درس تفسیر آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

87/07/21

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: آيات 76 تا 81 سوره اسراء

 

﴿وَإِن كَادُوا لَيَسْتَفِزُّونَكَ مِنَ الْأَرْضِ لِيُخْرِجُوكَ مِنْهَا وَإِذاً لاَّ يَلْبَثُونَ خِلاَفَكَ إِلَّا قَلِيلاً﴾ ﴿سُنَّةَ مَن قَدْ أَرْسَلْنَا قَبْلَكَ مِن رُّسُلِنَا وَلاَ تَجِدُ لِسُنَّتِنَا تَحْوِيلاً﴾ ﴿أَقِمِ الصَّلاَةَ لِدُلُوكِ الشَّمْسِ إِلَي غَسَقِ اللَّيْلِ وَقُرْآنَ الْفَجْرِ إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ كَانَ مَشْهُوداً﴾ ﴿وَمِنَ الَّيْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نَافِلَةً لَّكَ عَسَي أَن يَبْعَثَكَ رَبُّكَ مَقَاماً مَّحمُوداً﴾ ﴿وَقُل رَّبِّ أَدْخِلْنِي مُدْخَلَ صِدْقٍ وَأَخْرِجْنِي مُخْرَجَ صِدْقٍ وَاجْعَل لِي مِن لَدُنكَ سُلْطَاناً نَصِيراً﴾ ﴿وَقُلْ جَاءَ الْحَقُّ وَزَهَقَ الْبَاطِلُ إِنَّ الْبَاطِلَ كَانَ زَهُوقاً﴾

 

اين بخش از آيات سوره ي مباركه ي اسراء سه مطلب محوري را به همراه دارد اول بيان توطئه ي مشركان و يهوديان و منافقان، دوم بيان راهِ حق، سوم هم نتيجه.

آن عنصر اوّلي و مطلب اول بيان توطئه‌هاي فرهنگي، نظامي، سياسي، اجتماعي اين سه گروه تبهكار است، مطلب دوم راه‌حلّي است كه خدا ارائه مي‌فرمايد، مطلب سوم اعلام نتيجه است كه اين راه برون‌رفت بود، راهِ صحيح بود و راه مستقيم بود و نتيجه داد و ديگران همين راه را طي كنند.

اما اين توطئه‌هاي چندگانه بخشي از آنها در آيه ي 73 گذشت ﴿وَإِن كَادُوا لَيَفْتِنُونَكَ عَنِ الَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ﴾ كه توطئه فرهنگي بود اصراري داشتند با بهانه‌هايي كه ـ معاذ الله ـ رسول گرامي آنچه را كه از ذات اقدس الهي تلقّي مي‌كند بعضي را كم كند، بعضي را زياد كند، بعضي را تغيير بدهد، بعضي را جابه‌جا كند و مانند آن اين يك توطئه فرهنگي از آن ناكام ماندند دست به توطئه سياسي، نظامي و اجتماعي زدند كه حضرت را از مكه بيرون كنند يا از سرزمين حجاز بيرون كنند اينها توطئه‌ها بود.

مطلب دوم براي حلّ آن توطئه‌ها راه برون‌رفت دستوري است كه ذات اقدس الهي مي‌دهد مي‌فرمايد در برابر نيروهاي مهاجم و قوي شما بايد به يك قدرت لايزالي تكيه كنيد ديگر اگر كسي درصدد نبرد با بيگانه است و دستش خالي است و حق هم با اوست بايد با منشأ حق رابطه داشته باشد و آن دعاست و عبادت كه جامع هر دو همان بندگي است تنها راهي كه انسان مي‌تواند از خطر بيگانه از اين چهار خطري كه ذكر شده است و در اين سوره آمده يعني خطر فرهنگي كه با آدم رابطه داشته باشند فتواي مخالف و مطابق با ميل خودشان بگيرند، تفسير به رأي و مطابق خودشان بگيرند، توجيه مطابق با ميل خودشان بگيرند اين هميشه بود اختصاصي به وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) ندارد در زمان پيغمبر بود، در زمان امام بود، در زمان نايب خاص بود، در زمان نايب عام هم هست اين بيگانه‌ها تلاش و كوشش مي‌كردند كه از رهبران الهي فتواي دلخواه بگيرند نشد تهديد مي‌كردند اين تهديدها الآن هم هست در هر عصر و دوره‌اي هم بود تنها راه‌حلّش همان دعاست و عبادت بالأخره انسان بايد به منشأ قدرت نزديك بشود ديگر اگر «كلمة لا اله الاّ الله حِصني»[1] ، اگر «ولاية علي‌بن‌ابي‌طالب(عليه السلام) حِصني»[2] اينها حِصْن‌اند، دِژند دژبان اينها هم ذات اقدس الهي است براي اينكه اين «ياء» نشان مي‌دهد كه من دژبانم ديگر اگر فرمود: «كلمة لا اله الاّ الله حِصني» قلعه ي من است يعني من حافظم ديگر معنا ندارد كه دژ براي زيد باشد دژبان عمرو باشد كه فرمود اين دژ من است ديگر خب اگر خدا حافظ است كسي نمي‌تواند واردان در آن قلعه را آسيب برساند كه.

