درس تفسیر آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

87/11/02

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: آيات 9 تا 14 سوره کهف

 

﴿أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحَابَ الْكَهْفِ وَالرَّقِيمِ كَانُوا مِنْ آيَاتِنَا عَجَباً﴾ ﴿إِذْ أَوَي الْفِتْيَةُ إِلَي الْكَهْفِ فَقَالُوا رَبَّنَا آتِنَا مِن لَّدُنكَ رَحْمَةً وَهَيِّئْ لَنَا مِنْ أَمْرِنَا رَشَداً﴾ ﴿فَضَرَبْنَا عَلَي آذَانِهِمْ فِي الْكَهْفِ سِنِينَ عَدَداً﴾ ﴿ثُمَّ بَعَثْنَاهُمْ لِنَعْلَمَ أَيُّ الْحِزْبَيْنِ أَحْصَي لِمَا لَبِثُوا أَمَداً﴾ ﴿نَحْنُ نَقُصُّ عَلَيْكَ نَبَأَهُم بِالْحَقِّ إِنَّهمْ فِتْيَةٌ آمَنُوا بِرَبِّهِمْ وَزِدْنَاهُمْ هُديً﴾ ﴿وَرَبَطْنَا عَلَي قُلُوبِهِمْ إِذْ قَامُوا فَقَالُوا رَبُّنَا رَبُّ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ لَن نَدْعُوَا مِن دُونِهِ إِلهاً لَقَدْ قُلْنَا إِذاً شَطَطاً﴾

 

قصص قرآن كريم مسبوق به سؤال است و گاهي چون در كتابهاي غير محرّف انبياي گذشته آمده است و گاهي هم چون مشتمل بر آيه الهي است. جريان اصحاب كهف از هر نظر واجد اين خصوصيّات ياد شده است هم معروف بين عدّه‌اي از صاحب‌نظران بود، هم در كتابهاي آسماني آمده لذا مورد سؤال قرار گرفت و هم خودش مشتمل بر آيات الهي است ذات اقدس الهي اين قصّه را تطهير مي‌كند از آن لُوث تحريف و افراط و تفريط پاك مي‌كند و درست تبيين مي‌كند لذا فرمود: ﴿نَحْنُ نَقُصُّ عَلَيْكَ نَبَأَهُم بِالْحَقِّ﴾ و اينكه فرمود اينها فِتيه‌اي بودند ما اينها را خوابانديم تا معلوم بشود كه كدام يك از دو گروه اينها را درست شماره كردند «احصيٰ» فعل ماضي است چه كسي شماره كرده، چه كسي شماره نكرده مستحضريد كه خود اين كمالي نيست كه آدم ساعت خواب عده‌اي را يا ساعت خواب خودش را بداند خواب اگر عادي باشد ساعت خوابش را انسان چه بداند، چه نداند جزء آيات الهي نيست اما خداي سبحان فرمود ما اين كار را كرديم تا ببينيم چه كسي شمرد، چه كسي اِحصا كرد كه «أحصيٰ» فعل ماضي است، چرا؟ براي اينكه يك طرفش امر عادي است يك طرفش آيه ي الهي است اگر انسان يك روز يا يك نصف روز در اثر خستگي‌اش بخوابد اين يك امر عادي است اما سه قرن بخوابد اين آيةٌ الهيّه صِرف دانستن يك رقم و عدد هدف اين قصّه نيست فرمود ما اينها را بيدار كرديم تا معلوم بشود چه كسي آيت‌شناس است، چه كسي آيت‌شناس نيست. بيان ذلك اين است كه آيات در قرآن كريم به دو قِسم تقسيم شده است آيات آفاقي است مثل آسمان و زمين، موجودات زميني، موجودات آسماني آنچه بيرون از جانِ انسان است آيات الهي است آيات انفسي كه روح انسان، بدن انسان، رابطه ي روح و بدن، كيفيت اجتماع اينها، كيفيت افتراق اينها، كيفيت تأثير و تأثّر متقابل روح و بدن و مانند آن جزء آيات انفسي است كه در درون آدم است در اين قصّه يك سلسله آيات انفسي را ذات اقدس الهي نصيب اينها كرده آيات خود را در درون اينها نهادينه كرده يك عده نفهميدند خب آدم سه قرن بخوابد اين آيه ي الهي در درون او پياده بشود بعد هم كه بيدار بشود نمي‌فهمد. اين معلوم مي‌شود كه يك عده نه تنها از آيات آفاقي طَرْفي نمي‌بندند از آيات انفسي هم طرفي نمي‌بندند اينكه در پايان يكي از حواميم سبعه آمده ﴿سَنُرِيهِمْ آيَاتِنَا فِي الْآفَاقِ وَفِي أَنفُسِهِمْ حَتَّي يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ﴾[1] ، خب آيه ي الهي در درون انسان پياده مي‌شود و انسان هيچ نمي‌فهمد اين خطر براي همه ي ما هم هست كه گاهي معجزات الهي، آيات الهي در درون خود انسان هست او مقلّب‌القلوب حالاتي را در جان انسان پياده مي‌كند و انسان همه‌اش خواب است بر فرض هم كه بيدار بشود بيداري حسّي است نه بيداري عقلي عقلش همچنان خواب است آنكه تشخيص مي‌دهد عقل است او هم كه بيدار نشده. اين بيان نوراني حضرت امير«سلام الله عليه» كه در نهج‌البلاغه هست «نَعُوذُ بِاللَّهِ مِنْ سُبَاتِ الْعَقْلِ»[2] همين است سُبات با «سين» يعني خواب، تعطيلي «يوم السبت»، «يوم السبت» شنبه را كه مي‌گويند سَبْت يعني تعطيل عرض كرد خدايا ما به تو پناه مي‌بريم از اينكه عقل جامعه بخوابد «نَعُوذُ بِاللَّهِ مِنْ سُبَاتِ الْعَقْلِ» خب اگر عقل جامعه خوابيد مي‌شود «الناس نيام» اگر هم بيدار شد بيداري حسّي است آنكه تشخيص مي‌دهد خوابش آيه ي الهيه بود يا خوابش امر عادي بود آن عقل است او كه بيدار نشده اگر عقل بيدار نشده آن نيروي تشخيص بيدار نشده حس كه چنين فرقي نمي‌گذارد كه، بنابراين همينها كه ﴿آمَنُوا بِرَبِّهِمْ﴾ هستند، ﴿إِنَّهمْ فِتْيَةٌ﴾ هستند، قرآن خيلي تجليل مي‌كند از اينها، اينها مؤمن‌اند همينها بعضي از آيات انفسي را درك نمي‌كنند يك عده درك مي‌كنند بنابراين اينكه فرمود ما اينها را بيدار كرديم تا معلوم بشود چه كسي أحصيٰ، چه كسي لم يُحصي، چه كسي شماره كرد چه كسي شماره نكرد بر اساس همين جهت است آنكه شماره مي‌كند نبايد بخوابد عقلِ انسان كه نمي‌خوابد اگر عقل است نمي‌خوابد اين ارشاد سالبه به انتفاء موضوع است اين بيان نوراني حضرت امير وگرنه عقل اگر عقل است نمي‌خوابد آنكه عاقل است نمي‌خوابد آنكه همه‌اش خواب است در حقيقت ارشاد به نفي موضوع است يعني عقل پيدا نكرده اين بيان نوراني كه درباره ي پيغمبر«صلّي الله عليه و آله و سلّم» است اين حديث را شماره مراجعه مي‌كنيد درباره ي مؤمن هم هست وجود مبارك پيغمبر«صلّي الله عليه و آله و سلّم» فرمود: «تنام عيني و لا ينام قلبي»[3] چشمم مي‌خوابد قلبم نمي‌خوابد البته آن ديگر حوزه ي بيداري‌اش فراوان است، قلمرو شهودش فراوان است اما مؤمنين به آن حضرت كه حوزه ي بيداري و قلمرو شهودشان اندك است بالأخره محدود است مؤمن‌اند شما در روايات مؤمن نگاه كنيد مي‌بينيد مؤمن «تنام عيني و لا ينام قلبه» قلبش نمي‌خوابد در خواب قلبش بيدار است در بيداري هم بيدار است لذا خوابهاي خوب مي‌بيند همان‌طوري كه در بيداري صبح تا غروب مشغول درس است بعضي از روزها تكرار مكرّرات است بعضي از روزها چيزهايي هم مي‌فهمد در خواب هم بشرح ايضاً بعضي از خوابها تكرار مكرّرات است بعضي از شبها هم خوابِ خوب مي‌بيند عقل بما أنّه عقل لا ينامُ نوم براي موجودي است كه ارتباط تنگاتنگ با عالَم طبيعت داشته باشد اگر يك موجود مجرّدي تام بود كه خواب ندارد كه حتماً يعني حتماً اين روايت را كه مربوط به اينكه قلب مؤمن نمي‌خوابد ملاحظه مي‌فرماييد بعد مراجعه مي‌كنيد به آن روايتي كه وجود مبارك پيغمبر«صلّي الله عليه و آله و سلّم» فرمود: «تنام عيني و لا ينام قلبي»[4] تا معلوم بشود اگر كسي امّت آن حضرت است شاگرد آن حضرت است چه در خواب، چه در بيداري منتها با اين تفاوت كه آن حضرت در عرش است مؤمنين در فرش‌اند ولي بالأخره امّت او هستند ابورافع است يا ديگري در سفري كه وجود مبارك حضرت در جايي استراحت كرده بودند اين رفت كنار درخت و اين شاخه‌ها را تكان داد و شاخه‌ را شكاند حضرت در همان عالم رؤيا فرمود ابورافع چه مي‌كني؟ عرض كرد كه ببينم شما در خواب مي‌بينيد يا نه، فرمود تو خيال كردي من كه مي‌خوابم چشمم مي‌خوابد قلبم هم مي‌خوابد «تنام عيني و لا ينام قلبي».

