87/07/30
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر/سوره اسراء/آیه 82 الی 85
﴿وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَرَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ وَلاَ يَزِيدُ الظَّالِمِينَ إِلَّا خَسَاراً﴾﴿82﴾﴿وَإِذَا أَنْعَمْنَا عَلَي الْإِنسَانِ أَعْرَضَ وَنَأي بِجَانِبِهِ وَإِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ كَانَ يَئُوساً﴾﴿83﴾﴿قُلْ كُلٌّ يَعْمَلُ عَلَي شَاكِلَتِهِ فَرَبُّكُمْ أَعْلَمُ بِمَنْ هُوَ أَهْدَي سَبِيلاً﴾﴿84﴾﴿وَيَسْأَلُونَكَ عَنْ الرُّوحِ قُلْ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّي وَمَا أُوتِيتُمْ مِنْ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِيلاً﴾﴿85﴾
بعد از اينكه فرمود قرآن هدايت است براي همهٴ مردم برابر آيه سورهٴ مباركهٴ «بقره» كه ﴿شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِي أُنْزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ هُديً لِلنَّاسِ﴾[1] براي همهٴ مردم لكن در بخشهايي از قرآن كريم فرمود اين ﴿هُديً وَبُشْرَي لِلْمُؤْمِنِينَ﴾[2] است، ﴿رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ﴾ است و شفا براي مؤمنين است مشابه آنچه كه در سورهٴ مباركهٴ «فصلت» آمده، در سورهٴ مباركهٴ «فصلت» آيه 44 اينچنين است ﴿قُلْ هُوَ لِلَّذِينَ آمَنُوا هُديً وَشِفَاءٌ وَالَّذِينَ لاَ يُؤْمِنُونَ فِي آذَانِهِمْ وَقْرٌ﴾ معلوم ميشود ايمان و كفر به اختيار خود آدم است عدهاي با حُسن اختيار خود از قرآن بهره ميبرند ميشود ﴿هُديً وَبُشْرَي لِلْمُؤْمِنِينَ﴾ عدهاي با سوء اختيار خود از قرآن استفاده نميكنند ميشود ﴿وَلاَ يَزِيدُ الظَّالِمِينَ إِلَّا خَسَاراً﴾ هر دو را، هر دو كار را به خود افراد نسبت ميدهد كه يك عده ايمان آوردند و بهره بردند، يك عده ظلم ورزيدند و خسارت ديدند آنگاه درباره همين ظالماني كه خسارت ديدند فرمودند اگر ما نعمت ظاهري هم به اينها بدهيم اينها ﴿أَعْرَضَ وَنَأي بِجَانِبِهِ﴾ نعمت باطني داديم ظلم ورزيدند، نعمت ظاهري داريم اعراض كردند همينهايي كه از قرآن اعراض كردند ﴿إِذَا أَنْعَمْنَا عَلَي الْإِنسَانِ أَعْرَضَ وَنَأي بِجَانِبِهِ﴾ به جاي شكر نعمت كفران نعمت را پيشه ميگيرند.
بنابراين اين گروه هم از نعمت معنوي بهرهٴ صحيح نميبرند هم از نعمت مادي، چه اينكه مؤمنان هم از نعمت معنوي بهره ميبرند چون ﴿هُديً وَبُشْرَي لِلْمُؤْمِنِينَ﴾[3] است هم از نعمت مادي وقتي مؤمن نعمت مادي نصيبش شد ميگويد ﴿هذَا مِن فَضْلِ رَبِّي﴾[4] بنابراين اين چهار قِسم را قرآن كريم به صورت مشروح و مبسوط بيان كرده نعمت ظاهري، نعمت باطني عدهاي از نعمت ظاهري و نعمت باطني بهره ميبرند ميشوند مؤمن، عدهاي هم از نعمت باطني خود را محروم ميكنند، هم از نعمت ظاهري بهرهٴ سوء ميبرند ميشوند ظالمين و كافرين بعد از اينكه اين عناصر محوري بحث را خوب شرح داد آنگاه فرمود: ﴿كُلٌّ يَعْمَلُ عَلَي شَاكِلَتِهِ﴾ كه اين تنوين آن مضافاليه را نشان ميدهد يعني كلّ واحد از مؤمنين و كافرين، كلّ واحد از عادلان و ظالمان اينها ﴿يَعْمَلُ عَلَي شَاكِلَتِهِ﴾ و مشخص شد كه اين شاكله، شاكلهٴ ايمان و كفر به وسيلهٴ خود انسان ساخته ميشود آنكه به وسيله ذات اقدس الهي ساخته شد شاكلهٴ فطرت توحيدي است هم «كلّ مولود يولد علي الفطرة»[5] را تعيين ميكند، هم آيه سورهٴ مباركهٴ «روم» اين را تأييد ميكند كه ﴿فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا﴾[6] هم آيه سورهٴ مباركهٴ «شمس» تشريح ميكند كه ﴿وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا ٭ فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا﴾[7] هم ادلهٴ ديگر.
