89/03/02
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: آيات 124 تا 128 سوره مريم
﴿وَمَنْ أَعْرَضَ عَن ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنكاً وَنَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَعْمَي﴾ ﴿قَالَ رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنِي أَعْمَي وَقَدْ كُنتُ بَصِيراً﴾ ﴿قَالَ كَذلِكَ أَتَتْكَ آيَاتُنَا فَنَسِيتَهَا وَكَذلِكَ الْيَوْمَ تُنسَي﴾ ﴿وَكَذلِكَ نَجْزِي مَنْ أَسْرَفَ وَلَمْ يُؤْمِن بِآيَاتِ رَبِّهِ وَلَعَذَابُّ الْآخِرَةِ أَشَدُّ وَأَبْقَي﴾ ﴿أَفَلَمْ يَهْدِ لَهُمْ كَمْ أَهْلَكْنَا قَبْلَهُم مِّنَ الْقُرُونِ يَمْشُونَ فِي مَسَاكِنِهِمْ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَاتٍ لَأُوْلِي النُّهَي﴾
چون سوره ي مباركه ي «مريم» در مكه نازل شد و عناصر محوري مطالب سوَر مكّي اصول دين است و آشنايي به جهان آفرينش براي معرفتِ اصول دين كمك ميكند لذا قرآن كريم جهان را خوب ترسيم ميكند كه انسان چيست، جهان چيست، رابطه ي انسان و جهان چيست، تا اثر تعيينكننده ي اصول دين مشخص بشود خداي سبحان جهان را با همه ي اِتقان و زيبايياش براي خليفه ي خود آفريد يعني اگر آسمانها را، اگر زمين را، اگر موجودات ارضي و سمائي را با نظم و با فايده آفريد مهمترين بهرهاي كه براي آفرينش آسمانها و زمين مطرح است اين است كه انسان رشد كند و متمدّن بشود و به سعادت برسد اين سفره را پهن كرد بعد مهمان دعوت كرد و اگر انسان در عالَم نباشد خليفه ي خدا در عالَم نباشد اثري بر آفرينش آسمان و زمين نيست آنچه خلقت را معنادار ميكند پيدايش انسان است كه خليفةالله هست عنوان خليفه در بحثهاي حديثي و كلامي ناظر به خليفه ي رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) است كه انسانِ معصوم مثل اميرالمؤمنين و اهل بيت(عليهم السلام) اينها خليفه ي حقّاند ولي خليفه در قرآن و خليفه در عرفان سخن از خليفةالله هست نه خليفة رسول الله وقتي در كتابهاي اهل معرفت از خلافت سخن به ميان ميآيد يعني خليفةالله، وقتي قرآن از خليفه سخن به ميان ميآورد يعني خليفةالله ﴿إِنِّي جَاعِلٌ فِي الأَرْضِ خَلِيفَةً﴾[1] يا ﴿يَا دَاوُدُ إِنَّا جَعَلْنَاكَ خَلِيفَةً﴾[2] از همين قبيل است و اگر خليفهاي در روي زمين نباشد كه از نظام احسن به بهترين وجه بهرهبرداري كند و بهره برساند آفرينش آسمانها و زمين بيمعنا خواهد بود بر اساس اين جهانبيني ذات اقدس الهي مشخص ميكند كه اگر جامعهاي در راه صحيح قدم بردارد بركات فراوان نصيبشان ميشود نه پُرخوري به تكاثر برسند بلكه به طهارت روح و كوثر برسند آنها به دنبال تكاثرند و هميشه در زحمتاند دين ما را به كوثر دعوت ميكند و هميشه امنيت و رفاه را به ما ارزاني ميدارد آن كجا و اين كجا، بنابراين ميفرمايد اگر جامعهاي بيراهه رفت نه آسمان به سود اوست نه زمين به كام او گرفتار فشارهاي آسماني و زميني خواهد بود «﴿مَنْ أَعْرَضَ عَن ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنكاً﴾ و اگر كسي به راه بود ﴿لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَي آمَنُوا وَاتَّقَوا لَفَتَحْنَا عَلَيْهِمْ بَرَكَاتٍ﴾[3] هم آسمان هم زمين چون اصلِ آفرينش آسمان و زمين براي پرورش خليفةالله هست فرمود: ﴿سَخَّرَ لَكُم مَا فِي السَّماوَاتِ وَمَا فِي الاَرْضِ﴾[4] در سوره ي مباركه ي «بقره» اين مضمون گذشت كه ﴿الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ فِرَاشاً وَالْسَّمَاءَ بِنَاءً﴾[5] كذا و كذا تا شما بهره ي صحيح ببريد از اول تا آخر قرآن فايده ي آفرينش عالَم را آدمپروري ميداند بنابراين اگر جامعهاي بيراهه رفت وجهي ندارد كه فَلك و مَلك در كار او باشند كه نه باران به موقع و بهجا به اينها خدمت ميرساند نه آفتاب و نه موجودات سمائي يا ارضي ديگر اين يك اصل كلّي است كه اگر كسي جهان را بداند انسان را بشناسد رابطه ي انسان و جهان را بشناسد و اينكه جهانبان و جهاندان يعني خدا جهان را به عنوان سفره خَلق كرد براي پذيرايي مهمان و آن مهمان خليفةالله