درس تفسير حضرت آيت الله جوادي
88/10/29
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
(طه (1) مَا أَنزَلْنَا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقَي (2) إِلَّا تَذْكِرَةً لِمَن يَخْشَي (3) تَنزِيلاً مِمَّنْ خَلَقَ الْأَرْضَ وَالسَّماوَاتِ الْعُلَي (4) الرَّحْمنُ عَلَي الْعَرْشِ اسْتَوَي (5) لَهُ مَا فِي السَّماوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ وَمَا بَيْنَهُمَا وَمَا تَحْتَ الثَرَي (6) وَإِن تَجْهَرْ بِالْقَوْلِ فَإِنَّهُ يَعْلَمُ السِّرَّ وَأَخْفَي (7) اللَّهُ لاَ إِلهَ إِلَّا هُوَ لَهُ الْأَسْماءُ الْحُسْنَي (8)
سوره ي مباركه ي «طه» همانند سوره ي مباركه ي «مريم» در مكه نازل شد و عناصر محوري سوَر مكّي همان طوري كه قبلاً ملاحظه فرموديد اصول دين يعني توحيد و وحي و نبوّت و همچنين خطوط كلي فقه و اخلاق و حقوق است كه جزئيّاتش در سوَر مدينه است بعد از آيه « طه» كه جزء حروف مقطّعه است و وجوه فراواني درباره ي او گفته شد از وحي شروع شده و عظمت قرآن را بيان ميكند. عظمت قرآن گاهي به وصف خود قرآن است كه اين قول ثقيل است و اين « يسرناه للذكر» است و اين معجزه ي جهاني است كه « لَّئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنسُ وَالْجِنُّ عَلَي أَن يَأْتُوا» توان آن را ندارند و مانند آن، گاهي در عظمت قرآن عظمت متكلّم و نازلكننده ي قرآن را ذكر ميكند مثل بحثهاي فعلي، گاهي عظمت قرآن را با عظمت گيرنده ي قرآن كه وجود مبارك پيغمبر« صلّي الله عليه و آله و سلّم» است كه « إِنَّكَ لَعَلَي خُلُقٍ عَظِيمٍ» ذكر ميكند بنابراين در اِجلال قرآن، تكريم قرآن گاهي عظمت خود قرآن گاهي عظمت متكلّم گاهي عظمت مخاطب مطرح ميشود هر سه اينها محلّ ابتلاي وحي بود در حجاز در مكّه اينجا عظمت قرآن را از راه عظمت متكلّم و نازلكننده ي قرآن ذكر ميكنند قرآن كلام كسي است كه كلّ جهان را آفريد، قرآن كلام كسي است كه كلّ جهان را تدبير ميكند، قرآن كلام كسي است كه كلّ جهان را با رحمت تدبير ميكند، قرآن كلام كسي است كه جهان را با قدرت تأمين ميكند، قرآن كلام كسي است كه با علم تأمين ميكند اين اوصاف چندگانه را در همين دو، سه آيه بيان كردند عليمِ مطلق بودن خدا، قدير مطلق بودن خدا، خالق مطلق بودن خدا، مدير و مدبّر مطلق بودن خدا كه هندسه ي تدبير به دست رحمت است اين پنج، خدايِ عليم جهان را اداره نميكند عليم هم هست خداي قدير جهان را اداره نميكند قدير هم هست خداي خالق جهان را اداره نميكند خالق هم هست خداي رحمان جهان را اداره ميكند يعني هندسه ي خلقت، هندسه ي تدبير رحمت است آنچه در جهان ميگذرد رحمت است آنچه با او جهان اداره ميشود رحمت است آن رحمان است كه روي تخت فرمانروايي نشسته و دارد عالَم را اداره ميكند خب اگر كسي مدير عالَم بود، مدبّر عالم بود بايد «بكل شيء قدير» باشد هست، مالك كلّ شيء باشد هست، مَلك كلّ شيء باشد هست، عليم بكلّ شيء باشد هست، اما هندسه ي تدبير چيست همه چيز را ميداند همه چيز را ميتواند اما با چه چيزي دارد عالَم را اداره ميكند با رحمت اداره ميكند رحمان روي تخت فرمانروايي نشسته است نه عليم نه عادل، خيلي از كارها را برابر رحمت ميكند كه بالاتر از عدل است آنجا كه عفو ميكند، آنجا كه احسان ميكند، آنجا كه ميگذرد، آنجا كه به روي آدم نميآورد همه بر اساس رحمت است ديگر بنابراين عالم را رحمان دارد اداره ميكند لازمه ي تدبير، اين اوصاف است كه همه ي اينها را ذكر ميكند بنابراين آنچه مورد نياز مردم حجاز بود كه وحي و نبوّت است و معاد را هم بعد ذكر ميكنند در اين بخش هم جريان عظمت قرآن مطرح شد هم جريان عظمت كسي كه قرآن را نازل كرده ديگر نه به دنبال صنم و وثن بايد بروند نه به دنبال مكتبهاي ديگر. فرمود: « مَا أَنزَلْنَا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقَي» «شَقي?» مستحضريد كه ناقص واوي است نه ناقص يائي گرچه در اين گونه از موارد به صورت «ياء» نوشته ميشود اما مصدرش كه شقاوت است كه « رَبَّنَا غَلَبَتْ عَلَيْنَا شِقْوَتُنَا» نه «شِقيتنا» معلوم ميشود ناقص واوي است چه اينكه آن لغويهاي ماهر هرگز يك محقّق به المنجد و امثال المنجد مراجعه نخواهد كرد حواستان جمع باشد اين كتابي نيست كه محقّق به المنجد مراجعه كند مشكلش حل بشود آن كتابهاي لغوي دست