درس تفسیر آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

87/09/18

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: آيات 100 تا 103 سوره اسراء

 

﴿قُل لَوْ أَنتُمْ تَمْلِكُونَ خَزَائِنَ رَحْمَةِ رَبِّي إِذاً لَأَمْسَكْتُمْ خَشْيَةَ الِأَنفَاقِ وَكَانَ الْإِنسَانُ قَتُوراً﴾ ﴿وَلَقَدْ آتَيْنَا مُوسَي تِسْعَ آيَاتٍ بَيِّنَاتِ فَسْأَلْ بَنِي إِسْرائِيلَ إِذْ جَاءَهُمْ فَقَالَ لَهُ فِرْعَوْنُ إِنِّي لَأَظُنُّكَ يَا مُوسَي مَسْحُوراً﴾ ﴿قَالَ لَقَدْ عَلِمْتَ مَا أَنزَلَ هؤُلاءِ إِلَّا رَبُّ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ بَصَائِرَ وَإِنِّي لَأَظُنُّكَ يَا فِرْعَوْنُ مَثْبُوراً﴾ ﴿فَأَرَادَ أَن يَسْتَفِزَّهُم مِنَ الْأَرْضِ فَأَغْرَقْناهُ وَمَن مَعَهُ جَمِيعاً﴾

 

پيشنهادهايي كه مشركان حجاز مي‌دادند درباره ی مسئله وحي و نبوّت بر چند قِسم بود بعضي از اقسام دليل بر نبوّت نيست يعني اگر كسي آن پيشنهادها را عملي مي‌كرد دليل نبود كه او پيامبر است مثلاً اگر كسي باغي از خرما يا انگور داشت و امكاناتي براي او فراهم بود كه مي‌توانست لابه‌لاي اين درختها نهر جاري كند اين دليل بر نبوّت او نبود يا دليل بر استحقاق او براي دريافت نبوّت نبود و همچنين اگر براي آنها چشمه‌ ی جوشاني احداث مي‌كرد باز دليلي بر نبوّت نبود اينها يك سلسله خواسته‌هايي است كه دليل بر نبوّت نيست يا استحقاق دريافت نبوّت را اثبات نمي‌كند.

قِسم دوم پيشنهادهايي بود كه براي بشر عادي محال است اين است كه مي‌گفتند: ﴿أَوْ تَرْقَي فِي السَّماءِ وَلَن نُّؤْمِنَ لِرُقِيِّكَ حَتَّي تُنَزِّلَ عَلَيْنَا كِتَاباً نَّقْرَؤُهُ﴾[1] رفتنِ در آسمانها نه تنها به سوي آسمان، رفتن در آسمانها به طور عادي محال است اين براي وصف فرشته‌هاست و اگر كسي بخواهد به صورت معراج سيرِ سمايي داشته باشد آن ممكن است به اذن خداست اين‌چنين نيست در اختيار خود شخص باشد هر وقت خواست سفر عروجي داشته باشد.

