88/10/27
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: آيات 99 تا 101 سوره مريم
﴿إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَيَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدّاً﴾ ﴿فَإِنَّمَا يَسَّرْنَاهُ بِلِسَانِكَ لِتُبَشِّرَ بِهِ الْمُتَّقِينَ وَتُنذِرَ بِهِ قَوْماً لُّدّاً﴾ ﴿وَكَمْ أَهْلَكْنَا قَبْلَهُم مِن قَرْنٍ هَلْ تُحِسُّ مِنْهُم مِنْ أَحَدٍ أَوْ تَسْمَعُ لَهُمْ رِكْزَاً﴾
اين بخش پاياني سوره ي مباركه ي «مريم» تصرّف ذات اقدس الهي در دلها را تبيين ميكند انسان بر فرض قادر باشد در مُلك اثر بگذارد يعني زمين را مهار كند، زمان را كنترل كند، نظام سپهري را ببندد چه اينكه بعيد نيست علم با پيشرفتش بتواند به بشر آن قدرتي را بدهد كه جاذبهها را مهار كند، ورود و خروج اين سفينهها را در كُرات را مهار كند كه هيچ سفينهاي بدون استفاده از آن دستگاه نتواند در كُرهاي بنشيند يا از آنجا خارج بشود همه ي اينها ممكن است، اما كنترل قلب مقدور كسي نيست يعني انسان بتواند دل را مهار كند خاطرهاي بيجا خطور نكند، مطلبي از ذهن بيرون نرود، چيزي را كه مورد علاقه ي اوست فراموش نشود، چيزي كه مورد علاقه ي او نيست در ذهنش خطور نكند اين گونه از امور مقدور كسي نيست كه بتواند قلب را كنترل كند قلب خودش را. دشوارتر از اين قلب يك امّت و جامعه است كه بتواند دلهاي امّتي را كنترل كند قلب كسي را متوجّه جايي كند يا قلب كسي را از جايي منصرف كند اين دوتا كار را ذات اقدس الهي فرمود به عهده ي من هست و شرايطي هم دارد كه من طبق آن شرايط دلها را يا به سود يا به ضررمنقلب ميكنم چون او مقلّبالقلوب و الأحوال است فرمود اگر كسي بخواهدمحبّت او در دلهاي ديگران راه پيدا كند دلهاي ديگران نه در اختياراوست نه دراختيار خود ديگران است در اختيار مقلّبالقلوب است ﴿إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَيَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدّاً﴾[1] كساني كه حُسن فعلي و فاعلي را جمع كردند يعني هم مؤمناند هم كارِ خوب ميكنند اگر كسي مؤمن باشد و كار خوب نكند حُسن فاعلي دارد ولي فاقد حُسن فعلي است كسي كارِ خوب ميكند ولي مؤمن نيست اين از حُسن فعلي برخوردار است ولي فاقد حُسن فاعلي است هركدام ازاينها بيبهره از فيض خاصّ الهياند كسي كه جامع بين حُسنين است او از اين فيض بهره ميبرد ﴿إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا﴾ اصل اول، ﴿وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ﴾ اصل دوم، ﴿سَيَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدّاً﴾ روايتي كه در ضمن اين آيه است ناظر به اين است كه خداي سبحان ميفرمايد فلان بنده محبوب من است فرشتگان او را دوست داشته باشند اهل جنّت او را دوست داشته باشند و مانند آن، اين تطبيق است بيان بعضي از مصداق است نه بيان همه ي مصاديق در دنيا هم اينچنين است يك وقت كسي محبوب يك ملّت است كه خداوند محبّت او را در دلهاي ديگران يا اهل آن محل يا همسايههاي او قرار ميدهد سِعه و ضيقش ديگر مربوط به سِعه و ضيق ايمان و عمل صالح اوست اينكه برخي از مفسّران گفتند اين «سين»، «سين» تسويف است براي اينكه بعدها خدا قرار ميدهد اين فيالجمله درست است نه بالجمله يعني گسترش اين محبّت فرع بر آن است كه اسلام حكومتي تشكيل بدهد حضرت رسول(صلّي الله عليه و آله و سلّم) وارد مدينه بشود جامعه ي اسلامي متشكّل بشود تا محبّت مؤمنين در دلهاي افراد فراواني مستقر بشود ولي در همان مكّه اصلِ جعل محبّت و مودّت ممكن است بنابراين اصل جعل تحقيقي است گسترش آن جعل تسويف و استقبالي است و حذف متعلّق هم دليل بر عموم است و آن روايت هم عموم را تأييد ميكند يعني محبّت اين شخص را خدا قرار ميدهد هم نزد خودش، هم نزد ملائكه، هم نزد مردم لذا يك انسان مؤمنِ عامل به عمل صالح هم محبوب خداست هم محبوب ملائكه است هم محبوب مردم ﴿سَيَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدّاً﴾
پرسش: جعل تكويني است يا تشريعي؟
پاسخ: تكويني است ديگر، جعل تشريعي كه حكم واجب باشد مقدور كسي نيست كه انسان قلباً كسي را دوست داشته باشد جريان تولّي و تبرّي تا آنجايي كه براي ما مقدور است تعيين تكليف است كه ما بايد تولّي داشته باشيم اهل بيت را، اولياي الهي را و تبرّي داشته باشيم از اعداي اينها.