مطلب دوم همين بيان راه‌حل است يكي دعاست و يكي عبادت ﴿أَقِمِ الصَّلاَةَ لِدُلُوكِ الشَّمْسِ إِلَي غَسَقِ اللَّيْلِ﴾ اين نمازهاي چهارگانه ﴿وَقُرْآنَ الْفَجْرِ﴾ اين نماز صبح ﴿وَمِنَ الَّيْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نَافِلَةً لَّكَ﴾ نماز شب اين عبادت ﴿وَقُل رَّبِّ أَدْخِلْنِي مُدْخَلَ صِدْقٍ﴾ اين دعا اينها راه‌حل.

فصل سوم هم و عنصر سوم هم مطلب سوم اين بخش هم اعلام نتيجه است ﴿قُلْ جَاءَ الْحَقُّ﴾ يعني تمام اين راهها اثر كرده حق آمده باطل رفته، باطل رفتني است راهِ رفتنش هم همين دعا و عبادت تكيه به قدرت خداي سبحان است اگر كسي بخواهد از خطر بيگانه بِرَهد بايد به يك قدرت قوي‌تري تكيه بكند و آ‌ن قدرت قوي‌تر قدرت الهي است. اين سه مطلب مترتّب متوالي در كنار هم از اين بخش آيات سوره ي مباركه ي «اسراء» استفاده مي‌شود توطئه ي فرهنگي‌اش در بحثهاي سال قبل گذشت كه ﴿وَإِن كَادُوا لَيَفْتِنُونَكَ عَنِ الَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ لِتَفْتَرِيَ عَلَيْنَا غَيْرَهُ﴾[3] هميشه همين‌طور بود جريان شُريح قاضي همين‌طور بود اين در جريان سيّدالشهداء(سلام الله عليه) گفته شد «لا يومك كيومك يا اباعبدالله»[4] شايد در بعضي از اين مباحث مقتلي ملاحظه كرديد آنجا گفته شد كه خب جريان شهادت حضرت و آن‌طور بي‌رحمانه شهيد كردن و سوزاندن خيمه‌ها و غارت كردن اموال و اسارت بردن اين بله، خب مستحضريد در جريان حسين‌بن‌علي در فَخ او هم كمتر از اين نبود منتها حالا او شهرت نداشت لذا در تاريخ ماند وگرنه حسين‌بن‌علي در فَخ از همين ائمه ي زيديه آنها هم به همين سبك مبتلا شدند ديگر و در جريان حمله ي مغول كارهايي شده كه بدتر از كربلا بود شما اين تاريخ جهانگشاي جُويني را كه مطالعه مي‌كنيد مي‌بينيد وقتي مغول وارد اين سرزمين شدند آن روز كه پيك رسمي نبود بعضيها را كُشتند سرهايشان را بُريدند پوست سرشان را كَندند پر از كاه كردند در شهرها گرداندند و همه ي اين فجايع در آن‌ كتاب تاريخ دفن شده اينها كه ديگر ماندني نيست كسي را مُثله كردند، قطعه قطعه كردند دست و پا و اعضاي سر و گردن و اينها را تقسيم كردند مقداري را دَم دروازه ي شيراز آويزان كردند، يك مقدار دمِ دروازه ي تبريز آويزان كردند، يك مقدار هم شرق و غرب بعد در هجو اينها هم گفتند «في الجمله به يك هفته جهانگير شدي» همين كسي كه اين را مُثله كردند و قطعه قطعه كردند اينها را شما وقتي به تاريخ جهانگشاي جُويني كه مربوط به حمله ي مغول است مي‌خوانيد مي‌بينيد كارهايي شده در روي زمين بدتر از جريان كربلا منتها آنها ماندني نبود اين ماند، خب.

در همين جريان فتواگرفتنها هم همين‌طور بود اينكه گفته شد «لا يوم كيومك يا اباعبدالله» اين سه كارِ اساسي درباره ي سيّدالشهداء كردند كه درباره ي هيچ كدام از ائمه هم نكردند مدّتها زياد زحمت كشيدند علما، فقها، آن دين‌فروشان را وادار كردند تا اِباحه ي خون سيّدالشهداء را فتوايش را بگيرند خب اين كار را درباره ي ائمه ديگر نكردند ديگر اين براي قبل از كربلا بود چقدر توطئه كردند، زحمت كشيدند تا او را مباح‌الدَم كنند اين براي اول، فصل اول.

فصل سوم هم براي سيّدالشهداء(سلام الله عليه) بود كه براي ائمه ديگر هم نبود فصل دوم هم كه خب معروف است يعني در جريان كربلا و غارت و كُشتن و سوزاندن و اسارت. فصل اوّلش مدتها توطئه كردند تا فتوا بگيرند كه او مهدورالدَم است لذا اينها كه در كربلا بودند گفتند نماز شما مقبول نيست مگر شما نماز مي‌خوانيد همينهايي كه از كوفه آمدند اينها كه از شام نيامدند اين سي هزار نفر اينها از كوفه آمدند همينهايي كه پاي منبر حضرت امير بودند چون وقتي عمر سعد ملعون سوم محروم وارد كربلا شد در ظرف يك هفته تا روز عاشورا سي هزار نفر جمع شدند اينها براي همان روستاها و اطراف كربلا بودند ديگر كسي از شام بيايد به كربلا كه ديگر يك هفته نمي‌شود كه مدّتي طول مي‌كشد. مدّتها كار كردند كه اينها را باوراندند كه حسين‌بن‌علي ـ معاذ الله ـ خروج از دين كرده گفتند خارجي، خارجي نه يعني از روم و زنگ و بار آمده يعني از دين خارج شده خارجيها، خارجيها يعني خروج از دين اين مدّتها كار شده درباره ي ائمه ديگر اين‌طور نشد، اين فصل اول.

