جاي بي‌آب و علفي است و تو هم سرمايه‌ات چندتا بُز بيشتر نيست آنجا جاي بارندگي نيست دامنهٴ كوه نيست آب نيست مبادا از فقر و فلاكت برنجي آنجا مطرح شد هم اباذر عرض كرد و هم وجود مبارك حضرت امير امضا كرد عرض كرد من معتقدم اگر تمام آسمان بسته بشود و كُرهٴ زمين فلزّي بشود كه چيزي از زمين روئيده نمي‌شود من معتقدم خدا مي‌تواند روزي ما را تأمين كند همين بيان در نهج‌البلاغه حضرت امير هست كه اگر سماوات رخت بشود، ارضين رخت بشود، قطرهٴ باران از بالا نبارد، زمين هم مثل يك فلز و مِس بشود چيزي از زمين بيرون نيايد خدا مي‌تواند روزي مردم را تأمين كند با اين ديد جلوي هر تحريمي مي‌شود ايستاد و به ما گفتند برويد در آسمان روزيتان را بگيريد برويد در آسمان، آسمان را بشكافيد تحت تسخيرتان قرار بدهيد ﴿سَخَّرَ لَكُم مَا فِي السَّماوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ﴾ نمي‌شود گفت آن روز عربِ جاهلي كه از اين مطالب خبر نداشت درست است در حجاز از اين مسائل خبري نبود ولي انبياي ابراهيمي آمدند خاورميانه را بيدار كردند آن روز به عرضتان رسيد كه جريان ارسطو و افلاطون و سقراط و بقراط و جالينوس اينها تربيت‌شدهٴ انبياي ابراهيمي‌اند در خاورميانه سخن از توحيد نبود يا شرك بود يا الحاد اينها آمدند اين معارف را در خاورميانه مطرح كردند با برهان، با حكمت، با موعظه، با جدال احسن عليه شرك و وثنيّت و صنميّت قيام كردند تا حدودي در برخي از صاحب‌نظران اثر كرد با حكومت درگير شدند، با جامعه درگير شدند ديدند هيچ چاره‌اي ندارند وجود مبارك حضرت ابراهيم دست بر تبر كرد ﴿فَجَعَلَهُمْ جُذَاذاً إِلَّا كَبِيراً لَّهُمْ﴾ وارد بتكده شد همه را هيزم درست كرد به صورت ريزريز در آورد حكومت او را گرفت گفت ﴿حِرِّقُوهُ وَانصُرُوا آلِهَتَكُمْ﴾ آتش‌سوزي پيدا شد آن جريان آتش برافروخته پيدا شد وجود مبارك ابراهيم را انداختند ﴿يَا نَارُ كُونِي بَرْداً وَسَلاَماً عَلَي إِبْرَاهِيمَ﴾ شد خاورميانه تكان خورد درست است چهار هزار سال قبل يا كمتر و بيشتر اگر خبري در گوشه‌اي رخ مي‌داد تا به ساير اقطار برسد طول مي‌كشيد اما اين خبر خودش را مي‌رساند با بادِ سيم با صبا، مگر مي‌شود جريان آتش‌سوزي خليل خدا نظير خبرهاي عادي باشد و به شرق و غرب نرسد بعدها فهميدند كه اين چه كسي است اين چه چيزي آورده وحي و نبوّت از آن به بعد در خاورميانه رونق پيدا كرد توحيد الهي و ربوبي از آن به بعد جا پيدا كرد وگرنه ارسطو پيدا نمي‌شد، افلاطون پيدا نمي‌شد، سقراط و بقراط پيدا نمي‌شد اينها همه شاگردان انبياي‌اند معناي شاگردي آنها اين نيست كه يك روز كتاب دست بگيرند هر روز بروند خدمت حضرت ابراهيم وقتي حضرت آمد اين فضا را معطّر كرد اينها هم شدند موحّد در حجاز از اين مسائل خبري نبود در آن طرف كه از اين معارف فراوان خبري بود همين كه اسلام آمد فرمود: «اطلبوا العلم ولو بالسّين» «طلب العلم فريضه» است درهاي علم را باز كنيد، دروازه‌ها را باز كنيد، برويد بياييد علوم از شرق و غرب در همين حجاز راه پيدا كرد و علوم حجاز هم به شرق و غرب راه پيدا كرد، بنابراين قرآن كريم ما را به علم دعوت مي‌كند و بهره‌برداري آسمان و زمين ما نبايد توقّع داشته باشيم كه فيزيكي و