89/03/01
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: آيات 123 تا 127 سوره مريم
﴿قَالَ اهْبِطَا مِنْهَا جَمِيعاً بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُم مِنِّي هُديً فَمَنِ اتَّبَعَ هُدَايَ فَلاَ يَضِلُّ وَلاَ يَشْقَي﴾ ﴿وَمَنْ أَعْرَضَ عَن ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنكاً وَنَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَعْمَي﴾ ﴿قَالَ رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنِي أَعْمَي وَقَدْ كُنتُ بَصِيراً﴾ ﴿قَالَ كَذلِكَ أَتَتْكَ آيَاتُنَا فَنَسِيتَهَا وَكَذلِكَ الْيَوْمَ تُنسَي﴾ ﴿وَكَذلِكَ نَجْزِي مَنْ أَسْرَفَ وَلَمْ يُؤْمِن بِآيَاتِ رَبِّهِ وَلَعَذَابُّ الْآخِرَةِ أَشَدُّ وَأَبْقَي﴾
در سوره ي مباركه ي «طه» كه عناصر محوري آن جريان اصول اعتقادي است مسئله مبدأ و وحي و نبوّت را بازگو فرمودند در بخش اخير جريان معاد را مطرح ميكنند. به مناسبت اين اصول اعتقادي، قصّه ي حضرت آدم و حوّا(سلام الله عليهما) را بازگو فرمودند براي بار سوم چون هم در سوره ي مباركه ي «بقره» گذشت هم در سوره ي «اعراف» و بار سوم جريان سوره ي مباركه ي «طه» مطرح است گرچه جريان سجده در هفت سوره مطرح شد ولي جريان بهشت در اين سه سوره طرح شد. بعد فرمود شما در اين منطقه كه حالا جنّت آسماني است نبايد حضور داشته باشيد بايد برويد زمين آدم و حوّا و همچنين شيطان وارد سرزمين شدند. تَثنيه به لحاظ دو جنس است يعني آدم و حوّا جنس انسان و ابليس جنس جن و مانند آن اين دو جنس مأمور شدند كه بيايند زمين لذا فرمود: ﴿بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ﴾ اين طور نيست كه اين تثنيه براي آدم و حوّا باشد نظير ﴿لاَ تَقْرَبَا﴾[1] نظير آنها نيست ﴿قَالَ اهْبِطَا مِنْهَا جَمِيعاً﴾ تثنيه در سوره ي «طه» همان جمعي است كه در سوره ي مباركه ي «بقره» بيان شده آيه ي 36 سوره ي مباركه ي «بقره» اين بود كه ﴿وَقُلْنَا اهْبِطُوا﴾ به آدم و حوّا و ابليس ﴿بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَلَكُمْ فِي الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَمَتَاعٌ إِلَي حِينٍ﴾ همين جمع را به صورت دو جنس متقابل در آيه ي محلّ بحث سوره ي مباركه ي «طه» مطرح فرمود ﴿قَالَ اهْبِطَا﴾ يعني جنس انس و جن، آدم و حوّا از يك طرف، ابليس از طرف ديگر «جميعا بعضكم لبعض عدو» خب، از اين به بعد شريعت ميآيد، وحي و حكم الهي ميآيد وقتي شريعت آمد شما در انتخاب راه و چاه آزاد و مختاريد بشر را ما آزاد آفريديم هيچ اجباري در كار نيست و اين نشانه ي كمالِ بشريّت است و كمال دين است ﴿فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُم مِنِّي هُديً فَمَنِ اتَّبَعَ هُدَايَ﴾ كسي تابع هدايت الهي باشد نه گمراه ميشود نه در زحمت ميافتد اين مطلق است چه در دنيا، چه در برزخ، چه در قيامت، چه به لحاظ فردي و بدني، چه به لحاظ روحي، چه به لحاظ اجتماعي، بالقول المطلق گمراهي ندارد كجراهه نميرود و در زحمت نميافتد مگر آن زحمتهايي كه زمينه ي امتحان است كه لازمه ي تكامل است وگرنه از ناحيه ي دين نه گمراه ميشود نه گرفتار ﴿فَلاَ يَضِلُّ وَلاَ يَشْقَي﴾ در مقابل اگر كسي اعراض كرد از دين الهي ﴿وَمَنْ أَعْرَضَ عَن ذِكْرِي﴾ يعني از همان هدايت و دين الهي، ضلالت و شَقاي او به اين است كه ﴿فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنكاً﴾ او در يك زندگي تنگ قرار ميگيرد اين هم به اطلاق شامل بدني و روحي و فردي و اجتماعي در دنيا، شامل دنيا برزخ آخرت خواهد شد همه ي اينها زير پوشش ﴿فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنكاً﴾ ميتواند قرار بگيرد منتها اگر اين ﴿فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنكاً﴾ مطلق بود ذكر جريان معاد بعد از اين اطلاق يا عموم از باب ذكر خاص بعد از عام للإهتمام است كه ﴿وَنَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَعْمَي﴾ و اگر ﴿فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنكاً﴾ ناظر به دنيا بود ﴿وَنَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ﴾ فقط ناظر به آخرت است پس ذكر ﴿نَحْشُرُهُ﴾ يا از باب ذكر خاص بعد از عام است در صورتي كه جمله ي قبل مطلق يا عام باشد و يا نه، در مقابل دنياست اگر جمله ي قبل مخصوص دنيا باشد ﴿وَنَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَعْمَي﴾ همين تعبير دو جانبه در سوره ي مباركه ي «بقره» هم آمد فرمود آيه ي 36 به بعد سوره ي مباركه ي «بقره» اين است ﴿وَقُلْنَا اهْبِطُوا بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَلَكُمْ فِي الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَمَتَاعٌ إِلَي حِينٍ﴾ بعد در جريان تلقّي دارد ﴿قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْهَا جَمِيعاً فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُديً﴾ آيه ي 38 سوره ي «بقره» ﴿فَمَنْ تَبِعَ هُدَايَ فَلاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ﴾ اين همان تعبير ديگري از ﴿فَلاَ يَضِلُّ وَلاَ يَشْقَي﴾ است ﴿وَالَّذِينَ كَفَرُوا وَكَذَّبُوا بِآيَاتِنَا أُولئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ﴾ در مقابل ﴿مَنْ أَعْرَضَ عَن ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنكاً﴾ بالأخره يا قبول يا نكول هم در سوره ي مباركه ي «بقره» هر دو قِسم ذكر شده هم در محلّ بحث سوره ي مباركه ي «طه».