قِسم سوم كه پيشنهادشان محال بود گفتند: ﴿أَوْ تَأْتِيَ بِاللَّهِ وَالْمَلاَئِكَةِ قَبِيلاً﴾[2] درباره ی ذات اقدس الهي كه مستحيل است مقابل كسي قرار بگيرد اين خواسته‌هاي آنها لذا ذات اقدس الهي فرمود بر فرض كه آنها عملي بشود كه پنج، شش خواسته ی شما درباره ی همين مسائل تكاثري بود گفتيد ﴿تَفْجُرَ لَنَا مِنَ الْأَرْضِ يَنْبُوعاً﴾[3] اين يك، ﴿أَوْ تَكُونَ لَكَ جَنَّةٌ مِن نَّخِيلٍ﴾ دو، «وَعِنَبٍ» سه، ﴿فَتُفَجِّرَ الْأَنْهَارَ﴾[4] چهار، ﴿أَوْ يَكُونَ لَكَ بَيْتٌ مِن زُخْرُفٍ﴾[5] پنج اين پنج اموري كه اكثري خواسته‌هاي شما را تشكيل مي‌دهد راجع به مسائل مادي و تكاثر است بر فرض خداي سبحان خزاين غيبي را هم در اختيار شما قرار بدهد شما به ديگران چيزي نمي‌دهيد و توزيع مال براي شما بسيار سخت است ﴿لَوْ أَنتُمْ تَمْلِكُونَ خَزَائِنَ رَحْمَةِ رَبِّي إِذاً لَأَمْسَكْتُمْ﴾ چرا؟ ﴿خَشْيَةَ الِأَنفَاقِ﴾ مي‌ترسيد تمام بشود و اصولاً طبع انسان قَتور است و سخت‌گير است و بخيل است و شَحي اين براي آن است كه تناسبي دارد با آن پنج، شش خواسته‌اي كه آنها دارند. اين ﴿وَكَانَ الْإِنسَانُ قَتُوراً﴾ فرمود اين بخل و طمع در درون انسان جاسازي شده است و هر كس از اين نجات پيدا كرد به مقصد رسيده است. در سوره ی مباركه ی «حشر» آيه ی نُه اين‌چنين آمده است كه ﴿وَيُؤْثِرُونَ عَلَي أَنفُسِهِمْ وَلَوْ كَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ وَمَن يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ﴾ اگر كسي از بخل نفس نجات پيدا كرد تقوايي داشت كه بخلِ نفس را از او جدا كرد و او را از بخلِ نفس آزاد كرد چنين كسي از فلاح برخوردار است اين «حيّ علي الفلاح» ناظر به اين‌گونه از فلاحهاست. در سوره ی مباركه ی «نساء» به صورت شفاف فرمود اين بخل در درون انسان نهادينه شده است آيه ی 128 سوره ی مباركه ی «نساء» اين است ﴿وَأُحْضِرَتِ الْأَنْفُسُ الشُّحَّ﴾[6] ، «الشُّحَّ» يعني بخل اين بخل يك وصف عارضي نيست بلكه در درون هر كسي نهادينه شده است بايد با اين مبارزه كرد اين را تعديل كرد و نه تعطيل اِمساك مال، حفظ مال و مانند آن براي تأمين ذخيره كه بالأخره انسان اطميناني پيدا كند اين في‌الجمله بد نيست كه بتواند آبروي خودش را حفظ بكند اما مازاد بر اين مخصوصاً در بخش محرّم باعث هلاكت است، پس بنابراين اين بيماري در درون جان هر كسي است بيرون نيست ﴿وَأُحْضِرَتِ الْأَنْفُسُ الشُّحَّ﴾ چون اين بيماري در درون افراد هست مراقبت نفس، معالجه ی نفس و مانند آن لازم است. پس يك مطلب اين است كه چه تناسبي بين آيه ی صد و آيات ديگر است اين تناسب روشن شد براي اينكه آنها خواسته‌هايي داشتند كه قسمت مهمّش مربوط به تكاثر و آثار مالي بود فرمود بر فرض اينها حاصل بشود مشكل شما حل نمي‌شود شما همان طمع‌ورزي و امساك و بخل و امثال ذلك را كه داشتيد داريد چون ﴿كَانَ الْإِنسَانُ قَتُوراً﴾.

 

پرسش:...چه فرقي بين ﴿مَا هُوَ عَلَي الْغَيْبِ بِضَنِينٍ﴾[7] با ﴿كَانَ الْإِنسَانُ قَتُوراً﴾.

پاسخ: خب خيلي آن مسائل مالي است اين مسائل غير مالي است ﴿مَا هُوَ عَلَي الْغَيْبِ بِضَنِينٍ﴾ يعني وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) ضِنّت نمي‌ورزد، بخل ندارد كه اسرار غيبي را براي مردم بازگو كند هر غيبي را كه ما از راه وحي به پيامبر ابلاغ كرديم او موظّف است كه به مردم برساند و مي‌رساند نه چيزي را بدون اذن ما مي‌گويد يك، و نه چيزي را كه ما گفتيم او كتمان مي‌كند دو، اينها در بحث وحي و نبوّت به عنوان دوتا قضيه ايجابي و سلبي گذشت يكي اينكه هر چه او مي‌گويد گفته ی ماست، يكي اينكه هر چه ما گفتيم او به مردم مي‌گويد هيچ كدام از اين دو قضيه مُغني از ديگري نيست آن قضيه‌اي كه مي‌گويد هر چه ما گفتيم به مردم مي‌رساند كتمان نمي‌كند ثابت نمي‌كند كه اضافه ندارد كه آن آيه ی سوره ی «نجم» كه مي‌گويد هر چه مي‌گويد گفته ی ماست ثابت نمي‌كند كه هر چه ما گفتيم آن را هم مي‌گويد نه خير هر چه كه او مي‌گويد گفته ی ماست اما بعضي از چيزهايي كه ما گفتيم ممكن است به شما نگويد لذا اين دو قضيه كاملاً از هم جداست هيچ كدام مغني از ديگري نيست يكي موجبه است و ديگري سالبه قهراً هويّت پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) را معصوم نگه مي‌دارد يعني هر چه او مي‌گويد گفته ی ماست، هر چه ما به او گفتيم به شما مي‌رساند لذا مي‌شود رسول امين آن درباره ی مسائل غيبي و معنوي و علمي است، خب.

