درس تفسیر آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

88/08/20

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: آيات 51 تا 55 سوره مريم

 

﴿وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ مُوسَي إِنَّهُ كَانَ مُخْلَصاً وَكَانَ رَسُولاً نَّبِيّاً﴾ ﴿وَنَادَيْنَاهُ مِن جَانِبِ الطُّورِ الْأَيْمَنِ وَقَرَّبْنَاهُ نَجِيّاً﴾ ﴿وَوَهَبْنَا لَهُ مِن رَّحْمَتِنَا أَخَاهُ هَارُونَ نَبِيّاً﴾ ﴿وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ إِسْماعِيلَ إِنَّهُ كَانَ صَادِقَ الْوَعْدِ وَكَانَ رَسُولاً نَّبِيّاً﴾ ﴿وَكَانَ يَأْمُرُ أَهْلَهُ بِالصَّلاَةِ وَالزَّكَاةِ وَكَانَ عِندَ رَبِّهِ مَرْضِيّاً﴾

 

بعد از جريان وجود مبارك حضرت ابراهيم(سلام الله عليه) و ذكر اينكه به ابراهيم اسحاق و يعقوب داد جريان وجود مبارك موساي كليم را ذكر كرد زيرا موساي كليم از احفاد اسحاق و يعقوب است و جريان اسماعيل(سلام الله عليه) را جداگانه ذكر كرد زيرا مستقيماً به وجود مبارك ابراهيم مرتبط است اگر منظور از اين اسماعيل، اسماعيل‌بن‌ابراهيم باشد.

 

پرسش: استاد ببخشيد قبل از ورود در بحث ديروز حضرتعالي فرموديد كه «إِلَّا اللّهُ» مقدم بر «لاَ إِلهَ» است كه يك نگاه ظريفي است ولي چون حضرت ابراهيم اول مي‌آيد «لاَ إِلهَ» را به وسيله رد قمر و ردّ ستارگان و ردّ شخص براي عبوديّت نفي مي‌كند بعد مي‌آيد ثبوت «إِلَّا اللّهُ» مي‌كند.

پاسخ: فرق بين مقام ثبوت و اثبات هم همين بود ديگر در مقام ثبوت آن «إِلَّا اللّهُ» مقدم است و «لاَ إِلهَ» مؤخّر در مقام اثبات به عكس است ديگر وجود مبارك ابراهيم هم همين كار را كرد وقتي انسان درست بيانديشد مي‌بيند توحيد را دارد خدا به او مي‌فرمايد غير از اين يكي كه در دلت ذخيره شده است و فطري توست ديگران را راه نده «لاَ إِلهَ» غير از همين يكي نه اينكه لوح دل و صفحه ي نفس خالي از شرك و توحيد باشد انسان نه موحّد باشد نه مشرك بعد بيايد بعضيها شرك را قبول كنند بعضيها توحيد را قبول كنند كه هر دو نسبت به ذهن بيگانه باشد و نفس خالي باشد از هر دو بيايد يكي را بپذيرد ديگري را نفي كند مشرك مي‌آيد شرك را مي‌پذيرد توحيد را نفي مي‌كند، موحّد مي‌آيد توحيد را مي‌پذيرد شرك را نفي مي‌كند اين‌چنين نيست بلكه صحنه ي نفس با سرمايه ي توحيد خلق شده ﴿وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا﴾[1] هست، ﴿فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا﴾[2] هست، ﴿فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا﴾[3] هست و مانند آ‌ن، ما با سرمايه خلق شديم وقتي كه بالا آمديم تحقيق بكنيم انبيا اين نهان ما و نهاد ما را شكوفا مي‌كنند «يُثِيرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ الْعُقُولِ»[4] به اينجا مي‌رسيم كه غير از همين توحيدي كه داريم ديگري و ديگران نه، «لاَ إِلهَ» غير از همين يكي. خب، اين در مقام ثبوت در مقام اثبات البته نفي شرك مقدم است ديگر مقدّمه است نه مقدّم.

 

پرسش: خود اين ﴿فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا﴾ فجور هم اينجا قيد شده ديگر.