الآن دوتا مطلب مهم است يكي اينكه تصرّف در دلها فقط مقدور خداست دوم اينكه خدا نسبت به چه كسي اين كارها را كرده شواهدي هم هست يا نه، اما اين مطلب كه تصرّف در دلها فقط مقدور ذات اقدس الهي است در سوره ي مباركه ي «انفال» آيه ي 63 به بعد اينچنين فرمود، فرمود: ﴿وَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِهِمْ﴾كينه و عداوت و دشمني در حجاز مخصوصاً در مكّه و مدينه در بين قبيله ي اوس و خزرج و مانند آن سابقه ي ديرينه داشت ذات اقدس الهي بين دلهاي مردم حجاز اُلفت برقرار كرد ﴿وَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِهِمْ﴾ اين يك، بعد به پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود: ﴿لَوْ أَنْفَقْتَ مَا فِي الْأَرْضِ جَمِيعاً﴾ اگر همه ي ذخاير و معادن زمين در اختيار تو باشد و اين را تقسيم بكني بين مردم بخواهي با مال دلها را به هم متّحد كني اين شدني نيست ﴿لَوْ أَنْفَقْتَ مَا فِي الْأَرْضِ جَمِيعاً مَا أَلَّفْتَ بَيْنَ قُلُوبِهِمْ﴾ يك جامعه ي مُلتهب و متشتّت را با مسائل مالي نميشود متّحد كرد ﴿وَلكِنَّ اللّهَ أَلَّفَ بَيْنَهُمْ﴾ ذات اقدس الهي بين اينها الفت برقرار كرد از تويِ پيغمبر با مال برنميآيد البته معجزه و عنايت الهي كه فيض خداست به وسيله ي تو حاصل ميشود ﴿إِنَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ﴾ بنابراين هيچ كس نميتواند بگويد كه ما ميتوانيم دلها راتسخير بكنيم اين اصلش كه اين كار مقدور ذات اقدس الهي است و لاغير حتي پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) هم بخواهد با بخشش معادن زمين تمام طلاها در اختيارش باشدبخواهد تقسيم بكند و با طلا و نقره دلها را مرتبط بكند شدني نيست چون دلها با كوثر مرتبط ميشوند نه با تكاثر چون از اين سنخ نيست قلب از سنخ كوثر است از سنخ ملكوت است جز ايمان چيزي دلهارا به هم مرتبط نميكند اين اصل اول كه دل فقط به دست مقلّبالقلوب است اما اصل دوم كه شواهد ذكر ميكند، نمونهها ذكر ميكند كه از اين جهت با آن آيه ي ﴿كذلك يسرناه﴾ هماهنگ ميشود با قصّه، با داستان، با تمثيل، با تشبيه يك مطلب را ميفهماند آيه ي بعدي كه خوانده شد اين بود كه ﴿يَسَّرْنَاهُ بِلِسَانِكَ﴾ درست است كه بعضي از آيات بسيار عميق است اما محتواي همان آيات عميق در آيات ديگر به وسيله ي قصّه، تمثيل، تشبيه، ترقيق مطلب در دسترس عموم قرار ميگيرد در قرآن آياتي است كه بسياري از علما در او راجلاند يك، همان مطالب كه از همان آيه پر پيچ و خم بخواهد استنباط بشود در بخشهاي فراوان قرآن به صورت قصّه، به صورت تمثيل، به صورت تشبيه، به صورت موعظه، به صورت خطابه رقيق ميشود، نرم ميشود، نازك ميشود، ظريف ميشود و در دسترس همه قرار ميگيرد لذا شده ﴿هُديً لِلنَّاسِ﴾[2] مطلبي در قرآن نيست كه قابل فهم براي سادهانديشترين انسان نباشد اما آيات پيچيده و عميقي است كه خيليها را سرگردان كرده. خب، پس بنابراين اصل اول اين است كه اگر جامعهاي گرفتار اختلاف شد بايد ببينيم منشأش چيست در نوبتهاي ديگر هم عرض شد كه اختلاف سه قِسم است يك اختلاف علمي است كه بين صاحبنظران هست چه در حوزه، چه در دانشگاه اختلاف علمي چيز مقدّس و منزّهي است كسي نظرش مطلب منفي است كسي نظرش مطلب مثبت است يك پزشك معالج ميگويد اين شخص را بايد با عمل درمان كرد ديگري ميگويد با دارو حل ميشود در فتواهاي فقهاي ما همين طور است نظرات حكماي ما همين طور است اين اختلاف علمي چيز خوبي است و قابل حل هم نيست. قِسم دوم اختلاف حقوقي است كه به كسي بدرفتاري شده حقّ كسي ضايع شده اين با خواهش با تمنّا و امثال ذلك كاملاً قابل حل است اگر كسي با او بدرفتاري شده اين حليمانه و صبورانه اجر خدا را دريافت ميكند و ميگذرد و نظام را حفظ ميكند اما وسط هم ما خداي ناكرده اگر قسم سوم شد قسم سوم اختلافي است عذاب الهي خود خدا اين اختلاف را القا ميكند آن وقت چاره ي او جز ناله و ضجّه و لابه و سحرخيزي و اشك شبانه چيز ديگر نيست آن اختلاف سوم در سوره ي مباركه ي «مائده» آمده در «مائده» هم درباره ي يهوديها هست هم درباره ي مسيحيها، درباره ي يهوديها آيه ي 64 سوره ي مباركه ي «مائده» اين است كه ﴿وَأَلْقَيْنَا بَيْنَهُمُ الْعَدَاوَةَ وَالْبَغْضَاءَ إِلَي يَوْمِ الْقِيَامَةِ﴾ ما نصيحت كرديم، موعظه فرستاديم، معجزه