 

فرمود: ﴿لَوْ أَنتُمْ تَمْلِكُونَ خَزَائِنَ رَحْمَةِ رَبِّي إِذاً لَأَمْسَكْتُمْ خَشْيَةَ الِأَنفَاقِ وَكَانَ الْإِنسَانُ قَتُوراً﴾ اما حالا اينكه گاهي ممكن است گفته بشود ذات اقدس الهي يك حقيقت نامتناهي است و حركت به سوي او نامتناهي است اين دوتا مطلب بايد كاملاً از هم جدا بشود حركت به سوي او متناهي است ولي او نامتناهي است چون حركتْ طلب است طلب نمي‌تواند نامحدود باشد طلبِ نامحدود يعني جزاف و گزاف و بي‌هدف طلب حتماً به دارالقرار مي‌رسد و آرام مي‌گيرد منتها اين قافله ی سيّال همچنان هر كسي به دنبال مقصد خاصّ خود هست اگر شما يك اقيانوس نامتناهي فرض كرديد بارانهاي فراواني آمده، نهرهاي فراواني، جويهاي فراواني تشكيل شده همه ی اينها به طرف دريا مي‌روند اما هر كدام به اندازه ی توانش دريا را مي‌شكافد بعضيها كه آبشان كم‌اند همين به ساحل رسيدند به دريا وصل مي‌شوند و آرام مي‌شود، بعضيها كه سيل خروشان‌اند بسياري از اين آبها را مي‌شكافند تا به آن وسطهاي دريا برسند افراد هم اين‌چنين‌اند بعضيها هم به اين 1001 اسم يا 1000 اسمي كه در جوشن كبير هست همه‌شان كه اسم اعظم نيستند برخيها به بعضي از اين اسماي صغار كه رسيدند دارالقرارشان است بعضيها به آن اسماي عظيم مي‌رسند، بعضي به اعظم مي‌رسند اينها يكسان نيستند ولي اين دو مطلب بايد كاملاً از هم جدا بشود طلبْ محدود است براي اينكه طلبِ نامتناهي يعني به مقصد نمي‌رسد يعني جزاف است اما آن مقصود نامتناهي است هر كسي به اندازه ی خودش با او در ارتباط است آن هم كه از شيخناالاستاد مرحوم آقاي الهي قشمه‌اي(رضوان الله عليه) نقل شده است كه مي‌فرمود آرزوي ما اين است كه در كنار حوض كوثر نهج‌البلاغه را خدمت حضرت امير(سلام الله عليه) بخوانيم اين نشان آن است كه تكامل علمي در قيامت هست بله خب هست اين را نمي‌گويند تكامل عملِ صالح در قيامت كسي كاري بكند، ثوابي ببرد اين‌چنين نيست اما تكامل علمي از همين مرگ به بعد شروع مي‌شود خيلي از چيزهاست كه انسان در برزخ مي‌فهمد در دنيا نمي‌فهمد، خيلي از چيزهاست كه در قيامت مي‌فهمد در برزخ نمي‌فهمد، خيلي از چيزهاست كه در بهشت مي‌فهمد در ساهره ی قيامت و صحنه ی قيامت نمي‌فهمد اين تكامل علمي هست اما حالا كاري بكند ثواب ببرد اين‌طوري نيست، عملي انجام بدهد كه به وسيله ی آن عمل ثوابي در نامه ی عمل او نوشته بشود اين‌چنين نيست زيرا «الْيَوْمَ عَمَلٌ وَ لاَ حِسَابَ وَ غَداً حِسَابٌ وَ لاَ عَمَلَ»[8] خب.

 

پرسش:...

پاسخ: بله خب ديگر، بله اما نه اينكه چون اين كار را انجام داده است ثواب مي‌برد اين لذّت بيشتري مي‌برد، شهود پيدا مي‌كند مثل اينكه خود كفار هم تكامل علمي پيدا مي‌كنند اينها كه برايشان جهنم و بهشت و مسئله قيامت و عالَم غيب افسانه و فسانه بود آن روز مي‌گويند: ﴿رَبَّنَا ابْصَرْنَا وَسَمِعْنَا﴾[9] خيلي چيز براي ما حل شد فكر مي‌كرديم كه اينها جزء اساطيرالاولين است اما اين‌طور نيست كه حالا اگر درجه ی علم آنها زياد شد درجه ی وجودي آنها زياد بشود فيضي ببرند و امثال ذلك، خب.

