87/08/27
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر/سوره اسراء/آیه 88 الی 89
﴿قُل لَّئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنسُ وَالْجِنُّ عَلَي أَن يَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لاَ يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَلَوْ كَانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِيراً﴾﴿88﴾﴿وَلَقَدْ صَرَّفْنَا لِلنَّاسِ فِي هَذَا الْقُرْآنِ مِنْ كُلِّ مَثَلٍ فَأَبَي أَكْثَرُ النَّاسِ إِلَّا كُفُوراً﴾﴿89﴾
تاكنون روشن شد كه كلّ قرآن كريم الفاظ او، معاني او، پيوند الفاظ و معاني همه و همه ساخت الهي و صنع الهي است و لاغير و وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) همهٴ اينها را از نزد ذات اقدس الهي تلقّي كرد كاملاً، حفظ كرد كاملاً، به مردم هم ابلاغ كرد كاملاً اين هم عصمت در مراحل سهگانه است.
پرسش: حاج آقا در اينترنت قرآنهايي را آوردند كه شبيه قرآن است وحي نازل شده است تشخيصشان مشكل است حالا اخبار غيبي ندارد.
پاسخ: خب بالأخره بايد به كارشناس مراجعه كرد قرآن كتاب جهاني است فرمود: ﴿مَا هِيَ إِلَّا ذِكْرَي لِلْبَشَرِ﴾[1] يا ﴿لِلْعَالَمِينَ نَذِيراً﴾[2] جن و انس را هم دعوت كرده است چون آنها مكلّفاند خب خيليها هستند كه عِبريزباناند، سريانيزباناند، فارسيزباناند اينها به كارشناسان همان فرهنگ و لغت عرب مراجعه ميكنند در معارف غيبي، در براهين به صاحبنظران رشتههاي گوناگون مراجعه ميكنند، در فصاحت و بلاغت و رعايت قواعد ادب و عرب به كارشناسان عرب مراجعه ميكنند اگر يهوديها، مسيحيها، جن و انس همه مكلّف به ايمان آوردناند و همه در اين تحدّي يعني دعوت به مبارزه سهيماند اگر كسي خودش كارشناس است كه اقدام ميكند نشد به كارشناس مراجعه ميكند ديگر بايد ديد كه در مسائل قرآني يكي از تحدّياتش اين است كه اين كتاب شريف كه در طيّ بيش از بيست سال حدود 23 سال تدريجاً نازل شد هيچ آيهاش با آيهٴ ديگر مخالف نيست ﴿لَوْ كَانَ مِنْ عِندِ غَيْرِ اللّهِ لَوَجَدُوا فِيهِ اخْتِلاَفاً كَثِيراً﴾[3] در حالي كه كتابهاي بشري صدر و ساقهاش يقيناً هماهنگ نيست از اينگونه تحدّيها در قرآن كريم فراوان است اگر كسي خودش اهل خُبره بود كه بررسي ميكند نشد كه به اهل خُبرهٴ خودش مراجعه ميكند.
پرسش: اگر پيامبر در .. خودش تأثيري ندارد پس اين تفاوت آيات قرآن در فصاحت و بلاغت چه جهت دارد با اينكه خداوند ميتوانست همه را در يك..
