درس تفسیر آیت الله جوادی
89/07/10
بسم الله الرحمن الرحیم
(لَوْ كَانَ فِيهِمَا آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتَا فَسُبْحَانَ اللَّهِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمَّا يَصِفُونَ (22) لاَ يُسْئَلُ عَمَّا يَفْعَلُ وَهُمْ يُسْئَلُونَ (23) أَمِ اتَّخَذُوا مِن دُونِهِ آلِهَةً قُلْ هَاتُوا بُرْهَانَكُمْ هذَا ذِكْرُ مَن مَعِيَ وَذِكْرُ مَن قَبْلِي بَلْ أَكْثَرُهُمْ لاَ يَعْلَمُونَ الْحَقَّ فَهُم مُعْرِضُونَ (24)
سورهٴ مباركهٴ «انبياء» از آن جهت كه در مكه نازل شد و مطالب مهمّ سوَر مكّي اصول دين است و در اين سوره بحثهايي از وحي و نبوّت و معاد مطرح شد بحثهاي توحيدي هم طرح آنها ضروري بود در جريان (لَوْ كَانَ فِيهِمَا آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ) روشن شد كه اگر موجودي معبود شد و او را ميپرستند بايد ربّ باشد و اگر ربّ بود بايد خالق باشد زيرا اگر آفريدگار نباشد نميتواند پروردگار باشد, اگر موجودي از حقيقتِ موجود ديگر خبري ندارد چگونه ميتواند او را بپروراند غير خالق از مخلوق خبري ندارد آن كه آفريد و خالقِ عالَم است او حقيقت عالَم را ميداند ديگري كه نيافريد از حقيقت عالَم بيخبر است و چون از حقيقت عالَم بيخبر است نميتواند ربّ و پرورندهٴ آنها باشد و چون ربّ و پرورندهٴ آنها نيست نميتواند معبود باشد, پس معبود كسي است كه بتواند كاري در نظام تكوين انجام بدهد و در نظام تكوين بيش از يك خالق و رب وجود ندارد زيرا دو خالق يا دو رب دو گونه عالَم را اداره ميكنند چون بسيطاند يك, و صفات آنها عين ذات آنهاست دو, قهراً دو خدا دوتا علم دارند دو گونه علم دارند نه اينكه ما هو الواقعي هست و اين دو خدا كارها را برابر با آن واقع و قانون انجام ميدهند چون قانوني و واقعي و نفسالأمري در كار نيست اين دو خدا تازه قانون و نفسالأمر و واقعيّت و امثال ذلك را ميفهمند بنابراين نميشود گفت كه بهترين وجه بيش از يكي نيست بعضي از مفاهيم است كه مقتضي انحصار است مثل أعلم, مثل أعلمِ كل, اما در حيطهٴ خودش مثلاً كسي گفت أعلم يعني مثلاً اگر كسي در فقه أعلم بود معنايش اين نيست كه در طب هم أعلم است كه, اگر ما علوم متعدّد, حقايق متعدّد داشتيم بهترينهايش هم متعدّدند, أعلمهايش هم متعدّدند اگر ما دو خدا داشتيم يقيناً دوتا علم داريم, دوتا واقعيّت داريم, دو گونه عالَم داريم بهترينِ هر كدامشان فرق ميكند بنابراين نميشود گفت چون بهترين واحد است دو خدا حتماً بهترين را خلق ميكنند چون در تشخيص بهترين علم دخيل است و دوتا علم, دوتا حكمت, دوتا بهترين دارد خب كه بحثش مبسوطاً گذشت. روايات متعدّدي مخصوصاً از وجود مبارك امام صادق(سلام الله عليه) است كه بعضي از آنها در طيّ بحثهاي قبل اشاره شد بعضي از آنها هم ممكن است امروز و فردا به مناسبت سالگرد شهادت آن حضرت مطرح بشود. در (لاَ يُسْئَلُ عَمَّا يَفْعَلُ وَهُمْ يُسْئَلُونَ) به اين نكات اشاره شده است كه سؤال گاهي استفهامي است كه انسان مطلبي را نميداند و سؤال ميكند نظير (يَسْئَلُونَكَ مَاذَا يُنْفِقُونَ), (يَسْألونَكَ عَنِ الْأَهِلَّةِ)، (يَسْأَلُونَكَ عَنِ المَحِيضِ)، (يَسْأَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ) و مانند آن كه اينها سؤالهاي استفهامي است قِسم دوم سؤال استعطايي است كه انسان از ذات اقدس الهي چيزي مسئلت ميكند و خدا هم امر كرد فرمود: (وَسْأَلُوا اللّهَ مِن فَضْلِهِ) همهٴ موجودات سؤالهاي استعطايي دارند يعني درخواست عطا ميكنند و ذات اقدس الهي هم به همه پاسخ ميدهد كه مجموع آن سؤال عمومي و جواب عمومي در يك آيه سورهٴ «الرحمن» ذكر شده كه (يَسْأَلُهُ مَن فِي السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ) چرا, چون (يَسْأَلُهُ مَن فِي السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ) چون هر لحظه موجودات عالَم از خدا سؤال ميكنند درخواست و حاجتشان را عرضه ميدارند خداوند هم در هر لحظه فيضِ جديد دارد چرا (كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ) چون كه (يَسْأَلُهُ مَن فِي السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ) كلّ يوم و كلّ شأن اين يوم هم به معناي 24 ساعت نيست يوم هم به معناي در برابر ليل نيست يوم هم به معناي روز و روزگار نيست چون خود يوم فيضِ خداست يوم يعني ظهور در هر ظهوري خدا كار جديدي دارد. خب, سؤال سوم سؤال استيضاحي و توبيخي و تَعييري است كه ميگويند فلان وزير زير سؤال رفته اينكه ميگويند فلان وزير زير سؤال رفته نه سؤال استفهامي است نه سؤال استعطايي يعني تقريباً مورد اعتراض قرار گرفت آياتي كه از قبيل (وَقِفُوهُمْ إِنَّهُم مَّسْؤُلُونَ) و مانند آن اين سؤال تعيير و توبيخ را به همراه دارد. دربارهٴ ذات اقدس الهي سؤال اول و دوم معنا دارد و واقع هم ميشود و بايد هم بشود كه (وَسْأَلُوا اللّهَ مِن فَضْلِهِ) اما سؤال سوم كه كسي اعتراض بكند دربارهٴ خدا يا كان تامّه ندارد يا كان ناقصه. دربارهٴ خدا بخواهد سؤال كند كه خدا از كجا پديد آمد دربارهٴ خود خدا سؤال بكند اين سؤال معقول نيست فرضِ صحيح ندارد چون خودش حقيقتِ محض است از حقيقتِ محض كه سؤال نميشود كه چگونه متحقِّق شدي, اگر سؤال بكنند كه هدفِ او چيست اين سؤال هم معقول نيست براي اينكه خود او هدف است هر كسي كاري را كه انجام ميدهد براي نِيل به كمال است آن وقت آن كمالِ نامتناهي اگر خواست كاري را انجام بدهد براي چيزي انجام نميدهد چون كمال است كار از او صادر ميشود لذا اين شعر بايد توجيه ميشد يعني همان طوري كه «من نكردم خلق تا سودي كنم», «من نكردم خلق تا جودي كنم» كارِ خدا تا برنميدارد كسي كه وضع مالياش خوب است نيازي به مسكن زايد ندارد يا فعلاً سالم است نيازي به بيمارستان ندارد او بيمارستان ميسازد, مدرسه ميسازد, مسكني ميسازد نه براي اينكه خودش در آن بيمارستان بستري بشود يا در آن مسكن زندگي كند بلكه براي اينكه ثوابي ببرد اين كار را انجام ميدهد براي اينكه جود و بخشش داشته باشد اين درست است پس گاهي انسان براي رفع نياز شخصي خودش كار ميكند مثل اينكه براي خودش خانه ميسازد يا براي كمال خود كار انجام ميدهد مثل اينكه كسي براي ديگري خانه ميسازد تا به ثوابي برسد اين دو نحوه دربارهٴ خداي سبحان فرض ندارد نه او ميخواهد سودي ببرد نه او ميخواهد جودي بكند چون او جوادِ محض است بلكه چون جوادِ محض است كار از او نشأت ميگيرد نه اينكه كار انجام ميدهد تا به وسيلهٴ كار به يك مقصد برسد آن كه كاري را انجام ميدهد كه كار واسطه باشد بين او و بين كمال او موجودِ ناقص است آن كه كمال محض است چون كمالِ نامتناهي دارد و اختيار و علم و اراده در متن ذات اوست از اين ذاتي كه عين اختيار و اراده و كمال است فيض ناشي ميشود چون كامل است فيض ناشي ميشود نه چون ميخواهد كامل بشود فيض انجام ميدهد پس نه كار را براي سود بردن ميكند نه كار را براي اينكه به جواد شدن برسد ميكند بلكه چون جواد است كار ميكند. خب, پس بنابراين فرض ندارد كه از مبدأ فاعلي او سؤال بكنيم فرض ندارد چون خودش فاعل كل است از مبدأ غايي او سؤال بكنيم كه براي چه اين كار را كردي او خودش هدف كل است و غايت كل, اما فعلِ او را بخواهيم سؤال بكنيم كه فايدهٴ اين فعل چيست؟ سراسر اين فعلش حكمت است خودش هم بازگو كرده كه فلان كار براي فلان فايده است, فلان عمل براي فلان سود است, فلان اقدام براي فلان نتيجه است و مانند آن, چون غنيّ محض است خودش غايت ندارد و هدف ندارد چون خودش هدف است و چون حكيمِ صِرف است تمام كارهاي او حكيمانه و مصلحت است لذا جمع بين آيه سورهٴ مباركهٴ «ابراهيم» و سورهٴ مباركهٴ «ذاريات» به اين صورت خواهد بود در سورهٴ «ذاريات» بخش پاياني همان آيه معروف است كه (مَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ), در سورهٴ مباركهٴ «ابراهيم» فرمود صريحاً به زبان موساي كليم اعلام كرد كه خداوند فرمود: (إِن تَكْفُرُوا أَنتُمْ وَمَن فِي الْأَرْضِ جَمِيعاً فَإِنَّ اللَّهَ لَغَنِيٌّ حَمِيدٌ) اگر همهٴ مردم عالم كافر بشوند بر دامن كبريايي او گَردي نمينشيند نه اينكه حالا اگر مردم كافر شدند او به مقصد نرسيد او چون غنيّ محض است مقصد خودش است نه اينكه كاري را انجام ميدهد براي اينكه به يك هدف برسد و نقصش را ترميم بكند در سورهٴ مباركهٴ «ابراهيم» ملاحظه بفرماييد تعبير قرآن كريم اين است آيهٴ هشت سورهٴ مباركهٴ «ابراهيم» (وَقَالَ مُوسَي إِن تَكْفُرُوا أَنتُمْ وَمَن فِي الْأَرْضِ جَمِيعاً فَإِنَّ اللَّهَ لَغَنِيٌّ حَمِيدٌ) چون غني است غرض به فاعل برنميگردد, چون حكيم است سراسر فعل او فايده دارد كه يك گوشهاش مربوط به سورهٴ «ذاريات» است كه (وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ) پس كسي بخواهد از خدا سؤال بكند خدا را زير سؤال ببرد يا فرض ندارد سالبه به انتفاع موضوع است يا به انتفاع محمول, سالبه به انتفاع موضوع است براي اينكه ما مجهولي نداريم تا سؤال بكني كسي كه عين حقيقت است كه نميشود سؤال كرد كه چه كسي تو را آفريد, كسي كه عين كمالِ نامتناهي است كه نميشود از او سؤال كرد كه براي چه اين كار را كردي سؤال معقول نيست اما دربارهٴ كارِ او سؤال معقول هست ولي راهِ جوابش يعني راه سؤال را بستند سراسر عالم با حكمت خلق شده است چون خدا حكيم است براي هر چيزي (إِنَّا كُلَّ شَيْءٍ خَلَقْنَاهُ بِقَدَرٍ), (كُلُّ شَيءٍ عِندَهُ بِمِقْدَارٍ) هر چيزي قدر و قَدَر و هندسه و اندازهاي دارد حسابي دارد كتابي دارد نمونههايي هم ذكر كرده چون نمونههايي ذكر كرده فرمود: (فَلِلّهِ الْحُجَّةُ الْبَالِغَةُ) خدا كاري نميكند كه زير سؤال برود نمونههاي او بخشي در سورهٴ مباركهٴ «نساء» بود كه قبلاً بحث شد در سورهٴ مباركهٴ «نساء» آيهٴ 165 اين بود در بحث نبوّت عام فرمود ما انبياي فراواني فرستاديم براي هر سرزميني, براي هر زماني پيامبراني فرستاديم (وَرُسُلاً قَدْ قَصَصْناهُمْ عَلَيْكَ مِن قَبْلُ وَرُسُلاً لَمْ نَقْصُصْهُمْ عَلَيْكَ وَكَلَّمَ اللّهُ مُوسَي تَكْلِيماً ٭ رُسُلاً مُبَشِّرِينَ وَمُنذِرِينَ لِئَلاَّ يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَي اللّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ) يعني اگر ما انبيا نميفرستاديم مردم در قيامت عليه ما احتجاج ميكردند چون قيامت يومالاحتجاج است ديگر در قيامت به ما ميگفتند خدايا! تو كه ميدانستي ما با مُردن از پوست به در ميآييم نه بپوسيم, تو كه ميدانستي ما عَقبات كعودي در پيش داريم, برزخي در پيش داريم, ساحرهٴ قيامت در پيش داريم, بهشت و جهنم در پيش داريم, چنين عالَمي در پيش داريم چرا راهنما نفرستادي ما انبيا فرستاديم تا در قيامت به ما اعتراض نكنند كه تو كه ميدانستي مقصدي داريم چرا راهنما نفرستادي اين استدلالِ عقلي را حجّت ميداند يك, با مردم از درِ محاورات عقلي سخن ميگويد دو, راهِ عقل را در دنيا و برزخ و قيامت باز ميكند سه, فرمود ما انبيا فرستاديم (لِئَلاَّ يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَي اللّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ) گرچه (بَعْدَ) ظرف است مفهوم ندارد چون در مقام تحديد است مفهوم دارد يعني قبل از رُسُل, قبل از اعزام انبيا حجّت مردم تام بود بعد از اعزام انبيا كسي حجّت ندارد (حُجَّتُهُمْ دَاحِضَةٌ عِندَ رَبِّهِمْ) حجّت براي خداست خب پس ما كاري نكرديم كه زير سؤال برويم.
