درس تفسیر آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

89/02/22

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: آيات 120 تا 124 سوره مريم

 

﴿فَوَسْوَسَ إِلَّيْهِ الشَّيْطَانُ قَالَ يَا آدَمُ هَلْ أَدُلُّكَ عَلَي شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَمُلْكٍ لَّا يَبْلَي﴾ ﴿فَأَكَلاَ مِنْهَا فَبَدَتْ لَهُمَا سَوْآتُهُمَا وَطَفِقا يَخْصِفَانِ عَلَيْهِمَا مِن وَرَقِ الْجَنَّةِ وَعَصَي آدَمُ رَبَّهُ فَغَوَي﴾ ﴿ثُمَّ اجْتَبَاهُ رَبُّهُ فَتَابَ عَلَيْهِ وَهَدَي﴾ ﴿قَالَ اهْبِطَا مِنْهَا جَمِيعاً بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُم مِنِّي هُديً فَمَنِ اتَّبَعَ هُدَايَ فَلاَ يَضِلُّ وَلاَ يَشْقَي﴾ ﴿وَمَنْ أَعْرَضَ عَن ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنكاً وَنَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَعْمَي﴾

 

جريان آدم(سلام الله عليه) يا به صورت تمثّل بود كه سيدناالاستاد مايل‌اند بر اساس تمثّل حل كنند هم در تفسير شريف الميزان هم در تفسير تبيان كه پنج جلدي است و بر اساس هماهنگي قرآن و روايات تدوين شده است يا تمثيل است كه برخي بر آن‌اند. مرحوم سيّد عبدالحسين شرف‌الدين(رضوان الله عليه) بعضي از آيات را از سنخ تمثيل مي‌دانند در خصوص آيه ي محلّ بحث سخني ندارند ولي بعضي از آيات را از سنخ تمثيل مي‌دانند مثل اينكه خداي سبحان به آسمان و زمين فرمود: ﴿فَقَالَ لَهَا وَلِلْأَرْضِ ائْتِيَا طَوْعاً أَوْ كَرْهاً قَالَتَا أَتَيْنَا طَائِعِينَ﴾[1] خداوند به آسمان و زمين دستورِ آمدن به حضور خود را داد آنها عرض كردند ما همراه ساير اطاعت‌كننده‌ها طائعين مي‌آييم ضمير تثنيه است ولي فعل جمع است ﴿قَالَتَا أَتَيْنَا طَائِعِينَ﴾ نه «طائِعَيْن» يعني ما دو موجود همراه همه ي موجودات ديگر با طوع و رغبت در خدمتيم اين بزرگوار اين سؤال و جواب يا امر و امتثال را حمل بر تمثيل مي‌كند در بحثهاي قبل داشتيم كه اين تمثيل ناصواب است اين حمل ناصواب است براي اينكه واقعاً اين موجودات چيز مي‌فهمند، واقعاً حرف مي‌زنند، واقعاً حرف مي‌شنوند اين طور نيست كه اينها اهل درك و ادراك نباشند آن چهار طايفه از آيات كه اسلام را به اينها اسناد مي‌دهد ﴿لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾[2] تسبيح را به اينها اسناد مي‌دهد ﴿سَبَّحَ لِلَّهِ مَا فِي السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾[3] تحميد را به اينها نسبت مي‌دهد ﴿إِنْ مِنْ شَيْ‌ءٍ إِلَّا يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ﴾[4] سجده را به اينها نسبت مي‌دهد كه اينها ﴿لِلَّهِ يَسْجُدُ مَا فِي السَّماوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ﴾[5] آن چهار طايفه آيات همه‌اش نشان مي‌دهد كه موجودات اهل درك‌اند سخن خدا را مي‌شنوند در برابر خدا مُنقادند و روايات فراواني كه دارد مسجد شهادت مي‌دهد، مسجد شكايت مي‌كند، از همسايه‌هايي كه اهل نماز در مسجد نيستند شكايت مي‌كند، از مؤمناني كه در مسجد نماز مي‌خوانند شفاعت مي‌كند، به سود اينها شهادت مي‌دهد خب همه ي اين سرزمينها بايد بفهمند چه كسي مي‌آيد چه كسي مي‌رود تا شهادت بدهند يا شكايت بكنند اينها را كه نمي‌شود بر تمثيل حمل كرد و چون دليلي بر اين نيست كه آنها درك نمي‌كنند بلكه عقلاً دليل تام هست كه اينها درك مي‌كنند نقلاً هم ظواهر اين آيات اين است كه اينها درك مي‌كنند ظاهر آن روايات هم اين است كه اينها در قيامت شهادت مي‌دهند خب قيامت ظرف اَداي شهادت است و هر اَدايي مسبوق به تحمّل است اگر شاهد در صحنه حضور نداشته باشد و صحنه را