درس تفسیر آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

87/08/25

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفسیر/سوره اسراء/آیه 86 الی 88

 

﴿وَلَئِن شِئْنَا لَنَذْهَبَنَّ بِالَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ ثُمَّ لاَ تَجِدُ لَكَ بِهِ عَلَيْنَا وَكِيلاً﴾﴿86﴾﴿إِلَّا رَحْمَةً مِن رَّبِّكَ إِنَّ فَضْلَهُ كَانَ عَلَيْكَ كَبِيراً﴾﴿87﴾﴿قُل لَّئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنسُ وَالْجِنُّ عَلَي أَن يَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لاَ يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَلَوْ كَانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِيراً﴾﴿88﴾

 

ذات اقدس الهي براي اثبات اينكه قرآن يعني اين قرآن كلام الهي است و معادل ندارد و كلام احدي نيست حتي كلام خود پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) نيست اصرار دارد كه بفرمايد: ﴿هذَا الْقُرْآنِ﴾ مثل همان جريان غدير كه وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) در هنگام نصب حضرت امير گفتند وجود مبارك حضرت امير را كه به دست گرفت فرمود: «مَن كنتُ مولاه فهذا عليٌّ مولاه»[1] اين علي كه ديگر مبادا كسي بگويد خب حالا علي متعدّدند اصرار ذات اقدس الهي اين است كه بگويد ﴿هذَا الْقُرْآنِ﴾ در موارد حسّاس كه سخن از تحدّي به ميان آمده و از عظمت قرآن سخن به ميان مي‌آيد اصرار دارد كه خدا بفرمايد: ﴿هذَا الْكِتَابِ﴾، ﴿هذَا الْقُرْآنِ﴾، ﴿هذَا الْقُرْآنِ﴾، ﴿هذَا الْكِتَابِ﴾ كه مبادا كسي بگويد كه ﴿الْكِتَابِ﴾ بر غير اين منطبق مي‌شود يا ﴿الْقُرْآنِ﴾ بر غير اين منطبق مي‌شود ﴿عَلَي أَن يَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ﴾.

در سورهٴ مباركهٴ «انعام» هم مشابه اين تعبير آمده كه ﴿هذَا الْكِتَابِ﴾ در چند جا در سورهٴ مباركهٴ «انعام» سخن از ﴿هذَا﴾ است نه سخن از ﴿الْقُرْآنِ﴾ يا ﴿الْكِتَابِ﴾ و مانند آن است.

يكي از آن مواردي كه در سورهٴ مباركهٴ «انعام» آمده اين است كه ﴿أُوحِيَ إِلَيَّ هذَا الْقُرْآنُ﴾[2] اين ﴿أُوحِيَ إِلَيَّ هذَا الْقُرْآنُ﴾ يا «اُوحي الي هذا الكتاب» ناظر به همين معناست كه ﴿هذَا﴾ را تعبير كرده حالا اين آياتش يكي پس از ديگري به خواست خدا. اصل اتّباع وحي را در سورهٴ مباركهٴ «انعام» آيهٴ 106 به اين صورت فرمود: ﴿اتَّبِعْ مَا أُوْحِيَ إِلَيْكَ مِن رَبِّكَ﴾ قبلاً چون فرمود: ﴿اتَّبِعْ مَا أُوْحِيَ إِلَيْكَ مِن رَبِّكَ﴾ وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) هم دارد كه ﴿إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا يُوحَي إِلَيَّ﴾ در همان سورهٴ مباركهٴ «انعام» آيهٴ پنج دارد: ﴿إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا يُوحَي إِلَيَّ﴾[3] خدا مي‌فرمايد در همان سورهٴ مباركهٴ «انعام» كه ﴿اتَّبِعْ مَا أُوْحِيَ إِلَيْكَ﴾ پيغمبر هم(صلّي الله عليه و آله و سلّم) در آيه ديگر در همان سورهٴ مباركهٴ «انعام» مي‌فرمايد: ﴿إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا يُوحَي إِلَيَّ﴾ كه همهٴ اينها به عنوان ايحا و فعل مجهول ياد شده خود پيغمبر كه به خودش وحي نمي‌كند مطلبي را كه خود انسان بفهمد و از ناحيهٴ خودش باشد مي‌گويد من فهميدم ديگر به صورت فعل مجهول ياد نمي‌كند كه بگويد ﴿أُوحِيَ إِلَيَّ هذَا الْقُرْآنُ﴾.

