88/08/09
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: آيات 30 تا 37 سوره مريم
﴿قَالَ إِنِّي عَبْدُ اللَّهِ آتَانِيَ الْكِتَابَ وَجَعَلَنِي نَبِيّاً﴾ ﴿وَجَعَلَنِي مُبَارَكاً أَيْنَ مَا كُنتُ وَأَوْصَانِي بِالصَّلاَةِ وَالزَّكَاةِ مَادُمْتُ حَيّاً﴾ ﴿وَبَرّاً بِوَالِدَتِي وَلَمْ يَجْعَلْنِي جَبَّاراً شَقِيّاً﴾ ﴿وَالسَّلاَمُ عَلَيَّ يَوْمَ وُلِدتُّ وَيَوْمَ أَمُوتُ وَيَوْمَ أُبْعَثُ حَيّاً﴾ ﴿وَالسَّلاَمُ عَلَيَّ يَوْمَ وُلِدتُّ وَيَوْمَ أَمُوتُ وَيَوْمَ أُبْعَثُ حَيّاً﴾ ﴿ذلِكَ عِيسَي ابْنُ مَرْيَمَ قَوْلَ الْحَقِّ الَّذِي فِيهِ يَمْتَرُونَ﴾ ﴿مَا كَانَ لِلَّهِ أَن يَتَّخِذَ مِن وَلَدٍ سُبْحَانَهُ إِذَا قَضَي أَمْراً فَإِنَّمَا يَقُولُ لَهُ كُن فَيَكُونُ﴾ ﴿وَإِنَّ اللَّهَ رَبِّي وَرَبُّكُمْ فَاعْبُدُوهُ هَذا صِرَاطٌ مُّسْتَقِيمٌ﴾
بعد از اينكه وجود مبارك مريم(سلام الله عليها) آن بارِ الهي را به زمين نهاد و محزون شد كه اگر از من بپرسند اين فرزند را از كجا آوردي چه كنم و آن فرزند چندين جمله به او فرمود او را از حُزن و اندوه نجات داد و اين كلمات سنگين را به عرض مادر رساند از آن به بعد مريم(سلام الله عليها) اين بچه را در كمال شهامت به نزد قومش آورد ﴿فَأَتَتْ بِهِ قَوْمَهَا تَحْمِلُهُ﴾[1] تكرار وجود مبارك مسيح با ضمير براي همان است كه اين مثل كسي كه مدّتها منتظر مادرشدن بود و هماكنون مادر شد با نشاط فرزند را ميآورد بعد فرمود: ﴿فَأَتَتْ بِهِ قَوْمَهَا﴾ ديگر لازم نبود بفرمايد: ﴿تَحْمِلُهُ﴾ كه خب ضمير «بِهِ» به عيسي برميگردد عيسي را آورد ديگر، ديگر ﴿تَحْمِلُهُ﴾ براي چه، اگر كسي با نشاط چنين كاري بكند خب بچه را در آغوش ميگيرد ميآورد ميشود گفت بچه را در آغوش گرفته و آورده اما اگر كسي نگران باشد و غمگين همان حدّاكثر بفرمايد: ﴿فَأَتَتْ بِهِ قَوْمَهَا﴾ اما ﴿فَأَتَتْ بِهِ﴾ يعني با عيسي آمد يا عيسي را آورد ﴿قَوْمَهَا تَحْمِلُهُ﴾[2] اين نشانه ي آن است كه او در كمال شهامت و نشاط اين فرزند را به حضور مردم آورد.
پرسش: حاج آقا اين اصرار از اينكه صحبت ميكند فرزندش به دست آمد يا از اينكه خودش مطمئن شد.
پاسخ: به وسيله ي معجزه ي عيسي(سلام الله عليه) چندين مشكل مريم حل شد مشكل تغذيه او حل شد، مشكل آب آشاميدني او حل شد، مشكل رفع تهمت حل شد، مشكل پرستاري و نگهداري اين كودك حل شد.
مطلب ديگر اينكه يكي از كلمات عيسوي(سلام الله عليه) اين بود كه فرمود: ﴿فَإِمَّا تَرَيِنَّ مِنَ الْبَشَرِ أَحَداً فَقُولِي إِنِّي نَذَرْتُ لِلرَّحْمَانِ صَوْماً﴾[3] اين ﴿فَقُولِي﴾ يعني هم روزه بگير روزه ي صَمْت و هم به مردم بگو، الآن شما ميبينيد در بين مسيحيها اين رايج است كه براي احترام مُردهها يك لحظه ساكت ميشوند اين سكوتِ يك لحظه ترحّماً للميّت از همين صوم صَمت و امثال صمت به دست ميآيد معلوم ميشود يك لحظه سكوت براي آنها يك تكريم الهي است نظير درودهايي كه ما ميفرستيم وگرنه صِرف سكوت اگر سابقه ي ديني نداشته باشد اين را ممكن است در مراسم رسمي چنين كاري بكنند اما براي مُردهها به عنوان ترحّم و طلب مغفرت براي مُرده يك لحظه سكوت بكنند اين درست نيست مگر اينكه ريشه ي ديني داشته باشد اينكه گفت: ﴿فَلَنْ أُكَلِّمَ الْيَوْمَ إِنسِيّاً﴾[4] زمينه ي رشد اين سنّت در بين مسيحيها هست.