بنابراين اينكه فرمود: ﴿لَوْ أَنتُمْ تَمْلِكُونَ﴾ بخشي ناظر به آن پنج، شش امري است كه خواستند بعد هم عده‌اي پيشنهادشان اين بود كه مسئله نبوّت را هر كسي دريافت نمي‌كند بايد كه يك سرمايه‌دار طايفي يا مكّي مثلاً به نبوّت برسد آن را در سوره ی مباركه ی «زخرف» بيان كرد كه ﴿نَحْنُ قَسَمْنَا بَيْنَهُم مَعِيشَتَهُمْ﴾[10] مگر رزقهاي الهي را شما تقسيم مي‌كنيد؟ رزق چه ظاهري چه باطني، چه كريم چه عادي اين را ما تقسيم مي‌كنيم مي‌دانيم نبوّت را به چه كسي بدهيم مثلاً شعيب(سلام الله عليه) از نبوّت خود چنين خبر دارد ﴿وَرَزَقَنِي مِنْهُ رِزْقاً حَسَناً﴾[11] نبوّت يك روزيِ حسن است، ولايت، عصمت و امامت اينها روزي حسن‌اند، امور مادي هم باز روزي الهي است فرمود شما كه دستتان نيست كه تقسيم بكنيد براي اينكه شما اگر خزائن رحمت هم داشته باشيد براي اينكه تمام نشود انفاق نمي‌كنيد پس شما نگوييد چرا فلان كس پيامبر شد، فلان كس پيامبر نشد و مانند آن.

اما درباره ی آن سؤال «لولا عليٌّ(عليه السلام) لهلك عثمان»[12] آنجا مستحضريد كه وجود مبارك حضرت امير فرمود نار در درون اين زَند و مِسعار هست، در درون اين چخماخ هست منتها حركتي مي‌خواهد اراده‌اي مي‌خواهد اينها كه گرفتار ﴿نَارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ﴾ ﴿الَّتِي تَطَّلِعُ عَلَي الْأَفْئِدَةِ﴾[13] هستند اينها وارد صحنه ی قيامت كه شدند به ارادة الله آنچه كه در درون اينهاست ظاهر مي‌شود در بخشي از امور ذات اقدس الهي فرمود اينها آنچه را كه در دل دارند خيال كردند ما ظاهر نمي‌كنيم ﴿أَمْ حَسِبَ الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَرَضٌ أَن لَن يُخْرِجَ اللَّهُ أَضْغَانَهُمْ﴾[14] ما اين كينه‌ها را بالأخره يك روز جراحي مي‌كنيم در مي‌آوريم حالا يا در دنيا در مي‌آوريم اينها رسوا مي‌شوند يا در آخرت در مي‌آوريم سوخته مي‌شوند بالأخره عاملي مي‌خواهد كه اينها را استخراج كند در بيانات نوراني حضرت امير(سلام الله عليه) در نهج‌البلاغه هست كه هر كسي يك راز بدي در درونش باشد بالأخره از فَلتات زبانش ذات اقدس الهي اين را بيرون مي‌كشد تا مردم بفهمند اراده‌اي مي‌خواهد كه آن نار را از درون ظاهر بكند مثل سنگ چخماخ كه از درون ظاهر كرد اين يك، ثانياً چون اين نار از درون است نه از بيرون صادق است گفته شود ﴿زِدْنَاهُمْ سَعِيراً﴾[15] ما گُرِ اين آتش را، شعله ی اينها را زياد كرديم نه شعله ی آتش را كه خارج است، نه اينكه سَعير نار را و شعله ی نار را زياد كرديم شعله ی اينها را زياد كرديم براي اينكه خود اينها دارند مشتعل مي‌شوند مي‌سوزند ديگر اگر ﴿وَأَمَّا الْقَاسِطُونَ فَكَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً﴾[16] اگر اينها ﴿وَقُودُ النَّارِ﴾[17] اند همينها گُر مي‌گيرند همينها كه گُر گرفتند تعبير ﴿زِدْنَاهُمْ سَعِيراً﴾[18] درست در مي‌آيد ديگر لازم نيست بفرمايد «زدناها» آن نار را «سعيرا»، خب.

