89/03/09
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: آيات 132 تا 135 سوره مريم
﴿وَ أْمُرْ أَهْلَكَ بِالصَّلاةِ وَ اصْطَبِرْ عَلَيْها لا نَسْئَلُكَ رِزْقاً نَحْنُ نَرْزُقُكَ وَ الْعاقِبَةُ لِلتَّقْوي﴾ ﴿وَ قالُوا لَوْ لا يَأْتينا بِآيَةٍ مِنْ رَبِّهِ أَ وَ لَمْ تَأْتِهِمْ بَيِّنَةُ ما فِي الصُّحُفِ اْلأُولي﴾ ﴿وَ لَوْ أَنّا أَهْلَكْناهُمْ بِعَذابٍ مِنْ قَبْلِهِ لَقالُوا رَبَّنا لَوْ لا أَرْسَلْتَ إِلَيْنا رَسُولاً فَنَتَّبِعَ آياتِكَ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَذِلَّ وَ نَخْزي﴾ ﴿قُلْ كُلُّ مُتَرَبِّصٌ فَتَرَبَّصُوا فَسَتَعْلَمُونَ مَنْ أَصْحابُ الصِّراطِ السَّوِيِّ وَ مَنِ اهْتَدي﴾
براي مقاومت پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) در برابر دشواريهايي كه در مكه بود فرمود كه از نماز كمك بگير و بر اين نماز هم شديداً صبر كن و اعضاي خانوادهات را هم به اين نماز امر بكن در نماز انسان ﴿إِيّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيّاكَ نَسْتَعينُ﴾[1] دارد كه از خدا كمك ميگيرد وقتي به قدرت ازلي مرتبط شد احساس ضعف نميكند لذا فرمود: ﴿وَ اسْتَعينُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ﴾[2] و اگر اعضاي منزل افراد خانواده با انسان هماهنگ و همراه نباشند مسئول آن خانواده در پذيرش سمتهاي رسمي اجتماعي با دشواري روبروست لذا فرمود اهلت را هم به نماز امر بكن و گذشته از اينكه اهلت را به نماز امر ميكني و خودت هم در آناء الليل و اطراف النهار اهل نمازي با اصطبار يعني صبر شديد اين مطلب را تحمل بكن خب برخي از مفسران مثل فخر رازي و ديگران نقل كردند كه وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) چند ماه حالا آن رقم را كه راوي ديد مدتي بالأخره در خانه اميرالمومنين و فاطمه زهرا(سلام الله عليهما) را ميزد و ميگفت يا اهل البيت خداي سبحان آيه تطهير را ميخواند و جريان نماز را ذكر ميكرد درست است كه اين در مدينه اتفاق افتاد اما اين دليل آن نيست كه اين آيه هم در مدينه نازل شده باشد ممكن است اين آيه در مكه نازل شده و حضرت اين آيه را در دم در اميرالمومنين و فاطمه(سلام الله عليهما) قرائت ميكرد آيه تطهير حسابش جداست اما اين آيه و دستور نماز ممكن است كه در مكه نازل شده باشد كما هو الظاهر چون در سوره «طه» است و سوره «طه» مكي است و حضرت اين را در مدينه دم در حضرت اميرالمومنين و فاطمه(سلام الله عليهما) قرائت ميكرد خب سرّ اينكه فرمود: ﴿وَ أْمُرْ أَهْلَكَ بِالصَّلاةِ وَ اصْطَبِرْ عَلَيْها﴾ براي آن است كه صناديد قريش يك سلسله ذخاير مالي داشتند كه چشمگير بود يك سلسله قدرتهاي سياسي و اجتماعي هم داشتند كه باعث مزاحمت ديگران بود درباره آن ذخاير چشمگير فرمود: ﴿وَ لا تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ إِلي ما مَتَّعْنا بِهِ أَزْواجاً مِنْهُمْ زَهْرَةَ الْحَياةِ الدُّنْيا﴾[3] درباره اين زخم زبانها و فشارهاي اينها فرمود: ﴿وَ اصْطَبِرْ عَلَيْها﴾ چه اينكه قبلاً هم فرمود: ﴿فَاصْبِرْ عَلي ما يَقُولُونَ﴾[4] يكي از چيزهايي كه آنها ميگفتند و وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) برابر ﴿فَاصْبِرْ عَلي ما يَقُولُونَ﴾ و برابر ﴿وَ اصْطَبِرْ عَلَيْها﴾ مأمور به صبر و