مطلب ديگر اينكه اگر ميفرمود «فإمّا تَرينّ أحداً فقولي إنّي نظرتُ للرحمن صوماً فلكن اكلّم اليوم بشرا» همان معناي ﴿إِنسِيّاً﴾ را ميفهماند اما ﴿إِنسِيّاً﴾ فرمود براي اينكه تمام فواصل اين هيجده آيه همه با «ياء» مشدّد ختم ميشود از آيه ي ﴿وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ مَرْيَمَ إِذِ انتَبَذَتْ مِنْ أَهْلِهَا مَكَاناً شَرْقِيّاً﴾ كه آيه ي شانزده است تا آيه ي 33 همه با «ياء» مشدّد ختم ميشود براي رعايت اين فواصل فرمود: ﴿فَلَنْ أُكَلِّمَ الْيَوْمَ إِنسِيّاً﴾
مطلب ديگر اينكه وجود مبارك عيسي اين جملهها را گفت ﴿إِنِّي عَبْدُ اللَّهِ آتَانِيَ الْكِتَابَ وَجَعَلَنِي نَبِيّاً﴾ ﴿وَجَعَلَنِي مُبَارَكاً﴾ يعني معجزه ي من تنها نبوّت و آن اسرار غيبي نيست بلكه بركتهايي هم براي شما دارد ﴿وَأُبْرِئُ الْأَكْمَهَ وَالْأَبْرَصَ﴾[5] خب اين مبارك بودن آن حضرت است ديگر. يك وقت است معجزهاي دارد آدم كه عصا را اژدها ميكند خب اين معجزه است يا شقّالقمر ميكند اين هم معجزه است اما معجزه ي طبيب بودن و بيماريهاي لاعلاج را حل كردن هم يك بركتِ غير قابل پيشبيني است ديگر فرمود: ﴿وَجَعَلَنِي مُبَارَكاً﴾ «قال نفّاعاً»[6] طبق بيان نوراني امام صادق(سلام الله عليه) يعني مشكلات شما را من حل ميكنم نابيناها را درمان ميكنم، أبرص را درمان ميكنم و مانند آن. خب، اينها هم منشأ بركت است البته بركتهاي ديگر هم فراوان داشت حضرت. ﴿وَجَعَلَنِي مُبَارَكاً أَيْنَ مَا كُنتُ وَأَوْصَانِي بِالصَّلاَةِ وَالزَّكَاةِ مَادُمْتُ حَيّاً﴾ گرچه زكات گاهي به معناي تزكيه ي نفس است نظير ﴿وَالَّذِينَ هُمْ لِلزَّكَاةِ فَاعِلُونَ﴾[7] كه در سوره ي مباركه ي «مؤمنون» است چون سوره ي مباركه ي «مؤمنون» در مكه نازل شده يك، و زكات فقهي در مدينه آمده دو، بنابراين اين ﴿وَالَّذِينَ هُمْ لِلزَّكَاةِ فَاعِلُونَ﴾ نميتواند زكاتِ فقهي باشد حالا يا زكات مستحب است يا تزكيه ي نفوس اين ﴿يُزَكِّيهِمْ﴾[8] كه در قرآن هست يا ﴿قَدْ أَفْلَحَ مَن زَكَّاهَا﴾[9] يا ﴿قَدْ أَفْلَحَ مَن تَزَكَّي﴾[10] اينها مربوط به تزكيه ي نفس است اين در عين حال كه احتمال زكات نفس ميدهد اما چون در كنار صلات است و در بسياري از موارد زكاتِ فقهي و مالي در كنار نماز ذكر شده اين ﴿أَوْصَانِي بِالصَّلاَةِ وَالزَّكَاةِ مَادُمْتُ حَيّاً﴾ ظاهراً ناظر به زكاتِ مالي است.
پرسش:...