فرستاديم، كرامت فرستاديم، مَنّ و سلوي فرستاديم، بركات ظاهر فرستاديم، بركات باطن فرستاديم اينها به جان هم افتادند همه ي راههاي حق را به سوي اينها باز كرديم اينها بيراهه رفتند از آن به بعد ما اينها را به جان هم انداختيم ما القا كرديم ﴿وَأَلْقَيْنَا بَيْنَهُمُ الْعَدَاوَةَ وَالْبَغْضَاءَ إِلَي يَوْمِ الْقِيَامَةِ﴾ مشابه اين كمي رقيقتر درباره ي مسيحيهاست در همين سوره ي مباركه ي «مائده» آنجا دارد ﴿فَأَغْرَيْنَا بَيْنَهُمُ الْعَدَاوَةَ وَالْبَغْضَاءَ إِلَي يَوْمِ الْقِيَامَةِ﴾[3] اغرا يك مقدار رقيقتر از القاست اين قِسم سوم تنها راهش ناله و ضجّه شبانه است كه خدايا مشكل ما را حل كن «ألّف بيننا»، «غيّر سوء حالنا بحُسن حالك»، «أصلح كلّ فاسدٍ مِن امور المسلمين»[4] راهش اين است آن وقت آن راه را به آدم نشان ميدهد. اما در بخشهايي كه در اين قسمت فرمود ما مودّت قرار ميدهيم در قبال مودّت، عداوت هست مثل همينجا چه درباره ي يهوديها، چه درباره ي مسيحيها فرمود ما كينه را در بين اينها قرار داديم خب اين عذاب الهي است ديگر بدخواهي را و بَغضا را و عداوت را در بين اينها قرار داديم پس يك عدّه ﴿سَيَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدّاً﴾ درباره ي عده ي ديگر ﴿أَلْقَيْنَا بَيْنَهُمُ الْعَدَاوَةَ وَالْبَغْضَاءَ﴾ يك، ﴿فَأَغْرَيْنَا بَيْنَهُمُ الْعَدَاوَةَ وَالْبَغْضَاءَ﴾ دو، پس دوستي و دشمني به دست اوست كه اين قِسم سوم است و كسبي نيست عذاب الهي است اين عذاب الهي را از راه ديگر بايد درمان كرد.
پرسش:...
پاسخ: بله خب ديگر، ديگر فرقي نميكند كه اين عذاب الهي مخصوصاً وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود هر بلايي كه بر سر يهوديها آمد دامنگير امّت من هم ميشود خب، اين خطر هست براي هميشه ولي آن ناله هم هست آن در هم باز است آن سحرخيزي هم باز است سختتر از اين را هم خدا برطرف ميكند آن درد اين هم درمان. در جريان پس محبّت و مودّت اين است درباره ي ترس و آرامش، درباره ي ترس فرمود ما يكي از علل پيروزي مسلمانها همين است كه ما رعب اينها را در دلهاي كفّار قرار داديم ﴿قَذَفَ فِي قُلُوبِهِمُ الْرُّعْبَ﴾[5] از وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) هست درباره ي خود حضرت امير(سلام الله عليه) هم هست كه «أنا نصرتُ بالرعب»[6] يعني ما وقتي وارد ميدان شديم ترس ما در دلهاي ديگران مستقر ميشود در جريان حضرت امير هم همين است وقتي كفار ميفهميدند علي پرچم راگرفته خيليها فرار ميكردند منصور بالرعب است وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) هم همين طور فرمود ما «نُصرت بالرعب» در سوره ي مباركه ي «حشر» فرمود: ﴿قَذَفَ فِي قُلُوبِهِمُ الْرُّعْبَ﴾ سرّ پيروزي شما مسلمانهاي كوخنشين بر يهوديهاي كاخنشين همين بود كه ترسِ شما را ما در دلهاي اينها مستقر كرديم در سوره ي مباركه ي «حشر» فرمود: ﴿قَذَفَ فِي قُلُوبِهِمُ الْرُّعْبَ﴾ آيه ي دو سوره ي مباركه ي «حشر» اين انقلاب اسلامي ما هم نظير انقلاب اسلامي وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) بود خدا فرمود ما كاري كرديم كه نه دوست خيال ميكرد نه دشمن، در جريان پيروزي انقلاب اسلامي هم همين طور بود هيچ دوستي خيال نميكرد كه انقلاب به اين زودي به ثمر ميرسد هيچ دشمن هم خيال نميكرد آيه دوم سوره ي مباركه ي «حشر» اين است كه شما يادتان هست هر وقت نسيه ميخواستيد ميرفتيد از اين سرمايهداران يهود ميگرفتيد آن هم به زحمت به شما نسيه ميدادند آن هم با وام با ربا شما كوخنشين بوديد آنها كاخنشين شما كه حِصن نداشتيد، قلعه نداشتيد، دژ نداشتيد ﴿هُوَ الَّذِي أَخْرَجَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ مِن دِيَارِهِمْ لِأَوَّلِ الْحَشْرِ﴾[7] اينكه ميگويند اوّلين بار، اوّلين بار اين است يك وقت است انسان اوّليت زماني دارد خب اوّليت زماني خيلي فخر نيست كسي ميخواهد وارد درس بشود يا وارد مدرسه بشود در باز است يا او بيكار است زودتر ميآيد اين نشانه ي فخر نيست اما يك وقت است كسي براي اوّلين بار كه مقدور ديگران نيست يا از نظر علم و ادراك مقدور نيست يا از نظر همّت و شجاعت مقدور نيست كسي اوّلين بار اين كار را ميكند اين فخر است فخرِ ما شيعهها اين است كه وجود مبارك حضرت امير اوّلين مسلمان