فصل سوم هم اين است كه مدّتها زحمت كشيدند از يك عده فتوا گرفتند كه روز عاشورا روزه مستحب است، روز جشن است، روز مبارك است، روزي است كه توبه ي آدم قبول شده، روزي كه كشتي نوح به زمين نشسته از اين چيزها را جعل كردند خيلي كار كردند درباره ي كربلا. فصل دوم هم كه مربوط به همان قتل و غارتي است كه هست لذا «لا يوم كيومك يا اباعبدالله» اختصاصي به آن صحنه ي بي‌رحمانه كُشتن و غارت ندارد اين توطئه‌هاي وسيع را اموي و مرواني انجام دادند اين حرف هميشه هست يك عدّه مدتها توطئه كردند تا از وجود مبارك پيامبر فتواي جديد بگيرند ديدند نشد، توطئه كردند او را تبعيد كنند يا به هر صورتي هست از پا در بياورند آن توطئه‌هاي فرهنگي، اين توطئه‌هاي نظامي، سياسي، اجتماعي همه ي اينها در فصل اول است راه برون‌رفتش هم در فصل دوم است و آن اطاعت خدا و عبادت خدا و نيايش به درگاه خداست، فصل سومش هم اعلام نتيجه است ﴿قُلْ﴾ بگو ﴿جَاءَ الْحَقُّ وَزَهَقَ الْبَاطِلُ﴾ بگو همه ي اين نقشه‌ها و ترفندها بي‌اساس ماند و همه ي مقاومتهاي ما اثر كرد و همه ي توطئه‌هاي اينها نقش بر آب شد و همه ي مقاومتهاي ما به بار نشست بگو علناً ﴿وَقُلْ جَاءَ الْحَقُّ وَزَهَقَ الْبَاطِلُ﴾ اين سه فصل كاملاً به هم مرتبط، منسجم و هماهنگ است، خب.

فرمود: ﴿وَإِن كَادُوا لَيَسْتَفِزُّونَكَ مِنَ الْأَرْضِ﴾ با هر حيله و براندازي نرم و مَخملي تو را بالأخره از مكه بيرون كنند آن كار فرهنگي‌شان اثر نكرد كار سياسي و نظامي و اينها انجام بدهند ولي بدانند كه ﴿إِذاً لاَّ يَلْبَثُونَ خِلاَفَكَ إِلَّا قَلِيلاً﴾ بر فرض دست به اين كار بزنند و توطئه ي اينها كارآمد باشد اينها هم به زودي از بين خواهند رفت «سُنَّةَ» اين منصوب است چون مفعول مطلق نوعي است يعني سَنَّ الله سبحانه و تعالي ﴿سنّةَ من قد أرسلنا﴾ اين مفعول مطلق نوعي است منصوب است به آن يعني اين‌طور سنّت، سنّت نبوي است سنّت رسالي است براي انبياست، براي مرسلين است يعني كسي با اينها در افتد وضعش همين است ﴿سُنَّةَ مَن قَدْ أَرْسَلْنَا قَبْلَكَ مِن رُّسُلِنَا﴾ و اين سنّت ماست و سنّت ما تغييرپذير نيست آن‌وقت نتيجه محذوف است پس اين تغييرپذير نيست، خب حالا راه‌حل چيست؟

راه‌حل ﴿أَقِمِ الصَّلاَةَ لِدُلُوكِ الشَّمْسِ﴾ بالأخره تو در كنار سفره ي نعمت خدا نشستي بايد شاكر باشي از او كمك بخواهي نمازهاي پنج‌گانه كه ستون دين است اين را بخوان تا دعايت مستجاب باشد مگر نمي‌خواهي خدا كمكت بكند راهش همين است ديگر بندگي خدا راه كمك‌يابي است ﴿أَقِمِ الصَّلاَةَ لِدُلُوكِ الشَّمْسِ إِلَي غَسَقِ اللَّيْلِ﴾ اين هم در كتابهاي ما شيعه‌هاست، هم در كتابهاي برادران اهل سنّت است كه وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود: «أعبد الله كأنّك تراه فإن لَم تكن تراه فانّه يراك»[5] كه اين را مقام احسان است از حضرت سؤال كردند احسان يعني چه؟ فرمود اين است كه خدا را طرزي عبادت كنيد كه گويا او را مي‌بينيد «أعبد الله كأنّك تراه» اين مقام «كأنّ» است آنها كه به اوج مقام بار يافتند از «كأنّ» گذشت به «أنّ» رسيدند آ‌ن هم وجود مبارك حضرت امير(سلام الله عليه) است كه فرمود: «ما كنتُ أعبد ربّاً لم أره»[6] ، «أفأعبد ما لا أري»[7] و مانند آن. فرمود در همين مقام احسان كه خدا را طرزي عبادت كنيد كه گويا او را مي‌بينيد براي اينكه اگر تو او را نمي‌بيني او كه تو را مي‌بيند پس اگر نگاه كني مي‌تواني ببيني «اعبد الله كأنّك تراه فإن لَم تكن تراه فانّه يراك»، خب.

