درس تفسیر آیت الله جوادی
89/07/17
بسم الله الرحمن الرحیم
(وَقَالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمنُ وَلَداً سُبْحَانَهُ بَلْ عِبَادٌ مُّكْرَمُونَ (26) لاَ يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُم بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ (27) يَعْلَمُ مَا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلاَ يَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضَي وَهُم مِنْ خَشْيَتِهِ مُشْفِقُونَ (28) وَمَن يَقُلْ مِنْهُمْ إِنِّي إِلهٌ مِن دُونِهِ فَذلِكَ نَجْزِيهِ جَهَنَّمَ كَذلِكَ نَجْزِي الظَّالِمِينَ (29)
چون سورهٴ مباركهٴ «انبياء» در مكه نازل شد و عناصر محوري مسائل مكّي همان اصول دين بود يعني توحيد و وحي و نبوّت و معاد و امثال اينها به اضافه خطوط كلي فقه و اخلاق و بخشهايي از اين سوره دربارهٴ وحي و نبوّت و معاد گذشت آنچه در اين بخش اخير مطرح شده بود جريان توحيد بود. مشركان حجاز گرفتار الحاد نبودند مبتلا به شرك بودند و طوايفي از مشركين همان صنم و وثنِ دستساخته را ميپرستيدند البته اين به عنوان تَنديس و نَماد براي معبودهايشان بود كم كم خود اينها را عبادت ميكردند و گروه خزاعه و مانند آن فرشتهها را فرزندان خدا ميپنداشتند و فرشتهها را آلهه تلقّي ميكردند. همهٴ مشركان حجاز اين قول را نداشتند كه ملائكه آلههٴ جهاناند برخي از آنها و طوايفي از آنها مبتلا به اين بودند. در اين قسمت آيه يعني آيهٴ 26 به بعد فرمود عدّهاي از مشركان حجاز گفتند ـ معاذ الله ـ خدا اتّخاذ وَلَد كرد تعبير قرآن دربارهٴ وَلد داشتن يا اتّخاذ ولد دو گونه است. عدّهاي بالصراحه ميگويند «لقد ولد الله» كه در سورهٴ «صافات» حرف اينها نقل شد و ابطال شد كه صريحاً ميگفتند خدا والِد است و فرزندي دارد در سورهٴ مباركهٴ «اسراء» گذشت كه (مَا اتَّخَذَ صَاحِبَةً وَلاَ وَلَداً) خب اگر كسي همسر ندارد فرزند هم ندارد با آنها اينچنين سخت ميگفتند. گروهي سخن از والد بودنِ خدا را به ميان نميآورند اتّخاذ ولد, تَبَنّي و مانند آن را مطرح ميكردند همان طوري كه در بين مردم تَبنّي و فرزند خواندن مطرح ميبود فكر ميكردند كه خداي سبحان ـ معاذ الله ـ فرشتهها را فرزند خود قرار داده است كه ميشود اتّخاذ ولد, قرآن كريم هر دو را نفي كرد هم والد و پدر بودنِ خدا را كه (لَمْ يَلِدْ وَلَمْ يُولَدْ) هم اتّخاذ ولد را كه فرمود: (مَا اتَّخَذَ صَاحِبَةً وَلاَ وَلَداً) والد و ولد نيست چون منزّه از جِرم و جسم و امثال ذلك است تَبنّي و اتّخاذ ولد هم مطرح نيست براي اينكه همه عبدِ مربوباند تبنّي براي كسي است كه كسي نيازي به چيزي داشته باشد وقتي خدا منزّه از هر نياز است و همهٴ ماعدا برده و بندهٴ او هستند تبنّي هم معنا ندارد لذا گاهي ميفرمايد: (لَمْ يَلِدْ وَلَمْ يُولَدْ) گاهي ميفرمايد: (مَا اتَّخَذَ صَاحِبَةً وَلاَ وَلَداً) در سورهٴ مباركهٴ «صافات» تعبير قرآن كريم اين است كه عدّهاي قائل شدند خداوند فرزندي دارد «لقد ولد الله» آيهٴ 149 سورهٴ مباركهٴ «صافات» اين است كه (فَاسْتَفْتِهِمْ أَلِرَبِّكَ الْبَنَاتُ وَلَهُمْ الْبَنُونَ ٭ أَمْ خَلَقْنَا الْمَلاَئِكَةَ إِنَاثاً وَهُمْ شَاهِدُونَ ٭ أَلاَ إِنَّهُم مِّنْ إِفْكِهِمْ لَيَقُولُونَ ٭ وَلَدَ اللَّهُ وَإِنَّهُمْ لَكَاذِبُونَ) آن تعبير سورهٴ مباركهٴ «توحيد» كه (لَمْ يَلِدْ وَلَمْ يُولَدْ) براي ابطال اين قول است اما سخن از اتّخاذ ولد كه مطرح ميشود تعبير قرآن اين است كه (لَمْ يَتَّخِذْ وَلَداً) پس دو طايفه از آيات در قرآن كريم مطرح است براي اينكه دو گروه در حجاز مبتلاي به اين دو تفكّر باطل بودند بعضي ميگفتند ـ معاذ الله ـ خدا والِد است و ولد دارد بعضيها ميگفتند كه تبنّي كرده فرزندي را اتّخاذ كرده و فرشتگان را هم دختران خدا ميپنداشتند كه خداي سبحان ميفرمايد اينها سخن از دختري و پسري اينها نيست و خودتان دختر را نميپذيريد براي خدا دختر قائليد كه اين يك راه ديگري است غير از مسئله ابطال شرك. خب, پس (وَقَالُوا اتَّخَذَ اللّهُ وَلَداً) از اين قبيل است (سُبْحَانَهُ) يعني او منزّه از هر گونه جرميّت و جسميّت و ماديّت و امثال ذلك است اگر او منزّه از هر گونه زمان و زمين, جِرم و جسم است ديگر والد نخواهد بود و منزّه از هر گونه حاجت است, مبرّاي از تبنّي و اتّخاذ ولد خواهد بود (سُبْحَانَهُ) او منزّه از هر نقص و عيب و جِرم و جسم و امثال ذلك است. دربارهٴ فرشتهها چند وصف ذكر كرد اوّلين صفت اين است كه اينها برده و بندهٴ محضاند نه فرزند خدايند نه فرزندخوانده, (بَلْ عِبَادٌ) و كرامتي هم دارند كه در قرآن كريم كرامت را مخصوص انسان نميداند گرچه دربارهٴ انسان فرمود: (لَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِي آدَمَ) ولي سندِ كرامت انسان هم همان طور كه در بحثهاي قبل گذشت خلافتِ اوست انسان كريم است چرا, چون خليفه است و خليفهٴ خدايِ كريم, كريم است.
مطلب بعدي, پس اول كرامت انسان است كه بحثهاي قبلي عهدهدار بود (لَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِي آدَمَ) سند كرامت انسان هم خلافت اوست كه (إِنِّي جَاعِلٌ فِي الأَرْضِ خَلِيفَةً). مطلب سوم آن است كه خليفه آن است كه كارِ مستخلَفعنه را بكند, حرف مستخلفعنه را بزند, دستور مستخلفعنه را بدهد. مطلب چهارم اين است كه اگر كسي نانِ خلافت را بخورد در كنار سفرهٴ خلافت بنشيند از كرامت برخوردار باشد حرفِ خودش را بزند ميشود (كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ) اينچنين نيست كه هر انساني كريم باشد سند كرامت او خلافت اوست و خليفه آن است كه حرفِ مستخلفعنه را بزند, كار مستخلفعنه را بكند, دستور مستخلفعنه را انجام بدهد اگر كسي نانِ خلافت را بخورد حرفِ خودش را بزند (أَفَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَوَاهُ) باشد ميشود (كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ) اما دربارهٴ فرشتهها اين حرف نيست (بَلْ عِبَادٌ مُّكْرَمُونَ) كرامت آنها هم به اين است كه (لاَ يَعْصُونَ اللَّهَ مَا أَمَرَهُمْ) بله, (لاَ يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُم بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ) همين تعبيري كه در زيارت جامعه براي ائمه(عليهم السلام) آمده است خب اينها كريماند, اينها خليفهاند براي اينكه (لاَ يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ) هستند, براي اينكه (بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ) هستند, (لاَ يَعْصُونَ اللَّهَ مَا أَمَرَهُمْ) هستند اين طور است اين اوصاف را قرآن كريم براي فرشتهها ذكر ميكند در سورهٴ «تحريم» فرمود: (لاَ يَعْصُونَ اللَّهَ مَا أَمَرَهُمْ) دربارهٴ خَزَنهٴ جهنم است كه خزنهٴ جهنم وقتي (لاَ يَعْصُونَ اللَّهَ مَا أَمَرَهُمْ وَيَفْعَلُونَ مَا يُؤْمَرُونَ) خب خزنهٴ بهشت به طريق اُوليٰ, آنها كه مافوق بهشت و جهنماند حَمَلهٴ عرشاند به طريق اُوليٰ, اما حالا در جهان آيا فرشتهاي هست كه معصيت بكند آن را ما نه دليل عقلي داريم بر استحالهاش نه دليل نقليِ قطعي داريم بر وقوعش چون همان طوري كه بزرگان اهل حكمت گفتند ارقام فرشتهها مشخص نيست كه عدد فرشتهها چقدرند, ملائكةالأرض چقدرند, ملائكةالسماء چقدرند, اصناف آنها چقدر است ممكن است برخي از ملائكه نظير اِنس و جِن مبتلا به گناه بشوند بله اين ممكن است اما اين ملائكهاي كه قرآن از آنها ياد ميكند چه آنهايي كه متولّيان علماند تحت تدبير جبرئيل(سلام الله عليه) هستند چه آنها كه متولّيان حياتبخشياند تحت تدبير اسرافيل(سلام الله عليه) هستند چه آنها كه متولّيان قبض ارواحاند تحت تدبير عزرائيل(سلام الله عليه) هستند چه آنها كه متولّيان كِيل و رزقاند تحت تدبير ميكائيل(سلام الله عليه) هستند اينها بله, مسئولان بهشت, مسئولان جهنم, مسئولان عرش الهي, مسئولان وحي اينها بله معصوماند اما حالا آن فرشتههايي كه طبق بيان نوراني امام سجاد(سلام الله عليه) كه فرمود هر قطره باراني يا برف و تگرگي كه ميآيد فرشتهاي او را همراهي ميكند آيا اين فرشتهها هم معصوماند يا نه, ما چنين برهان قطعي نداريم نه دليلِ عقلي داريم بر امتناع عصيان اينها نه دليل نقلي داريم بر ضرورت وقوع معصيت اينها البته اگر يك دليل معتبري باشد يؤخذ بظاهره. اما اين فرشتههايي كه مدبّرات امرند و جهان را دارند تدبير ميكنند اينها (لاَ يَعْصُونَ اللَّهَ) هستند و همينها را مشركان حجاز ميپرستيدند لذا قرآن كريم در كمال جلال و شكوه از اينها حمايت كرده فرمود اينها عبادند يك, مُكرَم هم هستند دو, خودشان راه كرامت را طي كردند و قرآن هم از دست اينها به دست شما رسيد (بِأَيْدِي سَفَرَةٍ ٭ كِرَامٍ بَرَرَةٍ) اگر اين قرآن كريم است براي اينكه از مسير كرامت عبور كرده به دست شما رسيده هم از اللهِ أكرم شروع شد (اقْرَأْ وَرَبُّكَ الْأَكْرَمُ ٭ الَّذِي عَلَّمَ بِالْقَلَمِ) هم سُفراي كريم اين را آوردند (بِأَيْدِي سَفَرَةٍ ٭ كِرَامٍ بَرَرَةٍ) هم قلبِ انسان كريم آن را تحمل كرده هم به دست شما رسيده، بنابراين اگر قرآن كريم از مسير فرشتهها عبور كرده و دستِ اينها دستِ موجودات كريم است اينها ميشوند سُفراي كِرام الهي.
پرسش:...