پرسش: خود اينكه در جايي ثواب و عذاب ميدهد منافي اختيار نيست.
پاسخ: نه ديگر، راه خاصّ خودش را نشان ميدهد اختيار با تكوين سازگار است ولي با تشريع نه، تشريع يعني قانونگذاري ديگر فرمود اگر كسي به حُسن اختيار خودش راه راست را طي كرده است پاداش ميبيند، اگر به سوء اختيار خودش راه كج را طي كرده است كيفر ميبيند اين اجبارِ شرعي هست يعني وجوب هست اما وجوب شرعي كه جلوي اختيار تكويني را نميگيرد كه ما كه شرعاً مختار نيستيم كه آن ميشود ـ معاذ الله ـ اباحهگري اگر كسي در نظام شريعت آزاد و رها باشد اين آزادي و رهايي در نظام شريعت ـ معاذ الله ـ همان اباحهگري است يعني هر كس كه هر كاري ميكند ولي ما را خداي سبحان در نظام تكوين آزاد كرده فرمود اين هم راه آن هم چاه ما عقل و فطرت را از درون، وحي و نبوّت را از بيرون فرستاديم تا تو را هدايت بكنند از نظر تكوين آزادي ولي از نظر اختيار و تكامل الاّ ولابد بايد راه خوب را انتخاب بكني وگرنه آسيب ميبيني، خب.
مطلب مهم اين است كه اين معاني را بشر ميفهمد افراد عادي ميفهمند يعني تا حال آنچه گفته شد ميفهميم اما دوتا مشكل اساسي است كه واقعاً براي توده ي ما قابل حل نيست و قرآن به عنوان بهترين هديه الهي اين چيزها را به ما ميفهماند بعد ميفرمايد: ﴿وَيُعَلِّمُكُمْ مَا لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ﴾[2] چيزهايي ما به شما ميگوييم كه شما دركتان به آنجا نميرسد به آساني نميفهميد گاهي و آن آرامش شماست شما خاطراتي در روح داريد بعضيها با آرامي زندگي ميكنند با نفس مطمئنّه زندگي ميكنند، با خيال خوب زندگي ميكنند هر غذايي كه دارند هر راهي كه دارند به آساني زندگي ميكنند نه بيراهه ميروند نه راه كسي را ميبندند شبها هم نيازي نيست كه با قرص خواب بخوابند خوب زندگي ميكنند، خوب هم غذا ميخورند، خوب هم ميخوابند بعضيها در جهنّمي زندگي ميكنند هيچ آرامش ندارند وضع مالي آنها هم خيلي خوب است بين دو جدار در زحمتاند يكي حفظ موجود، يكي طلب مفقود، يكي اينكه آنچه را دارند چگونه حفظ بكنند، يكي آنچه را ندارند چگونه به دست بياورند دائماً بين اين دو جدار در ضغطه و فشارند اينها تنها فشار قبر ندارند فشار خواب دارند، فشار بيداري دارند، فشار شب دارند، فشار روز دارند نميفهمند اين مشكل از كجا پيدا شده بدون قرص خواب هم نميتوانند بخوابند و همه ي نعمتها را هم دارند اين درك چيست، از كجا آمده نه پزشك روانشناس ميتواند مشكل اين را حل كند چون اين مشكل طبّي ندارد اين از جاي ديگر دارد چوب ميخورد آن چيست اين يكي، دوم اين ترسالي و خشكسالي بعضي از سالها باران كم است بعضي از سالها باران زياد است، بعضي جاها زلزله ميآيد بعضي جاها زلزله نميآيد، بعضي جاها آفتهاي پيشبيني نشده ميآيد بعضي جاها آفتهايي نميآيد اينها براي خيلي از افراد روشنفكر افسانه است اينها يعني چه، قرآن اين دو معما را حل ميكند ميفرمايد ما چيزهايي به شما ميدهيم كه شما نه تنها نميدانيد، نميتوانيد ياد بگيريد شما ميبينيد آمار مرگهاي سكتهاي فراوان است در مدّتي طلاق زياد است اين بيماريها چيست، اين دردها از چيست، از كجا نشأت گرفته. ما در دعاي «كميل» ميخوانيم ﴿اَللّهُمَّ اغْفِرْ لِي الذُّنُوبَ الَّتي تَهْتِكُ الْعِصَمَ... تَحْبِسُ الدُّعآءَ... تَقْطَعُ الرّجآءَ﴾[3] اينها را ميخوانيم در روايات براي تك تك اينها آدرس دادند آن گناهي كه «تَهْتِكُ الْعِصَمَ» چيست، آن گناهي كه «تَحْبِسُ الدُّعآءَ» چيست، آن گناهي كه «تَقْطَعُ الرّجآءَ» چيست، آن گناهي كه «تُنْزِلُ النِّقَم» چيست، بخشي از اينها را مرحوم كليني در جلد دوم كافي ذكر كرد و مرحوم فيض(رضوان الله عليه) غالب اينها را در يكجا گردآوري كرده ائمه فرمودند فلان گناه سكته را زياد ميكند، فلان گناه باران را كم ميكند، فلان گناه گراني ميآورد اينها براي خيليها افسانه است ميگويند ضعف مديريت، بسيار خب ضعيف مديريت هم آفتي است اما اين آفت از كجا پيدا شده اين دوتا معناي عميقِ قرآني براي خيليها افسانه است خدا ميفرمايد ما چيزهاي تازه به بشر ميفهمانيم ﴿وَيُعَلِّمُكُمْ مَا لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ﴾[4] نه «ما لا تعلمون» ما چيزهايي ميگوييم كه شما نه تنها نميدانيد، نميتوانيد ياد بگيريد براي روشنترين افراد جامعه شما وقتي اينها را بگوييد ميگويند افسانه است خب چه ارتباط دارد به اينكه كارهاي بيعفّتي اگر زياد شده سكته زياد ميشود اين افسانه است كه «إذا كَثُرَ الزنا كثر موت الفجأة»[5] در روايات هم هست. خب، قرآن دارد كه اگر اينها به راه باشند ما درهاي آسمان و زمين را به روي اينها باز ميكنيم خود اين آيات اول خوانده بشود آن روايات شريف چه در دعاي «كميل» چه در آن رواياتي كه مرحوم كليني نقل كرده رواياتي كه مرحوم فيض همه ي اينها را جمع كرده قدم به قدم مشخص كردند كدام گناه است كه فلان خطر را ميآورد آن روايت مشخص بشود يك، اين آيات در درجه ي اُولي مشخص بشود دو، تا آن جمعبندي عقلي و تحليل عقلي برسيم سه. در سوره ي مباركه ي «مائده» فرموده بود كه آيه ي 65 سوره ي مباركه ي «مائده» ﴿وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْكِتَابِ آمَنُوا وَاتَّقَوْا لَكَفَّرْنَا عَنْهُمْ سَيِّئَاتِهِمْ وَلَأَدْخَلْنَاهُمْ جَنَّاتِ النَّعِيمِ﴾ ﴿وَلَوْ أَنَّهُمْ أَقَامُوا التَّوْرَاةَ وَالْإِنْجِيلَ وَمَا أُنْزِلَ إِلَيْهِم مِن رَبِّهِمْ لَأَكَلُوا مِن فَوْقِهِمْ وَمِن تَحْتِ أَرْجُلِهِمْ﴾ فرمود اگر اينها دينشان را حفظ بكنند كتاب را يعني اين سنّت الهي است اختصاصي به ما مسلمانها ندارد اگر مسيحيها مسيحي راستين باشند، اگر يهوديها يهوديهاي راستين باشند به حرف انبيايشان ايمان بياورند و عمل كنند ما بركاتشان را فراوان ميكنيم ﴿وَلَوْ أَنَّهُمْ أَقَامُوا التَّوْرَاةَ وَالْإِنْجِيلَ وَمَا أُنْزِلَ إِلَيْهِم مِن رَبِّهِمْ﴾ از قرآن هم كمك بگيرند ﴿لَأَكَلُوا مِن فَوْقِهِمْ﴾ باران مناسب ديگر خشكسالي ندارند ﴿وَمِن تَحْتِ أَرْجُلِهِمْ﴾ معادن زمين، ذخاير زمين، كشاورزي زمين، باغداري زمين ولي ﴿مِنْهُمْ أُمَّةٌ مُقْتَصِدَةٌ وَكَثِيرٌ مِنْهُمْ سَاءَ مَا يَعْمَلُونَ﴾[6] در سوره ي مباركه ي «اعراف» آيه ي 96 اين است كه ﴿وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَي﴾ اين اختصاصي به مسيحي و يهودي و امثال ذلك ندارد ﴿وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَي آمَنُوا وَاتَّقَوا لَفَتَحْنَا عَلَيْهِمْ بَرَكَاتٍ مِنَ السَّماءِ وَالْأَرْضِ﴾ هيچ وقت خشكسالي ندارند، هيچ وقت گراني ندارند، هيچ وقت قحطي ندارند ﴿وَلكِن كَذَّبُوا فَأَخَذْنَاهُمْ بِمَا كَانُوا يَكْسِبُونَ﴾ ﴿أَفَأَمِنَ أَهْلُ الْقُرَي أَنْ يَأْتِيَهُمْ بَأْسُنَا بَيَاتاً وَهُمْ نَائِمُونَ﴾ ﴿أَوْ أَمِنَ أَهْلُ الْقُرَي أَنْ يَأْتِيَهُمْ بَأْسُنَا ضُحي وَهُمْ يَلْعَبُونَ﴾ فرمود گاهي ممكن است كه عذاب الهي شب بيايد گاهي ممكن است روز دامنگيرشان بشود و مانند آن. در سوره ي مباركه ي «نوح» آنجا هم به اين صورت آمده است كه از ديرزمان اين سخن بود وجود مبارك نوح هم به امّت خودشان اين مطلب را فرمود آيه ي ده و يازده سوره ي مباركه ي «نوح» اين است ﴿فَقُلْتُ اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ إِنَّهُ كَانَ غَفَّاراً﴾ ﴿يُرْسِلِ السَّماءَ عَلَيْكُم مِدْرَاراً﴾ ﴿وَيُمْدِدْكُم بِأَمْوَالٍ وَبَنِينَ وَيَجْعَل لَكُمْ جَنَّاتٍ وَيَجْعَل لَكُمْ أَنْهَاراً﴾ مالتان، فرزندتان، روزيتان، خشكساليهايتان را برطرف ميكند آن نِعَم را فراهم ميكند و مانند آن، در سوره ي مباركه ي «جن» آيه ي شانزده به اين صورت است ﴿وَأَ لَّوِ اسْتَقَامُوا عَلَي الطَّرِيقَةِ لَأَسْقَيْنَاهُم مَاءً غَدَقاً﴾ اينها اگر بيراهه نروند راه كسي را نبندند راه خودشان را بشناسند راه خودشان را بروند ما هيچ وقت خشكسالي برايشان مقرّر نميكنيم ﴿وَأَ لَّوِ اسْتَقَامُوا عَلَي الطَّرِيقَةِ لَأَسْقَيْنَاهُم مَاءً غَدَقاً﴾ آبِ فراوان حالا يا از چشمه است يا از چاه است يا از قنات است يا از باران است آبهايشان را تأمين ميكنيم اين آيات فراوان، روايات هم كه الي ما شاء