پاسخ: بله خب اين نظير همان سورهٴ مباركهٴ «فرقان» بود كه عدهاي گفتند چرا يكجا نازل نشد چرا تدريجاً ﴿لَوْلاَ نُزِّلَ عَلَيْهِ الْقُرْآنُ جُمْلَةً وَاحِدَةً﴾[4] چرا يكجا نازل نشد يا يكگونه نازل نشد در همان سورهٴ مباركهٴ «فرقان» دارد كه ما اين را تدريجاً طبق مصالح گوناگون، معاني گوناگون، الفاظ گوناگون در زبان و زمان گوناگون لمصالحي كه بعضي مستورند و بعضي مشهور نازل كرديم شرايط مختلف است شما با هر كدام از اينها بخواهيد مبارزه بكنيد توانتان نيست آيات مختلف، مطالب مختلف، مضامين مختلف اما همه در يك راستاست بعضيها متوسّطاند بعضي اقواياند، بعضي كاملاند بعضي اكملاند در سورهٴ مباركهٴ «فرقان» اينطور بود ديگر فرمود چرا اينها يكجا نازل نشدند فرمود ما به تدريج اينها را نازل كرديم شما هم به تدريج براي مردم ميخوانيد ﴿لَوْلاَ نُزِّلَ عَلَيْهِ الْقُرْآنُ جُمْلَةً وَاحِدَةً﴾ فرمود: ﴿كَذلِكَ لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤَادَكَ وَرَتَّلْنَاهُ تَرْتِيلاً﴾ كه در سورهٴ مباركهٴ «فرقان» هست آنها گفتند چرا يكجا نازل نشده فرمود سرّ يكجا نازل نشدنش اين است كه به تدريج ما اينها را در هر فرصتي آيه مناسب را نازل ميكنيم تا شما هم در هر فرصتي اينها را بگيري و بخواني و تثبيت مقام پيدا كني و به مردم ابلاغ كني آيهٴ 32 سورهٴ مباركهٴ «فرقان» اين است ﴿وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لَوْلاَ نُزِّلَ عَلَيْهِ الْقُرْآنُ جُمْلَةً وَاحِدَةً﴾ اگر اين قرآن ـ معاذ الله ـ كلام پيامبر بود خب ميگفتند كه چرا يكجا نميآوري در حالي كه آنها هم از پيامبر شنيدند اينها كلامالله است ميگويند چرا يكجا بر تو نازل نشد ﴿لَوْلاَ نُزِّلَ عَلَيْهِ الْقُرْآنُ جُمْلَةً وَاحِدَةً﴾ فرمود: ﴿كَذلِكَ لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤَادَكَ وَرَتَّلْنَاهُ تَرْتِيلاً﴾[5] لحظه به لحظه هر روز يك حادثه پيش ميآيد ما هر روز يك آيه نازل ميكنيم در هر مقطعي آيهٴ مناسب آن را نازل ميكنيم تا موقعيّت شما را تثبيت بكنيم، خب.
دربارهٴ قرآن كريم ملاحظه فرموديد كه مشكلات براي قرآن كريم زياد ايجاد كردند هر گروهي چون مهمترين منبع ديني ثِقل اكبر به اصطلاح قرآن كريم است گرچه در حقيقت بين قرآن و عترت فاصلهاي نيست اما در مقام اثبات ثقل اكبر قرآن كريم است. دربارهٴ قرآن كريم كه ثقل اكبر است عنصر اصلي دين است دشمنها از ديرزمان تا امروز صفآرايي كردند گاهي گفتند اين كلام بشر است يك، بشرِ غير مدّعي، گاهي گفتند كلام بشر مدّعي نبوّت است مثل كلام خود پيامبر است ـ معاذ الله ـ لكن قائل به عصمت پيامبر نبودند و اگر قرآن كلام غير پيامبر باشد يا كلام پيامبر باشد و ـ معاذ الله ـ آن حضرت معصوم نباشد ديگر حجّت الله نيست، سند نيست، عنصر ديني نيست، منبع معرفت ديني نيست و مانند آن اين دو گروه در زمان خود پيامبر بودند و برخي از آنها هم همچنان ادامه دارد. گروه سوم دوستان افراطي بودند كه گفتند قرآن در سطح بالاست دركش ادراك معارف قرآن مخصوص اهل بيت(عليهم السلام) است ما دسترسي نداريم لذا قرآن را مهجور كردند. گروه چهارم تفريطيها بودند كه ميگفتند درست است كه قرآن كلام خداست ولي ـ معاذ الله ـ تحريف شده است چون تحريف شده است ديگر از حجّيت افتاده است. گروه پنجم كسانياند كه ميگويند نه، قرآن كلام خداست تحريف هم نشده ولي ـ معاذ الله ـ تاريخ مصرفش گذشت اين براي 1400 سال قبل بود ديگر الآن كارآيي ندارد.