پاسخ: ﴿وَتَقْوَاهَا﴾ بله، اما الهام كرده فرموده آن كه من به تو دادم فطري توست ﴿فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفاً﴾، خب.

بنابراين اما اينكه وجود مبارك موساي كليم به دنبال جريان ابراهيم قرار گرفت چون از احفاد اسحاق و يعقوب است وجود مبارك اسماعيل بنا بر اينكه منظور از اين اسماعيل، اسماعيل‌بن‌ابراهيم(سلام الله عليهما) باشد بعد ذكر شده براي اينكه از احفاد اسحاق و يعقوب نيست مستقيماً به ابراهيم مرتبط است.

مطلب ديگر اينكه اين مخلَص حالا خود وجود مبارك موسي «أخلص نفسه» يا «إستخلصه الله لنفسه» بالأخره مخلَص است اما آنكه گفته شد «مخلصون علي خطرٍ عظيم» اين سه مرحله بايد روشن بشود سند بايد احراز بشود اولاً، آيا او مخلِص است يا مخلَص است كه «مخلِصون علي خطرٍ عظيم» يا «مخلَصون علي خطرٍ عظيم» اين دو، بعد از عبور از اين دو مرحله بالأخره اينها در مقام تكليف‌اند صدور معصيت از اينها ممكن است عقلاً گرچه محال است عادتاً، و اگر عقلاً مستحيل بود كه ديگر مكلّف نبودند ثالثاً، اين سه مرحله را بايد بگذرانند.

مطلب بعدي آن است كه براي تثبيت اين مقامها مرتب كلمه ي ﴿كَانَ﴾ تكرار مي‌شود ﴿كَانَ مُخْلَصاً وَكَانَ رَسُولاً نَّبِيّاً﴾ اين‌چنين است بعد فرمود: ﴿وَنَادَيْنَاهُ مِن جَانِبِ الطُّورِ الْأَيْمَنِ وَقَرَّبْنَاهُ نَجِيّاً﴾ ندا براي دور است نجوا براي نزديك است اول منادات است بعد مناجات حالا من با او مناجات كردم يا او نزديك شد او با من مناجات كرد اين «نَجيء» گرچه به صيغه ي ثلاثي مجرّد است لكن فَعيل از باب مفاعله است نه فعيل از باب فَعَل «ناجَيَ، يناجيُ، نَجياً» كه اين نَجي مثل جَلي است «جالس، يجالس، جليساً» فعيلي نيست كه از ثلاثي مجرّد باشد فعيلي است كه از ثلاثي مزيد است حالا من مناجات كنم يا او مناجات كند؟ اين «مناجات شعبانيه» اهل بيت(عليهم السلام) خوب مشخص كرده كه اول انسان منادي است ندا مي‌كند چون دور است وقتي نزديك شد كم كم مي‌شود مناجي وقتي كه مناجي شد مناجاتش تمام شد اجازه ي سكوت پيدا مي‌كند مي‌شود ساكت وقتي ساكت شد از آن مرحله به بعد خدا مناجي است «واجعلني ممن ناجيته ناديته فأجابك و لاحظته فَصَعق لجلالك»[5] بكذا و كذا اين مراحل چهارگانه را آن «مناجات شعبانيه» خوب شرح مي‌دهد كه اول منادات است انسان وقتي نزديك شد مناجات مي‌كند بعد حالت محو و سهو به او دست مي‌دهد ساكت مي‌نشيند نوبت خدا شروع مي‌شود خدا از آن به بعد مناجات مي‌كند. خب، اين وجود مبارك موساي كليم اول مناداي خدا بود بعد مناجي خدا شد در اثر قُرب اين قرب نه زماني است و نه زميني گرچه بدن مطهّر موساي كليم در طرف راست اين كوه موقع آمدن وقتي كه از مدين به طرف مصر مي‌آمد به طرف راست جانب كوه طور شد اين براي مكان، گرچه از نظر زمان شب بود ولي اين معارف نه شب است نه روز الآن ما كه اينجا داريم بحث مي‌كنيم در روز چهارشنبه در مسجد اعظم بحث مي‌كنيم اين گفتنها و شنيدنها در زمين و زمان است ولي اين معارف و آن مطالب كه زميني نيست، زماني نيست الآن اينكه اول منادات است بعد مناجات است مناجات عبد با مولاست بعد سهو و سكوت است بعد مناجات الله با عبد است اينها كه در قم نيست اين حرفها اينها كه در زمين نيست الفاظ در زمين است گفتن در زمين است شنيدن در زمين است اما اين معنا كه زميني نيست بنابراين اين قُرب وجود مبارك موساي كليم كه باعث نجواي او شد اين بدنش در طور بود اين حادثه در طور بود ولي آن قُرب در طور و غير طور نبود مثل اينكه قرآن كريم در شبِ قدر نازل شد اما الفاظش و كلماتش و حروفش در شب قدر نازل شد اما معاني او كه در زمان و زمين نيست فرمود: ﴿وَقَرَّبْنَاهُ نَجِيّاً﴾ اما حالا چطور خداي سبحان با او حرف زد يا او با خداي سبحان حرف زد در بخش پاياني سوره ي مباركه ي «شوري» آمده كه سه گونه ممكن است خدا با بنده‌اش حرف بزند در اينجا هم وجود مبارك موساي كليم گاهي «مِن وراء شجر» سخن مي‌شنود مي‌شود ﴿مِن وَرَاءِ حِجَابٍ﴾[6] گاهي هم ممكن است بلاواسطه بشنود.