اول آن معيار تحقيق يك محقّق است كه اين را در باب واوي ذكر ميكنند يا در باب يائي ذكر ميكنند شما وقتي به مقابيس ابنفارس مراجعه ميكنيد ميبينيد در باب واوي ذكر كرده نه در باب يائي شقيه يائي اصلاً نداريم « غَلَبَتْ عَلَيْنَا شِقْوَتُنَا» و همچنين مسئله ي شقاوت مطرح است اين يك، شقاوت هم به معني سختي است و رنج است و چون انسانِ شقيّ در برابر سعيد در رنج است از اين جهت به آن گفته ميشود شقي وگرنه به معني سوخت و سوز و امثال ذلك نيست اين دو، در تفسير كنزالدقائق گفت اين مَثلي است معروف كه ميگويند «سيّد القوم أشقاهم» يعني «أتعبهم» آن كسي كه سيّد يك كاروان است بزرگ يك كاروان است بيش از ديگران خود را به تعب مياندازد و اداره ميكند «سيّد القوم أشقاهم» يعني «أتعبهم و أخدمهم و أكثرهم خدمةً» و مانند آن، پس شقاوت يعني رنج بنابراين به معناي معذّب بودن و امثال ذلك نيست آنها لوازم اين كار است از طرفي هم نميشود گفت كه خدا بفرمايد ما قرآن را نفرستاديم كه تو جهنّمي بشوي آخر اين اصلاً معقول نيست يا ما قرآن را نفرستاديم تا اينكه آن طوري كه آنها گفتند تو شقي هستي تو شقي باشي حرفي كه وثنيين حجاز گفتند به اين معنا نيست كه تو شقي هستي يعني بدبخت هستي يعني از فيض محرومي مثلاً، ضعيفترين احتمال آن است كه اين « لِتَشْقَي» را ما بگوييم در جواب طعن و طنز ابوجهل است كه به همراهانش گفته حدّ وسطش آن است كه ما بگوييم اين « لِتَشْقَي» براي اين است كه وجود مبارك پيغمبر« صلّي الله عليه و آله و سلّم» مثلاً در نماز شب و مانند آن روي يك پا ميايستاد يا روي مثلاً سينه ي ? پا ميايستاد و خودش را به زحمت ميانداخت اين كار كه كار معقولي نيست بله، آنكه سيدناالاستاد توجيه فرمودند آن راه هست از بس ايستاده نماز خواندند خب پاهايشان متأثّر شد، متعذّي شد بعد روي سينه ي پا ميايستادند نه اينكه اول روي سينه ي پا بايستند خودشان را خسته كنند اين وجه دوم ضعفش كمتر است و مناسبترين وجه همين است كه شما همان آياتي كه در بحث ديروز خوانده شد « فَلَعَلَّكَ بَاخِعٌ نَّفْسَكَ عَلَي آثَارِهِم إِن لَّمْ يُؤْمِنُوا بِهذَا الْحَدِيثِ أَسَفاً» كه اين « بَاخِعٌ» در دو جاي قرآن آمده « فَلاَ تَذْهَبْ نَفْسُكَ عَلَيْهِمْ حَسَرَاتٍ» تو داري جان ميدهي در اثر حسرت و تأسف كه چرا اينها ايمان نميآورند خب نياوردند كه نياوردند اين « فَلاَ تَذْهَبْ نَفْسُكَ عَلَيْهِمْ حَسَرَاتٍ» معلوم ميشود حضرت خيلي تأثّر داشت خيلي تأسف ميخورد كه چرا اينها ايمان نميآورند و به جهنم ميروند بعد فرمود: « وَمَا عَلَيْنَا إِلَّا الْبَلاَغُ الْمُبِينُ» يك، « لَسْتَ عَلَيْهِم بِمُصَيْطِرٍ» دو، « لَسْتُ عَلَيْكُم بِوَكِيلٍ» سه، با قضاياي اثباتي با قضاياي سلبي فرمود تو مسئوليّتت همين است آخر داري قالب تهي ميكني كه اينها ايمان نياوردند خب نياوردند، نياوردند پس اگر ما « تَشْقَي» را همان معناي لغوياش بدانيم يعني تَعب و سختي اين جامع بين هر سه وجه است ضعيفترين يعني ضعيفترين وجه آن حرف سوم است بعد حرف دوم است بعد حرف اول كه « لِتَشْقَي» يعني باخع نباش، « لاَ تَذْهَبْ نَفْسُكَ عَلَيْهِمْ حَسَرَاتٍ» نباش هم با سياق سازگار است هم با آيه ي بعد، اما طعنههايي كه آنها ميزدند آن را ذات اقدس الهي نفي كرده گفتند وجود مبارك پيغمبر« صلّي الله عليه و آله و سلّم» ـ معاذ الله ـ شاعر است، كاهن است، همه ي اينها را نفي كرده فرمود شعر نيست، كهانت نيست، سِحر نيست و اينها، اما بفرمايد كه ما قرآن را نازل كرديم كه تو شاعر باشي اين اصلاً صدر و ذيلش با هم هماهنگ نيست ما قرآن را نازل نكرديم كه تو كاهن باشي اين سازگار نيست پس طرد و نفي آن تهمتها يك لسان دارد، هدف نزول قرآن يك لسان ديگر دارد « مَا أَنزَلْنَا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ» كه به زحمت بيفتي، پس « لاَ تَذْهَبْ نَفْسُكَ عَلَيْهِمْ حَسَرَاتٍ» است، « فَلَعَلَّكَ بَاخِعٌ نَّفْسَكَ عَلَي آثَارِهِم» هست و مانند آن. مسئله ي شَقا حالا شقيّ و اينها كه در قرآن كم نيست در همين سوره ي مباركه ي «مريم» كه بحثش گذشت وجود مبارك زكريا گفت « لَمْ أَكُن بِدُعَائِكَ رَبِّ شَقِيّاً» درباره ي وجود مبارك عيسي و يحيي« سلام الله عليهما» اين مضمون فيالجمله آمده است كه « وَلَمْ يَجْعَلْنِي جَبَّاراً شَقِيّاً» اما مسئله