 

پرسش: قلب مؤمن عرش الرحمن هم داريم.

پاسخ: خب بله، داريم اما اين عرش نسبت به آن عرش فرش است تازه آن عرشي كه ﴿دَنَا فَتَدَلَّي﴾[5] نصيب صاحب آن عرش مي‌شود قلب مؤمن كه عرش رحمان است نسبت به او فرش است بنابراين گاهي آيه ي الهي به يك جمع داده مي‌شود تا معلوم بشود چه كسي خواب است چه كسي بيدار فرمود ما اينجا خواستيم بيازماييم همينها كه مؤمن‌اند البته بيرون از اينها هم افراد ممكن است دو دسته شده باشند يك عده بگويند كم، يك عده بگويند بيدار آنهايي كه خواب بودند با آثار باستاني مي‌فهمند كه چقدر خوابيدند آنها كه بيدار بودند مي‌گويند نه الله أعلم، ﴿رَبُّكُمْ أَعْلَمُ بِمَا لَبِثْتُمْ﴾[6] از همان اول مي‌فهمند كه كار به دست ديگري است اين عده تا پول را نبرند در عهد دقيانوس اين دينار و درهم را نبرند در بازار و معلوم نشود كه اين دينار براي سه قرن قبل است نمي‌فهمند سه قرن خوابيده اما آن يكي چون در درون خودش هست نيازي به آيات آفاقي ندارد اين عده كه گفتند ﴿لَبِثْنَا يَوْماً أَوْ بَعْضَ يَوْمٍ﴾[7] اينها تا اين پولها را نبرند و نان نخرند و آنها نگويند كه اين براي سيصد سال قبل است نمي‌فهمند كه سيصد سال خوابيدند با اينكه خودشان خوابيدند اينها را خواباندند اما آن عده ي ديگر گفتند نه، ﴿رَبُّكُمْ أَعْلَمُ بِمَا لَبِثْتُمْ﴾ چه مي‌گوييد يك روز يا نصف روز اين كار، كار الهي است او بهتر مي‌داند، خب اين مي‌شود آيه بنابراين اينكه فرمود من قصه را دارم مي‌گويم ﴿لِنَعْلَمَ أَيُّ الْحِزْبَيْنِ﴾ اين معناي عميق را به همراه دارد وگرنه 300 سال يا 310 سال قمري يا شمسي اينكه نمي‌تواند هدف اين قصه باشد كه فرمود ما اين كار را كرديم تا روشن بشود يك عده را مي‌خوابانيم و بيدار مي‌كنيم ولي خودش بيدار نمي‌شود با اينكه خوابانديم سه قرن خوابانديم بيدارش كرديم، حفظش كرديم ولي او هنوز بيدار نشده مؤمن هست اما آن ديگر درجه ي عاليه را ندارد، خب.

