87/08/21
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر/سوره اسراء/آیه 86 الی 88
﴿وَلَئِن شِئْنَا لَنَذْهَبَنَّ بِالَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ ثُمَّ لاَ تَجِدُ لَكَ بِهِ عَلَيْنَا وَكِيلاً﴾﴿86﴾﴿إِلَّا رَحْمَةً مِن رَّبِّكَ إِنَّ فَضْلَهُ كَانَ عَلَيْكَ كَبِيراً﴾﴿87﴾﴿قُل لَّئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنسُ وَالْجِنُّ عَلَي أَن يَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لاَ يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَلَوْ كَانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِيراً﴾﴿88﴾
بعد از اينكه عظمت و بركت قرآن كريم را معيّن كرد فرمود: ﴿وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَرَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ﴾[1] و قبلاً هم حق بودن قرآن را اشاره كرد كه ﴿جَاءَ الْحَقُّ وَزَهَقَ الْبَاطِلُ﴾[2] آنگاه فرمود اگر ـ معاذ الله ـ شما فريب توطئهگرها را بخوريد و برخي از فتاواي خاصّهٴ آنها را به نام دين مطرح كني ما آنچه را كه داديم از تو ميگيريم آنگاه نه شما معادل آن را ميتوانيد فراهم بكنيد، نه خود آن را ميتوانيد استرداد كنيد ﴿لَئِن﴾ اين «لام» جواب قسم است يعني «والله لئن شئنا لنذهبنّ بالذّي أوحينا إليك» آنكه ﴿أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ﴾ اين بود كه ﴿جَاءَ الْحَقُّ وَزَهَقَ الْبَاطِلُ﴾ يك، ﴿وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَرَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ﴾ دو، چنين كتاب نوراني را ما به شما داديم ادراك شما هم زياد نيست ﴿وَمَا أُوتِيتُم مِّنَ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِيلاً﴾[3] پس عظمت قرآن از يك سو، ضعف علمي شما از سوي ديگر اگر نتوانستيد اين امانت الهي را حفظ بكنيد فريب توطئهٴ توطئهگران را خورديد برابر آنها تفسير به رأي كرديد فتوا داديد و مانند آن قسم به خدا اگر من بخواهم از شما ميگيرم آنگاه خودتان كه علمتان اندك است همهٴ جن و انس جمع بشوند بخواهند مثل اين بياورند هم نميتوانند بخواهيد از ما آنچه را كه از شما گرفتيم استرداد كنيد مقدورتان نيست اين اضلاع سهگانهٴ مثلث نشانهٴ فقر و فلاكت شماست از چه راه ميخواهيد نور پيدا كنيد؟ «والله» اين «واو»، «واو» قسم است «الله» محذوف است آن ﴿لَئِن﴾ نشانهٴ آن قسم است ﴿وَلَئِن شِئْنَا لَنَذْهَبَنَّ بِالَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ﴾ شما هم كه ﴿وَمَا أُوتِيتُم مِّنَ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِيلاً﴾[4] اين يك، بخواهيد استرداد كنيد اين وحياي كه از شما گرفته شده مقدورتان نيست اين دو، ﴿ثُمَّ لاَ تَجِدُ لَكَ بِهِ عَلَيْنَا وَكِيلاً﴾ بخواهيد مثل اين بياوريد هم ﴿لَّئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنسُ وَالْجِنُّ عَلَي أَن يَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ﴾ مقدورشان نيست اين ضمن اينكه تحدّي هست آن مطب را هم ميفهماند.
پرسش:...
پاسخ: آقاياني كه اشكال يا سؤال دارند بايد نزديك بنشينند آنجا اصلاً صدا نميرسد، خب.