ي «تَشقي?» در همين سوره ي مباركه ي «طه» سه بار به كار رفته يك بار در همين آيه دو محلّ بحث، بار دوم و سومدر همين سوره ي مباركه ي «طه» آيه ي 117 و آيه ي 123 در آيه ي 117 همين سوره ي مباركه ي «طه» فرمود: « فَقُلْنَا يَا آدَمُ إِنَّ هذا عَدُوٌّ لَكَ وَلِزَوْجِكَ» شيطان دشمن شماست « فَلاَ يُخْرِجَنَّكُمَا مِنَ الْجَنَّةِ فَتَشْقَي» شما را اگر از اين بهشت بيرون ببرد به زحمت ميافتيد نه شقي ميشويد « تَشْقَي» به زحمت ميافتيد چرا، براي اينكه اينجا كه باشيد نه رنج درون داريد نه رنج بيرون، وقتي از اينجا بيرون رفتيد هم رنج درون داريد هم رنج بيرون، چهار وصف را براي بهشت ذكر كرده چرا اينجا كه هستيد خسته نميشويد براي اينكه « إِنَّ لَكَ أَلاَّ تَجُوعَ فِيهَا وَلاَ تَعْرَي» اينجا گرسنه نميشويد تا غذا بخواهيد اينجا برهنه نميشويد تا پوشاك بخواهيد بالأخره انسان بايد براي تهيه غذا به زحمت بيفتد، براي تهيه پوشان به زحمت بيفتد « إِنَّ لَكَ أَلاَّ تَجُوعَ فِيهَا وَلاَ تَعْرَي» هم تنپوشت با خودت هست هم سيريات با خودت هست « وَأَنَّكَ لاَ تَظْمَؤُا فِيهَا وَلاَ تَضْحَي» نه از بيرون حرارتي بر تو تحميل ميشود كه تشنه بشوي، نه آفتابي بر شما ميتابد كه نياز داشته باشي خودت را در سايه يا جايي بپوشاني يا حرارت احساس كردي ترميم بكني هيچ كدام از اين خطرهاي چهارگانه نيست نه از درون نه از بيرون «لا جوع و لا عريان لا ظمأ و لا ضحي?» هيچ كدام نيست خب همينجا باش اينكه فرمود: « فَلاَ يُخْرِجَنَّكُمَا مِنَ الْجَنَّةِ فَتَشْقَي» يعني اگر از اينجا بيرون رفتي به زحمت ميافتي نه اينكه شقاوت ميشوي، اما آيه ي 123 همين سوره ي مباركه ي «طه» مشابه اين در اوايل سوره ي مباركه ي «بقره» گذشت ولي كلمه ي شقي? و تشقي? و اينها آنجا به كار نرفت بعد از اينكه وجود مبارك آدم« سلام الله عليه» از بهشت آن عالَم جدا شد هنوز به زمين نيامده بعد فرمود « قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْهَا جَمِيعاً» وقتي « قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْهَا جَمِيعاً» شد از آن به بعد شريعت و دين ترسيم شد « فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُم مِنِّي هُديً فَمَنِ اتَّبَعَ هُدَايَ فَلاَ يَضِلُّ وَلاَ يَشْقَي» در سوره ي مباركه ي «بقره» يك تعبير دارد در اينجا تعبير ديگر دارد آنجا « تَبِعَ» دارد اينجا « اتَّبَعَ» دارد فرمود: « ثُمَّ اجْتَبَاهُ رَبُّهُ فَتَابَ عَلَيْهِ وَهَدَي * قَالَ اهْبِطَا مِنْهَا» از اين محدوده از اين منزلت برويد پايين وارد حوزه ي زمين بشويد وقتي حوزه ي زمين شديد « قَالَ اهْبِطَا مِنْهَا جَمِيعاً بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُم مِنِّي هُديً» از آن به بعد وجود مبارك آدم پيامبر شد و شريعت دريافت كرد پس كلاً يعني كلاً مسئله ي امر و نهي و تنزيه و اينها نيست تا ما بگوييم آنجا نهياش تنزيهي است يا ترك اُولاست آنجا جا براي شريعت نبود نه نهي تحريمي نه نهي تنزيهي نه ترك اُولي? « لاَ تَقْرَبَا هَذِهِ الشَّجَرَةَ» بايد آنجايي معنا كرد نه اينجايي چون اصلاً شريعت در آنجا نبود فرمود وقتي وارد زمين شديد شريعتي ميآيد اگر شريعتي آمد پيرو شريعت باشيد اگر كسي پيرو شريعت نبود گرفتار شقاوت ميشود « فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُم مِنِّي هُديً فَمَنِ اتَّبَعَ هُدَايَ فَلاَ يَضِلُّ وَلاَ فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُم مِنِّي هُديً فَمَنِ اتَّبَعَ هُدَايَ فَلاَ يَضِلُّ وَلاَ يَشْقَي» اين شقاوت در قبال سعادت است منتها همين تعبير همين مضمون در اوايل سوره ي مباركه ي «بقره» گذشت آنجا تعبير به « يَشْقَي» ندارد « تَبِعَ» دارد نه « اتَّبَعَ» و مانند آن، خب پس اين « تَشْقَي» جامعش اين است كه به زحمت بيفتي تَعب كلّ مورد هم به حسب خودش.
پرسش:...در مقابل سعادت است بعيد است كه
پاسخ: مشترك معنوي است نه لفظي چون شقاوت به معناي جهنّمي بودن نيست به معناي رنج و درد و سختي است و انساني كه سعيد نيست خب رنج و درد و سختي ميبيند ديگر اين در معناي جامعش به كار رفته.
مطلب ديگر اين است كه درست است كه خداي سبحان به پيغمبر« صلّي الله عليه و آله و سلّم» فرمود: « فَاسْتَقِمْ كَمَا أُمِرْتَ وَمَن تَابَ مَعَكَ».
پرسش:...