مقاومت بود همين آيه سوره ي مباركه ي همين آيه 133 است ﴿وَ قالُوا لَوْ لا يَأْتينا بِآيَةٍ مِنْ رَبِّهِ﴾ ميگفتند اگر تو پيغمبري چرا معجزهاي از طرف خداي سبحان نميآوري انبياي پيشين معجزه ميآوردند تو هم يك آيه و علامتي از طرف خداي سبحان بياور خب اين حرف يك مطلب سخن بين الغياي است اين همه آيات و شواهد فراواني كه پيغمبر ارائه ميكرده است و ارائه كرده است آيات الهي بود خود قرآن كريم ﴿كه لَئِنِ اجْتَمَعَتِ اْلإِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلي أَنْ يَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لا يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ﴾[5] آيه الهي است آيه كبراي خداست اين همه معجزات را آنها ناديده ميگيرند ميگويند چرا معجزه نياوردي خب در برابر اين پيغمبر جز صبر كار ديگري نميتواند بكند برهان كه اقامه كرده معجزه كه آورده تحدّي هم كه كرده آنها باز ميگويند چرا معجزه نياوردي ﴿وَ قالُوا لَوْ لا يَأْتينا بِآيَةٍ مِنْ رَبِّهِ﴾ بعد ذات اقدس الهي ميفرمايد كه بينه و آيه شفاف و روشن جريانهاي گذشته را ما براي شما بيان كرديم ما تمام اسرار غيبي انبياي گذشته را قدم به قدم آدرس داديم براي پيغمبر بيان كرديم به شما ابلاغ كرد به وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) گفتيم ﴿وَ ما كُنْتَ ثاوِياً في أَهْلِ مَدْيَنَ﴾[6] ولي قصه از اين قرار بود ﴿ما كُنْتَ بِجانِبِ الطُّورِ﴾[7] ولي قصه از اين قرار بود ﴿ما كُنْتَ بِجانِبِ الْغَرْبِيِّ﴾[8] ولي قصه از اين قرار است ﴿وَ ما كُنْتَ لَدَيْهِمْ إِذْ يُلْقُونَ أَقْلامَهُمْ أَيُّهُمْ يَكْفُلُ مَرْيَمَ﴾[9] ولي قصه از اين قرار است ما تمام آدرس كوچه پس كوچههاي غيب را داديم اسرار را گفتيم آن وقت شما ميگوييد بينه نياوردي آيه نياوردي ما اسرار كتب آسماني را بيان كرديم معارف كتاب آسماني را بيان كرديم جريان آدم را گفتيم نوح را گفتيم احكام قبل از طوفان را گفتيم احكام بعد از طوفان را گفتيم همه را شفاف به شما نشان داديم خب چه آيهاي از اينها روشنتر ما بينه يعني آفتابي و روشن آورديم در برابر اين ناملايمات چاره جز صبر نيست لذا هم در آن آيه اسبق فرمود: ﴿فَاصْبِرْ عَلي ما يَقُولُونَ﴾[10] هم در اين آيه كنوني فرمود: ﴿وَ أْمُرْ أَهْلَكَ بِالصَّلاةِ وَ اصْطَبِرْ عَلَيْها﴾ كه گرچه صبر بر رخدادهاي اجتماعي را مطرح نكرده اما امر به صلات و اصطبار بر صلات از سنخ ﴿وَ اسْتَعينُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ﴾[11] است يعني از نماز كمك بگير خب براي كسي كه در پيشگاه معبود خودش ايستاده است و از او كمك ميگيرد با قلب مطمئن و آرام پيام الهي را ابلاغ ميكند ديگر فرمود اين حرفهايي كه آنها ميزنند چاره جز صبر نيست براي اينكه برهان كه اقامه كردي آنها خب نميپذيرند ﴿وَ قالُوا لَوْ لا يَأْتينا﴾ يعني پيامبر ﴿بِآيَةٍ مِنْ رَبِّهِ﴾ يك معجزه بياورد لااقل ايشان ميفرمايند ما معجزات فراواني آورديم بينات آورديم ﴿أَ وَ لَمْ تَأْتِهِمْ بَيِّنَةُ﴾ كه اين بينه فاعل «تأتي» است ﴿بَيِّنَةُ ما فِي الصُّحُفِ اْلأُولي﴾ بعد ميفرمايد كه اين مطلب حق است اگر ما قبل از اقامه دليل كسي را هلاك ميكرديم حجتي نداشتيم آن ﴿لِيَهْلِكَ مَنْ هَلَكَ عَنْ بَيِّنَةٍ وَ يَحْيي مَنْ حَيَّ عَنْ بَيِّنَةٍ﴾[12] نشانه آن