پرسش:
پاسخ: بله همان استيضاح است ديگر, استيضاح است ديگر يعني تَعيير و سرزنش است يعني بازخواست كردن است ديگر اين ديگر قِسم سومي نخواهد بود در جزء اقسام همان سؤال سوم است.
در سورهٴ مباركهٴ «انعام» آيهٴ 149 فرمود: (فَلِلّهِ الْحُجَّةُ الْبَالِغَةُ) هيچ جايي خدا كمبود ندارد, كم نياورده كه زير سؤال برود در سورهٴ مباركهٴ «اسراء» آيهٴ پانزده همان استدلال معروفي است كه در اصول مطرح است فرمود: (وَمَا كُنَّا مُعَذِّبِينَ حَتَّي نَبْعَثَ رَسُولاً) ما هيچ ملّتي را به عذاب گرفتار نميكنيم مگر اينكه قبلاً حجّت را تمام بكنيم پيامبر بفرستيم اگر كسي ايمان آورد كه طوبيٰ لَه و حُسن مآب و اگر نياورد عذاب ميكنيم پس بدون اِتمام حجّت كسي را عذاب نميكنيم. مشابه آنچه در سورهٴ مباركهٴ «اسراء» آمده در سورهٴ مباركهٴ «طه» هم مطرح شده بود در سورهٴ «طه» آيهٴ 134 به اين صورت است (وَلَوْ أَنَّا أَهْلَكْنَاهُم بِعَذَابٍ مِن قَبْلِهِ لَقَالُوا رَبَّنَا لَوْلاَ أَرْسَلْتَ إِلَيْنَا رَسُولاً فَنَتَّبِعَ آيَاتِكَ مِن قَبْلِ أَن نَذِلَّ وَنَخْزَي) ما اگر قبل از فرستادن انبيا ملّتي را هلاك ميكرديم اينها اعتراض ميكردند و اين هم ظلم بود. در سورهٴ مباركهٴ «كهف» آيهٴ 49 فرمود: (وَلاَ يِظْلِمُ رَبُّكَ أَحَداً) خب از مجموع اين آيات برميآيد كه ذات اقدس الهي كاري نميكند كه زير سؤال برود پس از ذات او, از مبدأ فاعلي او, از مبدأ غايي او بخواهي سؤال بكنيد سؤال معقول نيست اگر بخواهيد از فعل او سؤال بكنيد سراسر حكمت است. يك راه دقيقتري سيدناالاستاد(رضوان الله عليه) طي ميكند و اين است كه كسي حقّ سؤال ندارد, چرا حقّ سؤال ندارد الآن اگر كسي مالكِ مطلقي در مِلك خود كاري انجام بدهد به ما چه كه سؤال بكنيم اگر كلّ عالَم مِلك و مُلك اوست كه (تَبَارَكَ الَّذِي بِيَدِهِ الْمُلْكُ) يك, (فَسُبْحَانَ الَّذِي بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْءٍ) دو, هم بدنهٴ اشياء مِلك اوست هم افسار و زِمام و ناسيهٴ اشياء در دست اوست, هم مُلك اشياء در دست اوست, هم ملكوت اشياء در دست اوست مُلكش كه به عالَم بركت برميگردد فرمود: (تَبَارَكَ الَّذِي بِيَدِهِ الْمُلْكُ) ملكوت كه به صحنهٴ تجرّد برميگردد فرمود: (فَسُبْحَانَ) سبحان يعني سبحان جاي تبارك نيست آنجا (فَسُبْحَانَ الَّذِي بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْءٍ) ملكوت به دست تسبيح است مُلك به دست تبارك, خدايي كه تبارك و تعاليٰ مالكِ مُلك است خدايي كه