پاسخ: بله ديگر، آنجا چندين بار بحث شد كه وسوسه ي شيطان به معناي اينكه دعوت بكند به خلاف شرع و امثال ذلك نيست اصلاً شريعتي در آن عالَم نبود سجده ي شيطان هم از سنخ ترك سجده ي در اين عالَم نيست از جاهايي كه بسيار صعبالعبور است و عَقبه ي كعود است و به زحمت انسان از آن ميگذرد آن هم در حدّ برخي از زوايا همين آيات است اينكه « عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ كُلَّهَا» اين اسماء چيست، چگونه وجود مبارك آدم يعني آدميّت نه شخص آدم كه بگوييم قضية في واقعة اليوم هم وجود مبارك وليّ عصر« سلام الله عليه» مشمول همين است كه « يَا آدَمُ أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمَائِهِمْ فَلَمَّا أَنْبَأَهُمْ بِأَسْمائِهِمْ» اگر در روايات دارد «سبّحنا فسبّحة الملائكة قدّسنا قدّسة الملائكه» از اين سنخ است الآن هم وجود مبارك وليّ عصر معلّم ملائكه است اين « يَا آدَمُ» خطاب به شخص نيست به شخصيّت است به مقام انسانيّت است مقام انسانيّت معلم فرشتههاست آنجا سخن از الفاظ و مفاهيم حصولي و امثال ذلك نيست به هر تقدير آنجا سخن از شريعت نبود و نيست لذا نه امر به شيطان از سنخ امر شريعت است نه نهي از خروج يا ارتكاب قُرب به شجره از سنج اوست. به هر تقدير در اينكه فرمود: « لِتَشْقَي» اين شقا به معناي سختي است.
مطلب ديگر اين است كه درست است كه فرمود: «شيّبتني صورة هود» اما حكيم سبزواري« رضوان الله عليه» و خيلياز كساني كه برابر همين راه حكيم سبزواري ميروند ميگويند اين «شيّبتني صورة هود» ناظر به اين است كه استقامت توانفرساست آدم را پير ميكند سيدناالاستاد« رضوان الله عليه» دارد كه اين «شيّبتني صورة هود» ناظر به اين نيست كه استقامت پيركننده است براي اينكه در سوره ي «هود» سخن از استقامت است با همراهان در روايت دارد «شيّبتني صورة هود والواقعه» در حالي كه سوره ي مباركه ي «واقعه» سخن از استقامت ندارد قسمت مهمّ سوره ي «واقعه» مربوط به واقعه است واقعه يعني واقعه « إِذَا وَقَعَتِ الْوَاقِعَةُ» يعني قيامت، قيامت است كه پيركننده است « يَوْماً يَجْعَلُ الْوِلْدَانَ شِيباً» آن روز است كه آدم را پير ميكند پس «شيّبتني صورة هود والواقعه» يعني بحث قيامت است كه آدم را پير ميكند مگر آن ناقد بصير اعمال را كه بخواهد قبول بكند به آساني انسان را رها ميكند. خب، پس مسئله ي قيامت است كه پيركننده است فرمود روزي است كه « يَوْماً يَجْعَلُ الْوِلْدَانَ شِيباً» خب اگر «شيّبتني صورة هود» است ناظر به مسئله ي قيامت است.
پرسش:...
پاسخ: خب نه، قسمت مهمّ سوره ي «واقعه» قيامت است ديگر اصحاب را تشخيص ميكند، اصحاب را تعليم ميكند، بحثهاي جهنّميها را بازگو ميكند، خلقت انسان را ذكر ميكند، سرّ مرگ را ذكر ميكند، « نُبَدِّلَ أَمْثَالَكُمْ» را ذكر ميكند دستهبندي ميكند اوّلش سه دستهاند، آخرش سه دستهاند يك عدّه مقرّباند، يك عده ابرارند اينها را مفصّل در سوره البته شايد آن وقتي كه سوره ي مباركه ي «واقعه» واقعه نازل شده هنوز سوَر بعدي نازل نشده باشد چون اين بيان نوراني را كه حضرت در آخر عمر نفرمودند كه همه ي سوَر نازل شده باشد كه خب.
پرسش:...
پاسخ: ايمانِ ملائكه كه ايمان تشريعي نيست آنها كه پيغمبر ندارند، بهشت و جهنم ندارند، امر و نهي ندارند الآن هم ملائكه مأمورند به اصطلاح در عالم خودشان لذا ميبينيد هر جا سخن از عبادت مصطلح است فرمود: « مَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ» نه «ما خلقت الجنّ و الإنس و المَلك الاّ ليعبدون» هر جا سخن از رسالت است، سخن از شريعت است، سخن از دين است، سخن از جن و انس است براي ملائكه رسولي باشد، شريعتي باشد، كتابي باشد، عبادتي باشد، بهشت و جهنمي باشد اين نيست كه. بنابراين اگر فرمود: « لِتَشْقَي» ناظر به اين است كه دستوراتي كه دين داده شده در حدّي كه شما را به زحمت بيندازد نيست، اما يك وقت بخشي از دستورها در مورد زحمت است اين را در اصول ملاحظه فرموديد نه قاعده ي «لا ضرر» نه قاعده ي «لا حرج» آن احكامي كه در مورد حرجي نازل شد آن را كه برنميدارد اصلاً جهاد موردش مورد حرجي است، دفاع موردش مورد ضرري است اما در وضو گرفتن، روزه گرفتن اگر روزه گرفتن براي آدم ضرر دارد يك وقت دو روز آدم مريض ميشود ميگويند نه، حالا بعداً قضا به جا بياور يا اگر وضو بخواهد بگيرد دستش كمي خون ميآيد ميگويند بسيار خب حالا چون زحمت است تيمّم بكن يا جبيره بگير، اما حالا اينكه ميرود جبهه گلويش خون ميآيد سينهاش تير ميخورد اين شش ماه يا بايد بشود يا عمري ممكن است قطع نخاعي بشود ميگوييم اينجا «لا حرج» برميدارد «لا ضرر» برميدارد اين نيست چون اصلاً در مورد ضرر و حرج جعل شده ديگر مسئله ي «لا ضرر»، مسئله ي «لا حرج» مسئله ي جهاد و دفاع و امثال ذلك كه برنميدارد شخص پيغمبر« صلّي الله عليه و آله و سلّم» در تمام مدّت 23 سال در حال دفاع بود ذيل اين آيه هم قبلاً بحثش گذشت فرمود: « لاَ تُكَلَّفُ نَفْسٌ إِلَّا وُسْعَهَا» پيغمبر كه جا براي تقيّه ندارد كه ديگران اگر نيامدند، نيامدند تو تنها مبارز باش حضرت هم كه تشريف بردند براي طائف مردم را به توحيد دعوت ميكردند آن قدر پاي مباركش سنگ خورد كه تا آن قسمت ساق خوني شد اينجا ديگر « لِتَشْقَي» نيست، ..