بنابراين اين شاكلهٴ ايمان و كفر دستساز خود انسان است وگرنه آنچه را كه خداي سبحان آفريد فطرت توحيد است و لاغير يك شاكلهٴ ديگري است كه آن شاكله هم متنوّع و مختلف است، هم اختلافش منشأ بركت است و آن در اثر استعدادهاي گوناگون است چون بالأخره بشر نيازمند به علوم فراوان است يك و فنون متعدّد است دو و هيچ بشري به تنهايي جامع همهٴ علوم و همهٴ فنون باشد نيست اين سه، پس اختلاف ضروري است چهار، اين اختلاف رحمت است بعضي بايد استعداد علمي داشته باشند بعضي استعداد عملي، بعضي استعداد اجرايي داشته باشند بعضي استعداد قضايي علوم هم مختلف است بعضي بايد مستعدّ علوم تجربي باشند بعضي مستعدّ علوم تجريدي، علوم تجربي هم شُعب فراوان دارد علوم تجريدي هم شعب فراوان دارد اين اختلاف استعدادها زمينه براي فراگيري علوم متعدّد، فنون متعدّد، صنايع متعدّد، حرفههاي متعدّد است اين عين رحمت است اينكه گفته شد «الناس معادن كمعادن الذّهب والفضّة»[8] آنچه كه به اين معنا برميگردد يعني به اختلاف استعداد، به اختلاف گرايشها، به اختلاف سليقهها نعمتي است براي اينكه تساوي در اينجا هم نقص است هم زيانبار اگر همهٴ بشرها گرايش به علمِ طب ميداشتند همه ميشدند طبيب در عين حال كه طب محترم است و طبيب محترم مع ذلك اين عين نقص بود براي اينكه ساير حرفهها ميماند اگر همه مهندس بشوند ساير حرفهها ميماند، همه روحاني بشوند ساير حرفهها ميماند، همه اديب بشوند ساير حرفهها ميماند هم علوم انساني بايد رشتههاي گوناگون داشته باشد، هم علوم تجربي، هم علوم تجريدي آنجا كه اختلاف هست و رحمت است در عين حال كه به مبادي قابلي و شرايط خاص مرتبط است استنادشان به ذات اقدس الهي نه تنها مشكلي ندارد رحمت است اين روايت را مرحوم كليني(رضوان الله عليه) در روضهٴ كافي يعني جلد هشت كافي كه بخش پاياني كافي است آنجا اين روايت را نقل كرده كه «الناس معادن كمعادن الذّهب والفضّة» آنگاه انبياي الهي آمدند اين معادن را اِثاره ميكنند ثوره يعني شكفتن، اثاره يعني شكوفا نمودن كار انبياي الهي آن است كه «يُثِيرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ الْعُقُولِ» كه در خطبهٴ اول نهجالبلاغه است ثوره ميكنند، شكوفا ميكنند، شكفته ميكنند اين استعدادها را به فعليّت ميآورند تا اينها آن استعدادهاي شكفتهشان را وقتي به فعليّت رسيده ديدند دوباره برگردند يك خدمت متقابلي به ادلهٴ نقلي بكنند يعني انبيا(عليهم السلام) اين استعدادها را شكوفا كردند «يُثِيرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ الْعُقُولِ» شد طبق خطبهٴ اول نهجالبلاغه علما كه آن دفينههاي عقليشان به فعليت رسيد به خدمت روايات و آيات ميروند «يثيروا دفائن النقول» ميشود اين مجتهدان فراواني كه از يك آيه يا يك روايت چندين حكم فقهي استفاده ميكنند اينها مردان الهياند كه «اثارنا دفائن النقول» الآن شما ميبينيد بخش وسيع مكاسب مرحوم شيخ با يك روايه عروهٴ واثقي حل شده است در جريان بيع فضولي و هر كتاب فقهي فَحل ديگري را سر بزنيد همين طور است يك روايت را وقتي به دست مرحوم صاحب جواهر داديد به دست مرحوم آخوند داديد، به دست مرحوم شيخ داديد اينها «يثيروا لنا دفائن