درس تفسیر آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

87/07/27

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: آيات 82 تا 84 سوره اسراء

 

﴿وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَرَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ وَلاَ يَزِيدُ الظَّالِمِينَ إِلَّا خَسَاراً﴾ ﴿وَإِذَا أَنْعَمْنَا عَلَي الْإِنسَانِ أَعْرَضَ وَنَأَي بِجَانِبِهِ وَإِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ كَانَ يَئُوساً﴾ ﴿قُلْ كُلٌّ يَعْمَلُ عَلَي شَاكِلَتِهِ فَرَبُّكُمْ أَعْلَمُ بِمَنْ هُوَ أَهْدَي سَبِيلاً﴾

 

چون سوره ي مباركه ي «اسراء» در مكه نازل شد و يكي از عناصر مهم و محوري مسائل مكه جريان وحي و نبوّت بود در اين سوره گاهي به صورت ﴿إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ يَهْدِي لِلَّتي هِيَ أَقْوَمُ﴾[1] از قرآن نام مي‌برد، گاهي به صورت ﴿لَّئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنسُ وَالْجِنُّ عَلَي أَن يَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ﴾[2] نام مي‌برد، گاهي هم به صورت ﴿وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ﴾. عنايت فرموديد كه قرآن اگر شفاست دارويي تجويز مي‌كند كه آن دارو باعث شفا و درمان مي‌شود و دارو مسبوق به داء و درد است و درد هم مسبوق به علل و عواملي است كه منشأ پيدايش مرض‌اند قرآن كريم همه ي اين امور را يكي پس از ديگري ذكر كرد چه چيزي باعث مرض است و چه چيزي داروي درمان است و چه اثري براي شفابخشي آن داروست همه ي اينها را مشخص كرد فرمود فلان كار مرضِ اخلاقي است، فلان كار مرض سياسي است، فلان كار مرض اعتقادي است اگر درباره ي نفاق و شرك و امثال ذلك فرمود: ﴿فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزَادَهُمُ اللّهُ مَرَضاً﴾[3] يا اگر ضعف ايمان را برابر آيه سوره ي «احزاب» مرض دانست فرمود: ﴿إِذْ يَقُولُ الْمُنَافِقُونَ وَالَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَرَضٌ﴾[4] و اگر مشكلات اخلاقي را مرض دانست فرمود: ﴿فَيَطْمَعَ الَّذِي فِي قَلْبِهِ مَرَضٌ﴾[5] و اگر گرايشهاي مشئوم و نارواي سياسي را مرض دانست فرمود: ﴿فَتَرَي الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَرَضٌ يُسَارِعُونَ فِيهِمْ يَقُولُونَ نَخْشَي أَن تُصِيبَنَا دَائِرَةٌ﴾[6] عده‌اي در بين مسلمانها بودند به حسب ظاهر مسلمان بودند مي‌گفتند ما چرا رابطه‌مان را با مشركين قطع كنيم شايد نظام اسلامي شكست خورد، شايد اوضاع برگشت و دوباره مشركين فاتح شدند چرا ما اين وسطها آسيب ببينيم همه ي اين مرضهاي سياسي، اعتقادي، اخلاقي را در آيات گوناگون مشخص كرد كه فلان كار مرضِ اعتقادي است، فلان كار مرض سياسي است، فلان كار مرض اخلاقي است بعد درمان اينها را در آيات ذكر كرد در نتيجه فرمود قرآن شفابخش است ﴿وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ﴾ روايات فراواني هم از اهل بيت(عليهم السلام) در بيان مصاديق اين بيماريها آمده اولاً و درباره ي شفابخشي آيات و سُوَر هم رسيده ثانياً كه آنها را لابد ملاحظه فرموديد روايات فراواني درباره ي اينكه سوره ي مباركه ي «حمد» حالا يك‌بارش يا هفت‌بارش يا هفتادبارش شفابخش است از بيماريهاي گوناگون آن هم تجربه شده است هم دستور ديني است كه فرمود: ﴿وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ﴾. در قبال شفا مرض هست و اين مرض گاهي ممكن است كه به فقدان عضو منتهي بشود، گاهي ممكن است سبب زوال حيات باشد آنجا كه به فقدان بعضي از مجاري ادراكي منتهي مي‌شود فرمود: ﴿صُمٌّ بُكْمٌ عُمْيٌ فَهُمْ لاَ يَعْقِلُونَ﴾[7] با اينكه در سوره ي مباركه ي «نحل» و مانند آن فرمود: ﴿وَاللَّهُ أَخْرَجَكُم مِّن بُطُونِ أُمَّهَاتِكُمْ لاَ تَعْلَمُونَ شَيْئاً﴾ اما ﴿وَجَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَالْأَفْئِدَةَ﴾[8] كه اينها مجاري ادراك‌اند اگر اين مجاري ادراك را انسان به جا به كار نبرد مي‌شود ﴿صُمٌّ بُكْمٌ عُمْيٌ فَهُمْ لاَ يَرْجِعُونَ﴾[9] يك، ﴿فَهُمْ لاَ يَعْقِلُونَ﴾ دو. قرآن شفابخش است انسان را از كَري، از كوري، از نفهمي شفا مي‌دهد اگر كسي راهِ درمان قرآني را طي كرد سميع و بصير و عليم مي‌شود نشد اين مجاري ادراك را از دست مي‌دهد اولاً بعد كم كم از بين مي‌رود ثانياً، اينكه انسان از بين مي‌رود و مي‌ميرد به صورت لازمِ قضيه از سوره ي مباركه ي «انفال» و «يس» برمي‌آيد از سوره ي «انفال» برمي‌آيد كه ﴿اسْتَجِيبُوا لِلّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاكُمْ لِمَا يُحْيِيكُمْ﴾[10] يعني اگر استجابت كرديد زنده مي‌شويد وگرنه مي‌ميريد در سوره ي مباركه ي «يس» كه بارها گذشت بر اساس تقابل اين معنا را فرمود، فرمود: ﴿لِيُنذِرَ مَن كَانَ حَيّاً وَيَحِقَّ الْقَوْلُ عَلَي الْكَافِرِينَ﴾[11] كه اين صنعتي است در ادبيات ملاحظه فرموديد كه گاهي چهار چيز را كه مي‌خواهند ذكر بكنند يك در بين ذكر مي‌كنند براي اينكه آن مقابل مشخص است فرمود انسان يا زنده است يا كافر يعني انسان يا زنده است يا مُرده، انسانِ زنده يا مؤمن است يا كافر اما ديگر نفرمود انسان يا زنده است يا مُرده، زنده يا كافر است يا مؤمن فرمود انسان يا زنده است يا كافر يعني كافر مُرده است ديگر ﴿لِيُنذِرَ مَن كَانَ حَيّاً وَيَحِقَّ الْقَوْلُ عَلَي الْكَافِرِينَ﴾ كافر در مقابل زنده است انسان يا زنده است يا كافر وگرنه كافر مُرده است ديگر و منظور از اين حيات، حيات انساني است ديگر. اگر كافر در مقابل مؤمن نيست در مقابل زنده است معلوم مي‌شود زنده همان مؤمن است و مُرده همان كافر است. اين بياني كه از سوره ي مباركه ي «انفال» يك، از سوره ي مباركه ي «يس» دو، به خوبي استنباط مي‌شود در بيانات نوراني حضرت امير(سلام الله عليه) در نهج‌البلاغه در چند جا آمده فرمود عالِم بي‌عمل «فَالصُّورَةُ صُورَةُ إِنْسَانٍ وَ الْقَلْبُ قَلْبُ حَيَوَانٍ... وَ ذلِكَ مَيِّتُ الْأَحْيَاءِ»[12] اين در زنده‌ها حركت مي‌كند ولي در حقيقت مُرده است. در جريان امر به معروف و نهي از منكر آنجا هم همين تعبير را دارد فرمود كسي كه نه با زبان، نه با قلم، نه با مال، نه با جان به هيچ وجه امر به معروف و نهي از منكر نمي‌كند «وَ ذلِكَ مَيِّتُ الْأَحْيَاءِ» جاي سوم هم باز در نهج‌البلاغه هست ظاهراً كه ان‌شاءالله اگر شد فرصت بود فردا آن سه قسمت نوراني نهج‌البلاغه را از رو بخوانيم دوتا خطبه است و يكي كلمات قصار حضرت است آن كلمات قصار ظاهراً شماره 374 است آنجا همين تعبير را دارد كه «وَ ذلِكَ مَيِّتُ الْأَحْيَاءِ»، خب پس اگر كسي معالجه نكند كم كم مجاري ادراكي را از دست مي‌دهد اولاً، رفته رفته حيات انساني را از دست مي‌دهد ثانياً، اين معناي