تأمّل نكند چگونه در محكمه شهادت مي‌دهد و شهادت اينها هم در محكمه ي عدل الهي مسموع است معلوم مي‌شود اينها در صحنه ي حضور، درك دارند امينانه تحمّل مي‌كنند و در قيامت هم شهادت مي‌دهند. خب، بنابراين هيچ دليلي نيست كه اين آيه ﴿فَقَالَ لَهَا وَلِلْأَرْضِ ائْتِيَا طَوْعاً أَوْ كَرْهاً قَالَتَا أَتَيْنَا طَائِعِينَ﴾[6] را حمل بر تمثيل بكنيم امر تكويني است و نه بين تكوين و تشريع و درك هم دارد پس آن سخن ناتمام است. در جريان ﴿إِلَّا أَن تَكُونَا مَلَكَيْنِ﴾ كه در سوره ي مباركه ي «اعراف» گذشت آنها به قرينه ي همين آيه اين را «مَلكَيْن» قرائت كردند به طوري كه زمخشري نقل مي‌كند در سوره ي مباركه ي «اعراف» آيه ي بيست به اين صورت است كه شيطان مي‌گويد ﴿مَا نَهَاكُمَا رَبُّكُمَا عَنْ هذِهِ الشَّجَرَةِ إِلَّا أَن تَكُونَا مَلَكَيْنِ﴾ زمخشري مي‌گويد برخيها به كسر لام قرائت كردند «مَلِكَين» به قرينه ي ﴿مُلْكٍ لَّا يَبْلَي﴾ آن كه داراي مُلك است مَلِك است نه مَلَك به قرينه ي ﴿مُلْكٍ لَّا يَبْلَي﴾ جمله ي سوره ي مباركه ي «اعراف» را «مَلِكين» قرائت كردند خب اين يك اختلاف قرائت. در اين كريمه فرمود شيطان وسوسه كرد. مطلب ديگر آن است كه اين تعهّد را خداي سبحان از چه كسي گرفت ما دو تعهّد داريم و يك نسيان، يك تعهّد مشترك بين آدم و حوا(سلام الله عليهما) است كه در چند جاي قرآن آمده كه شما از اين درخت استفاده نكنيد ضمير تثنيه است ﴿وَلاَ تَقْرَبَا هَذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَكُونَا مِنَ الظَّالِمِينَ﴾ آيه ي نوزده سوره ي مباركه ي «اعراف» اين بود ﴿وَيَا آدَمُ اسْكُنْ أَنتَ وَزَوْجُكَ الْجَنَّةَ فَكُلاَ مِنْ حَيْثُ شِئْتُمَا وَلاَ تَقْرَبَا هذِهِ الشَّجَرَةَ﴾ اين يك دستور خداست نسبت به هر دو يعني آدم و حوّا چه اينكه مشابه اين هم در سوره ي مباركه ي «بقره» به همين صورت آمده است كه آيه ي 35 سوره ي «بقره» اين است كه ﴿وَكُلاَ مِنْهَا رَغَداً حَيْثُ شِئْتُمَا وَلاَ تَقْرَبَا هذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَكُونَا مِنَ الْظَّالِمِينَ﴾ پس اين يك تعهّد الهي است و تثنيه است، اگر نسبت به اين نهي كه تعهّد الهي است فراموشي مطرح شد بايد نسيان را به حضرت آدم و حوّا به هر دو نسبت بدهند بفرمايد «فنسيا» در حالي كه نسيان را به خصوص حضرت آدم اسناد مي‌دهد يك عهد ديگري است كه فرمود: ﴿لَقَدْ عَهِدْنَا إِلَي آدَمَ مِن قَبْلُ فَنَسِيَ﴾ آن عهد بعيد است اين عهدِ نهيي باشد كه ﴿لاَ تَقْرَبَا﴾ زيرا اين عهدِ نهيي به دو نفر تعلّق گرفته است يكي آدم يكي حوّا و اگر ارتكاب شد منشأش هم نسيان بود نسيان را بايد به هر دو اسناد بدهد در حالي كه نسيان را به خصوص آدم(سلام الله عليه) اسناد داد معلوم مي‌شود آنجا كه فرمود: ﴿وَلَقَدْ عَهِدْنَا إِلَي آدَمَ مِن قَبْلُ﴾ اين عهد غير از آن عهدِ نخوردنِ درخت است آيه ي 115 همين سوره ي «طه» اين است كه ﴿وَلَقَدْ عَهِدْنَا إِلَي آدَمَ مِن قَبْلُ فَنَسِيَ﴾ معلوم مي‌شود اين يك عهد ديگري بود كه مربوط به خصوص آدم بود حالا يا ﴿نَسِيَ﴾ به معناي «تَرَك» است كه اكثر مفسّران بر آن‌اند يا نه، نسيان به معناي فراموشي است به هر تقدير اين نمي‌تواند ناظر به نهي باشد هم روايت جميل شاهد خوبي است كه حضرت امام صادق(سلام الله عليه) طبق اين نقل مي‌فرمايد نسيان به نهي تعلّق نمي‌گيرد براي اينكه شيطان در متنِ آن گفتگو اين نهي را مطرح كرده گفته ﴿مَا نَهَاكُمَا رَبُّكُمَا عَنْ هذِهِ الشَّجَرَةِ إِلَّا أَن تَكُونَا﴾[7] پس نهي را يادآوري كرد و هم اينكه نسيان به خصوص حضرت آدم تعلّق گرفته در حالي كه اين تعهّد از هر دو گرفته شده.