فرمود: ﴿لَّئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنسُ وَالْجِنُّ﴾ اين حريم اين بحث، اما جريان معجزه. در اوايل سورهٴ مباركهٴ «بقره» آيهٴ 23 مبسوطاً اعجاز و شئون اعجاز گذشت ﴿وَإِنْ كُنْتُمْ فِي رَيْبٍ مِمَّا نَزَّلْنَا عَلَي عَبْدِنَا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِن مِثْلِهِ﴾ در آنجا فرمود: ﴿وَادْعُوا شُهَدَاءَكُمْ مِنْ دُونِ اللّهِ﴾ غير خدا هر كه را ميخواهيد به عنوان شاهد بياوريد يعني اينجا سخن از جن و انس است آنجا ﴿شُهَدَاءَكُمْ مِنْ دُونِ اللّهِ﴾ هر موجود متفكّر عاقلي كه توان آن را دارد شما را در اين مسئله ياري كند دعوت كنيد چه جن، چه انس، چه فرشته هر موجودي را كه ميخواهيد بياوريد ﴿وَادْعُوا شُهَدَاءَكُمْ مِنْ دُونِ اللّهِ﴾ بعد فرمود: ﴿فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا﴾ اگر نكرديد و مطمئن هم باشيد كه نميتوانيد بكنيد ﴿وَلَنْ تَفْعَلُوا﴾ تاكنون كه نكرديد اين را هم ما به عنوان اِخبار غيب به شما خواهيم گفت كه نميتوانيد انجام بدهيد آنگاه ﴿فَاتَّقُوْا النَّارَ الَّتِي وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ﴾[5] ، خب.
در سورهٴ مباركهٴ يونس و همچنين هود بخشي از مطالب مربوط به معجزه بودن قرآن كريم گذشت آنها گفتند كه شما اين كتاب را خودت ساختي و به خدا اسناد دادي در سورهٴ مباركهٴ «يونس» آيهٴ 37 اين مطلب گذشت كه اصلاً ﴿وَمَا كَانَ هذَا الْقُرْآنُ أَن يُفْتَرَي مِن دُونِ اللَّهِ﴾ آنجا يعني ذيل آيهٴ 37 و 38 سورهٴ مباركهٴ «يونس» گذشت كه اين اصلاً قابل جعل نيست بعضي از امور است كه قابل جعل است نامهٴ كسي، امضاي كسي اينها را ميشود جعل كرد يا يك اثر مصنوعي را ميشود شبيهاش را ساخت، بدلياش را ساخت اما ميشود حالا كسي يك كُرهٴ زمين بسازد بدلي زمين، زمين جعل بكند يا آسمان جعل بكند اصلاً آسمان و زمين قابل جعل نيست فرمود اين كتاب قابل جعل نيست نه تنها از پيغمبر، همهٴ انبيا جمع بشوند نميتوانند مثل اين بياورند از اين بالاتر ﴿وَمَا كَانَ هذَا الْقُرْآنُ أَن يُفْتَرَي مِن دُونِ اللَّهِ﴾ بله، يك وقت كسي كارخانهاي دارد مصنوعي دارد، يخچالي دارد، تلويزيوني دارد، بخاري دارد ديگري ممكن است شبيه آن را جعل بكند مارك هم بزند بگويد براي كارخانه است اينها قابل جعل است اما حالا بيايد زمين جعل كند، آسمان جعل كند، كُرهٴ مريخ جعل كند اينها قابل جعل نيست فرمود قرآن قابل جعل نيست ﴿مَا كَانَ حَدِيثاً يُفْتَرَي﴾[6] مُفترياش هر كسي ميخواهد باشد بنابراين نه تنها من، فرشته هم نميتواند اين كار را بكند انبيا هم نميتوانند بكنند سرّش اين است كه معجزه به ارادهٴ ذات اقدس الهي وابسته است طريق علمي ندارد كه كسي مشابه او را جعل كند حالا فرقي نميكند اين معجزه، معجزهٴ خالد و ابدي باشد مثل قرآن كريم يا معجزهٴ زودگذر باشد مثل معجزهٴ وجود مبارك صالح(سلام الله عليه) نه قبل از صالح بشرهايي كه بودند، نه بعد از صالح بشرهايي كه الي يوم القيامه ميآيند هيچ كدامشان نميتوانند از يك صخرهٴ صَمّا شتر در بياورند ولو آن معجزه گذشت آن شتر هم پِي شد و عَقر شد و كُشته شد اما معجزه براي هميشه خالد است ولو رفته باشد هيچ كسي از اوّلين و آخرين نميتواند بشر عادي عصا بزند به يك صخرهٴ صمّا دوازده چشمه در بيايد اگر بشر قبلي ميتوانست يا بشر بعدي ميتواند از راه پيشرفت علم كاري بكند كه از صخرهٴ صمّا