است ديگر هرگز اگر به او گفتند كه بدرفتاري جامعه باعث خشكسالي است يا فشار حوادث است اين انكار نميكند اگر سلبِ امنيت در اثر بعضي از معاصي است اين به دنبال چارهجويي ميرود انكار نميكند بين خود و حوادث عالَم از يك سو، بين اعمال خود و امنيت و آرامش دروني از سوي ديگر يك پيوند ناگسستني احساس ميكند اين ﴿أَلاَ بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ﴾[6] براي او افسانه نخواهد بود واقعيّتي است ﴿أَلاَ بِذِكْرِ اللَّهِ﴾ اگر اين ذكر به الله اضافه شده اضافه به مفعول باشد اين طليعه ي آرامش است كسي كه فرد يا جامعهاي كه به ياد خداست اين كم كم زمينه ي آرامش را فراهم ميكند تا برسد به جايي كه همين ﴿أَلاَ بِذِكْرِ اللَّهِ﴾ را كه ميخواند از باب اضافه ي مصدر به فاعل باشد نه مفعول «ألا بذكر الله عَبده تطمئنّ قلوب عباده» او اگر به ياد بنده بود بنده كاملاً آرام است اگر ذكر به الله اضافه شد كه وظيفه ي ماست اضافه ي به مفعول شد يعني ما به ياد الله باشيم اين زمينه ي آرامش است و اگر او به ياد بنده بود تحقّق قطعي آرامش است ما طمأنينه ميخواهيم و طمأنينه به ياد اوست خدا غريق رحمت كند مرحوم كاشفالغطاء را شايد يك وقت هم به عرضتان رسيد ايشان در كتاب قيّم كشفالغطاء گذشته از اينكه مسئله طهارت و صلات و امثال ذلك كه حُكم فقهي است در بردارد بحثهاي ذكر و قرآن و دعا را هم دارد در جوامع روايي ما اينها كنار هم آمده شما ببينيد در وسائل بحثهاي صلات كه گذشت كتاب الذكر، كتاب قرآن، كتاب دعا هم آمده در كتابهاي فقهي بزرگان اين طور بود احكام فقهي نماز كه تمام ميشد احكام ذكر را ميگفتند، احكام قرآن را ميگفتند، احكام دعا را ميگفتند ايشان در باب ذكر كشفالغطاء دارد كه وقتي ما در نماز ميگوييم «بحول الله تعالي و قوّته أقوم و أقعد» معنايش اين نيست كه من در نماز قيام و قعود من به حول خداست بلكه اين يك تعليم و تربيت مكتبي است يك، يعني جميع حركات و قيام و قعود من به عنايت الهي است دوم اينكه به ما ميفهماند كه نه كارهاي دشوار قيام و مقاومت به حول خداست حتي نشستن هم به حول خداست اگر او لطفش را بگيرد آدم در نشستن هم بايد كسي او را داشته باشد «بحول الله تعالي و قوّته أقوم و بحول الله و قوّته و تعالي أقعد و أنام و اضطجع و انبطح و أستلقي» اين طور نيست كه آدم به پهلو بخواهد بخوابد به حول خودش بخوابد اگر بيمار پهلو گرفتنِ او هم مقدورش نباشد دوتا پرستار ميخواهد بنابراين ما در كار ضعف و قوّت ما هر دو به حول الهي تكيه ميكنيم اين تعليم ماست در نماز كه هم «أقوم بحول الله» هم «أقعد بحول الله» خب اين مكتب است بنابراين اگر كسي اينچنين فكر كرد راحت است ديگر انكار نميكند يا دعاي «كميل» را با ترديد نميخواند نه، بعضي از گناهان است كه «تنزل النّقم» است، بعضي «تغيّر النِّعَم» است، بعضي «تُنزل البلاء» است، بعضي «تَحبس الدعاء» است، بعضي «تقطع الرجاء»[7] است و همچنين اين اصل كلي، پس بنابراين ﴿مَنْ أَعْرَضَ عَن ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنكاً﴾ يك اصل كلي است براي اينكه ما مهمانيم مالك كه نيستيم خداي سبحان ميزبان است و مالك است اين سفره را براي مهمانهاي اهل پهن كرده نه براي نااهل آن وقت اين يك امر بيّنالرشد خواهد بود براي ما، اين هم يك مطلب.
پرسش:...
پاسخ: نه ديگر، فرمود مختاريد شما ميخواهي كور بشوي بشو، ميخواهي بينا بشوي بشو راه باز است ﴿لاَ إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ﴾[8]
پرسش:...
پاسخ: بله خب، مگر همه چيز عالَم براي همه چيز آدم خوب است به انسان ميگويند اگر بخواهي به كمال برسي عالِم بشوي راه اعتياد را ترك كن به طرف معتاد شدن نرو راه سرقت را رها كن، راه رهزني را رها كن آن راه، راه كمال نيست ولي مختاري. اختيار با خلقت انسان هماهنگ است ولي همه چيز عالَم كه براي انسان يكسان نيست راه سرقت با راه امانت كه يكي نيست. خب، پس بنابراين انسان كاملاً مختار است و در حُسن اختيار در سوء اختيار آزاد است و شريعت او را راهنمايي ميكند عقل و فطرت هم او را راهنمايي ميكند.
