درس تفسیر آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

87/07/20

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: آيات 76تا 79 سوره اسراء

 

﴿وَإِن كَادُوا لَيَسْتَفِزُّونَكَ مِنَ الْأَرْضِ لِيُخْرِجُوكَ مِنْهَا وَإِذاً لاَّ يَلْبَثُونَ خِلاَفَكَ إِلَّا قَلِيلاً﴾ ﴿سُنَّةَ مَن قَدْ أَرْسَلْنَا قَبْلَكَ مِن رُّسُلِنَا وَلاَ تَجِدُ لِسُنَّتِنَا تَحْوِيلاً﴾ ﴿أَقِمِ الصَّلاَةَ لِدُلُوكِ الشَّمْسِ إِلَي غَسَقِ اللَّيْلِ وَقُرْآنَ الْفَجْرِ إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ كَانَ مَشْهُوداً﴾ ﴿وَمِنَ الَّيْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نَافِلَةً لَّكَ عَسَي أَن يَبْعَثَكَ رَبُّكَ مَقَاماً مَّحمُوداً﴾

 

گويا آيه 76 و 77 در بخش پاياني سال گذشته تفسير نشده البته بحث مبسوطي ندارد حالا مقداري كه مربوط به اين دو آيه است مطرح بشود تا به تتمّه بحث برسيم.

مشركان حجاز و همچنين يهوديها و منافقان اينها دشمنان مشترك اسلام بودند گاهي توطئه يفيزيكي مي‌كردند، گاهي توطئه فرافيزيكي. توطئه فيزيكي‌شان در همين آيه مطرح است كه اصرار و تلاش و كوشش آنها همين براندازي نرم بود به اصطلاح براندازي مَخملي يعني بدون جنگ و خونريزي وجود مبارك حضرت را از مكه بيرون كنند يا از مدينه بيرون كنند يا از سرزمين حجاز بيرون كنند اين براندازي بدون خونريزي مشركان، اما آنچه كه مربوط به فرافيزيكي بود مربوط به مكتب بود آن قبلاً در همين سوره يمباركه ي«اسراء» گذشت يعني آيه 73 به بعد اين بود ﴿وَإِن كَادُوا لَيَفْتِنُونَكَ عَنِ الَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ لِتَفْتَرِيَ عَلَيْنَا غَيْرَهُ وَإِذاً لَاتَّخَذُوكَ خَلِيلاً﴾ اينها فتنه مي‌كنند كه دين را تحريف كني به ميل اينها تفسير كني تفسير به رأي كني آنچه را كه ذات اقدس الهي نازل كرده است آنها را بيان نكني، آنچه را كه نازل نكرده است به عنوان بيان خدا تو بگويي اين فتنه‌هاي ديني و مكتبي را تحليل مي‌كردند كه ذات اقدس الهي فرمود وجود مبارك رسول گرامي(صلّي الله عليه و آله و سلّم) از همه ياين اُفت و آفتها مصون بود نه تنها اين كار را نكرد مِيل اين كارها را هم نداشت، نزديك به ميل هم نبود كه اين فضايل سه‌گانه در بحث سال قبل گذشت اين كار را نكرد، مِيل به اين كار را هم نداشت، نزديك به ميل هم نبود براي اينكه ﴿وَلَوْلاَ أَن ثَبَّتْنَاكَ لَقَدْ كِدتَّ تَرْكَنُ إِلَيْهِمْ شَيْئاً قَلِيلاً﴾[1] بلكه چهار فضيلت ذكر مي‌كند يا پنج فضيلت فرمود اگر تثبيت الهي نبود، تأييد الهي نبود، توفيق الهي نبود ﴿لَوْلاَ أَن ثَبَّتْنَاكَ لَقَدْ كِدتَّ تَرْكَنُ﴾ «كاد» يعني «قَرُبَ»، «رَكَنَ» يعني «مالَ» ﴿كِدتَّ تَرْكَنُ﴾ يعني نزديك بود كه مِيل پيدا كني آن هم چقدر؟ «شَيْئاً» كه اين تنوينش براي تحقير است «قَلِيلاً» تحقير در تأخير پس فعلِ خارجي واقع نشد، ميل به فعل خارجي واقع نشد، نزديكي به ميل هم واقع نشد ولو نزديكي‌اش در حدّ «شَيْئاً» باشد كه تحقير است چهار، متّصفاً بالقلّه پنج، پنج فضيلت بود كه در بحثهاي سابق گذشت اين درباره يمسائل مكتبي بود.