پاسخ: خب نه ديگر، مگر اينكه مفهوم اولويّت باشد نسبت به فرشتههاي برتر كه اشاره شد اين فرشتهها وقتي معصوم بودند بالاتر از اينها يقيناً معصوماند اما پايينتر از اينها هم معصوماند يا نه، دليل ديگر ميخواهد آنكه در سورهٴ مباركهٴ «تحريم» آمده است آن فقط دربارهٴ فرشتگان مسئول جهنم است آيهٴ شش سورهٴ مباركهٴ «تحريم» اين است كه (يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا قُوا أَنفُسَكُمْ وَأَهْلِيكُمْ نَاراً وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ عَلَيْهَا مَلاَئِكَةٌ غِلاَظٌ شِدَادٌ لاَ يَعْصُونَ اللَّهَ مَا أَمَرَهُمْ) در بيانات نوراني حضرت امير(سلام الله عليه) در نهجالبلاغه دارد كه اينها هر وقت عصباني ميشوند شعلهٴ آتش بيشتر ميشود اين طور نيست كه حالا گازوئيلي، نفتي، بنزيني، زغالسنگي در جهنم بيندازند و آتشش افزوده بشود در بحثهاي قبلي هم ملاحظه فرموديد كه فرمود هيزم جهنم قاسطين و ظالميناند (وَأَمَّا الْقَاسِطُونَ فَكَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً) حطب و هيزم جهنم افراد ستمكارند. خب، اين افراد ستمكار كه گاهي سوخت و سوز دارند گاهي كم و زياد دارند چند روزي مثلاً ميروند آرام بگيرند باز عدّهاي اينها را تحريك ميكنند ميشورانند همين صحنه در جهنم ظهور ميكند (كُلَّمَا خَبَتْ زِدْنَاهُمْ سَعِيراً) چطوري آتش جهنم افروخته ميشود در بيانات نوراني حضرت امير در نهجالبلاغه دارد كه وقتي فرشتههاي مسئول جهنم غضب ميكنند شعله زياد ميشود خب اينها اگر، چون جهنم دارِ عصمت است هيچ كس بيش از اندازه نميسوزد نه اشتباهاً نه عمداً آن دار، دار عصمت است خب اگر آن دار، دار عصمت است مسئولانش بايد معصوم باشند ديگر مگر كسي بيش از اندازهٴ استحقاق ميسوزد اين (جَزَاءً وِفَاقاً) كه در قرآن كريم يكجا ذكر شد اين مخصوص جهنميهاست ديگر وگرنه دربارهٴ بهشتيها كه (جَزَاءً وِفَاقاً) نيست (مَن جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا) است بيشتر از دهتاست و مانند آن، آنجايي كه جزا مطابق با عمل است فقط دربارهٴ عذاب است ديگر، ذرّهاي اشتباه در جهنم نيست كه اشتباهاً كسي بيشتر بسوزد هم از خطا معصوماند هم از خطيئه چنين عالَمي است اگر جهنّم دارِ عصمت است معلوم ميشود كه مبادي فاعليِ جهنم معصوماند نه خطا در آنجا راه دارد نه خطيئه، نه سهو و نسيان راه دارد نه جهلِ علمي و جهالتِ عملي، اگر در سورهٴ «تحريم» فرمود: (لاَ يَعْصُونَ اللَّهَ مَا أَمَرَهُمْ) طبق مفهومِ موافقه فرشتههايي كه از اينها بالاترند خب بله يقيناً معصوماند اما فرشتههايي كه پايينتر از اينها هستند جزء ملائكةالأرضاند جزء كارهاي طبيعي را انجام ميدهند دليلي بر عصمت اينها نيست مگر اينكه از شواهد و ادلّهٴ ديگري استفاده بكنيم.
پرسش:...