الله در اين زمينه هست و آن گناهاني كه جلوي نِعم را ميگيرد آنها را هم مشخص كردند و راهش هم بازگو كردند. بزرگان فلسفه ي اسلامي مثل مرحوم بوعلي اين در مهمترين كتابش يعني شفا شايد ما دهها بار در نمازجمعه غير نمازجمعه فرمايش ايشان را نقل كرديم فرمود مبادا حرف افرادي كه خيال ميكنند روشنفكرند اينها را اعتنا كنيد اينها را بگذاريد كنار خيلي از حرفهايي كه توده ي مردم معتقدند اينها ريشه ي برهاني دارد اينها ريشه ي قرآني دارد من خودم رسالهاي نوشتم در اينكه نماز استسقا در آمدن باران اثر دارد مبادا كسي بگويد نماز استسقا چيست، نماز باران چيست ما دو ركعت نماز بخوانيم باران ميآيد هواشناسي عوض بشود خب اين ابنسيناست بالأخره مسلمان و كافر او را به عظمت علمي قبول دارد اين يونسكو كه صبغه ي اسلامي ندارد كه مسلمان در آن هست، يهودي در آن هست، مسيحي در آن هست، زرتشت در آن هست، كافر در آن هست، ماركسيست در آن هست، همه ابنسينا را به عظمت علمي قبول دارند كسي كه بياستاد ميشود فيلسوف، بياستاد ميشود منطقي، بياستاد ميشود حكيم، بياستاد ميشود رياضيدان، بياستاد ميشود طبيب خب يك نابغه ي جهاني است ديگر اين فقط شاگرد نماز بود شاگرد نماز يعني شاگرد نماز گفت هر وقت من مشكلي پيدا ميكردم چيزي برايم حل نميشد وضو ميگرفتم به جامع شهر يعني مسجد جامع به جامع شهر ميرفتم دو ركعت نماز ميخواندم مسئله براي من حل ميشد كسي نبود كه استاد بوعلي باشد اين در الهيات شفا تصريح ميكند مبادا «دع هؤلاء المتشبّهة بالفلاسفة أو المتُفلسف» فرمود مبادا حرف اينها را گوش بدهيد يك آدم روشنفكري بگويد كه چه رابطهاي بين نماز استسقاي ما با آمدن باران خب پس اگر قرآن است حرفش اين است، روايت است حرفش اين است، برهان و فلسفه است حرفش اين است حالا ببينيم راه عقليش چيست. ما اين دوتا مشكل را بايد با راه عقلي، با تحليل عقلي با كمك اين آيات و روايات حل كنيم كه اگر دين باشد مشكلات روحي براي افراد نيست يك، مشكلات اجتماعي و اقتصادي و سياسي و امنيتي براي جامعه نيست دو، جامعش اين است كه انسان يك موجودِ تافته ي جدابافته از عالَم نيست كه مثلاً ما جهاني داريم، انساني داريم ميگوييم چه ارتباطي بين انسان و جهان خير، انسان جزء اين جهان است يك، حوادث و رخدادهاي اين جهان در تصميمگيريهاي انسان سهم تعيينكننده دارد دو، كارهاي انسان هم در جهان اثر دارد سه، آن كه اين جهان را تنظيم ميكند برابر با خواستهها و اعمال صالح و طالح انسان تنظيم ميكند جايي ابري را دستور ميدهد اول نسيمي را دستور ميدهد ميوزد اين نسيم را تحريك ميكند ميشود تندباد، كم كم ابر توليد ميشود ابر را تلقيح ميكند ابر باردار ميشود اما كجا بايد ببارد ساقي چه كسي است، سائق چه كسي است و قائد چه كسي است فرمود ما اين ابرها را از پشت سر رهنمود ميدهيم ﴿نَسُوقُ الْمَاءَ إِلَي الْأَرْضِ الْجُرُزِ﴾[7] ما سائقيم نه تنها خدا ساقي است بلكه سائق است ابر را از پشت ميراند. در روايات نوراني امام سجاد(سلام الله عليه) هست وقتي ملّتي نالايق بودند اين ابرها را خدا دستور ميدهد در درياها ببارند به عدد عطش هر گياهي خدا قطره ي باران دارد اين از بيانات نوراني امام سجاد است اگر اين ملّت لايق نبود اين آبها را به دريا ميريزد اگر ملّت لايق بود اينها را به سرزمين ميريزد ﴿نَسُوقُ الْمَاءَ إِلَي الْأَرْضِ الْجُرُزِ﴾ ما دلمان ميخواهد تمام نافرمانيها را بكنيم و ابر و باد و فلك و مَلك در كار باشند تا ما را تأمين كنند خب ما را چه كسي اداره ميكند، جهان را چه كسي اداره ميكند آيا مدير جهان غير از مدير انسان است آيا ربّ انسان غير از ربّ جهان است يا اينها دوتا گسيخته از هماند انسان چه ملحد و چه موحّد بايد بهره ببرد يا نه، هيچ كدام از اين فروض نيست همه اينها را يك ربّالعالمين دارد اداره ميكند آن كه ربّالعالمين دارد اداره ميكند ميگويد همه ي حوادث كه به رهبري حكيمانه ي خداست اين خداي حكيم فرمود: ﴿وَأَ لَّوِ اسْتَقَامُوا عَلَي الطَّرِيقَةِ لَأَسْقَيْنَاهُم مَاءً غَدَقاً﴾[8] شما اگر به راه بوديد