است خيليها نميفهميدند اسلام چيست برخيها هم كه ميفهميدند آن شهامت را نداشتند و وجود مبارك حضرت امير اوّلين مسلمان است اين اول، اول از همين اول سوره ي مباركه ي «حشر» گرفته شد فرمود اوّلين باري كه در حجاز ما كوخنشين را بر كاخنشين مسلّط كرديم ما بوديم ما اين وامگيرها و نسيهبخورها را بر سرمايهدارها پيروز كرديم ما بوديم، ما اين پابرهنهها را بر آن قدرتمندها پيروز كرديم ما بوديم، اوّلين بار ما اين كار را كرديم بعد شما رشد كرديد، ترقّي كرديد در جنگهاي بعدي پيروز شديد ﴿هُوَ الَّذِي أَخْرَجَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ مِن دِيَارِهِمْ لِأَوَّلِ الْحَشْرِ﴾ «حشر» يعني كوچاندن فرمود چرا اوّلين بار ما آن كار را كرديم براي اينكه ﴿مَا ظَنَنتُمْ أَن يَخْرُجُوا﴾ شما فكر نميكرديد اينها كه كاخنشيناند حِصن دارند قلعه دارند اينها فرار ميكنند ﴿وَظَنُّوا أَنَّهُم مَانِعَتُهُمْ حُصُونُهُم مِنَ اللَّهِ﴾ آنها هم هرگز فكر نميكردند كه متواري ميشوند آخر چطور يك آدم نسيهبخور، كوخنشين، پابرهنه با دست خالي با چوبدستي بر كساني كه شمشير به دستاند و قلعهدارند و سرمايهدارند پيروز بشود اصلاً باوركردني نيست فرمود ما كاري كرديم كه نه دوست باور ميكرد نه دشمن مثل همين انقلاب اسلامي خب حيف است آدم اين را از دست بدهد خداي ناكرده اگر كمي آسيب ببيند اين جريان صفوي نيست كه بعد از او زندي بيايد، قجر بيايد، پهلوي بيايد، يك كس ديگر بيايد اگر ـ معاذ الله ـ ضربه ديد رفت كه رفت خدا آن روز را نياورد اين رهبر را، اين نظام را، اين دولت را، اين ملت را بايد با دعا حفظ كرد و اگر اختلافي هست برابر قانون و چيزي كه رهبري فرمودند عمل كرد مواظب باشيم خداي ناكرده اين مثل صفوي نيست يا زندي نيست يا قجر نيست يا پهلوي نيست كه يكي برود ديگري بيايد اگر خداي ناكرده آسيب ديد، ديد خدايا تو را به عصمت زهرا اين نظام را حفظ بكن!
خب، فرمود اين كار را ما كرديم هيچ كس باور نميكرد ﴿وَظَنُّوا أَنَّهُم مَانِعَتُهُمْ حُصُونُهُم مِنَ اللَّهِ﴾ ما چه كار كرديم؟ شمشير داديم به اينها نه، اين كوخنشين را كاخنشين كرديم نه، به اينها وسايل دفاعي داديم نه، چه كار كرديم؟﴿فَأَتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ حَيْثُ لَمْ يَحْتَسِبُوا وَقَذَفَ فِي قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ يُخْرِبُونَ بُيُوتَهُم بِأَيْدِيهِمْ وَأَيْدِي الْمُؤْمِنِينَ﴾[8] ما ترسِ مؤمنين را در دلهاي اينها القا كرديم اينها براي اينكه زود فرار كنند قصرهاي خودشان، قلعههاي خودشان را فرار كردند و گريختند اين اوّلين بار در حجاز ما اين كار را كرديم اين است خب، پس قذف رعب، القاي ترس به دست اوست القاي امن هم به دست اوست در جريان مادر حضرت موسي(سلام الله عليهما) فرمود ما دل او را آرام كرديم خب بالأخره آدم به زحمت فرزندي را از ترس به بار بياورد بعد به او بگويند اين را بينداز بگذار در جعبه بينداز در اين درياي روان كدام مادر اين كار را ميكند با دست خودش، ما قلب او را آرام كرديم به او گفتيم جعبه فراهم بكن اين بچه را بگذار در جعبه بينداز در دريا به ما بده ما اين را پيغمبر ميكنيم به تو برميگردانيم اين كار به دست احدي نيست ديگر فرمود آيه ي ده سوره ي مباركه ي «قصص» ﴿وَأَصْبَحَ فُؤَادُ أُمِّ مُوسَي فَارِغاً إِن كَادَتْ لَتُبْدِي بِهِ لَوْلاَ أَن رَّبَطْنَا عَلَي قَلْبِهَا﴾ اگر ما قلب را به خودمان مرتبط نميكرديم اگر او يا الله، يا الله نميگفت و اگر قلب را به خودمان نميبستيم خب اين خالي ميشد ديگر چطوري آدم يك مادر عمداً اين را بيندازد در دريا كه معلوم نيست كجا ميرود آنجا كه بچه را ميكُشتند بالأخره به مادر ميدادند او كنار قبرش ميرفت ديگر، جايي دفن ميكرد اما الآن بدهد به دريا يعني چه، فرمود ما به او گفتيم آرام باش به تو برميگردانيم پس او گاهي دل را نرم ميكند گاهي سخت ميكند ﴿جَعَلْنَا قُلُوبَهُمْ قَاسِيَةً﴾[9] گاهي دل را ميترساند گاهي دل را آرام ميكند، گاهي دلها را با هم درگير ميكند گاهي دلها را به هم مرتبط ميكند اين كارهاي اوست همه ي نمونهها را ذكر كرده لذا اين كتاب قابل فهم براي همه است درست است كه او مقلّبالقلوب است همين كه بفرمايند مقلّبالقلوب است قابل فهم براي خيليها نيست اما با اين قصّهها، با اين