است كه كار ما بر اساس بينه است اگر ما كسي را قبل از اقامه حجت هلاك بكنيم يا عذاب بكنيم اعتراض دارند دليل آنها حق است و آن اين است كه ﴿وَ لَوْ أَنّا أَهْلَكْناهُمْ بِعَذابٍ مِنْ قَبْلِهِ﴾ يعني قبل آمدن آيه و حجت و بيان الهي ﴿لَقالُوا﴾ يعني ميتوانستند بگويند و ميگفتند و گفتنشان هم حق بود ﴿لَقالُوا رَبَّنا لَوْ لا أَرْسَلْتَ إِلَيْنا رَسُولاً فَنَتَّبِعَ آياتِكَ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَذِلَّ وَ نَخْزي﴾ اين لو لا براي تحضيض است خب چرا قبلاً ما را با خبر نكرديد چرا پيامبر نفرستاديد چرا حجتت را به ما ابلاغ نكردي اگر حجتت را به ما ابلاغ ميكردي ما ذليل نميشديم رسوا نميشديم الآن با عذاب شما ذليل شديم رسوا شديم قبل از اقامه حجت چرا ما را رسوا كردي فرمود اگر ما حجت را تمام نميكرديم اين مردم اين اعتراض را ميكردند معلوم ميشود كه عقلي را ذات اقدس الهي به مردم داده است كه حجت باطني است چيزي در روايات هم آمده و استدلال عقلي مادامي كه قياس و خيال و گمان و وهم او را همراهي نكند و عقل برهاني باشد مقبول خداست چه در دنيا چه در آخرت در سوره ي مباركه ي «نساء» كه قبلاً گذشت فرمود ما انبيا فرستاديم ﴿لِئَلاّ يَكُونَ لِلنّاسِ عَلَي اللّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ﴾[13] اگر در دنيا مبشرين و منذرين نيامده بودند مردم در قيامت به خدا ميگفتند خدايا تو كه ميدانستي ما بعد از مرگ به اين منطقه ميآييم به اين عالم سفر ميكنيم ما هم از اينجا بي خبر بوديم چرا راهنما نفرستادي اين دليل لزوم و ضرورت بعثت انبياست و دليل حجيت عقل است به طوري كه در صحنه قيامت عقل قدرت بر احتجاج دارد اين براي سوره ي مباركه ي «نساء» در سوره ي مباركه ي «اسراء» هم بحثاش قبلاً گذشت كه ﴿وَ ما كُنّا مُعَذِّبينَ حَتّي نَبْعَثَ رَسُولاً﴾[14] گرچه برخي از محققان اهل اصول گفتند كه اين آيه دليل بر برائت اصولي نيست كه ما بگوييم آن برائت اصولي همان طوري كه با قبح عقاب بلا بيان ثابت ميشود با «رفع ... و ما لا يعلمون»[15] ثابت ميشود با آيه ﴿وَ ما كُنّا مُعَذِّبينَ﴾ ثابت ميشود براي اينكه اين مربوط به عذاب امم قبلي در دنياست اگر اين سخن بعضي از محققين اصولي درست باشد و ما بگوييم مورد مخصص است به اين آيه اطلاق ندارد و شامل آن برائت اصولي نميشود ولي در منطقه دنيا اين حجت پذيرفته است كه اگر خداي سبحان ملتي را قبل از اقامه حجت عذاب بكند اين با سنت الهي سازگار نيست فرمود: ﴿وَ ما كُنّا مُعَذِّبينَ حَتّي نَبْعَثَ رَسُولاً﴾ بخش سوم همين آيه 134 سوره ي مباركه ي «طه» است كه محل بحث است كه فرمود: ﴿وَ لَوْ أَنّا أَهْلَكْناهُمْ بِعَذابٍ مِنْ قَبْلِهِ﴾ يعني قبل انزال حجت و قبل از ارسال رسول و قبل از اتمام بينه ﴿لَقالُوا﴾ يعني ميتوانستند بگويند ﴿رَبَّنا لَوْ لا أَرْسَلْتَ إِلَيْنا رَسُولاً فَنَتَّبِعَ آياتِكَ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَذِلَّ وَ نَخْزي﴾ اين هم معنايش امضاي حجيت عقل است عقل اين حرف را ميزند و ذات اقدس الهي كه عقل را حجت باطن قرار داده است اين را امضا كرده بنابراين اين آيه نشان ميدهد كه اگر خداي سبحان ملتي را چه در دنيا چه در آخرت بخواهد عذاب بكند بعد از تماميت حجت است هيچ كسي را بدون بينه و تماميت حجت عذاب نخواهد كرد
پرسش: ...