مطلب دوم اين است كه حالا چرا اينها كور محشور ميشوند پس مطلب اول آن شد كه اگر ما جهانبينيمان براساس هدايت جهاندان و جهانبان ما يعني خداي ما باشد اين مسئله براي ما حل است مسئله ي دوم اين است كه چرا يك عدّه كورند ﴿وَنَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَعْمَي﴾ در قرآن كريم يك اصل حاكمي است كه در سوره ي مباركه ي «نبأ» است يك جاي قرآن هم بيشتر اين مطلب نيامده و آن اين است كه ﴿جَزَاءً وِفَاقاً﴾[9] يعني ما هرگز كيفري بيش از اندازه ي استحقاق نخواهيم داد آيه ي 26 سوره ي مباركه ي «نبأ» اين است ﴿إِلَّا حَمِيماً وَغَسَّاقاً﴾ ﴿جَزَاءً وِفَاقاً﴾ اين درباره ي سيّئات است درباره ي حَسنات كه ﴿مَن جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا﴾[10] هست، ﴿فَلَهُ خَيْرٌ مِنْهَا﴾[11] هست و مانند آن، آن جزايي كه مطابق با عمل است بيشتر از عمل نيست در خصوص معصيت است ولي درباره ي طاعت كه جزا بيش از آنهاست خب پس ﴿جَزَاءً وِفَاقاً﴾ اين اصل كلي را كه قرآن آموخت كفّار هم يا برابر آن فطرتش آگاه بودند يا از اصل قرآني باخبر شدند به خدا در قيامت عرض ميكنند كه حالا جهنّم ميبري ببر ولي ما را چرا كور محشور كردي ﴿لِمَ حَشَرْتَنِي أَعْمَي﴾ اين سؤال، تو كه گفتي جزا وفاقِ عمل است ما هم كه در دنيا بصير بوديد جهنم هم ميخواهي ببري بسوزاني ما نسبت به او حرفي نداريم اما حالا چرا كور محشور كردي، ذات اقدس الهي در پاسخ به اينها مهلت ميدهد كه چنين سؤالي بكنند تا هم براي آنها در آخرت روشن بشود هم براي مؤمنان در دنيا روشن بشود فرمود اين حق است كه جزاء وفاق عمل است و ما وعدهاي كه داديم كه بيش از مقدار گناه كسي را كيفر نميدهيم به همين وعده و ميعاد عمل كرديم و ميكنيم اما ما تو را كور نكرديم تو كور بودي منتها نميفهميدي. بيان ذلك اين است كه تو خيال ميكردي آخرت نيست ـ معاذ الله ـ اگر هم باشد مثل دنياست ما به تو فهمانديم آخرت هست يك، مثل دنيا نيست دو، چندبار به تو گفتيم ولي گوش ندادي در دنيا نظامش با ضوابط و روابط انجام ميشود ما در دنيا به عنوان منفصله ي مانعةالخلو كه جمع را شايد نيازمان را يا با ضوابط حل ميكنيم يا با روابط يعني كسي كه محتاج است غذايي را بخواهد تهيه كند يا ميخرد يا اجاره ميكند بالأخره چيزي را مسكني را و مانند آن اينها ضوابط است ديگر با خريد و فروش با اجاره با عقود اسلامي مشكلاتمان را حل ميكنيم اينها ضوابط اقتصادي است يا با روابط حل ميكنيم پسر مشكلي دارد پدر حل ميكند، پدر مشكلي دارد پسر حل ميكند، دوست مشكل دوست را حل ميكند و مانند آن اين دو راه معقول و مشهوري هست در دنيا بعدالموت نه ضوابطي حاكم است نه روابط ﴿لاَ بَيْعٌ فِيهِ وَلاَ خُلَّةٌ﴾[12] كسي مشكلي دارد بخواهد خريد و فروش كند آنجا جا براي خريد و فروش نيست انسان هست بدن هست گرسنه هست پوشاك ميخواهد ولي خريد و فروش نيست ميماند روابط، خُلّت و دوستي هم نيست براي اينكه ﴿يَوْمَ يَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِيهِ﴾ ﴿وَأُمِّهِ وَأَبِيهِ﴾[13] ما بارها به شما گفتيم كه نظام دنيا با ضوابط و روابط حل ميشود نظام آخرت با ضوابط و روابط حل نميشود يك نظام ديگري است كه زاد و توشه را همينجا بايد تهيه كرد هر كسي مهمان خودش است گفتيم و شما قبول نكرديد يك، گفتيم در دنيا چيزهايي هست آسماني هست، زميني هست، درختي هست، انساني هست، دريايي هست، صحرايي هست، پرندهاي هست، به شما چشم داديم، گوش داديم، زبان داديم كه اينها را درك كنيد با اينها حرف بزنيد اينها هم كار دنيا بود در آخرت چيزهاي ديگري است كه بايد با چشمِ ديگر و گوش ديگر با آنها گفتگو كرد آن را كه فراهم نكرديد كه شما چشمي داشتيد فقط دنيا را ميديد دنيا هم كه وضعش تمام شده اينجا نبوّت است و عصمت است و ولايت است و اهل بيت است و بهشت است و قرآن است و نورانيّت است آن چشمي كه اينها را ببيند كه فراهم نكرديد چشمي كه در و ديوار را ببيند اينجا كه جاي در و ديوار نيست چطور ميخواهي ببيني ما تو را كور نكرديم تو كور بودي چشم براي اينكه ببيند بسيار خب، چه چيزي را ببيند مرئيِ دنيا چيز ديگري است رؤيتش هم چيز ديگر، مرئي آخرت چيز ديگري است رؤيتش هم چيز ديگر آن چشمي كه بايد بهشت را ببيند و اهل بهشت را ببيند كه تو نداشتي اين همه مساجد و مراكز مذهب بود تو آنها را نديدي به دنبال مراكز فساد ميرفتي تو هر جا ببيني جاي گناه كجاست آنجا را ميديدي آدرس ميگرفتي و ميرفتي خب مسجد كه درِ خانهات بود، حسينيه كه درِ خانهات بود، مراكز قرآن كه درِ خانهات بود اصلاً آنها را نميديدي ما كه تو را كور نكرديم تو كور بودي و كور محشور شدي همين، اينكه ميگويد ﴿رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنِي أَعْمَي وَقَدْ كُنتُ بَصِيراً﴾ جواب ميدهد كه اشتباه ميكني تو بصير نبودي ما كور نكرديم چيزهايي اينجا هست كه اينجا با چشمِ دل بايد ديد تو آن را كه فراهم نكردي آن چشمي كه داشتي براي دنيا بود اينجا كه آن كالاها خبري نيست اينجا جاي نامحرم نيست كه تو ببيني اينجا جاي غيبت نيست تو بشنوي خب گوش براي چه ميخواهي، بنابراين كالاها فرق ميكند مرئيها فرق ميكند، رؤيتها فرق ميكند رائيها هم فرق ميكند.
