درس تفسیر آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

88/10/21

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: آيات 83 تا 95 سوره مريم

 

﴿‌أَلَمْ تَرَ أَنَّا أَرْسَلْنَا الشَّيَاطِينَ عَلَي الْكَافِرِينَ تَؤُزُّهُمْ أَزّاً﴾ ﴿فَلاَ تَعْجَلْ عَلَيْهِمْ إِنَّمَا نَعُدُّ لَهُمْ عَدّاً﴾ ﴿يَوْمَ نحْشُرُ الْمُتَّقِينَ إِلَي الرَّحْمنِ وَفْداً﴾ ﴿وَنَسُوقُ الْمُجْرِمِينَ إِلَي جَهَنَّمَ وِرْداً﴾ ﴿لاَّ يَمْلِكُونَ الشَّفَاعَةَ إِلَّا مَنِ اتَّخَذَ عِندَ الرَّحْمنِ عَهْداً﴾ ﴿وَقَالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمنُ وَلَداً﴾ ﴿لَّقَدْ جِئْتُمْ شَيْئاً إِدّاً﴾ ﴿تَكَادُ السَّماوَاتُ يَتَفَطَّرْنَ مِنْهُ وَتَنشَقُّ الْأَرْضُ وَتَخِرُّ الْجِبَالُ هَدّاً﴾ ﴿أَن دَعَوْا لِلرَّحْمنِ وَلَداً﴾ ﴿وَمَا يَنبَغِي لِلرَّحْمنِ أَن يَتَّخِذَ وَلَداً﴾ ﴿إِن كُلُّ مَن فِي السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ إِلَّا آتِي الرَّحْمنِ عَبْداً﴾ ﴿لَقَدْأَحْصَاهُمْ‌وَعَدَّهُمْ‌عَدّاً﴾﴿وَكُلُّهُمْ‌آتِيهِ‌يَوْمَ‌الْقِيَامَةِفَرْداً﴾

 

چون سوره ي مباركه ي «مريم» در مكّه نازل شد و مطالب محوري سوَر مكّي اصول دين بود يعني توحيد و وحي و نبوّت بخشي از اين آيات مربوط به جريان توحيد است بخشي مربوط به نبوّت بخشي هم مربوط به معاد. مشركان حجاز مبتلا بودند به وثنيّت و صنميّت و گاهي معتقد بودند كه فرشتگان فرزندان پروردگارند قرآن كريم همه ي اين توهّمات و شبهات را ابطال كرد و ابطال مي‌كند فرمود اين بيراهه رفتنِ اينها و حرفهاي بي‌دليل گفتنِ اينها نشان آن است كه شيطان اينها را آشفته كرده حرفهاي شيطاني مي‌زنند آن هم آشفته و اين شيطان‌زدگي در اثر آن است كه خود اينها رهبران الهي را رها كردند به دام شيطنت شيطان افتادند چون اينها به دام شيطنت شيطان افتادند ما بين اينها و بين شيطان رابطه برقرار كرديم شيطان را آزاد گذاشتيم به تعبير مرحوم شيخ طوسي(رضوان الله عليه) در تبيان مي‌فرمايد وقتي كه ما كلب معلَّم را براي گرفتن يك صيد مي‌فرستيم يعني جلويش را باز مي‌كنيم همين و اين هم به عنوان كيفر هست نه كارِ ابتدايي پس اين اضلال و اين اغوا، اغواي كيفري است نه ابتدايي چون ابتدائاً خداي سبحان شيطان را براي كسي نمي‌فرستد. دو، خود آنها آمدند شيطان را به عنوان سرپرست پذيرفتند و ما هر چه نهي از منكر كرديم نپذيرفتند راه توبه را باز كرديم برنگشتند از آن به بعد بين اينها و بين شياطين ما مانع را برداشتيم همين حد آن هم اين كار اضلال كيفري است. اين مطالب مبسوطاً در سوره ي مباركه ي «اعراف» گذشت در سوره ي «اعراف» آيه ي 27 و همچنين آيه ي 30 اين طور بود آيه ي 27 سوره ي «اعراف» اين است كه ﴿‌إِنَّا جَعَلْنَا الشَّيَاطِينَ أَوْلِيَاءَ لِلَّذِينَ لاَيُؤْمِنُونَ﴾ در غالب اين موارد با اينكه ممكن بود يا ممكن هست ضمير آورده بشودبه اسم ظاهر بسنده مي‌كنند براي اينكه سنداين حرف باشدمي‌فرمايد: «‌إِنَّاجَعَلْنَاالشَّيَاطِينَأَوْلِيَاءَلِلَّذِينَ لاَيُؤْمِنُونَ» كه هم فعل مضارع است كه