پاسخ: بالأخره عذاب اگر قبل از نزول حجت باشد اين قبل از بينه است ميشود عقاب قبل از بيان بلا بيان بايد اول بينه بشود و مردم آن بينه را كاملاً بپذيرند بلاغ مبين بشود نه تنها ارسال محقق بشود رسالت هم محقق بشود به مردم برسد ﴿لِيَهْلِكَ مَنْ هَلَكَ عَنْ بَيِّنَةٍ وَ يَحْيي مَنْ حَيَّ عَنْ بَيِّنَةٍ﴾[16] وگرنه جاهل قاصر را ذات اقدس الهي عقاب نميكند ديگر خب ﴿مِنْ قَبْلِ أَنْ نَذِلَّ وَ نَخْزي﴾ ﴿قُلْ كُلُّ مُتَرَبِّصٌ﴾ هم شما متربصايد هم ما، اما بعضيها فكري دارند خيال ميكنند آينده طور ديگر است به انتظار يك آينده موهوماند مردان الهي مؤمنان به انتظار وعده الهياند در موت و برزخ و صحنه قيامت و بهشت فرمود همه منتظر آيندهايد صبر بكنيد ببينيم كه چه ميشود يكي از متقنترين دليل بر ضرورت معاد همين است كه بالأخره حق بايد ظاهر بشود در عالم دنيا حق به آن معنا قابل ظهور نيست چون خيليها خود را حق ميدانند جايي بالأخره بايد باشد در عالم كه معلوم بشود حق با كيست يا نه اگر فقط دنيا بود هيچ راهي براي تشخيص ما هو الحق نبود اين جنگ هفتاد و دو ملت براي هميشه هست صحنهاي بايد باشد كه بالأخره حق ظهور بكند كه احدي در آنجا ترديد نداشته باشد وگرنه ميشود عالم عالم باطل براي اينكه اين مكتبها و مرامهاي گوناگون است هر كسي هم خودش را حق ميداند اگر جهان جايي نداشته باشد كه حق محض در آنجا ظهور بكند ميشود عالم باطل لذا قرآن كريم يكي از متقنترين براهين معاد را ظهور حق ميداند اينجا ميفرمايد ﴿قُلْ كُلُّ مُتَرَبِّصٌ فَتَرَبَّصُوا﴾ آن روز ﴿فَسَتَعْلَمُونَ مَنْ أَصْحابُ الصِّراطِ السَّوِيِّ وَ مَنِ اهْتَدي﴾ و در قبالش چه كسي كجراهه رفته و ضل عن سبيل الله خب اما آنچه مربوط به مسائل گذشته است قسمت مهم در هر مسئلهاي تحرير صورت مسئله است لذا بسياري از بزرگان سعي ميكردند كه صورت مسئله را اول در آن مقدمه خوب ذكر بكنند ميگفتند كه چند تا مقدمه است اول تحرير محل نزاع است اين تحرير محل نزاع خيلي از نزاعهاي لفظي را برطرف ميكند يك، و خيلي از استدلالهايي كه از موضوع بيرون است آنها را خارج ميكند دو، و خيلي از براهيني كه خارج از اين منطقه است و مربوط به اين منطقه است او را داخل ميكند سه، بحث را منقح ميكند تحرير صورت مسئله از مهمترين پژوهشهاي يك محقق است در جريان حضرت آدم(سلام الله عليه) ما بايد صورت مسئله را درست تحقيق بكنيم اين امري كه شده درباره سجده يا آن نهياي كه شده درباره اكل شجره آيا اين تكويني است آيا اين تشريعي است اگر امر تكويني است كه عصيان پذير نيست در حالي كه ابليس عصيان كرده اگر نهي نهي تكويني است در جريان ﴿لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ﴾[17] تخلف شده اگر اين نهيها تشريعي است آن صحنه صحنه شريعت نبود شريعت بعد ظهور كرد دين بعد ظهور كرد بنابراين چون آن صحنه نه تشريع بود نه تكوين رنج بي شماري كه مرحوم سيد مرتضي(رضوان الله عليه) كشيدند و شاگردشان شيخ طوسي(رضوان الله عليه) پذيرفتند در تنزيه الانبياء كه وجود مبارك آدم ترك اولي بود يا نبود مكروه را مرتكب شد يا نشد نهي تنزيهي بود يا نبود همه اينها خارج از بحث است براي اينكه شريعتي در كار نبود تا شما اين نهيها را به تنزيهي يا ترك اولي يا ترك مستحب يا فعل مكروه حمل بكنيد اين دو تا اشكالي كه از جناب صدر الدين قونوي براي هفتصد هشتصد سال قبل بود اين در طي اين هفتصد سال همين طور يداً بيد در كتابها در سينهها در درسها بود همين دو تا اشكالي كه ديروز در بحث فكوك صدرالدين در فكي كه مربوط به داوود(سلام الله عليه) است در همين فكوك چاپ شده صفحه 281 آمده گفت من با علماي ظاهر با علماي باطن اهل ظاهر و باطن مذاكره كردم مباحثه كردم سؤال