پاسخ: خب نه، اگر يكجا نكردند دليل بر عصيان نيست دليل بر عدل است اينجا عادلانه اطاعت كردند اما حالا معصيت نميكنند يا اشتباه نميكنند بالقول المطلق اين دليل ديگر ميطلبد آنجا بله همهشان اطاعت كردند اگر ما گفتيم فلان گروه همهشان اطاعت كردند يا همهشان نماز خواندند معنايش اين نيست كه همهشان معصوماند كه، معنايش اين است كه در اين بخش همهشان به عدالت عمل كردند غرض اين است كه ما دليلي نداريم كه آنچه به نام مَلَك است چه ملائكةالسماء، چه ملائكةالأرض، چه ملائكةالبرّ و البحر اينها معصوماند بله اين ملائكهاي كه قرآن از آنها ياد ميكنند نازعاتاند، باسطاتاند، ناشتاتاند، مدبّراتاند اينها كه قرآن كريم از اينها ياد ميكنند بله همهشان معصوماند متولّيان امور چهارگانهٴ ياد شده همهشان معصوماند، مسئولان بهشت و جهنم همهشان معصوماند اما حالا فلان فرشتهاي كه مسئول فلان باد است فلان زمين است فلان زمان است اين هم معصوم است اين برهان ميخواهد، دليل ميخواهد.
پرسش:...
پاسخ: بسيار خب، ما چون از وضع آنها خبر نداريم نميدانيم كه اينها تشريع و شريعت ندارند كه، ما چون از وضع آنها باخبر نيستيم البته اگر كسي بخواهد ادّعا كند اثباتش آسان نيست چون در قرآن كريم سورهٴ مباركهٴ «ذاريات» فقط جريان جنّ و انس را ذكر كرده كه (مَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ) دربارهٴ فرشتهها چيزي ذكر نكرده اگر فرشته هم مثل جنّ و انس بودند مكلّف بودند، شريعتي داشتند آنها را هم ذكر ميكرد. جناب فخررازي ذيل اين آيه ميگويد اين آيه چند مطلب ميرساند يكي اينكه فرشتهها مكلّفاند يكي اينكه اينها معصوماند عصمتِ اينها را ميشود ثابت كرد اما تكليفِ اينها از اين آيات برنميآيد تكليف به معناي تشريعي، تكليف به معناي اينكه انبيا دارند، رسول دارند چون هيچ بحثي در قرآن كريم دربارهٴ نبوّت و وحي و رسالت و تكليف و شريعتِ فرشتهها در قرآن به ميان نيامده كه آنها هم امّتي هستند، پيامبري دارند، قانوني دارند، كتابي دارند اينها مطرح نشده فقط دربارهٴ جن و انس مطرح شده كه جنس و انس انبيا دارند، اوليا دارند نه انبيا از جنس خودشان انبياي براي جن هست، انبيايي براي انسان هست مثل اينكه بگويند انبيايي براي زن و مرد هست معنايش اين نيست كه زن هم از جنس خود پيامبر دارد يا امام دارد براي زن و مرد پيغمبر هست نه معنايش اين است كه پيغمبر دو قِسم است براي جن و انس پيغمبر هست معنايش اين نيست كه پيغمبر دو قِسم است. به هر تقدير اثبات اين معنا كه آنها مكلّفاند از آيه برنميآيد يك، اثبات اينكه هيچ فرشتهاي در عالَم نيست كه معصيت بكند آن هم كار آساني نيست دو، اما اين فرشتههايي كه جزء مدبّرات امرند و مسئوليتهايي قرآن كريم براي آنها ذكر كرده اثبات عصمت اينها سهل است براي اينكه قرآن كريم اينها را معصوم ميداند وقتي خَزنهٴ جهنم را معصوم ميداند ديگران به طريق اُوليٰ معصوماند يعني مسئولان بهشت و مسئولان عرش و امثال ذلك.
خب، (قَالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمنُ وَلَداً سُبْحَانَهُ بَلْ عِبَادٌ مُّكْرَمُونَ) كرامتشان تام است ديگر در آنها (أُولئِكَ كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ) و امثال ذلك درنميآيد و كرامتشان هم در اين جهت است كه (لاَ يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ) قول و امر و ارادهٴ خدا مُطاع اينهاست اينها امّت ارادهٴ الهياند همين و به امر خدا عمل ميكنند خب غير از اين نيست.
پرسش:...