در همان سورهٴ مباركهٴ «انعام» به اين صورت آمده است كه آيهٴ نوزده سورهٴ مباركهٴ «انعام» اين است ﴿وَأُوحِيَ إِلَيَّ هذَا الْقُرْآنُ﴾ مثل «مَن كنتُ مولاه فهذا عليٌّ مولاه» خب بالأخره قرآن در آن عصر بيش از يكي نبود اگر مي‌فرمود قرآن به من نازل شد من قرآن آوردم خب همه مي‌دانستند همين قرآن است كتاب ديگري به نام قرآن كه نبود اما اصرار به اينكه ﴿أُوحِيَ إِلَيَّ هذَا الْقُرْآنُ﴾ يا ﴿أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ مِنَ الْكِتَابِ﴾[4] نظير همان «هذا عليٌّ»[5] است كه كسي نگويد مثلاً ما دوتا كتاب داريم، دوتا قرآن داريم و اينها، پس آنچه كه در سورهٴ مباركهٴ «اسراء» فعلاً محلّ بحث است و آنچه در سورهٴ مباركهٴ «انعام» آيهٴ نوزده قبلاً گذشت هماهنگ مي‌شود در سورهٴ «انعام» آيهٴ نوزده اين است ﴿قُلْ أَيُّ شَيْ‌ءٍ أَكْبَرُ شَهَادَةً قُلِ اللّهُ شَهِيدٌ بَيْنِي وَبَيْنَكُمْ وَأُوحِيَ إِلَيَّ هذَا الْقُرْآنُ لِأُنذِرَكُم بِهِ وَمَن بَلَغَ﴾ در سورهٴ مباركهٴ «القيامه» آنجا سخن از قرائت است قرآن را قرآن گفتند چون از «قرأ» است «قرأ» قرائت كردن يعني «جمع و ذمّ» چيزي را كه آدم تلاوت مي‌كند، تلفّظ مي‌كند مي‌گويند «قرأ» اين «قَرَنَ» نيست آن «نون» زايد كلمه است «قرأ» است.

پرسش:...

پاسخ: عرض كردم كسي كه اشكال دارد يا سؤال دارد بايد نزديك‌تر بنشيند.

﴿إِنَّ عَلَيْنَا جَمْعَهُ وَقُرْآنَهُ﴾[6] ما بايد اول اين آيات و صُوَر را جمع بكنيم و قرائت بكنيم بعد تو قرائت بكني ﴿إِنَّ عَلَيْنَا جَمْعَهُ وَقُرْآنَهُ ٭ فَإِذَا قَرَاْنَاهُ﴾ ما وقتي قرائت كرديم ﴿فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ﴾[7] تو دنبال قرائت ما قرائت بكن «قرأ» يعني «تَليٰ» خب اينكه نمي‌شود گفت ـ معاذ الله ـ اين حرفها ساختهٴ خود پيغمبر است منشئات فكر اوست لايهٴ بالاي او و لايهٴ پايين او مطالبي را گفته و شده قرآن فرمود: ﴿هذَا الْقُرْآنُ﴾ را ما اول ﴿فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ﴾ مي‌شود بعد تو ﴿اتَّبِعْ قُرْآنَهُ﴾ مي‌شود يعني اول ما بايد بخوانيم بعد تو بايد بخواني. در بحثهاي سال گذشته هم ملاحظه فرموديد بيان نوراني حضرت امير(سلام الله عليه) در سميع و بصير و متكلّم بودن خداي سبحان در آن خطبه‌هاي نهج‌البلاغه به صورت شفاف بود فرمود او مي‌بيند اما نه با حدقهٴ چشم، مي‌شنود نه با شبكهٴ گوش، سخن مي‌گويد اما نه با فضاي كام و دهن و زبان او ايجاد مي‌كند كلام را الفاظ را ذات اقدس الهي قرائت كرد يا تلاوت كرد يعني اوجد اين كلمات را چنان كه سميع است لا بجارحه، بصير است لا بجارحه، متكلّم هم هست لا بجارحه، خب.

پرسش:...

پاسخ: بله، آن براي عظمت و جلال و شكوهش كه مقامش برتر است كه اشاره به آن است كه همان ﴿الم ٭ ذلِكَ الْكِتَابُ لاَ رَيْبَ فِيهِ﴾[8] در جمع بين اينكه اين كتابي كه مردم در خدمت آن‌اند ﴿هذَا الْكِتَابِ﴾ است چرا ﴿ذلِكَ﴾ گفت؟ آنجا گفته شد كه آدم وقتي در حضور يك شخصيت بزرگ قرار دارد مي‌گويد آن مرد بزرگ اين تعبير بُعد مكانت را با بُعد مكاني ياد مي‌كنند، خب.

