درس تفسیر آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

88/08/05

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: آيات 27 تا 35 سوره مريم

 

﴿فَأَتَتْ بِهِ قَوْمَهَا تَحْمِلُهُ قَالُوا يَامَرْيَمُ لَقَدْ جِئْتِ شَيْئاً فَرِيّاً﴾ ﴿يَا أُخْتَ هَارُونَ مَا كَانَ أَبُوكِ امْرأَ سَوْءٍ وَمَا كَانَتْ أُمُّكِ بَغِيّاً﴾ ﴿فَأَشَارَتْ إِلَيْهِ قَالُوا كَيْفَ نُكَلِّمُ مَن كَانَ فِي الْمَهْدِ صَبِيّاً﴾ ﴿ قَالَ إِنِّي عَبْدُ اللَّهِ آتَانِيَ الْكِتَابَ وَجَعَلَنِي نَبِيّاً﴾ ﴿وَجَعَلَنِي مُبَارَكاً أَيْنَ مَا كُنتُ وَأَوْصَانِي بِالصَّلاَةِ وَالزَّكَاةِ مَادُمْتُ حَيّاً﴾ ﴿وَبَرّاً بِوَالِدَتِي وَلَمْ يَجْعَلْنِي جَبَّاراً شَقِيّاً﴾ ﴿وَالسَّلاَمُ عَلَيَّ يَوْمَ وُلِدتُّ وَيَوْمَ أَمُوتُ وَيَوْمَ أُبْعَثُ حَيّاً﴾ ﴿وَالسَّلاَمُ عَلَيَّ يَوْمَ وُلِدتُّ وَيَوْمَ أَمُوتُ وَيَوْمَ أُبْعَثُ حَيّاً﴾ ﴿ذلِكَ عِيسَي ابْنُ مَرْيَمَ قَوْلَ الْحَقِّ الَّذِي فِيهِ يَمْتَرُونَ﴾

 

چون ميلاد وجود مبارك مسيح(سلام الله عليه) معجزه بود و خارق عادت تبيين شناسنامه ی آن حضرت هم خارق عادت هست يعني وجود مبارك عيسي با شناسنامه‌اش در قرآن معرّفي شده بر خلاف انبياي ديگر. مطالبي كه مربوط به آيات قبلي است يكي اين است كه اين ﴿وَهُزِّي إِلَيْكِ بِجِذْعِ النَّخْلَةِ﴾[1] براي آن است كه شما اين درخت خرما را بتكاني تا ميوه‌اش بريزد يا نه، اين درخت را به اهتزاز در بياور تا از جِذع، نخله بشود اولاً، وقتي بارور شد بارش به تو برسد ثانياً، آنچه ديگران مي‌گفتند اين است كه اين درخت را تكان بده تا ميوه‌اش بريزد اما اصرار قرآن كريم بر اين است كه اين نَخله نبود جذع بود تكرار اين جذع براي آن است كه بفهماند اين يك سرشاخه داشته باشد سبز باشد اين‌چنين نبود يك تَنه ی بي‌سرشاخه و مُرده‌اي بود تو بايد اين را تكان بدهي كه زنده بشود يا اگر خوابيده است بيدار بشود ميوه بدهد به تو تقديم بكند اگر وجود مبارك موساي كليم دست به اين مار نمي‌زد اين مار عصا نمي‌شد يا اگر دست به اين عصا نمي‌زد اين عصا مار نمي‌شد در هر دو حال دستِ موسوي لازم است دستِ كليمي لازم است اينجا هم اهتزاز مريمي لازم است بنابراين تنها امر به اهتزاز براي اين نيست كه ميوه بريزد براي آن است كه اين جِذع، نخله بشود، اگر يك درخت خشكيده بود حيات نداشت مادرِ كسي كه «يُحيي الموتي باذن الله» اين هم مُحيي شجر شد درختِ مُرده را زنده كرد و اگر نه، درختي بود پژمرده و زنده لكن در زمستان اين درختها خواب‌اند نه مُرده بعضي از درختها در زمستان هم بيدارند مثل درخت سرو، درخت مركّبات و اينها، اينها در زمستان و تابستان بيدارند منتها در بهار رشد مي‌كنند ولي در زمستان رشد نمي‌كنند لكن بيدارند به دليل سبزي برگ آنها بعضي از درختها هستند كه زمستان به خواب مي‌روند درخت انار اين طور است، درخت انجير اين طور است اكثر درختان زمستان به خواب مي‌روند اين درختاني كه بيدارند آسيب مي‌بينند براي اينكه سرما با اينها كار دارد اين درختهايي كه خواب‌اند از سرماي زمستان كمتر آسيب مي‌بينند به هر تقدير اين يا جذع مُرده بود كه با اهتزاز مريم(سلام الله عليها) زنده شد يا نه، درخت خوابيده بود كه با اهتزاز مريم بيدار شد يا اعطاي حيات است يا اعطاي يَقظه در هر دو حال كرامت است و معجزه، بنابراين درست است كه آن عصا گاهي مار مي‌شود، گاهي از حالت ماري در مي‌آيد ﴿سَنُعِيدُهَا سِيرَتَهَا الْأُولَي﴾[2] ولي دستِ كليم لازم است اينجا هم درست است كه جذع نَخله مي‌شود و بار مي‌دهد ولي دست مريم(سلام الله عليها) لازم است مادر كسي كه «يُحيي الموتي باذن الله» او هم مي‌تواند اين سِمت را داشته باشد.