شتر در بياورد يا عصا بزند به سنگ سخت چشمه بجوشد آن كار حضرت موساي كليم يا صالح(سلام الله عليهما) ديگر معجزه نيست براي اينكه يك بشر عادي ميتواند در اثر پيشرفت علم اين كار را انجام بدهد آن وقت ميتوان گفت وجود مبارك صالح يا موسي(سلام الله عليهما) آن علم را داشتند مردم عصرشان نداشتند بعداً پيدا كردند اين ديگر معجزه نميشود معجزه ولو خالد باشد يا غير خالد، خالد است معجزهٴ خالد يعني خودش ميماند مثل قرآن كريم، معجزهٴ مقطعي اعجازش مقطعي نيست ولو خودش مقطعي است يعني وجود مبارك موساي كليم كه با عصا به آن سنگ زد اين كار خالد است نه در گذشته مماثِل دارد نه در آينده معادل ولو آن سنگ از بين رفته، آن آب از بين رفته وجود مبارك موسي عصا زد به اين دريا ﴿اضْرِب بِعّصَاكَ الْبَحْرَ﴾[7] آبهاي رفته رفت آبهاي نيامده ايستاد يك سدّ آبي درست شد بستر اين درياي متحرّك يك جادهٴ خشكي شد فرمود حالا برويد بعدها هم آب روي هم آمد ﴿فَغَشِيَهُم مِنَ الْيَمِّ مَا غَشِيَهُمْ﴾[8] فرعون را هلاك كرد و بُرد ديگر آن صحنه حاضر نيست ولي اين اعجاز، اعجاز خالد است نه در گذشته بشر چنين كاري را كرد و نه در آينده الي يوم القيامه ميتواند چنين كاري را بكند كه عصا بزند به آب يك سدّ آبي درست كند اگر ـ معاذ الله ـ بشري در گذشته يا در آينده توانست يا بتواند چنين كاري را بكند ديگر كار وجود مبارك موساي كليم معجزه نيست اين يك رمز و راز علمي داشت كه ديگران نميدانستند از معاصران حضرت موسي وجود مبارك موساي كليم(سلام الله عليه) ميدانست اعجاز خالد است به نحو موجبهٴ كليه ولو آن معجزه مقطعي باشد اين راهِ علمي ندارد كه انسان سي سال، چهل سال كمتر و بيشتر درس بخواند رياضت بكشد به يك سنگ بزند و چشمه در بيايد ممكن است مشابه اين از كرامتها انجام بدهند ولي به تعبير سيدناالاستاد(رضوان الله عليه) وقتي كه اعجاز مطرح شد همه رخت برميبندند يكي از ويژگيهاي معجزه اين است كه شكستناپذير است ﴿وَإِنَّ جُنْدَنَا لَهُمْ الْغَالِبُونَ﴾[9] ، ﴿كَتَبَ اللَّهُ لَأَغْلِبَنَّ أَنَا وَرُسُلِي﴾[10] شكستناپذير است خب آن همه سَحره آمدند آن چوبها را، آن طنابها را به صورت سِحر عظيم در آوردند ﴿وَجَاءُو بِسِحْرٍ عَظِيمٍ﴾ تماشاچيها را متحيّر كردند ﴿سَحَرُوا أَعْيُنَ النَّاسِ وَاسْتَرْهَبُوهُمْ وَجَاءُو بِسِحْرٍ عَظِيمٍ﴾[11] و يك ميدان مسابقه شده ميدان مار همه تماشاچي ميديدند اين ميدان، ميدان مار است ديگر چون اينها عصاها را انداختند، طنابها را انداختند شده مار و همه هم هراسناك بودند وجود مبارك موساي كليم كه آمد عصا انداخت همهٴ اين چوبها شدند چوب و همهٴ اين طنابها شدند طناب اين همه تماشاچي ديدند يك مارِ دَمان است در ميدان مار بقيه چوب و طناباند كه افتادند در بحثهاي قبلي هم گذشت كه ظاهر قرآن اين است كه وجود مبارك موساي كليم با اين عصا سِحر را از بين برد نه چوب را فرمود: ﴿تَلْقَفْ مَا صَنَعُوا إِنَّمَا صَنَعُوا كَيْدُ سَاحِرٍ﴾[12] كه متأسفانه «إنّما» نوشته شده فرمود تو عصا را بينداز ﴿وَأَلْقِ مَا فِي يَمِينِكَ﴾ بعد چطور ميشود؟ اين عصا را كه انداختي آنچه را كه اينها كردند اين عصا بلع ميكند اينها چه كردند؟ سِحر كردند نه اينكه چوب ساختند نه اينها طناب ساختند نفرمود طناب و چوب را بلع ميكند فرمود: ﴿وَأَلْقِ مَا فِي يَمِينِكَ﴾ جواب اين امر چيست؟ ﴿تَلْقَفْ مَا صَنَعُوا إِنَّمَا صَنَعُوا كَيْدُ سَاحِرٍ وَلاَ يُفْلِحُ السَّاحِرُ حَيْثُ أَتَي﴾ اين عصا آن كِيد را ميخورد اين همه تماشاچي ديدند مارهاي فراوان بود و همه هراسناك شدند وقتي وجود مبارك موساي كليم عصا را انداخت همه ديدند كه چوبهاي زيادي، طنابهاي زيادي در ميدان افتاده يك مار دَمان است كه ميداندار است اين سِحر را ميخورد اگر مرتاضي، شعبدهبازي، طلسمبازي، جادوگري كاري بكند آن انسانِ كامل وقتي اعجازش را اِعمال كرد او رخت برميبندد اين كار معجزه است فرمود: ﴿كَتَبَ اللَّهُ لَأَغْلِبَنَّ أَنَا وَرُسُلِي﴾ ﴿إِنَّ جُنْدَنَا لَهُمْ الْغَالِبُونَ﴾.
فتحصّل كه معجزه علم نيست كه موضوع، محمول، مبدأ، مسئله داشته باشد آدم سي سال، چهل سال، پنجاه سال درس بخواند معجزه بياورد راه فكري ندارد به قداست روح و ارادهٴ غيبي الهي وابسته است و هر روح مقدّسي هم تحت ارادهٴ الهي نيست چون ﴿اللّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسَالَتَهُ﴾[13] ما چه ميدانيم اسرار عالم چيست خداي سبحان به درون و بيرون افراد آگاه است اين پُستهاي كليدي را به هر كسي كه خود صلاح بداند ميدهد. فرمود تو بگو، تو بِدَم اين روح را من ميدهم ﴿فَأَنْفُخُ فِيهِ فَيَكُونُ طَيْراً بِإِذْنِ اللّهِ﴾[14] اين هيئتي كه ساختي از اين گِل به صورت يك پرنده ساختي اين را كه نظير سراميك دستي نبود كه نه، ﴿تَخْلُقُ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ بِإِذْنِي﴾[15] آن وقت اين دستگاه گوارش هم دارد، مغز و روده و ريه هم دارد فرمود بِدَم من اين را روح ميدهم ﴿فَأَنْفُخُ فِيهِ فَيَكُونُ طَيْراً بِإِذْنِ اللّهِ﴾[16] اين ميشود معجزه، پس اعجاز خالد است چه در گذشته چه در آينده الي يوم القيامه ولو معجزه مقطعي باشد و عصر خاص باشد و الآن خبري از او نباشد.
اما اينكه وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) از خاوردور يا باختردور يا باخترميانه خبري نياورد براي اينكه آنها هم نظير بخشي از همين خاورميانه مثل زرتشتيها بودند يك بيان لطيفي مرحوم صاحب جواهر(رضوان الله عليه) دارد دربارهٴ جِزيه اهل كتاب يهودي اهل كتاب است، مسيحي اهل كتاب است ميشود با آنها قرار جزيه بست اما زرتشت هست يا نه؟ فرمود يك روايت نوراني از وجود مبارك حضرت امير(سلام الله عليه) رسيده است كه اينها پيامبري داشتند پيامبرشان را كُشتند كتابشان را آتش زدند فعلاً چيزي در دست نيست خب اين هم براي خاورميانه است آن طرف آب و اين طرف آب، آن طرف اقيانوس هند و اين طرف اقيانوس كبير راه نبود حالا اگر وجود مبارك پيامبر انبياي گذشته آن عصر را ميگفت آنها پيامبر خودشان را حفظ نكردند چه رسد به اينكه حالا از پيامبر ما باخبر بشوند. در سورهٴ مباركهٴ «نساء» كه بحثش گذشت و بعضي از آيات ديگر فرمود آيهٴ سورهٴ مباركهٴ «نساء» آيهٴ 164 فرمود: ﴿وَرُسُلاً قَدْ قَصَصْناهُمْ عَلَيْكَ مِن قَبْلُ وَرُسُلاً لَمْ نَقْصُصْهُمْ عَلَيْكَ﴾ در سورهٴ مباركهٴ «غافر» هم مشابه اين مضمون آمده درست است كه همه حقايق در قرآن كريم هست اما همه نميتوانند آن همه حقايق را دريافت كنند اين اهل بيت(عليهم السلام)اند براي اينكه خود قرآن فرمود ما خيلي از چيزها را نگفتيم در قرآن نگفتيم نه براي شما نگفتيم شما الآن ميبينيد مرحوم مجلسي(رضوان الله عليه) يا ساير بزرگاني كه جوامع روايي دارند مواعظ انبياي گذشته را از اهل بيت(عليهم السلام) نقل ميكنند وجود مبارك امام صادق يا امام