اما درباره يمسائل بدني و فيزيكي كه خواستند وجود مبارك حضرت را از سرزمين مكه يا مدينه تبعيد كنند فرمود آنها تلاش و كوشش‌شان اين است كه تو را از اين سرزمين بيرون كنند موفق نيستند ولي اگر به چنين كاري دسترسي پيدا كردند عذاب خدايي كه سريع‌العقاب است به حيات اينها خاتمه خواهد داد ﴿وَإِن كَادُوا لَيَسْتَفِزُّونَكَ﴾. استفزاز را قبلاً در همين سوره ﴿وَاسْتَفْزِزْ مَنِ اسْتَطَعْتَ مِنْهُم بِصَوْتِكَ وَأَجْلِبْ عَلَيْهِمْ بِخَيْلِكَ وَرَجِلِكَ﴾[2] در همين سوره يمباركه ي«اسراء» بحثش گذشت يعني همان براندازيِ نرم، همان كَندن نرم، جابه‌جايي نرم بدون خونريزي آنها مي‌خواهند بدون خونريزي تو از اين سرزمين بروي. برخيها گفتند كه منظور از اين ارض مكّه است براي اينكه اين سوره ي«اسراء» در مكه نازل شد و اين آيه مكّي است برخيها خواستند بگويند كه اين توطئه ييهوديهاست در مدينه به بهانه ياينكه سرزمين شام، سرزمين انبياست در حجاز پيامبري نبوده مناسب است كه شما به سرزمين انبيا هجرت كنيد اين توطئه و فتنه را يهوديهاي مدينه داشتند وقتي ديدند سوره ي«اسراء» مكّي است اين حرف در مدينه باشد هماهنگ نيست گفتند درست است سوره در مكه نازل شد ولي گاهي بعضي از آياتِ مدني در سُوَر مكّي به اذن خود پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) قرار مي‌گرفت اين آيه در مدينه نازل شد هر چند در سوره يمكّي جاسازي شده اين هم اثباتش آسان نيست توطئه يآنها ممكن است بعداً راه پيدا كرده باشد ولي آيه در مكّه نازل شد ناظر به جريان مشركين مكه بود كه آ‌نها مي‌خواستند وجود مبارك حضرت از مكه خارج بشود حالا يا حبشه برود از سرزمين حجاز خارج بشود يا نه، از مكه به مدينه و جاي ديگر مهاجرت كند.