 

پرسش: حاج آقا در بعضي روايات داريم كه پيغمبرها وقتي يكي از معجزاتشان اين بوده كه زير درخت كه مي‌نشستند.

پاسخ: خب بله و اصلاً خضر را مي‌گفتند خضر به همين مناسبت است.

 

پرسش: حضرت عيسي كه به دنيا آمد خب همان پيغمبر بود زير همان درخت بود نظر حضرت عيسي بوده كه حضرت مريم خواست در نخله كرده.

پاسخ: نه، حالا اين قبلاً گذشت كه آنچه براي مريم(سلام الله عليها) بود اينها كرامت خود مريم بود يك قول يا نه ارهاصي بود ارهاص كه يك اصطلاح كلامي است پيش‌درآمد معجزه ی پيغمبر را مي‌گويند يا ارهاص عيسي(سلام الله عليه) بود كه به دست مادرش ظهور كرد قول دوم هر دو قول در كتابهاي كلامي هست و چون مريم(سلام الله عليها) را قرآن خيلي عظمت مي‌ستايد ﴿إِنَّ اللّهَ اصْطَفَاكِ وَطَهَّرَكِ وَاصْطَفَاكِ عَلَي نِسَاءِ الْعَالَمِينَ﴾[3] بعد مي‌فرمايد: ﴿وَجَعَلْنَا ابْنَ مَرْيَمَ وَأُمَّهُ آيَةً وَآوَيْنَاهُمَا إِلَي رَبْوَةٍ ذَاتِ قَرَارٍ وَمَعِينٍ﴾[4] يا ﴿صَدَّقَتْ بِكَلِمَاتِ رَبِّهَا وَكُتُبِهِ وَكَانَتْ مِنَ الْقَانِتِينَ﴾[5] اين جلال و عظمتي كه براي مريم(سلام الله عليها) قائل است استبعادي ندارد كه براي خود مريم بود نه ارهاص براي عيسي. به هر تقدير اين اهتزاز گذشته از آن است كه بركت ريزش ميوه را به همراه دارد بركت احياي ميّت از يك سو، ايقاظ نائم از سوي ديگر را هم به همراه دارد اگر اين درخت خشكيده بود با اهتزاز مريم زنده شد و اگر درخت خوابيده بود با اهتزاز مريم(سلام الله عليها) بيدار شد.

 

پرسش: اگر تفاوتي نيست قول ﴿فَنَادَاهَا مِن تَحْتِهَا﴾ نيست يعني خود حضرت عيسي امر نكرده ﴿وَهُزِّي﴾.

پاسخ: بسيار خب، اما منظور اين است كه امر از طرف هر كسي باشد اين دست بايد زنده كند يا بيدار كند وگرنه خود ذات اقدس الهي اين درخت را مي‌توانست به صورت نَخله در بياورد اگر مُرده بود زنده كند و اگر خوابيده بود بيدار كند مثل اينكه وجود مبارك موساي كليم دستِ او لازم است كه بالأخره اين عصا گاهي مار بشود گاهي مار عصا بشود وگرنه خداي سبحان مي‌تواند آن عصا را مار كند مار را دوباره عصا كند اما ﴿خُذْهَا وَلاَ تَخَفْ سَنُعِيدُهَا سِيرَتَهَا الْأُولَي﴾[6] يا ﴿أَلْقِ مَا فِي يَمِينِكَ﴾[7] براي تفهيم اين نكته است كه اين دست، دستِ الهي است و اثر دارد، بنابراين گوينده هر كه مي‌خواهد باشد چه وجود مبارك عيسي(سلام الله عليه) چه وجود مبارك جبرئيل(سلام الله عليه) هر كه مي‌خواهد باشد نشان آن است كه دست مريم سهم تعيين‌كننده‌اي در اين سه امر داشت احياي جذع ميّت، ايقاظ جذع نائم و ريزش ميوه هر كدام از اين سه امر باشد به بركت اوست.