باقر يا امام كاظم يا ائمه ديگر(عليهم السلام) از فلان پيامبر نقل ميكنند كه اينچنين نصيحت كرد از فلان پيامبر نقل ميكنند كه چنين نصيحت كرد، از فلان پيامبر نقل ميكنند كه با قومش چنين رفتار كرد يا قوم او با او چطور رفتار كردند اينها كه در قرآن نيست فرمود ما خيلي از چيزها را در قرآن نگفتيم اما خب اينها ميگويند براي اينكه اينها عِدل قرآناند و آن معارف قرآن را ذات اقدس الهي اينها عَيبه علم الهياند و به اينها عطا كرده. خب، پس بنابراين آنچه را كه نفرموده براي چند نكته است كه دو نكتهاش را ميشود ارائه كرد يكي اينكه داستان انبيا و اُمم را كه نقل ميكند براي آن است كه آنهايي كه به دستور پيامبرشان عمل كردند كامياب شدند به بهروزي رسيدند آنهايي كه نكردند به نكبت و ذلّت رسيدند و همهٴ اينها قابل ارزيابي است ذات اقدس الهي با دستور فيزيكي كه برويد و از نزديك ببينيد و عبرت بگيريد ما را وادار ميكند ﴿فَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانْظُرُوا كَيْفَ كَانَ﴾[17] ، ﴿كَيْفَ كَانَ﴾، ﴿كَيْفَ كَانَ﴾ در قرآن كم نيست اين يك، دو كتابهاي آسماني آنها در دسترس هست اسرار و رموز آنها در آن كتابهاي آسماني آمده به تواتر آن كتابهاي آسماني در بين خودشان مانده آنگاه قرآن كريم ميتواند بگويد اسرار آن انبيا كه ما آنجا حضور نداشتيم يعني خود پيغمبر حضورِ فيزيكي نداشت يك، آن كتابهاي خطّي هم كه نزد احبار و رُهبان است ما اصلاً كتاب نديديم دو، بر فرض هم ميديديم قدرت خواندن و نوشتن نداشتيم سه، ولي سطر به سطر از او باخبريم چهار، شما بياييد تطبيق بكنيد پنج، ﴿قُلْ فَأْتُوا بِالتَّوْرَاةِ فَاتْلُوهَا إِن كُنْتُمْ صَادِقِينَ﴾[18] همين است حالا اگر اين مطلب دوم را بخواهد براي كساني كه در آن طرف اقيانوس هند يا اين طرف اقيانوس كبير به سر ميبرند بگويد راه نيست بگويد شما نه آنها راه دارند حالا اسرار آنها را اگر پيامبر ميفرمود اينها ممكن بود تكذيب بكنند بگويند چيزهايي ميگويي كه نه ما دسترسي نداريم نه كسي از آنجا ميآيد نه ما ميتوانيم بگوييم اينها خيالهايي است كه بافتي بنابراين آنها را فرمود ما نگفتيم و دسترسي نداريد نه آن راهِ ﴿فَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانْظُرُوا كَيْفَ كَانَ عاقِبَة﴾[19] كذا و كذا در اينجا جاري است نه راهِ ﴿فَأْتُوا بِالتَّوْرَاةِ فَاتْلُوهَا إِن كُنْتُمْ صَادِقِينَ﴾ جاري است اما اينها كه در خاورميانهاند انبياي ابراهيمي ما هم اسرار و رموز امّتهايشان را ميگوييم بعد ميگوييم برويد اگر باستانشناسيد آثار باستاني بلديد برويد از نزديك زيرخاكيها را بررسي كنيد ببينيد اينها چه كساني بودند كه ما هلاك كرديد، هم به علمايشان ميگوييم كه ببينيد تورات و انجيل را نگاه كنيد هم به علماي آنها ميگوييم تورات و انجيل را دربياوريد ببينيد اين حرف. ما كه اصلاً كتاب نخوانديم يك، معلّم نديديم دو، كسي هم يادمان نداد سه، الآن هم اگر كتاب بياوريد ما بلد نيستيم اين را باز كنيم چهار، اما تك تك اين جملهها را به شما ميگوييم اينكه خداي سبحان ميفرمايد تو در آن صحنهها نبودي و اين صحنهها هم در كتابهاي انبياي ابراهيمي هست و اينها گرفتند پنهان كردند اين ميشود معجزه اين اعجاز ديگر بيش از اين نخواهد بود. اينكه وجود مبارك پيامبر كتابي نخوانده و درسي نخوانده و خطّي ننوشته آن را در سورهٴ مباركهٴ «عنكبوت» به اين صورت بيان فرمود.