شفابودن قرآن از يك سو، حيات‌بخشي قرآن هم از سوي ديگر دارو بودن قرآن هم از سوي سوم. در بحثهاي قبل هم آن خطبه‌هاي نوراني حضرت امير(سلام الله عليه) كه فرمود: «دَوَاءَ دَائِكُمْ»[13] همين است. قرآن در مرحله ي اول دواست، در مرحله ي دوم اگر كسي دارو را عمل بكند و نسخه هم بكند شفاست، در مرحله ي سوم انسان را حيات مي‌بخشد زنده مي‌كند هم مُحيي است به قرينه ي سوره ي مباركه ي «انفال» كه فرمود: ﴿اسْتَجِيبُوا لِلّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاكُمْ لِمَا يُحْيِيكُمْ﴾[14] ، هم شافي است به قرينه همين آيه و هم مُداوي است به قرينه آن تعبيرات حضرت امير(سلام الله عليه) كه فرمود: «دَوَاءَ دَائِكُمْ» اين نظم طبيعي محفوظ است انسان كه بيمار شد اول دارو مصرف مي‌كند بعد شفا پيدا مي‌كند بعد حياتش را باز مي‌يابد، خب. ﴿وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَرَحْمَةٌ﴾ وقتي شفا شد بعد از شفا البته رحمت است ديگر مرض‌زدايي كه شد آن كمالات و سلامتها يكي پس از ديگري افاضه مي‌شود اما براي كسي كه به قرآن معتقد باشد و عمل بكند و اگر ـ معاذ الله ـ پشت به قرآن بكند بيمار مي‌شود اولاً، بيماري او افزوده مي‌شود ثانياً، مي‌ميرد ثالثاً «وَ ذلِكَ مَيِّتُ الْأَحْيَاءِ» كه فرمود: ﴿وَلاَ يَزِيدُ الظَّالِمِينَ إِلَّا خَسَاراً﴾. آن‌گاه درباره افراد به اين صورت ذكر فرمود، فرمود بعضيها اين‌چنين‌اند ﴿وَإِذَا أَنْعَمْنَا عَلَي الْإِنسَانِ﴾ اين به صورت قضيه في‌الجمله است نه مطلق استقرا داشته باشد كه جميع افراد انسان اين‌طورند به قرينه ي آيات ديگر كه فرمود بعضيها هستند كه وقتي ما به اينها نعمت داديم شاكرند ﴿هذَا مِن فَضْلِ رَبِّي﴾[15] مي‌گويند، ﴿لِيَبْلُوَنِي ءَأَشْكُرُ أَم أَكْفُرُ﴾[16] مي‌گويند انبيا اين‌طورند، اوليا اين‌طورند، مؤمنين اين‌طورند اما برخيها اين‌چنين‌اند ﴿إِذَا أَنْعَمْنَا عَلَي الْإِنسَانِ﴾ نعمت اگر بالقول المطلق در قرآن كريم ذكر بشود همراه با قرينه نباشد همان نعمت ولايت است كه ﴿الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي﴾[17] در ذيل اين آيه ي ﴿لَتُسْأَلُنَّ يَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِيمِ﴾[18] آ‌ن بيان نوراني امام است كه فرمود: «نحن النّعيم»[19] نعمت عندالاطلاق نعمت ولايت است اما نعمتهاي خاصّه ارض و سما و شمس و قمر و اينها البته نعمتهاي خاصّه است كه خداي سبحان با قرينه ذكر مي‌كند. در اينجا هم منظور بر اساس سياق و قرينه‌اي كه هست نعمت مادّي است كه فرمود: ﴿وَإِذَا أَنْعَمْنَا عَلَي الْإِنسَانِ أَعْرَضَ وَنَأَي﴾ خب معلوم است كه اين نعمت، نعمت معنوي نيست چون نعمت معنوي انسان را شاكر مي‌كند مي‌گويد ﴿هذَا مِن فَضْلِ رَبِّي﴾[20] از سنخ ﴿صِرَاطَ الَّذِينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ﴾[21] نيست آنكه ﴿صِرَاطَ الَّذِينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ﴾ كه در سوره ي مباركه ي «فاتحةالكتاب» است در سوره ي «نساء» تبيين شده ديگر ﴿مِنَ النَّبِيِّينَ وَالصِّدِّيقِينَ وَالشُّهَدَاءِ وَالصَّالِحِينَ وَحَسُنَ أُولئِكَ رَفِيقاً﴾[22] پس مُنعَم‌عليه كه يكي در سوره ي «نساء» است انبيا و اوليا هستند آنجا اينجا مراد نيست ﴿صِرَاطَ الَّذِينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ﴾ سوره ي «فاتحةالكتاب» هم