مفيد استمرار است و هم اسم ظاهر اينها چون هرگز ايمان نمي‌آورند اين عدم ايمانشان مستمر است ما شياطين را واليان اينها قرار داديم بعد براي اينكه شفاف‌تر و روشن‌تر بشود مي‌فرمايد آنها اين را به عنوان وليّ قبول كردند ما هم راه را باز گذاشتيم در آيه ي سي مي‌فرمايد: ﴿‌فَرِيقاً هَدَي وَفَرِيقاً حَقَّ عَلَيْهِمُ الضَّلاَلَةُ﴾ چرا، چون ﴿‌إِنَّهُمُ اتَّخَذُوا الشَّيَاطِينَ أَوْلِيَاءَ مِن دُونِ اللّهِ﴾ اينها خدا و رهبران الهي را عمداً رها كردند تحت ولايت شيطان در آمدند شيطان را به عنوان والي پذيرفتند دليل ذكر مي‌كند مي‌گويد ﴿‌إِنَّهُمُ اتَّخَذُوا الشَّيَاطِينَ أَوْلِيَاءَ مِن دُونِ اللّهِ﴾ چون اينها ﴿‌اللّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا﴾»اين را قبول نكردند ما براي اينها اوليا فرستاديم گفتيم ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ﴾ قبول نكردند خودشان شياطين را به عنوان اوليا اتّخاذ كردند ما هم به تعبير مرحوم شيخ طوسي بين اينها و بين اين كلب معلّم مانع را برداشتيم همين، ﴿‌إِنَّهُمُ اتَّخَذُوا الشَّيَاطِينَ أَوْلِيَاءَ مِن دُونِ اللّهِ وَيَحْسَبُونَ أَنَّهُم مُهْتَدُونَ﴾ چون اين‌چنين است فرمودمااينهارادرقيامت به طرف جهنم سوق مي‌دهيم ﴿‌يَوْمَ نحْشُرُ الْمُتَّقِينَ إِلَي الرَّحْمنِ وَفْداً﴾ كه جمع وافد است ﴿‌وَنَسُوقُ الْمُجْرِمِينَ إِلَي جَهَنَّمَ وِرْداً﴾ در بحثهاي روايي روايات فراواني از فريقين نقل شده است تنها مربوط به ما شيعه‌ها نيست از شيعه و سنّي روايات نقل شده است كه آن ﴿‌وَنَسُوقُ الْمُجْرِمِينَ إِلَي جَهَنَّمَ وِرْداً﴾ براي پيروان علي‌بن‌ابي‌طالب(سلام الله عليه) است ﴿‌وَنَسُوقُ الْمُجْرِمِينَ إِلَي جَهَنَّمَ وِرْداً﴾ براي اعداي اين خاندان است. خب، بعد فرمود شما اينها را به عنوان شفيع قرار داديد البته به قيامت كه معتقد نبودند حالا در قيامت اگر بخواهيد از كمك اين بتها بهره‌اي بگيريد و طرْفي ببنديد اينها مالك شفاعت نيستند هيچ، نه هيچ كسي بدون اذن خدا حقّ شفاعت دارد كه بشود شافع نه كسي كه مرضيّ‌المذهب نيست مي‌تواند مشفوع‌له باشد كسي مشفوع‌له است كه «ارتضي الله دينهم»، ﴿‌لاَ يَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضَي﴾ يعني «ارتضي دينه» اينكه در تعقيبات بعضي از نمازها مي‌خوانيم «رضيتُ بالله ربّا و بمحمدٍ(صلّي الله عليه و آله و سلّم) رسولاً و نبيّا و بعليٍّ اماما» و همچنين اولادش هم به ولايت اينها به عنوان امامت اعتراف داريم ما راضي هستيم به ولايت اينها و خدا هم راضي است به ولايت اينها ما مي‌شويم مرتضي‌المذهب لذا اميد شفاعت داريم ﴿‌لاَ يَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضَي﴾ درباره ي ديگران اين‌چنين نيست فرمود: ﴿‌لاَّ يَمْلِكُونَ الشَّفَاعَةَ إِلَّا مَنِ اتَّخَذَ﴾ كه گفتند اين «‌مَنِ» محلاً منصوب است استثنايش هم منقطع است اين ﴿‌لاَّ يَمْلِكُونَ﴾ ضمير به آن آلهه ي مشركين برمي‌گردد آنها حقّ شفاعت ندارند فقط كسي حقّ شفاعت دارد كه عندالله عهدي را داشته باشد خداي سبحان به او اذن داشته باشد اگر او