 

پرسش: در اكثر موارد ضمير مفرد آمده چه در مخاطبش چه؟

پاسخ: نه در خيلي از جاها كه حسّاس است ﴿فَكُلاَ﴾، ﴿لاَ تَقْرَبَا﴾، ﴿لاَ يُخْرِجَنَّكُمَا﴾ آنجا كه محورهاي اصلي است همه‌اش تثنيه است در بحثهاي روز قبل هم گذشت در برخي از موارد ضمير مفرد است براي اينكه مخاطب خصوص آدم است در بعضي از موارد كه حسّاس است همه‌اش تثنيه است چه در سوره ي «اعراف» چه در سوره ي مباركه ي «بقره» چه اينجا ﴿فَكُلاَ﴾ هست، ﴿لاَ تَقْرَبَا﴾[8] هست، ﴿لاَ يُخْرِجَنَّكُمَا﴾[9] هست، ﴿طَفِقا﴾ هست،﴿يَخْصِفَانِ﴾ هست.

 

پرسش: ﴿فَوَسْوَسَ إلَيْهِ﴾

پاسخ: بله خب از راه آدم وارد شد ديگر. خب، بنابراين آنجا كه مخاطب و محور اصلي آدم است ضمير مفرد است اما آنجا كه مسئوليّت مشترك مطرح است همه‌ جا تثنيه است ديگر. خب، آنجا هم كه خداي سبحان مي‌فرمايد: ﴿وَلَقَدْ عَهِدْنَا إِلَي آدَمَ﴾[10] اگر اين نهي باشد خب نهي كه بالصراحه به هر دو تعلّق گرفته چطور مي‌فرمايد: ﴿لَقَدْ عَهِدْنَا إِلَي آدَمَ﴾ كه اين را سيدناالاستاد در آن تفسير پنج‌ جلدي‌شان كساني كه با الميزان مأنوس‌اند با آن تفسير پنج جلدي‌شان هم مأنوس باشند آن تفسير پنج جلدي را قبل از الميزان مرقوم فرمودند با همان تفسير البته وقتي كه تبريز تشريف داشتند مرقوم فرمودند بعد وقتي كه وارد قم شدند ديگر بحث رسمي شد و فرصت بيشتري كردند ديگر به صورت بيست جلد در آمده البته با تفاوت مَشرب و اينها.

مطلب ديگر اينكه آيا جن و اِنس هر دو مكلّف‌اند يا نه؟ بله مكلّف‌اند ولي درباره فرشته‌ها معمولاً آيه‌اي، روايتي كه اينها پيغمبري دارند، شريعتي دارند، كتابي دارند، امر و نهي تشريعي دارند اين نيست و همان آيه پاياني سوره ي مباركه ي ﴿ذاريات﴾ كه دارد ﴿وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ﴾[11] اين‌چنين نيست كه عموم و خصوص مطلق را به همراه داشته باشد كه جن و انس براي عبادت شدند نه اينكه هر كه عبادت مي‌كند يا جن است يا انس آنجا هدف خلقت را دارد بيان مي‌كند خب فرشته‌ها هم جزء مخلوقات‌اند اگر آنها هم مثل جن و انس هدفمند بودند و هدفشان عبادت بود مي‌فرمود «و ما خلقت الجن و الإنس و المَلك الاّ ليعبدون» بنابراين در جايي از قرآن ندارد كه اينها پيغمبري دارند، شريعتي دارند، صُحفي دارند و امثال ذلك هر چه هست عصمت است.

 

پرسش: آيه قرآن مي‌فرمايد هر چه خداوند به آنها امر كند انجام مي‌دهند.