﴿وَإِن كَادُوا لَيَسْتَفِزُّونَكَ مِنَ الْأَرْضِ لِيُخْرِجُوكَ مِنْهَا﴾ استفزاز همان ازعاج نرم است بدون خونريزي و جريان مهاجرت به اذن خدا و تصميم پيغمبر به دستور خداي سبحان بود نه اينكه حضرت را بيرون كرده باشند اگر هم وجود مبارك حضرت با فشار بيرون رفته باشد باز آيه صادق است براي اينكه طولي نكشيد بعد از مهاجرت حضرت جريان جنگ بدر پيش آمد و بسياري از اينها از بين رفتند و مدّتها در غم و غصّه بودند كه چگونه جبران كنند ﴿وَإِن كَادُوا لَيَسْتَفِزُّونَكَ مِنَ الْأَرْضِ﴾ اين ارض مي‌شود «الف» و «لام»ش «الف» و «لام» عهد است يعني مكه نه مطلق زمين ﴿لِيُخْرِجُوكَ مِنْهَا﴾ كه از اين مكه شما را خارج كنند اگر چنين كاري انجام بدهند ﴿وَإِذاً لاَّ يَلْبَثُونَ خِلاَفَكَ﴾، «خِلاَفَكَ» يعني «بَعدكَ» پشت‌سر تو مثل ﴿فَرِحَ الْمُخَلَّفُونَ بِمَقْعَدِهِمْ خِلاَفَ رَسُولِ اللّهِ﴾[3] آنهايي كه در جبهه‌ها شركت نكردند در جنگ شركت نكردند پشت‌سر حضرت ماندند و همراه حضرت نرفتند خوشحال‌اند كه ما جبهه نرفتيم فرمود: ﴿فَرِحَ الْمُخَلَّفُونَ بِمَقْعَدِهِمْ﴾ يعني «بقعودهم» ﴿خِلاَفَ رَسُولِ اللّهِ﴾ يعني بعد از حضرت ماندند پشت‌سر حضرت ماندند اينجا هم فرمود: ﴿وَإِذاً لاَّ يَلْبَثُونَ خِلاَفَكَ إِلَّا قَلِيلاً﴾ زيرا ذات اقدس الهي نسبت به بعضي از گناهان سريع‌العِقاب است چه اينكه نسبت به بعضي از ثوابها هم سريع‌الحساب است اگر خدا سريع‌الحساب است، سريع‌العِقاب است به وسيله يگناهان خاص يا اطاعتهاي مخصوص اين سرعت انجام مي‌گيرد گاهي هم ذات اقدس الهي تأخير مي‌اندازد لكن در بعضي از گناهان خداي سبحان زود انتقام مي‌گيرد اين گناهاني هم كه در دعاي كميل آمده كه بعضي از گناهان «تهتك العصم» است، بعضي «يقطع الرجاء» است، بعضي «تنزل البلاء» است، بعضي «تغيّر النعم» است بابي را مرحوم فيض در وافي (رضوان الله عليه) منعقد كرده است در آن باب روايتهايي كه آثار گناهان را ذكر مي‌كند جمع‌آوري كرده مرحوم كليني در جلد دوم اصول كافي كه ايمان و كفر است اين كار را كرده اول كسي كه اين كار را كرده در كتابهاي حديث مرحوم كليني بود اين كار را كرده منتها مرحوم فيض در وافي كامل‌ترش و جامع‌ترش را ارائه كرده مرحوم كليني در جلد دوم كافي بعضي از اين گناهاني كه آثار خاص دارند آنها را جمع‌آوري كرده[4] در دعاي كميل اجمالاً بيان شده است كه گناهان آثار خاصّ خودشان را دارند بعضي از گناهان‌اند كه «تغير النعم»اند، بعضي «تحبس الدعاء»اند، بعضي «تقطع الرجاء»اند، بعضي «تنزل البلاء»اند و مانند آن، اما كدام گناه است كه «تحبس الدعاء» است، «تغيّر النعم» است، «تنزل البلاء» است، «يقطع الرجاء» است آنها را مشخص نكرده مرحوم كليني مقداري از اينها را جمع‌آوري كرده مرحوم فيض(رضوان الله تعالي عليه) در وافي كامل‌ترش را بيان كرده اينها مشخص شد. كجا خداي سبحان سريع‌العقاب است و زود انتقام مي‌گيرد آن را به وسيله آيات و روايات مشخص كردند.

يكي از مواردي كه ذات اقدس الهي سريع‌الانتقام است، سريع‌العقاب است همين است اگر كسي توطئه كرده به عنوان براندازي مخملي، نرم يا تند يا غير تند خدا مهلت نمي‌دهد فرمود اينها كه تلاش و كوشش‌شان اين است كه رهبر مسلمانها را جابه‌جا بكنند پيامبر را از مكه يا مدينه يا از سرزمين ديگر دور بدارند كه آن مكتب مهجور بماند خداي سبحان سريع‌الانتقام است و زود انتقام مي‌گيرد ﴿وَإِذاً لاَّ يَلْبَثُونَ خِلاَفَكَ إِلَّا قَلِيلاً﴾ اين‌گونه از آيات يا روايات مشابه اين در همان كتاب شريف كافي بالوافي جمع‌آوري شده كه مشخص مي‌كند كه كدام گناه است كه آثار فلان اثر را دارد، خب ﴿وَإِذاً لاَّ يَلْبَثُونَ خِلاَفَكَ إِلَّا قَلِيلاً﴾.