دستورها، با اين ذكر مَثلها، با اين شواهدها براي همه قابل فهم است. فرمود:﴿وَأَصْبَحَ فُؤَادُ أُمِّ مُوسَي فَارِغاً إِن كَادَتْ لَتُبْدِي بِهِ لَوْلاَ أَن رَّبَطْنَا عَلَي قَلْبِهَا لِتَكونَ مِنَ المُؤمِنين﴾[10] پس ما گاهي نرم ميكنيم گاهي سخت ﴿جَعَلْنَا قُلُوبَهُمْ قَاسِيَةً﴾ ميكنيم گاهي نرم ميكنيم، گاهي ميترسانيم گاهي آرام ميكنيم، گاهي قذف رعب ميكنيم گاهي القاي محبّت ميكنيم، گاهي مودّت ميدهيم گاهي دشمني را در بين اينها به عنوان كيفر گسترش ميدهيم خب اين كارها را ذات اقدس الهي در موارد گوناگون انجام داده پس او ﴿سَيَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدّاً﴾ پس مودّت به دست اوست اگر مودّت الهي هست درست است و اگر مودّت فرشتههاست درست است و اگر مودّت اهل جنّت است درست است اينها چون حذف متعلّق دليل بر عموم است در سوره ي مباركه ي «مائده» آيه ي 54 فرمود: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا مَنْ يَرْتَدَّ مِنْكُمْ عَن دِينِهِ فَسَوْفَ يَأْتِي اللّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَيُحِبُّونَه﴾ُ فرمود حالا اسلام آمده شما ياري نكرديد خب بشر كه تمام نشده من يك عدّه را ميآورم بهتر از شما ولي دلمان ميخواهد اين دين به دست شما آبياري بشود ﴿إِن تَتَوَلَّوْا يَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَيْرَكُمْ ثُمَّ لاَ يَكُونُوا أَمْثَالَكُم﴾[11] معاذ الله ـ كسي خيال نكند حالا اگر ما انقلاب را ياري نكرديم تمام ميشود وعده ي الهي هست عمده خسارت خود ماست فرمود شما نشد ديگري ﴿إِن تَتَوَلَّوْا يَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَيْرَكُمْ ثُمَّ لاَ يَكُونُوا أَمْثَالَكُم﴾ اينجا هم در آيه ي 54 سوره ي مباركه ي «مائده» فرمود: ﴿فَسَوْفَ يَأْتِي اللّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَيُحِبُّونَهُ﴾ كه در ذيل اين آيه نقل شده است وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) دست روي دوش سلمان گذاشت فرمود قوم اين شخصاند كه هم مُحبّ خدايند هم محبوب خدايند خب پس معلوم ميشود خدا به عدهاي علاقهمند است اگر خدا دوست يك عده است آن حذف متعلّق هم دليل بر عموم است شامل اين مورد هم ميشود ﴿سَيَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدّاً﴾ مودّتش را هم بر پيش خودش قرار ميدهد هم پيش فرشتهها قرار ميدهد هم پيش بهشتيها قرار ميدهد هم پيش مؤمنين پس معلوم ميشود يك عدّه محبوب خدايند و اصل كلي را در سوره ي مباركه ي «آلعمران» آنجا مشخص كرد كه اگر كسي بخواهد محبوب من بشود بايد پيرو حبيب من باشد اين حبيب من واسطةالعِقد است حلقه ي مرتبط بين من و بين مردم در مدار محبّت حبيب من است آيه ي 31 سوره ي «آلعمران» اين است كه ﴿قُلْ إِن كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللّهُ﴾ يك وقت است ميفرمايد اگر مؤمن بوديد عمل صالح كرديد بهشت ميرويد آن يك سلسله پاداش است يك وقت ميفرمايد اگر مؤمن بوديد پيرو حبيب من بوديد محبوب من ميشويد اگر كسي محبوب خدا شد ممكن است قُرب نوافل شامل حالش بشود ﴿إِن كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللّهُ﴾ خب چه چيزي بالاتر از اين كه انسان محبوب خداي سبحان بشود ملاحظه فرموديد كه گاهي يك مطلب عميق را به عنوان اصل ذكر ميكند آن وقت با شواهد با آيات با تشبيه با تمثيل با قصّه و داستانهاي ديگر اين را تبيين ميكند لذا در همين بخش فرمود: ﴿فَإِنَّمَا يَسَّرْنَاهُ بِلِسَانِكَ﴾ خب ديگر حالا براي آدم بيّنالرشد ميشود كه چطور انسان محبوب خدا ميشود قلب در اختيار كيست و مانند آن، فرمود اين معارف را ما گفتيم ﴿لِتُبَشِّرَ بِهِ الْمُتَّقِينَ وَتُنذِرَ بِهِ قَوْماً لُّدّاً﴾ بشارت به عموم هست ولي متّقيان بهره ميبرند انذار براي عموم است ولي دامنگير آن ﴿أَلَدُّ الْخِصَامِ﴾[12] ميشود آنها گرفتار ميشوند براي اينكه اين قوم لُدّ را بفهماني كه ماندني نيستند اين جمله را هم بگوييم ﴿وَكَمْ أَهْلَكْنَا قَبْلَهُم مِن قَرْنٍ﴾ كه ﴿هَلْ تُحِسُّ مِنْهُم مِنْ أَحَدٍ أَوْ تَسْمَعُ لَهُمْ رِكْزَاً﴾ يا با عذاب الهي از بين رفتند يا بالأخره ما عذابشان را به برزخ و قيامت مبدّل كرديم و در دنيا به طور عادي مُردند اين سوره ي مباركه ي «مريم» مطالب فراواني داشت