خب، مطلب ديگر اينكه درباره ی سَريّ دو قول بود يكي اينكه نهر بود، يكي اينكه سيّدالقوم و شريف القوم بود اگر اين مصاديق يك جامع واحدي داشته باشند مي‌شود با اراده ی جامع هر دو معنا را در نظر گرفت و اگر جامع واحد نداشته باشند و بين اينها يك بُون بعيدي باشد اگر كسي قائل شد كه استعمال لفظ در اكثر از معنا جايز است مي‌توان گفت كه منظور از اين سريّ هم سيّدالقوم است هم نهر و اگر استعمال لفظ در اكثر از معنا جايز نبود چه اينكه برهاني بر امتناع او نيست بايد احدالمعنيين اراده بشود.

 

پرسش: مرحوم علامه هر دو را قبول كرده؟

پاسخ: نه، ايشان فرمودند: «و الأوّل أظهر» يعني سريّ به معناي نهر باشد اظهر است يكي را قبول كردند.

 

خب، مطلب بعدي آن است كه اين حرفها همه براي وجود مبارك عيسي(سلام الله عليه) است كه فرمود: ﴿فَنَادَاهَا مِن تَحْتِهَا﴾[8] اينجا بعضي از اينها به صورت نفي و نهي است بعضي از اينها به صورت امر و اثبات ﴿فَنَادَاهَا مِن تَحْتِهَا﴾ به اين امور يك، ﴿أَلاَّ تَحْزَنِي﴾ چرا، چون ﴿قَدْ جَعَلَ رَبُّكِ تَحْتَكِ سَرِيّاً﴾[9] يك، اين نهي ﴿وَهُزِّي إِلَيْكِ بِجِذْعِ النَّخْلَةِ﴾ براي اينكه ﴿تُسَاقِطْ عَلَيْكِ رُطَباً جَنِيّاً﴾[10]

 

پرسش:..

پاسخ: حُزن ديگر، حزن اختصاصي به گذشته ندارد انسان وقتي كه يك حادثه ی تلخي را پيش‌بيني مي‌كند هم اكنون غمگين است الآن كسي كه تقريباً مقدّمات قبول نشدن او در كنكور روشن است در امتحان موفق نيست هم اكنون افسرده است اين حزن اختصاصي به زوال شيء در گذشته ندارد وقتي چيزي را در آينده از دست مي‌دهد و تقريباً مطمئن است كه از دست او مي‌رود هم اكنون غمگين است.