پاسخ: بله، همه ي مكلّفين مأمور هستند در بحث روز چهارشنبه اشاره شد كه منظور اين نيست كه من تا زندهام مكلّف به نماز و روزهام خب همه ي ما همين طوريم تا زندهايم مكلّف به نماز و روزهايم ولي منظور آن است كه مادام الحياة من بايد نماز بخوانم نه اينكه نماز پنج وقت بايد بخوانم اين همان روايتي كه مرحوم صاحب وسائل نقل كرده اگر كسي دائماً به ياد خداي سبحان باشد شبانهروز در حال نماز است اگر در آن روايتي كه صاحب وسائل دارد حضرت فرمود اگر كسي دائماً به ياد خدا باشد به منزله ي صلات است همين است كه گفتند «خوشا آنان كه دائم در نمازند» وگرنه انسان كه دائماً نماز نميخواند كه وجود مبارك عيسي مأمور شد كه دائماً به ياد ذات اقدس الهي باشد كه بحثش روز چهارشنبه گذشت اما الآن نكته ي ادبي اين است كه گاهي عطف مفرد بر مفرد است، گاهي عطف جمله بر جمله فرمود: ﴿آتَانِيَ الْكِتَابَ﴾ جمله است، ﴿وَجَعَلَنِي نَبِيّاً﴾ عطف جمله بر جمله است، ﴿وَجَعَلَنِي مُبَارَكاً أَيْنَ مَا كُنتُ﴾ عطف جمله بر جمله است ﴿وَأَوْصَانِي بِالصَّلاَةِ وَالزَّكَاةِ مَادُمْتُ حَيّاً﴾ عطف جمله بر جمله است، ﴿وَبَرّاً بِوَالِدَتِي﴾ عطف مفرد بر مفرد است يعني ﴿وَجَعَلَنِي مُبَارَكاً أَيْنَ مَا كُنتُ﴾ يك، «وجعلني برّاً بوالدتي» اين دو، اين عطف مفرد بر مفرد است باز عطف جمله بر جمله شروع شده است فرمود: ﴿وَلَمْ يَجْعَلْنِي جَبَّاراً شَقِيّاً﴾
مطلب ديگر اينكه اين جعلي كه خداي سبحان قرار داد يا از سِرشت و سرنوشت وجود مبارك عيسي در لوح محفوظ و عالَم قضا خبر ميدهد يا نه، چون مستقبل محقّقالوقوع است از او به فعل ماضي ياد شده است يعني اين توفيق را من دارم در آينده كه تا زندهام اين كار را انجام بدهم.
مطلب بعدي آن است كه برخي توهّم بينيازي از نماز را داشتند گفتند ﴿وَاعْبُدْ رَبَّكَ حَتَّي يَأْتِيَكَ الْيَقِينُ﴾[11] انسان وقتي به مقام يقين رسيد ديگر نيازي به عبادت ندارد ـ معاذ الله ـ خب اين هميشه بود براي افراد متوهّم و متخيّل اما درباره ي احسان به پدر و مادر و درباره ي پرهيز از ظلم كسي اين توهّم را نكرده كه اگر كسي به مقام يقين رسيد ديگر تكليفي ندارد نسبت به پدر و مادر احسان بكند تكليفي ندارد نسبت به جامعه عادل باشد اين توهّم پيدا نشده اصلاً لذا در مسئله ي زكات و صلات تقييد شده به ﴿مَادُمْتُ حَيّاً﴾ اما در مسئله ي ﴿بَرّاً بِوَالِدَتِي وَلَمْ يَجْعَلْنِي جَبَّاراً شَقِيّاً﴾ مقيّد نشده براي اينكه اين جاي توهّم نبود.
پرسش: حاج آقا اين بلاواسطه بودن خصوصيت امر نيست. اينكه وصيت به نماز و زكات بلاواسطه از خود خدا به حضرت عيسي(عليه السلام) بوده.