كه سي مطلبش را در بعضي از كتابها خلاصهبندي كردند اجمالش اين است كه اين سوره ي مباركه ي «مريم» از جريان مريم(سلام الله عليها) شروع شده به عنوان ذكر رحمت و جريان زكريا را ذكر فرمود، مناجات زكريا را ذكر فرمود، بخشش يحيي(سلام الله عليها) را ذكر كرد بعد از جريان حضرت يحيي، جريان عيسي(سلام الله عليه) را ذكر كرد، آيت و علامت وجود مبارك عيسي را ذكر كرد آن معجزه بودن حضرت زكريا را يادآور شد به يحيي(سلام الله عليه) فرمود همين كتابي را كه ما فرستاديم نه براي تو، اين كتاب را ﴿خُذِ الْكِتَابَ بِقُوَّةٍ﴾[13] سفارش به احسان به پدر و مادر جزء دستورات بينالمللي است ملاحظه ميفرماييد هيچ ملّتي نيست مگر اينكه خداي سبحان در آنجا مسئله ي احترام به پدر و مادر را مطرح كرده اينكه فرمود: ﴿لِتُبَشِّرَ بِهِ الْمُتَّقِينَ وَتُنذِرَ بِهِ قَوْماً لُّدّاً﴾قابل فهم باشد براي همه براي اينكه هم احكام محلّي را فرموده هم احكام منطقهاي را هم احكام بينالمللي را بالأخره انسان يا مسلمان است يا موحّد است يهودي، مسيحي، زرتشتي و مانند آن است يا كافر حالا كافر باشد بالأخره اسلام براي كافر يك زندگي مسالمتآميز دارد يا ندارد خب يقيناً دارد اگر اين ﴿هُديً لِلنَّاسِ﴾ است، ﴿نَذِيراً لِلْبَشَرِ﴾[14] است عدّهاي كافرند چگونه خودشان راحت باشند چگونه ما با آنها زندگي كنيم اين بيان نوراني حضرت سيّدالشهداء همين بخش را به عهده دارد فرمود حالا بسيار خب كافريد اما «إن لم يكن لكم دين و كنتم لا تخافون المعاد فكونوا أحراراً في دنياكم»[15] هم شما خودتان راحتيد هم با ديگران از دست شما راحتاند اينچنين نيست كه اگر كسي كافر بود قرآن براي او برنامه نداشته باشد طبق همين آيه هفت و هشت سوره ي مباركه ي «ممتحنه» در قانون اساسي ما هم آمده كه ما با كفار چگونه برخورد كنيم در قانون اساسي ما همين آيه ي هفت و هشت سوره ي مباركه ي «ممتحنه» آمده آن كفاري كه كاري با ما ندارند نه توطئه ميكنند نه تحريم دارند نه زحمتي براي ما ايجاد ميكنند فرمود با اينها رابطه ي عادلانه داشته باشيد ﴿لَا يَنْهَاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِينَ لَمْ يُقَاتِلُوكُمْ فِي الدِّينِ﴾[16] اينها كه قتال نميكنند، توطئه نميكنند، تحريم ندارند، مزاحم شما نيستند خدا نهي نكرده كه با آنها رابطه داشته باشيد آنها كه رابطه داريد رابطه ي عادلانه داشته باشيد ﴿وَتُقْسِطُوا إِلَيْهِمْ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ﴾ نسبت به خود آنها هم فرمود بالأخره شما وظيفهتان اين است اين ميشود كتاب جهاني ﴿رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ﴾[17] معناي ﴿رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ﴾ اين نيست كه فقط براي مسلمانها رحمت است خير، اگر كسي كافر بود قرآن براي او برنامه دارد كه خودشان چطور زندگي بكنند ما با آنها چطور زندگي ميكنيم اينچنين نيست كه حالا اگر كسي كافر بود خدا براي او براي تأمين رفاه دنياي او برنامه نداشته باشد اين سخن نوراني حضرت سيّدالشهداء هم از اينجا گرفته شده كه بالأخره شما حالا كافر ميخواهيد خوب زندگي كنيد يا نكنيد اگر بخواهيد خوب زندگي كنيد بايد احرار و آزاد باشيد اين مسئله ي حريّت، مسئله ي امانت، مسئله ي ترك خيانت، مسئله ي ترك ظلم اينها جزء حقوق بينالمللي اسلام است احترام به پدر و مادر هم همين است در جريان احترام به پدر و مادر در سوره ي مباركه ي «لقمان» و امثال «لقمان» آمده حالا بسيار خب پدر كافر، مادر كافر انسان كه نبايد خانه قهر بكند به نام فراري از منزل كه، فرمود: ﴿وَصَاحِبْهُمَا فِي الدُّنْيَا مَعْرُوفاً﴾[18] حالا اگر پدر مشرك است و مادر هم مشرك است و اصرار دارند كه پسر دست از اسلام بكشد فرمود: ﴿وَإِن جَاهَدَاكَ عَلَي أَن تُشْرِكَ بِي مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ فَلاَ تُطِعْهُمَا﴾ اما ﴿وَصَاحِبْهُمَا فِي الدُّنْيَا مَعْرُوفاً﴾ فرار از منزل ممنوع است نگو حالا پدر كافر است مادر كافر است من رها كنم خير، باش اينها را پذيرايي كن زندگي اينها را تأمين كن اين ميشود دين جهاني براي هر كسي برنامهاي قرار داده لذا فرمود اين كتاب به لسان تو تبيين شده و دركش هم آسان است بعد از جريان حضرت يحيي، بعد از جريان حضرت عيسي، سفارش به پدر و مادر و رعايت