سبّوح قدّوس است مالك ملكوت خب پس ملكوت كلّ شيء به دست اوست, مُلك كلّ شيء به دست اوست ما چه چيزي سؤال بكنيم! فضولي كردن است سؤال سيدنالاستاد ميفرمايد اين راه, راه دقيق است شما چه كار ميخواهيد بكنيد حقّي داريد, كسي در عالَم حقّي دارد, جابهجايي شده است خب او مِلك خودش است دارد كار انجام ميدهد اگر نسبت به شماست كه خب (لاَ يِظْلِمُ رَبُّكَ أَحَداً) همين بيانات را فرمود ولي آخر كسي كه در كارِ خودش دارد دخالت ميكند و ديگري اصلاً نه حقيقتش را ميفهمد نه حقّ حرف زدن دارد چه حقّي دارد سؤال بكند اما آن آلهه زير سؤال ميروند, عابدها زير سؤال ميروند, عابد و معبود هر دو زير سؤال ميروند (لاَ يُسْئَلُ عَمَّا يَفْعَلُ) يك, (وَهُمْ) يعني آن آلهه, (وَهُمْ) يعني عابدان آلهه, (وَهُمْ) يعني عابد و معبود كلاهما في النّار همه (يُسْئَلُونَ) آنها زير سؤال ميروند اينكه فرمود: (إِنَّكُمْ وَمَا تَعْبُدُونَ مِن دوُنِ اللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ) اينكه فرمود: (فَاتَّقُوْا النَّارَ الَّتِي وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ) حجاره همين اصنام و اوثاني است كه اينها ميتراشيدند و ميپرستيدند بنابراين آنها مسئولاند زير سؤال ميروند و ذات اقدس الهي زير سؤال نميرود.
پرسش:
پاسخ: آخر ما يعني چه ميخواهيم بگوييم حقّ كسي را ضايع كرده! ما مالك چيزي هستيم يا ميفهميم او دارد چه كار ميكند!
پرسش:
پاسخ: مِلك و مُلك او كه براي خداست هم مُلك عالم به دست اوست هم ملكوت او, او در كار خودش دارد دخالت ميكند آخر ما چه چيزي سؤال بكنيم.
پرسش: حسّ حقيقتجويي؟
پاسخ: حقيقتجويي همين است كه بفهمد كه براي اوست, اگر حقيقتجو بود كه دخالت نميكرد اين ميخواهد باطلجويي كند نه حقيقتجويي حقيقت اين است كه او مالكِ مُلك است يك, مالك ملكوت است دو, علمش تام, حكمتش تام دارد كار خودش را انجام ميدهد چه چيزي را داري سؤال ميكني!
پرسش: سؤال استعطايي..
پاسخ: استعطايي خب بله ما شب و روز از ذات اقدس الهي مسئلت ميكنيم هم (رَبِّ زِدْنِي عِلْماً) ميگوييم, هم (وَسْأَلُوا اللّهَ مِن فَضْلِهِ) ميگوييم, هم در دعاها به ما گفتند خدايا! تو خودت اجازه دادي ما را دعوت كردي كه سؤال بكنيم و هرگز اين طور نيست كه خودت دعوت بكني دستور سؤال بدهي ما سؤال بكنيم تو جواب ندهي خب اين سؤالِ استعطايي است اما سؤالي كه خدا را زير سؤال ببريم اين اصلاً معقول نيست.
پرسش: ميگويند چرا آنجا را خلق كردي, چرا آن كار را كردي و اينها.