پرسش: ببخشيد ﴿فَبَصَرُكَ الْيَوْمَ حَدِيدٌ﴾[14] شامل چه كساني ميشود؟
پاسخ: آن نسبت به كساني كه پرده را از ذات اقدس الهي از جلوي چشمشان برداشت آن وقت خيليها ميبينند همينها، همينها كه ﴿فَبَصَرُكَ الْيَوْمَ حَدِيدٌ﴾ جهنم را با اشتعال از راه دور ميبينند و مؤمن كه در كنارشان هست از او خبر ندارند همين كورها ميگويند ﴿رَبَّنَا ابْصَرْنَا وَسَمِعْنَا﴾[15] همين كورها، همينهايي كه ميگويند ﴿رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنِي أَعْمَي وَقَدْ كُنتُ بَصِيراً﴾ همينها كاملاً جهنم را ميبينند ألويش را شعلههايش را ميبينند ميگويند ﴿رَبَّنَا ابْصَرْنَا وَسَمِعْنَا﴾ فرشتگاهي الهي ميگويند ﴿أَفَسِحْرٌ هذَا أَمْ أَنتُمْ لاَ تُبْصِرُونَ﴾»[16] اينها هم سِحر است يا نميبينيد ميگويند ﴿ابْصَرْنَا وَسَمِعْنَا﴾ اين كه در دنيا مراكز فساد را ميديد و حرم و مسجد را نميديد در آخرت فقط جهنم را ميبيند آن شعلهها را ميبيند آن صداهايي كه ﴿كُلَّمَا دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَهَا﴾[17] را ميشنود جاي ديگر را نميبيند كه.
پرسش:...
پاسخ: بله ديگر، كر محشور ميشود اما صداي حق را نميشنود وجود مبارك حضرت امير(سلام الله عليه) دارد كه خَطيب اهل الجنّة داود است، قاري اهل الجنّة داود است[18] كسي كه قرآن را با صوت خوب ميخواند وجود مبارك داود پيغمبر است اين صداها را كه آنها نميشنوند كه اينها فقط ﴿كُلَّمَا دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَهَا﴾ را ميشنوند صداي خروش عذاب را ميشنوند، ﴿تَكَادُ تَمَيَّزُ مِنَ الْغَيْظِ﴾[19] را ميشنوند اينها را ميشنوند.
پرسش: قرآن كه نفرموده كر ميشوند.
پاسخ: چرا ديگر آنها را هم فرموده در سوره ي مباركه ي «بقره» به بعضي از قسمتها اشاره كرده در سوره ي مباركه ي «بقره» آيه هيجده اينچنين بود ﴿صُمٌّ بُكْمٌ عُمْيٌ فَهُمْ لاَ يَرْجِعُونَ﴾ اينها حرفِ خوب كه نميتوانند بزنند كه فقط فحش ميگويند ﴿كُلَّمَا دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَهَا﴾ در دنيا هم همين طور بود ديگر غير از بد و بدي و زشتي از زبانشان شنيده نميشد كه آنجا هم همين طور. اَصم هستند حرفهاي صحيح را نميشنوند آن صوت داودي را نميشنوند آن برگهاي بهشت كه تسبيحگوي الهياند آنها را كه نميشنوند اما خروش جهنم را، ﴿تَكَادُ تَمَيَّزُ مِنَ الْغَيْظِ﴾ را ميشنوند اينها را ميشنوند همان طوري كه در دنيا معاصي را و سيّئات را و قبايح را ميديدند و ميشنيدند در آخرت همانها را ميشنوند همين، همين شخصي كه دارد حرف ميزند الآن هم بيادبي ميكند اين بيادبي دنيايش آنجا هم ظهور كرده خب در برابر عدلِ محض شما چه سؤالي داري اصلاً حقّ سؤال نداري ﴿رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنِي أَعْمَي وَقَدْ كُنتُ بَصِيراً﴾ منتها ذات اقدس الهي براي اتمام حجّت به تو اين اجازه را داده در دنيا همان كجرفتاريها را داشته اينجا هم داشت اينكه در سوره ي مباركه ي «بقره» فرمود اينها ﴿صُمٌّ بُكْمٌ عُمْيٌ فَهُمْ لاَ يَرْجِعُونَ﴾[20] در سوره ي مباركه ي «جمعه» اينها را بازتر كرده در سوره ي «اسراء» كه شرحش باز گذشت جامع آنچه در سوره ي «بقره» و در سوره ي «حج» است در سوره ي مباركه ي «حج» به صورت شفاف بيان فرمود كه اگر ما گفتيم اينها كَرند، اينها كورند و مانند آن منظور ما كورِ بدني نيست كورِ قالبي نيست كورِ قلبي است آيه ي 46 سوره ي مباركه ي «حج» اين است ﴿أَفَلَمْ يَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَتَكُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ يَعْقِلُونَ بِهَا أَوْ آذَانٌ يَسْمَعُونَ بِهَا فَإِنَّهَا لاَ تَعْمَي الأبْصَارُ﴾ ما كه ميگوييم اينها كورند نه يعني كورِ فيزيكي نه يعني كوري است كه چشمشان جايي را نميبيند ﴿وَلَكِن تَعْمَي الْقُلُوبُ الَّتِي فِي الصُّدُور﴾ قلبشان كور است ما در دنيا اول قالَب، قالبگيري ميكند بعد قلب ميفهمد يعني ما اول چيزي را ميبينيم بعد درك ميكنيم، اول چيزي را گوش ميشنود بعد درك ميكنيم و مانند آن.
پرسش:...