بنابراين در سورهٴ مباركهٴ «القيامه» دارد كه ﴿إِنَّ عَلَيْنَا جَمْعَهُ وَقُرْآنَهُ ٭ فَإِذَا قَرَاْنَاهُ﴾[9] يعني ما اين الفاظ را گفتيم و قرائت كرديم و تكلّم كرديم ﴿فَإِذَا قَرَاْنَاهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ﴾ اين تعبير سورهٴ مباركهٴ «القيامه». در پايان سورهٴ مباركهٴ «شوريٰ» هم آيهٴ 52 به اين صورت فرموده بود ﴿وَكَذلِكَ أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ رُوحاً مِنْ أَمْرِنَا مَا كُنتَ تَدْرِي مَا الْكِتَابُ وَلاَ الْإِيمَانُ وَلكِن جَعَلْنَاهُ نُوراً نَهْدِي بِهِ مَن نَّشَاءُ مِنْ عِبَادِنَا وَإِنَّكَ لَتَهْدِي إِلَي صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ﴾ فرمود اين وحيي كه ما فرستاديم تو نبودي كه بداني ولي خب ما از راه غيب تو را آگاه كرديم نه ايمان را مي‌دانستي، نه وحي را يعني نه علم را و نه آن عملِ قلبي را هر دو را ما تعليم كرديم، ايحا كرديم از راه ايحاي ما هم عالِم شدي، هم مؤمن شدي ﴿مَا كُنتَ تَدْرِي﴾ تو آن نبودي كه بداني حالا مشابه اين تعبير در سورهٴ مباركهٴ «عنكبوت» هم هست تا ببينيم كه چه فرق است بين ﴿مَا كُنتَ تَتْلُوا﴾ با ﴿مَا لَمْ تَكُن تَعْلَمُ﴾[10] در سورهٴ مباركهٴ «عنكبوت» به اين صورت فرموده است آيهٴ 48 به بعد ﴿مَا كُنتَ تَتْلُوا مِن قَبْلِهِ مِن كِتَابٍ﴾ تو آن نبودي كه قبلاً تلاوت بكني چون درس نخواندي ﴿وَلاَ تَخُطَّهُ بِيَمِينِكَ﴾ قبلاً هم نمي‌نوشتي، خب اگر قبلاً اهل تلاوت بودي يا اهل كتابت بودي افراد باطل‌گرا كه مبطل در اينجا متعدّي نيست لازم است «أبطل» يعني باطل‌گرا رويكردش باطل است يك وقت مي‌گوييم فلان شخص استدلال كرد ديگري «أبطل برهانه» اين ابطال متعدّي است اما اينجا مبطِل يعني آدم باطل‌رو، باطل‌گرا ﴿إِذاً لَارْتَابَ الْمُبْطِلُونَ﴾. اين كريمه مي‌فرمايد تو آن نبودي كه تلاوت بكني بله اما مي‌توانستي ياد بگيري ولي معجزه در اين است كه كسي كه چهل سال درس نخوانده و اُمّي بود و اصلاً مكتب نرفته دفعتاً همه چيز را بتواند تلاوت كند ممكن است كسي برود درس بخواند و قبلاً تالي نبود بعد تالي بشود، قبلاً خطّاط نبود بعد خطّاط بشود، قبلاً نويسا نبود بعد نويسا بشود اما بدون درس، بدون هيچ مكتبي دفعتاً همهٴ اينها را بتواند عالِم بشود اين مي‌شود معجزه لكن اصلِ تلاوت و عالِم شدن به خط اينها علمي است كه بشر ممكن است با درس و بحث ياد بگيرد چه اينكه مي‌گيرد اما ﴿وَعَلَّمَكَ مَا لَمْ تَكُن تَعْلَمُ﴾ نظير ﴿وَيُعَلِّمُكُمْ مَا لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ﴾[11] با اين تعبير خيلي فرق دارد آن مضارع منفي است اين ماضي است ﴿مَا كُنتَ تَتْلُوا﴾[12] يك حساب دارد، ﴿مَا لَمْ تَكُن تَعْلَمُ﴾ يعني الآن و آينده هم نمي‌توانستي بداني ﴿يُعَلِّمُكُمْ مَا لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ﴾ اين مضارع است كه نه تنها الآن نمي‌داني، نه تنها آينده نمي‌داني نمي‌توانيد ياد بگيريد اين مضارع منفي است با «لن» آن ماضي است ﴿مَا كُنتَ﴾ اما ﴿مَا لَمْ تَكُن تَعْلَمُ﴾[13] اين خيلي فرق دارد يعني بر فرض هم هزار سال هم بماني درس هم بخواني خب چه مي‌داني اسرار سماوات چيست آدم را چطور خلق كردند؟ چطور مي‌تواني بفهمي چطوري آدم رفته بهشت چطوري از بهشت آمده اينها را از كجا مي‌خواهي ياد بگيري حالا آينده كه بهشت و جهنم چه خبر است آن هم همين‌طور است وجود مبارك آدم و حوّا چطور خلق شدند، چطور وارد بهشت شدند، چطور شيطان آنجا نفوذ پيدا كرد، چطور از بهشت در آمدند اينها را چطور شما مي‌توانيد ياد بگيريد حالا بر فرض هزار سال بمانيد درس هم بخوانيد اين ﴿مَا لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ﴾ كه به عموم مردم است ﴿مَا لَمْ تَكُن تَعْلَمُ﴾ كه براي شخص پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) است غير از ﴿مَا لَمْ تَعْلَمُ﴾ است يعني تو آن نيستي كه از ناحيه خودت حالا بر فرض درس هم بخواني نمي‌تواني ياد بگيري كه، همهٴ اينها را ذات اقدس الهي ياد داد هم ﴿مَا لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ﴾[14] را «تعلمونَ» كرد، هم ﴿مَا لَمْ تَكُن تَعْلَمُ﴾ را «تعلم» كرد، هم ﴿مَا كُنتَ تَتْلُوا﴾[15] را «تتلوا» كرد همهٴ اينها را ياد داد منتها فرمود اينهايي كه ما به شما گفتيم در هيچ‌ جاي عالَم نيست هيچ جاي عالم شما نمي‌توانيد درس بخوانيد ياد بگيريد كه خلقت اوّليه انسان چگونه بوده است چگونه وارد بهشت شد، چگونه شيطان فريب داد، چگونه اينها از آسمان به زمين آمدند اينها را چطوري مي‌تواني ياد بگيري؟ بنابراين بين ﴿مَا لَمْ تَكُن تَعْلَمُ﴾ با ﴿مَا كُنتَ تَتْلُوا﴾ خيلي يعني خيلي فرق است، خب پس آنچه كه در سورهٴ مباركهٴ «عنكبوت» آمده اين است كه نمي‌شود گفت كه وجود مبارك پيامبر به جايي رسيده كه لايهٴ بالايش به لايهٴ پايين خبر مي‌دهد خودش با خودش حرف مي‌زند در حالي كه خدا مي‌فرمايد تابع باش اين هم مي‌گويد چَشم، من جز وحي از هيچ چيزي تبعيّت نمي‌كنم در سورهٴ مباركهٴ «انعام» در يك آيه مي‌فرمايد: ﴿اتَّبِعْ مَا اُوحي إِلَيْكَ﴾ در آيهٴ ديگر فرمود: ﴿إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا يُوحَي إِلَيَّ﴾[16] يعني لبيك و سعديك فرمود: ﴿اتَّبِعْ مَا اُوحي إِلَيْكَ﴾ من هم مي‌گويم ﴿إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا يُوحَي إِلَيَّ﴾، خب پس اين در سورهٴ مباركهٴ «عنكبوت» در سورهٴ مباركهٴ «قصص» آيهٴ 86 به اين صورت آمده است ﴿وَمَا كُنْتَ تَرْجُوا أَن يُلْقَي إِلَيْكَ الْكِتَابُ﴾ اصلاً اميد اين حرفها را هم نداشتي يك وقت است كسي در ذهنش اين هست اميدوار است كه ان‌شاءالله عالِم شهر بشود زعيم يك محلّه بشود خب اينها اميد عقلايي است اما كسي پيامبر بشود ﴿رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ﴾[17] بشود اصلاً در ذهن كسي نيست آرزوي هر كسي به اندازهٴ معرفت اوست قبلاً هم در بحثهاي سابق داشتيم الآن هيچ كاسبي در تمام مدّت عمرش آرزو نمي‌كند اي كاش من نسخهٴ خطّي نوشتهٴ فارابي را مي‌داشتم او اصلاً فارابي نشنيده، نسخهٴ خطّي نشنيده يا نسخهٴ خطّي تهذيب نشنيده كه آرزو بكند اي كاش من آن نسخهٴ خطّي تهذيب شيخ طوسي را مي‌داشتم آرزوي هر كسي مربوط به حوزهٴ ادراك اوست فرمود اصلاً تو آرزوي اين كار را هم نداشتي تو چه مي‌داني بله، ممكن بود كسي آرزو داشته باشد كه بزرگ محلّش بشود متمكّن بشود مقداري علم داشته باشد بله، اينها جزء آرزوهاي عرفي است اما ﴿رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ﴾ بشود ﴿وَمَا كُنْتَ تَرْجُوا أَن يُلْقَي إِلَيْكَ الْكِتَابُ﴾[18] .