بخواهد شافع باشد بايد خدا اذن بدهد چون ﴿‌مَن ذَا الَّذِي يَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلَّا بِإِذْنِهِ﴾ اگر بخواهد مشفوع‌له باشد بايد مرتضي‌المذهب باشد كه ﴿‌لاَ يَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضَي﴾ اين «‌مَنِ» مي‌شود استثنايش منقطع ﴿‌لاَّ يَمْلِكُونَ الشَّفَاعَةَ إِلَّا مَنِ اتَّخَذَ عِندَ الرَّحْمنِ عَهْداً﴾ كه يكي از مصاديق عهد همان وصيّت است كه انسان هنگام مرگ آن جمله‌هايي كه در تفسيرهايي روايي مثل كنزالدقائق اينها اين وصيت‌نامه كه انسان مي‌گويد خدايا من به وحدانيت تو و نبوّت پيغمبر ولايت اهل بيت شهادت مي‌دهم اينها رادروصيت‌ذكرمي‌كندحاجاتش‌هم‌ذكرمي‌كند.

 

پرسش:...

پاسخ:آخرچون آنهااين آلهه رابه عنوان شفعاءقبول داشتندبحث در شفاعت متّقين و مجرمين و اينها نبود بحث در اين بود كه اينها اتّخذوا بتها را ﴿‌وَاتَّخَذُوا مِن دُونِ اللَّهِ آلِهَةً لِّيَكُونُوا لَهُمْ عِزّاً﴾ چون آنها آلهه را به عنوان ﴿‌مَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِيُقَرِّبُونَا إِلَي اللَّهِ زُلْفَي﴾[1] يك، ﴿‌هؤُلاَءِ شُفَعَاؤُنَا عِندَ اللَّهِ﴾[2] دو، اخذ كرده بودند ﴿‌لِّيَكُونُوا لَهُمْ عِزّاً﴾ خدا مي‌فرمايد اينها كه مالك شفاعت نيستند چون درباره ي متّقين و مجرمين و امثال ذلك سخن از شفاعت نبود كه اينها شفيع باشند خب، ﴿‌وَقَالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمنُ وَلَداً﴾ جريان شريك بودن يك مطلب است جريان اتّخاذ ولد مطلب ديگر است. مشركين قائل بودند كه خداي سبحان فرزندي اتّخاذ كرده است بين اينها هم تفاوت در مرتبه هست يا تفاوت در دركات هست بعضيها قائل بودند براي خدا ابن هست، بعضي قائل بودند براي خدا بنت هست، بعضي قائل بودند كه خدا ولد اتّخاذ كرده آنها كه قائل بودند كه خدا ولد اتّخاذ كرده سخن از ابن و بنت نداشتند توهّمي داشتند كه احياناً در اين كارهاي بودائيها و هندوها اتخّاذ ولد، او از لاهوت منشعب شده اين حرفها كم و بيش در بين اينها هست ولد غير از ابن است، ولد غير از بنت است اتّخاذ ولد چيز ديگر است اما آنها كه قائل به ابن و بنت بودند خداي سبحان مي‌فرمايد: ﴿‌لَمْ تَكُن لَهُ صَاحِبَةٌ﴾ آو كه همسر ندارد تا فرزند داشته باشد و مانند آن، ملائكه را بنات الله مي‌پنداشتند و موحّدان آنها يعني كساني كه به اصل وحي و نبوّت معتقد بودند مثل مسيحيها و يهوديها عُزير را پسر خدا مي‌دانستند يا مسيح را ـ معاذ الله ـ پسر خدا مي‌دانستند ولي اين معنا در حجاز رواج نداشت در مكه رواج نداشت اگر هم بود بسيار كم بود يهودي كه قائل باشد كه خداي سبحان عزير را پسر خود قرار داد يا مسيحي كه قائل باشند كه خداوند عيسي را پسر خود قرار داد در حجاز در مكه حرف رايج نبود حرف رايج مكه وثنيّت و صنميّت آن آلهه بود از يك سو و اينكه فرشته‌ها بنات الله‌اند از سوي ديگر. فرمود اينها ﴿‌قَالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمنُ وَلَداً﴾ كه ملائكه مثلاً بنات الله‌اند در بخشهايي از سوره ي ممبارکه ی «انعام» آمده است كه اينها ﴿‌خَرَقُوا