﴿فَضَرَبْنَا عَلَي آذَانِهِمْ فِي الْكَهْفِ سِنِينَ عَدَداً﴾ اين «عَدَداً» با آن دو وجهي كه بيان شد روشن مي‌شود كه يعني مُهمل نيست معيّن است يا ناظر به اين است كه نسبت به ذات اقدس الهي كم است چون وقتي گفتند «عَدَداً» يا ﴿دَرَاهِمَ مَعْدُودَةٍ﴾[8] يعني كم است براي اينكه وقتي افراد مؤمن يعني انسانها كه مُردند وارد صحنه ي قيامت مي‌شوند آنها گويا در زمين يا مجموعه زمين و برزخ يك ساعت بيشتر نبود آيه ي 35 سوره ي مباركه ي «احقاف» اين است ﴿فَاصْبِرْ كَمَا صَبَرَ أُوْلُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ وَلاَ تَسْتَعْجِل لَهُمْ كَأَنَّهُمْ يَوْمَ يَرَوْنَ مَا يُوعَدُونَ لَمْ يَلْبَثُوا إِلَّا سَاعَةً مِن نَهَارٍ﴾ با اينكه ساليان متمادي ماندند اين يا بالقياس الي المعاد كه ابد است ﴿سَاعَةً مِن نَهَارٍ﴾ است يا نسبت به ذات اقدس الهي كه حقيقت نامتناهي است ﴿سَاعَةً مِن نَهَارٍ﴾ است بالأخره اگر اين «عَدَداً» به معناي قليل هم باشد بالقياس الي الله سبحانه و تعالي قليل است وگرنه سيصد سال شمسي و 309 سال قمري كم نيست.

 

پرسش: خصوصيت اين آيه چيست؟ اينها كه شك نداشتند مؤمن بودند.

پاسخ: خب، مؤمنين از آيات الهي برخوردارند ذات اقدس الهي اين كرامت را به اينها داده هم اينها را حفظ كرده، جان اينها را حفظ كرده، هم اينها را به عنوان رهبران فكري نسل بعد قرار داده اينها بعد آمدند آثار مثبت فراواني داشتند اولاً اينها را خدا نجات داده از شرّ آن طاغي و ظالم عصر نجات داده چندين كار در اينجا صورت گرفته ديگر.

 