پاسخ: خب بسيار خب، معلوم مي‌شود كه اينها معصوم‌اند و نيازي به تكليف تشريعي نيست فقط در سوره ي مباركه ي «انبياء» كه به خواست خدا بعداً خواهد آمد آيه‌اي است كه فخررازي در ذيل آن آيه نقل مي‌كند كه اين آيه دلالت مي‌كند بر اينكه فرشته‌ها مكلّف‌اند و آن همان آيه مشهور سوره ي مباركه ي «انبياء» است آيه ي 29 سوره ي «انبياء» اين است ﴿وَمَن يَقُلْ مِنْهُمْ إِنِّي إِلهٌ مِن دُونِهِ فَذلِكَ نَجْزِيهِ جَهَنَّمَ كَذلِكَ نَجْزِي الظَّالِمِينَ﴾ برخيها كه فرشته‌ها را معبود مي‌دانستند خداي سبحان مي‌فرمايد اينها معبود نيستند اينها عباد مُكرَم‌اند ﴿لاَ يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُم بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ﴾[12] و مانند آن، بعد فرمود اگر فرشته‌اي ادّعاي الهيّت بكند اين جزايش جهنم است خب اين به صورت يك قضيه ي شرطيه است اما حالا واقع شده، نشده، مي‌شود، نمي‌شود، تكليف دارند، ندارند نظير ﴿لَئِنْ أَشْرَكْتَ لَيَحْبَطَنَّ عَمَلُكَ﴾[13] با اينكه يقيناً هم مقدّم ممتنع‌الوقوع هست هم تالي، اما اين گونه از قضاياي شرطي دلالت مي‌كند بر اينكه آنها مكلّف‌اند يا نه، كار آساني نيست لكن فخررازي در ذيل آيه ي 29 سوره ي مباركه ي «انبياء» آنجا دارد كه اين آيه دلالت دارد بر اينكه فرشته‌ها مكلّف‌اند ولي در جايي از قرآن، روايات سخن از دينِ ملائكه صُحفي داشتند، رسالتي داشتند، انبيايي داشتند، مرسليني داشتند چيزي مطرح نيست پس بنابراين امر آنها نمي‌تواند تشريعي باشد.

 

پرسش:

پاسخ: جريان فُطرس كه بارها مطرح شد در آن روايت در دعاي سوم شعبان آنجا اصلاً نام فرشته نيست دارد «عاذ فطرس بمهده»[14] اين فطرس هم ظاهراً اسم يوناني است متأسفانه در اين ادعيه اين زيارات اين مقتلها اين روايات اخلاقي اين روايات تفسيري همين طور انباشته روي آن كار نشده فقط روايات فقهي رويش كار شده كه حشر اينها با اولياي الهي باشد شما قدم به قدم با مجهولات روبه‌روييد حالا نمونه‌هايش هم عرض مي‌كنيم. جريان فطرس هم كه بارها به عرضتان رسيد آنجا اصلاً نام فرشته مطرح نيست دارد كه «عاذ فطرس بمهده» اين فطرس چه كسي است، چه چيزي است، در بعضي از روايات وارد شده است كه فرشته است فرشته‌ها هم مشخص نيست كه جزء ملائكةالسماء هستند يا جزء ملائكةالأرض‌اند مرحوم صدرالمتألهين و ساير حكما بر اين باورند كه ملائكةالأرض اينها نظير انسان بدن دارند لطيف‌اند و ممكن است گناه بكنند اما اينها جزء حاملان عرش باشند جزء كساني باشند كه اسماي الهي را از آدم فرا گرفته باشند اينها نيست به خدا بگويند ﴿نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَنُقَدِّسُ لَكَ﴾[15] نيست در دعاي صحيفه ي سجاديه هست كه هر قطره باران يا ثَلج و برفي را كه مي‌بينيم فرشته‌اي آن را مي‌آورد اين در دعا هست كه يك وقت هم خوانديم خب اگر براي اين گونه از موجودات ملائكه‌اي فرض بشود خب آنها ممكن است عصياني هم داشته باشند ولي آنها در حدّي نيستند كه خداي سبحان با آنها در ميان بگذارد ﴿إِنِّي جَاعِلٌ فِي الأَرْضِ خَلِيفَةً﴾[16] اينها عرض كنند ﴿نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَنُقَدِّسُ لَكَ﴾ بعد اسماي الهي را به وسيله ي حضرت آدم ياد بگيرند بعد بشوند مدبّرات عالَم اين طور نيست. خب، بنابراين اثبات اينكه هر فرشته‌اي مثلاً مكلّف است كار آساني نيست و عصمت هم مستلزم تكليف نيست خود ذات اقدس الهي معصوم است ولي مكلّف نيست و كارهاي تكويني هم مستلزم تكليف نيست خيلي از موجودات‌اند كه تكويناً كار مي‌كنند و مكلّف نيستند ارواح انبيا و اوليا و انسانها كه «خَلق الله الأرواح قبل الأجساد» اينها قبل از تعلّق به بدن معصوم بودند ولي مكلّف نبودند ارواح انسان اين‌چنين نيست كه قبل از اينكه به دنيا بيايد به بدن تعلّق بگيرد مكلّف باشد كه، اگر «خَلق الله الأرواح قبل الأجساد» هست و اگر ارواح انسانها قبل از تعلّق به بدن موجودند طبق آن روايات اينها گناهي ندارند تكليفي هم ندارند بنابراين اين‌چنين نيست كه اگر كسي معصوم بود حتماً بايد مكلّف باشد يا اگر كارهاي تكويني كرد حتماً بايد بي‌اراده باشد خود خداي سبحان كار مي‌كند تكويناً كار مي‌كند معصوم هم هست تكليف هم در كار نيست خب.