پرسش: ببخشيد مگر در موقع نزول قرآن تورات و انجيل تحريف نشده بود؟
پاسخ: اما تحريف دربارهٴ نبوّت وگرنه خيلي از اسرارش بود داعي بر تحريف نداشتند در جريان احكام قضايي كه خواستند به ميل بعضي از سرمايهدارها احكام را عوض كنند قرآن كريم فرمود: ﴿فَأْتُوا بِالتَّوْرَاةِ فَاتْلُوهَا إِن كُنْتُمْ صَادِقِينَ﴾[20] اما اوّلها كه داعي بر تحريف نبود همين كه طليعهٴ وحي و نبوّت بود وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) ظهور كرد آثار وحي و نبوّت را كه تطبيق ميكرد كه ﴿يَعْرِفُونَهُ كَمَا يَعْرِفُونَ أَبْنَاءَهُمُ﴾ آنقدر اوصاف وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) در آن كتابها آمده بود كه اين احبار و رُهبان پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) را ديدند شناختند همانطور كه بچههايشان را ميشناختند فرمود: ﴿يَعْرِفُونَهُ كَمَا يَعْرِفُونَ أَبْنَاءَهُمُ﴾ اينها را عوض كردند اما اسرار انبياي گذشته را، اسرار حضرت مريم را، اسرار حضرت عيسي را، اسرار حضرت موسي را، كودكي حضرت موسي را، دريا انداختن حضرت موسي را اينها را كه تحريف نكردند كه، احكام را هم كه داعي بر تحريف نداشتند كه مگر اينكه از اين به بعد چيزي مطابق ميل آنها نباشد تحريف بكنند.
در سورهٴ مباركهٴ «عنكبوت» آيهٴ 47 و 48 و 49 اين است ﴿وَكَذلِكَ أَنزَلْنَا إِلَيْكَ الْكِتَابَ﴾ بعد در آيه 48 فرمود: ﴿وَمَا كُنتَ تَتْلُوا مِن قَبْلِهِ مِن كِتَابٍ﴾ قبلاً كتاب نميتوانستي بخواني الآن ما يادت داديم تو تلاوت ميكني ﴿اتْلُ عَلَيْهِمْ﴾[21] ، ﴿يَتْلُوا عَلَيْهِمْ﴾[22] و امثال ذلك است ﴿وَمَا كُنتَ تَتْلُوا مِن قَبْلِهِ مِن كِتَابٍ وَلاَ تَخُطَّهُ بِيَمِينِكَ﴾ اصلاً نميتوانستي بنويسي، اگر شما خوانا و نويسا بودي ﴿إِذاً لَارْتَابَ الْمُبْطِلُونَ﴾ «أبطل» در متعدّي نيست لازم است «أبطل» يعني «أتيٰ بشيءٍ باطل» انسان باطلرو يا باطلگو اگر اين باشد ميشود متعدّي به او ميگويند مُبطِل آدمِ باطلخو، باطلرو، باطلگو را ميگويند مبطل فرمود مبطلون ترديد ميكردند اما محقّق ترديد نميكرد براي اينكه همهٴ علما اگر جمع بشوند مثل اين كتاب نميتوانند بياورند حالا تو كه درس نخواندهاي كتاب، كتاب بشري نيست فرمود آنهايي كه محقّقاند با ديدن اين كتاب ايمان ميآورند اما آنهايي كه دنبال فتنه و بهانه هستند آنها ميگفتند خودت نوشتي اگر تو تازه درس خوانده بودي، اهل كتاب و كتابت بودي، مؤلّف بودي باز هم اين معجزه بود به دليل اينكه الآن اگر همهٴ مؤلّفان و محقّقان جمع بشوند يك سورهٴ كوچك مثل اين نميتوانند بياورند اما افراد باطلخو و باطلرو بهانه ميگيرند ﴿إِذاً لَارْتَابَ الْمُبْطِلُونَ﴾[23] .