اينها اقوام پنجگانهاي بودند كه كم و بيش در هر عصر و مصري بودند. گروه ششم كساني بودند و هستند كه ميگويند قرآن كلام خداست ولي خود قرآن پلوراليزم ديني را امضا كرده است كه هر كسي هر ديني را پذيرفت، پذيرفت يهودي حق است، مسيحي حق است، زرتشت حق است، مسلمان حق است هر كسي هر ديني را پذيرفت، پذيرفت تمسّكاً به بعضي از متشابهات قبل از ارجاع آن متشابهات به محكمات. گروه ششم يا هفتم كسانياند كه پلوراليزم معرفتياند و نسبيّت در واقع را قائلاند ميگويند هر كسي هر چيزي را فهميد همان دربارهٴ او حق است كه برگردد به نسبيّت واقعي در خود واقع نسبيّت باشد. گروه هفتم پلوراليزم معرفتياند يعني ميگويند هر كه هر چه فهميد برداشت كرد نسبت به او درست است. اين گروه هفتم به دو قِسم منشعب ميشوند يك عده ميگويند پلوراليزم معرفتياند يعني هر كه هر چه فهميد واقع همان است يك عده ميگويند نه، اينچنين نيست واقع يكي است واقع بيش از يكي نيست اگر دو گروه دو مطلب از يك آيه فهميدند يكي ثواب است ديگري خطا لكن اگر اين دو گروه روشمندانه، مجتهدانه با رعايت علوم پايه و فقه و اصول و ساير علوم لازم بروند خدمت قرآن و از آيه قرآن مطلبي را در بياورند مثلاً فقيهي، اصولي از آيه نبأ حجيّت خبر واحد را استنباط بكند ديگري مثل مرحوم شيخ بگويد اشكالات «ما يمكن الذب» دارد، اشكالات «ما لا يمكن الذب» دارد از اين آيه حجيت خبر واحد به دست نميآيد خب هر دو حجّت دارند گرچه يكي صواب است ديگري خطا، هر دو صواب نيست و هر دو هم خطا نيست چون مقابل هماند نه جمع بين نقيضين درست است نه رفع نقيضين يقيناً يكي صواب است ديگري خطا منتها چون روشمندانه است و مجتهدانه است هر دو مأجورند آنكه مُصيب است «له أجران»، آنكه مُخطيء است «له أجرٌ واحد» اين قابل قبول هست كه حجّيت يا معذّريت اين قابل نسبيّت پلوراليزم حجّيتي، پلوراليزم معذّر بودن هست اما واقع متعدّد باشد يا هر ديني حق باشد اينها نيست اين شش، هفت گروه هميشه بودند و همين باعث مهجور شدن قرآن در حوزههاي علمي و مانند آن است.
يك وقت از احمد خليل نحوي سؤال كردند كه نظر شما دربارهٴ عليبنابيطالب چيست؟ گفت وجود مبارك عليبنابيطالب(سلام الله عليه) كسي است كه دوستان او از ترس فضايل آن حضرت را نقل نكردند، دشمنان او در اثر كينه محبّتهاي او و فضايل او را مخفي كردند مع ذلك وِلاي علي، حقيقت علي، معرفت علي و مقام علي «قد ملأ الخافقين» خافَق يعني افق نه خافقين، خافَق يعني افق، خافقَيْن يعني افقين يعني مشرق و مغرب را گرفته قرآن هم همينطور است با اينكه اقوام شش، هفت گانه همه عليه قرآن سر كشيدند اما مهمترين كتاب و مشهورترين كتاب و معتبرترين كتاب و پرفروشترين كتاب علي وجه الأرض همين قرآن كريم است هيچ كتابي به عظمت قرآن كريم و به اندازهٴ قرآن كريم ترجمه نشده به تمام زبانهاي زنده و رسمي دنيا ترجمه شده اين همان نور الهي است كه «قد ملأ الخافَقين» يعني مشرق و مغرب را گرفته، بنابراين در اين كريمه يعني آيه محلّ بحث يك مطلب بالصراحه آمده، يك مطلب ضمني ولي در سورهٴ مباركهٴ «بقره» هر دو مطلب بالصراحه آمده در سورهٴ مباركهٴ «بقره» آيهٴ 23 و 24 هم تحدّي كرد، تحدّي يعني مبارزه طلب كردن «هل مِن مبارز»، «هل مِن مبارز» را ميگويند تحدّي كسي بيايد ميدان و ميداندار بشود بگويد رقيبم بيايد اين كار را ميگويند تحدّي، مبارز طلب كردن.