مراد نيست اين اِنعام هم اِنعام ظاهري و مادي است براي اينكه فرمود ما اگر نعمتي داديم او اِعراض مي‌كند خب اين نعمت، نعمت معنوي كه نيست چون نعمت معنوي باعث اقبال است و نه اعراض. ﴿وَإِذَا أَنْعَمْنَا عَلَي الْإِنسَانِ أَعْرَضَ﴾ به جاي اينكه اقبال بكند روآوري كند به عبادت رو برمي‌گرداند اين اعراض را با جدايي همراه مي‌كند اول رو برمي‌گرداند صحنه ي صورت را برمي‌گرداند بعد كم كم جدا مي‌شود «وَنَأَي» انسان وقتي كه حرفي زد ديگري قبول نكرد صورتش را برمي‌گرداند بعد پهلو مي‌كند بعد پشت مي‌كند «وَنَأَي» يعني «بَعُدَ بجانبه» اين در سوره ي مباركه ي «توبه» گذشت كه آنها كه ﴿يَكْنِزُونَ الذَّهَبَ وَالْفِضَّةَ وَلاَ يُنفِقُونَهَا فِي سَبِيلِ اللّهِ﴾[23] فرمود آنها را به عذاب اليم بشارت بدهيد، چرا؟ چه موقع؟ ﴿يَوْمَ يُحْمَي عَلَيْهَا فِي نَارِ جَهَنَّمَ فَتُكْوَي بِهَا جِبَاهُهُمْ وَجُنُوبُهُمْ وَظُهُورُهُمْ هذَا مَا كَنَزْتُمْ لأَنْفُسِكُمْ فَذُوقُوا مَاكُنْتُمْ تَكْنِزُونَ﴾[24] آنجا بحث گذشت كه اين اسكناسها را يا اين پولها را داغ مي‌كنند به پيشانو و پهلو و پشت مي‌چسبانند اين سه قسمت را داغ مي‌كنند، «كَيْ» داغ كردن در آن بيانات نوراني حضرت امير(سلام الله عليه) هست كه من مجبورم در آخرين بار شما را داغ كنم «فَآخِرُ الدَّوَاءِ الْكَيُّ»[25] همين است «كِيْ» يعني داغ كردن ﴿تُكْوَي بِهَا﴾ يعني داغ مي‌كنم آن شاعر بزرگواري كه گفت «علاج كِي كنمت كآخر الدوا الكي» نه علاج چه موقع كنم يعني بالأخره آدم را داغ مي‌كنند «علاجِ كِيْ كنم» آن وقت به اين حديث نوراني نهج‌البلاغه اشاره كرد «كآخر الدواء الكي» اين در نهج‌البلاغه است فرمود بالأخره آدم را داغ مي‌كنند ديگر در سوره ي مباركه ي «توبه» فرمود ما اين پولها را كه از راه حرام جمع شد و در راه حلال صرف نشد داغ مي‌كنيم به پيشانو و پهلو و پشت اين سرمايه‌دارها مي‌چسبانيم داغ مي‌كنيم ﴿يَوْمَ يُحْمَي عَلَيْهَا فِي نَارِ جَهَنَّمَ فَتُكْوَي بِهَا جِبَاهُهُمْ وَجُنُوبُهُمْ وَظُهُورُهُمْ﴾ سرّ انتخاب اين سه‌جا براي داغ كردن اين است كه وقتي مستمندي، فقيري آبرومندي بيايد اين كسي هم كه وجوه شرعي به عهده ي اوست نمي‌پردازد اول وقتي اين مسائل را ديد او را به كار خير دعوت كردند به مدرسه‌سازي، به درمانگاه‌سازي، به كمك مؤسسات ديني دعوت كردند اول چهره در هم مي‌كشد، ابرو تُرش مي‌كند اثرِ انكار در پيشاني او ظهور مي‌كند بعد كم كم نيم‌رخ برمي‌گردد پهلو مي‌كند بعد هم پشت مي‌كند كه مي‌رود، كه مي‌رود چون با اين سه‌جا بي‌مِهري نشان مي‌دهد همين سه‌جا را داغ مي‌كنند اول پيشانو را داغ مي‌كنند، بعد پهلو را داغ مي‌كنند، بعد پشتش را داغ مي‌كنند ﴿يَوْمَ يُحْمَي عَلَيْهَا فِي نَارِ جَهَنَّمَ فَتُكْوَي بِهَا جِبَاهُهُمْ وَجُنُوبُهُمْ وَظُهُورُهُمْ هذَا مَا كَنَزْتُمْ لأَنْفُسِكُمْ فَذُوقُوا مَاكُنْتُمْ تَكْنِزُونَ﴾[26] اين شخص هم ﴿أَعْرَضَ وَنَأَي﴾ يعني ﴿بَعُدَ بجانبه﴾ اول نيم‌رخ مي‌كند بعد پهلو مي‌كند بعد مي‌رود كه مي‌رود فرمود كجا مي‌رود نه اينكه در متن جامعه نباشد از حق فاصله مي‌گيرد به جاي قربة الي الله، به جاي عبادت و دعا و به جاي انجام وظايف و ترك رذايل به خودكامگي سرگرم مي‌شود پس ﴿وَإِذَا أَنْعَمْنَا﴾ به نعمت مادي بر چنين انساني ﴿أَعْرَضَ وَنَأَي بِجَانِبِهِ﴾ اين درباره ي بعضيهاست البته.