كردم هيچ كدام از اين دو تا شبهه مرا حل نكردند و همچنان اين دو تا اشكال براي من باقي است كه اين دو تا اشكال در بحث ديروز گذشت غرض آن است كه اگر كسي ميخواهد راه حلي پيدا كند در جريان جنت حضرت آدم و امر به سجده و نهي از اكل شجره بايد در فضايي بحث كند كه نه تشريع بود و نه تكوين اين يك مطلب در جريان خلود ـ انشاءالله ـ به خواست خدا آيات ديگري در پيش داريم در سوره ي مباركه ي «طه» كه حالا گذشت مسئله خلود مطرح نبود ابديت مطرح نبود اصل خلود مطرح بود اين به عرضتان رسيد كه معروف بين اهل تفسير(رضوان الله عليهم) همان ابديت كفار و منافقين است اصرار سيدنا الاستاد(رضوان الله عليه) در كتاب قيم الميزان اين است كه آيات صريح در خلود است برخي از مفسران بعدي كه متأخر از الميزان بودند نقدي داشتند و نقدي دارند كه خلود دشوار است اثبات خلود دشوار است ما اگر بتوانيم مسئله خلود را خوب از آيات قرآني يا با كمك عقل يا با كمك روايات استنباط بكنيم ديگر شبهه از هر طرف برطرف ميشود اولين سؤال اين است كه براي همه اهل قيامت گويا پذيرفته شده است كه يك عده مخلدند اصلاً هيچ كسي سؤال نميكند اعتراض نميكند چون اعتراضها و سؤالها را همه را خدا در قيامت بيان كرده اعتراضهاي قيامت را بيان كرده در سوره ي مباركه ي «نساء» فرمود اگر ما مبشرين و منذرين نميفرستاديم اينها در قيامت عليه خدا احتجاج ميكردند ﴿رُسُلاً مُبَشِّرينَ وَ مُنْذِرينَ لِئَلاّ يَكُونَ لِلنّاسِ عَلَي اللّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ﴾[18] در جريان حشر يك عده به صورت كور اينها در قيامت اعتراض ميكنند خدا پاسخشان را ميدهد يك سؤال معقولي است و يك جواب معقول و منقولي كه ما تو را كور نكرديم تو خودت كور بودي در جريان عذاب قبل از ارسال چه در سوره «اسراء» چه در سوره «طه» هر دو يك حجت بالغهاي هست كه ما قبل از اتمام حجت كسي را عذاب نميكنيم حالا خواه آن قاعده اصولي از آن استفاده بشود يا نشود اين آيه در منطق خودش تام است ولو مربوط به دنيا باشد آن بزرگاني كه در اصول نقدي دارند ميگويند اين مربوط به عذاب دنيايي و امتهاي قبلي است بسيار خب باز هم حق است يعني خداي سبحان هيچ كسي را بدون دليل و بدون اقامه برهان و اتمام حجت عذاب نميكند آيه پاياني سوره ي مباركه ي «طه» هم بشرح ايضاً همچنين كه ﴿لَوْ لا أَرْسَلْتَ إِلَيْنا رَسُولاً فَنَتَّبِعَ آياتِكَ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَذِلَّ وَ نَخْزي﴾»
پرسش: همه اينها قبح عقاب بلا بيان را دارند مطرح ميكنند.
پاسخ: تأييد آن است قبح عقاب بلا بيان مطلبي است كه عقل ميفهمد ولي قرآن كريم اين را امضا ميكند اگر قرآن كريم اين را امضا كرده است تطابق عقل و نقل است منظور اين است كه قرآن همه اين حرفها را بازگو كرده اگر خلود مخالف با جزاي وفاق بود در يك گوشه به آن اشاره ميكرد اصلاً در هيچ جاي قرآن سخن در اين نيست كه يك عده در قيامت بگويند خدايا ما صد سال يا پنجاه سال گناه كرديم پنجاه هزار سال داريم ميسوزيم خب بس است اين ابديت براي چه چرا اصلاً اين سؤال در قرآن نيامده يك چيز شفاف و روشني است در برابر قرآن حالا خود ما كسي آمده شمر شده وجود مبارك سيد الشهداء را كه مفخر جهانيان است شهيد كرده دو بار سه بار چهار بار انسان ببيند كه او سوخت و سوز شده سوخته شده خاكستر شده دوباره زنده شده باز سوخته شده دوباره خاكستر شده باز بعد بعد از پنج شش بار براي ما سؤال ميشود خب بس است ديگر اين چطور است كه اصلاً به ذهن كسي نيامده و در هيچ جا هم سؤال نيست ﴿خالِدينَ فيها أَبَداً﴾[19] ، ﴿خالِدينَ فيها أَبَداً﴾ اين چطور است و قرآن هم
پرسش: آيه ي ﴿لِيَقْضِ عَلَيْنا رَبُّكَ﴾[20] با مالك در نميآيد.