خب، ﴿فَكُلِي وَاشْرَبِي﴾[11] در جريان وجود مبارك ابراهيم(سلام الله عليه) هم همين طور بود حالا وقتي وجود مبارك ابراهيم(سلام الله عليه) آن چهار مرغ را گرفت و سَر بُريد و آن اجزا را در هم كوبيد و مخلوط كرد ديگري اگر مي‌گفت يا طاووس، يا كذا و كذا كه نمي‌آمدند كه اين فقط نداي ابراهيمي مي‌خواهد ﴿ثُمَّ ادْعُهُنَّ يَأْتِيَنَّكَ سَعْياً﴾[12] تو بگو يا طاووس اين زنده مي‌شود ديگري كه بگويد نمي‌شود كه، بنابراين هر زباني اثر ندارد، هر دستي اثر ندارد دستِ موساي كليم(سلام الله عليه) مي‌خواهد زبان ابراهيم خليل(سلام الله عليه) مي‌خواهد فرمود: ﴿ثُمَّ ادْعُهُنَّ يَأْتِيَنَّكَ سَعْياً﴾ همان طوري كه ذات اقدس الهي در معاد براي احياي نفوس ﴿يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ﴾[13] تو هم اينها را به امامشان بخوان امامِ هر كسي همان مغز و دستگاه فكري اوست تو هم آنها را سَرها را كه نزد خودت نگه مي‌داري آنها را بخوان مي‌آيند بنابراين اينكه وجود مبارك مريم مأمور شد به اهتزاز جذع النخله براي اينكه دست اوست كه مي‌تواند مُرده را زنده كند و گفتند عيسي بالاتر از يحيي(سلام الله عليهما) است براي اينكه يحيي مظهر حيات بود و وجود مبارك عيسي مظهر احياست اوست كه مي‌گويد ﴿أُحْيِي الْمَوْتَي بِإِذْنِ اللّهِ﴾[14] و خدا درباره ی او فرمود: ﴿وَإِذْ تُخْرِجُ الْمَوْتَي بِإِذْنِي﴾[15] اين مي‌شود مظهر «هو المُحيي»، او مي‌شود مظهر «هو الحيّ الذي لا يموت». خب، اينكه فرمود: ﴿فَكُلِي﴾ نظير امر ﴿هُزِّي﴾[16] اينها همه نداي آن منادي است آن منادي ندا داد ﴿فَنَادَاهَا مِن تَحْتِهَا﴾ به اموري يك ﴿أَلاَّ تَحْزَنِي﴾[17] به اين دليل، ﴿وَهُزِّي إِلَيْكِ بِجِذْعِ النَّخْلَةِ﴾[18] به اين دليل اوّلي به دليل ﴿قَدْ جَعَلَ رَبُّكِ تَحْتَكِ سَرِيّاً﴾[19] دومي ﴿تُسَاقِطْ عَلَيْكِ رُطَباً جَنِيّاً﴾[20] سوم و چهارم و پنجم سه‌تا امر ﴿فَكُلِي﴾ يك، ﴿وَاشْرَبِي﴾ دو، ﴿وَقَرِّي عَيْناً﴾ سه، اين سه با آن دو امر تحت نداست مي‌شود پنج، اين ﴿فَكُلِي وَاشْرَبِي﴾ مي‌تواند امر باشد اما اين ﴿قَرِّي﴾ يك انشاست يعني چشمت روشن باشد نه روشن‌چشم باش اين قابل امر نيست كه تو روشن‌چشم باشي يعني خبر است به صورت انشاء بيان شده يعني چشم تو روشن مي‌شود. ششم، ﴿فَإِمَّا تَرَيِنَّ مِنَ الْبَشَرِ أَحَداً﴾ اين هم تحت آن نداست اينها دستور است كه اگر ديدي اين حرفها را بزن اصلاً حرف نزن فقط با اشاره سخن بگو اين ﴿فَقُولِي﴾ ناظر يعني «فأشيري» به دليل همان تعبيري كه در بحث ديروز گذشت و به قرينه ی ﴿فَأَشَارَتْ إِلَيْهِ﴾ دو، ﴿فَقُولِي إِنِّي نَذَرْتُ لِلرَّحْمَانِ صَوْماً﴾ چون اين‌چنين است ﴿فَلَنْ أُكَلِّمَ الْيَوْمَ إِنسِيّاً﴾[21] صَمت و سكوت از بهترين نعمتهاست كه آدم گزيده‌گو باشد، كم‌گو باشد، پرحرف نباشد ولي مي‌تواند روزه بگيرد و در حال روزه گرفتن كمتر حرف بزند اما بخواهد صَمت و سكوت را جزء شرايط صحّت صوم قرار بدهد يك، يا كلام را جزء موانع صحّت صوم قرار بدهد دو، هم جعل آن شرط مي‌شود بدعت، هم جعل اين مانع مي‌شود بدعت نه صَمت و سكوت شرط صحّت است، نه نطق و كلام مانع صحّت صوم از خود چيزي را اضافه كردن مي‌شود بدعت لذا در عين حال كه روايات ما سكوت را و صَمت را تشويق كردند كم‌گويي را، گزيده‌گويي را تشويق كردند پرحرفي را مذمّت كردند اما اجازه ندادند كه اين را ما جزء دين قرار بدهيم بگوييم صَمت شرط صحّت روزه است، كلام مانع صحّت روزه اين حق را ندادند ﴿فَقُولِي إِنِّي نَذَرْتُ لِلرَّحْمَانِ صَوْماً﴾ چون در حال روزه نبايد سخن گفت صوم سكوت و صَمت گرفتم ﴿فَلَنْ أُكَلِّمَ الْيَوْمَ﴾ اما ﴿إِنسِيّاً﴾ با خدا حرف مي‌زنم، با فرشته‌ها حرف مي‌زنم، مناجات مي‌كنم، ذكر دارم همه ی حرفها را دارد با بشر حرف نمي‌زنم ﴿فَأَتَتْ بِهِ قَوْمَهَا تَحْمِلُهُ﴾ اين بيان نوراني امام صادق(سلام الله عليه) كه يك آدم عاقل در آنها نبود كه وجود مبارك مريم با او گفتگو كند سرّش همين است اينها عمري مريم(سلام الله عليها) را به طهارت شناختند هم در زادروز او كه ديدند مادرش نذر كرده بود كه اين را به معبد بدهد هم در هنگام قرعه‌كشي كه اين تحت كفالت چه كسي باشد ﴿مَا كُنتَ لَدَيْهِمْ إِذْ يُلْقُونَ أَقلاَمَهُمْ أَيُّهُمْ يَكْفُلُ مَرْيَمَ﴾[22] قرعه به نام زكريا افتاد خب يك پيغمبر پيرمردي مربّي و سرپرست اين كودك شد اين را ديدند و در معبد هم بود و آن جريان ﴿كُلَّمَا دَخَلَ عَلَيْهَا زَكَرِيَّا الْمَحْرَابَ﴾[23] را به وسيله ی زكريا(سلام الله عليه) متوجه شدند كسي كه عمري به طهارت گذراند و تحت كفالت يكي از انبياي الهي بود اگر يك كار تازه‌اي كرد بايد استفهام كنند، استعلام كنند نه مبادرت كنند به سه، چهار حرفِ تلخ گفتند فَريّ است يعني كارِ مُنكر عظيم، گفتند مادرت بَغي نبود يعني اين بَغْي است خب شما اولاً سؤال كنيد استفهام كنيد كه اين بچه را از كجا آوردي همين كه ديدند بچه در آغوش او يا در دست او يا در دامن اوست اين تهمتها را زدند اين طور مبادرت كردن جاهلانه باعث شد كه وجود مبارك مريم(سلام الله عليها) اينها را مي‌شناخت فرمود: ﴿يَا لَيْتَنِي مِتُّ قَبْلَ هذَا﴾[24] فرصت سؤال ندادند اصلاً، همين كه ديدند ﴿فَأَتَتْ بِهِ قَوْمَهَا تَحْمِلُهُ قَالُوا يَامَرْيَمُ لَقَدْ جِئْتِ شَيْئاً فَرِيّاً﴾ يك، بعد ﴿مَا كَانَتْ أُمُّكِ بَغِيّاً﴾ دو، از اين تهمتها بدتر؟! شما اولاً سؤال كنيد، استعلام كنيد، استفهام كنيد اگر او جوابِ گويا نداشت شما شروع كنيد به قَذف اين بود كه وجود مبارك مريم(سلام الله عليها) فرمود: ﴿يَا لَيْتَنِي مِتُّ قَبْلَ هذَا﴾ و بيانش هم وجود مبارك صادق(سلام الله عليه) فرمود اگر يك آدم عاقلي در اينها بود وجود مبارك مريم تقاضاي مرگ نمي‌كرد.