پرسش:...
پاسخ: آن هم ذات اقدس الهي به او داد ديگر همين آيه را كه خوانديم ميگويد اين هم كه داديم براي ماست از تو ميتوانيم بگيريم.
پرسش: سؤال اين است كه مصلحت نبود كه بگيرد.
پاسخ: نه، اگر بود فتنهگرها، باطلروها ميگفتند اين هم نوشتهٴ خودت است اين براي آنكه آن فتنهگر بهانه نداشته باشد فرمود تو نانويسا بودي و ناخوانا اگر نويسا و خوانا بودي ﴿إِذاً لَارْتَابَ الْمُبْطِلُونَ﴾[24] آن هم كه داري ما به تو داديم فرمود: ﴿بَلْ هُوَ آيَاتٌ بَيِّنَاتٌ فِي صُدُورِ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَمَا يَجْحَدُ بِآيَاتِنَا إِلَّا الظَّالِمُونَ﴾[25] ، خب.
بنابراين اعجاز خالد است ولو معجزه مخلَّد نباشد و اعجاز راهِ علمي ندارد جزء علوم نيست نظير فلسفه و فقه و حكمت و امثال ذلك نه جزء علوم قريبهٴ با «قاف» است نه جزء علوم غريبهٴ با «غين» آنها مثل شعبده و سِحر و جادو و طلسم جزء علوم غريبهٴ با «غين»اند راه فكري دارند ممكن است كسي چند سال درس بخواند يا رياضت بكشد به آنجا برسد اما معجزه راه فكري ندارد به قداست روحِ انسان كامل وابسته است يك، و شكستناپذير است دو، چون مرتبط با اوست. وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) را ذات اقدس الهي تحليل چند ضلعي كرد فرمود اين حرفها كه از خودت نيست براي اينكه ﴿مَا كُنتَ تَدْرِي مَا الْكِتَابُ وَلاَ الْإِيمَانُ﴾[26] ، ﴿لاَ تَخُطَّهُ بِيَمِينِكَ﴾[27] تو كه اينها را بلد نبودي براي خودت نيست معلّم بشري هم كه نداشتي براي اينكه مكتب نرفتي اگر بر فرض هم معلّم داشته باشي همهٴ معلّمان عالم جمع بشوند نميتوانند مثل اين بياورند چه رسد به تو از جن هم كمك نگرفتي براي اينكه جن هم مثل انس بر فرض در حدّ انس باشد آنها هم نميتوانند مثل اين بياورند گذشته از اينكه در همين كتاب آمده جنّيها قبلاً بخشي از اسرار غيب را ميفهميدند اما به بركت وحي قرآني آنچنان اين تيرها به آنها ميرسد كه اصلاً اينها دسترسي ندارند اين شُهُب اينكه ميگويند شهابباران است سنگباران است گرچه وحي جاي مشخص ندارد اما يك زمان خاصّي براي وحييابي سهم مؤثّري دارد نظير ليلهٴ قدر يك مكان ويژهاي سهم خاصّ استعدادي دارد نظير حِرا يا كنار مسجدالحرام اگر اينها ميخواستند از وحي الهي باخبر بشوند بايد يك مقدار بالاتر ميرفتند از سطح زمين. در سورهٴ مباركهٴ «صافات» و نظير «صافات» آيه سورهٴ ديگر فرمود بعد از وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) كه به اين مقام رسيد احدي حقّ بالا آمدن ندارد ما همهٴ اينها را با تير ميزنيم ﴿إِنَّا زَيَّنَّا السَّماءَ الدُّنْيَا بِزِينَةٍ الْكَوَاكِبِ ٭ وَحِفْظاً مِن كُلِّ شَيْطَانٍ مَّارِدٍ ٭ لاَّ يَسَّمَّعُونَ إِلَي الْمَلَإِ الْأَعْلَي وَيُقْدَفُونَ مِن كُلِّ جَانِبٍ ٭ دُحُوراً وَلَهُمْ عَذَابٌ وَاصِبٌ ٭ إِلَّا مَنْ خَطِفَ الْخَطْفَةَ فَأُتْبَعَهُ شِهَابٌ ثَاقِبٌ ٭ فَاسْتَفْتِهِمْ أَهُمْ أَشَدُّ خَلْقاً أَم مَّنْ خَلَقْنَا﴾[28] پس جن هم كه مطرود است دسترسي به اينها ندارد انس هم كه مقدورش نيست خود تو هم كه مقدورت نيست معلّمانت هم كه مقدور نيست ميماند در ماسويالله فقط فرشتهها ميمانند فرشتهها هم كه بر اساس سورهٴ مباركهٴ «انبياء» ﴿لاَ يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُم بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ﴾[29] اند بدون اجازهٴ ذات اقدس الهي كار نميكنند اگر فرشتهاي وحياي را بياورد از طرف خدا آورده اين همان وحي قرآني است حالا گاهي بلاواسطه است، گاهي معالواسطه است، گاهي ﴿بِأَيْدِي سَفَرَةٍ﴾[30] است، گاهي ﴿نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ ٭ عَلَي قَلْبِكَ﴾[31] است، گاهي هم ﴿فَأَوْحَي إِلَي عَبْدِهِ مَا أَوْحَي﴾[32] است.
پرسش: حاج آقا با قانون عليّت چطور؟
پاسخ: با قانون علّيت، علّيت محفوظ است علّيت معنياش اين است كه هر معلولي علّتي دارد علّت اين كار چون كار، كار عادي است يك امر عادي است اعجاز چون امر غير عادي است يك علت غير عادي دارد اينكه ميبينيم ما دعا اثر ميكند معنايش اين نيست كه نظام علّيت به هم خورده كه اينها كه گرفتار حس و تجربهاند ميگويند ما تا چيزي را نبينيم باور نميكنيم اينها مشكل معرفتشناسي دارند معرفتشناسي حسّي و تجربي حق است اما معرفتشناسي تجريدي هم حق است معرفتشناسي كشف و شهودي هم حق است اينها از دو مرحله غافلاند حرف كوپر و امثال كوپر ميگويند چيزي كه ابطالپذير نيست ما نميپذيريم يعني ما بايد چيزي را ببينيم كه بشود باطل كرد و از همان راه بشود اثبات كرد راه حس و تجربه. دعا علّت ميشود، مقتضي ميشود صدقه اينچنين است، صِله رحِم اينچنين است، احسان مردم اينچنين است مريض بخواهد شفا پيدا كند سبب ميخواهد منتها اسباب گاهي مستور است گاهي مشهود گاهي يك قرص است گاهي يك دعا، گاهي يك قرص است گاهي آه، گاهي يك قرص است گاهي يك حمد اينها را كه ما از چه راهي منحصر بكنيم علل و اسباب عالَم منحصر در قرص و كپسول است خب چه كسي گفته اين را؟ نه معرفتشناسي اين را گفته، نه عقل اين را گفته، نه نقل اين را گفته قانون علّيت با معجزه هماهنگ است كارِ مخفي علّت مخفي دارد، كار علن علّت علن دارد، خب. پس ذات اقدس الهي بررسي كرده فرمود اين كار نه از خودت هست براي اينكه سابقهٴ علمي نداشتي، نه از معلّمانت ساخته است همه جمع بشوند مقدورشان نيست، نه از جن ساخته است براي اينكه اينها اسرار غيبي بلد نيستند ما همهٴ اينها را طرد كرديم ميماند فرشته، فرشته هم كه بدون اذن خدا كار نميكند اگر يك وقت فرشتهاي يك مطلب غيبي را ﴿نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ ٭ عَلَي قَلْبِكَ لِتَكُونَ مِنَ المُنذِرين﴾[33] او آورده ما فرستاديم براي اينكه ﴿بِالْحَقِّ أَنزَلْنَاهُ وَبالْحَقِّ نَزَلَ﴾[34] .
«و الحمد لله ربّ العالمين»