 

پرسش: مطالب مهمّي كه به پيغمبر نشان دادند در معراج نشان دادند نه در زمين.

پاسخ: بله، آن مربوط به ﴿إِنَّا انزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ﴾[7] نيست بعضي از مطالب بود در معراج نشان دادند بعضي از مطالب بود مربوط به نزول سوره ي مباركه ي «قدر» كه در ليله ي قدر بود و مانند آن، خب.

 

آيه ي 51 سوره ي مباركه ي «شوري» اين است كه ﴿وَمَا كَانَ لِبَشَرٍ أَن يُكَلِّمَهُ اللَّهُ إِلَّا وَحْياً أَوْ مِن وَرَاءِ حِجَابٍ أَوْ يُرْسِلَ رَسُولاً فَيُوحِيَ بِإِذْنِهِ مَا يَشَاءُ إِنَّهُ عَلِيٌّ حَكِيمٌ﴾ هيچ بشري نمي‌تواند كلام الهي را بشنود مگر از يكي از اين سه راه كه اين منفصله ي مانعةالخلو است اجتماع را شايد بعضيها هم من وراء حجاب مي‌شنوند، هم با ارسال فرشته‌ مي‌شنوند هم بلاواسطه مي‌شنوند وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) اين طور بود، وجود مبارك موساي كليم احياناً اين طور بود و مانند آن. فرمود سه گونه ممكن است خدا با بشر حرف بزند اينجا هم كه فرمود: ﴿وَقَرَّبْنَاهُ نَجِيّاً﴾ كه مسبوق است با ﴿نَادَيْنَاهُ﴾ اين دو گونه مي‌فهماند ﴿وَنَادَيْنَاهُ مِن جَانِبِ الطُّورِ﴾ با فاصله است حالا ﴿وَقَرَّبْنَاهُ نَجِيّاً﴾ بلافاصله است چون بلافاصله است احياناً ممكن است كه فرشته‌اي در كار نباشد باز هم ممكن است آنجا هم مناجات هم مراتبي دارد در بعضي از مراتب نجوا فرشته‌ها حضور دارند باز هم ممكن است به وسيله فرشته باشد اثبات اينكه بلاواسطه بود برهان مي‌خواهد ولي نفي‌اش از اين آيه برنمي‌آيد. ﴿وَوَهَبْنَا لَهُ مِن رَّحْمَتِنَا أَخَاهُ هَارُونَ نَبِيّاً﴾ اين سوره ي مباركه ي «مريم» با رحمت شروع شده است كه فرمود: ﴿كهيعص﴾ ﴿ذِكْرُ رَحْمَتِ رَبِّكَ عَبْدَهُ زَكَرِيَّا﴾[8] از رحمتهاي خاصّه در اين سور‌ه كم نام برده نشده يكي از آن رحمتها اين است كه ما به او هارون داديم كه اين هارون عطف بيان أخ است ﴿وَوَهَبْنَا لَهُ مِن رَّحْمَتِنَا أَخَاهُ﴾ كه عطف بيانش هارون است ﴿هَارُونَ نَبِيّاً﴾ اين هارون را در سوره ي مباركه ي «قصص» مشخص كرد كه براي چه ما هارون را به موساي كليم داديم آيه ي 33 سوره ي مباركه ي «قصص» اين است فرمود: ﴿قَالَ رَبِّ إِنِّي