 

پرسش: حضرت علي(عليه السلام) در همان خطبه ي اول مي‌فرمايند گروهي از ملائكه هستند دائماً در قيام‌اند گروهي در سجده هستند گروهي تسبيح الهي را مي‌كنند.

پاسخ: خب همينها نشانه ي عصمت آنهاست تسبيح گفتن هر موجودي تسبيح مي‌كند ﴿إِنْ مِنْ شَيْ‌ءٍ إِلَّا يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ﴾[17] كه در سوره ي مباركه ي «اسراء» گذشت تسبيح كردنِ تكويني مستلزم تكليفِ تشريعي نيست خب.

 

مطلب ديگر اينكه امرِ تكويني خب با عدم تكليف هم سازگار هست آنچه ما تاكنون رسيديم اين است كه وجود مبارك حضرت آدم نشئه‌اي داشت كه در آن نشئه شريعت نبود ولي امتحان بود و در آن امتحان بخشي از كارهاي او با لغزش همراه شد بعد به زمين آمدند وقتي كه به زمين آمدند تكليف آمده و شريعت آمده تا اينجا مشخص است اين براي مقدار اگر براي ما روشن بشود كه وجود مبارك حضرت آدم قبل از اينكه پيغمبر بشود قبل از اينكه تكليف بيايد در جنّتي قرار داشت حالا اين حالت در زمين براي حضرت پيدا شد چه اينكه ظاهر بيان سيدناالاستاد در آن تفسير پنج جلدي است يعني باري‌تعالي آدم را در زمين خلق كرد و جريان سجده ي ملائكه مطرح شد بعد آن حالت برايش پيش آمد كه اين حالت تمثّل برزخي است يك چند لحظه‌اي در آن حالت بود بعد دوام پيدا نكرد و از آن حالت خارج شد و مسئله ي تكليف طرح شد كه اين يكي از وجوه و مُحتملات است يا نه، مربوط به يك عالَم ديگري باشد قبل از هبوط به ارض ولي به هر حال اين جريان آزمون قبل از تكليف است قبل از احكام ارضي است چون اگر حضرت در زمين باشد بالأخره موجود زميني بي‌تكليف نيست اوّلين انساني كه در زمين پيدا شده يا پيغمبر است يا پيغمبر دارد ممكن نيست بشر خلق بشود و هادي و راهنما نداشته باشد اين برهان معروف نبوّت كه انسان مدني بالطبع است قانون مي‌خواهد اين براي برهان يك امر روشن و شفاف و همگاني و همه‌گير است وگرنه بشر پيغمبر مي‌خواهد چه اجتماعي باشد چه تنها، اوّلين بشري كه روي زمين آمده اين يا خودش پيغمبر است يا پيغمبر دارد ولو نياز به قانون اجتماعي و قانون سياسي و قانون نظامي و امثال ذلك نداشته باشد آن برهان نبوّت كه قبلاً آيه‌اش از سوره ي مباركه ي «نساء» گذشت مي‌گويد اگر كسي را خدا آفريد حتماً بايد براي او راهنما باشد و ممكن نيست بشر خلق بشود بدون راهنما ولو يك نفر باشد منتها حالا رواجش در همان برهان انسان مدني بالطبع است خب، به هر تقدير ما در جريان آدم صحنه‌اي داريم كه قبل از اينكه زميني بشود آزموني براي او حاصل شد و لغزشي هم رخ داد ما اگر اين معنا را تا حدودي باور كرديم آن وقت اين جريان زيارت حضرت زهرا(سلام الله عليها) كه الآن چند جمله‌اش را مي‌خوانيم براي ما مشخص مي‌شود قبل از اينكه اين زيارت حضرت فاطمه زهرا(سلام الله عليها) را بخوانيم اين جرياني را كه مرحوم كليني(رضوان الله عليه) نقل كرده كه از ابوحمزه ثمالي نقل شده كه وجود مبارك ابي‌جعفر