ما هم اين خشكساليتان را ترميم ميكنيم به تَرسالي، بيراهه رفتيد ﴿مَنْ أَعْرَضَ عَن ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنكاً﴾ پس اينچنين نيست كه هوا و فضا در اختيار هواشناسي باشد اين فقط ميشناسد اما چه كسي محرّك است چه كسي تنظيم ميكند چه كسي تلقيح ميكند چه كسي باردار ميكند چه كسي زايمان ميدهد ديگري است بنابراين هيچ ممكن نيست كه ما بگوييم اعمال ما در جهان اثر نميگذارد و حوادث روزگار در ما اثر نميگذارد خير، حوادث روزگار در فصول چهارگانه در كيفيت تصميمگيري انسان مؤثر است اعمال حَسَن و قبيح انسان هم در رخدادها اثر دارد چون مجموع را خدا دارد اداره ميكند خدا گاهي تنبيه ميكند، گاهي ذات اقدس الهي به عنوان استدراج كساني را سرگرم مال ميكند فرمود اينها كه مدّتي بيراهه رفتند ما اينها را آزموديم به راه نيامدند از اين به بعد «نَسْتَدْرِجُهُم» مالِ فراوان ميدهيم، فرزندان فراوان ميدهيم ولي شما مؤمنين خيال نكنيد ما به آنها داريم احسان ميكنيم ﴿فَلاَ تُعْجِبْكَ أَمْوَالُهُمْ وَلاَ أَوْلاَدُهُمْ إِنَّما يُرِيدُ اللّهُ لِيُعَذِّبَهُم بِهَا فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَتَزْهَقَ أَنْفُسُهُمْ وَهُمْ كَافِرُونَ﴾[9] گاهي خدا انسان را با مال ميگيرد، گاهي با فرزند ميگيرد به تعبير لطيف مرحوم شيخ بهايي البته اين اشعار از ديرزمان بود كه ايشان فرمودند: «كَدود كدود القزّ يَنسج دائما»[10] نظير اين كِرم ابريشم كه ميتَند ميتَند در همان تَنيدههاي خود دفن ميشود دور خود ميتَند ديگر كَدودٌ؛ اهل كَد و رنج است «كدود القز» مثل كرم ابريشم كه «ينسج دائما» دفعتاً همانجا خفه ميشود بنابراين اين طور نيست كه بشر هر كاري بكند حوادث تغيير نكند اين طور نيست حوادث را خدا اداره ميكند يك، بشر را خدا تدبير ميكند دو، راهها را هم مشخص كرده سه، «كژ روي كژ آيدت جَفّ القلم» چهار، اما خاطرات ما، آرامش ما، ما همان طوري كه در روزگار كلّ آسمان و زمين را يك نفر دارد اداره ميكند اين صحنه ي دل را كه از آسمان و زمين وسيعتر است آن را هم ديگري دارد اداره ميكند مقلّبالقلوب چه كسي است، ما توان آن را نداريم كه جلوي سهو و نسيان را بگيريم يك، توان آن را نداريم جلوي خاطرات را بگيريم دو، گاهي يك خاطره ي گزندهاي كه براي گذشته بود دفعتاً ظهور ميكند آدم را نگران ميكند گاهي خاطرههاي خيلي شيرين و خوبي كه انسان به آن علاقهمند است از ياد آدم ميرود در سرِ جلسه ي امتحان كنكور بايد جواب بدهد از يادش ميرود خب گاهي رفتن، گاهي آمدن، گاهي تذكّر، گاهي نسيان دامنگير انسان ميشود و در اختيار ما نيست آن بيچارهاي كه با قرص خواب بايد بخوابد همه ي نعمتها را دارد براي اينكه حيات او حيات خبيثه است در سوره ي مباركه ي «نحل» ذيل اين آيه بيان نوراني حضرت امير گذشت در آيه اين است كه اگر كسي مؤمن بود و عمل صالح داشت ﴿فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَيَاةً طَيِّبَةً﴾[11] در آنجا وجود مبارك حضرت امير دارد كه «فَقَالَ هِيَ الْقَنَاعَةُ»[12] اين يك انسان قانع خوب زندگي ميكند، خوب غذا ميخورد، خوب ميخوابد، خوب حركت ميكند، خوب مطالعه ميكند، خوب هم محترمانه زندگي ميكند چيزي كه بيرون از حوزه ي قدرت اوست به او دل نميبندد لذا راحت ميخوابد اما ديگري واقعاً ﴿مَنْ أَعْرَضَ عَن ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنكاً﴾ اين دوتا آيه كه يكي در سوره ي مباركه ي «طه» يعني محلّ بحث است يكي در سوره ي مباركه ي «طلاق» اينها مقابل هماند در آنجا فرمود: ﴿مَن يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَل لَهُ مَخْرَجاً﴾ ﴿وَيَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لاَ يَحْتَسِبُ﴾[13] يك آدم باتقوا هرگز گير نميكند نميماند بالأخره برونرفت دارد ﴿مَن يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَل لَهُ مَخْرَجاً﴾ ﴿وَيَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لاَ يَحْتَسِبُ﴾ اما از اين طرف ﴿وَمَنْ أَعْرَضَ عَن ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنكاً﴾ اين تمام تلاش و كوشش را ميكند شب با قرص بخواند همه ي نِعَم را دارد خب اين ﴿فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنكاً﴾ «ضنك» يعني فشار، تنگي با اينكه در وسعت رزق است آن يكي ﴿مَن يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَل لَهُ مَخْرَجاً﴾[14] مرحوم كليني(رضوان الله عليه) در همان جلد هشت كافي نقل ميكند كه وقتي وجود مبارك ابيذر(رضوان الله عليه) را خواستند به مرز رَبذه تبعيد كنند و بدرقه ممنوع بود وجود مبارك حضرت امير و حسنين(سلام الله عليهم اجمعين) و بعضي از اصحاب حضور پيدا كردند حضرت او را سفارش كرد ابيذر هم پاسخ داد عرض كرد ما معتقديم كه اگر تمام كُره ي زمين مثل مِس بشود كه چيزي از زمين روئيده نشود و هيچ قطره باراني از آسمان نيايد منِ ابيذر معتقدم خدا قادر است اين روح ميماند اين روحيه ميماند اگر كسي اين روحيه را داشت «مَن يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَل لَهُ مَخْرَجاً» عقل اين را ميگويد، نقل اين را ميگويد، قرآن اين را ميگويد، روايت اين را ميگويد آدم راحت است اما اگر كسي گفت چه ارتباطي بين كارِ من و حوادث روزگار اين معلوم ميشود خدايِ سكولار را قبول كرده به زحمت ديني را پذيرفته كه با زندگي او ارتباط ندارد خدايي را قبول كرده كه مديريت عالَم به عهده ي او نيست ـ معاذ الله ـ خدايي را قبول كرده كه مديريت روحِ او به عهده ي او نيست ـ معاذ الله ـ خدايي را قبول كرده مديريت اجتماعي او به عهده ي او نيست ـ معاذ الله ـ چنين خدايي را قبول كرده اين سكولار دارد زندگي ميكند نميداند كه موحّد نيست بنابراين در قرآن كريم اين اصل آمده كه ﴿مَنْ أَعْرَضَ عَن ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنكاً﴾ يك زندگي سختي دارد تا آخر هم دارد ميدوَد در قبر هم مشكلِ فشار قبر را دارد در برزخ هم مشكل فشار برزخ هم دارد مگر مؤمن فشار قبر دارد يا فشار مُردن دارد فشار عذابي است ذرّهاي فشار در حال مرگ براي مؤمن نيست هيچ فشاري براي مؤمن در لحظه ي مرگ مثل اينكه يك گُل ياسي را دارد بو ميكند و رخت برميبندد چون فشار عذابي است اما اين بيچاره بين اين دو ديوار در فشار است يكي حفظ موجود يكي طلب مفقود آنكه دارد چطوري حفظ بكند آنكه ندارد چطوري به دست بياورد دارد فشار ميبيند مثل دو لَبه ي قيچي اما يك انسانِ آزاد راحت است ديگر ذرّهاي فشار چه در حال مُردن چه در برزخ چه در سر برداشتن از قبر و صحنه ي قيامت براي مؤمن نيست خب.
پرسش: استاد بعضيها مستضعف هستند در جامعه بشري مثلاً بايد اين طور باشند آيا رفتار و كردار آنها چگونه است؟
پاسخ: آنها هم همين طورند آنها يك وقت است كه اين جناب محمد عبده گفت من يك وقت سفر كردم به غرب ديدم در آنجا اسلام هست ولي كسي مسلمان نيست در مصرِ خودمان مسلمان زياد داريم ولي اسلام وجود ندارد يك وقت است آدم خيال ميكند وقتي جايي رفته همين امنيت، دروغ نگفتن، ظلم نكردن، بيراهه نرفتن، راه كسي را نبستن اينها دستورات الهي است اينها توصلي هم هست تعبّدي كه نيست نظير نماز و روزه نيست كه قصد قربت بخواهد كه آدم واجب است كه دروغ نگويد واجب است غيبت نكند واجب است هتك حيثيت نكند واجب است آبروي كسي را نبرد، اينها جزء واجبهاي توصلي است گفت من آنجا كه رفتم اسلام را ديدم ولي كسي مسلمان نبود، در شهرمان مسلمانها زيادند ولي اسلام را نميبينم، گاهي ذات اقدس الهي در اثر طهارت ظاهري يك عدّه نعمتهاي ظاهري ميدهد البته برزخ و قيامت خبري نيست گاهي هم نه، ممكن است يك عدّه خوي استكبار داشته باشد مثل استكبار، مثل صهيونيست اينها غارتگرانياند كه مشمول همان دوتا آيه سوره ي مباركه ي «هود» هستند كه فرمود:«﴿فَلاَ تُعْجِبْكَ أَمْوَالُهُمْ وَلاَ أَوْلاَدُهُمْ إِنَّما يُرِيدُ اللّهُ لِيُعَذِّبَهُم بِهَا فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَتَزْهَقَ أَنْفُسُهُمْ وَهُمْ كَافِرُونَ﴾[15] يا «سَنَسْتَدْرِجُهُم بالاحسان» ﴿مِنْ حَيْثُ لَا يَعْلَمُونَ﴾ فرمود: «بالاموال» و مانند آن. خب، گاهي اگر كسي خوي استكباري داشته باشد نظير فرعون خداي سبحان او را با همان مال ميگيرد ولي منظور اين است كه اين اصلِ عقلي را كه قرآن روي آن تكيه كرده روايات روي آن تكيه كرده بايد بپذيريم كه ممكن نيست كسي بتواند مجاز باشد بگويد كه چه رابطهاي بين اعمال مردم و حوادث روزگار خير، كلّ اين مجموعه را يك نفر دارد اداره ميكند آن كه دارد اداره ميكند ميگويد اگر شما بيراهه رفتيد من اين بارانها را به دريا ميفرستم و اگر به راه آمديد ﴿نَسُوقُ الْمَاءَ إِلَي الْأَرْضِ الْجُرُزِ﴾[16] ، ﴿وَأَ لَّوِ اسْتَقَامُوا عَلَي الطَّرِيقَةِ لَأَسْقَيْنَاهُم مَاءً غَدَقاً﴾[17] هم صريح سوره ي مباركه ي «جن» است هم دستورات نماز استسقاست و مانند آن، بنابراين به ما گفتند تا ميتوانيد فكر بكنيد، تلاش و كوشش بكنيد در بيانات نوراني حضرت امير هم همين بود كه مرحوم صاحب وسائل اين را نقل كرده «من وجد ماءً و تراباً ثم افتقر فافتقر» يا «مَن وجد ماءً و تراباً ثم افتقر فأبعده الله»[18] كار كردن، مديريت صحيح، نقشه كشيدن، مُقتصِد بودن، اقتصادداني كردن، تحصيل اقتصادي كردن، علم اقتصاد داشتن اينها هم جزء واجبات است ديگر حالا يا واجب عيني است يا واجب كفايي بعضيها قدرت اقتصاديشان قوي است هوش اقتصادي خدا به آنها داد بر آنها واجب عيني است يك عدّه ي زيادي رفتند تحصيل اقتصاد ميكنند ديگر ميشود واجب كفايي در سياست اين طور است، در امنيت اين طور است، در اقتصاد اين طور است، در فرهنگ اين طور است اينها يا واجب عيني است يا واجب كفايي آن بيان نوراني حضرت امير اين است كه ملّتي كه آب دارد، خاك دارد، معذلك گندم، برنج، جو، چيزهاي ديگر وارد ميكند نيازمند به ديگران باشد «فأبعده الله» خب اين را حضرت امير فرموده ديگر، اينها جزء واجبات است كه شما از هر مرجعي سؤال بكنيد آيا اينها واجب است يا نه، همه ميگويند واجب است حالا يا واجب عيني يا واجب كفايي نعم، واجب توصلي است واجب تعبّدي نيست نظير نماز و روزه كه آدم حتماً بايد قصد قربت بكند البته اگر خواست ثواب ببرد بايد قصد قربت بكند اگر قصد قربت نكرد ثواب نميبرد اما عِقاب هم ندارد چون واجب خودش را انجام داده بنابراين بين انسان و خود انسان، بين انسان و جامعه انسان، بين انسان و جهان انسان در هر سه ضلع پيوند ناگسستني است و مدير يكي است و آن خداست، اگر كسي راست رفته هم راست زندگي ميكند هم راست راحت با نفس مطمئنّه به سر ميبرد هم در جامعه ي آرام زندگي ميكند هم در جهان آرام، كجروي كرده به زحمت ميخوابد با خودش در زحمت است با جامعه در زحمت است با جهان در زحمت.
پرسش: پس روايت «الدنيا جنة الكافر»[19] چيست؟
پاسخ: آن بله همين طور است براي اينكه آن نسبت به عذاب اخروي كه دارد اين رفاهِ مختصري هم كه دارد نسبت به آن، بهشت است براي مؤمن دنيا سِجن است براي اينكه روح و ريحان به انتظار اوست وقتي انسان وارد آن سرزمين بشود اصلاً دنيا براي او ولو زندگي سليمان پيغمبر هم داشته باشد براي او قابل قياس نيست آن عالَمي كه «مدّ البصر» هست در خود قبر اين طور است چه رسد به ساهره ي قيامت انسان وقتي كه وارد قبر شد «القبر إمّا روضة من رياض الجنّة أو حُفرة مِن حُفر النيران»[20] براي مؤمن مدّ البصر هست ميگويند تا آنجا كه چشم ميبيند الآن ما وقتي به كُره ي مريخ و بالاتر از كُره ي مريخ نگاه ميكنيم مدّ البصر است ديگر آن تازه براي برزخ مؤمن است خب مؤمن در دنيا وقتي خودش را قياس ميكند با برزخ اين ميشود سِجن او ديگر، اما درباره ي كفّار اين بيچارهها همان طوري كه در دنيا در مدار بسته زندگي ميكردند خودبين بودند اين طور نيست كه اين بيچارهها را در جهنم كه ميبرند دست و پايشان آزاد باشد آزادانه بسوزند با دست و پاي بسته دارند ميسوزند ﴿مُقَرَّنِينَ﴾ يعني ﴿مُقَرَّنِينَ﴾ يعني بسته، مقروناند ﴿مُقَرَّنِينَ فِي الْأَصْفَادِ﴾[21] اصفاد با صاد يعني زنجيرها اين است كه با دست و پاي باز نميسوزانند كه اين را با دست و پاي بسته چون دست و پايش هم بسته بود ديگر آن دستي كه به طرف خير