اما اينكه جدال احسن شده بود بعضي از اينها شفاف است، بعضي از اينها توضيحي مي‌خواهد آنجا كه فرمود: ﴿وَهُوَ أَهْوَنُ عَلَيْهِ﴾[19] خب جدال احسن است، آنجا هم كه فرمود وقتي خدا اكبر را آفريد كبير را مي‌تواند بيافريند يعني به طريق اُوليٰ ديگر، آنجا كه اشد را آفريد شديد را مي‌تواند بيافريند به طريق اُوليٰ ديگر، اين به طريق اُوليٰ كه در كنار او تعبيه شده است جدال احسن است گاهي هيِّن و اهون به لحاظ فاعل است، گاهي كبير و اكبر، شديد و اشد به لحاظ قابل در هر دو جا سخن از اولويّت مطرح است چون اولويّت براي قدرت غير متناهي مطرح نيست بنابراين مي‌شود جدال احسن. به هر تقدير ذات اقدس الهي به رسولش فرمود شما اين معجزات را آوردي اينها نپذيرفتند ولي قبلاً كساني هم بودند كه معجزاتي را خواستند وجود مبارك موساي كليم آورد يا وجود مبارك موساي كليم(سلام الله عليه) به همراه خودش معجزات را آورد براي آنها ثابت شد كه اينها معجزات الهي است ولي ايمان نياوردند نگران نباش بر اساس ﴿تَشابَهَتْ قُلوبُهُم﴾[20] بسياري از متأخّران شبيه متقدّمان‌اند، بسياري از متقدّمان شبيه متأخّران‌اند اين روزگار هست بشر هم همين‌طور هست انبياي قبلي صابر و بردبار بودند مقاومت كردند تو هم بايد بايد صابر و مقاوم باشي لذا فرمود: ﴿وَلَقَدْ آتَيْنَا مُوسَي تِسْعَ آيَاتٍ بَيِّنَاتِ﴾ معجزاتي كه براي موساي كليم ذكر كردند از هفده، هيجده‌تا مي‌گذرد ولي نُه‌تاي آن شفاف است و خود قرآن كريم هم بر آن تصريح كرد و تكيه كرد غير از اين نُه‌تا باز هم آيات ديگري را قرآن شمرده ولي فرمود نُه آيه و معجزه ی شفاف ما به موساي كليم داديم معجزه‌ كه ديگر حسّي است همه ی معجزات آيات الهي است ولي درباره ی بعضيها تعبير به بيّن دارد، درباره ی موساي كليم فرمود ما ﴿لَقَدْ آتَيْنَا مُوسَي تِسْعَ آيَاتٍ بَيِّنَاتِ﴾ چه اينكه درباره ی مكه هم دارد كه حرمِ الهي، كنار مسجدالحرام، خود كعبه آ‌ن محدوده ﴿فِيهِ آيَاتٌ بَيِّنَاتٌ﴾[21] آيات شفاف و روشن. امروز روز عرفه است تمام تصميمتان ان‌شاءالله اين باشد كه همه‌ ی كارهايتان را بگذاريد كنار بعدازظهر فقط به فكر دعا باشيد مخصوصاً دعاي نوراني سيّدالشهداء(سلام الله عليه) اگر توانستيد جمع بكنيد بين دعاي عرفه امام سجاد و امام حسين(سلام الله عليهما) «طوبيٰ لكم و حُسن مآب» نشد لااقل آن دعا را بخوانيد امروز را فقط دعا به مطالعه و اينها اصلاً نپردازيد كاري كه انسان در ماه مبارك رمضان موفق نمي‌شد و اگر خداي ناكرده مشمول رحمت الهي نشده بود در ماه مبارك رمضان امروز كه روز عرفه است بايد خودش را در يابد.