پاسخ: حالا ميرسيم به آنجا برخيها هستند كه خدا غريق رحمت كند اين حرف براي مرحوم علامه رفيعي(رضوان الله عليه) است در آن كتاب شريفشان برخيها هستند كه از بس نسبت به پيغمبر و آل پيغمبر(عليهم الصلاة و عليهم السلام) دشمناند عناد دارند كه وقتي وجود مبارك پيغمبر از راه دور ميگذرد و شعاع نورانيت نور آن حضرت باعث ميشود كه عذاب دوزخيان كم ميشود برخي از همين جهنميها از مالك دوزخ(سلام الله عليه) ميخواهند كه در جهنم را بپوش كه ما نبينيم و آثار عبور پيغمبر را درك نكنيم از بس با پيغمبر بدند اين هست خب اينها چه كساني هستند اينها كسانياند كه خودشان وقتي كه ميخواهند چيزي را از خدا مسئلت بكنند با خدا هم قهرند از بس عنودند آيه سوره ي مباركه ي «زخرف» آيه 77 و 78 اين است فرمود: ﴿وَ ما ظَلَمْناهُمْ وَ لكِنْ كانُوا هُمُ الظّالِمينَ﴾ ﴿وَ نادَوْا يا مالِكُ لِيَقْضِ عَلَيْنا رَبُّكَ﴾ از بس با خدا بدند نميگويند ربنا و به مالك هم نميگويند مالك كه مسئول دوزخ است(سلام الله عليه) به مالك نميگويند از خداي ما بخواه كه جان ما را بگيرد اين دو، به مالك ميگويند به خدايت بگو جان ما را بگيرد يعني ما كه او را قبول نداريم كه خداي ما باشد يك چنين گروهياند در جهنم هم نميگويند ربنا در جهنم هم آن عناد را دارند در جهنم هم به مالك ميگويند به خدايت بگو جان ما را بگيرد خب براي اينها كه اين طور عنودند و لجوجاند يك عذابي ترسيم ميشود لكن عقل بخواهد بفهمد محتاج به برهان است
پرسش: حاج آقا اين اهل جهنمي كه اينقدر عناد دارند كه حتي از دربان (شداد) نميخواهند كه از خدا بخواهد اينها را نجات بدهد اينها از كجا آمدهاند.
پاسخ: اين عناد؟ اين عناد دنيايي بود ديگر كسي كه بر كفر و بر ﴿وَ تُنْذِرَ بِهِ قَوْماً لُدّاً﴾[21] آنها كه لدوداند لجوجاند وقتي ملكه بشود به همين صورت درميآيد ديگر فرمود: ﴿وَ تُنْذِرَ بِهِ قَوْماً لُدّاً﴾ اين «لد» جمع «الد» است اينها الد الخصاماند اينها آنجا هم كه رفتند همان طور حرف ميزنند اين از لطايف فرمايش مرحوم علامه رفيعي(رضوان الله عليه) است خب اينها يك راه دارد ولي خب همينها
پرسش: ببخشيد جزاي اعمال نسبت به جزاي قيامت عينيت بگيرد نه علت بالأخره ﴿إنَّ الَّذينَ يَأْكُلُونَ أَمْوَالَ الْيَتَامَي﴾[22]
پاسخ: بله آتش ميخورند اين هست تجسم اعمال حق است و آن آيات سوره ي مباركه ي «نساء» حق است ﴿وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يَدْعُونَ إِلَي النّارِ﴾[23] ظاهرش حق است بعضي از رهبران كفر مردم را به آتش دعوت ميكنند همه حق است اما اين كار كار محدودي است كار محدود كيفر محدود ميخواهد اين ﴿جَزاءً وِفاقاً﴾[24] اين است اما در هيچ جاي قرآن سؤال نشده كه بالأخره اينها كارشان محدودشان كيفر نامحدود است يعني چه همه مثل اينكه مسئله را روشن گرفتند نه مسلم مسلم بودن يك مطلب است روشن بودن مطلب ديگر است يعني نيازي به سؤال ندارد
پرسش: سؤال كرده بودند پيغمبر فرموده بود كه ﴿لَوْ رُدُّوا لَعادُوا﴾[25]
پاسخ: بله نه آنها سؤال نكردند كه چرا ما را مخلد كردي گفتند كه ما را برگردانيد به دنيا كه ما آدم صالحي بشويم فرمود: كلا ﴿لَوْ رُدُّوا لَعادُوا لِما نُهُوا عَنْهُ﴾ آنها اعتراض نكردند نگفتند كه ما مثلاً صد سال گناه كرديم يا آثار گناه ما هزار سال بود ما سقيفه را ايجاد كرديم يك ميليون سال مردم گمراه شدند حالا چرا يك ميليارد سال دو ميليارد سال سه ميليارد سال سوخت و سوز داشته باشيم اين سؤال را نكردند
پرسش: به هر حال اين جواب ميتواند باشد.