مطلب دوم اينكه بعد از اينكه مبارز طلب كرد فرمود احدي نميتواند با من مبارزه بكند هر دو را بالصراحه ذكر كرد ولي آيه محلّ بحث دومي را بالصراحه ذكر فرمود اوّلي را ضمناً، اما سورهٴ مباركهٴ «بقره» آيهٴ 23 و 24 اين است كه ﴿وَإِنْ كُنْتُمْ فِي رَيْبٍ مِمَّا نَزَّلْنَا عَلَي عَبْدِنَا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِن مِثْلِهِ﴾ اين «هل من مبارز» است ﴿وَادْعُوا شُهَدَاءَكُمْ مِنْ دُونِ اللّهِ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ﴾ اما مطلب دوم هم كه فرمود توان مبارزه نداريد آن را هم بالصراحه ذكر فرمود، فرمود: ﴿فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا وَلَنْ تَفْعَلُوا فَاتَّقُوْا النَّارَ الَّتِي وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ﴾ كه ﴿أُعِدَّتْ لِلْكَافِرِينَ﴾[6] اما آيه محلّ بحث در سورهٴ مباركهٴ «اسراء» به دوّمي صريحاً عنايت فرمود و به اوّلي ضمناً در آيهٴ محلّ بحث «هل من مبارز» طلب نكرد فرمود نميتوانيد بياوريد اين نميتوانيد بياوريد تصريح به عجز آنهاست كه اين قرآن ميشود معجِز يعني شما را عاجز كرده ضمناً «هل من مبارز» هم طلب كرده فرمود: ﴿قُل لَّئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنسُ وَالْجِنُّ عَلَي أَن يَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لاَ يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَلَوْ كَانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِيراً﴾ اگر هر كدام پشتوانهٴ ديگري باشند، پشتيبان ديگري باشند، ظَهْر به ظَهر بدهند، ظَهير يكديگر، مُظاهر يكديگر، پشتيبان يكديگر، پشتوانهٴ علمي يكديگر هم باشند مقدور نيست چنين كاري بكنند، خب.
اما اينكه در اثنا از بعضي از آيات استفاده ميشد اين قانون كلّي هست جزء اصول عقلايي است، جزء اصول لفظي است در فقه اينطور است، در اصول اينطور است، در تفسير هم اينطور است كه اگر يك كلام متّصلي ما داشتيم هم از سِباق او كمك ميگيريم هم از سياق او. سباق همان است كه در اصول و جاي ديگر خوانديم ملاحظه كرديد كه ميگويند تبادر «ما يَنسبق من اللفظ إلي الذهن» ميشود سباق، سياق مربوط به قبل و بعد است اين سياق كه قرينهٴ متّصل است مثل سِباق حجت عقلايي است مگر اينكه ثابت بشود كه اينها كنار هم بعداً كنار هم قرار گرفتند يا ثابت بشود كه اين جملهاي كه در وسط هست جملهٴ معترضه است ما قرينه داريم كه اين جمله، جملهٴ معترضه است نظير آنچه كه در سورهٴ مباركهٴ «احزاب» آيهٴ تطهير آمده كه اين وسطي به قبل و بعد مرتبط نيست يا آنچه كه در آيه دوم و سوم سورهٴ مباركهٴ «مائده» آمده كه ﴿الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ﴾ كه اين مربوط به قبل و بعد نيست براي اينكه قبلش مربوط به چندتا حكم فقهي است كه قبلاً هم نازل شده حالا آن حكم فقهي كه قبلاً هم نازل شده الآن هم بيان فرموده راجع به حرمت مِيت و امثال ذلك اين چيزي نيست كه كفار را نااميد بكند كه بگويد ﴿الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ﴾، ﴿الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِن دِينِكُمْ﴾ اين پيداست با آنها مرتبط نيست. پس اصل اوّلي در يك نامهٴ متّصل، كلام متّصل مَقال يا مقالت متّصل اين است كه هم سياقش حجّت است هم سِباقش مگر اينكه قرينهاي اقامه بشود كه فلان جمله، فلان كلمه و فلان كلام اينجا كه جملهٴ معترضه است يا كلمهٴ معترضه يا كلام معترض است يا نه، معترض نيست بعداً اينها را كنار هم قرار دادند اين راجع به آن، اما تهديدهايي كه در سورهٴ مباركهٴ «حاقّه» است اينها به صورت فرض است آن هم با كلمهٴ ﴿لَوْ﴾ كه ﴿لَوْ تَقَوَّلَ﴾[7] ، خب دربارهٴ معصوم همانطوري كه ﴿لَئِنْ أَشْرَكْتَ لَيَحْبَطَنَّ عَمَلُكَ﴾[8] درست است، ﴿لَوْ تَقَوَّلَ﴾ هم درست است همه فرض است ديگر جملهٴ شرطيه است آن هم با حرف ﴿لَوْ﴾ فرمود چنين كاري نشده و نميشود و شدني نيست بر فرض محال پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) بخواهد چيزي را به نام ما به مردم القا بكند كلام خودش را به نام ما به مردم القا بكند ﴿لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْيَمِينِ﴾[9] .