پاسخ: نه، حالا امر منحصر در شريعت باشد بله، اما امر اگر در تكميل و تشريع به كار ميرود نظير آنچه در پايان سورهٴ مباركهٴ «يس» يا آيات ديگر آمده است كه (إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيْئاً أَن يَقُولَ لَهُ كُن فَيَكُونُ) خب اين امرِ تكويني است در حالي كه امر تشريعي اينچنين نيست با (كُن فَيَكُونُ) نيست و خدا امر ميكند يك عدّه اطاعت ميكنند يك عدّه اطاعت نميكنند، بنابراين امر خدا اگر ما دليل داشته باشيم كه اين امر، امر تشريعي است آنگاه سخن فخررازي تام است و اينها مكلّفاند اما وقتي ما دليلي نداريم كه منظور از اين امر، امر تشريعي است شايد نظير امري باشد كه در پايان سورهٴ مباركهٴ «يس» آمده (إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيْئاً أَن يَقُولَ لَهُ كُن فَيَكُونُ) خب آن امر ديگر امر تكويني است.
(يَعْلَمُ مَا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلاَ يَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضَي) خداي سبحان گذشته و حال اينها را ميداند يك، مبادي قبلي و بعدي را ميداند دو، ما بين اينها را ميداند سه، و اينها ميدانند كه خدا ميداند كه اين خصيصهٴ آنهاست آنها خودشان را در مشهد خدايي ميبينند كه خدا از گذشته و حال و آينده آنها باخبر است از مبادي و لوازم و بين مبادي و لوازم آنها هم مستحضر است كه ضعيفتر از اين آيه، آيهٴ سورهٴ مباركهٴ «مريم» و اينها بود كه قبلاً گذشت كه (لَهُ مَا بَيْنَ أَيْدِينَا وَمَا خَلْفَنَا وَمَا بَيْنَ ذلِكَ) اين (مَا بَيْنَ ذلِكَ) هم براي خداست پس چيزي براي انسان نميماند فرشتهها چنين موجودياند كه ميگويند گذشته براي او، آينده براي او، بين گذشته و آينده يعني موجوديّت و هويّت كنوني ما هم براي اوست. خب، چنين موجودي بدون اذن خدا كار نميكند آنگاه كلام را متوجّه مشركان حجاز كرد فرمود شما براي چه فرشتهها را عبادت ميكنيد خودتان گفتيد (مَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِيُقَرِّبُونَا إِلَي اللَّهِ زُلْفَي) يك، (هؤُلاَءِ شُفَعَاؤُنَا عِندَ اللَّهِ) دو، ما به شما خبر بدهيم از الله داريم به شما خبر ميدهيم شما مگر الله را قبول نداريد الله را كه به عنوان خالق كلّ و مدير كلّ قبول داريد ميگوييد او اِلهالآلهه است، ربّالأرباب است و مانند آن، و ميگوييد ما فرشتهها را عبادت ميكنيم كه ما را به الله نزديك بكند ميگوييد ما فرشتهها را عبادت ميكنيم كه شفيع ما بشوند نزد الله اين قرآن كه كلام الله هست از الله به شما خبر ميدهد كه فرشتهها از شما شفاعت نميكنند شما براي چه عبادت ميكنيد، براي اينكه در سورهٴ مباركهٴ «نساء» فرمود: (إِنَّ اللّهَ لاَ يَغْفِرُ أَن يُشْرَكَ بِهِ وَيَغْفِرُ مَا دُونَ ذلِكَ لِمَن يَشَاءُ) خدا مشرك را نميآمرزد خب شما هم كه مشركيد اين فرشتهها هم كه عبادِ مُكرَماند بدون دستور خدا كار نميكنند (بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ)اند از شماها شفاعت نميكنند حواستان جمع باشد، اگر شفاعت حق است كه حق است بايد به اذن او باشد خدا صريحاً اعلام كرده كه خداوند از مشرك نميگذرد خب براي چه عبادت ميكنيد، اگر شما به طمع تَقريب يا به طمع تَشفيع عبادت ميكنيد كلاهما مُنتفيان. در سورهٴ مباركه اين آيه مبسوطاً گذشت كه آيهٴ 48 سورهٴ مباركهٴ «نساء» (إِنَّ اللّهَ لاَ يَغْفِرُ أَن يُشْرَكَ بِهِ وَيَغْفِرُ مَا دُونَ ذلِكَ لِمَن يَشَاءُ) البته آن هم بر اساس مشيئت حكيمانه است (وَمَن يُشْرِكْ بِاللّهِ فَقَدِ افْتَرَي إِثْماً عَظِيماً) خب پس مطمئن باشيد كه از