 

پرسش:...

پاسخ: بالأخره آنهايي كه در معرض اين سؤال هستند آنهايي كه مي‌خواهند اعتراض بكنند بگو من حرف نمي‌زنم آن وقت در جواب آنها چه بگو؟ در جواب آنها ﴿فَأَشَارَتْ﴾ با اين «فاء» ﴿فَأَشَارَتْ﴾ آن كمبودي كه در مسئله ی ﴿فَإِمَّا تَرَيِنَّ مِنَ الْبَشَرِ أَحَداً﴾ حل مي‌شود اين ﴿فَإِمَّا تَرَيِنَّ مِنَ الْبَشَرِ أَحَداً﴾ يعني هر كس ديد بالأخره سؤال مي‌كند ديگر كه از كجا آوردي وگرنه صِرف اينكه آدم كسي را ببيند بگويد من روزه ی صَمت گرفتم اينكه دليل ندارد خب بسياري از اين رهگذرها رد مي‌شوند آدم دليل ندارد بگويد كه من صوم صمت گرفتم كه اين معلوم مي‌شود كه اينها با اعتراض روبه‌رو مي‌شوند چون با اعتراض روبه‌رو مي‌شوند خودت حرف نزن پس چه كار بكن؟ اشاره بكن، از كجا معلوم مي‌شود كه دستور اشاره است؟ از همين ﴿فَأَشَارَتْ إِلَيْهِ﴾ خب آن دارد راه نشان مي‌دهد براي رفع تهمت هيچ سخن نگو فقط به كودك اشاره بكن ﴿فَأَشَارَتْ إِلَيْهِ﴾ خب، يعني فَريّ را او پاسخ مي‌دهد، ﴿مَا كَانَتْ أُمُّكِ بَغِيّاً﴾ را او پاسخ مي‌دهد ﴿فَأَشَارَتْ إِلَيْهِ﴾ حالا از دور بود يا نزديك بالأخره اشاره يعني من با شما سخن نمي‌گويم از اين كودك بپرسيد ﴿قَالُوا﴾ قوم او گفتند ﴿كَيْفَ نُكَلِّمُ مَن كَانَ فِي الْمَهْدِ﴾ يك، ﴿صَبِيّاً﴾ دو، چه در مهد باشد چه غير مهد بالأخره كودك است گذشته از اينكه اين كودكِ گهواره‌اي است صَبي بودن اين صبابت مانع گفتن است گذشته از اينكه هنوز در گهواره است يعني نوزاد است ما چگونه جواب بدهيم آن‌گاه چون دستور اين بود كه تو به اين كودك اشاره بكن اين كودك شروع كرده قبل از اينكه مادرش را تبرئه كند ذات اقدس الهي را تنزيه كرده اين مسيحيهاي افراطي و مسيحيهاي تفريطي يك گوشه‌شان به تنزيه خدا اهانت كردند، يك گوشه‌شان به برائت و نزاهت مادر عيسي، آنهايي كه افراطي بودند گفتند اين ابن‌الله است و وجود مبارك عيساي مسيح حرفِ افراطيهاي ترساها را برطرف كرد فرمود من عبدالله‌ام نه ابن‌الله، تفريطيها كه گفتند ﴿لَقَدْ جِئْتِ شَيْئاً فَرِيّاً﴾، ﴿مَا كَانَتْ أُمُّكِ بَغِيّاً﴾ تهمت زدند حرفِ برائت مادرش را، نزاهت دامن مادرش را ثابت كرد ولي قبل از اينكه بگويد مادرم معصومه است ذات اقدس الهي را از داشتن فرزند تنزيه كرد كه مبادا كسي خيال كند من چون پدر ندارم پسر خدا هستم من فرزند خدا نيستم من بنده ی خدايم.