﴿أَقِمِ الصَّلاَةَ لِدُلُوكِ الشَّمْسِ إِلَي غَسَقِ اللَّيْلِ وَقُرْآنَ الْفَجْرِ إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ كَانَ مَشْهُوداً﴾ نماز كه رابطه ي عبد و مولاست يك سلسله بركاتي دارد كه عبارت از نفي آثار منفي است يك سلسله بركاتي دارد كه اثبات فضايل است نفي آثار منفي همان است كه ﴿إِنَّ الصَّلاَةَ تَنْهَي عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنكَرِ﴾[8] در سوره ي مباركه ي «معارج» هم بخشي از آثار نماز و بهره‌هايي كه نمازگزاران مي‌برند آن را آ‌نجا ذكر فرمود سوره ي مباركه ي «معارج» آيه نوزده به بعد اين است ﴿إِنَّ الْإِنسَانَ خُلِقَ هَلُوعاً﴾ هلوع يعني چه؟ يعني ﴿إِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعاً﴾ ﴿وَإِذَا مَسَّهُ الْخَيْرُ مَنُوعاً﴾ كه اين دو صفت رذل است و بد است ﴿إِلَّا الْمُصَلِّينَ﴾ خب اين صفات رذل بالأخره راه‌حل دارد يا ندارد؟ راه‌حلّش اين است راه‌حلش نماز است معلوم مي‌شود نماز براي اينكه جلوي جزع را بگيرد، جلوي فزع را بگيرد، جلوي هلوع را بگيرد، منّاع خير بودن را بگيرد همه ي اين رذايل را طرد بكند نماز براي همين است اگر اين نماز را خواند و به آن بركات نرسيد معلوم مي‌شود نماز نخواند مي‌شود ﴿وَيْلٌ لِلْمُصَلِّينَ﴾ ﴿الَّذِينَ هُمْ عَن صَلاَتِهِمْ سَاهُونَ﴾[9] يا ﴿عَن صَلاَتِهِمْ سَاهُونَ﴾.

﴿إِنَّ الْإِنسَانَ خُلِقَ هَلُوعاً﴾ ﴿إِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعاً﴾ ﴿وَإِذَا مَسَّهُ الْخَيْرُ مَنُوعاً﴾ ﴿إِلَّا الْمُصَلِّينَ﴾ غالب اين جمله‌ها خبريه‌اي است كه به داعيه انشا القا شده يعني «ايّها المصلّون» اين‌چنين باشيد وگرنه صِرف گزارش كه منظور نيست گزارش كه مربّي نيست ﴿إِلَّا الْمُصَلِّينَ﴾ ﴿الَّذِينَ هُمْ عَلَي صَلاَتِهِمْ دَائِمُونَ﴾ ﴿وَالَّذِينَ فِي أَمْوَالِهِمْ حَقٌّ مَعْلُومٌ﴾ مصلّين چه كساني‌اند؟ مصلّين آنهايي‌اند كه اموالشان حساب‌شده است ﴿وَالَّذِينَ فِي أَمْوَالِهِمْ حَقٌّ مَعْلُومٌ﴾ ﴿لِلسَّائِلِ وَالْمَحْرُومِ﴾ ﴿وَالَّذِينَ يُصَدِّقُونَ بِيَوْمِ الدِّينِ﴾ ﴿وَالَّذِينَ هُم مِنْ عَذَابِ رَبِّهِم مُشْفِقُونَ﴾ ﴿إِنَّ عَذَابَ رَبِّهمْ غَيْرُ مَأْمُونٍ﴾ ﴿وَالَّذِينَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حَافِظُونَ﴾ ﴿إِلَّا عَلَي أَزْوَاجِهِمْ أَوْ مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُهُمْ فَإِنَّهُمْ غَيْرُ مَلُومِينَ﴾ اينها همه اوصاف مصلّين است پس صلات يك سلسله آثاري دارد كه سلب‌ رذايل است يك سلسله هم آثاري دارد كه جلب فضايل و آيات محلّ بحث هم مي‌تواند راجع به رفع خطر باشد، هم مي‌تواند راجع به جزم منفعت. خطر توطئه ي فرهنگي را نماز و عبادت برطرف مي‌كند، خطر توطئه ي نظامي، سياسي، اجتماعي را نماز و دعا برطرف مي‌كند اين چهارتا خطر را كه در گوش پيغمبر به صدا در آوردند و در اين سه، چهار آيه قبل همين سه، چهار خطر آمده اين‌چنين نيست كه آن خطرها را ذكر بكند بعد بدون تناسب بفرمايد: ﴿أَقِمِ الصَّلاَةَ﴾ خب رابطه‌اي بايد باشد بين امر به صلات با نجات از آن توطئه‌ها اين چندتا توطئه را ذكر مي‌كند بعد فرمود راه برون رفتن ﴿أَقِمِ الصَّلاَةَ﴾، خب.