اما دربارهٴ اينكه ﴿مَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَي﴾[10] جريان خواستن قلم و دوات و لوازمالتحرير حال احتضار حضرت را شامل ميشود يا نه؟ بله شامل ميشود براي اينكه حالا عدهاي كه در مسئلهٴ ولايت و راههاي ديگر تلاش و كوشش كردند آنها انسان كامل مثل وجود مبارك پيغمبر و اهل بيت(عليهم الصلاة و عليهم السلام) را در جميع شئون اينطور ميدانند اما آن بحثها مستحضريد بحثهاي تفسيري نيست زمينهٴ آن بحثها هم اينجا فراهم نيست بايد مبادياش فراهم بشود تا ثابت بشود كه اگر كسي به مقام اهل بيت رسيد جميع شئون، جميع شئون يعني جميع شئون اينها الهي است اينطور نيست كه گاهي مثلاً حرف عادي بزنند، گاهي حرف غير عادي بزنند محيا و مماتشان الهي است اما چون مبادياش حاصل نيست ما در آن بحثها وارد نميشويم بحثها هم بحثهاي تفسيري نيست اما آنكه از ﴿مَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَي﴾ برميآيد به خوبي اين است كه اگر انسانِ كامل معصوم حالا وجود مبارك پيغمبر يا اهل بيت(عليهم السلام) دربارهٴ مسائل ديني دارند حرف ميزنند ميخواهند سفارش ديني بكنند، حكم خدا را بيان بكنند، هدايت الهي را به مردم برسانند اين دربارهٴ پيغمبر چه به صورت قرآن باشد كه لفظ و معنا براي خداست و لفظ معجزه، چه به صورت حديث قدسي باشد كه گفتند لفظ و معنا هر دو براي خداست منتها لفظ معجزه نيست چه به صورت روايات و احكام فقهي باشد كه معنا از ناحيهٴ خداست لفظها را در اختيار پيغمبر قرار داد بالأخره اينها احكام الهي است ديگر پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) از طرف خودش كه نميگويد نماز ظهر چهار ركعت است ـ معاذ الله ـ كه، نماز عصر چهار ركعت است كه، اينها احكام الهي است صدها حكم است كه در فقه هست، در روايات هست و در قرآن نيامده همه اينها مشمول ﴿مَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَي﴾[11] است. آن جريان اينكه قلم و دوات بخواهيد ميخواهد جانشين خودش را معيّن كند اين حكم الهي است، ديني مردم است، فريضهٴ ديني است اين حتماً بر اساس ﴿مَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَي﴾ مشمول آن آيه خواهد بود و چون حكم ديني در همين سه بخش است ديگر يا قرآن كريم است يا حديث قدسي است يا روايت. بنابراين آن قصّه مشمول اين ميتواند باشد.
