87/08/19
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر/سوره اسراء/آیه 86 الی 88
﴿وَلَئِن شِئْنَا لَنَذْهَبَنَّ بِالَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ ثُمَّ لاَ تَجِدُ لَكَ بِهِ عَلَيْنَا وَكِيلاً﴾﴿86﴾﴿إِلَّا رَحْمَةً مِن رَّبِّكَ إِنَّ فَضْلَهُ كَانَ عَلَيْكَ كَبِيراً﴾﴿87﴾﴿قُل لَّئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنسُ وَالْجِنُّ عَلَي أَن يَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لاَ يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَلَوْ كَانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِيراً﴾﴿88﴾
عناصر محوري سورهٴ مباركهٴ «اسراء» كه در مكّه نازل شد اصول دين است يعني توحيد، نبوّت، معاد و در بخش نبوّت جريان قرآن، معجزه بودن قرآن هم كاملاً مطرح است. آياتي كه مربوط به قرآن بود قبلاً بيان كرد كه ﴿وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ﴾[1] و الآن هم باز دربارهٴ قرآن مطرح است لذا برخي احتمال دادند روحي كه مورد سؤال است همان روحِ قرآني باشد كه ﴿كَذلِكَ أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ رُوحاً مِنْ أَمْرِنَا﴾[2] كه قبلاً بحثش گذشت ولي چون در همين سورهٴ مباركهٴ «اسراء» آيهٴ 73 و 74 و 75 توطئهٴ مشركين را ذكر ميكند خطر توجّه به اين توطئه را هم بيان ميكند.
توطئه مشركان اين بود كه آنها كه از راه تحريم اقتصادي با شعب ابيطالب موفّق نشدند با جريان مبارزات سياسي و نظامي موفّق نشدند با تبعيد بعضيها و شكنجهٴ عدهاي موفق نشدند خواستند با توطئه فرهنگي از وجود مبارك حضرت پيامي، فتوايي، نظريهاي بگيرند كه با شرك سازگار باشد، با سنّت جاهلي سازگار باشد كه آيات 73 به بعد در اين زمينه بود ﴿وَإِن كَادُوا لَيَفْتِنُونَكَ عَنِ الَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ لِتَفْتَرِيَ عَلَيْنَا غَيْرَهُ﴾ بعد از اينكه مسائل مياني را بيان فرمودند دوباره هشدار ميدهند ميگويند اگر آن توطئههاي بيگانه در شما اثر كرد ما اين لطف الهي را كه قرآن و وحي و علوم وحياني است از شما ميگيريم اين هم سوگند ياد كرد كه اين «لام» جواب قَسم است سوگند ياد ميكند كه اگر خواستيم از شما ميگيريم اين گرفتنها گاهي عادي است، گاهي كيفر است در جريان مرگ و حيات جامعه به طور عادي خب خداي سبحان بعد از مدّتي سالمندان را از بين ميبرد نوسالان را ميآورد كه «يذهب بقوم يأتي بقوم آخر» اما اگر يك وقت ملّتي بيراهه رفت خدا تهديدشان ميكند ميفرمايد: ﴿إِن يَشَأْ يُذْهِبْكُمْ وَيَسْتَخْلِفْ مِنْ بَعْدِكُم مَا يَشَاءُ كَمَا أَنْشَأَكُم مِن ذُرِّيَّةِ قَوْمٍ آخَرِينَ﴾ اين مقام تهديد است اين اهلاك است وگرنه سنّت الهي بر اين است كه خب در هر عصر و مصري بالأخره سالمندان ميگذرند نوسالان ميآيند اين «يذهب بقوم يأتي بقوم آخر» اما اگر خواست كسي را هلاك بكند به صورت تهديد ميفرمايد اگر خدا بخواهد ﴿إِن يَشَأْ يُذْهِبْكُمْ وَيَسْتَخْلِفْ مِنْ بَعْدِكُم مَا يَشَاءُ كَمَا أَنْشَأَكُم مِن ذُرِّيَّةِ قَوْمٍ آخَرِينَ﴾[3] يا در حكومتها و افرادي را كه به قدرت رسيدند ميفرمايد اگر شما اين امانت الهي را رعايت نكنيد ﴿إِن تَتَوَلَّوْا يَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَيْرَكُمْ ثُمَّ لاَ يَكُونُوا أَمْثَالَكُم﴾[4] شما را ميبرد يك عدهٴ ديگر ميآورد كه آنها ديگر مثل شما نيستند، خب اينها تهديد است. در جريان علوم هم همينطور است حالا شخص پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) كه معصوم از خطا و خطيئه است اين اُسوهٴ ماست ذات اقدس الهي به آن حضرت ميفرمايد تا ديگران متنبّه بشوند در حقيقت به ديگران ميفرمايد اگر شما گرفتار توطئه فرهنگي ديگران شديد برابر مِيل ديگران قرآن را تفسير كرديد، فقه را تفسير كرديد، روايات را تفسير كرديد به ميل آنها فتوا داديد ممكن است از شما بگيريم ما ﴿وَلَئِن شِئْنَا لَنَذْهَبَنَّ بِالَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ ثُمَّ لاَ تَجِدُ لَكَ بِهِ عَلَيْنَا وَكِيلاً﴾ هيچ كس هم وكيل مدافع نيست كه اين نعمت از بين رفته را دوباره برگرداند مگر ﴿إِلَّا رَحْمَةً مِن رَّبِّكَ﴾ مگر همان رحمت ابتدايي كه به شما عنايت كرده است همان به داد شما برسد دوباره به شما برگرداند وگرنه هيچ قدرتي توان آن را ندارد كه نعمت از دست رفته را بگيرد مستحضريد كه مسئله نسيان از اموري نيست كه در اختيار انسان باشد هر چه انسان تحفّظ بكند مبادياش را در ذهن داشته باشد باز بالأخره قدرت اينكه انسان بتواند صحنهٴ قلب را مهار كند ندارد يعني ممكن است علم پيشرفت بكند طوري كه انسان دروازهٴ كشور خود را ببندد چه اينكه الآن اينطور است الآن ميتوانند طوري آسمان ايران را اداره كنند كه هيچ هواپيمايي بدون اجازهٴ اينها پرواز نكند اين قدرت هست و براي بشر اين قدرت هست كه كمربند زمين را مهار كند، مدار زمين را مهار كند، جاذبهٴ زمين را مهار كند كه چيزي بدون اجازه از مدار جاذبه خارج نشود و چيزي بدون اجازه هم وارد نشود اينها ممكن است و باز در اثر سعهٴ علم ممكن است دربارهٴ كُرات ديگر هم چنين قدرتي بشر پيدا كند كه كُرهٴ مريخ را ببندد بدون اجازهٴ آن دستگاه كسي نتواند وارد بشود يا خارج بشود اينها همه ممكن است اما جريان دل اينچنين نيست انسان بتواند جلوي خاطرات را بگيرد چيزي كه نميخواهد در دلش خطور نكند چيزي كه ميخواهد از دلش رخت برنبندد اين مقدورش نيست كه جلوي فراموشي را بگيرد، سهو و نسيان را بگيرد يك وقت نشسته دفعتاً ميبيند مطلبي در ذهنش خطور كرده خاطرهٴ تلخ را جلوگيري كند كه اصلاً به يادش نيايد مقدورش نيست، خاطرهٴ شيرين را هميشه حفظ بكند كه از يادش نرود مقدورش نيست. مرحوم مجلسي(رضوان الله عليه) در كتاب شريف بحار نقل كرده است كه گاهي انسان يكجا نشسته است گناهي كه بيست سال قبل انجام داده دفعتاً به ذهن و ميآيد اين يك نعمت الهي است كه خدا به يادش ميآورد يادت هست كه بيست سال قبل فلان گناه را كردي الآن تدارك كن به توبه انسان نميداند كه چه كسي به يادش آورده، چرا به يادش آمده اينكه نميداند كه.
غرض آن است كه صحنهٴ دل را كسي نميتواند مهار كند كه چيزي نرود مگر به اذن آدم، چيزي نيايد مگر به اذن آدم اين مثل كمربند زمين نيست، مثل كمربند كرات ديگر نيست اين فقط به دست مقلّبالقلوب است فرمود اين كار را ما ميكنيم گاهي خيلي از خاطرات شيرين شما از يادتان ميرود و دست شما نيست ما اگر بخواهيم به شما حافظه ميدهيم حافظهٴ بعضيها قوي ميشود بعضيها نه، فاهمهٴ بعضيها قوي ميشود بعضيها نه، اين دست كسي نيست ممكن است مبادي اوّليه را آدم مقداري فراهم بكند مقداري زمينهها را، استعدادها را فراهم بكند اما اصلش را كنترل بكند مقدورش نيست فرمود ما در قلبت ﴿نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ ٭ عَلَي قَلْبِكَ﴾[5] همينطور هم برميداريم ما داديم در قلبت گذاشتيم ما هم برميداريم مواظب باش كه برابر ميل اينها قرآن را تفسير نكني و فتوا ندهي ﴿وَلَئِن شِئْنَا لَنَذْهَبَنَّ﴾ با اين «نون» تأكيد ثقيله ﴿بِالَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ ثُمَّ لاَ تَجِدُ لَكَ بِهِ عَلَيْنَا وَكِيلاً﴾ هيچ عاملي نميتواند نعمتِ از دست رفته را برگرداند ﴿إِلَّا رَحْمَةً مِن رَّبِّكَ﴾ رحمت الهي همانطوري كه ابتدائاً به شما علم را عطا كرده است انتهائاً هم ممكن است كه اين علم شما را حفظ بكند يا اگر فراموشتان شده دوباره برگرداند پس حدوث نعمت يك شكر دارد، دوام نعمت شكر ديگر دارد اگر كسي متنعّم است اين دائماً بايد شاكر باشد براي اينكه حفظ نعمت هم نعمتِ جديد است و شكر جديد ميطلبد براي هر نعمت شكر است آنگاه فرمود: ﴿وَلَئِن شِئْنَا لَنَذْهَبَنَّ بِالَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ ثُمَّ لاَ تَجِدُ لَكَ بِهِ عَلَيْنَا وَكِيلاً﴾ كه دفاع بكند اين جريان ﴿إِلَّا رَحْمَةً مِن رَّبِّكَ﴾ كه احتمال اينكه استثنا منقطع باشد هست يعني مربوط به حدوث ميشود آن وقت يعني آن نعمت