پاسخ: خب اين ميشود فضولي اين ديگر سؤال نيست, آخر چه چيزي را خلق كردي كسي كه نه اول را ميداند نه آخر را ميداند عقلِ ضعيف فضولي چرا كند آنهايي كه حكيماند حرفشان اين است ميگويند نه از سابق خبر داري, نه از لاحق خبر داري, نه از قَرين خبر داري, نه از ملازم خبر داري, نه از ملزوم خبر داري, نه از متلازم خبر داري تو كه هيچ خبر نداري چه چيزي را داري سؤال ميكني؟! بنابراين اين يك راه لطيفي است كه سيدناالاستاد طي ميكند ميفرمايد كه ما اين راه را برويم يك راهِ خوبي است اما آن راههايي كه مفسّرين ذكر كردند كه تا حال آمده آن هم راه متوسّطي است البته كه خداي سبحان حكيمانه كار ميكند جا براي سؤال قرار نميدهد هم در سورهٴ مباركهٴ «سجده» در آيهٴ هفت و هشت فرمود: (الَّذِي أَحْسَنَ كُلَّ شَيْءٍ خَلَقَهُ) هر چه آفريد زيبا آفريد اين يك, هم نفسها را در سورهٴ «كهف» و امثال «كهف» نفي كرده فرمود ما به كسي ستم نكرديم اگر بخواهيم عذاب بكنيم بعد از اِتمام حجّت است آن هم خيليها رفع ميكنيم (وَيَعْفُوا عَن كَثِيرٍ) اين دعاي معروف «يا مَن يَقبل اليسير و يَعفوا عن الكثير» از آن آيه اخذ شده است ديگر, (مَا أَصَابَكُم مِن مُصِيبَةٍ فَبِمَا كَسَبَتْ أَيْدِيكُمْ وَيَعْفُوا عَن كَثِيرٍ) خب اين است اين خدا كه زير سؤال نميرود كه, بنابراين معناي متوسّطِ آيه اين است كه همهٴ كارهاي او حكيمانه است كارِ حكيمانه كه زير سؤال نميرود, معناي أدقّش اين است كه آخر ما دخالت بكنيم, سؤال بكنيم, زير سؤال ببريم كه چه, يعني چرا فلان كار را كردي, مِلك مطلق براي اوست, مُلك مطلق براي اوست اصلاً ما حقّ دخالت نداريم كسي حق ندارد در برابر خداي سبحان تا بگويد چرا اين را به من دادي چرا آن را به من ندادي.
پرسش: ..موضوع قرار نميگيرد پس اين مِلكيّت به چه تعلّق ميگيرد؟
پاسخ: خدا كه مالك جهان است يعني منظور آن است كه چون مِلك اوست و مُلك اوست او در كارِ ديگري دخالت نميكند در مِلك خودش دارد كار ميكند چون در ملك خودش دارد كار ميكند اگر ما حقّي از خارج داشته باشيم به خدا عرض كنيم خدايا چرا اين حقّ ما را به او دادي اما اگر سراسر عالَم مِلك و مُلك اوست او دارد در مِلك خودش كار ميكند فرض ندارد به ما چه كه او دارد چه كار ميكند مگر ما دربارهٴ ديگري دخالت ميكنيم كه چرا فلانجا خانه ساختي فلان فرش را خريدي چون براي ما نيست, اگر مُلكِ مطلق براي اوست و اگر ملكوت مطلق براي اوست و در قبال او هيچ كسي (وَلاَ يَمْلِكُونَ لِأَنفُسِهِمْ ضَرّاً وَلاَ نَفْعاً وَلاَ يَمْلِكُونَ مَوْتاً وَلاَ حَيَاةً وَلاَ نُشُوراً) ما فقط مالك دعاييم «لا يملك الاّ الدعاء» فقط دستمان دراز است آن وقت چه چيزي سؤال بكنيم؟! اين يك معناي ألطفي است كه ايشان ميفرمايند.
پرسش: ..
پاسخ: اينها سؤالها به استعطا برميگردد يا به توجيه ديگران برميگردد ولي سؤالِ اعتراضي كه از خارج كسي بر خدا اعتراض كند كه چرا اين كار را كردي اين فرض ندارد.
پرسش: سؤال ملائكه.
پاسخ: آنها هم سؤال استفهامي بود ديگر لذا همان اول, اول و آخر سؤال اينها با تسبيح شروع شده (سُبْحَانَكَ لاَ عِلْمَ لَنَا إِلَّا مَا عَلَّمْتَنَا) آنها سؤال استفهامي بود.
پرسش: اگر انبيا نبودند بر مردم حجّت نبود..