 

پرسش:...

پاسخ: براي اينكه همين ديگر، كسي كه اصلاً مستقرّ در گهواره است لحظه‌اي نيست كه حالا اتفاقاً در گهواره باشد كسي كه هويّت او گهواره‌اي است، كسي كه هويّت او گهواره‌اي است كه نمي‌شود با او گفتگو كرد وجود مبارك عيسي اول تنزيه كرد ذات اقدس الهي را بعد تبرئه كرد مادرش را ﴿قَالَ إِنِّي عَبْدُ اللَّهِ﴾ اين به دلالت مطابقه تنزيه خداست، به دلالت التزام تبرئه ی مادر است خب آنها مي‌گفتند كسي كه كودك است و گهواره‌اي است و گهواره‌اي بودن وصف مستقرّ اوست يعني تازه در گهواره شد اين نوزاد شد اين ﴿كَانَ فِي الْمَهْدِ﴾ است مستقرّ در گهواره است اين سه جهت اشكال دارد چگونه با او حرف بزنيم اين معلوم مي‌شود كه معجزه است اين كرامت است يك آدم ناپاك و ناپاك‌زاده كه ﴿عَبْدُ اللَّهِ﴾ بودن و ﴿جَعَلَنِي نَبِيّاً﴾ و ﴿آتَانِيَ الْكِتَابَ﴾ و امثال ذلك نمي‌گويد كه.

 

پرسش:...

پاسخ: نه، اصلاً هيچ كس نمي‌تواند با بچه حرف بزند.

 

پرسش:...

پاسخ: آن قضيّه‌اي بود در تاريخ خيلي روشن نبود آن هم ﴿شَهِدَ شَاهِدٌ مِنْ أَهْلِهَا﴾[25] روشن نيست آن بچه بود ﴿شَهِدَ شَاهِدٌ مِنْ أَهْلِهَا﴾ حالا گفتند كودك بود مگر چنين چيزي براي همه روشن شده بود اين قرآن است كه تمام اسرار گذشته را به مقدار لازم تبيين كرده وگرنه ﴿شَهِدَ شَاهِدٌ مِنْ أَهْلِهَا﴾ مگر براي همه ی بني‌اسرائيل مشخص بود آنهايي كه يهودي بودند و تازه مي‌خواستند مسيحي بشوند.

 

پرسش:...

پاسخ: همين ديگر، كسي كه هويّتش گهواره‌اي است نه اينكه اتّفاقاً در گهواره باشد يك وقت است كسي كه اتفاقاً در گهواره است نه، اصلاً هويّتش هويّت گهواره‌اي است كه توضيح داده شد. ﴿قَالَ إِنِّي عَبْدُ اللَّهِ﴾ يك، كه تنزيه خداست بالمطابقه و تبرئه مادر است بالالتزام ﴿آتَانِيَ الْكِتَابَ﴾ كه همان انجيل باشد، ﴿وَجَعَلَنِي نَبِيّاً﴾ چون اينها مستقبل محقّق‌الوقوع است با ماضي تعبير شده بعد فرمود: ﴿وَجَعَلَنِي مُبَارَكاً أَيْنَ مَا كُنتُ﴾ كه اينجا در اين قرائتها و رسم‌الخطهاي معمول منفصل نوشته شد.