پرسش:...

پاسخ: خب، اين براي قوس نزول است در قوس نزول آنها صادر اول‌اند يا ظاهر اول‌اند همه چيز را آنجا مي‌دانستند چه اينكه ارواح انبيا مي‌دانستند چه اينكه ما هم در عالَم ﴿أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ قَالُوا بَلَي﴾[19] گفتيم امروز مشكل جدّي داريم عمده در عالم طبيعت است، عمده در عالم دنياست، خب.

در سورهٴ مباركهٴ «اسراء» هم كه سخن از اسراست در سورهٴ مباركهٴ «انعام» چند جا همين آيات مطرح بود كه برخي از آنها قرائت شده است كه ﴿اتَّبِعْ مَا أُوْحِيَ إِلَيْكَ﴾ در آيهٴ 106 ﴿إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا يُوحَي إِلَيَّ﴾[20] كه در همان سورهٴ مباركهٴ «انعام» برابر دستور الهي كه فرمود: ﴿أَتَّبِعُ﴾ وجود مبارك پيغمبر عرض مي‌كند ﴿إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا يُوحَي إِلَيَّ﴾ آيهٴ 92 سورهٴ مباركهٴ «انعام» اين است كه ﴿وَهذَا كِتَابٌ أَنْزَلْنَاهُ مُبَارَكٌ﴾ اين، خب اگر مي‌فرمود كتاب، مي‌فرمود قرآن خب معلوم بود اما آن فرمود: «هذا عليٌّ»[21] تا مبادا كسي بگويد ما دوتا علي داريم فرمود اين كتاب از ناحيهٴ خدا آمده تو هم بايد تابع همين كتاب باشي آن وقت پيغمبر هم عرض كرد ﴿إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا يُوحَي إِلَيَّ﴾ تعبير ﴿وَأُوحِيَ إِلَيَّ هذَا الْقُرْآنُ﴾ هم در آيه نوزده سورهٴ مباركهٴ «انعام» بود كه قبلاً هم به آن اشاره شد.