غرض آن است كه درباره ی مكه فرمود: ﴿فِيهِ آيَاتٌ بَيِّنَاتٌ﴾ خيلي شفاف و روشن يك تكّه سنگ هزارها سال بماند آخر اين حجرالأسود را خيليها خواستند بردارند ساير احجاز بله خب بالأخره اين سنگها چندين‌بار كعبه ويران شده دوباره بازسازي شده بالأخره اين بِنا كه همان بناي دست‌ساز و درست‌شده ی معماري و كارگري وجود مبارك ابراهيم و اسماعيل(سلام الله عليهما) كه نيستند كه سيل خراب كرده، زلزله خراب كرده، گذشت روزگار خراب كرده مگر يك چهارديواري چقدر مي‌تواند بماند به تعبير سيدناالاستاد مرحوم علامه طباطبايي(رضوان الله عليه) عصري كه وجود مبارك پيغمبر به سر مي‌بردند اين به قدّ دوتا آدم دوتا يك متر و نيم، سه متر يا دوتا دو متر حدّاكثر چهار متر الآن شانزده، هفده متر است ديگر وجود مبارك پيغمبر به حضرت امير(سلام الله عليهما) فرمود بيا روي دوش من و اين بتها را بريز همين كارها را هم كردند به قدّ دوتا آدم بود درست است كه آن بار ملكوتي را به همراه دارد اما اين‌چنين نبود كه در عصر پيغمبر كعبه اين‌قدر ارتفاع داشته باشد پانزده، شانزده متر باشد اما آن حجرالأسود اين يك تكّه سنگ قرنهاست كه مانده انبيا آن را مَسّ كردند، استلام كردند، بوسيدند، دست كشيدند، به صورت ماليدند همين يك تكه سنگ الآن بسياري از چشمه‌هاست كه در همين دامنه ی سلسله جبال البرز يك سال قدري كه برف كم بيايد اين چشمه خشك مي‌شود ما مبتلاييم در بعضي از اين بخشها ديگر اما زمزم الآن چهار هزار سال است دارد مي‌جوشد آنجا جاي برف نيست، جاي تگرگ نيست، جاي بارندگي نيست خب يك چشمه كه چهار هزار سال دارد مي‌جوشد اين جزء آيات بيّنات است، يك تكّه سنگي كه هزارها سال انبيا آمدند، اوليا آمدند، ائمه آمدند همه دست زدند، بوسيدند، احترام گذاشتند ما هم به همان احترام موظّفيم استلام بكنيم اين مي‌شود ﴿فِيهِ آيَاتٌ بَيِّنَاتٌ﴾[22] اما عصرِ عرفه خصيصه‌اي دارد مستحضريد كه عرفه خارج از محدوده ی حرم است بيرون است هم خارج از مكه است، هم خارج از حرم است حاجي وقتي احرامِ حج بست حالا حجّ افراد يا حجّ قِران را حساب بكنيد كه عمره‌شان عمره ی قبلاً نگذشته بودند حالا در حجّ تمتّع قبلاً عمره‌اي هست كه طواف بكنند ولي حج در آن قِران و افراد طوافي نبود اول احرام مي‌بستند گفتند وقتي احرام بستي شايسته نيستي كه دور كعبه بگردي بايد بروي بيرون ناله بكني، دعا بكني، طيّب و طاهر بشوي بعد وارد حرم بشوي اوّلين جايي كه وارد حرم شدي مشعرالحرام است آنجا بايد ناله را ادامه بدهي بعد بايد وارد محدوده ی مِنا بشوي آنجا عباداتت را انجام بدهي وقتي طيّب و طاهر شدي آن‌وقت مجازي بيايي دور كعبه بگردي اين خاصيّت حج است امروز چنين روزي است خلاصه بعدازظهر امروز را خيلي بايد مغتنم بشماريد و مهم‌ترين دعايي كه مي‌كنيد خب سلامت وجود مبارك وليّ عصر باشد، نظام باشد، امّت اسلامي باشد و نجات مردم غزّه باشد هيچ چيزي نمي‌تواند اينها را نجات بدهد مگر دعا ببينيد همه ی آن شيوخ بي‌عقل منطقه، همه اين سران خودفروخته ی اعراب، همه ی آن استكبار جهاني دارند يك ميليون و نيم را دارند محاصره مي‌كنند كه فاجعه ی انساني است و تنها عاملي كه مي‌تواند اين مشكل را حل بكند همان مسئله ی دعاست اينها را ان‌شاءالله فراموش نكنيد در خلال اين دعاها براي دولت و ملت و مملكت و جوانها و اينها كه حوايج جزيي داخلي است اينها هم ان‌شاءالله فراموشتان نمي‌شود، خب.