را به تو نداديم مگر اينكه رحمت الهي نصيب تو شده است اگر به گذشته بزنيم كه محذوف است احتمال استثناي منقطع است و اگر به اين اخير بزنيم اين از راهي هم ميتواند استثنا متّصل باشد و اگر به وكيل بخورد ميشود استثناي منقطع هيچ وكيل مدافعي نداري مگر رحمت، خب رحمت ما كه وكيل مدافع تو نيست از طرف تو وكالت ندارد كه رحمت ما يك فيض ابتدايي است اين همان بيان نوراني امام سجاد(سلام الله عليه) است كه در صحيفه آمده «مِنَّتُكَ ابْتِدَاءٌ» أو «نِعَمكَ ابتِدَاء»[6] خدايا هر نعمت و منّتي كه تو دادي ابتدايي است مسبوق به استحقاق نيست كه ما بگوييم قبلاً ما چنين كاري كرديم مستحقّ نعمت بوديم، خب اگر قبلاً يك كار خيري كرديم آن هم منّت و نعمت اوست اين نعمت را مستند بكنيم به آن نعمت معنايش اين است كه تو دو نعمت به ما دادي مگر اوّلي براي خود ما بود پس «مِنَّتُكَ ابْتِدَاءٌ» يا «نِعَمُكَ ابتدِاء» ﴿إِنَّ فَضْلَهُ كَانَ عَلَيْكَ كَبِيراً﴾ اين بزرگيِ فضل هم در ابتداست، هم در استدامه است آنگاه باز دربارهٴ عظمت قرآن به اين صورت ميفرمايند، خب.
چون فضاي مكّه همان فضاي معارضه و مبارزه با قرآن كريم بود ﴿قُل لَّئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنسُ وَالْجِنُّ عَلَي أَن يَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لاَ يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَلَوْ كَانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِيراً﴾ در سورهٴ مباركهٴ «هود» بخشي از آيات تحدّي گذشت چه اينكه در سورهٴ مباركهٴ «بقره» هم گذشت ذات اقدس الهي اول به كتابي مثل قرآن تحدّي فرمود بعد به ده سوره، بعد به يك سوره. تحدّي معنايش اين است كه دعوت به معارض و مبارز بعد از يك ادّعا مجموعهٴ اين دو امر را ميگويند تحدّي اگر كسي ادّعايي نداشته باشد ادّعاي نبوّتي، رسالتي، امامتي، خلافتي نداشته باشد سخن از تحدّي نيست ادّعا داشته باشد دعوتي نداشته باشد سخن از تحدّي نيست چيزي بايد بياورد بگويد من اين را آوردم من فلان سِمت را دارم از طرف خدا يك كار خدايي را هم بايد نشان بدهد تا مردم بتوانند استدلال كنند بگويند آن يكي مؤيّد به اين دوّمي است اين دوّمي كه از خداست پس آن هم كه ميگويي درست ميگويي، اگر كسي ادّعايي دارد كه من از طرف خدايم بايد يك كار خدايي نشان بدهد كاري كه از ديگران ساخته نيست معلوم است كار خداست تا اين كار خدا برهان بشود بر او، چرا؟ براي اينكه، اينكه كار خداست يعني ثابت شد كه اين ممكن نيست بشر بتواند مثل اين انجام بدهد اين يك، و خدا هم كه حكيم است و مدبّر است، مدير است، مصلحتدان است اين دو، كارِ خود، پيام خود، نامهٴ خود را به دست غير فرستادهٴ خود نميدهد اين سه، اين براهين نشان ميدهد كه اگر كسي ادّعاي نبوّت كرد و يك كار خدايي انجام داد يعني كاري را كه براي خداست خدا انجام داد و به او داد گفت اين را ببر به مردم نشان بده خب اين ميشود برهان تام بر نبوّت او، چرا؟ براي اينكه اين ادّعا ميكند ميگويد من از طرف خدا آمدم اين ادّعا يك امر غير عادي است عقل ميگويد خداي سبحان بشر را آفريده الا ولابد بايد بشر را هدايت كند قانون بشري به درد بشر نميخورد قانون الهي مربّي و مدير بشر است فقط بايد قانون الهي باشد اصل ضرورت وحي اين را عقل ميفهمد اما اينكه اين شخص پيامبر است اين دليل عقلي ندارد اين با كمك معجزه و يا نصّ قبلي حل ميشود چون جزئيات جايي نيست كه عقل راه داشته باشد عقل ميگويد «النبوّة ضرورية لا ريب فيها» اما زيد نبيّ است يا عمرو نبيّ است اين را كه عقل نميفهمد كه، اگر معجزه آورد راه عقلي باز است، اگر نصّ پيامبر معصومِ قبلي بود آن پيامبر به صورت قاطع تنصيص كرد كه فلان شخص پيامبر است اين هم ثابت ميشود يا نصّ معصوم نصّ قطعي نه ظاهري يا نصّ قطعي يا معجزه، خب حالا معجزه فرقش با علوم غريبه چيست اين يك، سِحر است شعبده است جادوست طلسم است رياضت است كهانت است، قيافت است اين قيافهشناسي اين آثارشناسي اينها همهشان جزء علوم غريبهاند فرق جوهري اعجاز با اين علوم غريبه چيست اينها را علوم عقلي به عهده دارد اين يك، چه تلازمي هست بين اينكه كسي معجزه بياورد و دعواي او حق باشد اين را كتابهاي عقلي به عهده دارند دو، اين يك فصل ديگر است چرا هر كس معجزه آورد ادّعاي او مقبول است؟ اينها را كتابهاي عقلي به عهده دارند اما آنچه كه تفسير به عهده دارد اين است كه قرآن معجزه است و معجزه رسول است و رسول ادّعاي نبوّت كرده است پس رسول ادّعاي او حق است. قرآن كريم گاهي به اصل كتاب، به مثل كتاب تحدّي ميكند ﴿فَلْيَأْتُوا بِحَدِيثٍ مِثْلِهِ﴾[7] يا در همين آيه ﴿عَلَي أَن يَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ﴾ در آن بخشهاي پاياني قرآن كريم دارد كه ﴿فَلْيَأْتُوا بِحَدِيثٍ مِثْلِهِ﴾ اينجا هم دارد كه ﴿عَلَي أَن يَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ﴾ وقتي آوردن مثل قرآن مستحيل شد در سورهٴ مباركهٴ «هود» آمده كه ﴿فَأْتُوا بِعَشْرِ سُوَرٍ مِثْلِهِ مُفْتَرَيَاتٍ﴾[8] شما ده سوره مثل اين بياوريد گفتند وقتي تحدّي به ده سوره شد و آنها عاجز شدند فرمود: ﴿فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِن مِثْلِهِ﴾[9] پس اول مثل قرآن، بعد ده سوره بعد يك سوره به يك آيه تحدّي نشده كه اگر شما در نبوّت پيامبر شك داريد يك آيه مثل قرآن بياوريد يك آيه معجزه نيست يك سوره معجزه است چه اينكه ده سوره تحدّي شده چه اينكه كلّ قرآن تحدّي شده، خب.
اينكه فرمود بياوريد كاري را كه بشر محال است بتواند انجام بدهد ميشود كارِ الهي بايد معقول باشد يعني محال عقلي نباشد چون محال عقلي لا ذات است، ممتنع است شيء نيست و تحت قدرت قرار نميگيرد مثل اينكه دو دوتا بشود پنجتا آنجا كه به اجتماع نقيضين و امثال ذلك برميگردد محال عقلي است فرق محال عقلي و محال عادي چيست اين را هم علوم عقلي به عهده دارد كه محال عقلي تحت اعجاز نيست محال عادي و عرفي تحت معجزه است و معجزه با علوم ديگر فرق دارد اين دو فصل و هر كه معجزه آورد ادّعاي او حق است اين فصل سوم. اجمالاً فرق معجزه با علوم ديگر اين است كه علوم ديگر فن است، حرفه است منتها اينها علوم قريبهاند كه ما داريم با «قاف» مثل فقه و اصول و تفسير و اينها، آنها علوم غريبه با «غين»اند وگرنه آنها موضوع دارند، محمول دارند، مسئله دارند، مبادي دارند، معلم دارند، شاگرد دارند، كتاب دارند منتها نافع نيست در جامعه هم مقبول نيست و مطرود است سِحر علم است، شعبده علم است، جادو علم است، ارتباط با ارواح علم است، ارتباط با جنها علم است، كِهانت علم است، قيافت علم است، اين علوم خاصّي كه جزء مكاسب محرّمه است آنها همهشان علوماند موضوع دارند، محمول دارند، مسئله دارند، مبادي دارند، معلم دارند، شاگرد دارند الآن هم يك عدّه دنبال اينها هستند اينها همهشان علماند هر چه علم شد راهِ فكري دارد اگر موضوع و محمول و مسئله و مبادي دارد راهِ فكري دارد يعني قابل انتقال است اما معجزه راه فكري ندارد مثلاً به وجود مبارك عيساي مسيح بگويند چه كار بكنيم كه مُرده زنده بشود؟ ميگويد اين به كار نيست به ذكر و فوت و دَم و اينها نيست اين به قداست روح وابسته است من بگويم «قُم بإذن الله» زنده ميشود ديگران هم بگويند نه، ما چيز مفهوم خاصّي نداريم. وجود مبارك موساي كليم اين عصا را بزند به سنگ دوازده چشمه ميجوشد ديگري اين كار را بكند نميجوشد اين راه فكري ندارد اين به قداست روح وابسته است، به جلال و عظمت روح وابسته است، به طهارت روح وابسته است اين مطلبي نيست كه بگويد من اينطور كردم و عصا زدم به سنگ و دوازده چشمه ﴿فَانْفَجَرَتْ مِنْهُ اثْنَتَا عَشْرَةَ عَيْناً﴾[10] اينها نيست. فرق اساسي علوم غريبه با معجزه اين است كه آنها علم است قابل انتقال است راهِ فكري دارد اين به قداست روحِ وليّ وابسته است اين جزء علوم نيست اگر كسي بخواهد نبيّ بشود فقط از راه ﴿اللّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسَالَتَهُ﴾[11] نبيّ ميشود اين با درس و بحث كسي پيامبر نميشود كه، خب.