پاسخ: خب اگر ـ معاذ الله ـ مسلمان خيلي فقط اسلام شناسنامهاي داشته باشد بله ممكن است مشمول اين اصل بشود اما اگر نه، مسلمان واقعي باشد شايد به آن حد نرسد ـ انشاءالله ـ ولي بالأخره اگر كسي سيّئاتش در درون دلش رسوخ كرده و آن اصول دين را زير سؤال برده خيلي لا يُبالي بود ممكن است گرفتار اين صحنه بشود ديگر. خب، در سوره ي مباركه ي «حج» آيه 46 فرمود: ﴿وَلَكِن تَعْمَي الْقُلُوبُ الَّتِي فِي الصُّدُور﴾ ما اول ميبينيم بعد ميفهميم بنايمان همين است ديگر ما اول با چشم چيزي را ميبينيم بعد تشخيص ميدهيم اين راه است يا چاه است انتخاب ميكنيم اول صدا را ميشنويم بعد معنا را ميفهميم، اول چشم ما اين نقوش كتاب را ميبيند بعد مطلب را ميفهميم، اول از قالَب شروع ميشود به قلب ميرسد اما براي اهل اله اول ميفهمند بعد ميبينند در جريان معراج پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) گرچه به صورت «فاء» يا به صورت «ثمّ» نيامده ولي ترتيب ذكري هم بياثر نيست فرمود: ﴿مَا كَذَبَ الْفُؤَادُ مَا رَأَي﴾[21] اول از فؤاد و رؤيت فؤاد مطرح است بعد دارد كه ﴿مَا زَاغَ الْبَصَرُ وَمَا طَغَي﴾[22] اول سخن از اين است كه دل دروغ نگفته و دروغ نديده بعد سخن از آن است كه چشم بيراهه نرفته بد نديده ما اول ميبينيم بعد ميفهميم، اول ميشنويم بعد ميفهميم ولي راه درون اول ميفهمند بعد ميبينند، اول ميفهمند بعد آهنگ را ميشنوند. خب، اگر اينچنين است آخرت هم كه از همين قبيل است فرمود تو بايد با جان ميفهميدي آن چشم جانت كه بسته بود الآن در قيامت حالا كه قيامت شد بشر با همان چهره ي باطنياش محشور ميشود نه با چهره ي ظاهري اين بدن را كه وقتي ميخواهند بسازند برابر الگوي قلب ميسازند اگر قلب بيدار بود، شنوا بود، گويا بود، سميع بود بدن را همچنان ميسازد وگرنه ﴿صُمٌّ بُكْمٌ عُمْيٌ فَهُمْ لاَ يَعْقِلُونَ﴾[23] بنابراين اين سؤالي كه كرده ﴿رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنِي أَعْمَي﴾ پاسخي كه به او باريتعالي ميدهد ميگويد ما كاري نكرديم تو آيات ما را نديدي الآن هم لطف ما تو را نميبيند همين، اينكه نسيان به معني ترك گرفتند به همين معناست وگرنه نسياني كه در كنار سهو است و منشأ اختياري ندارد كه مورد عفو است خب، پس اگر در سوره ي مباركه ي «بقره» است فرمود: ﴿صُمٌّ بُكْمٌ عُمْيٌ فَهُمْ لاَ يَعْقِلُونَ﴾ اين را بازتر و شفافتر در سوره ي مباركه ي «حج» بيان كرد كه اينكه ما ميگوييم كورند كورِ ظاهري مراد نيست ﴿لَكِن تَعْمَي الْقُلُوبُ الَّتِي فِي الصُّدُور﴾[24] در بخشهايي از سوره ي مباركه ي «قمر» و «نجم» و اينها آمده كه «﴿فَأَعْرِضْ عَن مَن تَوَلَّي عَن ذِكْرِنَا وَلَمْ يُرِدْ إِلَّا الْحَيَاةَ الدُّنْيَا﴾ ﴿ذلِكَ مَبْلَغُهُم مِنَ الْعِلْمِ﴾[25] اينها ﴿يَعْلَمُونَ ظَاهِراً مِنَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَهُمْ عَنِ الْآخِرَةِ هُمْ غَافِلُونَ﴾[26] يعني اينها فقط اَبره ي عالَم را ميبينند آسترش آن طرف درونش را نميبينند ما ظاهري داريم و باطني ﴿يَعْلَمُونَ ظَاهِراً مِنَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَهُمْ عَنِ الْآخِرَةِ هُمْ غَافِلُونَ﴾ خب، اگر باطن است چشم باطن ميخواهد گوش باطن ميخواهد گوش باطن را بايد در مسجد و حسينيه فراهم كرد شما كه فراهم نكرديد كه شما رفتيد جاي ديگر اينجا نه ضوابط است نه روابط يك حساب ديگري است براي اينجا هم حسابي باز نكردي خب دستت خالي است اينكه دستت خالي است براي اينكه بايد از آنجا ميآوردي بعضيها خيال ميكردند كه اگر مثلاً آخرتي هم باشد اينها همانطور كه در دنيا فراهم كردند آخرت هم فراهم ميكنند در سوره ي مباركه ي «كهف» قصّهاش گذشت كه ﴿لَئِن رُّدِدتُّ إِلَي رَبِّي لَأَجِدَنَّ خَيْراً مِنْهَا مُنقَلَباً﴾[27] اين توهّم بيجا را آن كهفي داشت كه اگر قيامت باشد ما وارد قيامت بشويم مثل دنيا وضعمان خوب است ـ معاذ الله ـ چنين خيالي كرد كه در سوره ي مباركه ي «كهف» بيان ابطال شد، بنابراين كور شدن يك عدّه، كَر شدن يك عدّه، گُم شدن يك عدّه، حرف نزدن يك عدّه معيار مشخصي دارد يك چيز بيّنالرشدي است با آيه ي سوره ي مباركه ي «نبأ» هم هماهنگ است فرمود ما كسي را كور نكرديم ما عفو ميكنيم كمتر از استحقاق كيفر ميدهيم اما بيشتر از استحقاق هرگز كسي را كيفر نخواهيم داد ﴿جَزَاءً