﴿ثُمَّ بَعَثْنَاهُمْ لِنَعْلَمَ أَيُّ الْحِزْبَيْنِ أَحْصَي لِمَا لَبِثُوا أَمَداً﴾ مشابه اين يعني علمِ فعلي در سوره ي مباركه ي «آل‌عمران» گذشت در آنجا ذات اقدس الهي فرمود شما درست است مؤمنيد، پشت سر پيغمبر«صلّي الله عليه و آله و سلّم» نماز جماعت مي‌خوانيد نماز پنج وقت را به جماعت و پشت سر بهترين امام مي‌خوانيد بهترين مسجد بعد المسجدالحرام همين مسجدالنبيّ است اينجا مي‌خوانيد ولي اينها براي بهشت رفتن كافي نيست ﴿أَمْ حَسِبْتُمْ أَن تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَلَمَّا يَأْتِكُمْ مَثَلُ الَّذِينَ خَلَوْا مِن قَبْلِكُمْ﴾ كه ﴿مَسَّتْهُمُ الْبَأْسَاءُ وَالضَّرَّاءُ﴾[9] ، ﴿حَتَّي نَعْلَمَ الْمُجَاهِدِينَ مِنكُمْ وَالصَّابِرِينَ﴾[10] و مانند آن اين مضمون چند آيه است فرمود همه ي اين كارها را مي‌كنيد ديگر امام جماعتي بالاتر از پيغمبر يا مثل پيغمبر«صلّي الله عليه و آله و سلّم» كه نيست مسجدي بعد از مسجدالحرام به اندازه ي مسجدالنبي كه نيست شما هم نماز پنج وقت را پشت سر حضرت به جماعت مي‌خوانيد ولي اينها شما را به بهشت نمي‌برد اينها بعضي از كارهاي واجب است بعض ديگر هم مانده و آن اين است كه بايد در جهاد شركت كنيد ﴿حَتَّي نَعْلَمَ الْمُجَاهِدِينَ مِنكُمْ وَالصَّابِرِينَ﴾ و مانند آن، اگر جهاد نباشد بله همينها كافي است اما وقتي جهاد آمد ديگران حمله كردند دفاع شده واجب هم نماز جماعت بايد باشد هم دفاع ضمن آن آيه اين كريمه مطرح شد كه خدا مي‌فرمايد تا اينكه ما بدانيم ﴿حَتَّي نَعْلَمَ﴾ اين يعني چه؟ آنجا اشاره شد كه مقام ذات هويّت مطلقه كه منطقه ي ممنوعه است فوقِ بحث است صفات ذات كه عين ذات است آن هم منطقه ي ممنوعه است فوق بحث است همه ي اين علمهايي كه دارد تا خدا بداند، تا خدا تميز بدهد، تا خدا تشخيص بدهد اينها علمهاي فعلي است ﴿حَتَّي يَمِيزَ الْخَبِيثَ مِنَ الطَّيِّبِ﴾[11] ، ﴿لِيَعْلَمَ اللّهُ﴾[12] ، ﴿لنعلم الله﴾ اينها علم فعلي است علم فعلي را از مقام فعل مي‌گيرند اگر معلوم نه از مقام ذات اگر عالِم بگيرند صفت فعل را از فعل مي‌گيرند عين الفعل است در حوزه ي امكان است حدوث و قدم دارد، تغيّر دارد، سَبق و لحوق دارد و مانند آن، علم فعلي گاهي هست گاهي نيست مثل خَلق خلقت گاهي هست گاهي نيست ديگر، رزق گاهي هست گاهي نيست، شفا گاهي هست گاهي نيست اين تعبير لطيف براي مرحوم كليني«رضوان الله عليه» است مرحوم كليني در كتاب شريف كافي خيلي كم حرف دارد بسيار به عنوان حديث نقل مي‌كنند گاهي يك بيانات لطيفي از خودشان در آن كتاب شريف كافي دارند اين‌چنين نيست كه مثلاً ايشان در ذيل حديثي يا مثلاً هر حديثي يا حديث مشكلي بنايشان بر شرح باشد بنايشان بر جمع روايات است ايشان در باب صفات ذات و صفات فعل اين بيان لطيف را دارند كه اگر چيزي هر دو طرفش وصف خدا بود و خداوند گاهي به اين طرف متّصف شد گاهي به آن طرف معلوم مي‌شود صفت ذات نيست صفت فعل است اما اگر چيزي خدا به يك طرفش متّصف بود به طرف ديگر اصلاً متّصف نبود اين معلوم مي‌شود صفت ذات است مثلاً حيات طرف ديگرش موت است، علم طرف ديگرش جهل است، قدرت طرف ديگرش عجز است، حكمت طرف ديگرش سَفه است ذات اقدس الهي اين‌چنين نيست كه گاهي به وجود گاهي به عدم، گاهي به حيات گاهي به موت، گاهي به علم گاهي به جهل، گاهي به قدرت گاهي به عجز متّصف بشود معلوم مي‌شود اينها عين ذات است اما مسئله ي رزق، مسئله شفا، مسئله خَلق امثال ذلك «قد يَخلق و قد لا يخلق، قد يرزق و قد لا يرزق، قد يشفي و قد لا يشفي، قد يُجيب قد لا يجيب» معلوم مي‌شود اينها اسما فعل است اگر اينها عين ذات بود چون اينها گاهي سلب مي‌شود ـ معاذ الله ـ بايد ذات سلب بشود صفت ذات كه قابل نفي نيست چون اينها دو طرف دارند و ذات اقدس الهي به هر دو طرف متّصف است معلوم مي‌شود كه اينها صفات فعل‌اند علم فعلي هم اين‌چنين است «قد يَعلم قد لا يعلم» مثل «قد يرزق قد لا يرزق، قد يَشفي قد لا يشفي، قد يُجيب قد لا يجيب» گاهي مصلحت در اين است كه به اين شخص عطا بكند گاهي نه، گاهي مصلحت در اين است كه اين شخص را شفا بدهد گاهي مصلحت در اين نيست، گاهي حكمت در اين است كه به اين شخص مال بدهد گاهي نيست لذا «قد يَفعل قد لا يفعل» آنچه كه در اين حوزه است مي‌شود علمِ فعلي وقتي علم فعلي شد به دو طرف متّصف است يعني به ثبوت و عدم اينها كه علم ذاتي نيست وگرنه ذات اقدس الهي فرمود آنچه را شما در درون داريد خدا مي‌داند ﴿أَوْ تُخْفُوهُ يُحَاسِبَكُم بِهِ اللّهُ﴾[13] ، ﴿وَاعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ يَعْلَمُ مَا فِي أَنْفُسِكُمْ فَاحْذَرُوهُ﴾[14] فرمود چه بگوييد چه نگوييد او مي‌داند آن علم ذاتي خدا، علم قبل از خلق آ‌ن سرِ جايش محفوظ است چون اينها علم فعلي است علم فعلي از مقام فعل انتزاع مي‌شود و در حوزه ي امكان قرار داد سابقه ي عدم مي‌تواند داشته باشد فرمود: ﴿لِنَعْلَمَ أَيُّ الْحِزْبَيْنِ أَحْصَي﴾ كه اين «أَحْصَي» فعل ماضي است نه «أحصيٰ» افعل تفضيل باشد. يك بيان لطيفي جناب زمخشري در كشاف دارند كه افعل تفضيل را كه از ثلاثي مجرّد بايد بگيرند آن فعلي بايد متعدّي باشد اين ثلاثي مجرّدش كه افضل و تفضيل‌بردار نيست اگر جايي باشد بايد سماعي باشد اينجا هم شنيده نشده بنابراين أحصيٰ در اينجا حتماً فعل ماضي است و غالب مفسّرين هم اين راه را طي كردند سيدناالاستاد هم فرمود فعل ماضي است و اگر كسي بگويد اين افعل تفضيل است اين تكلّفي را مرتكب شده است، خب تا معلوم بشود چه كسي شمارش كرده خب چه كسي مي‌شمارد؟ آن كسي كه بيدار باشد ديگر خب آ‌ن كسي كه خواب است كه نمي‌تواند بشمارد كه، أحصي فعل ماضي است احصا كرده قدم به قدم هر شب، هر روز اين عقل خط كشيده كه امشب دوازدهمين شب است فلان شب سيزدهمين شب است، فلان شب چهاردمين شب است، فلان شب دويستمين شب است، فلان شب دويست و يكمين شب است تا فلان اين همه را مي‌شمارد خب اين كسي است كه ﴿وَفِي أَنفُسِكُمْ﴾ را بلد است اينكه فرمود: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا عَلَيْكُمْ أَنْفُسَكُمْ﴾[15] كه در سوره ي مباركه ي «مائده» گذشت همين است اين ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا عَلَيْكُمْ أَنْفُسَكُمْ﴾ اسم فعل است يعني «الزموا» يعني همين جا تكان نخوريد ﴿الزموا أنفسكم﴾ سرِ جايتان باشيد ما مشكلمان اين است كه اين را گذاشتيم اينجا در حيات خلوت همه جاي عالَم را دور مي‌زنيم فقط به فكر همه هستيم مگر به فكر خودمان فرمود همين جا باش كجا مي‌روي چه چيزي را داري نگاه مي‌كني؟ ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا عَلَيْكُمْ أَنْفُسَكُمْ﴾ يعني ﴿الزموا أنفسكم﴾ سرِ جايتان باشيد اينهايي كه سر جايشان بودند فهميدند امشب دويستمين شب است يا دويست و دهمين شب است يا دويست پنجاهمين شب است وقتي هم كه بيدار شدند خبر دادند گفتند ﴿رَبُّكُمْ أَعْلَمُ بِمَا لَبِثْتُمْ﴾ اينها كه نمي‌توانند بگويند ما سيصد سال خوابيديم كه فقط مي‌توانند بگويند اين آيه الهي است خدا مي‌داند و رقم را او بايد بررسي كند و بگويد در همينهايي كه آيه ي الهي در درون جان اينها پياده شده يك عده خواب بودند يك عده بيدار، خب ﴿لِنَعْلَمَ أَيُّ الْحِزْبَيْنِ أَحْصَي﴾ يعني «أعدّ» شمرد ﴿لِمَا لَبِثُوا أَمَداً﴾ مي‌فرمايند: ﴿نَحْنُ نَقُصُّ عَلَيْكَ نَبَأَهُم بِالْحَقِّ﴾اين جزء نبأ آن خبرهاي مهم را البته حالا به هر خبري هم مي‌گويند نبأ اما ﴿تِلْكَ مِنْ أَنبَاءِ الْغَيْبِ نُوحِيها إِلَيْكَ﴾[16] اين است، ﴿عَمَّ يَتَسَاءَلُونَ﴾ ﴿عَنِ النَّبَإِ الْعَظِيمِ﴾[17] خبر مهم همينهاست در عِقدالفريد يعني ابن‌اثير در عقدالفريد نقل مي‌كند كه در بعضي از لوحهاي قبور افراد ذي‌شأن آن بالايش نوشته است «قل هو نبأ عظيم أنتم عنه مُعرضون» كه جريان قيامت است يعني مرگ به بعد يك خبر مهمّي است و شما اعراض كرديد اين را در بالاي اوّلين سطح لوح قبر مي‌نوشتند «قل هو نبأ عظيمٌ أنتم عنه معرضون» اين هم همين طور است ﴿نَحْنُ نَقُصُّ عَلَيْكَ نَبَأَهُم بِالْحَقِّ﴾ اينها ﴿إِنَّهمْ فِتْيَةٌ آمَنُوا بِرَبِّهِمْ وَزِدْنَاهُمْ هُديً﴾ اين بر اساس اينكه اگر كسي ﴿مَن جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا﴾[18] شد اگر كسي آ‌ن هدايت اوّليه را پذيرفت هدايت پاداشي نصيبش مي‌شود، آن گرايش نصيبش مي‌شود، آن علاقه نصيبش مي‌شود اگر كسي اول بگويد ﴿رَبَّنَا إِنَّنَا سَمِعْنَا مُنَادِياً يُنَادِي لِلْإِيمَانِ﴾[19] ما «آمَنَّا» و پذيرفتيم از آن به بعد خداي سبحان پاداش عطا مي‌كند پاداش تنها بهشتِ قيامت نيست در دنيا هم پاداش عطا مي‌كند هم رفقاي خوب براي او فراهم مي‌كند هم استاد خوب، شاگرد خوب، هم‌حجره ي خوب، هم‌بحث خوب، هم درس خوب اينها توفيقات الهي است كه اگر كسي درست راه بيفتد مي‌بيند طولي نمي‌كشد كه همه ي اين نِعم برايش فراهم است ولي متوجه نيست كه چطور اين رفيق خوب نصيبش شده، آن استاد خوب نصيبش شده، آن شاگرد خوب نصيبش شده، آن هم‌حجره ي خوب نصيبش شده، اين هم‌بحث خوب نصيبش شده، آن مستأجر خوب نصيبش شده، آن موجر خوب نصيبش شده، اين متوجّه نيست همين طوري دارد در نعمت غرق است و خب اگر كسي در خانه مشكل داشته باشد موجر يا مستأجر بدي داشته باشد، هم‌بحث بدي داشته باشد، شاگرد بدي داشته باشد، استاد بدي داشته باشد اين ديگر ملاّ نمي‌شود اينكه فرمود ما از هر طرف نِعَم را به او مي‌دهيم همين است ﴿زِدْنَاهُمْ هُديً﴾ همين است، ﴿مَن جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا﴾ همين است البته مصداق كاملش ظهور كاملش اينها در قيامت است ولي در دنيا بالأخره ﴿مَا بِكُم مِّن نِّعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ﴾[20] ديگر. فرمود اينها اين كار را كردند ما هدايت اينها را اضافه كرديم و رابطه ي قوي‌تر به اينها داديم اين است كه دل اينها را به خودمان مرتبط كرديم.