حالا وجود مبارك پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) شده نبيّ و ادّعا كرد كه من از طرف خدا آمدم از طرف خدا آمدن محال عادي است محال عقلي نيست تو از كجا ميداني اين خواستههاي نفساني نيست، از كجا ميداني القائات شيطاني نيست، از كجا ميداني تمثّلات ديگر نيست، از كجا ميداني كه اين وحي الهي است؟ بايد يك شاهد بياوريد شاهدش هم اين است كه كتاب او و امضاي او به دست من است خب اگر نامهٴ او به دست من است اين نامه را كه به دست هر كسي نميدهد كه اين نامه، نامهٴ خداست «بلا ريب» و خدا هم حكيم است ميداند كه اين نامه به دست هر كسي باشد مردم به دنبال او حركت ميكنند جز به معصوم به احدي نخواهد داد وگرنه اين اغواست اينها را هم علوم عقلي به عهده دارد كه هر كس معجزه آورد الا ولابد اگر مدّعي نبوّت است كه نبيّ است، اگر مدّعي امامت بود كه امام است، چرا؟ براي اينكه ميگويد مستقيماً اين امضاي خداست، نامهٴ خداست، كلام خداست ميگوييد نه، همهٴ بشر روي زمين جمع بشويد مثل اين بياوريد من كه يك نفرم و درس نخوانده شما همهٴ درس خواندههايتان جمع بشويد يك سوره مثل اين بياوريد، خب پس معلوم ميشود اين نامه، نامهٴ خداست و ذات اقدس الهي نامهٴ خود را به غير معصوم نخواهد داد براي اينكه غير معصوم «يَجُرّ النار الي غُرصه» و اين بايد مردم را «يدعوا الناس الي الله» باشد بنابراين اين تلازم عقلي هست بين اينكه كسي پيام خدا را به همراه داشته باشد و اينكه ادّعاي او درست است وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود من اين كتاب را آوردم جن و انس جمع بشوند مثل اين نميتوانند بياورند «لا يقال» ما نتوانستيم حالا از جن كه خبر نداريم خيليها هستند كه با جن ارتباط دارند و از آنها خبر دارند ما بيخبريم الآن با اينكه عصر، عصر علم نيست عصر اينگونه از علوم نيست جنگيرها فراواناند جن فراوان است مؤمن دارد، كافر دارد خيليها با خيلي از اينها مربوطاند رابطه دارند «لو كان لَبان» تجرّد آنها هم در حدّ تجرّد عقلي انسان نيست آنها مكلّفاند مؤمن و كافر دارند پيغمبر دارند ولي پيغمبر آنها از جنس خود آنها نيست در قرآن كريم راجع به اينكه اينها انبيا دارند آمده فرمود ما جن و انس همه را مورد سؤال قرار ميدهيم ميگوييم كه در برابر دستورهاي الهي چه كرديد؟ بعضيها پاسخ مثبت ميدهند، بعضيها پاسخ منفي آنها مكلّفاند، آنها ايمان دارند، آنها كافر دارند، مؤمن دارند و اينها اما از آنها كسي پيامبر نقل نشده كه به حدّ نبوّت برسد جنّي داشتيم كه يهودي بودند در سورهٴ مباركهٴ «احقاف» فرمود اينها آمدند قرآن را شنيدند گفتند ما ﴿سَمِعْنَا كِتَاباً أُنزِلَ مِن بَعْدِ مُوسَي﴾[12] بعد از تورات يك كتاب ديگري آمده رفتند ساير جنّيها را خبر كردند آنها بعضي ايمان آوردند بعضي گفت در بين ما كساني بودند كه ﴿لَن يَبْعَثَ اللَّهُ أَحَداً﴾[13] آنها خيال ميكردند ديگر كسي پيامبري نخواهد آمد بعد از موساي كليم آنها حسابشان جداست مؤمنينشان كاري با آدم ندارند كفار البته مزاحمت فراهم ميكنند مثل كفار انسان وقتي انسان نتواند مثل قرآن بياورد جن به طريق اُولي و از طرفي هم «لو كان لبان» بنابراين اما اينكه ملائكه را در ذيل مطرح نكرده براي اينكه ملائكه سركشي ندارند، تمرّد ندارند و از طرف ديگر هم ملائكه مثل جن و انس مكلّف نيستند كه مورد خطاب باشند اين ﴿فَبِأَيِّ آلاَءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ﴾[14] هم تثنيه است، ﴿لَّئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنسُ وَالْجِنُّ﴾ هم تثنيه است سخن از ملائكه نيست براي اينكه اينها ﴿لاَ يَعْصُونَ اللَّهَ مَا أَمَرَهُمْ وَيَفْعَلُونَ مَا يُؤْمَرُونَ﴾[15] ﴿لاَ يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُم بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ﴾[16] اند، معصوماند سركشي ندارند، مطيعاند آنها يك امر و نهي تشريعي اينچنيني داشته باشند نيستند، بهشت و جهنم اينچنيني داشته باشند نيستند لذا چه در بخش پاياني سورهٴ مباركهٴ «ذاريات» كه فرمود: ﴿مَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ﴾[17] از جن و انس سخن به ميان آمده در سورهٴ مباركهٴ «الرحمن» آن ترجيعبندش از جن و انس خبر داده، در سورهٴ «اسراء» اين تحدّي از جن و انس خبر داده و مانند آن، خب.