فرمود ما اين معجزات را به موساي كليم داديم اينها آيات بيّنه ی الهي‌اند شفاف‌اند ﴿لَقَدْ آتَيْنَا مُوسَي تِسْعَ آيَاتٍ بَيِّنَاتِ﴾ هم درباره ی خود موساي كليم صادق است، هم درباره ی وجود مبارك پيغمبر حالا درباره ی وجود مبارك پيغمبر كه معروف است اين است كه ذات اقدس الهي به پيامبر مي‌فرمايد كه تو از بني‌اسرائيلي كه از جريان موساي كليم و مبارزات كليمي و مخالفتها و محاربتهاي درباريان فرعون باخبرند سؤال بكن ببين جريان چيست؟ «فَسْأَلْ بَنِي إِسْرائِيلَ» يعني آن يهوديهايي كه عالِم به تاريخ‌اند از آنها سؤال بكن تا روشن بشود سؤال بكن تو كه مي‌داني من از راه علم غيب آگاه كردم براي اينكه فضاي مكه، فضاي حوزه ی مسلمانها يك فضاي آگاهي باشد كه وجود مبارك موساي كليم با آيات شفاف و روشن آمد و فرعون براي او براي فرعون مسلّم شد كه اينها آيات الهي‌اند مع‌ذلك انكارش را ادامه داد ﴿فَسْأَلْ بَنِي إِسْرائِيلَ إِذْ جَاءَهُمْ﴾ و وجود مبارك موساي كليم براي هدايت آنها آمد آن‌گاه فرعون در قبال خواسته‌ها و رهبريهاي وجود مبارك موساي كليم گفت ﴿إِنِّي لَأَظُنُّكَ يَا مُوسَي مَسْحُوراً﴾ تو گويا سِحر در تو اثر كرده كه اگر مسحور معناي همان معناي مفعولي خودش را بدهد اما اگر گاهي گفتند مفعول به معني فاعل است نظير اينكه ﴿جَعَلْنَا بَيْنَكَ وَبَيْنَ الَّذِينَ لاَ يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ حِجَاباً مَسْتُوراً﴾[23] ﴿حِجَاباً مَسْتُوراً﴾ گفتند «حجاباً ساترا» كه مفعول به معني فاعل است گرچه در آن بحثهاي قبلي گذشت كه خير اينجا مستور به معني خودش است حجابِ غيبي داريم، حجاب ظاهري، حجاب ظاهري همين ديوار و پرده است حجاب غيبي همان گناه است اين گناه و غرور و خودخواهي نمي‌گذارد انسان واقع را ببيند ولي ما خود اين حجاب را نمي‌بينيم ﴿وَإِذَا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ جَعَلْنَا بَيْنَكَ وَبَيْنَ الَّذِينَ لاَ يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ حِجَاباً مَسْتُوراً﴾ اين حجاب گاهي مستور است، گاهي مشهور، حجاب مشهور همين پرده و ديوار است، حجاب مستور گناه است اين گناه حاجب است نمي‌گذارد انسان به آن حقيقت بار يابد. به هر تقدير بعضيها گفتند اين مسحور به معني ساحر است بعضيها گفتند به قرينه ی سوره ی مباركه ی «شوريٰ» كه ﴿إِنَّ رَسُولَكُمُ الَّذِي أُرْسِلَ إِلَيْكُمْ لَمَجْنُونٌ﴾[24] معاذ الله ـ همان‌طوري كه گفتند وجود مبارك موساي كليم مجنون است مسحور هم به همان معنا گفتند اما وجود مبارك موساي كليم در جواب چه چيزي فرمود، فرمود كه «قَالَ» يعني وجود مبارك موساي كليم فرمود: ﴿لَقَدْ عَلِمْتَ مَا أَنزَلَ هؤُلاءِ إِلَّا رَبُّ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ بَصَائِرَ﴾ فرمود فرعون تو مي‌داني اينها را فقط خدا نازل كرده يك، اينها بصائرند، آيات روشن‌اند، بصيرت‌اند نه تنها ظاهر شفّافي دارند باطن شفافي دارند، باطن شفافي دارند ظاهر شفافي دارند از آيه روشن و معجزه ی شفاف به بيّنه ياد مي‌شود، به مبصره ياد مي‌شود درباره ی حضرت صالح فرمود: ﴿وَآتَيْنَا ثَمُودَ النَّاقَةَ مُبْصِرَةً﴾ اين «مُبْصِرَةً» يعني «آيةً مبصرة» «مُبْصِرَةً» متعدّي نيست لازم است يعني روشن نه اينكه بيناكننده آيه ی مبصره يعني آيه ی روشن، آيه ی بيّنه يعني آيه ی شفاف، آيه ی بصيرت يعني شفاف وجود مبارك موساي كليم فرمود اينها معجزات‌اند يك، خدا نازل كرده دو، انيها بصائرند يعني بيّنات‌اند ﴿لَقَدْ عَلِمْتَ مَا أَنزَلَ هؤُلاءِ إِلَّا رَبُّ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ بَصَائِرَ﴾ يعني «أنزله الله آياتٍ بصائرة» «آيَاتٍ بَيِّنَاتٍ» تو فهميدي ديگر روشن شد براي تو ديگر، خب يك چوب ما خواستيم مي‌شود اژدها نشد مي‌شود چوب اينها را مي‌دانيد ديگر آن صحنه‌هاي مبارزه را هم كه ديدي كه همه ی آن سِحرها را بلعيد اين همان است كه ﴿وَجَحَدُوا بِهَا وَاسْتَيْقَنَتْهَا أَنفُسُهُمْ﴾[25] بود يعني وجود مبارك موساي كليم(سلام الله عليه) اين آيات را كه ارائه كرد فرعون يقين پيدا كرد كه اينها آيات الهي است اما انكار كرد در بحثهاي قبل ما داشتيم كه قضيه را عقد مي‌گويند براي اينكه بين محمول و موضوع گِره خورده است اينها را حوزه و دانشگاه به عهده دارند كه كارهاي علمي است بعد از روشن شدن يك مطلب علمي كه محمول براي موضوع ثابت است آن موضوع داراي اين محمول است عصاره ی اين عقد بايد با جان گِره بخورد بشود عقيده اين را مي‌گويند ايمان اين كار عقل عملي است عقلي كه «عبد به الرحمٰن و اكتسب به الجنان»[26] ، اين گاهي محكم است گاهي نيست، اين اصلاً هيچ ارتباطي با آن فهم و علم ندارد ما كاري داريم، قوايي و شئوني داريم كه ادراك به عهده ی آنهاست يك سلسله شئوني داريم كه عمل به عهده ی آنهاست ما همان‌طوري كه در نشئه ی طبيعت و بدن و ظاهر چشم داريم كه مي‌بيند، گوش داريم كه مي‌شنود اينها كارهاي ادراكي است ولي دست داريم كه كار مي‌كند، پا داريم كه راه مي‌رود اينها چهار قسم‌اند گاهي هر دو قوي‌اند يعني كسي داراي چشمِ قوي و دست قوي است، گاهي هر دو ضعيف‌اند چشمش نابيناست يا ضعيف است دستش هم فلج است گاهي چشمش كه ادراكي است قوي است اما دستش فلج است گاهي هم قِسم چهارم است كسي دستش قوي است نيروي دست و پايش قوي است ولي كَر است، كور است اين درون ما هم همين چهار قِسم را دارد آن عقل نظري ما كه بايد بفهمد آن عقلِ عملي ما كه بايد تصميم بگيرد يكي عهده‌دار جزمِ علمي است يكي عهده‌دار عزم عملي آنكه هر دو قوي باشد مي‌شود عالِم متّقي، عالم عادل هم خوب مي‌فهمد، هم خوب عمل مي‌كند آنكه قسمت جزمش قوي است عزمش ضعيف است مي‌شود عالم فاسق خوب مي‌فهمد اما در موقع عمل دستش مي‌لرزد. قسم سوم آن است كه عزمش قوي است اما جزمش ضعيف است مي‌شود مقدّس بي‌درك هر چه به او بگويي عمل مي‌كند اما تشخيص نمي‌دهد آنكه هم جزمش ضعيف است، هم عزمش ضعيف است مي‌شود فاسقِ جاهل در درون ما هم مثل بيرون چهار گونه است وجود مبارك موساي كليم فرمود تو كه فهميدي اينها را اين فهم را، اين عقد را، اين گِره بين موضوع و محمول را به جانت گِره ببند بشود عقيده اين دستت مي‌لرزد چرا اين كار را نمي‌كني؟ قرآن فرمود: ﴿وَجَحَدُوا بِهَا﴾ اما ﴿وَاسْتَيْقَنَتْهَا أَنفُسُهُمْ﴾[27] آن بخش جزمي‌شان مشكل ندارد برايشان روشن شد آن بخش عزم و تصميم‌گيري‌شان مشكل دارد اين مي‌شود عالِم فاسق اين‌چنين نيست كه آن مسائل را تحليل نكند كه خوب مي‌فهمد اما آن «ما يُعبد به الرحمٰن و يكتسب به الجنان» او گير دارد ضعيف است اين است كه گفتند هم علم پيدا كنيد ﴿يُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ﴾ بشود، هم «يُزَكِّيهِمْ» بشود براي همين است ان‌شاءالله عصر امروز كه دعاي عرفه مي‌خوانيد همه را در نظر داشته باشيد ما هم مشمول ادعيه شما باشيم.