حالا چندتا سؤال مربوط به بحثهاي قبل بود كه آنها را بازگو كنيم اين كلمه ي ماكثين كه در همين سوره ي مباركه ي «كهف» آيه ي سه آمده اين مخصوص مَكث در بهشت است و اگر در حين بحث از مكث جهنّميها سخن به ميان آمد نه براي آن است كه اين ماكثين ناظر به بأس شديد است و ناظر به جهنّميهاست بلكه درباره ي جهنّميها هم كلمه ي ماكث آمده چه اينكه كلمه ي لابس هم آمده در سوره ي مباركه ي «زخرف» آيه ي 77 درباره مكث جهنّميها چنين آمده سوره ي «زخرف» آيه 77 اين است ﴿وَنَادَوْا يَا مَالِكُ لِيَقْضِ عَلَيْنَا رَبُّكَ قَالَ إِنَّكُم مَّاكِثُونَ﴾ اينها هيچ ارتباطي با خدا نداشتند حالا يا بر اساس لج‌بازي حتي در جهنم هم باشد نمي‌گويند «رَبِّنَا» يا نه، اصلاً همان كفرِ بيروني‌اش در دنيايشان اينجا هم ظهور كرده اگر چيزي را هم بخواهند از خدا بخواهند ديگر خودشان مستقيماً نمي‌گويند «رَبِّنَا» به مالك«سلام الله عليه» كه مسئول دوزخ است به مالك مي‌گويند به خدايت بگو نه به خداي ما، نه به ربّ‌العالمين به خدايت بگو جانِ ما را بگيرد ﴿يَا مَالِكُ لِيَقْضِ عَلَيْنَا رَبُّكَ﴾ لج‌بازي آدم را تا آنجا هم مي‌برد ﴿لِيَقْضِ عَلَيْنَا رَبُّكَ﴾ آن‌وقت مالك«سلام الله عليه» پاسخ مي‌دهد ﴿إِنَّكُم مَّاكِثُونَ﴾ چه اينكه ﴿لاَبِثِينَ فِيهَا أَحْقَاباً﴾[21] كه در سوره ي مباركه ي «نبأ» بود هم ناظر به همين گروه است. فتحصّل كه مكث هم درباره ي بهشتيهاست هم درباره ي جهنّميها منتها مكث جهنّميها در آيه ي 77 سوره ي «زخرف» است، مكث بهشتيها در همين آيه‌اي است كه محلّ بحث بود يعني ﴿مَاكِثِينَ فِيهِ أَبَداً﴾[22]

اما در جريان اين نعمتهايي كه ذات اقدس الهي داده.

 

پرسش: بهشتيها منتظر هم هستند؟

پاسخ: بله خب منتظر نجات نيستند براي اينكه در نجات‌اند منتظر نِعم بعدي‌اند شايد يك وقت به عرضتان رسيد سيدناالاستاد مرحوم علامه مي‌فرمود حالا نمي‌دانم اين را از مرحوم آقاي قاضي نقل مي‌كرد يا از مرحوم آقاشيخ محمدحسين كه وجود مبارك سيّدالشهداء«سلام الله عليه» سالي يك‌بار براي اهل بهشت تجلّي مي‌كند اين‌طور نيست كه حالا هر وقت خواستند خدمت حضرت برسند مقدورشان باشد خب اين نِعَم هست ديگر اينها منتظر اين‌گونه از نِعم‌اند.