امام باقر(سلام الله عليه) فرمودند اين نسيان مربوط به نسيانِ نهي است و آن نهيي را كه خداي سبحان نسبت به آدم كرده آن نهي را فراموش كرد يك چند جمله‌اي درباره ي اين حديث سخن بگوييم بعد وارد آن زيارت بشويم. مرحوم كليني(رضوان الله عليه) در جلد هشتم كافي صفحه ي 113 حديث مبسوطي را تحت عنوان «حديث آدم(عليه السلام) مع الشجرة» نقل مي‌كند كه اين تقريباً چندين صفحه است شايد هفت، هشت صفحه باشد كه به صورت داستان طولاني است در آنجا آمده است كه منشأ ارتكاب آن درخت نسيان بود كه نهي يادش رفته كه اين با ظاهر آيه هماهنگ نيست كه عرض شد، اما از نظر سند يك مقدار كه براي خود من فرصت بود حالا مطالعه كردم مقداري هم دو نفر از آقايان تلاش و كوشش كردند كه سعي‌شان مشكور باشد هيچ كدام از ماها به نتيجه‌اي نرسيديم كه اين روايت قابل اعتماد باشد اصل روايت را مرحوم كليني از علي‌بن‌ابراهيم كه خب موثّق است نقل كردند أبيه عن الحسن‌بن‌محبوب تا اينجا قابل پذيرش است عن محمدبن‌الفُضيل اين محمدبن‌الفضيل در رجال برخيها اصلاً نقل نكردند كه چه كسي است اين بعضيها كه نقل كردند گفتند «مجهولٌ» بعضيها كه نقل كردند گفتند «قالٍ مرميٌ بالضعف» بنابراين وضع محمدبن‌فضيل به اين عناوين سه، چهارگانه مبتلاست يا اصلاً تعرّض نكردند يا اسمش را بردند گفتند «مجهولٌ» يا گفتند «قالٍ مرميٌ بالضعف» ابي‌حمزه هم ابي‌حمزه ي ثمالي معروف نيست اين ابي‌حمزه بطائني است چون ابي‌حمزه ثمالي حسابش ديگر است اين ابي‌حمزه بطائني است ابي‌حمزه بطائني قائد عصاكش ابوبصير بود ابوبصير نابينا بود و اين ابي‌حمزه بطائني عصاكش او بود شما اگر تقريرات درس مرحوم آقاي داماد يا بحث خمسش يا بحث حجّش را ملاحظه فرموده باشيد مرحوم آقاي داماد يك بحث مبسوطي درباره ي اين ابي‌حمزه بطائني قائد ابي‌بصير داشتند كه اين واقفي‌مذهب است رواياتي كه بعد از وقف نقل كرده است آن معتبر نيست رواياتي كه قبل از وقف نقل كرده است دليلي بر عدم اعتبارش نيست ممكن است حجّت باشد بايد ثابت بشود كه اين را بعد از وقف نقل نكرده است يا قبل از وقف، به هر تقدير قبل از ابي‌حمزه بطائني، محمدبن‌فضيل است كه برخيها اصلاً نام نبردند برخيها گفتند «مجهولٌ» برخيها گفتند «قالٍ مرميٌ بالضعف» روايت اين‌چنيني نمي‌تواند مشكل آيه را حل بكند با آنكه خودش چندين مشكل را به دوش مي‌كشد گذشته از اينكه مطابق با ظاهر آيه هم نيست اين تلاشي است كه ما سه نفر داشتيم حالا شما ممكن است بخشهاي ديگر داشته باشيم. حالا برسيم به زيارت حضرت صديقه كبرا چون در آستانه ي فاطميه دوميم و اين هفته هم تعطيل است و شما اگر بخواهيد به بركت حضرت زهرا(سلام الله عليها) برسيد گذشته از آن عزاداري آن خطبه ي نوراني حضرت و معارفي كه از آن حضرت نقل شده است آنها را هم واقعاً به بحث بگذرانيد وگرنه اين اتلاف عمر است كه آدم يك هفته را اين حوزه را به تعطيلي بكشاند و محصولِ علمي نداشته باشد.