پرسش:...

پاسخ: خب ما هم در آن عالم كه ﴿نَفَخْتُ فِيهِ مِن رُّوحِي﴾[22] يا ﴿أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ﴾[23] خيلي از چيزها را شاهديم اينها كه آمديم خيلي از چيزها از يادمان رفته آلوده شديم و مانند آن.

مطلب ديگر اينكه ذات اقدس الهي آن‌طوري كه در سورهٴ مباركهٴ «حجر» گذشت و در سورهٴ مباركهٴ «فصلت» خواهد آمد فرمود ما اين كتاب را حفظ مي‌كنيم نه هستي اينها مقدور شماست نه نيستي اينها، نه مي‌توانيد مثل اين بياوريد يا غير خدا كسي اين را آورد نمي‌توانيد برداريد ﴿إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ﴾[24] احداثش معجزه، ابقايش معجزه اين همه تلاش و كوشش كردند كه بردارند نتوانستند فرمود: ﴿لاَ يَأْتِيهِ الْبَاطِلُ مِن بَيْنِ يَدَيْهِ وَلاَ مِنْ خَلْفِهِ﴾[25] آن امري كه دارد ﴿فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِن مِثْلِهِ﴾[26] اين را در كتاب اصول و بعضي از كتابهاي ديگر ملاحظه فرموديد اين امر، امر تعجيز است نظير ﴿كُونُوا حِجَارَةً أَوْ حَدِيداً ٭ أَوْ خَلْقاً مِّمَّا يَكْبُرُ فِي صُدُورِكُمْ﴾[27] اين امر تعجيزي يعني نمي‌توانيد بياوريد مي‌گوييد نه، «بسم الله» لذا فرمود: ﴿فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِن مِثْلِهِ وَادْعُوا شُهَدَاءَكُمْ مِنْ دُونِ اللّهِ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ ٭ فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا وَلَنْ تَفْعَلُوا﴾[28] پس بدانيد كه اين پيامبر است. امر تعجيز معنايش اين است كه شما عاجزيد جبري در كار نيست ما از شما نخواستيم كه مي‌گوييم نمي‌شود خودتان را به زحمت نيندازيد كسي از شما نخواسته كه مثل سلسلهٴ جبال بياوريد كه ولي مي‌گوييم نمي‌شود در سورهٴ مباركهٴ «يونس» گذشت كه پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود اينها به من مي‌گويند تو قرآن را از خودت آوردي مثل اينكه به من بگويند تو آسمان را ساختي آخر چيزي بگوييد كه بشود قرآن قابل جعل نيست يك وقت است مي‌گويند شما فلان سند را جعل كرديد خب بالأخره تهمتي است بعد ثابت مي‌شود دروغ است اما بگويند آقا شما اين سلسله جبال البرز را تو جعل كردي اين كُرهٴ ماه را تو جعل كردي فرمود اين اصلاً قابل جعل نيست ﴿مَا كَانَ حَدِيثاً يُفْتَرَي﴾[29] اين سخني نيست كه جعل بشود كه حالا نه منع ديگري.