پرسش:...
پاسخ: بله، شهداي خودتان را بياوريد به اينها ميگويد به اينها يعني به بتپرستها ميگويد كه غير خدا هر كه شاهد صحنهٴ شماست بياوريد ببينيم چه كار ميتواند بكند به اين بتپرستها ميگويد وگرنه خود ملائكه را مورد خطاب قرار نميدهد براي اينكه ملائكه حامل وحياند همانها ﴿نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ ٭ عَلَي قَلْبِكَ﴾[18] ، همانها ﴿بِأَيْدِي سَفَرَةٍ ٭ كِرَامٍ بَرَرَةٍ﴾[19] هستند اين صُحف قيّمه، كتاب قيّمه را ﴿بِأَيْدِي سَفَرَةٍ ٭ كِرَامٍ بَرَرَةٍ﴾ تنظيم كردند خود آنها شاهدند، خب.
اين مجموعه هست اما حالا چندتا شبهه مطرح است و آن اين است كه اين آدرسهايي كه ذات اقدس الهي قدم به قدم مشخص كرده است فرمود: ﴿مَا كُنتَ بِجَانِبِ الطُّورِ﴾[20] ، ﴿مَا كُنتَ بِجَانِبِ الْغَرْبِيِّ﴾[21] ، ﴿وَمَا كُنتَ ثَاوِياً فِي أَهْلِ مَدْيَنَ﴾[22] ، ﴿وَمَا كُنتَ لَدَيْهِمْ إِذْ يُلْقُونَ أَقلاَمَهُمْ﴾[23] اين ﴿مَا كُنتَ﴾، ﴿مَا كُنتَ﴾ شايد ـ معاذ الله ـ دروغ باشد ما كه خبر نداريم، ما كه خبر نداريم وجود مبارك پيامبر دارد ميگويد كه خدا به من فرمود تو در اين صحنهها نبودي ولي قضيه از اين قبيل است.
پاسخش اين است كه غالب اين آدرسهايي كه ذات اقدس الهي داده براي انبياي ابراهيمي است يك، قصص انبياي ابراهيمي در تورات و انجيل موجود بود براي علما و احبار و رُهبان آنها مشخص بود دو، گاهي در همين زمينههاي احكام و حِكم وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) كه مطلبي ميفرمود به علماي يهود و مسيحيها مخصوصاً يهود خطاب ميكرد كه آن توراتهاي خطّي آن روز كه چاپ نبود كه اين توراتهاي خطّي كه شما احتكار كرديد در خانههايتان گذاشتيد در بياوريد ببينيد همين حرفي كه من ميگويم در آن هست يا نه؟ ﴿قُلْ فَأْتُوا بِالتَّوْرَاةِ فَاتْلُوهَا إِن كُنْتُمْ صَادِقِينَ﴾[24] ما كه اصلاً در عمر تورات نديديم، انجيل نديديم، خط نميشناسيم خدا هم فرمود: ﴿لاَ تَخُطَّهُ بِيَمِينِكَ﴾[25] به حسب ظاهر اصلاً وجود مبارك حضرت معلوم نبود كه نامه را از آن طرف بالا بگيرد يا از اين طرف پايين اين نامه اوّلش كجاست، آخرش كجاست، بالايش كجاست، پايينش كجاست كسي كه اُمّي باشد كه هيچ نميداند كه فرمود ما كه اصلاً خط ننوشتيم، خط نديديم، كتاب نديديم ولي اين كتابها را شما در اتاقهايتان پنهان كرديد در بياوريد بخوانيد ديگر ﴿قُلْ﴾ به اينها بگو ﴿فَأْتُوا بِالتَّوْرَاةِ فَاتْلُوهَا إِن كُنْتُمْ صَادِقِينَ﴾ ما قصههاي قبل از نوح را نگفتيم تا شما بگوييد ما هم كه نميدانيم ما آنچه را كه در كتابهايتان نوشته براي ابراهيم را گفتيم، براي موسي را گفتيم، مادرش را گفتيم، مريم را گفتيم، پسرش را گفتيم اينها را گفتيم اينها هست ديگر در كتابهايتان ديگر يداً به يد به شما رسيده، سينه به سينه به شما رسيده ما هم كه از اينها هيچ خبري نداشتيم خب اينها را چرا در نميآوريد؟ اگر اين حرفهايي كه وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) دربارهٴ مريم، دربارهٴ عيسي، دربارهٴ موسي، دربارهٴ شعيب(سلام الله عليهم اجمعين) فرمود كمي خلاف بود آنها فوراً تورات را در ميآورند ميگفتند نه خير اينطور ديگر است «علي رئوس الأشهاد» اينها را اعلام كرده آن قسمتهايي كه در دسترس نبود ماقبل تاريخ بود فرمود ما آنها را براي شما نگفتيم مثل اين خاوردور، باختردور اينها را نگفتند در بحثهاي قبل هم داشتيم كه برخيها خيال ميكنند جاي پرورش انبيا خاورميانه است خير خاوردور مثل خاورميانه است، باختردور مثل خاورميانه و باخترميانه است هيچ جا بشر نيست مگر اينكه رهبر الهي آنجا رفته حالا يا امام بود يا پيغمبر بود يا اولواالعزم بود يا غير اولواالعزم بود ﴿إِنَّمَا أَنتَ مُنذِرٌ وَلِكُلِّ قَوْمٍ هَادٍ﴾[26] ، ﴿لَقَدْ بَعَثْنَا فِي كُلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً﴾ كه ﴿أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَاجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ﴾[27] ممكن نيست آن طرف آب، اين طرف آب بشر باشد و رهبري الهي شامل حالش نشود در چند جاي قرآن ذات اقدس الهي فرمود ما قصص بعضيها را براي شما نگفتيم ﴿مِنْهُم مَن قَصَصْنَا عَلَيْكَ وَمِنْهُم مَن لَمْ نَقْصُصْ عَلَيْكَ﴾[28] نه اينكه انبيا فقط در خاورميانه بودند فلاسفه در باختر، شرق و غرب همهجا جاي انبياست اگر چهارتا حرف علمي در خاوردور يا باختردور هست اينها هم از بركات همان انبيايي است كه بود آنجا، خب منتها ما آنها را نقل نكرديم براي اينكه سندي براي ارائه نداريم بگوييم آن طرف آبهاي اقيانوس اطلس پيامبري بود و قومي بود و عذاب شد نميتوانيم بگوييم ﴿فَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانْظُرُوا كَيْفَ كَانَ﴾[29] ، ﴿كَيْفَ كَانَ﴾ اين را در خاورميانه ميتوانيم بگوييم، ميتوانيم بگوييم اين دوتا قريهاي كه ما هلاك كرديم سرِ راهتان است وقتي ميخواهيم برويد شام ﴿إِنَّهُمَا لَبِإِمَامٍ مُّبِينٍ﴾[30] امام اين بزرگراه را ميگويند سرِ راهتان است برويد تحقيق كنيد اما آن طرف اقيانوس كبير پيامبري بود و مردمي بودند و عذاب شدند ما چه بگوييم نه اقيانوسپيما بود نه آنها ميآمدند نه شما ميرفتيد لذا فرمود: ﴿مِنْهُم مَن قَصَصْنَا عَلَيْكَ وَمِنْهُم مَن لَمْ نَقْصُصْ عَلَيْكَ﴾ لذا نه از نظر زمين آنچه كه در دسترس بود گفته آنها را نگفته، نه از نظر زمان آنچه كه قبل از طوفان نوح بود نفرموده، آنچه كه دورتر بود آن طرف آب غرب يا شرق بود نفرموده قسمت مهم همين انبياي خاورميانه همين 25 و 26 نفري كه در اين محدوده ذكر ميكردند.
پرسش: داستان هابيل و قابيل چطور؟
پاسخ: فرموده آنها به عنوان قصه نبود آن طليعه . است كتابي در آنجا نبود براي وجود مبارك حضرت آدم كتابي نبود او فقط براي يك عده قصه را شرح بدهد اين قصهها هم ديگر ﴿فَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانْظُرُوا كَيْفَ كَانَ﴾[31] در آن نبود كه برويد ببينيد چه چيزي بود قومي بودند و ما عذاب كرديم و هلاك كرديم و اينها در آن نبود.