پاسخ: بله, اين همان جوابِ متوسّط است خداي سبحان چون حكيمانه كار ميكند سراسر عالَم حكمت است ديگر, انبيا آمدند تا مردم اعتراض نكنند, عذابها بعد از اتمام حجّت است تا كسي اعتراض نكند نگويد (وَلَوْ أَنَّا أَهْلَكْنَاهُم بِعَذَابٍ مِن قَبْلِهِ لَقَالُوا رَبَّنَا لَوْلاَ أَرْسَلْتَ إِلَيْنَا رَسُولاً فَنَتَّبِعَ آيَاتِكَ مِن قَبْلِ أَن نَذِلَّ وَنَخْزَي) اينكه قرآن درجاتي دارد و فهمندههاي قرآن اول درجات دارند بعد خودشان ميشوند درجه همين است ديگر در سورهٴ مباركهٴ «آلعمران» و سورهٴ مباركهٴ «انفال» اين دو مطلب گذشت در يكي از اين دو سوره دارد كه (لَهُمْ دَرَجَاتٌ) براي مؤمنين درجات است در بخش ديگر در سورهٴ ديگر دارد كه (هُمْ دَرَجَاتٌ), (هُمْ دَرَجَاتٌ) يعني (هُمْ دَرَجَاتٌ) نه اينكه «لام» محذوف است خب كسي در درجهٴ ده فهم قرار دارد او ميشود علامه طباطبايي, يك وقت است كسي در درجهٴ هشت قرار دارد او ميشود مفسّر ديگر (هُمْ دَرَجَاتٌ) نه (لَهُمْ دَرَجَاتٌ) اگر به يك مفسّر عادي هشت درجهاي بگويي, بگويي اينجا «لام» محذوف است مثل كشّاف و امثال كشّاف همين را به آقاي طباطبايي بدهي ميگويد نه خير, «لام» محذوف نيست خود مؤمن درجه است خود انسان به اين مرحله ميرسد با اين مرحله يكي ميشود نه جاي حذف «لام» است «خويش را تأويل كن نه اين ذكر را» چرا ميگويي «لام» محذوف است تو كمبود داري, بنابراين اگر راه سوم را طي كردي جا براي سؤال نيست راه اول و دوم را طي كردي خداي حكيم جا براي سؤال نميگذارد, بنابراين (لاَ يُسْئَلُ عَمَّا يَفْعَلُ) در بعضي از قسمتها اصلاً سؤال فرض ندارد در بعضي از قسمتها سؤال فرض دارد لكن او چون حكيمانه است بر اساس (أَحْسَنَ كُلَّ شَيْءٍ خَلَقَهُ) كار ميكند جا براي سؤال نميگذارد در همين بخش كسي بايد حقّ وظيفهٴ خودش را بشناسد و خودش را وارد مسئلهٴ سوم نكند و سؤال نكند.
خب, اما در جريان اينكه ذات اقدس الهي به اهل بيت(عليهم الصلاة و عليهم السلام) چيزي تفويض كرده يا نه, تفويض به اين معنا كه خداي سبحان كاري را به ديگري واگذار بكند و رابطهٴ خودش را از او قطع بكند منقطع بشود و خودش تعطيل بشود فقط ناظر باشد اين مستحيل است چه نسبت به اهل بيت چه نسبت به ملائكه و مانند آن كه خدا ـ معاذ الله ـ كاري را به ديگري بسپارد و خودش تعطيل باشد هيچ دخالت نكند و ببيند اينها دارند چه كار ميكنند, اما روايات تفويض كم نيست در همين شرح زيارت جامعه ملاحظه بفرماييد روايات تفويض فراوان است در ادعيه, در زيارات تفويض آمده اما در همين روايات تفويض آمده كه «حَلَّلْتَ حلال الله, حَرَّمْتَ حرام الله» نه اينكه شما از نزد خودتان چيزي را حلال كردي يا از نزد خودتان ركعات را اضافه كرديد. بيان ذلك اين است كه انبيا(عليهم الصلاة) و ائمه(عليهم السلام) اينها همان طوري كه از قرآن كريم برميآيد داراي دو حيثيتاند, يك حيثيتاند كه فرمود: (إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ) يكي هم (إِلَّا مَا يُوحَي إِلَيَّ) اين (إِلَّا مَا يُوحَي إِلَيَّ) حيثيتي است كه آنها دارند ديگران ندارند, آن حيثيت (إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ) حيثيتي است كه ديگران دارند ذات اقدس الهي مسائل ديني را به انبيا و ائمه(عليهم السلام) داده است بر اساس كدام حيثيتشان داد؟ بر اساس حيثيت (إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ) داد يعني شما از آن جهت كه بشري هستيد مانند ديگران من دين را به شما واگذار كردم اين معنايش اين است كه انسان در دين محتاج به پيغمبر و وحي نيست اين اصلِ مسئله را زير سؤال ميبرد, اگر معناي تفويض اين است كه نه, ما چيزهايي را به شما داديم كه مربوط به (إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ) نيست مربوط به (إِلَّا مَا يُوحَي إِلَيَّ) اين اين حق است آن وقت اين سه گونه به اينها دادند اينها در حقيقت كلام خدا, پيام الهي, دستور الهي را دارند القا ميكنند نه از نزد خودشان اينها يا چيزهايي را ميگيرند كه لفظ و معنا هر دو براي خداست مثل اينكه پيغمبر قرآن را گرفت كه لفظ هم معجزه است يا نه, لفظ و معنا هر دو را ميگيرند ولي لفظ ديگر معجزه نيست نظير آنچه دربارهٴ احاديث قدسي گفتند كه امام فرمود: «قال الله كذا» مرحوم مفيد(رضوان الله عليه) در كتاب شريف امالي نقل ميكنند بعد از رحلت وجود مبارك امام باقر(سلام الله عليه) وَفْدي, هيئتي آمدند حضور مبارك امام صادق براي عرض تسليت مرحوم مفيد نقل ميكند كه ظاهراً ابيسَلمه است يا سالمبنأبيحفصه است به عنوان سخنگوي اين جمعيت وارد محضر امام صادق(سلام الله عليه) شد گفت ما تسليت عرض ميكنيم به شما براي اينكه كسي را از دست داديم با اينكه پيغمبر(عليه و علي آله آلاف التحيّة و الثناء) را نديده بود وقتي ميگفت «قال رسول الله» همه ما قبول ميكرديم ما چنين كسي را از دست داديم و آن امام باقر بود براي ما خيلي تلخ بود رحلت چنين امامي با اينكه پيغمبر را نديده بود كسي جرأت نميكرد به حضرت عرض كند كه شما كه پيغمبر را نديدي از كجا ميگوييد «قال رسول الله» مرحوم مفيد نقل ميكند كه وجود مبارك امام صادق(سلام الله عليه) «أطوق مَليّاً» مقداري تأمل كردند بعد سر برداشتند فرمودند: «قال الله سبحانه و تعاليٰ» آن وقت آن حديث را خواندند كه «لو أنّ أحدكم تصدَّق بصدقة إنّ الله سبحانه و تعاليٰ يُرَبِّيه كما يُربّي أحدكم في الو..» آن حديث را نقل كرد اينها متحيّر شدند كه اين چه كسي است اين ميگويد «قال الله», «قال الله» يعني «قال الله» مستقيماً دارد از خدا نقل ميكند اين نمايندهٴ اين هيئت گفت ما رفتيم بگوييم كسي پيغمبر را نديده بلاواسطه از پيغمبر نقل ميكند معلوم ميشود كه امام اين مقام را دارد اين را مرحوم مفيد در امالي نقل كردند خب, اين فرق نميكند احاديث قدسي چه به پيغمبر, قرآن كه نيست چه به ائمه(عليهم الصلاة) ميشود لفظ و معنا هر دو از خداست به بركت وحي و نبوّتِ پيغمبر به اينها ميرسد منتها لفظ معجزه نيست به اصطلاح چون الفاظ احاديث قدسي مثل قرآن نيست. قِسم سوم آن است كه معاني را ذات اقدس الهي به اينها از راه وحي يا الهام القا ميكند اينها در انتخاب الفاظ بر اساس محاورات ادبي آزادند مثل همين روايتهاي معمولي اين روايتهاي معمولي اين طور نيست كه لفظش از ذات اقدس الهي باشد ممكن است بعضي از كلمات باشد ولي ضرورتي در كار نيست كه الاّ ولابد الفاظ باشند بنابراين چه روايات عادي چه احاديث قدسي همهٴ اينها به اهل بيت رسيده, به پيغمبر رسيده «مِن حيث إنّه نبيٌّ أو إمامٌ» نه «مِن حيث إنّه بشرٌ مِثلُنا» پس اگر روايات تفويض هست كه هست و فراوان هم هست به اينها برميگردد «مِن حيث إنّهم معصومون» و اينها از آن جهت كه اماماند يا پيغمبرند حرفِ الله را دارند نقل ميكنند خب اين ديگر تفويض نيست چيزي به اينها واگذار نشده اينها دارند حرف خدا را ميگويند اگر ـ معاذ الله ـ «من حيث انّه معصوم» نباشد «من حيث انّه بشر عادي» باشد اين معنايش اين است كه دين ديگر پيغمبر نميخواهد بشر عادي هم ميتواند دين داشته باشد بنابراين روايات تفويض در مسئله زيارت جامعه و يا ساير قسمتها آنجا مبسوطاً بحث شده و فرشتهها هم همين طورند فرشتهها از آن جهت كه مدبّرات امرند امر را از طرف ذات اقدس الهي ميگيرند و كارگردان عالَم در حقيقت ذات اقدس الهي است و اينها مدبّرات امرند و مأموران الهياند و هر كدام به اذن خدا دارند كار ميكنند.
«و الحمد لله ربّ العالمين»