 

پرسش:...از بچه سؤال كند.. كه هم مي‌خواهد مادرش را

پاسخ: بله ديگر اين مستقبل محقّق‌الوقوع در حكم ماضي است مثل ﴿إِذَا وَقَعَتِ الْوَاقِعَةُ﴾[26] چيزي كه يقيناً واقع مي‌شود از او به فعل ماضي ياد شده.

 

پرسش: عرض مي‌كنم كه سه‌تا نكته است يعني حضرت عيسي(عليه السلام) به اصطلاح با يك تير سه نشان است هم خودش را تبرئه كرد من فرزند مشروعم چون بايد معرِّف أعرف از معرَّف باشد پس با اين چند جمله هم خودش را تبرئه كرد هم مادر را و هم اثبات كرد كه فرزند خدا نيست

پاسخ: بله، آنكه با جمله ی اسميه با تأكيد به دلالت مطابقه بيان كرد مسئله ی تنزيه خداست ﴿إِنِّي عَبْدُ اللَّهِ﴾ لازمه ی اينكه كودكي كه هيچ توقّع نيست بگويد ﴿إِنِّي عَبْدُ اللَّهِ﴾ اين است كه حلال‌زاده است اين است كه طيّب و طاهري او را به بار آورده آن ﴿آتَانِيَ الْكِتَابَ وَجَعَلَنِي نَبِيّاً﴾ هم تأكيد اين مطلب است.

 