غرض اين است كه آنچه را كه ذات اقدس الهي فرمود جريان انبياي ابراهيمي بود و اينها مدوّن بود در تورات و در انجيل در عهدين و در اختيار آنها بود و همين را احتكار كرده بودند در بخشهايي از احكام فقهي فرمود اينكه ما الآن فتوا ميدهيم كه بايد فلان كس را تعزير كرد يا حد زد اين در تورات شما هم هست اين را در بياوريد ببين همين هست يا نيست، خب اين كسي كه اصلاً ذات اقدس الهي فرمود در كتاب نديدي، معلّم نديدي، خط نديدي، خط ننوشتي، بلد نيستي بالا و پايين خط چيست از آن طرف بخواني يا از اين طرف بخواني همهٴ علوم را بلدي اما اينكه گفته ميشود اينها در زيارت جامعه و امثال جامعه بگوييم «شهداء دار الفناء» اين هم معجزه است ديگر الآن دو آيه در سورهٴ مباركهٴ «توبه» بود كه بحثش گذشت فرمود هر كاري ميكنند تو ميبيني ﴿قُلِ اعْمَلُوا فَسَيَرَي اللّهُ﴾ اين «سين»، «سين» تسويف نيست «سين» تحقيق است ﴿فَسَيَرَي اللّهُ عَمَلَكُمْ وَرَسُولُهُ﴾ هر كاري كه انسان در خلوت و جلوت ميكند وجود مبارك پيغمبر ميبيند در آيهٴ ديگر هم دارد ﴿وَالْمُؤْمِنُونَ﴾[32] كه ائمه(عليهم السلام) هم ميبينند همين است ديگر، خب اين با بدن خودش حضور فيزيكي ندارد اما ميفهمد ما داريم چه كار ميكنيم كسي كه حضور فيزيكي ندارد و ميبيند الآن هم حضور فيزيكي در جريان گذشته ندارد ولي «شهداء دار الفناء» است آنها هم مثل همين آيه معجزهٴ اينها را نشان ميدهد، علم غيبي اينها را نشان ميدهد.
به هر تقدير فرمود: ﴿لَّئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنسُ وَالْجِنُّ عَلَي أَن يَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لاَ يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَلَوْ كَانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِيراً﴾ اين جريان صرفه را هم اين عبارت را آورديم كه روز ديگر نياوريم. مرحوم شيخ مفيد(رضوان الله عليه) در كتاب شريف اوائل المقالات في المذاهب و المختارات كه براي مرحوم شيخ مفيد(رضوان الله عليه) است در اين چاپ جديد كه مقدمهٴ مبسوطي هم دارد صفحهٴ هيجده عنوانش اين است «القول في جهة اعجاز القرآن و أقول» اين فرمايش مرحوم شيخ مفيد است «إنّ جهة ذلك هو الصرف مِن الله تعالي لأهل الفصاحة و اللسان عن المعارضة للنبيّ(ص) بمثله في النظام عند تحديده لهم و جعل انصرافهم عن الإتيان بمثله و إن كان في مقدورهم دليلاً علي نبوّته» مرحوم شيخ مفيد(رضوان الله عليه) نظر شريفشان اين نيست كه معجزهٴ قرآن فقط از نظر فصاحت و بلاغت است آن معجزات غيبي را نظر ندارد اين معجزات لفظي را ميفرمايد ممكن است مقدور آنها باشد ولي همين كه مقلّبالقلوب اينها را منصرف كرده و جلوي اينها را گرفته اين معجزه است گاهي انسان اعراض ميكند كاري ندارد، گاهي اعتراض ميكند نِق ميزند هر فعلي هم انجام نميدهد، گاهي اعراض نيست يك، اعتراض نيست دو، معارضه است معارضه اين است كه در عرض او يك دليل ديگر بياورد اينها را لابد در منطق خوانديد كه يا نقض است يا معارضه است يا جدل و اِتيان به مثل. در منطق اين سه راه هست اما اينجا يك اعراض است، يك اعتراض، يك معارضه، معارضه راه سوم است معارضه آن است كه درگير است در عرض كارِ او يك كار ديگري ميكند در عرض حرف او يك حرف ديگر ميزند اين در بين عرب رايج بود افراد فراواني بودند كه در سبعهٴ معلّقه و غير سبعهٴ معلّقه اينها معارضاتي داشتند بخشي را مرحوم شيخ مفيد(رضوان الله عليه) نقل كرده بخشي را هم زمخشري در كشّاف القمه با امريء القيس معارضهٴ ادبي داشت، حرثبنحنظلي با عمروبنكلثوم معارضهٴ ادبي داشت، جرير با فرزدق آن معارضهٴ معروف را داشتند اين معارضه يك چيز معروفي بود.
فرمود اگر شما در معجزه بودن اين كتاب شك داريد معارضه كنيد يعني مثل اين بياوريد اين را ميگويند معارضه ولي در جريان تحدّي و امثال ذلك سخن از صرفهٴ مرحوم مفيد و امثال مفيد نيست براي اينكه مرحوم مفيد كه قائل نيست اينها علم غيب داشتند ولي نياوردند اين صرفه در همان بخش كوتاه فصاحت و بلاغت است.
«و الحمد لله ربّ العالمين»