بعد مي‌فرمايد اين اصلي است براي ما ﴿سُنَّةَ مَن قَدْ أَرْسَلْنَا قَبْلَكَ مِن رُّسُلِنَا وَلاَ تَجِدُ لِسُنَّتِنَا تَحْوِيلاً﴾ اين مخصوص تويِ پيامبر نيست اين براي نبوّت عام است نه براي خاتم نبوّت، بعضي از امور است كه براي ختم نبوّت است نظير ﴿وَمَا كَانَ اللّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ وَأَنْتَ فِيهِمْ﴾[5] خداي سبحان مادامي كه تويِ پيامبر در بين مردم هستي اينها را به عذاب استيصال مبتلا نمي‌كند عذاب استيصال يعني عذابي كه اصل‌برانداز است فلان كس مستأصل شد يعني ريشه‌اش كَنده شد اين‌گونه از عذاب استيصالي يعني قطع اصل اين با وجود مبارك پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) نيست براي اينكه او ﴿رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ﴾[6] است چنين چيزي را خداي سبحان درباره يانبياي ديگر وعده نداد همين عذاب استيصال را درباره ينوح به عمل آورده، درباره يعاد و ثمود به عمل آورده و مانند آن آنها را مستأصل كرد و اصلشان را برداشت فرمود: ﴿فَجَعَلْنَاهُمْ أَحَادِيثَ﴾[7] ما همه ياينها را آن‌چنان برطرف كرديم و از بين برديم كه الآن فقط مي‌گويند «كان» روزي در اين سرزمين عاد بود، روزي در اين سرزمين ثمود بود اينها را حديث قرار داديم اثري از اينها نيست فقط اسمشان در تاريخ مانده ﴿فَجَعَلْنَاهُمْ أَحَادِيثَ﴾.

اما درباره يوجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود چون تو ﴿رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ﴾ هستي مادامي كه تو در بين مردمي ما چنين عذاب استيصالي نمي‌كنيم اين براي شخص حضرت.

 

پرسش: اين اسيتصال جمعي است يا فردي؟

پاسخ: جمعي، فردي را كه كرده.

اما حالا درباره ياين معنا كه اگر نسبت به خودِ تو بدرفتاري كردند بله اگر نسبت به تو بدرفتاري كردند اين جزء احكام نبوّت عام است نبوّت خاص در اينجا سهمي ندارد ﴿سُنَّةَ مَن قَدْ أَرْسَلْنَا قَبْلَكَ مِن رُّسُلِنَا﴾ با هر پيامبري اگر قومش اين بدرفتاري بكنند براندازي نرم د اشته باشند بخواهند بساطش را برچينند خدا سريع‌العقاب است. در سوره يمباركه ي«ابراهيم» مشابه اين آيه آمده است كه فرمود ما به اينها مهلت نخواهيم داد آيه 13 سوره يمباركه ي«ابراهيم» اين است ﴿وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِرُسُلِهِمْ لَنُخْرِجَنَّكُم مِنْ أَرْضِنَا أَوْ لَتَعُودُنَّ فِي مِلَّتِنَا فَأَوْحي إِلَيْهِمْ رَبُّهُمْ لَنُهْلِكَنَّ الظَّالِمِينَ﴾ شما اگر دست به چنين كار براندازي بزنيد ما همه‌تان را هلاك مي‌كنيم در اينجا هم فرمود اين سنّت ماست درباره ينبوّت عام است اختصاصي به نبيّ و دون نبيّ ندارد.