وِفَاقاً﴾[28] و اگر اين شخص سؤال ميكند براي اينكه اين شخص در حقيقت كور بود حالا چون در سوره ي مباركه ي «بقره» آن مشخص شد در سوره ي مباركه ي «حج» اين مشخص شد آنچه در سوره ي مباركه ي «اسراء» بحثش قبلاً گذشت معناي خاصّ خودش را پيدا ميكند آيه ي 97 سوره ي مباركه ي «اسراء» اين بود كه ﴿مَن يَهْدِ اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِ وَمَن يُضْلِلْ فَلَن تَجِدَ لَهُمْ أَوْلِيَاءَ مِن دُونِهِ وَنَحْشُرُهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ عَلَي وُجُوهِهِمْ﴾ اينكه هميشه سر بلند ميكرد كه هيچ جا را نميديديد اين بايد سر به زير باشد ديگر اين را سرش را خم كرديم ﴿وَنَحْشُرُهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ عَلَي وُجُوهِهِمْ عُمْياً وَبُكْماً وَصُمّاً﴾[29] اين اَبكم است حرفِ صحيح نميزند اما تمام اينها نسبت به يكديگر فحش ميدهند ﴿كُلَّمَا دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَهَا﴾[30] در دنيا همين طور بودند ديگر در دنيا اينها كه زبان نداشتند يعني زبانِ حقگو نداشتند و الاّ زبان بدگو كه داشتند كه جهنم هم همين طور است اين طور نيست كه نبينند كه ميبينند فقط جهنم و جهنمي را ميبينند ميشنوند حرف ميزنند اما برابر خواستههاي جهنم و جهنمي ﴿عُمْياً وَبُكْماً وَصُمّاً مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ كُلَّمَا خَبَتْ زِدْنَاهُمْ سَعِيراً﴾[31] هر وقت اين آتش جهنم ميخواهد افسرده بشود ما افروخته ميكنيم ميبينيد گاهي محرّم پيش ميآيد ماه مبارك رمضان پيش ميآيد دهه آخر صفر پيش ميآيد ايام اعتكاف پيش ميآيد كمي بعضي از تبهكاران آن معصيتشان فروكش ميكند باز با ديدن دوستان اين معصيتشان شعله ميگيرد همين حالت در جهنم هم ظهور ميكند آن ايامي كه يك مقدار معاصيشان فروكش كرده ﴿كُلَّمَا خَبَتْ﴾ بود آن ايامي كه معاصيشان شعلهور شد و گُر گرفته ﴿زِدْنَاهُمْ سَعِيراً﴾ بود فرشتگاني هم مسئول اين كارند حالا درباره ي فرشتهها هم ممكن است فرصتهاي ديگر هم بحث بشود اينها اهل عبادت بودند به دليل اينكه شش هزار سال جِن در جَنّه اينها داشت عبادت ميكرد ديگر عبادت اينها آيا به صورت عبادت تشريعي ماست كه تكليفي، رسالتي، نبوّتي، بهشت و جهنم اين طور باشد يا عبادت خاصّ خودشان هر كس كه مكلّف است لازم نيست معصوم باشد بعضي معصوماند و بعضي غير معصوم، اما هر معصومي بايد مكلّف باشد ما دليل نداريم بعضي از معصومها مثل انبيا و اوليا، ائمه(عليهم السلام) كه معصوماند مكلّفاند بعضيها هم بايد ثابت بشود ولي منظور آن است كه قرآن كريم براي خلقت جن و انس هدفمندي آنها را ذكر كرد كه آنها عبادتي دارند، شريعتي دارند، وحي و نبوّتي دارند، بهشت و جهنمي دارند ولي چنين تعبيري درباره ي فرشتهها نيامده اما درباره ي آن قصّه جنّت آدم كه بعضي از آقايان سعيشان مشكور روايت طولاني مرحوم كليني(رضوان الله عليه) بررسي كردند كه ابيحمزه ثمالي غير از عليبنابيحمزه بطائني است سعيشان مشكور ـ انشاءالله ـ در فرصت مناسب ديگري ارزيابي ميشود كه اين جنّت چه جنّتي بود و اين روايتي كه مرحوم كليني در جلد هشت كافي نقل كرده است قابل اعتماد است يا آن طوري كه بعضي از بزرگان ديگر گفتند مجهولٌ مبنيٌ بالضعف قال مثلاً قابل اعتماد نيست. خب، بنابراين اين دو بخش در كنار هم كاملاً وضعش روشن ميشود كه ﴿مَنْ أَعْرَضَ عَن ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنكاً﴾ و اگر كسي با آن وضع بود كه ﴿فَلاَ يَضِلُّ وَلاَ يَشْقَي﴾[32] و خطر كوري اين است كه خود شخص در دنيا خودش را كور كرده ﴿قَالَ كَذلِكَ أَتَتْكَ آيَاتُنَا فَنَسِيتَهَا وَكَذلِكَ الْيَوْمَ تُنسَي﴾ ما كاري نكرديم كه بر خلاف ﴿جَزَاءً وِفَاقاً﴾[33] و امثال ذلك باشد.
پرسش: ببخشيد سؤال از اين است كه چرا كور محشور شدي جواب اين است كه نسيان، چرا جواب به نسيان داده.
پاسخ: نه ديگر نسيان يعني تو خودت احكام ما را نديدي حالا هم مورد لطف ما نيستي لطف ما تو را نميگيرد همين، خودت كور بودي ما اين همه احكام فرستاديم تو نديدي امروز اين احكام دارد پياده ميشود نه آن ساخت و ساز نه آن پارك نه آن معاصي آن حرفها جايش گذشت اينجا جايش نيست ما قرآن و عترت و دين و فطرت و اينها داديم تو نديدي الآن هم اينها را نميبيني اينجا قيامت از اينها خبري نيست كه.