دراز نشود بسته است ديگر، آن پايي كه به مسجد و حسينيه نرود بسته است ديگر جاهاي ديگر باز بود اما اينجا بسته بود اين پايي كه اهل مسجد و حسينيه نيست اين بسته است اين را نميگذارند در قيامت باز باشد با پايِ بسته ميسوزانند ﴿مُقَرَّنِينَ فِي الْأَصْفَادِ﴾[22] جايشان هم تنگ است ﴿كُلَّمَا أُلْقِيَ فِيهَا فَوْجٌ﴾[23] كذا و كذا ﴿لَعَنَتْ أُخْتَهَا﴾[24] اينجا هم كه هست ﴿مُقَرَّنِينَ فِي الْأَصْفَادِ﴾ هستند اين طور نيست كه حالا فضاي بازي به آنها بدهند بگويند بسوز كه در دنيا در فضاي بسته بودند فقط براي خودشان ميخواستند حالا هم خودشان را بايد بخواهند، اگر گفته شد دنيا براي كافر بهشت است ولو كافر در زحمت هم باشد نسبت به آن رنجِ ابدي براي او رفاه است مؤمن اگر هم در دنيا در رفاه باشد نسبت به آن لذّت دائمي و ابدي كه در برزخ و امثال آن هست نسبت به آن سِجن است البته امتحان هست، رنج هست، امتحانهايي كه انسان وظيفه ي شرعياش را بايد انجام بدهد هست مقداري كه عادت بكند به حلال خوردن و قناعت بقيه براي او آسان است ديگر فرمود: «﴿فَأَمَّا مَنْ أَعْطَي وَاتَّقَي﴾ ﴿وَصَدَّقَ بِالْحُسْنَي﴾ ﴿فَسَنُيَسِّرُهُ لِلْيُسْرَي﴾[25] از اين وعده صريحتر چيست فرمود اگر شما چند قدم راه را برويد بعد ديگر احساس خستگي نميكنيد شما غالب نوشتههاي علما را كه ببينيد در همان سردابهاي نجف نوشتند در درجه ي چهل پنجاه حرارت آن وقت كه نه كولر بود نه يخچال بود هيچ كدام از اينها نبود كه خب با اين وضع هم كتابها را نوشتند خيلي هم راحت بودند با نشاط زندگي ميكردند، بنابراين اگر كسي يك چند صباحي يك مقدار امتحان بدهد بقيه ميشود راحت ما عادت نكرديم كه اين خاطرات روحيمان را لذيذ بدانيم يك، بعد بدانيم از كجا اين يُسر نصيب ما شد دو، اينجا جزء اموري است كه ﴿وَيُعَلِّمُكُمْ مَا لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ﴾[26] فرمود من اين را آسان ميكنم ﴿فَسَنُيَسِّرُهُ لِلْيُسْرَي﴾ ﴿وَأَمَّا مَنْ بَخِلَ وَاسْتَغْنَي﴾ ﴿وَكَذَّبَ بِالْحُسْنَي﴾ ﴿فَسَنُيَسِّرُهُ لِلْعُسْرَي﴾[27] ما او را براي رفتن به طرف جهنم و سقوط همه وسايلش را آماده ميكنيم پس بنابراين اين دو سهتا مسئله جزء مسائلي است كه براي ما لولا الوحي قابل درك نيست الآن هم كه فضا، فضاي اسلامي و معطّر است وقتي شما بگوييد كه فلان گناه باعث فلان زلزله ميشود ميخندند يا فلان «إذا كَثُر الزنا كثر موت الفجأة»[28] ميخندند باور نميكنند بايد روشن كرد كه بين اعمال مردم و حوادث روزگار رابطه است آيات قرآن انسان را كمي رام ميكند دعاي نوراني «كميل» قدري رامتر ميكند، جلد دوم كافي قدري رامتر و رامتر ميكند، كار مرحوم فيض در وافي كه همه ي اينها را جمع كرده و مشخص كرده انسان را مطمئن ميكند كه فلان گناه اثرش اين است براي اينكه يك نفر دارد عالم را اداره ميكند تمام حوادث به تدبير همان يك نفر است علل و عوامل طبيعي مبدأ قابلياند به اصطلاح فاعلِ ما بهاند نه فاعل ما منه، اگر فلسفه در حوزه رايج باشد آدم ميفهمد كه هواشناسي بُردش بُرد مبدأ قابلي است قابل كار انجام نميدهد كار را فاعل ميكند رهبري همه ي اينها به دست فاعل هست نه به دست قابل ميگوييم الآن همان لاشه ي علوم است كه در اين هواشناسيها هست ميگوييم نسيم وزيد چه كسي وزانده، ابر پيدا شد چه كسي توليد كرده، ابر را تلقيح كردند و باردار كردند چه كسي باردار كرده، چه كسي نكاح كرده بين ابر، چه كسي ابر را پدر كرده، چه كسي ابر را مادر كرده باد اينقدر قدرت دارد كه خودش به تنهايي با اراده ي خودش اين ابرها را گاهي به دريا ببرد گاهي به صحرا يا ﴿نَسُوقُ الْمَاءَ إِلَي الْأَرْضِ الْجُرُزِ﴾[29] خب اگر اين علوم در حوزه باشد كه ما يك مبدأ فاعلي داريم كه گرداننده و مدير كل است ديگر اين تعجّب در كار نيست ديگر آن روايت «اَللّهُمَّ اغْفِرْ لِي الذُّنُوبَ الَّتي تَهْتِكُ الْعِصَمَ... تُنْزلُ النِقَم... تِنْزِل البلاء»[30] آدم به خوبي اين دعاها را ميخواند و به خوبي هم معتقد است آن وقت چهارتا اشك هم ريخت اشكِ عارفانه است.