نيست خب، بنابراين اگر حكمي در مورد جهاد و دفاع و دستور خاص آمده ديگر با «لا حرج» و با «لا ضرر» و امثال ذلك برداشته نميشود اما نماز شب را يك طور بخوان كه مثلاً با يك پا بخوان يا مثلاً اين حرفها خيلي تام نيست يك پا بخوان به خود سخت بگير اين طور نيست بله، اين راهي كه سيدناالاستاد توجيه كرده اين يك راه معقولي است كه حضرت اين قدر ايستاده نماز خواند كه «تورّمت قدماه» چون در بعضي از روايات دارد بعد ديگر ايستادن روي پا برايشان سخت بود روي سينه ي پا ميايستادند وگرنه اول كسي روي پا بايستد براي اينكه بخواهد به خودش زحمت بدهد و رياضت بكشد كه درست نيست. خب، پس جامعش اين است و حكمي كه در مورد ضرر جعل شد نه «لا حرج» برميدارد نه «لا ضرر» برميدارد فرمود ما اين قرآن را نفرستاديم كه تو به زحمت بيفتي « لِتَشْقَي» بعد ميدانيد اين قرآن كلام چه كسي است؟ « تَنزِيلاً» يعني همين خدايي كه به عنوان تذكره فرستاد «نزّله تنزيلاً» چه كسي تنزيل كرد؟ كسي كه كلّ نظام را آفريد خب يعني اين تدوين مطابق با آن تكوين است كسي جهاني حرف ميزند كه جهانآفرين باشد، حرف كسي جهانشمول است كه جهانساز باشد او كسي است كه ارضين را، سماوات سبع را همه را آفريد نه تنها آفريد و تفويض كرد به كسي بلكه حدوثاً و بقائاً جهان به او تكيه دارد هم آفريد هم ميپروراند پرورش او هم قدرت مطلقه ميخواهد « لَهُ مَا فِي السَّماوَاتِ وَما فِي الْأَرْضِ» علمِ مطلق ميطلبد « إِن تَجْهَرْ بِالْقَوْلِ فَإِنَّهُ يَعْلَمُ السِّرَّ وَأَخْفَي» شما را، اسرار شما را، اخفاي از اسرار شما را ميداند خيلي از چيزهاست كه در درونِ درون انسان مستور است و انسان خيال ميكند كه بدون انگيزه دارد كار ميكند در حالي كه او از پشت پرده صدا ميآورد ميفرمايد خيلي از چيزهاست كه براي خود شما مخفي است براي ما روشن است روزي كه درونتان « تُبْلَي السَّرَائِرُ» شد ميفهميد كه در چند لايه ي زير چنين خصوصيتي شما داشتيد منتها حالا بيست سال يا سي سال گذشته يادتان نيست اگر بلند حرف بزنيد او ميداند اينكه روشن است ديگر نفرمود: «إن تجهر بالقول فانما يعلمه» آن دوتا را گفته « إِن تَجْهَرْ بِالْقَوْلِ فَإِنَّهُ يَعْلَمُ السِّرَّ» پس جَهر را به طريق اُولي? ميداند نه تنها سرّ را، اخفا را هم ميداند خيلي از چيزهاست كه شما خودتان نميدانيد كه در درون چه گذشت و از چه موقع اين خصيصه را پيدا كرديد او كه درونكاو است و درونشناس او اسرار را ميداند ريز باشد ميداند، دور باشد او ميداند، پشت پرده باشد ميداند، در تاريكي باشد ميداند همه ي اقسام چهارگانه را بيان كرده در سوره ي مباركه ي «لقمان» فرمود: « يَا بُنَيَّ إِنَّهَا إِن تَكُ مِثْقَالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ فَتَكُن فِي صَخْرَةٍ أَوْ فِي السَّماوَاتِ أَوْ فِي الْأَرْضِ يَأْتِ بِهَا اللَّهُ» فرمود: « إِن تَكُ مِثْقَالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ»، « خَرْدَلٍ» يعني اسپند اگر خيلي ريز باشد او ميداند، خيلي دور باشد « فَتَكُن فِي صَخْرَةٍ أَوْ فِي السَّماوَاتِ أَوْ فِي الْأَرْضِ» او ميداند، « فَتَكُن فِي صَخْرَةٍ» در درون سنگ باشد كه خيليها نميدانند درون اين سنگ چيست او ميداند، زير زمين باشد او ميداند جايي نيست كه او نداند كه، كسي عالم را اداره ميكند كه علمش بكلّ شيء محيط است، قدرتش بكلّ شيء محيط است اما چون عالِم بكلّ شيء است و قادر بكلّ شيء است قادرانه اداره ميكند يا رحيمانه فرمود نه، قادرانه اداره نميكند « الرَّحْمنُ عَلَي الْعَرْشِ اسْتَوَي» عرش هم در سوره ي مباركه ي «اعراف» بحثش گذشت يعني مقام فرمانروايي خب چه كسي بر مقام فرمانروايي نشسته خداي عليم نه، خداي قدير نه، خداي عادل نه، خداي رحمان آري، او اگر بخواهد با عدالت عمل كند كه كار بسياري از ماها دشوار است ما در خيلي از دعاها عرض ميكنيم «إلهي عاملنا بفضلك و لا تعاملنا بعدلك» اگر بخواهد با عدل رفتار بكند كه كار ما مشكل است آن كه بر تخت فرمانروايي نشسته است الرحمان است « الرَّحْمنُ عَلَي الْعَرْشِ اسْتَوَي» روايات فراواني است كه « اسْتَوَي» را به معناي «استولي?» گرفتند ذات اقدس الهي به مقام فرمانروايي استيلا دارد اما رحيمانه دعاي نوراني امام سجاد« سلام الله عليه» كه عرض كرد خدايا رحمت تو پيشاپيش غضب توست در بحثهاي سوره ي مباركه ي «مريم» گذشت معناي سَبق رحمت بر غضب اين نيست كه رحمت خدا بيش از غضب خداست معنايش اين است كه رحمت خدا پيش از غضب خداست البته رحمت او خيلي بيش از غضب اوست و اما اينچنين نيست كه رحمت يك طرف باشد غضب يك طرف باشد، بهشت هشت در داشته باشد جهنم هفت در داشته باشد، جهنم محدود باشد، پُرشدني باشد « لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ» اما بهشت آن قدر وسيع است كه « عَرْضُهَا السَّماوَاتُ وَالْأَرْضُ» كه پُرشدني نيست سخن از بيش بودن رحمت نسبت به غضب نيست سخن از پيش بودن رحمت به غضب است.