در اين كريمه فرمود: ﴿وَلَوْ كَانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِيراً﴾ حالا آيه بعدش اين است كه جريان قرب فرايض را هم اگر توانستيد تحقيق كنيد حالا اين مسئله اينترنت هست راههاي ديگر هست كلمهٴ قرب، كلمهٴ فرايض، كلمهٴ قرب فرايض معجمها، دائرةالمعارفها و اينها مراجعه كنيد ببينيد كه يك حديث معتبري از كلمات بزرگان نه، يا حديث مرسل نه، مرسل هم باشد پيدا كرديد باز هم نيمه راه است يك حديث مُسندي نظير آنچه كه دربارهٴ قرب نوافل آمده است آيا در قرب فرايض در بين روايات ما يا روايات اهل سنّت چنين چيزي هست يا نه، ما كه تا حال چيزي دستمان نرسيده.
پرسش: سيد آملي در كتاب الذريعة.
پاسخ: آن هم مرسل است و اينها هم جزء كلمات اصحاب است گفتيم اينها را نقل نكنيد.
پرسش: روايت است از حضرت علي(عليه السلام) كه از كتاب صدوق نقل كرده.
پاسخ: كه چطور؟
پرسش: كه فرموده: «أنأ عين الله».
پاسخ: خب نه، آنكه آن روز اول سه، چهار روز قبل اينجا بحث شد او حضرت فرمود الآن در توحيد مرحوم صدوق هم هست كه چند قرن قبل از مرحوم سيّدحيدرآملي است «أنأ عين الله»[12] أنا فلان اما اين قرب فرايض به عنوان اصل كلّي همانطوري كه مرحوم كليني در جلد دوم كافي به عنوان اصل كلي از وجود مبارك امام صادق(سلام الله عليه) نقل كرد كه انسان به وسيلهٴ نوافل به خدا نزديك ميشود از مُحب بودن به محبوبيّت منتقل ميشود قبلاً محبّ خدا بود هم اكنون محبوب خداست اگر محبوب خدا شد مجاري ادراكي و تحريكي او را خدا به عهده ميگيرد اما ما يك اصل كلّي داشته باشيم به صورت روايت كه هر كسي در اثر قرب فرايض به خداي سبحان نزديك شد به جايي ميرسد كه اين شخص ميشود لسان الله، اين شخص ميشود عين الله، اين شخص ميشود كذا آنكه سه، چهار روز قبل اينجا سؤال و جواب شد همين بود كه وجود مبارك حضرت امير در آن روايت بر فرض سند معتبر باشد شخصِ معصوم فرمود من اينچنين هستم آن ديگر اصل كلي از آن استفاده نميشود و ثانياً مطلب مهم آن است كه آيا اگر كسي به قرب فرايض راه پيدا كرده است حوزهٴ او مشخص است يا نه؟ در چه گفتاري او لسان الله هست حتي در مسئله قرآن و امثال قرآن هم او لسان الله هست يا نه، خود حضرت امير(سلام الله عليه) يا خود پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) كه اينها يك نورند و لسان الله شدند برابر آن روايتي كه در توحيد مرحوم صدوق هست خدا به اينها ميفرمايد كه زبانتان را بايد ببنديد هيچ نبايد حرف بزنيد اول بايد من بگويم، بخوانم، وارد گوشتان بشود، وارد قلبتان بشود بعد از زبانتان در بيايد ﴿لاَ تُحَرِّكْ بِهِ لِسَانَكَ لِتَعْجَلَ بِهِ ٭ إِنَّ عَلَيْنَا جَمْعَهُ وَقُرْآنَهُ ٭ فَإِذَا قَرَاْنَاهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ﴾[13] اول گوش، بعد فهم، مرحلهٴ سوم زبانت را تكان بده بخوان اين را به خود پيغمبر ميگويد فضلاً از حضرت امير. حرم قرآن و حريم قرآن بايد كلاً محفوظ باشد به وجود مبارك پيغمبر اجازه نداد زبانش تكان بخورد فرمود زبانت در مرحلهٴ سوم است و فصل سوم است فصل دوم فهمِ توست، فصل اول گوش توست گوش كن، بفهم بعد براي مردم بگو اين را به پيغمبر فرموده فضلاً از حضرت امير، خب.