قَتَلْتُ مِنْهُمْ نَفْساً فَأَخَافُ أَن يَقْتُلُونِ﴾ ﴿وَأَخِي هَارُونَ هُوَ أَفْصَحُ مِنِّي لِسَاناً فَأَرْسِلْهُ مَعِيَ رِدْءاً ... أَن يُكَذِّبُونِ﴾ در سوره ي مباركه ي «قصص» جريان اژدها شدن و مار بزرگ شدن آن عصا را اول ذكر مي‌كند آيه ي 30 به بعد كه ﴿فَلَمَّا أَتَاهَا نُودِيَ مِن شَاطِئِ الْوَادِ الْأَيْمَنِ فِي الْبُقْعَةِ الْمُبَارَكَةِ مِنَ الشَّجَرَةِ أَن يَا مُوسَي﴾ بعد ﴿وَأَنْ أَلْقِ عَصَاكَ فَلَمَّا رَآهَا تَهْتَزُّ كَأَنَّهَا جَانٌّ وَلَّي مُدْبِراً﴾ اين مسئله ي اژدها شدن عصا را ذكر مي‌كند به ذات اقدس الهي عرض مي‌كند خدايا هميشه با اژدها كار پيش نمي‌رود كاري كه از دليل و برهان ساخته است از مار و عقرب ساخته نيست همه كه بر اساس ترس ايمان نمي‌آورند كه حالا بر فرض ترسانديم كسي باشد كه برهان اقامه كند حرفِ خوب زدن براي من، اما خوب حرف زدن براي برادر من است من يك مبلّغ مي‌خواهم فصيح، بليغ، سخنگوي خوب كه خوب حرفهاي مرا ادا بكند ﴿هُوَ أَفْصَحُ مِنِّي لِسَاناً﴾[9] من كمبودي ندارم فصيحم ولي او أفصح از من است آن كمالي كه بايد در يك پيامبر باشد آن را من دارم از آن جهت نقصي نيست ولي براي تبيين اين مطالب در مصرِ آلوده اين كسي مي‌خواهد كه خوب بتواند تقرير كند من چنين آدمي مي‌خواهم وگرنه ما از نظر مسئله اژدها و اينها كم نداريم ولي هميشه با اژدها كار پيش نمي‌رود ﴿وَأَخِي هَارُونَ هُوَ أَفْصَحُ مِنِّي لِسَاناً فَأَرْسِلْهُ مَعِيَ رِدْءاً يُصَدِّقُنِي﴾ لذا ذات اقدس الهي فرمود رحمت خاصّه ما شامل حال موساي كليم شد ما برادر او را به عنوان وزير فرستاديم ﴿وَوَهَبْنَا لَهُ مِن رَّحْمَتِنَا أَخَاهُ هَارُونَ نَبِيّاً﴾، خب.

 

پرسش: حاج آقا اين ﴿أفْصَحُ مِنِّي﴾ به خاطر لكنت زبان حضرت موسي نبود.

پاسخ: لكنت نه كه نقصي باشد در پيامبر نه، آن نصاب لازم كمال را داشت چون انبيا(عليهم السلام) بايد آن نصاب را داشته باشند منتها بعضيها از بعض ديگر كامل‌ترند، أحسن كلام‌اند، أحسن قلم‌اند يا أشجع‌اند اين ممكن است اما آن مقدار نصاب لازم را داشت. فرمود اين لسان را وجود مبارك هارون داراست ﴿أَفْصَحُ مِنِّي لِسَاناً﴾ ذات اقدس الهي هم فرمود اين رحمت ماست كه شامل حال او شد، خب.