 

پرسش:

پاسخ: بالأخره اين هفته را گفتند تعطيل هست عرض كنم كه اين طور هست و اگر چون بعضيها براي مسافرت‌اند و تشريف نمي‌آورند از اين جهت تعطيل است وگرنه آنچه از شوراي عالي محترم مديريت مطرح شد همان تعطيل سه روزه بود ولي خب بعضي آقايان چون تشريف مي‌برند براي سفر اين نكته را فراموش نكنيم بر مبناي جزمِ اكثري و دفع اقلّي جريان فاطميه را بگذرانيم اين كشور بيش از هر چيزي احتياج دارد به انسجام و وحدت مظلومه بود، شهيده بود انسان مي‌تواند گريه بكند مناقبش را ذكر بكند، خطبه‌هايش را ذكر بكند، جريان مظلوميّتش همه‌اش را ممكن است مطرح بكند ولي دو گونه مي‌تواند حرف بزند يك طور است كه بالأخره شورانگيز است و باعث آشوب و اختلاف است يك طور است كه باعث انسجام و اتحاد است آن طوري كه رضاي خدا و اهل بيت است اين كشور را ارباً اربا نكنيم چون دشمن هم به حزب‌الله لبنان حمله مي‌كند هم به اهل سنّت غزّه و فلسطين اين طور نيست كه حالا به شيعه رحم بكند يا به سنّي رحم بكند اين طور نيست ما يك كشور مشتركي داريم مي‌شود عزاداري كرد، مي‌شود ولايت‌مدار بود، مي‌شود اين خاندان را در كمال عزّت كه همتاي قرآن‌اند به مردم معرفي كرد و در عين حال مشكلي براي كشور ايجاد نكرد. مرحوم علامه(رضوان الله تعالي عليه) در كتاب شريف منتهي المطلب في تحقيق المذهب جلد سيزدهم صفحه ي 275 به بعد زيارت حضرت فاطمه(سلام الله عليها) را ذكر مي‌كند همين زيارتي كه «السلامُ عليك يا مُمتحنة» كه مشكل‌ترين و پيچيده‌ترين زيارت حضرت همين زيارت است اگر ما واقعاً مسئله ي حضرت آدم به هر نحوي براي ما حل شد كه قبل از اينكه وارد زمين بشوند يك صحنه ي آزموني داشتند با آن فضا اين زيارت قابل حل است منتها آدم(سلام الله عليه) گرفتار آن نسيان و لغزش شد و در اين زيارت وجود مبارك فاطمه مصون ماند اين هست. خب، مرحوم علامه(رضوان الله عليه) در جلد سيزده صفحه ي 275 به بعد اين‌چنين مي‌فرمايد: «الفصل الثاني في زيارة فاطمة(عليها السلام) و فيها فضلٌ كثير و ثوابٌ جَزيل» اولين روايتي كه ايشان نقل مي‌كند از مرحوم شيخ طوسي اين است كه «روي الشيخ عن زيدبن‌عبدالملك عن أبيه عن جدّه قال دخلتُ علي فاطمة(عليها السلام)» من بعد از همين جريان خدمت وجود مبارك فاطمه(سلام الله عليها) رسيدم «فبدأتني بالسلام» حضرت اول شروع كرد به سلام كردن بعد فرمود: «ما غدا بك» چطور شد آمدي؟ «قلت طلب البركة» آمدم بركت و رحمت دريافت بكنم آن‌گاه فاطمه(سلام الله عليها) فرمود: «أخبرني أبي» پدر من خبر داد كه همين جاست يا «هو ذا هو» آن خبري است كه «أنّه مَن سلَّم عليه و عليّ ثلاثة أيّام أوجبَ الله له الجنّة» وجود مبارك حضرت فرمود كه پدرم به من خبر داد كه اگر كسي سه روز بر پيغمبر و بر منِ فاطمه سلام بفرستد اهل بهشت است راوي عرض مي‌كند به حضرت عرض كردم كه «قلت لها في حياته و حياتكِ» اين عرض سلام مخصوص زمان حيات شماست؟ در زمان حيات ماست ولي مخصوص نيست «قالت نعم و بعد موتنا» خب، مرحوم علامه مي‌فرمايد: «مسئلةٌ واختلف الرواية في موضع قبرها (عليها السلام) لأنّها دُفنت ليلاً فرُوي أنّها دُفنت في الروضة بين القبر و المنبر لأنّ رسول الله(صلّي الله عليه و آله و سلّم) قال بين قبري و منبري روضةٌ مِن رياض الجنّة فهي مدفونةٌ هناك» اين طبق بعضي از نصوص، «و رُوي أنّها دُفنت في بيتها فلمّا زاد بنو اميّه المسجد صار مِن جملة المسجد» اين روايت طايفه ثانيه، طايفه ي ثالثه اين است «و رُوي أنّها مدفونةٌ في البقيع» اين سه طايفه از روايات. بعد مي‌فرمايد: «قال الشيخ(رحمه الله)» يعني شيخ طوسي «الروايتان الأوليتان كالمتغايرتين» يعني آنچه دارد بين منبر و روضه و آنچه دارد در بيت اينها شبيه و نزديك هم‌اند ولي «والأفضل عندي أن يَزور الإنسان مِن الموضعين جميعاً» افضل در اين است كه هر دو جا را زيارت بكند هم بيت را هم آن روضه را «فإنّه يحور به أجراً عظيما و أمّا مَن قال إنّها دُفنت في البقيع فبعيدٌ من الصواب» خيلي بعيد است كه حضرت برده باشد در بقيع. مرحوم علامه مي‌فرمايد اين حرف شيخ طوسي بود ابن‌بابويه مي‌فرمايد «قال ابن‌بابويه» مرحوم علامه نقل مي‌كند كه ابن‌بابويه مي‌گويد «والصحيح عندي أنّها دُفنت في بيتها» خب، اول اين است. قبل از اينكه سه، چهار جمله زيارت را بخوانيم اين نكته را عرض كنم همين علامه در صفحه ي 274 همين جلد سيزدهم مي‌گويد كه ابن‌بابويه از حَسّان جَمّال، شتربان نقل مي‌كند كه «حَملتُ أباعبدالله(عليه السلام) مِن المدينة إلي مكّه» در سفر مكه من شترهايم را كرايه دادم وجود مبارك امام صادق سوار اين شتر شد و من در خدمت حضرت بودم حالا خوب عنايت كنيد تمام اين روايات را از اهل بيت نقل كردند درباره ي قبر فاطمه و هيچ نگفتند خود ائمه كه قبر حضرت كجاست اما همين حسّان جمّال مي‌گويد من شترها را كرايه دادم به امام صادق از مدينه تا مكّه «فلمّا انتهينا الي مسجد الغدير» خب نزديكهاي مكّه آن قسمت بريكه‌اي كه داشت غدير بود آن قسمت را مي‌گفتند بِركه ي خُم و اين غدير هم غدير خم معروف بود به آنجا كه رسيديم وجود مبارك امام صادق «نَظر في المَيسرة المسجد» مسجد غدير را نگاه كرد، طرف چپ مسجد را نگاه كرد به حسّان جمّال فرمود: «ذلك موضع قدم رسول الله(صلّي الله عليه و آله و سلّم) حيث قال مَن كنت مولاه فعليٌّ مولاه» فرمود حسّان آنجا را مي‌بيني پيغمبر همين جا ايستاد گفت «من كنت مولاه فعليّ مولاه» خب مسجد غدير بيابان است ديگر فاصله ي مدينه تا مسجد غدير خيلي است آن جاي مشخّص پاي پيغمبر را بعد از چند سال امام صادق دارد نشان حسّان مي‌دهد اما قبر مادرش را نگفتند كجاست اين يعني چه! خب شما كه از بيابان خبر داريد مشخص كرد كه همين جا كه مي‌بيني پيغمبر همين جا ايستاد دست علي