پرسش: ببخشيد اگر مقصود از نسيان اعمي است ميشود از اين استفاده كرد كه در دنيا همين نسيان و كوري بود كه ﴿مَن كَانَ فِي هذِهِ أَعْمَي فَهُوَ فِي الْآخِرَةِ أَعْمَي وَأَضَلُّ سَبِيلاً﴾[34]
پاسخ: بله ديگر يعني ما كور نكرديم كسي را منتها آنجا ـ انشاءالله ـ به خواست خدا آمد كه در آخرت چرا ﴿أَضَلُّ سَبِيلاً﴾ است چرا ﴿مَن كَانَ فِي هذِهِ أَعْمَي فَهُوَ فِي الْآخِرَةِ أَعْمَي وَأَضَلُّ سَبِيلاً﴾ آن ﴿وَأَضَلُّ سَبِيلاً﴾ توجيه ميخواهد. ما در دنيا ابزار دنيا فرستاديم كه تو با كارهاي بدني ببيني ابزار آخرت فرستاديم كه با قلب ببيني تو قلبت را تابع قالَب كردي تابع بدن كردي آن را درش را تخته كردي ﴿قَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا﴾[35] رويش را گِل گرفتي اينها را زنده به گور كردي فقط اين چشم ظاهر را ديدي در صحنه ي قيامت آنچه باطن است ظاهر ميشود براي اينكه ﴿فَأَعْرِضْ عَن مَن تَوَلَّي عَن ذِكْرِنَا وَلَمْ يُرِدْ إِلَّا الْحَيَاةَ الدُّنْيَا﴾ ﴿ذلِكَ مَبْلَغُهُم مِنَ الْعِلْمِ﴾[36] بخش ديگر ﴿يَعْلَمُونَ ظَاهِراً مِنَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَهُمْ عَنِ الْآخِرَةِ هُمْ غَافِلُونَ﴾ آنچه مربوط به ظاهر حيات دنيا بود تو بايد ميديدي و ديدي، آنچه مربوط به باطن حيات دنيا بود كه الآن دارد ظهور ميكند تو آن چشم را فراهم نكردي خب تقصير ما نيست.
پرسش: آن ديگر چشم ظاهري نيست حاجآقا، آن بصيرت است
پاسخ: بله ديگر، اين را در سوره ي مباركه ي «حج» فرمود منظور چشم ظاهري نيست ﴿لاَ تَعْمَي الْأَبْصَارُ وَلَكِن تَعْمَي الْقُلُوبُ الَّتِي فِي الصُّدُور﴾[37] اين در سوره ي مباركه ي «حج» بيان فرمود. خب، بعد فرمود يك اصل كلي است مربوط به زمان و زمين خاص نيست ﴿وَكَذلِكَ نَجْزِي مَنْ أَسْرَفَ وَلَمْ يُؤْمِن بِآيَاتِ رَبِّهِ﴾ ما حالا اين قصّه را شخص كه كور بود گفتيم اصل كلي اين است مؤمن و كافر، عادل و ظالم، متّقي و فاجر همه ي اينها كويشان مشخص است دوتا راه است جايي كه يك عده سبيل غيّ است و جهنم يك عدّه سبيل رشد است و بهشت اين اصل كلي است ﴿وَكَذلِكَ نَجْزِي مَنْ أَسْرَفَ وَلَمْ يُؤْمِن بِآيَاتِ رَبِّهِ﴾ اين نعمتي كه ما به او داديم بيجا صرف كرده ﴿وَلَمْ يُؤْمِن بِآيَاتِ رَبِّهِ﴾ منتها ﴿وَلَعَذَابُّ الْآخِرَةِ أَشَدُّ وَأَبْقَي﴾ نه اينكه اشدّ و ابقا از معصيت او، أشدّ و ابقا از عذاب دنيا او از عذاب دنيا فقط سوخت و سوز ميبيند همين آخرت عذابش اشدّ است و ابقا براي اينكه در دنيا انسان وقتي كه سوخت و سوز ميبيند قدري خودش را ذيحق ميبيند ميگويد بعد ما جبران ميكنيم يا نسل بعد جبران ميكند يا تاريخ درباره ي ما داوري ميكند يا قيامت ما به حقّمان ميرسيم بالأخره به جايي تكيه ميكند و همين تكيه كردن مقداري عذاب او را كم ميكند يك، ثانياً عذاب اين محدود است در بحثهاي قبل هم مشابه آن را داشتيم اگر كسي خانهاش آتش گرفته خب بلند ميشود ميآيد بيرون نجات پيدا ميكند، لباسش آتش گرفته لباسش را در ميآورد نجات پيدا ميكند، بدنش آتش گرفته خب ميسوزد و ميميرد و تمام ميشود اما اگر ﴿نَارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ*الَّتِي تَطَّلِعُ عَلَي الْأَفْئِدَةِ﴾[38] شد چه كند اين قابل فرار نيست هر جا برود همين است اين عذاب ديگر معادل ندارد كه ما بگوييم شبيه آن است در دنيا اگر كسي گرفتار شبيه اصحاب اخدود شد بالأخره در كانال گذاشتند دو طرفش دود كردند و او را خاكستر كردند بعد از مدتي تمام ميشود ديگر حالا كه مُرد ديگر عذابي احساس نميكند كه، اما جريان قيامت مُردني نيست لذا فرمود: ﴿أَشَدُّ وَأَبْقَي﴾ اگر ﴿نَارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ﴾ شد، ﴿الَّتِي تَطَّلِعُ عَلَي الْأَفْئِدَةِ﴾ شد كجا اين فرار بكند اين است كينه اين است، عداوت اين است، حِقد اين است، شرك اين است، ظلم اين است، ربا اين است، همين است فرمود: ﴿وَكَذلِكَ نَجْزِي مَنْ أَسْرَفَ وَلَمْ يُؤْمِن بِآيَاتِ رَبِّهِ وَلَعَذَابُّ الْآخِرَةِ أَشَدُّ وَأَبْقَي﴾ بعد ميفرمايد اينها مغرور چه چيزي هستند ما حالا قصّههاي خاور دور و باختر دور را نقل نكرديم