بعد ﴿جَاءَ الْحَقُّ﴾ باطل رفت و حق آمد، خب چطور حق آمد؟ چطور باطل رفت؟ باطلها كه درست است كه ﴿جَاءَ الْحَقُّ وَزَهَقَ الْبَاطِلُ﴾ اين «الف» و «لام» مي‌تواند براي جنس باشد همه ي حقها و همه ي باطلها اين‌چنين‌اند اما قَدر متيقّن مورد تخاطبش همين مطالب چهارگانه است ديگر اين حق كه نماز است و عبادت است و دعاست اين تثبيت‌شده است باطل كه توطئه‌هاي آنهاست كه از آيه 73 شروع شد همين است توطئه كه از تو فتوا بگيرند بگويد خدا اين‌چنين گفته حالا خدا هر چه بر تو نازل كرده تو خودت مي‌داني بدان اما آنكه به درد ما مي‌خورد بگو اين‌چنين نازل شده، همين.

﴿وَإِن كَادُوا لَيَفْتِنُونَكَ عَنِ الَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ لِتَفْتَرِيَ عَلَيْنَا غَيْرَهُ﴾[10] هر چه خودت مي‌داني بدان اما آنكه ما از تو مي‌خواهيم اين است اين هميشه هست ديگر هم توطئه هميشه هست، هم اين خطر هميشه هست، خب تنها حافظش همين صلات است اين صلات هم هميشه هست يعني عبادت. در اينجا فرمود اين نماز آن آثار را دارد كه هم آن رذايل را از تو دفع مي‌كند.

مطلب ديگر اينكه مشكلات گاهي مشكلات فردي و رواني و شخصي است مثل هلوع و جزوع و منوع بودن، گاهي مشكلات نظامي و اجتماعي و سياسي است مثل ﴿وَإِن كَادُوا لَيَسْتَفِزُّونَكَ مِنَ الْأَرْضِ﴾ تبعيد مي‌كنند، به زندان مي‌برند، شكنجه مي‌كنند اين براي همين است آن بخشي كه فرمود: ﴿وَاسْتَعِينُوْا بِالصَّبْرِ وَالصَّلاَةِ﴾[11] هم همين است ديگر يعني بالأخره شما بايد از نماز كمك بگيريد ما در بحثهاي قبل هم داشتيم كه اصلاً مثل سكولار زندگي مي‌كنيم درست است كه مي‌گوييم دين ما عين سياست ماست سياست ما عين ديانت ماست اما زندگي ما متأسفانه سكولار است يعني فكر مي‌كنيم نماز در مسجد است كاري به مسائل ندارد مشكلات در بيرون مسجد است عبادت در مسجد است نماز را ما به عنوان يك وظيفه مي‌خوانيم خير، اين وظيفه براي آن است كه مشكلات بيرون را حل كند براي اينكه ما واقعاً از چه كسي كمك بگيريم ﴿إِيِّاكَ نَعْبُدُ وَإِيَّاكَ نَسْتَعِينُ﴾[12] خب بالأخره ما آدمهاي عادي داريم كه از چيزي كمك بكنيم صرف‌نظر نمي‌كنند ما هم بالأخره اگر در حدّي هستيم كه هر كدام ما چيزي از ما بخواهند از ما بربيايد اگر ده‌تاي آن را انجام ندهيم دوتاي آن را انجام مي‌دهيم ما روزي چندبار به خدا مي‌گوييم كمك، كمك، كمك، كمك آن وقت او در نيابد؟! ﴿إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ﴾، ﴿إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ﴾، ﴿إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ﴾ ده‌بار شب و روز به عرض او خودش به ما گفته كه از من كمك بخواه در اين دعاهاي نوراني ماه مبارك رمضان بخشي در دعاي افتتاح، بخشي در دعاي ابوحمزه ثمالي به خدا عرض كرديم شما بزرگ‌تر از آن هستي كه دعوت بكني، دستور بدهي، بگويي بخواه ما بخواهيم و تو جواب ندهي تو اعزّ از آن هستي، اكرم از آن هستي كه ما را امر بكني به دعا ما هم دعا بكنيم تو هم اجابت نكني اين شدني نيست خب پس اين ﴿إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ﴾ براي همين فتنه‌هاست ديگر بنابراين مي‌شود راه‌حل آن‌وقت نماز كه مي‌شود ستون دين ديگر ما ديگر سكولار زندگي نمي‌كنيم مؤمنانه زندگي مي‌كنيم يعني آثار نماز را در كسبِ ما مي‌بينيم، در توطئه ما مي‌بينيم، مي‌بينيم اينها كه آمدند با ما مذاكره كردند از ما رأيي مي‌خواهند، فتوايي مي‌خواهند، نظري مي‌خواهند اينها را چه كسي فرستاده؟ ما بررسي مي‌كنيم اگر حق بود به اذن الهي انجام مي‌دهيم اگر باطل بود به وسيله ي نماز و از اين بركت كمك مي‌گيريم از خطر آنها نجات پيدا مي‌كنيم اين راه‌حل.