[1] اسراء/سوره17، آیه93.
[2] اسراء/سوره17، آیه92.
[3] اسراء/سوره17، آیه90.
[4] اسراء/سوره17، آیه91.
[5] اسراء/سوره17، آیه93.
[6] نساء/سوره4، آیه128.
[7] تکویر/سوره81، آیه24.
[8] نهج البلاغه، صبحي صالح، ج1، ص84.
[9] سجده/سوره32، آیه12.
[10] زخرف/سوره43، آیه32.
[11] هود/سوره11، آیه88.
[12] الغدير، ج8، ص214.
[13] همزه/سوره104، آیه7.
[14] محمد/سوره47، آیه29.
[15] اسراء/سوره17، آیه97.
[16] جن/سوره72، آیه15.
[17] آل عمران/سوره3، آیه10.
[18] آل عمران/سوره3، آیه10.
[19] روم/سوره30، آیه27.
[20] بقره/سوره2، آیه118.
[21] آل عمران/سوره3، آیه97.
[22] آل عمران/سوره3، آیه97.
[23] اسراء/سوره17، آیه45.
[24] شعراء/سوره26، آیه27.
[25] نمل/سوره27، آیه1.
[26] الكافي- ط الاسلامية، الشيخ الكليني، ج1، ص11.
[27] نمل/سوره27، آیه14.