فرمود اينكه ميبينيد به ما گفتند قرآن را بالاي سر بگذاريد اگر اسم كلب در قرآن كريم آمده ﴿وَكَلْبُهُمْ بَاسِطٌ ذِرَاعَيْهِ بِالْوَصِيدِ لَوِ اطَّلَعْتَ عَلَيْهِمْ﴾[14] هيچ حكيمي، هيچ فقيهي، هيچ مؤمني حق ندارد بيوضو اين كلب را ببوسد سرّش همين است اسم فرعون هست، اسم كلب هست، اسم جهنم هست، اسم كفار هست، مشركين هست چنين كتابي است مگر كسي حالا بگويد من اين كلب را ميخواهم دست بزنم خير، ميخواهم ببوسم خير، تا وضو نداري نميتواني دست به اين كلمه بزني ببوسي اينچنين نيست اين براي ابد آمده جهان را ميخواهد هدايت كند هيچ احدي نميتواند مثل اين حرف بزند نه پيغمبر، نه غير پيغمبر. خدا غريق رحمت كند سيدناالاستاد مرحوم علامه ميفرمود يك آيه در آن درخشانترين خطبههاي نهجالبلاغه وقتي كسي دارد ميخواند، ميخواند، ميخواند وسط يك جمله آيه هست آدم ميبيند عوض شد با آنكه خطبههاي نهجالبلاغه ديگر در كمال فصاحت است الآن اين آيههايي كه در نهجالبلاغه هست كسي با آن آهنگ عربي بخواهد بخواند وقتي به اين آيه رسيد آدم ميبيند وضع عوض شد حساب او از حساب نهجالبلاغه و همه چيز جداست، خب.
فرمود: ﴿وَلَقَدْ صَرَّفْنَا لِلنَّاسِ فِي هَذَا الْقُرْآنِ مِنْ كُلِّ مَثَلٍ﴾ فرمود ما آنچه كه لازم بود براي هدايت مردم در اين كتاب گفتيم ما حكما را دعوت كرديم، فقها را دعوت كرديم، اصولييون را دعوت كرديم، ادبا را دعوت كرديم، پژوهشگران را دعوت كرديم، تودهٴ مردم را هم دعوت كرديم ما حرفي نزديم كه كسي نفهمد درست است كه آيات عميق در قرآن كريم است اما همان آيات عميق را ترقيق كرديم در ضمن مَثل، در ضمن قصص، در ضمن داستانها، در ضمن تشبيهات، در ضمن تنزيلها اينقدر پايين آورديم، پايين آورديم، پايين آورديم كه همگان ميفهمند. هيچ مطلبي در قرآن كريم نيست كه تودهٴ مردم نفهمند اما آياتي است كه حكما هم به زحمت ميفهمند همين آيهٴ سورهٴ مباركهٴ «مائده» كه انشاءالله رسيديم مشخص ميشود كه خيلي از متكلّمان ماندند ﴿لَوْ كَانَ فِيهِمَا آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتَا﴾[15] برهان تمانع يعني چه؟ آيا برهان تمانع به برهان توارد علّتين برميگردد يا نه؟ همين معنا را ذات اقدس الهي در ضمن قصص و داستاني آنقدر رقيق كرده كه در دسترس فهم همه قرار گرفته همين آيهٴ مباركهٴ «نبأ» خب اين را همه ما ميفهميم ولي وقتي به دست شيخ انصاري و امثال شيخ انصاري افتاد آن معناي خاصّ خودش را پيدا ميكند ﴿إِن جَاءَكُمْ فَاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا﴾[16] چه كسي است كه اين را نميفهمد شما به هر كه اين معنا را بگوييد ميفهمد كه خدا در قرآن فرمود اگر فاسقي به شما گزارش داد همينطور قبول نكنيد براي اينكه ممكن است دروغ بگويد اين معنا قابل فهم نيست يا همه ميفهمند اما همين آيه را وقتي به شيخ انصاري(رضوان الله عليه) بدهيد ميبينيد آن مطالب عميق اصولي از آن در ميآيد ميگويد بعضي اشكالاتش «ممّا يمكن الذبّ» است، بعضي اشكالاتش «ممّا لا يمكن الذبّ» است همه در كنار اين مائده و مأدبه نشستند اما هر كسي به اندازهٴ خودش استفاده ميكند خب آن «ممّا يمكن