لَهُ بَنِينَ وَبَنَاتٍ﴾آيه ي صد سوره ي مباركه ي«انعام»ايناست كه ﴿‌وَجَعَلُو الِلّهِ شُرَكَاءَ الْجِنَّ﴾ كه اين ﴿‌الْجِنَّ﴾ منصوباست تا مفعولدوم «‌جَعَلُوا» باشد «‌جَعَلُوا» مشركين «‌لِلّهِ» چه چيزيرا، «‌شُرَكَاءَ» را «‌الْجِنَّ» همين جن را شريك خدا قرار دادند. خب، در حالي كه «‌وَخَلَقَهُمْ» خداي سبحان اينها را خلق كرده ﴿وَخَرَقُوا لَهُ بَنِينَ وَبَنَاتٍ﴾ اينها اختلاف كردند بافتند و جعل كردند و اختلاف كردند اِفك كردند براي خدا پسراني، براي خدا دختراني ـ معاذ الله ـ آوردند جاهلانه اين حرفها را زدند ﴿‌سُبْحَانَهُ وَتَعَالَي عَمَّا يَصِفُونَ﴾ پس برخيها اصل شرك را دامن زدند برخيها فرشتگان را دختر خدا دانستند برخيها عزير را پسر خدا، برخيها مسيح را پسر خدا ـ معاذ الله ـ دانستند منتها آن كفر رايج در مكه شرك بود از يك سو، و فرشتگان را دختران خدا دانستن از سوي ديگر بود كه محلّ ابتلاي آن روز مردم مكه بود فرمود: ﴿‌وَقَالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمنُ وَلَداً﴾ ﴿لَّقَدْ جِئْتُمْ شَيْئاً إِدّاً﴾ يك كار بسيار زشت و منكر عظيمي را شما در آورديد و گفتيد و نشان داديد كه ﴿‌تَكَادُ السَّماوَاتُ يَتَفَطَّرْنَ مِنْهُ وَتَنشَقُّ الْأَرْضُ وَتَخِرُّ الْجِبَالُ هَدّاً﴾ نزديك است يا اراده مي‌كند آسمان از بس كه اين كار و اين حرف زشت است آسمان متلاشي بشود، زمين متلاشي بشود، كوهها فروپاشيده بشوند اين است. وجود مبارك زينب كبرا(سلام الله عليها) هم در كوفه وقتي خطبه مي‌خواند همين جمله‌ها را مي‌فرمود براي اينكه مسئله ي ولايت در كنار توحيد اين كار است كاري كه اينها در كربلا كردند از همين قبيل است كه ﴿‌تَكَادُ السَّماوَاتُ يَتَفَطَّرْنَ مِنْهُ وَتَنشَقُّ الْأَرْضُ وَتَخِرُّ الْجِبَالُ هَدّا﴾ خب، اين كار را كرديد حالا يا «كادَ» به معني «قَرُبَ» است يا «كاد» به معناي «أراد» است كه دو وجه گفته شد كه در جريان ﴿‌كذلك كدنا ليوسف﴾ ذكر شد. چرا آسمان نزديك بود متلاشي بشود و زمين شكافته بشود و سلسله ي جبال در هم بريزد، براي اينكه ﴿‌أَن دَعَوْا لِلرَّحْمنِ وَلَداً﴾ براي خدا فرزند قائل شدند او منزّه از اين كار است سراسر جهان بردگان الهي، مخلوقان الهي‌اند ﴿‌وَمَا يَنبَغِي لِلرَّحْمنِ أَن يَتَّخِذَ وَلَداً﴾ كلمه ي «‌يَنبَغِي» در تعبيرات فقهي بر معناي غير الزامي هم به كار برده مي‌شود ولي در قرآ‌ كريم و موارد ديگر هر جا هست براي موارد امتناعي است حالا يا امتناع ذاتي يا امتناع عادي نظير ﴿‌لاَ الشَّمْسُ يَنْبَغِي لَهَا أَن تُدْرِكَ الْقَمَرَ﴾ يا اينجا ﴿‌وَمَا يَنبَغِي لِلرَّحْمنِ أَن يَتَّخِذَ وَلَداً﴾ كه اينجا محالِ بالذّات است آنجا محال بالغير كلمه ي ﴿‌مَا يَنبَغِي﴾ در مورد محال به كار برده شد ﴿‌وَمَا يَنبَغِي لِلرَّحْمنِ أَن يَتَّخِذَ وَلَداً﴾ براي اينكه ﴿‌إِن كُلُّ مَن فِي السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ إِلَّا آتِي الرَّحْمنِ عَبْداً﴾ اگر همه ي موجودات بردگان خداي‌اند چگونه ممكن است كسي شريك خدا بشود، چگونه ممكن است كسي فرزندخداباشدومانندآن.