 

پرسش: شما در مباحث گذشته فرموديد آنجا مقام فعلي است و هيچ قوّه‌اي به فعل تبديل نمي‌شود.

پاسخ: بله، عملي نيست علماً چرا، علماً لحظه به لحظه كمالات هست ديگر ما عملي انجام بدهيم كه با عمل ما به مقامي برسيم اين‌چنين نيست اما همه ي ذخاير دنيا يكي پس از ديگري اينجا ظهور مي‌كند اگر كسي شيعه ي حضرت بود اين توفيق نصيبش مي‌شود كه سالي يك‌بار كه حضرت براي اهل بهشت تجلّي مي‌كند اين به ديدار حضرت برسد بعضيها كمتر، بعضيها بيشتر شايد سالي يك‌بار هم نصيبشان نشود كمالات علمي فراوان است ولي كمالات عملي نيست يعني كسي كاري انجام بدهد كه به وسيله ي آن كار ثواب ببرد اگر اين باشد يك شريعت مي‌خواهد، يك رسالت مي‌خواهد، يك دين مي‌خواهد، يك پيامبر مي‌خواهد اين ديگر نيست اين بيان را وجود مبارك حضرت امير در نهج‌البلاغه از وجود مبارك پيغمبر«سلام الله عليهما» نقل كرد كه پيغمبر فرمود: «اليوم عملٌ و لا حساب و غداً حسابٌ و لا عمل»[23]

 

پرسش: حاج آقا اين اعمالي كه انجام مي‌دهد جزايش روز قيامت است پس اينها چيست؟

پاسخ: اعمالي كه انجام مي‌دهند در برزخ اثر دارد وقتي قيامت كبرا قيام مي‌كند كسي در دنيا نيست كه عمل انجام بدهد اعمالي كه انجام مي‌دهد اين شخص ثوابش را نثار او مي‌كند خب همان‌طوري كه شفاعت نصيب او مي‌شود فيض الهي نصيب او مي‌شود از اين طرف هم اعمال خير نصيب او مي‌شود اما خود او بتواند كاري انجام بدهد ثواب ببرد ديگر نيست «إذا مات ابن آدم انقطع عمله» اين «الاّ عن ثلاث»[24] در حقيقت استثنا، استثناي منقطع است يعني او كاري نمي‌كند كه با آن كار ثواب ببرد البته صدقه جاريه داشت، ولد صالحي داشت كه «يدعو له»، درختي كه غرس كرد، معماري كرد، بنّايي كرد گاهي در روايت سه چيز استثنا شده، گاهي پنج الي شش چيز استثنا شده اينها هيچ كدام درصدد حصر نيستند طبق بياني كه در سوره ي مباركه ي «يس» هست ﴿نَكْتُبُ مَا قَدَّمُوا وَآثَارَهُمْ﴾[25] اگر كسي اثرِ خوب گذاشت تا آن اثر هست ثواب مي‌برد براي اينكه نتيجه ي عمل اوست ديگر خب نتيجه ي عمل او را بايد به او بدهند اما بعد از مرگ كاري بكند كه با آن كار ثواب ببرد اين‌چنين نيست. اما اينكه فرمود دنيا يعني ما علي الأرض را ما زينت قرار داديم براي آزمون اين بخشي از آزمون است و بيان لطيف سيدناالاستاد همان بيان مُتقن خودش را دارد، چرا؟ براي اينكه آزمون در دنيا اين اختصاصي به مسئله زينت ندارد گاهي مي‌فرمايد: ﴿خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَيَاةَ لِيَبْلُوَكُمْ﴾[26] يك، ﴿وَبَلَوْنَاهُم بِالْحَسَنَاتِ وَالسَّيِّئَاتِ﴾[27] دو، ﴿نَبْلُوكُم بِالشَّرِّ وَالْخَيْرِ فِتْنَةً﴾[28] سه، ﴿وَلَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْ‌ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِنَ الْأَمْوَالِ وَالْأَنْفُسِ وَالَّثمَرَاتِ﴾[29] چهار و آيات ديگر. آزمون اختصاصي به زينت ندارد آزمون چه در سرّا، چه در ضرّا آزمون است اما چرا ما زمين را زينت داديم؟ براي اينكه درست است كه ﴿إِنِّي خَالِقٌ بَشَراً مِن طِينٍ﴾[30] با اين زمين مأنوس است اما ﴿وَنَفَخْتُ فِيهِ مِن رُوحِي﴾[31] آن روح كه در اينجا آرام نمي‌گيرد بايد او را سرگرم كرد به يك سلسله لذايذي او براي اينكه سرگرم بشود به اين لذايذ بايد جايي سفره‌اي، مائده‌اي، مأدبه‌اي آماده كرد تا او سرگرم بشود و بماند لذا آنهايي كه اهل اين بازي نيستند برابر خطبه ي همّام وجود مبارك حضرت امير«سلام الله عليه» فرمود اينها اگر اجل الهي نبود، اگر فرمان الهي نبود «لَمْ تَسْتَقِرَّ أَرْوَاحُهُمْ فِي أَجْسَادِهِمْ طَرْفَةَ عَيْنٍ»[32] براي اينكه اينها كه اهل بازي نيستند حالا شما صدر و ذيل اين شهر را پر از استاديوم ورزشي بكنيد اين براي فقها و حكما و اينها چه ارزشي دارد همه‌اش بازي است اين غصّه مي‌خورد كه همه‌اش شده ميدان بازي حضرت فرمود اگر اجل الهي كه ﴿إِنَّا كُلَّ شَيْ‌ءٍ خَلَقْنَاهُ بِقَدَرٍ﴾[33] هست، ﴿لِكُلِّ أَجَلٍ﴾[34] هست، ﴿فَإِذَا جَاءَ أَجَلُهُمْ لاَ يَسْتَأْخِرُونَ سَاعَةً وَلاَ يَسْتَقْدِمُونَ﴾[35] هست اگر آن اجل مشخّص و معيّن و مقدّر نبود اينها يك لحظه حاضر نبودند در دنيا بمانند خب اينها را خدا چطور نگه بدارد؟ يك علاقه ي فرزند هست، يك علاقه ي مال هست، يك علاقه ي تدريس هست، يك علاقه ي تأليف هست همينها اينها را سرگرم مي‌كند نگهشان مي‌دارد اگر اينها نباشد هيچ داعي ندارد بماند كه، خب پس بنابراين آن محور اصلي تزيين براي آن است كه اين مهمانهايي كه آمدند زود فاصله نگيرند ﴿مَا عَلَي الْأَرْضِ﴾[36] هم اختصاصي به بوستان و راغ و باغ ندارد ﴿مَا عَلَي الْأَرْضِ﴾ همه چيز را شامل مي‌شود لذا با آيه‌اي كه در همين سوره ي مباركه ي «كهف» است كه ﴿الْمَالُ وَالْبَنُونَ زِينَةُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا﴾[37] با آن معارض نيست اينها مثبتين‌اند هم بِنا، هم فرزند، هم كاخ و فرش و هم درخت و بوستان همه ي اينها ﴿مَا عَلَي الْأَرْضِ﴾ هستند خواه به صورت مال و بَنين در بيايد، خواه به صورت باغ و راغ در بيايد و اگر بگوييم ما شامل لباس نمي‌شود خب لباس هم از همين ﴿مَا عَلَي الْأَرْضِ﴾ است ديگر بالأخره بهترين لباس از همين ﴿مَا عَلَي الْأَرْضِ﴾ است يا از حيوانات است پشمي است پشم است يا كُرك است يا وَبَر و امثال ذلك است يا نه ابريشم است آن بيان نوراني حضرت امير هم ناظر به همين است ديگر فرمود بهترين لباس همان ابريشم است كه محصول يك كِرم است، بهترين غذا عسل مصفّاست كه آن هم محصول يك كِرم است و آن كسي كه در حضور حضرت يك نفس صَعدايي كشيد فرمود براي چه اين نفس تأثّرآميز مي‌كشي يعني چون كار دوتا كِرم به تو نرسيده الآن آه مي‌كشي اگر براي آخرت تنفّست را اَدا داري كه درست است اما براي اينكه حالا لباس ابريشم نداري يا عسل مصفّا نداري يعني دسترنج اين دوتا كرم به تو نرسيده داري آه مي‌كشي اين يك ديدِ ديگر است، خب پس ﴿الْمَالُ وَالْبَنُونَ﴾ چه اينكه «الشجر و الحجر» هم ﴿زِينَةُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا﴾[38] اينها هست.