عظمت قرآن از اين سنخ است كه اصلاً «مما لا يقبل الجعل» است نه اينكه من نمي‌توانم همهٴ ماسوي الله جمع بشوند نمي‌توانند چون ذات اقدس الهي چنين اراده‌اي كرده معجزات البته همين‌طور است اصل معجزه به ارادهٴ الهي وابسته است لذا شكست‌ناپذير است ﴿كَتَبَ اللَّهُ لَأَغْلِبَنَّ أَنَا وَرُسُلِي﴾[30] اين براي انبيا هست، براي ائمه معصومين(عليهم السلام) است براي هر انسان كامل معصوم كه تحت ولايت الهي باشد هست منتها همان‌طوري كه نبوّت درجاتي دارد ﴿فَضَّلْنَا بَعْضَ النَّبِيِّينَ عَلَي بَعْضٍ﴾[31] رسالت درجاتي دارد ﴿تِلْكَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَي بَعْضٍ﴾[32] امامت درجاتي دارد، خلافت درجاتي دارد، ولايت درجاتي دارد، عصمت درجاتي دارد كه ﴿نُفَضِّلُ بَعْضَهَا عَلَي بَعْضٍ﴾[33] ولي همهٴ اينها به قداست روح آن وليّ از يك سو، به ارادهٴ شكست‌ناپذير ذات اقدس الهي وابسته است از سوي ديگر، حالا گاهي ممكن است كسي بگويد كه نه، بشر در اثر قُرب نوافل يا قُرب فرايض به جايي مي‌رسد كه كلام او كلام‌الله است خب مستحضريد در جريان قُرب نوافل حديث صحيح داريم اين حديث هم از طريق صحيح نقل شده، هم از طريق حَسن نقل شده، هم از طريق موثّق نقل شده كه آن را ان‌شاءالله مي‌خوانيم اما قُرب فرايض ما الآن يادمان نيست كه حديثي به اين مضمون داشته باشيم شما زحمت بكشيد ببينيد كه حديثي دربارهٴ قرب فرايض هست يا نه؟ آنچه كه در كتابها به صورت مرسل هست مي‌گويند قرب نوافل عبارت از اين است كه انسانِ صالح سالك به جايي برسد كه محبوب خدا بشود در اثر نوافلي كه مي‌خواند اين يك، وقتي محبوب خدا شد از مُحب بودن به محبوب بودن برسد قبلاً محبّ خدا بود بعد محبوب خدا بشود ذات اقدس الهي در مقام هويّت مطلقه نه، كه منطقهٴ ممنوعه است در مقام صفات ذات كه عين ذات است نه، كه منطقهٴ ممنوعه است در مقام وجه‌الله و ظهور الهي و فيض الهي كه مقام امكان است كه منطقهٴ سوم است در اين منطقه ذات اقدس الهي مجاري ادراكي و تحريكي او مي‌شود يعني سمع او مي‌شود، بصر او مي‌شود در مجاري ادراكي و دست و پاي او مي‌شود در مجاري تحريكي «كنت سمعه الذي يسمع به و بصره الذي يبصر به و لسانه الذي ينطق به و يده التي يبطش بها»[34] كه آيه سورهٴ مباركهٴ «انفال» كه ﴿مَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَلكِنَّ اللّهَ رَمَي﴾[35] در اين فضا توجيه مي‌شود.

اما قرب فرايض كه انسانِ كامل به جايي برسد كه انسان بشود لسان الله اين در كلمات اصحاب معرفت فراوان ديده مي‌شود اما روايتي پيدا كنيد كه قرب فرايض را تبيين كرده باشد اصل جريان قرب نوافل در كتابهاي اهل سنّت هست در كتابهاي ما هم هست مرحوم كليني(رضوان الله تعالي عليه) در جلد دوم كافي كتاب الايمان و الكفر حديث هفتم و هشتم باب «مَن أذي المسلمين واحتقرهم» كتاب كافي مرحوم كليني جلد دوم كه بخش ايمان و كفر را عهده‌دار است بابي است به اين عنوان باب «مَن أذي المسلمين واحتقرهم» كسي كه آذا مسلمين را، اذيت كرده مسلمان يا مسلماني را يا مسلماني را كوچك شمرده.