 

پرسش:...

پاسخ: نه، اگر نعمت هدايت باشد كه او مي‌پذيرد كه.

 

پرسش:...

پاسخ: عرضه غير از اِنعام است.

 

پرسش: ﴿إنّا هَدَيْناهُ السَّبِيل﴾[27]

پاسخ: بله، عرضه غير از انعام است يعني به اينها ما داديم او هم پذيرفت اما اين عرضه صِرف دعوت است دعوت كرديم او نيامد ديگر.

 

پرسش: اينكه تمام حجت بشود از جانب خداوند اين نعمت است حالا او نمي‌پذيرد بحث ديگري است.

پاسخ: بله، اِنعام نيست آن عرضه ي نعمت است، عرضه ي نعمت هست ﴿إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ﴾ يعني با هدايت تشريعي نه هدايت ايصال به مطلوب.

 

پرسش: مگر إيصال خداوند نعمت نيست؟

پاسخ: عرضه‌اش يك نعمت است اما به او نرسيد كه به همه اين نعمت عرضه شد بعضيها قبول كردند بعضي نكول اگر اِنعام باشد ﴿أَنْعَمْنَا عَلَي الْإِنسَانِ﴾ باشد ديگر آنجا جاي نكول نيست اما عرضه ي نعمت بله با قبول و نكول همراه است اما اِنعام ديگر پذيرفته شده است ﴿وَإِذَا أَنْعَمْنَا عَلَي الْإِنسَانِ أَعْرَضَ وَنَأَي بِجَانِبِهِ﴾.

 

پرسش:...

پاسخ: براي اينكه هر آيه‌اي دعوت حق است او انكار دارد، معارضه دارد، اعتراض دارد، اعراض دارد همه ي اينها در برابر قرآ‌ن، در برابر فرمان الهي موضع‌گيري است اينها را هضم نمي‌كند مثل اينكه آفتاب مي‌تابد آن كسي كه شب‌كور است آسيب مي‌بيند، مثل اينكه ميوه ي خوب بر دستگاه گوارش عرضه مي‌شود او چون نمي‌پذيرد دادش بلند است، فريادش بلند است هر چه اين ميوه شيرين‌تر و شاداب‌تر باشد آن كسي كه زخم معده دارد دردش بيشتر مي‌شود براي اينكه طبيب يا اين شخص به اين بيمار ميوه ي شيرين داد او نپذيرفت هاضمه‌اش قبول نكرد دردش شروع شد اين گلابي بايد پخته بشود تا آن كسي كه دستگاه گوارشش مريض است از آن استفاده كند خام بخواهد بخورد از آن لذّت ببرد چون زخم اثناعشر دارد دردش شروع مي‌شود آيا گلابي مقصّر است يا ضعف براي آن دستگاه هاضمه ي اوست؟ اين آيات كه داده شده او هضم نمي‌كند چون هضم نمي‌كند در برابر اين موضع مي‌گيرد، اعراض دارد، اعتراض دارد، معارضه دارد دردش زياد مي‌شود، مرضش زياد مي‌شود ديگر، خب اگر كار نداشته باشد كه مرض افزوده نخواهد شد.

 

پرسش:...خب اگر نعمت مادي باشد پس چرا قبول نمي‌كند؟

پاسخ: نه، متن باطن را قبول مي‌كند.

 

پرسش: نعمت مادي؟!