 

پرسش:...

پاسخ: چون آخر اينها به الله و به الرحمن معتقد بودند خدا را به اسماي ديگر نمي‌شناختند﴿‌قُلِ ادْعُوا اللَّهَ أَوِ ادْعُوا الرَّحْمَانَ أَيّاً مَا تَدْعُوا فَلَهُ الْأَسْماءُالْحُسْنَي﴾ معمولاًاينهايرازالله،غيرازالرحمن‌به‌عنوان‌رب‌ومانندآن‌نمي‌پذيرفتند.

حالا امروز كه 25 محرّم است طبق برخي از نقلها مربوط به رحلت وجود مبارك امام سجاد(صلوات الله و سلامه عليه) است ما معمولاً رحلت آن حضرت را دوازده محرم مثلاً مي‌دانيم و آنها برابر آن عمل شده حالا تمام اين بحثها بالأخره اين ثوابش كمتر از ثواب يك روضه‌خواني نيست تمام اين بحثها را همه‌مان هديه مي‌كنيم مي‌گوييم «يا مَنْ يَقْبَلُ الْيَسيرَ وَيَعْفُو عَنِ‌ الْكَثيرِ اِقْبَلْ مِنِّي الْيَسيرَ وَاعْفُ عَنِّي الْكَثيرَ» همه ي اين ثوابها را به روح مطهّر وجود مبارك امام سجاد اهدا مي‌كنيم. بحث ما هم در اين قسمتهاي اخير سوره ي مباركه ي «مريم» فرق بين تكاثر و كوثر بود آنها گرفتار﴿‌أَحْسَنُ أَثَاثاً وَرِءْياً﴾[3] بودند كه بحثهاي فراواني را در همين زمينه آيات داشت به همين مناسبت يك چند جمله ي نوراني از صحيفه ي سجاديه وجود مبارك امام سجاد قرائت كنيم كه اين هم ثوابش نثار روح مطهّر آن حضرت باشد نه تنها در جاهليّت افرادي بودند كه مسائل تكاثر را، مسائل زَر و زور را، مسائل مال را معيار ارزش مي‌پنداشتند در اعصار ديگر قبل از جاهليّت، بعد از جاهليّت در اعصار بعدي عصر كنوني كساني هم پيدا مي‌شوند كه همين مشكل جدّي را دارند. وجود مبارك امام سجاد(صلوات الله و سلامه عليه) در دعاي 35 صحيفه ي سجاديه به اين صورت مي‌فرمايند وقتي كه اصحاب دنيا را مي‌ديد كساني كه وضع مالي‌شان خوب است و در رفاه‌اند مي‌ديد اين جمله‌ها را عرض مي‌كرد به خدا «الْحَمْدُ لِلَّهِ رِضًي بِحُكْمِ اللَّهِ شَهِدْتُ أَنَّ اللَّهَ قَسَمَ مَعَايِشَ عِبَادِهِ بِالْعَدْلِ» خدا عادلانه معيشتها را و مسائل مالي را تقسيم كرد عدل هم معنايش اين است كه هر كسي را برابر استحقاقش، لياقتش، قابليّتش عطا بكند «وَ أَخَذَ عَلَي جَمِيعِ خَلْقِهِ بِالْفَضْلِ» در هنگام بخشش عدالت را رعايت كرد كسي را بيشتر از ديگري نداد در هنگام پاداش ببيند كه اينها چه كردند با فضل معامله مي‌كند بالأخره خداي سبحان به همه امكانات را علي‌السويه داد علي‌السويه معنايش اين نيست كه كسي كه استعداد بيشتري دارد با كسي كه استعداد كمتري دارد يك اندازه داد برخيها هستند كه مال را تلف مي‌كنند، برخيها هستند كه مال را منشأ توليد قرار مي‌دهند با او بركات فراواني نصيب جامعه مي‌كنند هر كسي را برابر آن استعداد و لياقتي كه دارد به او عطا كرده است كه «الناس