فرمود: ﴿أَقِمِ الصَّلاَةَ لِدُلُوكِ الشَّمْسِ﴾ پس اين هم براي آيات سوره ي مباركه ي «معارج» يعني آيه بيست سوره ي مباركه ي «معارج» به بعد راه‌گشاست هم براي مطلب فعلي ما كه توطئه‌هاي گوناگون است ﴿أَقِمِ الصَّلاَةَ﴾ در همه‌جا همين‌طور است ممكن است كسي در كسوت استاد حوزه باشد خطر حوزوي دارد يا نه، روحاني روستاي خودش باشد آ‌ن دهبان و كدخدا و شورا از او فتوايي مي‌خواهد فرق نمي‌كند هر كسي بالأخره در معرض خطر هست ﴿أَقِمِ الصَّلاَةَ لِدُلُوكِ الشَّمْسِ إِلَي غَسَقِ اللَّيْلِ وَقُرْآنَ الْفَجْرِ إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ كَانَ مَشْهُوداً﴾.

مستحضريد كه شما بعضي از اين بزرگان فتوايشان اين است يا در بعضي از كتب فقهي يا روايي آمده كه مثلاً فلان سوره را در نماز صبح بخوانيد اين سوره مقداري طولاني‌تر از سوره ي ديگر است البته نماز جماعت هر چه مختصرتر بهتر براي اينكه رعايت اضعفِ مأمومين بشود اما نماز صبح را كه گفتند فلان سوره ي طولاني را بخوانيد، فلان مثلاً دعا را بخوانيد اين براي چيست؟ اين براي اينكه ﴿إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ كَانَ مَشْهُوداً﴾ يعني چه؟ حالا بر فرض نماز اول وقت مي‌خواهي بخواني قدري صبر بكن، طول بده، اِطاله كن كه ملائكةالنهار هم بيايند و ثَبت كنند خب اول وقت خواندي بله، به ثواب اول وقت رسيدي اما اين نماز صبحت مشهود ملائكةالنهار نيست ملائكةالليل ثبت كردند اينها رفتند هنوز نمازت كه تمام شد ملائكةالنهار آمدند خب اين مشهود نيست اگر روايت دارد كه ﴿إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ كَانَ مَشْهُوداً﴾ يعني «تَشهده ملائكة الليل و ملائكة النهار» يعني مقداري اين نماز صبح را اِطاله بده سوره‌هاي طولاني بخوان كه آنهايي كه نرفتند ثبت كنند، آنهايي كه نيامدند بيايند و ببينند و آنها هم ثبت كنند وگرنه فقط ثواب نماز اول وقت را بُردي، خب. اين هم كه فرمودند مثلاً فلان سوره را بخوانيد شايد به اين مناسبت باشد اِطاله ي برخي از سُوَر در نماز صبح شايد به اين مناسبت باشد ﴿وَقُرْآنَ الْفَجْرِ إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ كَانَ مَشْهُوداً﴾.

بعد فرمود: ﴿وَمِنَ الَّيْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نَافِلَةً لَّكَ عَسَي أَن يَبْعَثَكَ رَبُّكَ مَقَاماً مَّحمُوداً﴾ اين قيام در برابر جلوس و قعود نيست ايستادنِ فيزيكي معيار نيست و ملاك نيست ايستادگي مهم است براي اينكه بهترين حالت انسان براي دفاع و كار و كوشش و فعاليت حالت ايستادن است مي‌گويند اين ايستاده است نه قيام فيزيكي منظور است آنكه الآن در كنار خيابان ايستاده قاه قاه دارد عمر تلف مي‌كند او نشسته است شما كه به فكر تحقيقات مطالب علمي نشسته‌ايد ايستاده‌ايد اين قيام به معناي ايستادگي است نه ايستادنِ فيزيك اينجا هم كه فرمود مَقام براي اينكه بهترين حالت، حالت ايستادگي است وگرنه وجود مبارك حضرت نشسته باشد شفيع است، ايستاده باشد شفيع است، در حال اضطجاع و استلقا و انتباه هم باشد شفيع است بجميع شئونه شفيع است اينكه در زيارت آل‌ياسين بر تك تك حالات حضرت (سلام الله عليه) سلام مي‌فرستيم همين است ديگر «السلامُ عليك حين تقوم»، «حين تقعد»، «حين تركع و تسجد» همين است ديگر اين‌چنين نيست كه علي قيامك كه «قيامك و قعودك و قرائتك و سجودك» چون در همه حال اينها ايستاده‌اند ايستادگي دارند اگر گفته شد ﴿إِنَّمَا أَعِظُكُم بِوَاحِدَةٍ أَن تَقُومُوا لِلَّهِ﴾[13] يعني ايستادگي كنيد نه قيام فيزيكي از آن جهت فرمود مقام محمود، خب ﴿عَسَي أَن يَبْعَثَكَ رَبُّكَ مَقَاماً مَّحمُوداً﴾.

حالا مقام محمود البته اطلاق دارد به آن موارد اساسي كه شفاعت و اينهاست شامل مي‌شود كارِ عاقبت به خير هم مي‌گويند مقام محمود ممكن است اول آسيب باشد، رنج باشد اما محمود‌الآخر نيست كاري كه عاقبتش حَسن است اين محمود است آن را هم شامل مي‌شود.