پاسخ: بله ديگر، چون نبيّ همين است ديگر ديگران به وسيله ي نبيّ به صلات و زكات امر ميشوند ولي انبيا كه ديگر به وسيله ي نبيّ ديگر كه امر نميشوند كه به وسيله ي خود ذات اقدس الهي است ديگر به پيامبران بلاواسطه امر ميكند به افراد عادي معالواسطه خب، ﴿وَبَرّاً بِوَالِدَتِي وَلَمْ يَجْعَلْنِي جَبَّاراً شَقِيّاً﴾ مطلب ديگر اينكه اين ﴿وَالسَّلاَمُ﴾ اگر جنسِ سلام شد وقتي گفته شد سلام بر من يعني هر كس مثل من هست و راه مرا دارد چون جنسِ سلام بر انسانِ كامل هست و طبق دو آيهاي كه در سوره ي مباركه ي «احزاب» روز چهارشنبه قرائت شد خداوند نسبت به مؤمنان صلوات ميفرستد نسبت به انبيا صلوات ميفرستد ديگران را هم دستور ميدهد كه نسبت به انبيا تسليم باشند و تصليه داشته باشند ﴿هُوَ الَّذِي يُصَلِّي عَلَيْكُمْ وَمَلاَئِكَتُهُ لِيُخْرِجَكُم مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَي النُّورِ﴾[12] معلوم ميشود مؤمنين مورد صلوات خدايند چه اينكه مورد صلوات فرشتهها هم هستند ﴿الَّذِينَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلاَئِكَةُ طَيِّبِينَ يَقُولُونَ سَلاَمٌ عَلَيْكُمُ ادْخُلُوا الْجَنَّةَ بِمَا كُنتُم تَعْمَلُونَ﴾[13] فرشته با سلام و صلوات ميآيند روح مؤمن را قبض ميكنند با اين جلال و شكوه ميآيند پس سلام و صلوات آن قلّه ي رفعيش براي انبيا و اولياست آن مراحل مياني و نازلهاش شامل حال مؤمنين ميشود جنس اينها زير پوشش ﴿السَّلاَمُ﴾ است وقتي وجود مبارك عيسي ميفرمايد: ﴿وَالسَّلاَمُ عَلَيَّ﴾ يعني بر من نه چون عيسيبنمريم هستم از آن جهت كه انسانِ معصومم، از آن جهت كه نبيّام، از آن جهت كه همراهاني دارم، از آن جهت كه پيرواني دارم سلام بر من، آن وقت اين گونه از كلمات گرچه مفهوم ندارد ولي چون در مقام تحديد است مفهوم دارد يعني «والسلام عليَّ و اللعن علي مخالفي والعذاب علي مخالفي» اين تصريح كه در فرمايشات موساي كليم آمده است به دو منطوق در سخنان وجود مبارك عيساي مسيح با مفهوم و منطوق آمده در سوره ي مباركه ي «طه» همين مطلب به صورت منطوق در دو آيه ي جداگانه آمده وقتي وجود مبارك موساي كليم گفتگوي خود را با فرعون ادامه ميدهد در آيه ي 47 به اين صورت ميفرمايد: ﴿وَالسَّلاَمُ عَلَي مَنِ اتَّبَعَ الْهُدَي﴾ اين ﴿وَالسَّلاَمُ﴾ چون در مقام تحديد است اگر جنس سلام نصيب پيروان هدايت ميشود خب كساني كه پيروان هدايت نيستند گرفتار ضلالتاند هيچ سهمي از سلام ندارند ديگر براي اينكه كلّ سلام و جنس سلام براي مهتديان است قهراً براي آنها عذاب ميماند. همين مفهوم در آيه ي بعد به صورت منطوق تصريح شده ﴿وَالسَّلاَمُ عَلَي مَنِ اتَّبَعَ الْهُدَي﴾ آيه ي 47 «﴿إِنَّا قَدْ أُوحِيَ إِلَيْنَا أَنَّ الْعَذَابَ عَلَي مَن كَذَّبَ وَتَوَلَّي﴾» آيه ي 48 در آنجا با دو منطوق اين مسئله تبيين شد ولي در محلّ بحث با يك مفهوم و يك منطوق تبيين شد وقتي وجود مبارك عيسي ميفرمايد: ﴿وَالسَّلاَمُ عَلَيَّ﴾ يعني «و العذاب علي مخالفي و معاندي و منكري» و مانند آن، ﴿وَالسَّلاَمُ عَلَيَّ يَوْمَ وُلِدتُّ وَيَوْمَ أَمُوتُ وَيَوْمَ أُبْعَثُ حَيّاً﴾ در پايان بحث روز چهارشنبه اين جمله اشاره شد كه يهوديها همين صهيونيستها و اسرائيليها به اين سه مقطع حساس بودند اهانت كردند در مسئله ي ميلاد گفتند ـ معاذ الله ـ او مأهورانه به دنيا آمده است، در مسئله ي مرگ هم گفتند كه او به صليب كشيده شده، در قيامت هم ـ معاذ الله ـ معتقدند او چون تورات را نپذيرفته و دين يهود را قبول نكرده معذّب است اين سه تعبير كه ﴿وَالسَّلاَمُ عَلَيَّ يَوْمَ وُلِدتُّ وَيَوْمَ أَمُوتُ وَيَوْمَ أُبْعَثُ حَيّاً﴾ ضمن تطهير و تنزيه وجود مبارك عيسي(سلام الله عليه) ردّ توهّمات و تهمتهاي آنها هم هست.
پرسش: حاج آقا اين عهد الله اسناد به حضرت عيسي باشد اما بقيه تفضّلات الهي انيّت و عبوديّت عيسي نسبت به تفضّلات بعدي.
پاسخ: اوّلين وظيفه اين است كه انسان اقرار بكند ديگر در الست چه كار كردند، در الست همين ﴿أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ قَالُوا بَلَي﴾[14] اين «بَلَي» را خود انسان بايد بگويد وقتي انسان «بَلَي» گفت آنگاه ذات اقدس الهي نعمتهاي خود، كرامتهاي خود را نسبت به ايشان ارزاني ميدارد، خب.