معادن كمعادن الذهب والفضّه» پس در توزيع عدالت را رعايت كرده اگر گفتند شما عادلانه تقسيم بكنيد يعني هر كس هر اندازه استعداد دارد به او بدهيد عدالت غير از مساوات است همين مثالهاي معروف اگر درختي يك هفته اگر به او آب نرسد خودش را تأمين مي‌كند هفته‌اي يك بار آب براي او كافي است با يك برگ گُلي كه تازه كاشتند اين هر روز بايد آب بخورد اگر كسي مساوات بكند هر روز آب بدهد اين بي‌جاست، هفته‌اي يك‌بار آب بدهد باز هم بي‌جاست بلكه آ‌ن درخت را بايد هفته‌اي يك بار اين برگ گُل را بايد هر روز آب بدهد اين طور نيست كه مساوات با عدالت يكي باشد، مواسات با عدالت يكي باشد عدالت چيز ديگر است مساوات و مواسات چيز ديگر است منتها اصل عدل است مساوات و مواسات را برابر با عدل بايد هماهنگ كرد نه اينكه عدل را با مساوات هماهنگ بكنيم. خب، در هنگام دادن امكانات عدل را رعايت كرده وقتي حسابرسي مي‌خواهد بكند با فضل رفتار مي‌كند نه با عدل اگر با عدل رفتار بكند بسياري از ماها مشكل جدّي پيدا مي‌كنيم براي اينكه بايد نعمت را به‌جا مصرف بكنيم نكرديم اما با فضل كه با ما رفتار بكند صرف‌نظر مي‌كند اينكه در دعاها عرض مي‌كنيم «اللهم عاملنا بفضلت و لا تعاملنا بعدلك» همين است لذا وجود مبارك امام سجاد عرض مي‌كند كه «أَنَّ اللَّهَ قَسَمَ مَعَايِشَ عِبَادِهِ بِالْعَدْلِ وَ أَخَذَ عَلَي جَمِيعِ خَلْقِهِ بِالْفَضْلِ» مطلب بعدي عرض مي‌كند «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَي مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ لَا تَفْتِنِّي بِمَا أَعْطَيْتَهُمْ وَ لَا تَفْتِنْهُمْ بِمَا مَنَعْتَنِ» خدايا خيلي از چيزهاست كه به ديگران دادي به ما ندادي، خيلي از چيزهاست كه به ما ندادي به ديگران دادي، نه ما از داشتنِ ديگران در فتنه بيفتيم كه حسد بورزيم نه آنها از نداشتن ما در فتنه بيفتند كه فخرفروشي كنند هم آنها را نجات بده هم ما را نجات بده. «وَ لَا تَفْتِنِّي بِمَا أَعْطَيْتَهُمْ وَ لَا تَفْتِنْهُمْ بِمَا مَنَعْتَنِ» خب يعني چه؟ فرمود: «وَ لَا تَفْتِنْهُمْ بِمَا مَنَعْتَنِي فَأَحْسُدَ خَلْقَكَ وَ أَغْمَطَ حُكْمَكَ» اگر من گرفتار فتنه بشوم در اثر اينكه به آنها دادي نسبت به اينها حسادت مي‌ورزم يك، نسبت به شما بي‌ادبي مي‌كنم دو، كه چرا به او دادي به من ندادي اين دو خطر براي من هست «فَأَحْسُدَ خَلْقَكَ وَ أَغْمَطَ حُكْمَكَ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَي مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ طَيِّبْ بِقَضَائِكَ نَفْسِي» من را يك آدم طيّب و طاهر قرار بده يك آدمي كه اهل زباله است هر روز بايد او را