اما سرّ اينكه در بحث ديروز اشاره شد كه دين بخش‌اش ثابت است بخش‌اش متغيّر براي اينكه دين براي تربيت انسان است خدا ربّ همه است ربّ انسان هم هست ربوبيّت ذات اقدس الهي نسبت به انسان ايجاب مي‌كند كه او را بپروراند پرورش انسان در بخش انديشه همان ﴿يُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ﴾ است در بخش انگيزه همان ﴿يُزَكِّيهِمْ﴾[14] است منتها انسانها در هر عصر، در هر مصر، در هر نسل با يك آداب و عادات و سنن خاص زندگي مي‌كنند چون اين امور متغيّر است ﴿لِكُلٍّ جَعَلْنَا مِنْكُمْ شِرْعَةً وَمِنْهَاجاً﴾[15] شريعت و منهاج فرق مي‌كنند يك وقت نماز به طرف بيت‌المقدس است يك وقت به طرف كعبه است اينها شريعه و منهاج است يك وقت ركعات بيشتر است، يك وقت ركعات كمتر و روزه گرفتن هم بشرح ايضاً همچنين اما آنكه فطرت است، انسانيّت انسان است، خطوط كلي انسان است برابر او عقايد ثابت، اخلاق ثابت، فقه ثابت، حقوق ثابت اينها ثابتات است براي آن فطرت ثابت لذا فرمود: ﴿إِنَّ الدِّينَ عِندَ اللّهِ الْإِسْلاَمُ﴾[16] پس «الثابت للثابت المتغيّر للمتغيّر» لكن رابطه ي ثابت و متغيّر را بايد ذات اقدس الهي تنظيم بكند چه اينكه كرده است، خب از اينكه فرمود: ﴿وَمِنَ الَّيْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نَافِلَةً لَّكَ عَسَي أَن يَبْعَثَكَ رَبُّكَ مَقَاماً مَّحمُوداً﴾ يعني اين ايستادگي‌ات ايستادگي‌اي است كه با حمد همراه است.

توطئه‌اي كه بيگانه‌ها كردند يا خروج از مكه بود يا وقتي فهميدند حضرت عازم مدينه است آنجا توطئه كردند كه حضرت وارد مدينه نشود يا بعد از ورود در مدينه هم يهوديهاي مدينه گفتند شام سرزمين پيامبران است شما شام برويد همه ي اين موارد بود ذات اقدس الهي فرمود در برابر آن عبادت اين دعاي همه‌جانبه را هم داشته باشي ﴿وَقُل رَّبِّ أَدْخِلْنِي مُدْخَلَ صِدْقٍ وَأَخْرِجْنِي مُخْرَجَ صِدْقٍ﴾ اگر بنا شد من در مكه بمانم صادقانه بمانم، از مكه به مدينه بيايم هم آن خروج هم اين دخول صادقانه باشد از مدينه حركت كنم بيايم وارد مكه بشوم براي فتح صادقانه باشد چه اينكه صادقانه هم بود خروجش از مكه صادقانه، ورودش به مدينه صادقانه، خروجش از مدينه به طرف مكه براي فتح صادقانه ﴿إِذَا جَاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَالْفَتْحُ﴾[17] هم او را همراهي كرد.

معناي ﴿أَدْخِلْنِي مُدْخَلَ صِدْقٍ وَأَخْرِجْنِي مُخْرَجَ صِدْقٍ﴾ هم اين است كه اين حُسن فعلي با فاعلي همراه باشد آدم كار بد، كار حرام، كار قبيح را كه نمي‌شود صادقانه وارد بشود كه پس آن مُدخَل الا ولابد بايد حق و صحيح و درست و مطابق شرع باشد مي‌شود حُسن فعلي كار بايد كارِ خوب باشد من كه مي‌خواهم وارد كار خوب بشوم يعني حُسن فعلي داشته باشم بايد با حُسن فاعلي همراه باشد با نيّت پاك، با عقيده ي پاك، با خُلق پاك و مانند آن كه هم كار، كار صِدق است هم من كه وارد مي‌شوم يا خارج مي‌شوم سالم باشم. از اينجا هم حُسن فعلي به دست مي‌آيد هم حُسن فاعلي به دست مي‌آيد اينها روشن است كه كار حرام را كه آدم نمي‌تواند صادقانه وارد بشود كه.