شيمي مثل صحيحه طولاني حمّاد كه نماز را براي ما از اولِ اذان و اقامه تا «والسلام عليكم» شرح بدهد اين طوري فيزيك و شيمي و عملِ قلب و عمل باز و عمل بسته را به ما ياد بدهد آن طور توقّع داريم كه با «لا تنقض» استصحاب را براي ما فهماند حدّاقل اين استصحاب «لا تنقض» چندين جلد كتاب است با حذف مكرّرات ديگر، اينها همه از يك خط در آوردند حدّاقل بهره‌اي كه از «رُفع ما لا يعلمون» گفته چندين جلد كتاب است دربارهٴ برائت نوشته شده همه را از اين يك خط در آوردند همهٴ اين رساله‌هايي كه دربارهٴ قواعد فقهي نوشته شده همه اين قواعد يك خط است هر كدامشان يك خط است آنچه را كه بشر كشف مي‌كند با قرارهاي عقلايي، با غرايز عقلايي در علوم اعتباري، با تجربه‌ها يا نيمه‌تجربي در رياضي يا تجريدي در كلام و فلسفه اينها هم روشهاي الهي است منتها مشكل ما اين است كه آنچه را كه خدا به ما داد ما به حساب خودمان مي‌آوريم اسلامي حرف مي‌زنيم ولي متأسفانه قاروني فكر مي‌كنيم مي‌گوييم اينها براي ماست براي بشر است ﴿إِنَّمَا أُوتِيتُهُ عَلَي عِلْمٍ عِندِي﴾ قرآن مي‌گويد سهم شما همان است كه در سوره «نحل» بيان شده كه ﴿وَاللَّهُ أَخْرَجَكُم مِّن بُطُونِ أُمَّهَاتِكُمْ لاَ تَعْلَمُونَ شَيْئاً﴾ بعدها ﴿عَلَّمَ الْإِنسَانَ مَا لَمْ يَعْلَمْ﴾ سهم شما همان است كه ﴿أَلَمْ يَكُ نُطْفَةً مِن مَنيٍّ يُمْنَي﴾ خودت را مي‌خواهي بشناسي شناسنامه‌ات اين است آنچه داري براي ماست ما به تو داديم تمام اين روشها چراغهاي علمي است كه خدا عطا كرده بر اساس ﴿مَا بِكُم مِّن نِّعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ﴾ همان طوري كه بزرگان ما با يك خط «لا تنقض» چندين جلد كتاب در آوردند اگر سپهرشناسان ما، كيهان‌شناسان ما، آسمان‌شناسان ما، زمين‌شناسان ما از اين همه آيات مطالب در بياورند هنر نيست شما مي‌بينيد چندين، چندين يعني چندين برابر استصحاب درباره خلقت آسمان و زمين آيه داريم ما بي‌ستون بودن آنها، هفت‌تا بودن آنها، شش روز بودن آنها، بسته بودن آنها، دود بودن آنها همه را گفته كجا اين طور دستور دربارهٴ قواعد اصولي و فقهي ما داريم درباره قواعد اصولي فقط يك جمله فرمود: «لا تنقض اليقين بالشك» يا ﴿رُفع ما لا يعلمون﴾ خب اينها كه وجب به وجب، قدم به قدم آدرس داده شناسنامه كرده كوي و برزنش را گفته ديگر روشن‌تر از اين چه باشد يعني مثل الفبا بيايد مسئله كيهان‌شناسي را درسِ روزانه قرار بدهد آن وقت ديگر علم نشد كه اين براي اينكه خود بشر تلاش و كوشش كند و چيز ياد بگيرد شما خطبه اول نهج‌البلاغه را بخوانيد ببينيد هرگز، هرگز يعني هرگز چنين دستورهايي درباره استصحاب و برائت داده نشده آسمانها چند طبقه‌اند، اول فضا بود، هوا چطور شد، اينها چطور شكافته شدند، آب از كجا پيدا شد، خود آسمانها با زمين كه بسته بودند وقتي آسمانها را جدا كرد آسمانها هم بسته بودند اينها را «فَتَق الأجواف» اينها همه را يكي پس از ديگري بخشي در خطبه اول نهج‌البلاغه است بخشي در خُطَب ديگر، دهها يا صدها برابر آنچه دربارهٴ استصحاب آمده درباره خلقت آسمان و زمين آمده آن وقت اگر كسي درباره آسمان و زمين بحث علمي بكند مي‌شود غير اسلامي آن وقت استصحاب مي‌شود اسلامي!

 

پرسش:...