 

پرسش: استاد اين زينت زن و فرزند و اينها بازي است يا مقام و منصب.

پاسخ: خب نه اينكه من ﴿أكْثَرُ مِنْكَ مالاً﴾ اينكه در همين سور‌ه مي‌آيد كه ﴿أَنَا أَكْثَرُ مِنكَ مَالاً وَأَعَزُّ نَفَراً﴾[39] من بچه‌هايم زياد است وگرنه آن حبّ فرزندپروري‌اش را گفتند كه عبادت است شما اين را علاقه داشته باش و بپروران اما ﴿أَنَا أَكْثَرُ مِنكَ مَالاً وَأَعَزُّ نَفَراً﴾ اين مي‌شود ﴿زِينَةُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا﴾، خب.

مطلب بعدي آن است كه اگر كسي جاهلِ بسيط بود و شاك بود همان‌طوري كه كذب خبري‌اش مشكوك است كذب مُخبري‌اش هم مشكوك است احتياط در اين است كه نگويد يا جزم به صدق دارد يا جزم به كذب دارد يا شك در صدق و كذب، اگر شكّ در صدق و كذب خبري دارد شك در صِدق و كذب مُخبري هم هست چون نمي‌داند اين خبر درست است يا نه؟ مُخبر صدق و كذبش را از خبر دريافت مي‌كند. اما آنچه كه مربوط بود به اين عرفانيّات عاشورا اگر كسي مي‌خواهد رساله‌اي بنويسد يا پايان‌نامه‌اش را در اين زمينه بنويسد ضرر نكرده چون اينها معارفي است كه در روايات ما هست منتها كمتر به سراغش مي‌روند در جريانات عرفانيّات عاشورا مي‌بينيد مرحوم محدّث قمي«رضوان الله عليه» در ذيل كلمه ي «عَشَق» در همين سفينه آن قصّه ي وجود مبارك حضرت امير«سلام الله عليه» را نقل مي‌كند كه بيست سال قبل از جريان كربلا وجود مبارك حضرت امير كه از جنگ صفين برمي‌گشتند به همين سرزمين رسيدند اصحاب كه در خدمت حضرت امير«سلام الله عليه» بودند ديدند از اسب پياده شد و با دستان مباركشان اشاره فرمودند: «هاهنا، هاهنا» يك مقدار خاكي گرفتند و بو كردند دو ركعت نماز خواندند عرض كردند چه خبر است اينجا مگر چيست؟ فرمود: «هاهنا مصارع عُشّاق»[40] اينجا عاشقاني هستند كه قتلگاهشان اينجاست كسي هم نمي‌دانست جريان چيست فرمود: «هاهنا مصارع عُشّاق» اين براي بيان نوراني حضرت امير است اما در جريان حضرت سكينه«سلام الله عليها» مستحضريد كه همه ي بركاتي كه نصيب اهل بيت شده حتي زينب كبرا«سلام الله عليها» اينها به وسيله ي بركات امام زمانشان وجود مبارك امام سجاد است در جريان امام سجاد كمتر نقل شده خود حضرت هم كمتر نقل كردند براي اينكه كسي نفهمد او امام زمان است و امام چهارم است وگرنه حضرت آسيب مي‌ديد قوي‌تر و بهتر و بالاتر از حضرت سكينه يا حوادث ديگري كه حضرت سكينه شنيد وجود مبارك امام سجاد شنيد اما از آن حضرت چيزي نقل نشده آن حضرت گرچه همه ي ائمه چه حياتشان، چه مماتشان نور است ولي بالأخره امامِ هر زماني سُكّان‌دار آن عالم است به اذن ذات اقدس الهي. از وجود مبارك امام صادق«سلام الله عليه» ظاهراً سؤال كردند كه اينكه پيغمبر«صلّي الله عليه و آله و سلّم» درباره ي ابي‌ذر فرمود: «ما أظلّت الخضراء و لا أقلّت الغَبراء ذا لهجة أصدق من أبي‌ذر»[41] پس شما چطور؟ فرمود اين را نسبت به شماها و افراد عادي فرمودند اول فرمود سال چند ماه است؟ مثلاً فرمود عرض كرد دوازده ماه است و مثلاً 360 روز است، فرمود چندتا شب قدر داريم؟ عرض كرد مثلاً يكي، فرمود نسبت شب قدر با شبهاي ديگر چيست با ماههاي ديگر چيست؟ عرض كرد طبق قرآن مثلاً ﴿خَيْرٌ مِنْ أَ لْفِ شَهْرٍ﴾[42] فرمود پس يك شب از هشتاد ماه بالاتر است عرض كرد بله، فرمود ماها شبِ قدر زندگي هستيم كسي افراد را با ما نمي‌سنجد اگر پيغمبر«صلّي الله عليه و آله و سلّم» درباره ي ابي‌ذر فرمود ابي‌ذر اين‌چنين است نسبت به شماهاست نسبت به ديگران كه نمي‌سنجند كه. وجود مبارك امام سجاد امام زمان است حسابش با همه ي آنها حتي زينب كبرا«سلام الله عليها» فرق دارد جداست. اين حديث شريف را هم پيغمبر«صلّي الله عليه و آله و سلّم» فرمود هم در نهج‌البلاغه است كه اين دو ذات مقدس«عليهما السلام» فرمودند گاهي به صورت ضمير گاهي به صورت اسم ظاهر «لا يُقاس بِنا أحد»[43] اين در بيانات نوراني پيغمبر«صلّي الله عليه و آله و سلّم» است آنكه در نهج‌البلاغه است با اسم ظاهر ذكر شده كه با اهل بيت كسي را نمي‌سنجند[44] ، خب بنابراين اگر در جريان حضرت زينب، در جريان حضرت سكينه اينها عرفانيّات مطرح است اينها همه‌شان به بركات امام سجاد«سلام الله عليه» است وجود مبارك حضرت سكينه را نسبت به ساير دخترها و بچه‌ها و زنهايي كه آن محدوده بودند حالا يا وجود مبارك حضرت زينب آنجا حضور نداشت يا داشت و از او نقل نشده اين نقل نشدن دليل نيست بر اينكه حضرت نشنيد در بين اين دخترها و زنها و بچه‌ها كه بودند فقط از اين سكينه«سلام الله عليها» نقل شده از وجود مبارك امام جواد سؤال كردند كه اگر شما مدّعي امامتيد همچنين درباره وجود مبارك امام رضا اگر شما مدّعي امامتيد خب امام قبلي وقتي رحلت كرد امام بعدي بايد كه در مراسم تجهيزش حضور پيدا كند وقتي كه وجود مبارك امام رضا رحلت كرد شما كه در مدينه بوديد يا درباره امام رضا نسبت به امام كاظم«سلام الله عليهما» حضرت در پاسخ فرمود شما كه درباره امامت زين‌العابدين«سلام الله عليه» شك نداريد كه؟ عرض كرد نه، فرمود وقتي وجود مبارك سيّدالشهداء را دفن مي‌كردند زين‌العابدين در زندان كوفه بود همان خدايي كه از زندان كوفه زين‌العابدين را به كربلا مي‌آورد ما را هم از مدينه به خراسان مي‌آورد خب اينها جزء عرفانيّات عاشوراست اينها مانده در آن يعني براي آنها شايد قابل هضم نباشد اما اگر كسي بخواهد مسئله ي طيّ‌الأرض، حضور ملكوتي امام و ساير مسائل را مطرح كند اينها را مي‌تواند جمع‌بندي كند از همين متون در مقتل هست اين‌چنين نيست كه بيگانه باشد ولي اين قسمتها كمتر مطرح مي‌شود اينها هم مي‌تواند جاي خودش را باز كند هم مي‌تواند آن مسئله ي ستم‌سوزي و ستيز با ستم و با طغيان و اينها بيشتر اثر كند چون كسي كه پايگاه اعتقادي و ديني داشته باشد بهتر مي‌تواند اثر كند چون عده‌اي از آقايان بايد به مدارس بروند بچه‌هايشان را بياورند كه «حفظكم الله تعالي» ما ان‌شاءالله روزها پنج دقيقه‌اي قبل از دوازده تمام مي‌كنيم.


[1] فصلت/سوره41، آیه53.
[2] فصلت/سوره41، آیه53.
[3] بحار الأنوار - ط دارالاحیاء التراث، العلامة المجلسي، ج73، ص189.
[4] بحار الأنوار - ط دارالاحیاء التراث، العلامة المجلسي، ج73، ص189.
[5] نجم/سوره53، آیه8.
[6] کهف/سوره18، آیه19.
[7] کهف/سوره18، آیه19.
[8] یوسف/سوره12، آیه20.
[9] بقره/سوره2، آیه214.
[10] محمد/سوره47، آیه31.
[11] آل عمران/سوره3، آیه179.
[12] آل عمران/سوره3، آیه140.
[13] بقره/سوره2، آیه284.
[14] بقره/سوره2، آیه235.
[15] مائده/سوره5، آیه105.
[16] هود/سوره11، آیه49.
[17] هود/سوره11، آیه49.
[18] انعام/سوره6، آیه160.
[19] آل عمران/سوره3، آیه193.
[20] نحل/سوره16، آیه53.
[21] نبأ/سوره78، آیه23.
[22] کهف/سوره18، آیه3.
[23] نهج البلاغة، الدشتي، محمد، ج1، ص38، .
[24] مستدرك الوسائل، المحدّث النوري، ج12، ص230.
[25] یس/سوره36، آیه12.
[26] ملک/سوره67، آیه2.
[27] ملک/سوره67، آیه2.
[28] انبیاء/سوره21، آیه35.
[29] بقره/سوره2، آیه155.
[30] ص/سوره38، آیه71.
[31] حجرات/سوره49، آیه29.
[32] نهج البلاغة، الدشتي، محمد، ج1، ص204.
[33] قمر/سوره54، آیه49.
[34] الرعد/سوره13، آیه38.
[35] نحل/سوره16، آیه61.
[36] کهف/سوره18، آیه7.
[37] کهف/سوره18، آیه46.
[38] کهف/سوره18، آیه46.
[39] کهف/سوره18، آیه34.
[40] ر.ك: بحار الأنوار - ط دارالاحیاء التراث، العلامة المجلسي، ج41، ص295.
[41] بحار الأنوار - ط دارالاحیاء التراث، العلامة المجلسي، ج22، ص343.
[42] قدر/سوره97، آیه3.
[43] بحار الأنوار - ط دارالاحیاء التراث، العلامة المجلسي، ج22، ص343.
[44] نهج البلاغة، الدشتي، محمد، ج1، ص7.