 

حالا بنا بر اينكه منظور از اين اسماعيل صادق‌الوعد باشد يك حساب است و منظور از اين اسماعيل، اسماعيل‌بن‌ابراهيم باشد يك حساب ديگر است فرمود: ﴿وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ إِسْماعِيلَ إِنَّهُ كَانَ صَادِقَ الْوَعْدِ وَكَانَ رَسُولاً نَّبِيّاً﴾ ﴿وَكَانَ يَأْمُرُ أَهْلَهُ بِالصَّلاَةِ وَالزَّكَاةِ وَكَانَ عِندَ رَبِّهِ مَرْضِيّاً﴾ كه در اين دو آيه مختصر چهار بار كلمه ي «كَانَ» تكرار شده تا به ما بفهماند كه وجود مبارك اسماعيل در تمام اين اوصاف مستقر بود مَلكه شده بود براي او خب، مفسّران اهل سنّت منظور از اين اسماعيل را وجود مبارك اسماعيل‌بن‌ابراهيم مي‌دانند از آنها من يادم نيست كسي به غير اسماعيل‌بن‌ابراهيم تفسير كرده باشد. بزرگان تفسيري ما هم مثل مرحوم شيخ طوسي اين را هم منظور از اين اسماعيل را اسماعيل‌بن‌ابراهيم دانستند مرحوم امين‌الاسلام در مجمع‌البيان اين هم روال شيخ طوسي(رضوان الله عليه) را طي كرد فرمود منظور از اين اسماعيل، اسماعيل‌بن‌ابراهيم است و قيل كه منظور از اين اسماعيل، اسماعيل‌بن‌حذقيل است آن وقت آن روايت را اشاره كرده مستحضريد آن روايت مرسله ي ابن‌سَنان است اگر ما با يك مرسله بتوانيم اين اسماعيل را اسماعيل‌بن‌حذقيل بدانيم كار آساني نيست براي اينكه دوازده بار كلمه ي مباركه ي اسماعيل در قرآن تكرار شده يازده بارش مربوط به اسماعيل‌بن‌ابراهيم است اين بار كه بار دوازدهم است اگر منظور از اين اسماعيل، اسماعيل‌بن‌ابراهيم باشد بايد با يك دليل معتبري باشد آيا با مرسله ي محمدبن‌سنان ثابت مي‌شود و جلوي ظهور را مي‌گيرد يا نه، البته به عنوان يك قول قابل طرح است ولي مرحوم شيخ طوسي اصلاً به عنوان قول هم اين را نقل نكرده و مرتب تفسير كرده كه منظور اسماعيل‌بن‌ابراهيم است اين امين‌الاسلام(رضوان الله عليه) است كه به روال شيخ طوسي اول معنا كرده بعد فرمود و قيل كه منظور از اين اسماعيل، اسماعيل‌بن‌ابراهيم است سيدناالاستاد(رضوان الله عليه) هم همين روايت علل‌الشرايع را نقل مي‌كنند در بحث روايي در بحث تشريح اسماعيل مي‌فرمايد در علل‌الشرايع مرحوم صدوق از وجود مبارك معصوم(سلام الله عليه) به وسيله ي محمدبن‌سنان نقل شده است كه منظور از اين اسماعيل، اسماعيل‌بن‌حذقيل است نه اسماعيل‌بن‌ابراهيم به هر حال هر كدام باشند پيامبرند از اين جهت براي ما تفاوتي ندارد لكن تعبير رسول نشان مي‌دهد كه ممكن است كسي رسول باشد و شريعتي نياورده باشد شريعت تازه حافظ شريعت قبلي باشد درباره ي انبيا گفتند ممكن است حافظ شريعت قبلي باشند ولي درباره ي رسول نيازي به قرينه دارد اين قرينه است براي اينكه ممكن است كسي به صفت رسالت متّصف باشد و شريعت تازه‌اي هم نياورده باشد ﴿وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ إِسْماعِيلَ إِنَّهُ كَانَ صَادِقَ الْوَعْدِ﴾ اين خصيصه‌اش به عنوان صادق‌الوعد بودن گفتند روايتي است كه كسي با وجود مبارك حضرت اسماعيل يا همين اسماعيلِ مطرح در اينجا وعده كردند كه آ‌ن شخص وعده كرد كه شما منتظر باش من مي‌آيم مدّتها طول كشيد و نيامد وجود مبارك اسماعيل ايستاده بود براي اينكه به وعده وفا كند خب، طرح اين مطلب هم آسان نيست حالا يك سال نه، يك ماه آدم يك ماه بيكار بماند براي اينكه به كسي وعده كرده وعده بر فرض كه حكم اخلاقي نباشد حكم فقهي باشد چه اينكه بعيد نيست و وفاي به وعده واجب باشد چه اينكه بعيد نيست اما واجبهاي اهم و مزاحمهاي اهم هم دارد ديگر بالأخره انسان براي جامعه كارهاي فراواني دارد يك ماه اينجا معطّل باشد بيكار و كارهاي ديگر لنگ بشود براي اينكه اين آقا نيامده قبول كردن اين روايت هم كار آساني نيست درباره ي وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) هم نقل شده كه سه روز حضرت منتظر كسي بود خب بالأخره كسي كه رهبر مسلمانهاست مسلمين به او نيازمدند در همه ي مسائل به او مراجعه مي‌كنند او نمي‌تواند سه روز معطّل يك شخص باشد كه اين است كه پذيرفتن اين روايات يك مقدار بعيد است اگر كسي خواست فضيلت اينها را جستجو كند در آن مراحل ديگر و كمالات ديگر بايد جستجو كرد به هر حال صادق الوعد بود اين يقيني است وعده‌اي كه داد تخلّف نمي‌كرد.