انبيا و اُمم فراواني آن طرف آب بودند اين طرف آب هستند اقيانوس اطلس به بعدش اقيانوس كبير به بعدش در قرآن كريم به پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود: ﴿مِنْهُم مَن قَصَصْنَا عَلَيْكَ وَمِنْهُم مَن لَمْ نَقْصُصْ﴾[39] خيلي از انبيا بودند براي غرب، خاور دور، خيلي از انبيا بودند براي شرق باختر دور ما قصّههايش را نقل نكرديم براي اينكه قصّه را نقل بكنيم بايد بگوييم ﴿لَقَدْ كَانَ فِي قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ﴾[40] يك، بايد بگوييم ﴿فَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانظُرُوا كَيْفَ كَانَ﴾[41] دو، خب ما قصّه نقل بكنيم راهي هم براي پژوهش و تحقيق شما نباشد غير از اينكه ما را تكذيب بكنيد راه ديگري نيست مبادا، مبادا يعني مبادا كسي خيال بكند كه انبيا فقط در خاور ميانه بودند در شرق اوسط بودند خاور دور و باختر دور پيغمبر نداشت اين شدني نيست نه عقل قبول ميكند نه قرآن، عقل قبول نميكند كه هر ملّتي راهنما ميخواهد قرآن نقل نميكند ميگويد ما ﴿بَعَثْنَا فِي كُلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَاجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ﴾[42] ﴿إِنَّمَا أَنتَ مُنذِرٌ وَلِكُلِّ قَوْمٍ هَادٍ﴾[43] ، ﴿لَبَعَثْنَا فِي كُلِّ قَرْيَةٍ﴾[44] كذا و كذا و كذا اين موجبه ي كليه است قرآن هرگز نميپذيرد كه خاور دور يا باختر دور پيغمبر نداشتند اينقدر انبيا بودند الي ما شاء الله.
پرسش: حاجآقا اين انبيا كه در خاورميانه و خاور نزديك بودند.
پاسخ: حالا ما از آنها كه اولواالعزم بودند ممكن است در خاور دور يا باختر دور باشند ولي خبر نداريم آن كه در خاور ميانه است همين است اگر هم انبياي اولواالعزم نبودند ضرري نميرساند قرآن كه نگفت عقل هم كه نميگويد هر منطقه بايد پيغمبر اولواالعزم داشته باشد اين همه انبياي ابراهيمي كه آمدند پنجتايشان اولواالعزماند بقيه كه اولواالعزم نبودند اين داود بود، اين سليمان بود، اين يوسف بود، اين يعقوب بود هيچ كدام اولواالعزم نبودند مردم راهنماي وحياني ميخواهند و هست بنابراين هيچ نبايد خيال كرد كه در آن طرف آبِ شرقي اين طرف آب غربي پيغمبر نبوده اينقدر پيغمبر خدا خلق كرده اين 124 هزار براي كيست پيغمبر را خدا معرّفي ميكند كه به دنبالش بگويد ﴿لَقَدْ كَانَ فِي قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لاِولِي الْأَلْبَابِ﴾[45] يا به دنبالش ميگويد كه ﴿فَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانظُرُوا كَيْفَ كَانَ﴾[46] در همين محلّ بحث ما هم فرمود شما كه از مكّه به شام ميرويد براي تجارت و كالاي تجاري اين جريان عاد و ثمود و اقوام و ملل ديگر سرِ راهتان است خب اين را كه ميبينيد اين را ميگويند براي اينكه شما عبرت بگيريد حالا شما برويد ميگويد آن طرف اقيانوس اطلس كه ما اقيانوسپيما نداريم اين تكذيبش را تشديد ميكرد ميگويد دروغ ميگويي چه كسي دسترسي دارد به آن طرف آب اصلاً آن طرف آب خبري هست؟ آن طرف آب را به طور اجمال براي انبيا و اوليا مشخص كرده اما اين خاور ميانه را براي همه بعد فرمود سرِ راهتان است باستانشناسان هم هستند ميدانند اينجا آثاري كه در ميان هستند اين حجّاريها كه ميكنند اين كشفها كه ميكنند براي سه هزار سال قبل است، چهار هزار سال قبل است، پنج هزار سال قبل است، اين علامت را ﴿إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَاتٍ لِلْمُتَوَسِّمِينَ﴾[47] ، متوسّمين غير از مؤمنيناند متوسِّم يعني وَسمهشناس، يعني سيماشناس، يعني ميراث فرهنگيشناس، يعني آثار باستانيشناس او را ميگويند متوسّم فرمود ما يك سلسله ميراث فرهنگي در خاك داريم كه شماها كه متوسّمين داريد ميتوانند آن را بشناسند اينها براي سه چهار هزار سال قبل است ما اينها را خاك كرديم اينكه فرمود: ﴿أَفَلَمْ يَهْدِ لَهُمْ كَمْ أَهْلَكْنَا قَبْلَهُم مِّنَ الْقُرُونِ يَمْشُونَ فِي مَسَاكِنِهِمْ﴾ همين است شما كه شام ميرويد كه بخش وسيعي از آثار ميراث فرهنگي در همين منطقه ي شام است ﴿إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَاتٍ لَأُوْلِي النُّهَي﴾.