طرد چند گروه منافقان از يك سو، واعظان غير متّعظ از سوي ديگر به وسيله ي همين حل مي‌شود. منافق معتقد است كه ـ معاذ الله ـ خبري در عالَم نيست و اين معنا را كتمان مي‌كند و بر خلاف عقيده‌اش حرفي مي‌زند واعظ غير متّعظ معتقد هست حرفش مطابق با عقيده هست اما فعلش مطابق با عقيده نيست چون به خلوت رفت كار ديگر مي‌كند هم جريان واعظ غير متّعظ را قرآن نفي كرد كه ﴿لمَ تَقُولُونَ مَا لاَ تَفْعَلُونَ﴾[18] اين مربوط به نفاق نيست اينكه در صدر سوره ي مباركه ي «صف» است اين مربوط به نفاق نيست آنكه مربوط به نفاق است در سوره ي مباركه ي «منافقون» است كه ﴿إِنَّ الْمُنَافِقِينَ لَكَاذِبُونَ﴾ آن براي آن است هم حرفِ ﴿الْمُنَافِقُونَ قَالُوا نَشْهَدُ إِنَّكَ لَرَسُولُ اللَّهِ وَاللَّهُ يَعْلَمُ إِنَّكَ لَرَسُولُهُ وَاللَّهُ يَشْهَدُ إِنَّ الْمُنَافِقِينَ لَكَاذِبُونَ﴾[19] نفاق، هم حرف واعظ غير متّعظ هيچ كدام از اينها دخول صدق نيست براي اينكه مي‌گويد چيزي را كه عمل نمي‌كند خب اين دخول صدق نيست، خروج صدق نيست. منافق صادق نيست از يك منظر، واعظ غير متّعظ صادق نيست از منظر ديگر فرمود: ﴿وَقُل رَّبِّ أَدْخِلْنِي مُدْخَلَ صِدْقٍ وَأَخْرِجْنِي مُخْرَجَ صِدْقٍ﴾ خب اين در كارهاي من، ولي اين ادخال و اخراج به عنايت توست من وظيفه‌ام اين است كه صادق باشم اما فيض از توست اين‌چنين نيست كه كسي بگويد شايد دهها بار در همين بحث تفسير گذشت كه خيلي از ماها قاروني فكر مي‌كنيم يعني اسلامي حرف مي‌زنيم ولي قاروني فكر مي‌كنيم مي‌گوييم ما مسلمانيم اما وقتي خواستيم فكر بكنيم مي‌گوييم ما خودمان سي، چهل سال زحمت كشيديم، عالِم شديم يا مال به دست آورديم خب مگر قارون غير از اين مي‌گفت؟ گفت: ﴿إِنَّمَا أُوتِيتُهُ عَلَي عِلْمٍ عِندِي﴾[20] اين اسلامي حرف زدن و قاروني فكر كردن خطر خاصّ خودش را به همراه دارد مگر آن بدبخت غير از اين مي‌گفت؟ او گفت ﴿إِنَّمَا أُوتِيتُهُ عَلَي عِلْمٍ عِندِي﴾ من خودم زحمت كشيدم پيدا كردم اينكه مي‌گويد ما سي سال زحمت كشيديم، چهل سال زحمت كشيديم خيال مي‌كرديم كه از خودمان است خير، سي سال قدم به قدم ما را او بُرد نبايد اسلامي حرف زد و قاروني فكر كرد بايد اسلامي حرف زد و اسلامي فكر كرد خدايا تو را شكر كه قدم به قدم موانع را برطرف كردي اين چهارتا كلمه را به ما آموختي ﴿رَّبِّ أَدْخِلْنِي مُدْخَلَ صِدْقٍ وَأَخْرِجْنِي مُخْرَجَ صِدْقٍ﴾ اين براي اين.

خب، حالا ما به جايي رسيديم قدرتي او به ما داد حدوثاً او به ما داد بقائاً براي ماست يا نه؟ ﴿وَاجْعَل لِي مِن لَدُنكَ سُلْطَاناً نَصِيراً﴾ اگر در مقام علمي است حجّت دارد تو بده، اگر در مقام نظامي است مي‌خواهم فاتحانه وارد مكه بشوم تو بده اين مي‌شود موحّد ﴿وَاجْعَل لِي مِن لَدُنكَ سُلْطَاناً نَصِيراً﴾ چون مِن لَدُنّ خداست، نزد خداست مشوب نيست خالص است يك، آسيب‌پذير نيست براي اينكه ﴿كَتَبَ اللَّهُ لَأَغْلِبَنَّ أَنَا وَرُسُلِي﴾[21] اين دو و اين رسالت است لذا وجود مبارك پيامبر فاتحانه وارد مكه شد و گفت خدا را شكر.

بنابراين اين بخش سوم اگر خوب تبيين بشود اين بخش دوم خوب تبيين بشود اين راه برون‌رفت از خطرهاي چندگانه‌اي است كه هر روز سرِ راه همه است مخصوصاً روحانيون است حالا مي‌ماند بخش بعدي كه مربوط به ﴿جَاءَ الْحَقُّ﴾ است.


[1] بحار الأنوار - ط دارالاحیاء التراث، العلامة المجلسي، ج49، ص121.
[2] بحار الأنوار - ط دارالاحیاء التراث، العلامة المجلسي، ج39، ص229.
[3] اسراء/سوره17، آیه73.
[4] بحار الأنوار - ط دارالاحیاء التراث، العلامة المجلسي، ج45، ص218.
[5] بحار الأنوار - ط دارالاحیاء التراث، العلامة المجلسي، ج67، ص196.
[6] الكافي- ط الاسلامية، الشيخ الكليني، ج1، ص98.
[7] نهج البلاغة، الدشتي، محمد، ج1، ص173، .
[8] عنکبوت/سوره29، آیه45.
[9] ماعون/سوره107، آیه5.
[10] اسراء/سوره17، آیه73.
[11] بقره/سوره2، آیه45.
[12] فاتحه/سوره1، آیه5.
[13] سبأ/سوره34، آیه46.
[14] بقره/سوره2، آیه129.
[15] مائده/سوره5، آیه48.
[16] آل عمران/سوره3، آیه19.
[17] فتح/سوره48، آیه1.
[18] صف/سوره61، آیه2.
[19] منافقون/سوره63، آیه1.
[20] قصص/سوره28، آیه78.
[21] مجادله/سوره58، آیه21.