 

پرسش: حاج آقا در عين اينكه به كارش ادامه مي‌داده اما در عين حال در دل هم منتظر آن شخص باشند كه.

پاسخ: خب بله ديگر مشغول كار خودش است اما آنجا در روايت دارد كه او همان‌جا ايستاده بود يك سال يا وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) سه روز و سه شبانه‌روز همان‌جا ايستاده بود اين البته منتظر بودن كه نعمت خوبي است مشغول كار خودش هم هست منتظر هم هست.

 

پرسش: جناب استاد ببخشيد مگر انبيا صادق‌الوعد نبودند.

پاسخ: چرا، همه ي اينها تمام اينها مثلاً ﴿يَأْمُرُ أَهْلَهُ بِالصَّلاَةِ﴾ ساير انبيا هم بودند و منادات داشتن، قُرب داشتن، همه ي انبيا با خدا سخن مي‌گفتند، سخن خدا را مي‌شنيدند اما براي هر كدام خصيصه‌اي است كه در آن مقطع آن خصيصه براي ديگري نيست مثلاً درباره ي وجود مبارك ابراهيم ﴿وَقَرَّبْنَاهُ نَجِيّاً﴾ ندارد، درباره ي وجود مبارك موساي كليم آمده با اينكه وجود مبارك ابراهيم خب به حسب ظاهر از وجود مبارك موسي(سلام الله عليهما) افضل است.

 