شما شفاعت نميكند اگر آنها سِمتي داشته باشند كه آن سِمت بايد به اذن خدا باشد چون اينها (بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ)اند، (لاَ يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ)اند و مانند آن، اگر سِمتي دارند مطمئن باشيد كه به درد شما نميخورد خب پس چرا عبادت ميكنيد اين شرك است شما بخواهيد آنها را وسيله قرار بدهيد بايد برابر شريعت اسلام خدا را عبادت بكنيد آن وقت از خدا بخواهيد كه مشمول شفاعت انبيا و اوليا و فرشتهها باشند آن يك راه ديگري دارد و آخرين كسي كه از بعضيها ممكن است شفاعت بكند ذات اقدس الهي است كه (وآخر من يشفع ارحم الراحمين) آنها كه ديگر بالأخره هر موجودي حدّي دارد و بخشش او محدود است تنها موجودي كه متناهي نيست و بخشش او نامتناهي است ذات اقدس الهي است لذا فرمود: (وآخر من يشفع ارحم الراحمين) پس شما اگر به طمع شفاعت عبادت ميكنيد يك طمع خامي است اين مطمئن باشيد كه به سود شما نيست (وَلاَ يَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضَي) كسي كه مُرتضيالمذهب باشد چه شخصي، چه گروهي مرتضيالمذهب است؟ مسلمانها، براي اينكه در همان آيهٴ سورهٴ مباركهٴ «مائده» فرمود: (وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلاَمَ دِيناً) دينِ خداپسند همان اسلام است بعد از آمدن جريان غدير دينِ خداپسند (الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ) شد و (رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلاَمَ دِيناً) شد ديگر، اگر دين خداپسند دين قرآن و عترت است و شما از هر دو محروميد چه توقّعي داريد فقط كسي ميتواند مشفوعله باشد كه مرتضيالمذهب باشد كسي مرتضيالمذهب است كه دينِ خداپسند را قبول كند دين خداپسند دين قرآن و عترت است كه (الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلاَمَ) ديني كه خداپسند است همين است ديگر شما كه اين را نداريد آنجا هم كه در سورهٴ مباركهٴ «بقره» آيهٴ آيةالكرسي (مَن ذَا الَّذِي يَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلَّا بِإِذْنِهِ) همين است نسبت به چه كسي اذن بدهد به مرتضيالمذهب اذن ميدهد ديگر (لاَّ يَمْلِكُونَ الشَّفَاعَةَ إِلَّا مَنِ اتَّخَذَ عِندَ الرَّحْمنِ عَهْداً) شما كه اين نيستيد كه، بنابراين نه آنها چنين سِمتي بدون اذن خدا دارند نه شما چنين نصيبي، آخر چرا عبادت ميكنيد، اگر از آنها كاري ساخته نيست بر فرض ساخته باشد براي شما نميكنند چرا عبادت ميكنيد. خب، اين دو قسمت را قرآن كريم نفي كرده فرمود نه از آنها بدون اذن خدا كاري ساخته است نه بر فرض آنها كاري انجام بدهند به سود شماست شما از كساني هستيد كه يقيناً محروميد (وَلاَ يَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضَي وَهُم مِنْ خَشْيَتِهِ مُشْفِقُونَ) اينها از بهترين مصاديق عالِمان ديناند (إِنَّمَا يَخْشَي اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ) اينها اِشفاق دارند، هراسناكاند، لرزاناند، مضطرباند از خشيت الهي منتها خوف، خوف عقلي است البته نظير (وَلِمَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ جَنَّتَانِ) يك وقت انسان از مار و عقرب ميترسد يك وقت از جهنم ميترسد يك وقت وقتي وارد حرم شد حريم ميگيرد حرم را شما احترام بكنيد، احترام بكنيد يعني چه، يعني حريم بگيريد، اگر گفتند نسبت به فلان مقام احترام بكنيد يعني حريم بگيريد انسان وقتي وارد حرم شد ميبيند ميترسد خب اين ترس، ترس عقلي است ترس ممدوح است، ترس محمود است جرأت نميكند خودش را به ضريح نزديك بكند.