پاسخ: بله، نعمت مادي را قبول مي‌كند ﴿إِذَا أَنْعَمْنَا عَلَي الْإِنسَانِ﴾ ولي به جاي اينكه شاكر باشد كفران دارد نعمت مادي را رد نمي‌كند فرمود: ﴿وَإِذَا أَنْعَمْنَا عَلَي الْإِنسَانِ﴾ به جاي اينكه بگويد ﴿هذَا مِن فَضْلِ رَبِّي﴾[28] رو برمي‌گرداند، اعراض مي‌كند شاكر نيست بي‌جا صرف مي‌كند ﴿أَعْرَضَ وَنَأَي بِجَانِبِهِ﴾ اما همين شخص اگر نعمت الهي از او گرفته بشود به جاي اينكه تضرّع كند، ناله كند، دعا كند نااميد مي‌شود بد و بيراه مي‌گويد براي اينكه اين اصلاً راه گُم كرده است فرمود: ﴿وَإِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ كَانَ يَئُوساً﴾ ما به او شرّ نداديم خير اگر هست براي ماست اين را به صورت متكلّم مع‌الغير به خود اسناد داد فرمود: ﴿أَنْعَمْنَا﴾ نه اينكه ﴿أصبناههم بالشرّ﴾ يا او را ما به شرّ مبتلا كرديم او در اثر بدرفتاري به وِيل شرّ افتاده است كه شرّ با او تماس گرفت ما به او نداديم او خودش به طرف شرّ رفت اين يك، به جاي اينكه در اين حال به رحمت الهي اميدوار باشد و اهل نيايش و دعا باشد اهل يأس و نااميدي است هم «كان» را كه نشانه ي استمرار است ذكر فرمود، هم «يئوس» كه صيغه ي مبالغه است بيان كرد فرمود: ﴿كَانَ يَئُوساً﴾ اين اين‌طوري هست اصلاً، روشش و طريقه‌اش اين است. بنابراين البته اين براي بعضي افراد است بعضي افراد هم وقتي كه مشكلي پيدا كردند ﴿دُعَاءٍ عَرِيضٍ﴾ آن وقت دعا و ناله و لابه و ضجّه ي او بلند است اينها را هم در سوره ي مباركه ي «فصلت» هست اما اينها براي يك گروه ديگر است آنكه در سوره ي مباركه ي «فصلت» هست فرمود وقتي آسيب مي‌بيند ﴿فَذُو دُعَاءٍ عَرِيضٍ﴾ آيه 51 سوره ي مباركه ي «فصلت» اين است ﴿وَإِذَا أَنْعَمْنَا عَلَي الْإِنسَانِ أَعْرَضَ وَنَأَي بِجَانِبِهِ وَإِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ فَذُو دُعَاءٍ عَرِيضٍ﴾ اينها باز بهتر از آن گروه اول‌اند گروه اول با اين گروه دوم مشتركي دارند و آن اين است كه هر دو در حال راه اهل اسراف و اتراف‌اند، اهل اعراض و رو برگرداني از صحنه ي حقّ‌اند و مانند آن، اما تفاوت آن گروه با اين گروه اين است كه آنها ﴿كَانَ يَئُوساً﴾ به جاي اينكه در حال آسيب متوجّه خدا و ناله و دعا و درخواست از ذات اقدس الهي بشوند ﴿كَانَ يَئُوساً﴾ با آن دو تعبير «كان» و «يئوس» كه صيغه ي مباله است اما اينها ﴿فَذُو دُعَاءٍ عَرِيضٍ﴾[29] اعراضي ندارند اما دعاهاي طولاني دارند، ناله دارند بعد در بخشهاي ديگر هم فرمود ما اگر مشكل اينها را حل كرديم نظير آنهايي كه ﴿دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ﴾[30] مشكل اينها را حل كرديم آنها را از دريا نجات داديم ﴿فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَي الْبَرِّ إِذَا هُمْ يُشْرِكُونَ﴾، خب بعضيها پس طريقه‌ها فرق مي‌كند اين انتخاب راه است ديگر در آيه بعد فرمود: ﴿كُلٌّ يَعْمَلُ عَلَي شَاكِلَتِهِ﴾[31] بعضي شاكله‌شان مثل گروه اول است، بعضي شاكله‌شان گروه دوم است، بعضي شاكله‌شان اين است كه اگر نعمتي رسيدند بگويند ﴿هذَا مِن فَضْلِ رَبِّي لِيَبْلُوَنِي ءَأَشْكُرُ أَم أَكْفُرُ﴾[32] بعضي شاكله‌شان اين است كه در تمام حالات يكسان در صرّا و ضرّا به ياد ذات اقدس الهي‌اند در سوره ي مباركه ي «انعام» گذشت كه ما اصلاً يك عده را در فشار مي‌آوريم كه بگويند «يا الله» «﴿أَخَذْنَاهُم بِالْبَأْسَاءِ وَالضَّرَّاءِ لَعَلَّهُمْ يَتَضَرَّعُونَ﴾[33] تا ضَراعت كنند، ضراعت يعني تضرّع چرا اينها ﴿بِالْبَأْسَاءِ وَالضَّرَّاءِ لَعَلَّهُمْ يَتَضَرَّعُونَ﴾ چرا ناله نكردند؟ ناله كردن يعني به درگاه خدا رسيدن، راه برقرار كردن، ارتباط برقرار كردن، كمك خواست ما قدري اينها را فشار داديم كه بگويند «يا الله» ما اينها را نعمت داديم كه بگويند «يا الله» نگفتند اينها دامنگير نقمت شدند در فشار قرار گرفتند كه بگويند «يا الله» نگفتند ﴿أَخَذْنَاهُمْ بَغْتَةً فَإِذَا هُم مُبْلِسُونَ﴾[34] دفعتاً اينها را گرفتيم اينها متحيّرند كه اين از كجا آمده. فرمود ما همه ي راهها را به طرف شما باز كرديم كه يك وقت بگوييد «يا الله» نه در صرّا گفتيد، نه در ضرّا گفتيد ﴿فَأَخَذْنَاهُم بِالْبَأْسَاءِ وَالضَّرَّاءِ لَعَلَّهُمْ يَتَضَرَّعُونَ﴾[35] ، ﴿أَخَذْنَاهُمْ بَغْتَةً﴾ اينكه مي‌گويند ﴿فَتَبْهَتُهُمْ﴾[36] ، ﴿فَتَبْهَتُهُمْ﴾ همين است بهتان را هم كه بهتان مي‌گويند براي اينكه آدم را مبهوت مي‌كند براي اينكه آدم كاري كه نكرده به آدم اسناد مي‌دهند اگر كاري را آدم انجام داده باشد به انسان اسناد بدهند كه انسان مبهوت نمي‌شود كارِ نكرده را كه به آدم اسناد بدهند انسان متحيّر است و مي‌شود مبهوت فرمود آن صحنه ي فشاري كه مي‌آيد چون از راههاي پيش‌بيني نشده مي‌آيد ﴿فَتَبْهَتُهُمْ﴾ براي آنها يك بهتان محسوب مي‌شود براي اينكه اينها پيش‌بيني نمي‌كردند مي‌شود مبهوت. در جريان قيامت هم همين‌طور است ﴿تَأْتِيَهُم بَغْتَةً﴾[37]