فرمود: ﴿وَالسَّلاَمُ عَلَيَّ يَوْمَ وُلِدتُّ وَيَوْمَ أَمُوتُ وَيَوْمَ أُبْعَثُ حَيّاً﴾ در جريان وجود مبارك يحيي(سلام الله عليه) اين احتمال بود كه آيه ي پانزده همين سوره ﴿وَسَلاَمٌ عَلَيْهِ يَوْمَ وُلِدَ﴾ اين يكي، ﴿وَيَوْمَ يَمُوتُ وَيَوْمَ يُبْعَثُ حَيّاً﴾ كه اين «حَيّاً» هم براي «يَمُوتُ» باشد هم براي «يُبْعَثُ» بعضيها مُرده ميميرند بعضيها زنده ميميرند اين مرگِ بدني براي همه است اما درباره ي شهيد فرمود او زنده ميميرد نه مُرده بميرد ﴿وَلاَ تَقُولُوا لِمَن يُقْتَلْ فِي سَبِيلِ اللّهِ أَمْوَاتٌ﴾[15] يك، ﴿لاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللّهِ أَمْوَاتاً﴾[16] دو چرا، براي اينكه مُرده آن است كه از جايي خبر نداشته باشد او كه از همه جا باخبر است او خبر دارد چه كسي راهيِ راه اوست، او خبر دارد كه چقدر راه او را طي كردند، او خبر دارد كه اصلِ اطلاق نزد خداست، او خبر دارد كه اگر از خدا مژده بخواهند مژده ميدهند مستقيماً از خدا بشارت طلب ميكند ﴿وَيَسْتَبْشِرُونَ﴾[17] فعلِ مضارع دلالت بر استمرار، شهدا مرتّب به خدا عرض ميكنند خدايا مژده بده اينهايي كه سنگردار بودند الآن كجا هستند خب اين حيات است ديگر «يَستبشِرُ»، «يَستبشِرُ»، «يَستبشِرُ» يعني «يَطلب البشارة من الله سبحانه و تعالي?» نسبت به چه كسي، به ﴿الَّذِينَ لَمْ يَلْحَقُوا بِهِم﴾[18] كه قبلاً گذشت اين ﴿الَّذِينَ لَمْ يَلْحَقُوا بِهِم﴾ عدم مَلكه است آنها كه راه نيافتند كه نميگويند هنوز نرسيدند كه آنها كه در گاراژ پارك كردند در پاركينگ پارك كردند نميگويند هنوز نرسيد ميگويند هنوز راه نيفتاد اما اين ﴿الَّذِينَ لَمْ يَلْحَقُوا بِهِم﴾ يعني كساني كه راهيان راه شهدا هستند راه افتادند الآن وضعشان روشن نيست كجا هستند شهدا از ذات اقدس الهي سؤال ميكنند بشارت ما را بده اينها كجا هستند الآن، ﴿يَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِينَ لَمْ يَلْحَقُوا بِهِم﴾ نه به «الذين لم يتحرّكوا» خب اين حيات است ديگر پس شهيد زنده ميميرد ديگران مُرده ميميرند چون وجود مبارك يحيي(سلام الله عليه) شهيد شد احتمال اينكه اين «حَيّاً» هم به «يَمُوتُ» برگردد هم به «يُبْعَثُ» برگردد هست بعضيها اصلاً خبر ندارند ﴿مَنْ بَعَثَنَا مِن مَّرْقَدِنَا هذَا﴾[19] چه كسي ما را آورده اينجا كجا هستيم ما، اما يك عده ميفهمند كه مبعوث شدند.
پرسش: اهل عالم كه زنده باشند بايد اطلاع داشته باشند ديگر قرآن ميخواهند چه كنند؟
پاسخ: الآن ما هم زندهايم از بعضي از امور مطّلعيم از بعضي از امور بيخبريم.
پرسش: اهل عالم اطلاق دارند كه.