پرسش:...
پاسخ: يقيناً كه هست ولي عمده روايات درباره ي مطلب دوم سخن ميگويد آنكه درهاي بهشت بيش از درهاي جهنم است، بهشت هشت در است جهنم هفت در است، درجات و مراتب رحمت بيش از غضب است آن «ممّا لا ريب فيه» است اما اين روايات نميخواهد بفهماند كه رحمت خدا بيش از غضب خداست ميخواهد بفرمايد رحمت خدا پيش از غضب خداست در اَمام و پيشاپيش غضب رحمت است يك، رحمت ميشود خَلف، آن كه اَمام است امامت را به عهده دارد دو، آن كه خَلف است مأموميت را به عهده ميگيرد سه، اگر جايي خدا بخواهد غضب بكند ميبيند كه رحمت چه دستور ميدهد غضبِ غضبناكانه نيست غضبِ رحيم است آن رحيم چون ميخواهد رحمت بكند اينجا غضب ميكند همان طوري كه يك پزشكماهر وقتي ميخواهد به اين بيمار احسان بكند قلبش را ميشكافد عمل ميكند رحمت امامِ غضب است نه بيش از غضب شما اين بيان نوراني حضرت سجاد« سلام الله عليه» كه در صحيفه ي سجاديه هست دعاي شانزدهم صحيفه اين است اوّلش اين است «يَا مَنْ بِرَحْمَتِهِ يَسْتَغيثُ الْمُذْنِبُونَ وَ يَا مَنْ إِلَي ذِكْرِ إِحْسَانِهِ يَفْزَعُ الْمُضْطَرُّونَ وَ يَا مَنْ لِخِيفَتِهِ يَنْتَحِبُ الْخَاطِئُونَ يَا أُنْسَ كُلِّ مُسْتَوْحِشٍ غَرِيبٍ وَ يَا فَرَجَ كُلِّ مَكْرُوبٍ كَئِيبٍ وَ يَا غَوْثَ كُلِّ مَخْذُولٍ فَرِيدٍ وَ يَا عَضُدَ كُلِّ مُحْتَاجٍ طَرِيدٍ أَنْتَ الَّذِي وَسِعْتَ كُلَّ شَيْءٍ رَحْمَةً وَ عِلْماً» اين همان است كه « رَحْمَتِي وَسِعَتْ كُلَّ شَيْءٍ» «وَ أَنْتَ الَّذِي جَعَلْتَ لِكُلِّ مَخْلُوقٍ فِي نِعَمِكَ سَهْماً وَ أَنْتَ الَّذِي عَفْوُهُ أَعْلَي مِنْ عِقَابِهِ وَ أَنْتَ الَّذِي تَسْعَي رَحْمَتُهُ أَمَامَ غَضَبِهِ» اين از غرر تعبيرات اين دعاي شانزده است يعني غضب او در نماز جماعت به رحمت او اقتدا ميكند نه اينكه خدا عصباني ميشود ميخواهد يك عده را به جهنم ببرد خب، اين رنجديدههاي در دنيا اگر تشفّي قلب ميخواهند وقتي ميبينند ظالمين در جهنّماند اينها تشفّي قلب « يَوْمَئِذٍ يَفْرَحُ» يا براي تشفّي قلوب مؤمنين است و اينها هم كيفر كار تلخشان را دارند ميچشند رحمت او امامِ جماعت است و اين مجموعه به امامت رحمت ميگردد اين طور نيست كه كاري غير رحيمانه باشد اگر كارهايي كه زيرمجموعه ي رحمت است معلوم ميشود به امامت رحمت دارند اقتدا ميكنند به رحمتي كه امام است اقتدا ميكنند، اما كارهاي غضبي خدا هم در همين نماز جماعت به امامت رحمت دارند اقتدا ميكنند لذا وقتي وجود مبارك پيغمبر« صلّي الله عليه و آله و سلّم» را در همان دعاي دوم ميخواهد معرفي كند و نسبت به پيغمبر عرض ارادت كند در دعاي دوم عرض ميكند خدايا! «صَلِّ عَلَي مُحَمَّدٍ« صلّي الله عليه و آله و سلّم» أَمِينِكَ عَلَي وَحْيِكَ وَ نَجِيبِكَ مِنْ خَلْقِكَ وَ صَفِيِّكَ مِنْ عِبَادِكَ إِمَامِ الرَّحْمَةِ» او هم وقتي غضب ميكند چون رحمت دستور ميدهد غضب ميكند نه اينكه نظير انسان عادي رحمي داشته باشد غضبي داشته باشد حالا يا متعادلاند يا غضب بيش از رحمت است يا رحمت بيش از غضب خير، غضبِ او برابر رحمت اوست لذا فرمود: « الرَّحْمنُ عَلَي الْعَرْشِ اسْتَوَي» خب اگر كسي بر تخت فرمانروايي نشسته و « الرَّحْمنُ» است كلّ عالَم با رحمت دارد ميگردد اگر كلّ عالم به رحمت دارد ميگردد اگر كسي نااميد بشود ميشود كافر چرا يأس از رحمت خدا كفر است يك وقت است كسي ميگويد من ديگر لياقت آن را ندارم حالا لطف خدا هر چه هست اين كفر نيست اما اگر كسي به جايي برسد بگويد پايان خط است ديگر در عالَم كسي نيست مشكل مرا حل كند خب يقيناً كفر است ديگر مگر انسان مشكلش چه هست چقدر نياز دارد اگر به جايي برسد كه بگويد پايان خط است ديگر كسي در عالم نيست مشكل من يا ما را حل كند خب يقيناً كفر است براي اينكه آن كه دارد عالم را اداره ميكند الرحمانِ مطلق است او مستولي عرش است. يك روايت نوراني است از وجود مبارك امام صادق بخشي از رواياتي است كه در ذيل همين در تفسير شريف كنزالدقائق از وجود مبارك پيغمبر« صلّي