النقول» اين همه مطالب را از همين روايت در آوردند ديگر اين «رُفِع عن امّتي تسع»[9] بيش از يك خط نيست اين همه مطالب عميق برائت اصول را همه از همين يك خط در آوردند ديگر اين ميشود «يثيروا لنا دفائن النقول» متقابلاً دوباره همان روايات يك سلسله دفائن عقول آنها را اثاره ميكند همين شيخ انصاري وقتي خدمت يك آيه يا يك روايت ميرود به بركت آنها آن دفينههايي كه در درونِ درون او نهادينه شده است ميبينيد شكوفا ميشود كه ديگر آن روايت نميتواند يك طلبهٴ مبتدي را شكوفا كند اين تعامل متقابل عقل و نقل كه گاهي «يثيروا لنا دفائن العقول» ميشود، گاهي «يثيروا لنا دفائن النقول» ميشود الي يوم القيامه ادامه دارد، خب اينها همهاش بركت است اينگونه از استعدادهاي مختلف را به ذات اقدس الهي اسناد دادن عين رحمت است بگويند چرا اين شخص ذوق شعري دارد فلان شخص ذوق شعري ندارد بسيار خب، حالا عكس كرديم مگر از نظر جهانبيني مشكل حل شد زيد به جاي عمرو شاعر شد، عمرو به جاي زيد مهندس شد «الكلام، الكلام» همه مهندس بشوند تساوي است ولي نقص، همه اديب باشند تساوي است ولي نقص، كمال در همين تفاوت است حالا علل و عوامل قابلي نقش دارند خانواده نقش دارد، غذا نقش دارد، شير نقش دارد، محيط دبستان و دبيرستان نقش دارد، محيط جامعه نقش دارد آنها مبادي قابلياند اينها هيچ مشكلي نيست اينها را به مبادي قابلي نسبت بدهيم صحيح است، به مبدأ فاعلي اسناد بدهيم صحيح است چون هيچ كدام جبر و اكراهي را به همراه ندارد بالأخره اين شخص اديب است ديگر كسي او را مجبور نكرده كه در مدح كساني شعر بگويد كه در روايات آمده «احثوا في وجوه المدّاحين التراب»[10] خب اين هم ميتواند دعبل خزايي بشوند، اين هم ميتواند مانند مدّاحان ديگر بشود اگر كسي طبيب شد اگر كسي مهندس شد راه براي حلال و حرام هر دو طرف به روي او باز است بنابراين اختلاف استعداد اگر شاكله به اين معنا باشد گرچه مبادي قابلي بياثر نيستند اما اسناد اينها به ذات اقدس الهي نه تنها نقص نيست رحمت است كه «الناس معادن كمعادن الذّهب والفضّة»[11] ولي دربارهٴ ايمان و كفر هرگز شاكلهٴ كسي كفر نيست و هرگز كسي ظالماً يا كافراً خلق نشده «كل مولودٌ يولد علي الفطرة»[12] سورهٴ مباركهٴ «روم» اين است، سورهٴ مباركهٴ «شمس» اين است آيات فراوان اين است در همان بخشهاي ديگر همين سورهٴ مباركهٴ «اسراء» كه آياتش قبلاً خوانده شد آنها هم تشريح ميكند كه هيچ كسي در كارگاه الهي مورد ستم قرار نميگيرد ﴿وَلاَ يُظْلَمُونَ فَتِيلاً﴾ اين يك چيز مختصري كه انسان با دو انگشت خود اين را مفتول ميكند اين را ميگويند فَتيل فرمود به همين اندازه كسي ستم نميشود يا به اندازهٴ قِطمير آن پوست نازك روي هستهٴ خرما كسي ستم نميشود در همين سورهٴ مباركهٴ «اسراء» كه آياتش قبلاً خوانده شد آيه 71 و 72 اين بود ﴿يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ فَمَنْ أُوتِيَ كِتَابَهُ بِيَمِينِهِ فَأُولئِكَ يَقْرَءُونَ كِتَابَهُمْ وَلاَ يُظْلَمُونَ فَتِيلاً ٭ وَمَن كَانَ فِي هذِهِ أَعْمَي فَهُوَ فِي الْآخِرَةِ أَعْمَي وَأَضَلُّ سَبِيلاً﴾ خودش را كور كرده ما همه را بصير خلق كرديم ولي اين خودش را عمداً نابينا كرده.