پاسخ: نه جوابش اين است كه شما برگردي فايده ندارد جوابش اين است كه ﴿لَوْ رُدُّوا لَعادُوا لِما نُهُوا عَنْهُ﴾ برگردي خب به چه برگردي برويد دنيا باز همين هستيد ما چندين بار در دنيا شما را آزموديم مهلت داديم خب اين از كجا پيدا ميشود يك وقت گاهي گفته ميشود كه قرآن كريم يك حرفهاي تازهاي دارد بله حرفهاي تازه فراوان دارد اما به عنوان ﴿وَ يُعَلِّمُكُمْ ما لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ﴾[26] است نه «يعبدكم» چيزهايي به ما ياد ميدهد كه ما نميتوانيم ياد بگيريم بايد ياد بگيريم ما در مسئله خلود به ما چه ياد داد از طرفي ﴿جَزاءً وِفاقاً﴾[27] ياد داد از طرفي عدل الهي ياد داد از طرفي ظلم محدود است كفر محدود است قتل انبيا محدود است از آن طرف مدام اين سوخت و سوز مدام سوخت و سوز مدام سوخت و سوز مدام سوخت و سوز اين را عقل نميفهمد يك وقت
پرسش: دنيا مزرعة الآخره را چطور معنا ميكنيد.
پاسخ: ميبينيد اگر كمي آدم شل بگيرد چطور اتلاف وقت است اگر ﴿يُعَلِّمُكُمْ ما لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ﴾[28] هست بايد آدم يادش بدهد يك وقت ميگويد اين كار را بايد انجام بدهيد نماز بخوانيد روزه بگيريد فلان كار مبطل است نماز از فلان وقت تا فلان وقت روزه از فلان وقت تا وقت ميگوييم «سلمنا آمنا سمعاً و طاعه» يك وقت با برهان عقلي دارد حرف ميزند و راه عقل را باز كرده چند جا فرمود ما اين كار را كرديم براي اينكه فلان استدلال نشود فلان استدلال نشود فلان استدلال نشود در سوره «نساء» اين طور گفت در سوره «طه» «اسراء» آن طور گفت در سوره «كهف» اين طور گفت ﴿وَ يُعَلِّمُكُمْ ما لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ﴾ يعني شما را باسواد ميكند نه اينكه دهانتان باز بشود هر چه خواستيد بگوييد خب اين علم چيست چه به ما ياد داد اين است كه اگر چند روز نظر شريفتان باشد عرض كرديم نه از شيخ انصاري برميآيد نه از رسائل يك علم ديگر لازم است اينها جان كندند حكما تا گوشهاي از اين را لااقل روشن كردند آدم را ساكت كردند يك اعتراض برهان اصلي را مرحوم بوعلي اقامه كرده است كه چطور ميشود اصل اشكال در اين است كه بالأخره اين وصف اين عناد اين لجاج اين كفر و نفاق يا وصف عرض مفارق روح آدم است يا عرض لازم اگر عرض مفارق بود بالأخره مفارق مفارق است ديگر رخت برميبندد ديگر يك ميليون سال و دو ميليون سال وقتي كه عرضي مفارق بود رخت برميبندد ديگر و اگر عرض لازم بود عرض لازم از ذات ملزوم نشأت ميگيرد بين لازم و ملزوم كمال سنخيت است ملزوم از لازمش لذت ميبرد نه درد اگر عرض لازم شد در ذيل اين آيه ﴿فَتَأْتُونَ أَفْواجاً﴾[29] كه هم مرحوم شيخ طوسي نقل كرد هم زمخشري نقل كرده عدهاي به صورت حيوان محشور ميشوند يعني اينها حقيقتاً انسانند و به صورت حيوان درميآيند يا حقيقتاً حيوانند اينكه خدا ميفرمايد ﴿أُولئِكَ كَاْلأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾[30] يك عده مست ميشوند تناسخ ملكوتي را همه قبول كردند نسخ ملكي را ابطال كردند «ما من ملة الا و للتناسخ فيها قدم راسخ» تناسخ ملكوتي را همه قبول كردند يعني اين شخص واقعاً ميشود بوزينه خب اگر واقعاً شده بوزينه از بوزينه بودن رنج ميبرد مگر بوزينه از بوزينه بودن رنج ميبرد يا همه آن لذتهاي نكاح و توليد و تغذيه و تنويهاي كه آهو دارد بوزينه هم دارد اين چه لذتي است اين چه دردي است اگر عرض عرض مفارق است بايد رخت بربندد اگر عرض عرض لازم است مسانخ ملزوم است با او بايد لذت باشد فخر رازي در قبال سخنان مرحوم بوعلي نقدي كرده كه مشابه همين نقدي است تعبيري