اين يك خوف عقلي است يك وقت است انسان از اتومبيلي كه با سرعت حركت ميكند ميترسد آن يك خوفِ نفسي است اما وقتي وارد حرم ميشود كمتر جرأت ميكند خودش را به ضريح بچسباند اين يك خوفِ عقلي است حريم ميگيرد چرا جلوتر از قبر امام گفتند نماز نخوانيد با اينكه عبادت است ديگر اين ادب است اين احترام است خب، اينها حريم گرفتن است (وَلِمَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ) كذا، (وَأَمَّا مَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ) كذا اين خوفها، خوفهاي عقلي است فرشتهها اين طور خشيت و اِشفاق و خوف نسبت به ذات اقدس الهي دارند (وَهُم مِنْ خَشْيَتِهِ مُشْفِقُونَ) بعد فرمود: (وَمَن يَقُلْ) اينها هم به صورت جملهٴ شرطيه است البته (وَمَن يَقُلْ مِنْهُمْ إِنِّي إِلهٌ مِن دُونِهِ) كسي بخواهد بگويد من در عرض خدايم اين را كسي نميگويد، اگر بگويد مِن دونه الهام يعني رتبهٴ الوهيّت من پايينتر از رتبهٴ الوهيّت خداست كه مقرِّب اليالله باشند يا شفيع اليالله باشند اگر كسي چنين ادّعايي بكند (وَمَن يَقُلْ مِنْهُمْ إِنِّي إِلهٌ مِن دُونِهِ فَذلِكَ نَجْزِيهِ جَهَنَّمَ) خب، مستحضريد كه اين تعبير اگر به صورت جملهٴ شرطيه نبود خب نشانهٴ وقوع بود و تكليف و امثال ذلك اما به صورت جمله شرطيه است جمله شرطيه وقوع را نميرساند جملهٴ شرطيه با استحاله ممكن است با امكان هم ممكن است اگر (وَمَن يَقُلْ مِنْهُمْ إِنِّي إِلهٌ) به صورت جملهٴ شرطيه در آمده است ميتواند نظير آنچه در سورهٴ مباركهٴ «انعام» مطرح شده است كه به صورت جملهٴ شرطيه دربارهٴ انبياء آمده اين هم همين طور باشد در سورهٴ مباركهٴ «انعام» از آيهٴ 84 به بعد نام شريف عدّهاي از انبيا(عليهم السلام) ذكر شده است تا به آيهٴ 86 (وَمِنْ آبَائِهِمْ وَذُرِّيَّاتِهِمْ وَإِخْوَانِهِمْ وَاجْتَبَيْنَاهُمْ وَهَدَيْنَاهُمْ إِلَي صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ ٭ ذلِكَ هُدَي اللّهِ يَهْدِي بِهِ مَن يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ) بعد از نام بردن عدّهاي از انبيا آنگاه در آيهٴ 88 ميفرمايد: (وَلَوْ أَشْرَكُوا لَحَبِطَ عَنْهُم مَا كانُوا يَعْمَلُونَ) خب جملهٴ شرطيه است با اينكه محال است صِدق جملهٴ شرطيه به تلازم مقدّم و تالي است نه وقوع مقدّم فرمود اگر اين انبيايي كه ما اسمشان را برديم انبياي ابراهيمي اگر مشرك بشوند تمام سعيشان باطل است قضيه، قضيهٴ صادقه است صِدق قضيه شرطيه به صِدق تلازم بين مقدّم و تالي است نه صدق مقدّم فرمود اگر اين انبيا(عليهم السلام) كه اساميشان را برديم عبادِ صالحاند كذا و كذا، اگر ـ معاذ الله ـ شرك بورزند همهٴ كارهاي آنها باطل است پس جملهٴ شرطيه دلالت ندارد بر اينكه اينها اين كار واقع شده يا مثلاً مكلّفاند نظير اينكه همين مطلب دربارهٴ پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) هم آمده است كه (لَئِنْ أَشْرَكْتَ لَيَحْبَطَنَّ عَمَلُكَ) فتحصّل كه فرشتهها بر فرضِ محال اگر بيراهه بروند كارشان جهنم است.
«و الحمد لله ربّ العالمين»