پاسخ: آنها خطوط كلي است مثل استصحاب ديگر خود استصحاب را ائمه فرمودند يك جمله بعد خود آنها فرمودند شما بايد تلاش و كوشش بكنيد «علينا القاء الاصول و عليكم التفريع» اين دوتا روايت را مرحمو صاحب وسائل در كتاب القضاء بخش قضاء وسائل نقل كرد فرمود ما آمديم كه مجتهد تربيت كنيم نه مقلِّد «علينا القاء الاصول و عليكم التفريع» اينكه به زراره يا عبدالأعليٰ فرمود: «هذا و أشبه يُعرف مِن كتاب الله يُمحو لمكان الباء» مي‌خواهد مجتهد تربيت كند ديگر فرمود اين را چرا از ما سؤال مي‌كنيم اين كلمه باءيي كه دارد ﴿وَامْسَحُوا بِرُؤُوسِكُمْ﴾ از آن بعض فهميده مي‌شود «هذا و أشبه يُعرف مِن كتاب الله» آنها نيامدند معلّم الفبا باشند اينها آمدند مؤلف جوامع‌الكَلِم باشند كه شما را مجتهد كنند درباره جوامع‌الكلم وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود: «اوتيت جوامع الكَلِم» به حضرت امير هم فرمود: «لقد اوتيت جوامع الكلم» آن طوري كه مرحوم ابن‌ميثم در جلد اول شرح نهج‌البلاغه دارد منتها فرق اين است همان طور كه در خطبه «قاصعه» وجود مبارك پيامبر به حضرت امير(سلام الله عليهما) فرمود: «يا علي! إنّك تَسمع ما أسمع و تَريٰ ما أريٰ» فرق اين است «إلاّ أنّك لست بأمير» مسئله نبوّت براي تو نيست، رسالت براي تو نيست، قرآن بر تو نازل نمي‌شود اينها به بركت من به تو مي‌رسد در بخشهايي كه مربوط به امامت است و ولايت تو سهيمي اما قرآن بر من نازل مي‌شود آن وحي و احكام تشريعي بر من نازل مي‌شود و مانند آن، بنابراين شما سيري در اين آيات داشته باشيم كه آيات كوي و برزن آسمان و زمين را براي ما مشخص كرد در اول سوره «رعد» و «لقمان» آمده است كه ﴿بِغَيْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَهَا﴾ كه دوتا احتمال است يعني اينها اصلاً ستون ندارد يا ستونِ مرئي ندارند كه برخيها گفتند جاذبه همان ستون نامرئي است ولي در خطبه اول نهج‌البلاغه دارد كه اين «بِغَيْرِ عَمَدٍ يَدْعَمُهَا وَ لا دِسَارٍ يَنْظِمُهَا» فرمود زمين يك مَسامير دارد ميخ دارد كه نلرزد آسمان اين طور نيست آسمان و زمين هيچ كدام عمود ندارند دعامه ندارند ستون ندارند «بِغَيْرِ عَمَدٍ يَدْعَمُهَا» نه ﴿بغير عمدٍ ترونها﴾ اين روايت نوراني نهج‌البلاغه تأييد مي‌كند آن تفسير را كه فرمودند ﴿بِغَيْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَهَا﴾ مي‌بينيد ستون ندارد نه اينكه اين جمله در محلّ جَر باشد تا صفت باشد براي «عَمَد» ﴿بِغَيْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَهَا﴾ يعني بدون ستون مرئي آفريد ستوني كه اين صفت را دارد نامرئي است اين نيست اصلاً ستون ندارد به اراده الهي بسته است خب اين پرنده‌ها در آسمان‌اند ستون دارند منتها ستونِ نامرئي يا با اراده الهي هستند خب بالأخره اينها هم جِرم‌اند سنگين‌اند به اينها مي‌گويند پرواز كن ما نگه‌ات مي‌داريم فرمود مگر نمي‌بينيد كه طِير در سماست ﴿مَا يُمْسِكُهُنَّ إِلَّا الرَّحْمنُ﴾ خب اين عقاب چند كيلويي را از شرق به غرب دارد پرواز مي‌كند حتي اقيانوس را هم احياناً ممكن است گوشه‌اي از اقيانوس را طي كند اين بار سنگين را چه كسي نگه مي‌دارد اگر جاذبه است خب بايد اين را بكشاند فرمود مگر نمي‌بينيد كه طير في السماست ﴿مَا يُمْسِكُهُنَّ إِلَّا الرَّحْمنُ﴾ ما اين را نگه داشتيم با اراده نگه مي‌داريم. خب، بنابراين آنچه لازم است اين است كه حوزه و دانشگاه آن اِجماع مركّب منحوس را به يك اجماع مركّب ميمون تبديل بكنند هم حوزه بگويد دين را علوم كار دارد هم دانشگاه بگويد علم با دين كار دارد تا هماهنگ بشوند وگرنه همين شكاف هست كه هست، 27 آذر و امثال اينها يك تفاهم ظاهري است تا علم به دين گِره نخورد و دين علم را در دامن خود نپروراند حوزه و دانشگاه آن اجماع مركّب منحوس را خواهند داشت نبايد مفسّر بگويد قرآن كاري با علم ندارد نبايد دانشگاه بگويد علم كاري با دين ندارد بلكه هم اين بايد بگويد دين با علم كار دارد هم آن بايد بگويد علم با دين كار دارد منتها روشها فرق مي‌كند.