پرسش: «أنا يد الله» كه حضرت مي‌فرمايند جزء قرب فرايض نيست؟

پاسخ: خب بايد ثابت بشود گاهي دربارهٴ شخصي كه وارث شده من «جنب الله» هستم، من «لسان الله» هستم بايد با سند ثابت بشود يك، اگر ثابت شده است با سند كه او لسان الله هست بايد ببينيم حوزهٴ نُطق او چگونه است دو، «فالأمر بحث في مقامين» اول سند مي‌خواهد كه ثابت بشود اين انسان كامل لسان‌الله است دو، حوزهٴ لسان خدا بودن بايد مشخص بشود چون معصوم كامل مثل پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) سه گونه حرف دارد يك حرف قرآني دارد كه ﴿مَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَي ٭ إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَي﴾[36] لفظ براي خدا، معنا براي خدا، قالب‌گيري آن معاني براي الفاظ براي خدا، تلبّس اين الفاظ در كسوت آن معاني براي خدا اين محدوده براي خداست اين يك، غير از قرآن احاديث قدسيه است كه معنا براي خدا، لفظ براي خدا ولي لفظ معجزه نيست اين دو، دو يعني دو اگر كسي بخواهد پژوهشگر باشد، محقّق باشد درس‌خوان باشد به تعبير مرحوم شهيد بايد رياضي فكر بكند يعني فصل اول، فصل دوم، فصل سوم زيرمجموعه‌هاي هر كدام همان‌جا يادداشت بكند. پس يك سلسله بحثهاست كه لفظ و معنا و اندراج معنا در لفظ و التباس الفاظ معنا اين مجموعه براي خداست فقط مي‌شود قرآن، فصل دوم مي‌شود حديث قدسي كه معنا براي خدا، لفظ براي خدا، انسجام براي خدا ولي لفظ معجزه نيست، فصل سوم براي روايات معروف رواياتي كه ائمه(عليهم السلام) وجود مبارك پيغمبر دربارهٴ احكام و حِكم دارند كه از آن به عنوان سنن‌النبي ياد مي‌شود نماز هست، روزه هست اين همه احكام را مي‌گويند اينها به الهامات الهي است ـ معاذ الله ـ اينها كه خودشان نگفتند نماز صبح دو ركعت است كه، نماز صبح را به جَهر بخوان كه در قرآن دارد ﴿وَقُرْآنَ الْفَجْرِ﴾[37] نماز صبح را بخوانيد اما نماز صبح دو ركعت است، «لا صلاة الاّ بطهور»[38] ، «لا صلاة الاّ بفاتحةالكتاب»[39] ، نماز صبح دو ركعت است، دو ركعت را بايد جهر بخواني، جهر براي مردهاست اينها را همهٴ اينها را ذات اقدس الهي از راه الهام به پيغمبر فرمود پيغمبر به ما، معاني براي خداي سبحان الفاظ براي پيغمبر سه فصل يعني سه فصل حالا اگر ثابت شد با حديث معتبر كه وجود مبارك حضرت امير مي‌شود لسان الله اين ضابط كلّي به دست نمي‌دهد خيلي چيزها دارند كه اينها هستند و ما نيستيم بر خلاف قرب نوافل، قرب نوافل يك اصل كلي است براي هر كسي است راه باز است عصمت شرط نيست در آنجا بر فرض ثابت بشود كه با حديث معتبر كه انسان كامل لسان الله هست آيا اين محصول قرب نوافل اوست كه اضافه بر قرب نوافل ديگر نصيب او شده «يُحتمَل» يا محصول قرب فرايض اوست «يُحتمَل» يا جايزه‌هايي است كه در جريان خيبر و امثال خيبر به او دادند «يُحتمَل» اينكه او شده لسان الله از كجا اين‌طور شده معلوم نيست فقط اين هست كه وجود مبارك حضرت امير فرمود: «أنا جنب الله»[40] ، «أنا لسان الله» و مانند آن حالا كه لسان الله شد آيا اين كلمات را كه مي‌گويد در حوزهٴ قرآني لسان الله هست يا در حوزهٴ احاديث قدسيه لسان الله هست يا در حوزهٴ روايات لسان الله؟ اگر روايتي داشت كه در اين حوزه‌هاي سه‌گانه دلالت كرد بر اينكه اين الفاظِ قرآن هم براي اوست چنين روايتي بر فرض ورودش مضروب علي الجدار است چون مخالف قرآن است ديديد چندين عقبهٴ كئود را ما بايد طي كنيم اولاً بايد ثابت بشود حديث قرب فرايض داريم يا نداريم يك، ثانياً اين تعبيراتي كه شده است آيا اين محصول قرب فرايض است يا تكملهٴ قرب نوافل است يا جوايزي است كه ذات اقدس الهي در راههاي ديگر به اينها داده، ثالثاً حالا اگر اينها لسان‌الله‌اند حوزهٴ تكلّمات آنها كجاست؟ اينها مي‌توانند بعضي از سُوَر قرآني را بگويند يا احاديث قدسيه را بگويند يا روايات ديگر را بگويند بايد مشخص بشود اگر از همهٴ اين عقبه‌هاي كئود گذشتيم روايتي داشتيم كه ـ معاذ الله ـ فلان آيه را وجود مبارك پيغمبر گفت همان روايت را مي‌زنيم بر جدار براي اينكه مخالف قرآن كريم است خود پيغمبر فرمود به نام من دروغ زياد جعل مي‌كنند «ستكثر عليَّ القالة»[41] و هر چه كه از ما نقل كردند بر قرآن عرضه كنيد ما وقتي بر قرآن عرضه مي‌كنيم مي‌بينيم قرآن به صورت شفّاف مي‌گويد كه تك تك اينها را من قرائت مي‌كنم تو گوش بده بعد به مردم بگو ﴿إِنَّ عَلَيْنَا جَمْعَهُ وَقُرْآنَهُ ٭ فَإِذَا قَرَاْنَاهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ﴾[42] اينها مي‌شود عقبات كئود.