روز ميلاد و حيات بين ميلاد و موت و جريان مرگ را به طور كامل مشخص فرمود آن معجزه ي حضرت مريم و بارداري مريم و زايمان حضرت عيسي را مشخص فرمود معجزه ي حضرت عيسي درباره ي حالا يا ارهاص بود يا معجزه ي مريم و عيسي(سلام الله عليهما) بود كه درخت خشك با تكان دادن مريم(سلام الله عليها) بارور شد و ميوه داد اينها را هم ذكر فرمود و اينكه همه ي ما درباره ي وجود مبارك حضرت سيّدالشهداء(سلام الله عليه) عرض ميكنيم «السلامُ عليك يا وارث عيسي» ما هم موظّفيم وارث عيسي باشيم منتها به هر اندازهاي كه به انبيا ارتباط داريم به همان اندازه ارث ميبريم اگر وجود مبارك عيسي فرمود: ﴿وَجَعَلَنِي مُبَارَكاً أَيْنَ مَا كُنتُ﴾[19] ما هم وارث حضرت عيسي بايد باشيم هر جا هستيم منشأ خير و بركت باشيم نگوييم كار ما اين است به ما چه، نه خير هم به ما چه هم به تو چه هم به او چه، اين كارِ مردم راه انداختن ميشود ﴿وَجَعَلَنِي مُبَارَكاً أَيْنَ مَا كُنتُ﴾ كه وجود مبارك امام صادق(سلام الله عليه) فرمود: «نفّاعاً»[20] آدم هر جا هست منشأ نفع و بركت باشد اين وارث حضرت عيسي بودن است، وارث حضرت موسي بودن است، اين وارث حضرت موسي وارث حضرت عيسي مخصوص سيّدالشهداء(سلام الله عليهم اجمعين) نيست خب آن مقام بالاترش البته براي اينهاست اما همه ي ما موظّفيم كه وارث آنها باشيم چون «العلماء ورثة الأنبياء»[21] اين «العلماء ورثة الأنبياء» كه مخصوص ائمه(عليهم السلام) نيست آنها خودشان از راه وحي و الهام الهي خيلي از چيزها را ميفهمند اما همه ي ما موظّفيم اين راه را طي بكنيم جريان استحاله ي شرك بطلان شرك و امثال ذلك را هم فرمود، مسئله ي معاد را مكرّر ذكر فرمود براي اينكه مهمترين عامل اخلاقي همان مسئله ي معاد است گرچه مسئله ي مبدأ اثر علمي دارد اما اثر عملي وابسته به جريان معاد است در حجاز مشركين خدا را به عنوان الله قبول داشتند، به عنوان الرحمن قبول داشتند اما به عنوان ربّ و اله نميگفتند او اله ماست او ربّ ماست قرآن فرمود اگر الله را قبول داريد الله همه ي اين كمالات و اسما را داراست، اگر الرحمن را قبول داريم الرحمن همه ي اين كمالات را داراست ﴿قُلِ ادْعُوا اللَّهَ أَوِ ادْعُوا الرَّحْمَانَ أَيّاً مَا تَدْعُوا فَلَهُ الْأَسْماءُ الْحُسْنَي﴾[22] آنها ميگفتند الله، ميگفتند الرحمن اما نميگفتند ربّنا، الهنا، الهشان همان بتهايي بود كه ميپرستيدند. جريان انبيا را يكي پس از ديگري ذكر فرمود، خصوصيت آنها را ذكر فرمود، جريان وحييابي وجود مبارك موساي كليم را ذكر كرد، اسماعيل صادقالوعد فرمود، ادريس كه از رفعت مكان برخوردار بود فرمود، بعد فرمود عدّهاي متأسفانه به دنبال اينها آمدند كه راه اينها را ادامه ندادند خب، اينهايي كه ﴿فَخَلَفَ مِن بَعْدِهِمْ خَلْفٌ أَضَاعُوا الصَّلاَةَ وَاتَّبَعُوا الشَّهَوَاتِ فَسَوْفَ يَلْقَوْنَ غَيّاً﴾[23] حرفي است آموزنده براي هر عصر و مصري كه اگر خداي ناكرده ما هم راه پيشينيانمان را در اين انقلاب نرويم همين مشكل را پيدا ميكنيم. بهشت را ذكر فرمود، خصوصيات بهشت را ذكر فرمود اين آيه مثلاً آيه ي 64 سوره ي مباركه ي «مريم» كه ما گرچه خيلي بحث كرديم اما براي بسياري، براي بسيار يعني براي بسياري حل نشده است ولي خب مطالب ديگر اين را ميتواند حل بكند كه فرشتهها ميگويند ﴿وَمَا نَتَنَزَّلُ إِلَّا بِأَمْرِ رَبِّكَ لَهُ مَا بَيْنَ أَيْدِينَا وَمَا خَلْفَنَا وَمَا بَيْنَ ذلِكَ﴾[24] چه ميماند براي فرشته، قبلش براي خدا، بعدش براي خدا، بين قبل و بعد هويّت آدم است اين براي خداست اين ميشود مقام فنا شما ده بار هم اين را براي يك طلبه ي عادي بگويي قابل فهم نيست كه همه ي اين هويّت ما براي اوست چون شما ميبينيد در تفسيري مثل زمخشري مثل فخررازي اينها همهاش را به بيرون ذات معنا ميكنند ﴿لَهُ مَا بَيْنَ أَيْدِينَا﴾ يعني گذشته، حال، آينده و حال در حالي كه اين چيز ديگر است آيه چيز ديگر ميخواهد بگويد مبادي قبلي ما براي خداست، مآثر و آثار بعدي براي خداست، بين علّت قبلي و معلول بعدي هويّت ما براي اوست اينها همه ي اينها را به زمان و زمين زدند گذشته براي خدا، آينده براي خدا، حال براي خدا خب، بنابراين فرمود خداي سبحان شريكي ندارد، مَثيلي ندارد و مانند آن، حشر يقيني است مهمترين عامل تربيت مسئله ي حشر است اثر علمي براي اعتقاد