خب، ﴿إِنَّهُ كَانَ صَادِقَ الْوَعْدِ﴾ نسبت به ديگران حصر است نه نسبت به خود انبيا پس مي‌شود كسي رسول باشد و شريعت جديد نياورد و شريعت انبياي قبلي را حفظ بكند. ﴿وَكَانَ يَأْمُرُ أَهْلَهُ بِالصَّلاَةِ﴾ اين وظيفه ي همه ماست كه ﴿قُوا أَنفُسَكُمْ وَأَهْلِيكُمْ نَاراً وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ﴾[10] يا ﴿أَنذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ﴾[11] يا ﴿وَأْمُرْ أَهْلَكَ بِالصَّلاَةِ﴾[12] اين تعبيرات در قرآن كريم كم نيست چون گاهي مي‌فرمايد: ﴿قُوا أَنفُسَكُمْ وَأَهْلِيكُمْ نَاراً﴾ يك، گاهي مي‌فرمايد: ﴿وَأَنذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ﴾ دو، گاهي مي‌فرمايد: ﴿وَأْمُرْ أَهْلَكَ بِالصَّلاَةِ وَاصْطَبِرْ عَلَيْهَا﴾ مثل آيه ي 132 سوره ي مباركه ي «طه» در آنجا به وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) مي‌فرمايد: ﴿وَأْمُرْ أَهْلَكَ بِالصَّلاَةِ وَاصْطَبِرْ عَلَيْهَا لاَ نَسْأَلُكَ رِزْقاً نَّحْنُ نَرْزُقُكَ﴾ خب، اين خصوصياتي كه خداي سبحان براي اسماعيل صادق‌الوعد ذكر مي‌كند براي پيامبر ما هم هست كه فرمود اهلت را به نماز وادار كن و چه اينكه خودت و اهلت را از آتش دور بدار چه اينكه فرمود: ﴿وَأَنذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ﴾ اينها خصوصيات است كه خب اينها مقدّم‌اند در نصيحت‌پذيري يا نصيحت كردن نسبت به اينها ﴿وَكَانَ يَأْمُرُ أَهْلَهُ بِالصَّلاَةِ وَالزَّكَاةِ﴾ وجود مبارك عيسي و يحيي(سلام الله عليهما) آنها حرفشان اين بود كه ﴿وَأَوْصَانِي بِالصَّلاَةِ وَالزَّكَاةِ مَادُمْتُ حَيّاً﴾[13] اما در اينجا سخن در اين نيست كه اسماعيل بفرمايد خداي سبحان مرا به نماز و زكات امر كرده خدا مي‌فرمايد اسماعيل صادق‌الوعد اهلش را به صلات و زكات امر مي‌كردند ﴿وَكَانَ يَأْمُرُ أَهْلَهُ بِالصَّلاَةِ وَالزَّكَاةِ وَكَانَ عِندَ رَبِّهِ مَرْضِيّاً﴾ اين داراي مقام رضوان بود يعني مرضيّ عند الله بود مستحضريد كه مرضيّ عند الله بعد از عبور از مرحله ي راضي عن الله هست ﴿رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ﴾[14] ملازم هم است اما در ترتيب سيرِ كمالي اول رضاي عبد است از مولا كه به قضا و قدر او راضي است هر چه او دستور داد اين اطاعت مي‌كند وقتي عبد به قضا و قدر مولا راضي بود به جايي مي‌رسد كه خدا از او راضي مي‌شود اگر گفته شد ﴿يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ﴾ ﴿ارْجِعِي إِلَي رَبِّكِ رَاضِيَةً مَرْضِيَّةً﴾[15] اين «رَاضِيَةً» مقدم است و بايد هم باشد تا انسان از قضا و قدر الهي راضي نباشد و مطيع قضا و قدر الهي و اوامر الهي نباشد به جايي نمي‌رسد كه خدا از او راضي باشد پس اگر كسي مرضيّ عند الله بود حتماً قبلاً راضي عن الله هم شده چون راضي عن الله بود مرضيّ عند الله هم هست و اگر اوّلي را نفرمود براي اينكه ذكر دوّمي مُغني از ذكر اوّلي است ﴿وَكَانَ عِندَ رَبِّهِ مَرْضِيّاً﴾ كه سلام الله عليهم اجمعين.


[1] شمس/سوره91، آیه7.
[2] شمس/سوره91، آیه8.
[3] روم/سوره30، آیه30.
[4] نهج البلاغه، صبحي صالح، ج1، ص43.
[5] اقبال‌الأعمال، ج1، ص687.
[6] شوری/سوره42، آیه51.
[7] قدر/سوره97، آیه1.
[8] مریم/سوره19، آیه2.
[9] قصص/سوره28، آیه34.
[10] تحریم/سوره66، آیه6.
[11] شعراء/سوره26، آیه214.
[12] طه/سوره20، آیه132.
[13] مریم/سوره19، آیه31.
[14] مائده/سوره5، آیه119.
[15] فجر/سوره89، آیه28.