الله عليه و آله و سلّم» نقل ميكند به تعبير حضرت امير« سلام الله عليه» وجود مبارك حضرت امير ميگويد كسي آمد يهودي از وجود مبارك پيغمبر« صلّي الله عليه و آله و سلّم» سؤال ميكند كه چرا «البيت المعمور» مثلاً چهار ضلع دارد ولي آنكه از وجود مبارك امام صادق« سلام الله عليه» نقل شده است اين است كه چرا كعبه، كعبه است كعبه را كعبه گفتند براي اينكه يك خانه ي مكعّبشكل است چهارتا ديوار دارد و يك سقف دارد و يك كَف، خب اگر چهار ديواري به علاوه ي دو ديواري شد ميشود مكعب ديگر اين سؤال از حضرت امام صادق« سلام الله عليه» كردند كه چرا كعبه چهار ديوار دارد فرمود چون محاذي البيت، نه البيت المعمور، محاذي البيت المعمور است يا بيتِ معمور است بيت معمور چهار ديوار دارد بعد سؤال شد كه چرا بيت معمور چهار ديوار دارد فرمود چون عرش چهار ضلع دارد، سؤال شد حالا چرا عرش چهار ضلع دارد فرمود: «لأنّ الكلمات الّتي بُني عليه الإسلام أربعه سبحان الله و الحمد لله و لا إله الاّ الله و الله أكبر» ميبينيد حرف از كجا تا به كجا سر در ميآورد فرمود چون كلمات دين بيش از چهارتا نيست عرش روي چهار ضلع ميگردد، بيت معمول روي چهار ضلع ميگردد، كعبه روي چهار ديواري ميگردد از كجا شروع كرده تا به كجا، مهندسي كعبه را بيت معمور تنظيم ميكند، مهندسي بيت معمور را عرش تأمين ميكند، مهندسي عرش را كلمات و تسبيحات اربعه تأمين ميكند اين از بيان نوراني پيغمبر« صلّي الله عليه و آله و سلّم» است كه در تفسير كنزالدقائق آمده ولي آن را مرحوم مجلسي« رضوان الله عليه» نقل كرده از وجود مبارك امام صادق از كعبه شروع ميشود به هر تقدير « الرَّحْمنُ عَلَي الْعَرْشِ اسْتَوَي» حالا آنچه در سوره ي مباركه ي «اعراف» گذشت يك، آنچه در سوره ي مباركه ي «يونس» گذشت دو، گوشهاي از استيلاي رحمانيّت مطلق است در آنجا آمده كه او « يشقي الليل النهار» خداي سبحان بر عرش مستقر شد زمين را، شب را، روز را اداره ميكند كه اين گوشهاي از تدبيرات الهي است.
پرسش:...
پاسخ: نه، براي كسي كه با لسان قرآن آشنا باشد از محكمات است ممكن است امام احمدبنحنبل كه اهل بيت را ـ معاذ الله ـ گذاشته كنار بله براي او متشابهات باشد آخر اگر قرآن رفيقي دارد، رقيقي دارد، شقيقي دارد، ضميري دارد و صاحب قرآن فرمود: «إنّي تارك فيكم الثقلين» يكي ـ معاذ الله ـ يكي را بگذارد كنار ديگري را كه مفسّر اوست، مبيّن اوست، چاره ي اوست، حقيقت را بيان ميكند گرفتار متشابه ميشود ديگر او گذاشته كنار خودشان خواستند بفهمند نشد خب همين غزالي، فخررازي از غزالي نقل ميكند كه امام حنبل فقط سهتا آيه را گفت فقط ما بايد تأويل ببريم وقتي از ايشان سؤال كردند كه « الرَّحْمنُ عَلَي الْعَرْشِ اسْتَوَي» كيفيتش چيست؟ گفت ظاهر آيه معلوم است، سؤال مجهول است اين آقا را بيرون كنيد اينها چيست سؤال ميكني همين حرف را ميزد خب، امام رازي از غزالي نقل ميكند كه امام حنبل گفت كه ما فقط مأذونيم سهتا آيه را تأويل ببريم كه آن هم يد الله هست و امثال ذلك و از منبر پايين آمده گفت كه در روايت دارد كه خدا شب جمعه نازل ميشود پايين ميآيد «هكذا يَنزل» اين وهابيّتي كه ميبينيد همين است اين حنبليها كه ميبينيد همين است هيچ توقع نداشته باشيد كه اين معارف قرآني را اينها خوب درست درك كنند براي اينكه مفسّر اصلي را گذاشتند كنار وقتي مفسّر اصلي را گذاشتند كنار خب چطور ميشود قرآن را بفهمند. به هر تقدير در سوره ي مباركه ي «اعراف» آيه ي 54 به اين صورت است « إِنَّ رَبَّكُمُ اللّهُ الَّذِي خَلَقَ السَّماوَاتِ والْأَرْضَ فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَي عَلَي الْعَرْشِ» اين زيرمجموعه ي آيه ي «طه» است چون «رب» زيرمجموعه ي «الرحمن» است آنجا سخن از «الرحمن» نيست در سوره ي مباركه ي «يونس» هم آيه ي سه اين است « رَبَّكُمُ اللّهُ الَّذِي خَلَقَ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَي عَلَي الْعَرْشِ» سخن از «الرحمن» نيست در سوره ي