 

به هر تقدير اينكه فرمود در سوره ي مباركه ي «فصلت» ﴿وَإِذَا أَنْعَمْنَا عَلَي الْإِنسَانِ أَعْرَضَ وَنَأَي بِجَانِبِهِ وَإِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ فَذُو دُعَاءٍ عَرِيضٍ﴾[38] اين يك گروه ديگرند خب باز اينها خيلي بهتر از آن گروه‌اند آن گروه سوره ي مباركه ي «اسراء» كه محلّ بحث‌اند اينها ﴿كَانَ يَئُوساً﴾ به در و ديوار بد مي‌گويند اما اينها نه خير ﴿فَذُو دُعَاءٍ عَرِيضٍ﴾[39] در حال رنج اهل دعا و نيايش‌اند، در حال گنج ﴿أَعْرَضَ وَنَأَي بِجَانِبِهِ﴾ خب اين خاصيّت براي انسان «بما أنّه انسان» نيست همه‌شان في‌الجمله است نه بالجمله آنجاهايي كه بالجمله است براي جنس است يا براي استقراق است مشخص است آن «الف» و «لام» مشخص است اما اينجا كه في‌الجمله است يعني قضيه موجبه ي جزئيه است يا مهمله است كه در قوّه ي قضيه موجبه جزئيه است اين با بعض سازگار است به دليل تقسيم فرمود: ﴿وَإِذَا أَنْعَمْنَا عَلَي الْإِنسَانِ أَعْرَضَ وَنَأَي بِجَانِبِهِ وَإِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ كَانَ يَئُوساً﴾ يك، اينجا دارد ﴿وَإِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ فَذُو دُعَاءٍ عَرِيضٍ﴾ گروه ديگر. در آن سُوَري كه مربوط به افراد مبتلاي به خطر دريا فرمود: ﴿فَإِذَا رَكِبُوا فِي الْفُلْكِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ﴾[40] اينها واقعاً مي‌گويند «يا الله» براي اينكه اين غبار زدوده مي‌شود در حال خطر انسان مي‌فهمد اين خطر هست بايد هم دفع بشود و دافع خطر هم احدي نيست الا الله براي اينكه انسان در دريا كه دسترسي به كسي ندارد نه هيأت نجات هست، نه هيأت همراه است كسي اطلاع ندارد از وضع آدم بر فرض اطلاع داشته باشد مقهور آن امواج است كسي كه قدرتش مطلق باشد عليمِ مطلق باشد اگر سوار زيردريا شد آنجا آسيب مي‌بيند بداند خدا از حال او آگاه است و بتواند از عمق اقيانوس او را نجات بدهد يك قدرت مطلقه مي‌خواهد ديگر كه هر كسي در هر شرايطي همان زماني كه اين زيردريايي دارد آسيب مي‌بيند آنكه سفينه ي مريخ‌پيما را زير پا دارد آن هم دارد آسيب مي‌بيند هر دو را ذات اقدس الهي علي وِزان واحد مي‌داند ديگر ﴿هُوَ الَّذِي فِي السَّماءِ إِلهٌ وَفِي الْأَرْضِ﴾[41] هم خطرِ سفينه ي مريخ‌پيما را مي‌داند، هم خطر اين زيردريايي را مي‌داند چون ﴿هُوَ الَّذِي فِي السَّماءِ إِلهٌ وَفِي الْأَرْضِ﴾ هر دو را مي‌داند، هر دو را مي‌تواند ﴿دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ﴾ اما فعلاً ما ﴿نَجَّاهُمْ إِلَي الْبَرِّ إِذَا هُمْ يُشْرِكُونَ﴾[42] اين ﴿إِذَا هُمْ يُشْرِكُونَ﴾ با آيه محلّ بحث سازگارتر است كه وقتي كه ﴿أَعْرَضَ وَنَأَي بِجَانِبِهِ﴾ هست چه اينكه با اول سوره ي مباركه ي «فصلت» هم هست كه ﴿إِذَا أَنْعَمْنَا عَلَي الْإِنسَانِ أَعْرَضَ وَنَأَي بِجَانِبِهِ﴾ اين با صدر هر دو آيه سازگار است.