فتحصّل شاكلهٴ هيچ كسي جز فطرت توحيد نيست منتها يك عده اين شاكلهٴ توحيدي را دفن ميكنند ميشود ﴿قَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا﴾[13] يعني «دسَّسها» يعني تدسيس كرده يعني دسيسه كرده يعني اين فطرت الهي را كه امانت بود بين اغراض و غرايز دفن كرده يك مُشت خاك كه غريزه و شهوت و غضب روي آن ريخته آن بيچاره را زنده به گور كرده و الآن حرف هوا را ميزند نه حرف فطرت را آن وقت آن هميشه در عذاب است و هويّت اصلي و شناسنامه انسان هم همان است اينها عوارضي است كه روي مهمانهايي هستند كه آن به صاحبخانه ستم كردند و بعد اينكه روي فطرت آمده شاكلهٴ انسان شده حالا يا كفر است يا ظلم است يا هر چه باشد. اما آن شاكله به معني اختلاف استعداد كه بخشي از روانشناسي او را تأمين ميكند اين هم نعمت الهي است و هم اسنادش به مبادي قابلي محذوري ندارد و اسنادش هم به ذات اقدس الهي «فيما يرجعوا الي الايجاد» محذوري ندارد براي اينكه اين رحمت است و كرامت است و عنايت است و نظم عالَم مربوط به آن است.
پرسش:...
پاسخ: بله، بهرهمند ميشود ولي هر كسي برابر استعداد خودش مسئول است خدا غريق رحمت كند بعضي از مشايخ ما را ميفرمودند گاهي ممكن است عالِمي براي رضاي خدا مهاجرت كند به روستايي آنجا مسائل شرعي را بگويد، نماز جماعت بخواند، احكام بگويد، مناقب اهل بيت را بگويد، روضهٴ سيدالشهداء(سلام الله عليه) را بخواند و در قيامت از خيلي از اينهايي كه در حوزهها هستند و ناني دارند و نامي جلو بيفتد اين بيان نوراني حضرت امير(سلام الله عليه) كه در آخر نهجالبلاغه است ناظر به همين بخش است ديگر فرمود: «الْغِنَي وَالْفَقْرُ بَعْدَ الْعَرْضِ عَلَي اللَّهِ»[14] چه كسي جلو است چه كسي دنبال است امروز كه معلوم نميشود امروز بله، بعضيها شهرتي دارند در حوزهها دارند سرِ زبانها هستند نامي دارند، ناني دارند اين معيار نيست فرمود چه كسي توانگر است و چه كسي تهيدست در روز حساب مشخص ميشود «الْغِنَي وَالْفَقْرُ بَعْدَ الْعَرْضِ عَلَي اللَّهِ» اين استعدادش همين قدر بود روحاني روستا شد تا آخر هم با طهارت زندگي كرد اما ديگري نه، استعداد بيشتري داشت به حسب ظاهر در حوزه بود و مشكل داشت اينها معيار نيست اينها آزمون الهي است خداي سبحان هر كسي را هر اندازه نعمت داد، استعداد داد همان اندازه پاسخ ميخواهد، همان اندازه حسابش را بررسي ميكند و اين هم نعمت است همان بزرگواري كه عرض كرد از شاگردان مرحوم آخوند بود در آمل وقتي نصيحت ميكرد ميفرمود اگر همهٴ اين روحانيون مثل من باشند با اينكه خيلي متواضع بود چون جزء برجستهترين علماي شهر بود شاگرد مرحوم آخوند بود خيلي هم مورد فرمود اگر مثل فلان كس باشد اسم خودش را ميبرد خب چه كسي برود روستا؟ چه كسي برود در فلان شهر؟ حالا اگر همه شما شديد علامه طباطبايي شما در حوزه بمانيد فقط تأليف كنيد و تدريس ديگر مشكل جامعه را حل نميكنيد جامعه به وسيله همين سخنرانان و ائمه جمعه و جماعات و نويسندگان مقالات و اينها متديّناند بارها به عرضتان رسيد كاري كه همين مُعمّمين و روحانيون كردند و ميكنند احدي در اين مملكت نكرد و نميكند الآن اين كشور هفتاد ميليون جمعيت دارد ما خيلي خوشباور باشيم يك ميليون از اين مردم دينشان را به وسيلهٴ قرآن و روايات دارند يعني تحقيق كردند آيات را بررسي كردند جوامع روايي را بررسي كردند، كتب اربعه را بررسي كردند محقّقانه شدند مسلمان آن 69 ميليون دينشان را از شماها دارند ميگويند عالِم ما گفته، امام جماعت ما گفته، امام جمعه ما گفته، خطيب ما گفته، حسينيه شنيديم، مسجد شنيديم اين سرمايه را همين روحانيت به مردم داده و ميدهد اين سرمايه مهمترين منبع و ذخيرهٴ اين مملكت است در جنگ جهاني اول آمدند ايران را كوبيدند هر چه خواستند گرفتند ما ايرانيها هم تقديم كرديم در جنگ جهاني دوم آمدند كوبيدند از ما هر چه خواستند هفده شهر، هفده شهر تقديم كرديم در اين كودتاي ننگين 28 مرداد 1332 چهار ساعته اوضاع ايران را عوض كردند ما ايرانيها هر چه خواستند تقديم كرديم، چرا؟ براي اينكه حسينيه و مسجد و روحانيّت و مرجع مطرح نبود اما وقتي انقلاب اسلامي شد و امام شد و مراجع شدند و دين و اسلام شد مردم از مسجد و حسينيه در آمدند هر چه خواستند جز خواري و ذلّت چيزي نصيبشان نشد الآن بيش از چندين كشور جهان همين آمريكا پايگاه نظامي دارد ديگر خيليها بردهاند گرچه نظام بردهداري به حسب ظاهر رد شد ولي در معنا بردهاند تنها كشوري كه اين آمريكا را با همهٴ جلال و شكوهش تو دهني كرد و به تعبير امام، امام فرمود آمريكا غلطي نميتواند بكند اينها هم گفتند غلطي نميتواند بكند و جلويش را گرفتند همين كشور بود ديگر سرمآيه اين كشور همين حسينيه و مسجدند ديگر اين را روحاني دارد انجام ميدهد حالا اگر كسي استعدادش متوسط بود اين فقط سطوح را خوانده يا بعضي از سطوح را خوانده بعد رفته روحاني مسجدي شده، حسينيه شده اين يك نور است نميشود گفت حالا چون استعدادش كم بود در حوزه نماند مثلاً به جايي نرسيد خداي ناكرده به او ظلم شده خب اگر او هم مثل بعضي از اين مراجع بود كه او در قم ميماند ديگر آن حسينيه و مسجد صاحب نداشت.
بنابراين اين اختلافها رحمت است ما هر اندازه كه خدا به ما داد با او درست تا كنيم اهل سعادتيم ذات اقدس الهي كه از ما بيش از آن مقداري كه داد نميخواهد كه ديگر نميگويد شما آن سؤال و جوابي كه با شيخ انصاري دارد يا با بحرالعلوم دارد كه با ما ندارد كه اين اختلاف از مقدّسترين چيزهاست اين يكي از مصاديق «اختلاف امّتي رحمة» است اگر شاكله به اين معنا باشد اين حق است اين را در عين صحّت استنادش به علل و عوامل قابلي اسنادش به ذات اقدس الهي محذوري ندارد.