الذبّ» و «ممّا لا يمكن الذبّ» كه براي مردم به درد نميخورد اين براي اين آيه را همه ميفهمند و درست هم هست خدا فرمود اگر فاسقي به شما خبر داد زود باور نكن اين مطلبي نيست كسي نفهمد كه اما آن عمقش و آن باطنش چون اين طناب آويخته است درجاتي دارد بله درجات بالاترش براي علماست، بالاترِ بالاترش براي ديگران است، بالاتر بالاترش لدياللهياش براي اهل بيت است اين كتاب فرمود ما همه طور حرف زديم، براي همگان حرف زديم هيچ كس نميتواند بگويد من از اين قرآن استفاده نميكنم ﴿وَلَقَدْ صَرَّفْنَا لِلنَّاسِ فِي هَذَا الْقُرْآنِ مِنْ كُلِّ مَثَلٍ﴾ ما تاكنون ميگفتيم كه در جريان مبارزه طلب كردن، تحدّي كردن و امثال ذلك ذات اقدس الهي سه مرحله را به بشر آموخت ولي فخررازي در ذيل اين آيه ميگويد چهار مرحله است آن مراحل سهگانهاي كه معروف است اين است كه اول ذات اقدس الهي تحدّي كرده فرمود كتابي مثل اين بياوريد نظير همين كه ﴿عَلَي أَن يَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ﴾ و كلّ قرآن، از اين مرحله تنزّل فرمود آنچه كه در سورهٴ مباركهٴ «يونس» و «هود» و امثال اين هست كه ﴿فَأْتُوا بِعَشْرِ سُوَرٍ مِثْلِهِ مُفْتَرَيَاتٍ﴾[17] به ده سوره، از آنها تنزّل فرمود در سورهٴ مباركهٴ «بقره» فرمود: ﴿فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِن مِثْلِهِ﴾[18] اين معروف است كه اين مراحل تحدّي سهگانه است. جناب فخررازي در ذيل همين آيه ﴿لَقَدْ صَرَّفْنَا﴾ دارد كه مرحلهٴ چهارم هم هست آن مرحلهٴ چهارم اين است كه اگر نتوانستيد مثل قرآن، نتوانستيد ده سوره، نتوانستيد يك سوره، لااقل يك پارگراف، يك مطلب قرآني بياوريد ﴿فَلْيَأْتُوا بِحَدِيثٍ مِثْلِهِ﴾ اين حديث را ايشان ميگويد مطلبي مثل قرآن بياوريد حالا ولو اين فلان سوره مثلاً دهتا مطلب دارد شما يك مطلب منسجم از اين مطالب دهگانه را مورد مبارزه قرار بدهيد مثل اين بياوريد ايشان ميگويد ما دربارهٴ معجزه اين «صرّف» يعني «غَيَّر» تصريف رياح همين است ديگر تغيير داديم، تحويل كرديم، جابهجا كرديم، شبيهسازي كرديم، شبيه آورديم و مانند آن دگرگون كرديم دربارهٴ معجزه اين تحوّلات و تصريفات هست، دربارهٴ توحيد ادلهٴ گوناگون اقامه كرديم براي وحدانيت ذات اقدس الهي و بطلان شرك مَثل زديم، با ممثّلها بيان كرديم، برهان آورديم، شواهد ديگر ارائه كرديم، از فطرت كمك گرفتيم، از عقل كمك گرفتيم و مانند آن، دربارهٴ معاد و خود نبوّت، نبوّت غير از مسئله معجزه بودن است دربارهٴ نبوّت هم براهين فراوان داشتيم كه نبيّ حتماً بايد باشد، انسان بايد باشد، فرشته نميتواند نبيّ خدا باشد براي اينكه مردم او را نميبينند اُسوهٴ مردم نيست، در مردم نيست اين نميتواند امامت بكند همهٴ اينها را گفتيم دربارهٴ معاد گفتيم خدا عادل است، خدا حكيم است، كيفري دارد، پاداشي دارد همهٴ اينها را بيان كرديم پس «فيما يرجع الي الاصول» اعم از توحيد و وحي و نبوّت و اعجاز و امثال ذلك ما براهين گوناگون، ادلهٴ گوناگون، بيانات گوناگون در ضمن قِصص و داستان و برهان مطالب را به شما منتقل كرديم.
«و الحمد لله ربّ العالمين»