است كه الآن گفته شده البته با يك مطلب ديگر و بيان ديگر مرحوم خواجه(رضوان الله عليه) و بعد از مرحوم خواجه مرحوم محمدبنجعفر رازي اين محمدبنجعفر رازي براي استان بزرگ تهران بزرگ و براي همين ورامين است اين رازي رازيها همين براي تهران و ري و اين منطقه هستند اين شاگردان خوبي تربيت كرده يكي از شاگردانش مرحوم شهيد اول است مرحوم شهيد اول در شرح حال خودش ميگويد بعد از اينكه من از انفاس قدسيه محمدبنجعفر رازي فلسفه را آموختم اين فلسفه را در شام پيش همين عالم بزرگوار وراميني خوانده كه فخري است براي ورامين و منطقه ورامين اين محاكمهاي كرده در بين فخر رازي و خواجه نصير در بخشي از اين محاكمات نظر فخر رازي را ترجيح داده در بخشي از محاكمات نظر مرحوم خواجه را كه قسمت مهم همين است يك كتاب بسيار متقني است شرح اشارات و تنبيهات مرحوم بوعلي متنش براي بوعلي است تمام اين مطالب را جناب فخر رازي به نقد كشيده بعد مرحوم خواجه نصير دفاع كرده بعد قطب رازي آمده داوري كرده يك ميزگرد محققانه پژوهشگرانه چهار ضلعي است گاهي بين الشارحين گاهي بين الشارحين و الماتن داوري كرده مرحوم خواجه در اين تبيين مسئله خلود اينچنين ميفرمايد جلد سوم شرح اشارت و تنبيهات چاپ ايران صفحه 353 اعتراض فخر رازي را ذكر ميكند «و اعترض الفاضل الشارح» يعني فخر رازي به اينكه «بأن النفوس ذوات العقائد الباطلة الجازمة أنها حقةٌ» آنها كه كافر بودند معاند بودند مكتبهاي غير ديني داشتند و معتقد بودند كه اين كفر حق است يا ماده حق است يا الحاد حق است يا «فان جاز ان يزول عنها ذلك الجزم» اگر آن جزم رخت برميبندد پس عقايد باطله رخت برميبندد اينها اهل سعادت ميشوند پس ديگر خلود معنا ندارد و اگر اين عقايد باطله رخت برنميبندد اينها خودشان را در آخرت مستكمل و كامل ميبينند مثل دنيا همان طور كه در دنيا رنج نداشتند در آخرت هم رنج ندارند مرحوم خواجه ميفرمايد كه نفوس كامله آنها كه با برهان الهي همراه بودند كه حق را علي ما هو عليه درك ميكنند اما اينها باطل برايشان ملكه ميشود يك، گفتيد زايل ميشود ميگوييم نه زايل نميشود تا بشوند اهل سعادت دو، اينها يك سلسله عقايد ملكه زوال ناپذير دارند آنجا از اينها گيرش نميآيد و با عذاب دائم روبهرو هستند كسي اعتقاد پيدا كرده به حرفهاي ماركس و انگلس كسي اعتقاد پيدا كرده به اينكه طبيعت حق است كسي اعتقاد پيدا كرده به اينكه ماده ازلي است كسي اعتقاد پيدا كرده به اينكه مواد ازلي خالق ندارند اينها براي او رسوخ كرده و از آنها زائل نشده آنجا كه ميرود ميبيند از اينها خبري نيست عذابش شروع ميشود شروع ميشود كه شروع ميشود اينها براي او ذاتي شد پس اينها آن ذات را رها نميكند اين شخص معتقد جازم به مرام ماركس و انگلس اينها را دارد و هر چه دنبال ميگردد كه برابر اين مرام ماركس و انگلس چيزي گيرش بيايد گيرش نميآيد جزعاش بلند است اين ابديت است اين خلود است آنها گفتند كه اگر عرض لازم باشد عرض لازم كه مسانخ ملزوم است رنج آور نيست ميگوييم درست است او از اين رنج نميبرد او معتقد است كه مرام ماركسيستي حق است چشم باز ميكند ميبينيد نيست او معتقد است حرف ماركس و انگلس حق است گوش باز ميكند ميبينيد نيست و هميشه يك خواسته بي مقصدي دارد و هميشه در عذاب است اين عذاب اوست اينگونه از امور كه در آن روز به عرضتان رسيد تا تجرد روح و تجرد اين خواستهها و مانند آن ثابت نشود ترسيم خلود كار آساني نيست لذا سيدنا الاستاد مرحوم علامه طباطبايي در بعضي از آيات دارد «هذا نصٌ في الخلود» گرچه برخيها كه بعدها پيدا شدند بر الميزان نقدي كردند گفتند نه اين خلود سازگار نيست.