شان ندادند «نظر في ميسرة المسجد فقال ذلك موضعُ قدم رسول الله(صلّي الله عليه و آله و سلّم) حيث قال من كنت مولاه فعليّ مولاه ثمّ نظر الي الجانب الآخر و قال ذلك موضع فُسطاط المنافقين» آنهايي كه يك وقت بَخٍّ بَخٍّ مي‌گفتند يك وقت اهانت مي‌كردند «فلمّا رأه رافعاً يديه» وقتي ديدند وجود مبارك پيغمبر دست مبارك حضرت امير(سلام الله عليهما) را گرفت و بالا برد شروع كردند به دهن‌كجي و اهانت كردن خب همه ي اينها را آدرس داده حضرت، اما از قبر مادرش سخن نگفت حالا آن زيارتي كه همين محمد عُريضي اين محمد عريضي از ابراهيم شروع مي‌شود تا به محمد عريضي چند نفر هستند متأسفانه اين هم يك مشكل سندي دارد كه تاكنون وثاقت او ثابت نشده اين محمد عريضي مي‌گويد كه «حدّثني أبوجعفر(عليه السلام) ذات يومٍ قال إذا صرت إلي قبل جدّتك فاطمه(عليها سلام) فقل» سلام عرض بكن بگو «يا مُمتحة امتحنك الله الذي خلقكِ قبل أن يخلقكِ فوجدكِ لما امتحنكِ صابرةً» ما اگر جريان آدم را بالأخره خصوصيّاتش را اگر به طور جزم نتوانيم ثابت كنيم كه چطور بود بالجمله اگر براي ما روشن نشده باشد في‌الجمله روشن شد حالا يا تمثّل بود يا تمثيل بود يا هر چه بود قبل از اينكه وارد سرزمين شريعت بشود امتحاني داد در بخشهاي وسيعي موفق شد ولي در يك گوشه لرزيد اين ديگر روشن شد براي ما كه آيه اين را مي‌خواهد بگويد در چنين نشئه‌اي وجود مبارك صديقه كبرا سرفراز از امتحان الهي برآمده اين معناي مُمتحنه بودن حضرت است قبل از خلقتش «يا مُمتحنة امتحنك الله الذي خلقكِ قبل أن يخلقكِ فوجدكِ لما امتحنكِ صابرةً» آنجا ﴿لَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْماً﴾ اينجا «وجدكِ صابرةً» خب، «وزعمنا أنّا لك أولياء ومصدّقون و صابرون لكلّ ما أتانا به أبوك(صلّي الله عليه و آله و سلّم) و أتانا به وصيّه فإنّا نسئلك إن كنّا صدقّناكِ الاّ ألحقتنا بتصديقنا لهما لنبشّر أنفسنا بأنا قد طهرنا بولايتك»[18]


[1] فصلت/سوره41، آیه11.
[2] آل عمران/سوره3، آیه83.
[3] حدید/سوره57، آیه1.
[4] اسراء/سوره17، آیه44.
[5] نحل/سوره16، آیه49.
[6] فصلت/سوره41، آیه11.
[7] اعراف/سوره7، آیه20.
[8] اعراف/سوره7، آیه19.
[9] طه/سوره20، آیه117.
[10] طه/سوره20، آیه115.
[11] ذاریات/سوره51، آیه56.
[12] انبیاء/سوره21، آیه27.
[13] زمر/سوره39، آیه65.
[14] بحار الأنوار - ط دارالاحیاء التراث، العلامة المجلسي، ج98، ص348.
[15] بقره/سوره2، آیه30.
[16] بقره/سوره2، آیه30.
[17] اسراء/سوره17، آیه44.
[18] بحار الأنوار - ط دارالاحیاء التراث، العلامة المجلسي، ج97، ص195.