شستشو بكني اما وقت طيّب و طاهر باشد اين ديگر هم خودش معطّر است هم فضا را معطّر مي‌كند «وَ وَسِّعْ بِمَوَاقِعِ حُكْمِكَ صَدْرِي» به من شرح صدر عطا بكن «وَ هَبْ لِيَ الثِّقَةَ» به من آن طمأنينه را عطا بكن «لِأُقِرَّ مَعَهَا بِأَنَّ قَضَاءَكَ لَمْ يَجْرِ إِلَّا بِالْخِيَرَةِ» آن ديدِ وسيع را به من بده من گذشته را ببينم، آينده را ببينم بعضيها هستند كه وضع مالي‌شان خوب است اما آدم نمي‌داند كه پدرانشان در كمال فقر به سر بردند بعضيها هستند كه وضع مالي‌شان مناسب نيست ديگر نمي‌داند كه آباء و اجدادشان در كمال نعمت بودند شكرگزاري نكردند بچه‌ها به اين زحمت افتادند آدم يك مقطع را كه ببيند از گذشته و آينده بي‌خبر باشد داوريِ نابه‌جا دارد. «وَ اجْعَلْ شُكْرِي لَكَ عَلَي مَا زَوَيْتَ عَنِّي أَوْفَرَ مِنْ شُكْرِي إِيَّاكَ عَلَي مَا خَوَّلْتَنِي» خدايا خيلي از چيزها را به من ندادي كه مصلحت من نبود كه من بدهي كه اگر به من مي‌دادي من گرفتار مي‌شدم من شكرم نسبت به آنچه ندادي بيشتر باشد نسبت به آنچه به من دادي براي اينكه آنچه به من ندادي مصلحت من بود كه به من ندادي منظورم اين جمله است كه با آياتي كه محلّ بحث است ﴿‌أَحْسَنُ أَثَاثاً وَرِءْياً﴾ هماهنگ است كه اين چند جمله را مقدمه اين قرار داديم و آن اين است عرض كرد «وَ اعْصِمْنِي مِنْ أَنْ أَظُنَّ بِذِي عَدَمٍ خَسَاسَةً أَوْ أَظُنَّ بِصَاحِبِ ثَرْوَةٍ فَضْلًا فَإِنَّ الشَّرِيفَ مَنْ شَرَّفَتْهُ طَاعَتُكَ وَ الْعَزِيزَ مَنْ أَعَزَّتْهُ عِبَادَتُكَ» عرض كرد خدايا! مرا معصوم، محفوظ، مصون نگه بدار از اين ديدِ بد كه معيار ارزش را ثروت و تكاثر بدانم خدايا! مبادا طوري باشم كه كسي وضع مالي‌اش خوب است او را شريف بدانم، كسي كه وضع مالي‌اش خوب نيست او را شريف ندانم اين فكر، فكر بدي است من به تو پناه مي‌برم از اين فكر كه مشكل جامعه ما همين است ديگر مي‌بينيد دعاي امام سجاد تنها در اين نيست كه خدايا گناهان مرا بيامرز اين جزء بهترين مسائل ارزشي است «وَ اعْصِمْنِي مِنْ أَنْ أَظُنَّ بِذِي عَدَمٍ خَسَاسَةً أَوْ أَظُنَّ بِصَاحِبِ ثَرْوَةٍ فَضْلًا فَإِنَّ الشَّرِيفَ مَنْ شَرَّفَتْهُ طَاعَتُكَ وَ الْعَزِيزَ مَنْ أَعَزَّتْهُ عِبَادَتُكَ» اين برهان است ديگر اين «إنّ» و «أنّ» و دليل ذكر كردن است شما مي‌بينيد اين سه جمله‌اي كه از وجود مبارك حضرت امير نقل شده است «إلهي كفي بي عزّاً أن أكون لك عبدا و كفي بي فخراً أن تكون لي ربا أنت كما اُحبّ فاجعلني كما تحب» همين جمله در اين سلسله ي اهل بيت عصمت و طهارت به تعبيرات گوناگون آمده عرض كرد خدايا شريف آن است كه در بردگي تو عابد تو باشد تو را بپرستد