به مبدأ بار هست همين اعتقاد به مبدأ در مشركين هم بود ديگر آنها قبول داشتند الله موجود است يك، واجبالوجود است دو، خالق كل است سه، ربّالأرباب است چهار، مدير كلّ آلهه است پنج، همه ي اينها را قبول داشتند اما مسئوليّت ما با چه كسي است با اين بتهاست، بعد از مرگ چه ميشويم هيچ ﴿إِنْ هِيَ إِلَّا حَيَاتُنَا الدُّنْيَا﴾[25] خب اگر كسي خداي ناكرده عقيده و مسئوليت نداشته باشد رهاست ديگر آدم رها را كه نميشود با موعظه شما اين را به بند بكشي كه مهمترين عاملي كه انسان را متخلِّق به اخلاق الهي ميكند اين است كه بداند اين عمل زنده است دامنگير او ميشود اين را اگر رها كني چه ميشود ﴿لِيَفْجُرَ أَمَامَهُ﴾[26] ميشود اثر اعتقاد به مرگ و برزخ و قيامت و حساب و بهشت و جهنم اين خيلي بيشتر از آثار ديگر است در سوره ي مباركه ي «ص» فرمود اينها گرفتار جهنّم ميشوند ﴿بِمَا نَسُوا يَوْمَ الْحِسَابِ﴾[27] چون قيامت را فراموش كردند اينها چرا به دنبال هوس افتادند ﴿بِمَا نَسُوا يَوْمَ الْحِسَابِ﴾ برهان قرآن اين است چون مسئوليّت يادشان رفته نميدانند در برابر اين عمل بايد پاسخ بدهند جلويشان باز شد اينكه ميگويند هر كاري ميكنيد اول بگوييد «بسم الله» مرگ از نظرتان نرود بيشتري چيزي كه انسان بايد مداوم با او باشد مرگ است از همين قبيل است آنگاه فرمود معيار ارزش كوثر است و نه تكاثر اين يك بحث روز است ديگر نه بحث امروز است بحث ديروز، بحث فردا الي يوم القيامه آنها ميگفتند كه ﴿أَحْسَنُ أَثَاثاً وَرِءْياً﴾[28] تأخير افتادن ازدواج براي همين است، تجمّلگرايي براي همين است، در سوره ي مباركه ي «نحل» از حضرت امير(سلام الله عليه) نقل شده است كه اينكه خدا فرمود من به مؤمني كه عمل صالح بكند ﴿فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَيَاةً طَيِّبَةً وَلَنَجْزِيَنَّهُمْ أَجْرَهُم﴾[29] خب آخر ما در زيارتها ميگوييم «كلامكم نور» بعد ميگوييم شيعهايم بعد مشكل ما اين است كه سنّ ازدواج رفته بالا خب چرا، براي اينكه پدر و مادر از آن طرف دست بچهها را نميگيرند اينها هم از طرفي گرفتار تجمّلاند همهشان گرفتار ﴿أَحْسَنُ أَثَاثاً وَرِءْياً﴾ هستند اين مشكل جامعه شد اگر قرآن حرف روز را ميزند ميگويد ﴿أَحْسَنُ أَثَاثاً وَرِءْياً﴾ را بگذاريد كنار ببين كه چه چيزي نزد خدا ارزش دارد با همان قناعت زندگي ميكنيد اگر فرزندي پيدا كرديد تمام لذايذ زندگي را با آن فرزند تأمين ميكنيد به دنبال كوثر باشيد و نه تكاثر وگرنه خطر دامنگير همه ميشود اين﴿أَحْسَنُ أَثَاثاً وَرِءْياً﴾ را فرمود كه ﴿شَرٌّ مَكَاناً﴾[30] را به دنبال دارد بعد از اين بخش فرمود اينها به غير خدا پناهنده شدند تا عزّت پيدا كنند اين عزّت دروغ است يك، هر دروغي راستي دارد دو، اگر عزّت اينها كاذب بود ذلّت اينها صادق است سه، قيامت ظرف ظهور حق و صِدق است چهار، اينها در قيامت ﴿عَذَابِ الْهُونِ﴾[31] «هون» يعني رسوايي و خِزي و ذلّت عذاب مُهين دارند پنج، خب اگر كسي عزيز بيجهت بود ذليل با جهت است ديگر نميشود هر دو دروغ باشد كه ذليل با جهت شد در قيامت كه حق ظهور ميكند ذلّت او ظهور ميكند حالا غير از جريان جهنّم فرمود: ﴿الْعَذَابِ الْهُونِ﴾ اينها رسوا هستند، خارند، فرومايهاند اين طور نيست كه اينها را به جهنم ببرد اين راهِ جهنم را گُم كرده است كور هم هست راه جهنم هم گم كرده حالا ميخواهد برود جهنم بلد نيست خب ديگر عذاب فوق عذاب است ديگر. فرمود عدهاي گرفتار عزّت دروغاند و مبتلا به ذلّت صادق حرفي كه آنها زدند حرفي است كه اگر جهان درك ميكرد متلاشي ميشد ﴿تَكَادُ السَّمَاوَاتُ يَتَفَطَّرْنَ﴾[32] بعد فرمود همهتان تنها بايد بياييد خب آدم اگر همين در همين يك صفحه آن روز شمرده شده هشت بار ذات اقدس الهي نام ﴿الرَّحْمنِ﴾ را برده خب اگر با الرحمن كار داريد رحمت او فراوان است فراگير هم هست در بخشهاي سوره ي مباركه ي «انعام» و اينها گذشت فرمود ما گاهي اينها را فشار ميدهيم كه اينها ناله كنند ﴿تَضَرَّعُوا﴾[33] خب ما شما را فشار داديم كه بگوييد «يا الله» خب چرا نگفتيد چرا ضراعت نكرديد، تضرّع نكرديد ﴿تَضَرَّعُوا﴾ خب يقيناً اين ذات اقدس الهي اين تضرّع را پاسخ مثبت ميدهد ديگر اميدواريم ذات اقدس الهي به همه ي شما و نظام و دولت و ملّت و رهبر ما سعادت و سيادت دنيا و آخرت عطا بكند.