پرسش: مرجع ضمير به خدا برميگردد؟
پاسخ: ﴿كُلٌّ يَعْمَلُ عَلَي شَاكِلَتِهِ﴾ كه نه، شاكلهٴ او را شاكلهٴ او را حال چه كسي داد؟ خودش ساخت اسنادش شاكله به كل عيب ندارد شاكلهٴ اوست اين شاكله را خودش ساخت اگر ايمان و كفر باشد البته در ايمان توفيقش هم بايد به خدا اسناد داد اصل هدايتش هم كه انذار كتاب است به خدا اسناد داد قبولش براي اين است نكولش براي خود ظالم است قبولش براي مؤمن است. اما اگر شاكله به معناي اختلاف استعداد باشد شاكلهٴ اوست اما بر اساس ﴿مَا بِكُم مِّن نِّعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ﴾[15] به ذات اقدس الهي اسناد دارد فرمود نعمت شما را او داده اينچنين نيست كه شما خودتان داشته باشيد و هكذا آن طايفه از نصوصي كه دارد «الأرواح جنود مجنّدة فما تعارف منه ائتلف فما تناكر منها اختلف»[16] ميبينيد در فضاي جامعه، در فضاي حوزه، در فضاي دانشگاه دوتا دانشجو يا دوتا طلبه يا دوتا كاسب و پيشهور وقتي به يكديگر رسيدند مثل اينكه ساليان متمادي با هم بودند و مأنوساند و زود أليف يكديگر مآلف يكديگر ميشوند يك وقت است كه ساليان متمادي دوتا مغازهدار كنار هم هستند اما با هم ارتباط ندارند اينگونه از الفتها بله، اينها هم در عين اسنادشان به مبادي قابلي اسناد اينها به ذات اقدس الهي هم محذوري ندارد براي اينكه اينها هيچ كدام جبري را به همراه ندارد، كفري را به همراه ندارد، ظلمي را به همراه ندارد بالأخره بشر بايد با هم انجمني، محفلي، هيأتي داشته باشند با هم كار بكنند بعضيها با بعض بيشتر مأنوساند، بعضيها با بعض كمتر مأنوساند اينگونه از نصوص را با شاكله هماهنگ كردن و به ذات اقدس الهي اسناد دادن هم محذوري ندارد.
فتحصّل «أن هاهنا اموراً» يك قِسم ايمان و كفر است شاكلهٴ همه را فطرت توحيدي بايد دانست به ذات اقدس الهي منسوب است اين ايمان و كفر بعدي به حُسن اختيار يا سوء اختيار خود افراد است.
امر دوم درباره اختلاف استعدادها و گرايشهاست يكي اديب است يكي شاعر است يكي خوشنويش است، يكي خوشآهنگ است همانطوري كه صورتها يكسان نيست سيرتها هم يكسان نيست اين هم در عين استناد به مبادي قابلي اسنادشان به مبدأ فاعلي به نام ذات اقدس الهي هيچ محذوري ندارد براي اينكه سبب كمال است.
قِسم سوم هم همان تعارف ارواح است و تناكر ارواح است و گرايش ارواح با هم است و گريز ارواح با هم است آن هم در عين استناد به مبدأ قابلي اسنادشان به ذات اقدس الهي محذوري ندارد چون هيچ كدام از اينها جبري، كفري، ظلمي، اكراهي، اضطراري را به همراه ندارد اين ميتواند ﴿كُلٌّ يَعْمَلُ عَلَي شَاكِلَتِهِ﴾ باشد كه اين تنوينش هم تنوين عوض از مضافاليه باشد با اينكه ذات اقدس الهي در همين سورهٴ مباركهٴ «اسراء» آيه 71 و 72 فرمود: ﴿وَلاَ يُظْلَمُونَ فَتِيلاً﴾ در كلّ نظام اصلاً ظلم نيست در معاد به احدي ظلم نخواهد بود آنجا گاهي ميفرمايد: ﴿وَلاَ يِظْلِمُ رَبُّكَ أَحَداً﴾[17] كه نكره در سياق نفي است گاهي به صورت نفي جنس ميفرمايد: ﴿لاَ ظُلْمَ الْيَوْمَ﴾[18] اليوم جا براي ظلم نيست آنكه قادر است يعني ذات اقدس الهي كه عادل محض است، ديگران كه ظالم بودند ﴿خُذُوهُ فَغُلُّوهُ﴾[19] دامنگيرشان شد اينها الآن دستشان بسته است آنكه ظالم بود امروز توانا نيست آنكه تواناست كه هميشه عادل بود و هست لذا به صورت نفي جنس فرمود: ﴿لاَ ظُلْمَ الْيَوْمَ﴾ اليوم ظلم نيست اينچنين است، خب.
بعد فرمود: ﴿قُلْ كُلٌّ يَعْمَلُ عَلَي شَاكِلَتِهِ﴾ اما جريان اينكه غير از چهارده نفر(عليهم الصلاة و عليهم السلام) ميتوانند معصوم باشند يا نه؟ اين سؤالات و جوابها چون قبلاً گذشت عصمت يك مَلكهٴ اختياري است انسان ميتواند معصوم باشد آن امامت است و نبوّت است و رسالت است كه پُستهاي كليدي است ﴿اللّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسَالَتَهُ﴾[20] آنها كسبي نيست ولي عصمت كسبي است ميتوان غير از اين ذوات مقدس را معصوم دانست وجود مبارك قمر بنيهاشم، وجود مبارك زينب كبرا(سلام الله عليهما) بعضي از اعضاي اهل بيت را ميشود معصوم دانست منتها همانطوري كه نبوّت مراتبي دارد، رسالت مراتبي دارد نبوّت مراتي دارد عصمت هم مراتبي دارد عصمت منحصر به آن چهارده نفر نيست و امامت هست كه برابر ﴿اللّهُ أَعْلَمُ﴾ تقسيم ميشود نبوّت اينچنين است، رسالت اينچنين است اما عصمت اينطور نيست آياتي نظير ﴿يُضِلُّ اللَّهُ مَن يَشَاءُ وَيَهْدِي مَن يَشَاءُ﴾[21] از سورهٴ مباركهٴ «بقره» تا ساير سُوَر چندين بار بحث شد.
اما دربارهٴ روح اين روح تاكنون مقداري محلّ بحث قرار گرفت هم روحالقُدُس محلّ بحث قرار گرفت برابر سورهٴ مباركهٴ «مائده» كه ﴿وَأَيَّدْنَاهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ﴾[22] هم ﴿رُوحاً مِنْ أَمْرِنَا﴾[23] كه در بعضي از سُوَر گذشته محلّ بحث قرار گرفت هم تا حدودي آيه سورهٴ مباركهٴ «حجر» كه ﴿نَفَخْتُ فِيهِ مِن رُّوحِي﴾[24] محلّ بحث قرار گرفت اما ساختار اساسي روح كه آيا روح قبلاً موجود بود وقتي بدن به نصاب استعداد رسيد به او تعلّق ميگيرد يا نه، در همين حوزهٴ بدن موادّ اوّليهاش تشكيل ميشود با تحوّل جوهري روح پديد ميآيد؟ اين دوتا مبناي مهم را بالأخره بايد در خلال آيات آن مقداري كه بحثهاي قرآني طرح ميكند در سورهٴ مباركهٴ «مؤمنون» انشاءالله خواهد آمد كه ظاهرش همين است كه روحِ انساني سابقهٴ ماديّت داشت در اثر تحوّلاتي كه خداي سبحان اِعمال كرده است همين امرِ مادّي يك امر ماوراي مادي شد همين طبيعي فراطبيعي شد فرمود اين نطفه بود، علقه شد، مضغه شد، عِظام شد، ﴿فَكَسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْماً﴾ شد، ﴿ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقاً آخَرَ﴾[25] ما او را چيز ديگر كرديم همان را چيز ديگر كرديم اين با حركت جوهري و جسمانيةالحدوث و روحانيةالبقا و اينها هماهنگ است اما آن آياتي كه بخشي در سورهٴ مباركهٴ «حجر» بود بخشي هم در سورهٴ مباركهٴ «سجده» و «فصلت» و اينها ميآيد كه فرمود: ﴿وَنَفَخْتُ فِيهِ مِن رُوحِي﴾[26] اين با حرفِ ديگران هماهنگتر است كه روح قبلاً موجود بود با آن روايات «خَلق الله الأرواح قبل الأجساد»[27] با آنها هماهنگ است كه روح قبلاً موجود بود هر بدني به نصاب روحيابي كه رسيد يكي از آن ارواح را ذات اقدس الهي به اين افاضه ميكند حالا آن بحثهاي عميق عقلي مربوط به كتابهاي معقول است ولي آن مقداري كه آيات با يكديگر هماهنگ بشود بايد انشاءالله در بحثهاي تفصيلي حل بشود منتها بخشي مربوط به همين آيه است، بخش قابل توجّهاش مربوط به آيه سورهٴ مباركهٴ «مؤمنون» است كه دارد ﴿ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقاً آخَرَ﴾[28] .
«و الحمد لله ربّ العالمين»