پاسخ: نه خب همهشان كه يكسان نيستند كه الآن در اين عالَم انبيا هم زندهاند، اوليا هم زندهاند، ما هم زندهايم اما فاصله خيلي است آنها از خيلي چيز باخبرند ما از آنها سؤال ميكنيم جريان نوح چه بود، جريان ابراهيم چه بود الآن از وجود مبارك پيغمبر سؤال ميكنيم جريان مريم چه بود ايشان ميفرمايد خدا فرمود: ﴿وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ مَرْيَمَ﴾[20] جريانش اين است ما هم زندهايم آنها هم زندهاند منتها از آنها خبر ميگيريم كه جريان چيست در برزخ هم همين طور است در صحنه ي قيامت همين طور است در بهشت هم همين طور است سيدناالاستاد مرحوم علامه طباطبايي از استادشان از مرحوم آقا شيخ محمدحسين اصفهاني(رضوان الله عليهم اجمعين) نقل ميكردند كه وجود مبارك سيّدالشهداء(سلام الله عليه) سالي يك بار براي اهل بهشت تجلّي ميكند اين طور نيست كه هر وقت هر كسي خواست خدمت حضرت برسد اين غُرف مبنيه يكسان نيست اين درجات يكسان نيست اين طور است خب پس زندهبودن معنايش اين نيست كه از همه چيز باخبر باشند كه آنها زندهاند و مُستخبِر لذا وجود مبارك يحيي زنده وارد آن عالَم شد زنده از آن عالَم وارد قيامت كبرا ميشود درباره ي حضرت عيسي(سلام الله عليه) كه شهيد نشد هم بشرح ايضاً براي اينكه اين روايت را فريقين از وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) نقل كردند كه در روز قيامت خونهاي شهدا را با مركّب علما ميسنجند «فتوزن دماء الشهداء مع مِداد العلماء فيرجح مداد العلماء علي دماء الشهداء»[21] مركّب عالِمان دين چون شهيدپرور است از دِماي شهدا بالاتر است بعضيها هستند كه وزن و موزون را با هم دارند خون شهدا را با مركّب علما ميسنجند بعضي از علما هستند كه هم خون آوردند هم مركّب مثل شهيدين كه اين ايام، ايام بزرگداشت اين ذوات مقدس است اينها با يك دست خون آوردند كه وزن است، با يك دست موزون آوردند كه مركّب است هر دو را با هم آوردند شهداي محراب اين طور است، شهداي روحانيت اين طور است، شهداي طلبهها كه هر كسي در حدّ خودش به اين انقلاب خدمت كرده اين طور است اينها با يك دست وزن آوردند با يك دست موزون آوردند هر دو را آوردند تا خدا كدام را بهتر بپذيرد خب، وجود مبارك عيسي هم همين طور است ديگر، اگر انبياي الهي مركّبات آنها بيش از دِماي شهدا ميارزد ميشود گفت كه «والسلام عليّ يوم أموت حيّاً، يوم اُبعث حيّاً» اين «حيّاً» ميتواند حال باشد براي هر دو جمله.
مطلب بعدي آن است كه حالا درباره ي عالَم مثال چون يك آيه بود بحث كمي شده ممكن است در تدوين تسنيم جبران بشود يا اگر مناسبتهايي پيش آمد درباره ي عالَم مثال بحث بشود چون عالم مثال هم مورد علاقه ي همه ي ماست و هم محلّ ابتلاي عملي ماست نه تنها علميِ ما كه ما بفهميم عالم مثال چه خبر است چون همه ي ما با عالم مثال كار داريم بالأخره بايد برويم آنجا آدم اگر بداند آنجا چه خبر است وسايلش هم فراهم ميكند ديگر خب حالا انشاءالله ممكن است به مناسبتهايي از عالم مثال بحث بشود.
مطلب ديگر اينكه، اينكه فرمود: ﴿إِنِّي عَبْدُ اللَّهِ آتَانِيَ الْكِتَابَ﴾ تا به اينجا رسيديم.
پرسش: استاد عذر ميخواهم در مورد حضرت عيسي(عليه السلام) شما فرموديد كه ﴿وَالسَّلاَمُ عَلَيَّ﴾ اين دارد سه مقطع كه يهوديّت به ايشان اتهام زدند قبلاً درباره ي حضرت يحيي(سلام الله عليه) هم اين سه مقطع آمده آنها چه تعبيري ميخواستند بكنند؟
پاسخ: آنها درباره ي او اين دو نكته دارد آن حالا لازم نيست دو نكته داشته باشد هر جا كه گفته شد ﴿وَالسَّلاَمُ عَلَيَّ﴾ معنايش نيست كه سه نكته در آنجا هست اين انبيا هم همين طورند همه ي انبياي الهي اين طورند منتها بحث در اظهار تأسف بود كه يهوديها نسبت به اين سه مقطع بدرفتاري كردند وگرنه همه ي انبيا نسبت به اين سه مقطع همه ي اوليا اين طور است وقتي وجود مبارك امام كاظم به دنيا ميآيد امام صادق ميفرمايد: «أعظم بركة علي شيعتنا منه»[22] به دنيا آمده ساير ائمه هم همين طورند منتها حالا در جريان حضرت عيسي اين سه جنايت را آنها كردند درباره ي ائمه ديگر نكردند معنايش اين نيست كه هر جا اين سه جمله شد سه خطر هم بايد باشد، خب.