در اصول كافي جلد دوم كه باب ايمان و كفر است «بابُ مَن آذي المسلمين واحتقرهم» چندين روايت، روايت هفتمش به اين مضمون است كه از نظر سند مشكل دارد روايت هفتم اين است «محمدبن‌يحيي عن احمدبن‌محمدبن‌عيسي و ابوعلي‌الأشعري عن محمدبن‌عبدالجبار جميعاً عن ابن‌فضّال عن علي‌بن‌عقبه عن حمّادبن‌بشير قال سمعت اباعبدالله(عليه السلام) يقول: قال رسول الله(عليه و علي آله آلاف التحيّة والثناء) قال الله عزّ و جل «من أهان لي ولياً فقد أرصد لمحاربتي و ما تقرّب إليّ عبدٌ بشيء أحبّ إليّ مما أفترضت عليه و انّه ليتقرّب اليّ بالنافلة حتّي اُحبّه فإذا أحببته كنت سمعه» همان حديث معروف را تا آخر دارد اين حديث هفتم احراز سندش آسان نيست اما حديث هشتم صحيح است مرحوم كليني دارد «عن عِدّة من أصحابنا عن احمدبن‌محمدبن‌خالد عن اسماعيل‌بن‌مهران عن ابي‌سعيد‌القماط عن ابان‌بن‌تغلب عن ابي‌جعفر(عليهما السلام) قال لمّا اسري بالنبيّ(عليه و علي آله آلاف التحيّة والثناء) قال يا ربّ ما حال المؤمن عندك؟ قال يا محمّد(صلّي الله عليه و آله و سلّم) مَن أهان لي وليّاً فقد بارزني بالمحاربه و أنا أسرع شيءٍ الي نصرة اوليائي و ما تردّدت عن شيء أنا فاعله كتردّد عن وفاة المؤمن يكره الموت و أكره مساءته و إنّ من عبادي المؤمنين من لا يصلحه الاّ الغنيٰ و لو صرفته الي غير ذلك لهلك و إنّ مِن عبادي المؤمنين مَن لا يصلحه الاّ الفقر و لو صرفته الي غير ذلك لهلك و ما يتقرّب» اين حديث قرب نوافل است «و ما يتقرّب إليّ عبدٌ من عبادي بشيءٍ أحبّ إليّ ممّا افترضت عليه و إنّه ليتقرّب اليّ بالنافلة حتّي اُحبّه فإذا أحببته كنت إذا سمعه الذي يسمع به و بصره الذي يبصر به و لسانه الذي ينطق به و يده التي يبطش بها إن دعاني أجبته و إن سألني أعطيته»[43] اين قرب نوافل خب صحيح هم هست فريقين نقل كردند رساله‌هاي فراواني بزرگان دربارهٴ اين نوشتند اما شما يك حديث پيدا كنيد دربارهٴ قرب فرايض آنها مي‌خواهند بگويند از اينكه قرب نوافل اين‌طور است فرايض بالاتر است براي اينكه فريضه اهمّ از نافله است اين في‌الجمله درست است اما آن پاداشي كه خدا مي‌دهد اين است يا او را در عرش جا مي‌دهد ما چه مي‌دانيم خدا چه چيزي مي‌خواهد بدهد. پس اولاً «فعليكم» اگر خواستيد اگر همين‌طوري مي‌خواهيد معمولي گوش بدهيد كه خب بالأخره يك آخوند معمولي در مي‌آييد ولي اگر مي‌خواهيد مفسّر بشويد «فعليكم» كه تحقيق كنيد شايد در جمع شما كساني باشد رساله‌اي بنويسد، پايان‌نامه‌اي بنويسد كه اصلاً قرب فرايض داريم يا نداريم يك، اگر داشتيم حوزه‌اش در اين فصول سه‌گانه كجاست؟ اگر اين فصول سه‌گانه جاسازي شد مشخص شد و روايتي پيدا كرديم كه ـ معاذ الله ـ دلالت داشت كه پيغمبر اين آيه را از نزد خودش آورده فوراً اين را بر ديوار مي‌زنيم براي اينكه با صريح قرآن مخالف است.

«و الحمد لله ربّ العالمين»


[1] . الكافي، ج1، ص420.
[2] انعام/سوره6، آیه19.
[3] انعام/سوره6، آیه50.
[4] فاطر/سوره35، آیه31.
[5] . الكافي، ج1، ص420.
[6] سوره قيامت، آيه 17.
[7] سوره قيامت، آيه 18.
[8] سوره بقره، آيات 1 ـ 2.
[9] سوره قيامت، آيات 17 ـ 18.
[10] نساء/سوره4، آیه113.
[11] بقره/سوره2، آیه151.
[12] عنکبوت/سوره29، آیه48.
[13] نساء/سوره4، آیه113.
[14] بقره/سوره2، آیه151.
[15] عنکبوت/سوره29، آیه48.
[16] انعام/سوره6، آیه50.
[17] انبیاء/سوره21، آیه107.
[18] قصص/سوره28، آیه86.
[19] اعراف/سوره7، آیه172.
[20] انعام/سوره6، آیه50.
[21] . الكافي، ج1، ص420.
[22] حجر/سوره15، آیه29.
[23] اعراف/سوره7، آیه172.
[24] حجر/سوره15، آیه9.
[25] فصلت/سوره41، آیه42.
[26] بقره/سوره2، آیه23.
[27] سوره اسراء، آيات 50 ـ 51.
[28] سوره بقره، آيات 23 ـ 24.
[29] یوسف/سوره12، آیه111.
[30] مجادله/سوره58، آیه21.
[31] اسراء/سوره17، آیه55.
[32] بقره/سوره2، آیه253.
[33] الرعد/سوره13، آیه4.
[34] . الكافي، ج2، ص352.
[35] انفال/سوره8، آیه17.
[36] سوره نجم، آيات 3 ـ 4.
[37] اسراء/سوره17، آیه78.
[38] . من لا يحضره الفقيه، ج1، ص33.
[39] . مستدرك الوسائل، ج4، ص158.
[40] . الكافي، ج1، ص145.
[41] . تفسير الميزان، ج5، ص273.
[42] سوره قيامت، آيات 17 ـ 18.
[43] . الكافي، ج2، ص352 ـ 353.