مباركه ي «حديد» هم قريب به اين مضمون است بنابراين ما متني داريم چندتا شرح آنكه متن است « الرَّحْمنُ عَلَي الْعَرْشِ اسْتَوَي» آنكه شرح است آيه ي سوره ي مباركه ي «اعراف» است، آيه ي سوره ي «يونس» است، آيه ي سوره ي مباركه ي «حديد» است و مانند آن، اگر « الرَّحْمنُ عَلَي الْعَرْشِ اسْتَوَي» پس « رَحْمَتِي وَسِعَتْ كُلَّ شَيْءٍ»، « وَرَحْمَتِي وَسِعَتْ كُلَّ شَيْءٍ» با آن رحمت آن وقت با اين رحمت اگر كسي خداي ناكرده نااميد بشود جا براي نااميدي او نيست. خب، اين رحمانيّت مطلقه قدرت ميخواهد فرمود بله دارد بله، ولي زِمام را، تدبير را خدا به دست قدرت نداد كه هر كاري ميتواند بكند قدرت بله بايد داشته باشد دارد كار را به دست علم نداد كه ميداند اين شخص خلاف كرده حالا تنبيهش كند كار را به دست عدل هم نداد كار را به دست رحمان داد بعضي از كارها را خدا ميكند در قيامت كه مقدور احدي نيست الآن ما در دنيا اگر كسي نسبت به ما بد كرده يا كسي نسبت به كسي بد كرده تا چه اندازه احسان ممكن است اگر زيد نسبت به عمرو بد كرده خب چه اندازه عمرو نسبت به زيد ميتواند احسان كند يك مرحله اين است كه عفو كند، يك مرحله اين است كه اصلاً به روي او نياورد، يك مرحله اين است كه اصلاً در هيچ جا مطرح نكند، يك مرحله اين است كه كمال محبت و لطف بكند زندگي او را تأمين كند همه ي خواستهها او را برآورده كند بيش از اين ديگر مقدور نيست اما همين زيدي كه نسبت به عمرو بد كرده هر وقت به فكر آن بدي ميافتد شرمنده است آن عمرو مورد جفا بخواهد اين شرم و انفعال دروني زيدِ جنايتكار را از بين ببرد مقدورش نيست چه كار بكند تنها كسي كه مقدور اوست از ياد جاني ببرد كه جنايت كرده است خداست همه ي اين تبهكاران كه توبه كردند و وارد بهشت ميشوند اگر به يادشان بيفتد كه بد كردند و نماز نخواندند خب شرم است ديگر در بهشت كه جا براي عذاب نيست اصلاً اين تائبين يادشان نيست كه بد كردند، اصلاً اين تبهكاران يادشان نيست گناه كردند اين خداست براي اينكه او مقلّبالقلوب است دلها را ميتواند از ياد آدم ميتواند ببرد سهو و نسيان پر بركت عطا بكند خب اگر تبهكاري يادش نباشد معصيت كرده مشركي كه توبه كرده يا حرّ، بالأخره حرّ هر وقتي آن صحنه يادش ميآيد شرمنده است ديگر در بهشت اصلاً يادش نيست كه جلوي پسر پيغمبر را گرفته راحت، اين كار از هيچ كس ساخته نيست فقط از ذات اقدس الهي ساخته است اين خداست ما با اين خدا سر و كار داريم « الرَّحْمنُ عَلَي الْعَرْشِ اسْتَوَي» بخواهيد مَلك و مالك باشد هست « لَهُ مَا فِي السَّماوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ وَمَا بَيْنَهُمَا وَمَا تَحْتَ الثَرَي» بخواهيد عليمِ مطلق باشد هست « وَإِن تَجْهَرْ بِالْقَوْلِ» خب يقيناً ميداند ديگر لذا نفرمود «يعلمه» فرمود: « فَإِنَّهُ يَعْلَمُ السِّرَّ» يك، « وَأَخْفَي» دو، پس جهر را به طريق اُولي? ميداند سه، اخفاي از سرّ اين است كه براي خود آدم هم مستور است و اين خدايي كه روي تخت فرمانروايي نشسته است همه كمالات را داراست حالا ما دوتاي آن را گفتيم. در سوره ي مباركه ي «لقمان» آيه ي شانزده به اين صورت آمده است فرمود: « يَا بُنَيَّ إِنَّهَا» آن صفت، آن خصلت، آن أو ما شئت فسمّ « إِن تَكُ مِثْقَالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ» خيلي ريز باشد معلوم خداست ريزي حجاب نيست « فَتَكُن فِي صَخْرَةٍ» در درون سنگ باشد، در حجاب سنگ باشد سنگ حاجب نيست خدا ميداند « أَوْ فِي السَّماوَاتِ» در دورترين نقطه ي نظام كيهاني باشد دوري مانع نيست « أَوْ فِي الْأَرْضِ» زير زمين باشد محجوب بودن يا تاريك بودن مانع نيست « يَأْتِ بِهَا اللَّهُ» چرا، چون « إِنَّ اللَّهَ لَطِيفٌ خَبِيرٌ» اگر چنين خدايي دارد تدبير ميكند پس چيزي مستور نيست مالك و مَلك هم كه هست ولي از قدرت و از علم و از عدل به عنوان مأموم كمك ميگيرد اما آنكه امام اين تدبير است رحمانيّت مطلقه ي اوست.
«و الحمد لله ربّ العالمين»