پرسش: آن وقت اين ﴿السَّلامُ﴾ تهيّت است فقط؟
پاسخ: نه يعني من سالماً به دنيا آمدم من مظهر خدايي هستم كه ﴿السَّلاَمُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَيْمِنُ﴾[23] است طهارت مؤمن را با ﴿السَّلاَمُ﴾ تأييد كرده.
پرسش: درباره ي حضرت يحيي هم همين است.
پاسخ: بله خب ديگر اينها با سلامت به دنيا آمدند چون نميشود گفت كه حالا پدر كه پير بود مادر آن وقتي هم كه جوان بود عقيم بود حالا كه پيرزن است نازاست.
پرسش: حضرتعالي فرموديد درباره ي ﴿وَالسَّلاَمُ عَلَي مَنِ اتَّبَعَ الْهُدَي﴾[24] اينجا فرموديد دارد رفع عذاب ميكند.
پاسخ: نه رفع عذاب ميكند منطوقش اين است مفهومش رفع عذاب است گاهي منطوق و مفهوم جداي هم ذكر ميشوند نظير آيات سوره ي مباركه ي «طه» گاهي مفهوم و منطوق يكجا ذكر ميشود نظير آيات محلّ بحث كه فرمود: ﴿وَالسَّلاَمُ عَلَيَّ﴾ يعني تمام سلام براي من است من كه ميگويد نه يعني شخص عيسي يعني كسي كه در اين مسير است اهل نبوّت است، اهل عبادت است كه اول از ﴿إِنِّي عَبْدُ اللَّهِ﴾ شروع شده، خب. ﴿ذلِكَ عِيسَي ابْنُ مَرْيَمَ﴾ اين همه اختلافاتي كه يهوديها با هم دارند، مسيحيها با هم دارند، يهوديها و مسيحيها با هم دارند همه ي اينها را بايد شست و كنار گذاشت خود عيسي(سلام الله عليه) خودش را معرفي كرده شناسنامه ي او اين است ﴿ذلِكَ عِيسَي ابْنُ مَرْيَمَ قَوْلَ الْحَقِّ﴾ كه ميشود مفعول مطلق براي «قالَ»، «قال قول الحق» خودش را اين طور معرفي كرده از عبوديّت خود شروع كرده، از نبوّت و دريافت انجيل شروع كرده از سلام مقاطع سهگانه شروع كرده و مانند آن ﴿ذلِكَ﴾ حالا ذات اقدس الهي اين دو جمله را به عنوان جمله ي معترضه دارد بيان ميكند ﴿ذلِكَ عِيسَي ابْنُ مَرْيَمَ قَوْلَ الْحَقِّ الَّذِي فِيهِ يَمْتَرُونَ﴾ آنها كه اهل مِريه و شكاند چه يهوديها با هم، چه مسيحيها با هم، چه يهوديها و مسيحيها با هم اينها مِريه باطل دارند قول حق همين است كه خود عيسي(سلام الله عليه) خودش را معرفي كرده بعد ميفرمايد: ﴿مَا كَانَ لِلَّهِ أَن يَتَّخِذَ مِن وَلَدٍ﴾ براي خدا محال است كه فرزند داشته باشد فرزندداشتن براي خدا نه اينكه قبيح باشد محال است حقيقتي كه هويّت محضه است، غنيّ محض است احدي همتاي او نيست «لم يتّخذ صَاحِبَةً وَلاَ وَلَداً»[25] كسي با او نيست هر كه هست مخلوق اوست و هر كه هست مادون است فرزندداري براي او فرض ندارد ﴿مَا كَانَ لِلَّهِ أَن يَتَّخِذَ مِن وَلَدٍ سُبْحَانَهُ﴾ او منزّه از هر نقص است، منزّه از تماس است، منزّه از تماثل است، منزّه از نكاح است اينها صفات نقص است در اينجا نقص وجود ندارد. اين حرفها در سوره ي مباركه ي «بقره» يك مقدار بازتر بحث شد در سوره ي مباركه ي «بقره» به اين صورت آمده است كه خداي سبحان منزّه از آن است كه آيه ي 116 سوره ي مباركه ي «بقره» اين بود ﴿وَقَالُوا اتَّخَذَ اللّهُ وَلَداً سُبْحَانَهُ بَلْ لَهُ مَا فِي السَّمَاواتِ وَالْأَرْضِ كُلٌّ لَهُ قَانِتُونَ﴾ آنجا اين بحث نزاهت خداي سبحان از اينكه والد و ولد باشد بيان شده ﴿مَا كَانَ لِلَّهِ أَن يَتَّخِذَ مِن وَلَدٍ سُبْحَانَهُ﴾ اين ﴿سُبْحَانَهُ﴾، تعاليِ او چيست؟ دوتا برهان دارد يكي او منزّه از هر نقص است جسم بودن نقص است، همسر داشتن نقص است، نياز داشته باشد كه كارش را فرزند او انجام بدهد نقص است اينها نقص است بعد او هر كس را بخواهد بيافريند يا هر چيزي را بخواهد بيافريند با اراده كار ميكند «إِذَا قَضَي أَمْراً فَإِنَّمَا يَقُولُ لَهُ كُن فَيَكُونُ»[26] دوتا بيان نوراني از حضرت امير(سلام الله عليه) قبلاً نقل شد كه ذات اقدس الهي «فَاعِلٌ لا بِمَعْنَي الْحَرَكاتِ»[27] او كار را با دست و ابزار انجام نميدهد با اراده انجام ميدهد و اراده ي او هم به اين است كه «إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيْئاً أَن يَقُولَ لَهُ كُن فَيَكُونُ»[28] اين يك بحث بود در نهجالبلاغه كه خوانده شد، يكي هم كلامِ حضرت را معنا كرد در يك خطبه ي ديگر فرمود: «لاَ بِصَوْتٍ يَقْرَعُ وَ لاَ بِنِدَاءٍ يُسْمَعُ وَ إِنَّما كَلامُهُ سُبْحَانَهُ فِعْلٌ مِنْهُ أَنْشَأَهُ»[29] فرمود حرفِ حق باريتعالي نظير حرف ديگران نيست نظير صوت نيست، نظير قَلع و قَم نيست به گوش بخورد كارِ خدا فعلِ خداست، حرفِ خدا فعل خداست سراسر عالَم كلمات الهياند، افعال الهياند «إنّما قوله فعله» كلمه ي خدا، كتاب خدا سراسر عالَم هست اينچنين نيست كه ذات اقدس الهي بگويد «كن» لفظي داشته باشد بعد آن شيء بشود «يكون» «لاَ بِصَوْتٍ يَقْرَعُ وَ لاَ بِنِدَاءٍ يُسْمَعُ وَ إِنَّما كَلامُهُ سُبْحَانَهُ فِعْلٌ مِنْهُ أَنْشَأَهُ» اينجا هم فرمود: ﴿إِذَا قَضَي أَمْراً فَإِنَّمَا يَقُولُ لَهُ كُن فَيَكُونُ﴾[30] اين دو آيه جمله ي معترضه است. اصل بحث اين بود ﴿قَالَ إِنِّي عَبْدُ اللَّهِ آتَانِيَ الْكِتَابَ وَجَعَلَنِي نَبِيّاً﴾ اين جملهها را فرمود ﴿وَإِنَّ اللَّهَ رَبِّي وَرَبُّكُمْ﴾ يعني «قال إنّ الله ربّي» كه عطف است بر آن جملههاي قبلي اينها مَقول حضرت عيسي(سلام الله عليه) است ﴿وَإِنَّ اللَّهَ رَبِّي وَرَبُّكُمْ فَاعْبُدُوهُ هَذا صِرَاطٌ مُّسْتَقِيمٌ﴾ اين بيان نوراني در سوره ي مباركه ي «آلعمران» هم از وجود مبارك حضرت عيسي نقل شده است كه سوره ي مباركه ي «آلعمران» از آيه ي 44 به بعد اين است ﴿إِذْ قَالَتِ الْمَلاَئِكَةُ يَا مَرْيَمُ إِنَّ اللّهَ يُبَشِّرُكِ بِكَلِمَةٍ مِنْهُ اسْمُهُ الْمَسِيحُ عِيسَي ابْنُ مَرْيَمَ﴾ از آيه ي 44 شروع ميشود تا آنكه وجود مبارك عيسي كلمات خودشان را دارند بعد از اينكه فرمود: «أَنِّي أَخْلُقُ لَكُم مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ فَأَنْفُخُ فِيهِ فَيَكُونُ طَيْراً بِإِذْنِ اللّهِ»[31] بعد در آيه ي بعد «وَمُصَدِّقاً لِمَا بَيْنَ يَدَيَّ»[32] در آيه ي 51 ميفرمايد: ﴿إِنَّ اللّهَ رَبِّي وَرَبُّكُمْ فَاعْبُدُوهُ هذَا صِرَاطٌ مُستَقِيمٌ﴾ راه مستقيم اين است كه من برده ي اويم شما بنده ي او باشيد، او معبود من است معبود شما باشد اين جمله كه فرمود: ﴿إِنَّ اللّهَ رَبِّي وَرَبُّكُمْ﴾ تتمّه ي بيانات نوراني وجود مبارك عيسيبنمريم است كه از ﴿إِنِّي عَبْدُ اللَّهِ﴾ شروع شده و به ﴿وَإِنَّ اللَّهَ رَبِّي وَرَبُّكُمْ فَاعْبُدُوهُ هَذا صِرَاطٌ مُّسْتَقِيمٌ﴾ ختم شد.