عزيز آن است كه تو مُطاع و معبود او باشي «وَ اعْصِمْنِي مِنْ أَنْ أَظُنَّ بِذِي عَدَمٍ خَسَاسَةً أَوْ أَظُنَّ بِصَاحِبِ ثَرْوَةٍ فَضْلًا فَإِنَّ الشَّرِيفَ مَنْ شَرَّفَتْهُ طَاعَتُكَ وَ الْعَزِيزَ مَنْ أَعَزَّتْهُ عِبَادَتُكَ فَصَلِّ عَلَي مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ مَتِّعْنَا بِثَرْوَةٍ لَا تَنْفَدُ» خدايا به ما كوثر بده نه تكاثر چيزي كه نفادپذير نباشد از بين نرود نَفاد، چه چيزي نفادپذير نيست آنچه عندالناس است نفادپذير است ديگر چون ﴿‌مَا عِندَكُمْ يَنفَدُ﴾ چيزي كه نفادپذير نيست برابر آيه ي سوره ي «نحل» اين است ﴿‌مَا عِندَكُمْ يَنفَدُ وَمَا عِندَ اللَّهِ بَاقٍ﴾ ما را عنداللهي كن «وَ مَتِّعْنَا بِثَرْوَةٍ لَا تَنْفَدُ وَ أَيِّدْنَا بِعِزٍّ لَا يُفْقَدُ» ما را عزيزِ باجهت بكن نه عزيز بي‌جهت، عزيز بي‌جهت كسي بشود طولي نمي‌كشد كه اوضاع برمي‌گردد اما عزيز باجهت باشد هميشه عزيز است چه در دنيا، چه در آخرت، چه در قيامت. «وَ أَيِّدْنَا بِعِزٍّ لَا يُفْقَدُ» ما را طرزي بكن كه ابدي بينديشيم نه زودگذر فكر بكنيم ما به فكر كالاي نَمير باشيم در جاهليّت اين رواج داشت الآن هم شما مي‌بينيد كم و بيش در بعضي از افكار اين هست قبلاً ظروف مِسي را مي‌گفتند مِلك نَمير روستاها در رژيم ارباب و رعيتي آن زمينهاي كشاورزي را مي‌گفتند سرمايه ي نَمير در سوره ي مباركه ي «كهف» اين بحثش گذشت كه در جاهليّت كهنه هم همين را مي‌گفتند كه ﴿‌مَا أَظُنُّ أَن تَبِيدَ هذِهِ أَبَداً﴾ وقتي وارد آن باغ شد گفت اين ديگر مِلك نَمير است «بادَ» يعني «هَلك»، «يَبيد» يعني «هلك» ﴿‌مَا أَظُنُّ أَن تَبِيدَ هذِهِ﴾ يعني اين ديگر مِلك نمير است بعد طولي نكشيد كه بساطش برچيده شد در اينجا وجود مبارك امام سجاد عرض مي‌كند خدايا! «وَ اسْرَحْنَا فِي مُلْكِ الْأَبَدِ» كه ما آنجا در آن ميدان وسيع سَرح داشته باشيم قدم بزنيم معيشت داشته باشيم «إِنَّكَ الْوَاحِدُ الْأَحَدُ الصَّمَدُ الَّذِي لَمْ تَلِدْ وَ لَمْ تُولَدْ وَ لَمْ يَكُنْ لَكَ كُفُواً أَحَدٌ» كه اين بخش هم در آن مسئله ي «وَ اعْصِمْنِي مِنْ أَنْ أَظُنَّ» ارتباط مستقيم دارد با آيات يكه قبلاً خوانده شد ﴿‌أَحْسَنُ أَثَاثاً وَرِءْياً﴾[4] هم ذيل اين دو آيه 35 كه فرمود: «إِنَّكَ الْوَاحِدُ الْأَحَدُ الصَّمَدُ الَّذِي لَمْ تَلِدْ وَ لَمْ تُولَدْ وَ لَمْ يَكُنْ لَكَ كُفُواً أَحَدٌ» با آياتي‌كه‌امروزتلاوت‌شده‌كه‌ثواب‌همه‌ي‌اين‌ادعيه‌و‌اذكاروآيات‌به‌روح‌مطهّرامام‌سجاد(صلوات‌الله‌و‌سلامه‌عليه).


[1] زمر/سوره39، آیه3.
[2] یونس/سوره10، آیه18.
[3] مریم/سوره19، آیه74.
[4] مریم/سوره19، آیه74.