 

پرسش:...

پاسخ: نه.

 

پرسش:...

پاسخ: خب، دو گروه‌اند ديگر لذا فرمود: ﴿كُلٌّ يَعْمَلُ عَلَي شَاكِلَتِهِ﴾[43] هر كسي يك راه خاصّ خودش را دارد تا چه راهي را انتخاب بكند اين غير راه مستقيم، راه ضلالت است كه ﴿هذِهِ سَبِيلي أَدْعُوا إِلَي اللَّهِ عَلَي بَصِيرَةٍ أَنَا وَمَنِ اتَّبَعَنِي﴾[44] ﴿وَلاَ تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِكُمْ﴾[45] آ‌نها راههاي گوناگون است اين راههاي گوناگون هر كدام به جاي خاصّي مي‌رسد ديگر فرمود: ﴿كُلٌّ يَعْمَلُ عَلَي شَاكِلَتِهِ﴾ شاكِله يعني طريقه ديگر حالا موقع اذان است.


[1] اسراء/سوره17، آیه9.
[2] اسراء/سوره17، آیه88.
[3] بقره/سوره2، آیه10.
[4] احزاب/سوره33، آیه12.
[5] احزاب/سوره33، آیه32.
[6] مائده/سوره5، آیه52.
[7] بقره/سوره2، آیه171.
[8] نحل/سوره16، آیه78.
[9] بقره/سوره2، آیه18.
[10] انفال/سوره8، آیه24.
[11] یس/سوره36، آیه70.
[12] نهج البلاغه، صبحي صالح، ج1، ص119.
[13] نهج البلاغه، صبحي صالح، ج1، ص223.
[14] انفال/سوره8، آیه24.
[15] نمل/سوره27، آیه40.
[16] نمل/سوره27، آیه40.
[17] مائده/سوره5، آیه3.
[18] تکاثر/سوره102، آیه8.
[19] بحار الأنوار - ط دارالاحیاء التراث، العلامة المجلسي، ج24، ص52.
[20] نمل/سوره27، آیه40.
[21] فاتحه/سوره1، آیه7.
[22] نساء/سوره4، آیه69.
[23] توبه/سوره9، آیه34.
[24] توبه/سوره9، آیه35.
[25] نهج البلاغه، صبحي صالح، ج1، ص243.
[26] توبه/سوره9، آیه35.
[27] انسان/سوره76، آیه3.
[28] انفال/سوره8، آیه40.
[29] فصلت/سوره41، آیه51.
[30] عنکبوت/سوره29، آیه65.
[31] اسراء/سوره17، آیه84.
[32] نمل/سوره27، آیه40.
[33] انعام/سوره6، آیه42.
[34] انعام/سوره6، آیه44.
[35] انعام/سوره6، آیه42.
[36] انبیاء/سوره21، آیه40.
[37] انبیاء/سوره21، آیه40.
[38] فصلت/سوره41، آیه51.
[39] فصلت/سوره41، آیه51.
[40] عنکبوت/سوره29، آیه65.
[41] زخرف/سوره43، آیه84.
[42] عنکبوت/سوره29، آیه65.
[43] اسراء/سوره17، آیه84.
[44] یوسف/سوره12، آیه108.
[45] انعام/سوره6، آیه153.