﴿وَجَعَلَنِي مُبَارَكاً أَيْنَ مَا كُنتُ﴾ من در هر جا باشم منشأ بركتم كه اين را وجود مبارك امام صادق(سلام الله عليه) در آن بيان نوراني‌اش فرمود: «نفّاعاً»[27] من هر جا باشم به نفع مردم كار مي‌كنم خب پربركتم ﴿وَجَعَلَنِي مُبَارَكاً أَيْنَ مَا كُنتُ وَأَوْصَانِي بِالصَّلاَةِ وَالزَّكَاةِ مَادُمْتُ حَيّاً﴾ من هم رابطه ی خودم را با خداي سبحان تا زنده‌ام بايد حفظ بكنم چون خدا مرا وصيّت كرده و هم رابطه‌ام را در فقرزدايي با مردم محروم بايد حفظ بكنم چون خدا وصيّت كرده زكات بدهم مادامي كه من زنده‌ام اگر وجود مبارك عيسي هم‌اكنون زنده باشد هم‌اكنون اهل صلات است و هم‌اكنون اهل زكات كه زمان ظهور مبارك وليّ عصر(ارواحنا فداه) حضرت ظهور مي‌كنند و پشت سر وجود مبارك امام زمان هم نماز مي‌خوانند، اگر رحلت كرده باشند تا زنده بودند اهل زكات و اهل صلات بودند، اگر هم‌اكنون زنده باشند كه يكي از محتملات مسئله است اين ﴿مَادُمْتُ حَيّاً﴾ شبيه ﴿مَا دَامَتِ السَّماوَاتُ وَالْأَرْضُ﴾[28] بشود براي اينكه اگر گفتند ﴿مَا دَامَتِ السَّماوَاتُ وَالْأَرْضُ﴾ يعني مادامي كه دنيا هست چون وقتي قيامت قيام مي‌كند ﴿وَالْأَرْضُ جَمِيعاً قَبْضَتُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ﴾ مي‌شود، ﴿وَالْسَّمَاوَاتُ مَطْوِيَّاتٌ بِيَمِينِهِ﴾[29] مي‌شود، ﴿إِذَا الشَّمْسُ كُوِّرَتْ﴾[30] مي‌شود، ﴿فَدُكَّتَا دَكَّةً وَاحِدَةً﴾[31] مي‌شود بساط اين منظومه ی شمسي برچيده مي‌شود اين تقريباً وقتي هم كه وجود مبارك حضرت ظهور كردند و عيسي(سلام الله عليهما) آمدند ديگر در آستانه ی قيامِ قيامت است ديگر پس اگر حضرت زنده باشند اين ﴿مَادُمْتُ حَيّاً﴾ به منزله ی ﴿مَا دَامَتِ السَّماوَاتُ وَالْأَرْضُ﴾ است و اگر رحلت كرده باشند كه خب نظير موتِ افراد ديگر است و علي أيّ تقديرٍ تكذيب قول صليبيهاست براي اينكه سخن از قتل نيست نفرمود: ﴿مَادُمْتُ حَيّاً﴾ يا در تعبير ديگر نفرمود «و السلام عليّ يوم اُقتل» فرمود: ﴿وَالسَّلاَمُ عَلَيَّ يَوْمَ وُلِدتُّ وَيَوْمَ أَمُوتُ﴾ و خداي سبحان هم مي‌فرمايد: ﴿وَمَا قَتَلُوهُ وَمَا صَلَبُوهُ وَلكِن شُبِّهَ لَهُمْ﴾[32] هم آن آيه تكذيب صليبيهاست هم بيان نوراني خود عيسي(سلام الله عليه) كه مي‌فرمايد: ﴿وَالسَّلاَمُ عَلَيَّ يَوْمَ وُلِدتُّ وَيَوْمَ أَمُوتُ﴾ اين‌چنين است. ﴿مَادُمْتُ حَيّاً﴾ ﴿وَبَرّاً بِوَالِدَتِي﴾ درباره ی يحيي(سلام الله عليه) آمده است ﴿وَبَرَّاً بِوَالِدَيْهِ﴾ اما درباره ی عيسي(سلام الله عليه) آمده است ﴿وَبَرّاً بِوَالِدَتِي وَلَمْ يَجْعَلْنِي جَبَّاراً شَقِيّاً﴾ كه اين اقسام در همين سوره ی مباركه ی «مريم» درباره ی يحيي به اين صورت آمده است «﴿وَحَنَاناً مِن لَّدُنَّا وَزَكَاةً وَكَانَ تَقِيّاً﴾ ﴿وَبَرَّاً بِوَالِدَيْهِ وَلَمْ يَكُن جَبَّاراً عَصِيّاً﴾[33] نسبت به مردم اهل جبروت و ظلم و معصيت نبود، نسبت به ذات اقدس الهي باتقوا بود در امور خانوادگي هم اهل بِرّ و نيكي بود اين سه ضلع مثلّث را او با طهارت تأمين كرد درباره ی حضرت عيسي هم همين طور است نسبت به باري‌تعالي كه عبد او هستم و نمازگزار هستم و امثال ذلك، نسبت به فقرا هم كه اهل زكاتم، نسبت به مادرم كه بارّم ﴿وَلَمْ يَجْعَلْنِي جَبَّاراً شَقِيّاً﴾ كه در جريان حضرت يحيي گذشت لذا فرمود: ﴿وَالسَّلاَمُ عَلَيَّ يَوْمَ وُلِدتُّ﴾ با تعريف بر خلاف آنچه درباره ی يحيي آمده كه فرمود: ﴿وَسَلاَمٌ﴾ بدون تعريف آنجا نكره آمد ﴿وَيَوْمَ أَمُوتُ وَيَوْمَ أُبْعَثُ حَيّاً﴾ روزي كه من مبعوث مي‌شوم حيّاً اين ﴿حَيّاً﴾ براي آن است كه عدّه‌اي مُرده‌اند و زنده مي‌شوند، عدّه‌اي حياتشان ادامه دارد الي يوم القيامه.


[1] مریم/سوره19، آیه25.
[2] طه/سوره20، آیه21.
[3] آل عمران/سوره3، آیه42.
[4] مؤمنون/سوره23، آیه50.
[5] تحریم/سوره66، آیه12.
[6] طه/سوره20، آیه21.
[7] طه/سوره20، آیه69.
[8] مریم/سوره19، آیه24.
[9] مریم/سوره19، آیه24.
[10] مریم/سوره19، آیه25.
[11] مریم/سوره19، آیه26.
[12] بقره/سوره2، آیه260.
[13] اسراء/سوره17، آیه71.
[14] آل عمران/سوره3، آیه49.
[15] مائده/سوره5، آیه110.
[16] مریم/سوره19، آیه25.
[17] مریم/سوره19، آیه24.
[18] مریم/سوره19، آیه25.
[19] مریم/سوره19، آیه24.
[20] مریم/سوره19، آیه25.
[21] مریم/سوره19، آیه26.
[22] آل عمران/سوره3، آیه44.
[23] آل عمران/سوره3، آیه37.
[24] مریم/سوره19، آیه23.
[25] یوسف/سوره12، آیه26.
[26] واقعه/سوره56، آیه1.
[27] الكافي- ط الاسلامية، الشيخ الكليني، ج2، ص165.
[28] هود/سوره11، آیه107.
[29] زمر/سوره39، آیه67.
[30] تکویر/سوره81، آیه1.
[31] حاقه/سوره69، آیه14.
[32] نساء/سوره4، آیه157.
[33] مریم/سوره19، آیه14.