مطلب بعدي آن است كه سنّت گاهي به مبدأ قابلي اسناد داده مي‌شود، گاهي به مبدأ فاعلي مي‌گويند اين سنّت مرسلين است يعني اينها مبدأ قابليّت درباره ياينها اجرا مي‌شود مي‌گويند سنّةالله است براي اينكه مبدأ فاعلي اوست آن سانّ، آن سنّت‌گذارنده و ايجاد كننده خداي سبحان است لذا هم به فاعل اسناد داده شد هم به قابل فرمود: ﴿سُنَّةَ مَن قَدْ أَرْسَلْنَا قَبْلَكَ مِن رُّسُلِنَا﴾ سنّت اينها چون درباره ياينهاست درباره يراهِ اينها ما انجام مي‌دهيم.

مطلب بعدي آن است كه فرمود اين تحويل‌پذير نيست كه گاهي باشد، گاهي نباشد چرا؟ براي اينكه اگر مبدأ فاعلي يكي است، مبدأ قابلي يكي است و گناه همان گناه است و منتقم همان منتقم است خب كيفر همان كيفر است ديگر. چرا دين خدا تغييرپذير نيست ﴿فَلَن تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَبْدِيلاً وَلَن تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَحْوِيلاً﴾[8] چرا نه رفتنِ بلابدلٍ هست مي‌شود تخلّف، نه رفتن با بدلٍ هست مي‌شود اختلاف چرا سنّت خدا نه تخلّف دارد نه اختلاف؟ گاهي چيزي از بين مي‌رود جانشين ندارد اين را مي‌گويند تخلّف، گاهي چيزي از بين مي‌رود در خَلف او چيزي به جاي او مي‌نشيند اين را مي‌گويند اختلاف، اختلاف يعني رفت و آمد يكي مي‌رود يكي مي‌آيد چرا سنّت خدا نه تخلّف دارد نه اختلاف؟ براي اينكه فطرت بشر بيش از يكي نيست اگر ﴿لاَ تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ﴾[9] مبدأ قابلي يكي است و اگر ذات اقدس الهي هم عليمِ محض است، قديرِ محض است، حكيمِ محض است تحوّلي در آنجا نيست و اگر ديني كه براي تأمين سعادت اين بشر آمده بيش از يكي نيست ﴿إِنَّ الدِّينَ عِندَ اللّهِ الْإِسْلاَمُ﴾[10] خب كيفر و پاداششان هم يكي است ديگر. چرا دين يكي است؟ براي اينكه دين براي هدايت مردم است، تربيت مردم است مردم كه عوض نمي‌شوند اگر فطرت و هويّت بشر عوض شدني نيست خطوط كلي دين محفوظ است نعم، خصيصه يهر عصر و مصر عوض مي‌شود چون اين خصيصه عصر و مصر عوض مي‌شود فرمود: ﴿جَعَلْنَا مِنْكُمْ شِرْعَةً وَمِنْهَاجاً﴾[11] فروع دين عوض شده و بازگشت نسخ هم به تخصيص ازماني است نه نسخ مصطلح اگر گفتند شريعت منسوخ است، فروع دين منسوخ است يعني ذات اقدس الهي از همان اول به انبياي خودش فرمود، به صاحبان لوح قضا و قدر فرمود كه اين شريعت كه براي حضرت موسي(سلام الله عليه) است تا آن وقت است بعدش هم مثل اينكه جريان قبله را فرمود رجوع به بيت‌المقدس تا اوايل هجرت است دوباره بايد برگرديد به كعبه قبله يشما كعبه است بازگشت همه ينسخها بالقياس الي الله(سبحانه و تعالي) تخصيص ازماني است نه اينكه ـ معاذ الله ـ خداي سبحان يك قانون دائمي وضع كرده بعد ديده كه الآن ديگر مصلحت نيست عوض كرده باشد كه ندانسته اين كار را كرده باشد قانون به حسب ما مستدام است. ذامستديم است زماناً ولي عندالله منقطع‌الآخر است اما دين واحد است چرا؟ چون براي تربيت بشر است و بشر عوض شدني نيست مي‌شود خصوصيتهاي هر اقليمي، هر عصري، هر مصري، هر نسلي آنها با شرايع و مناهج عوض مي‌شود و اين مربوط به مسئله ينبوّت است و براندازي نبوّت و نبيّ اصل كلّي است چون اين اصل كلي يك گناه مشترك است مبدأ قابلي يكي است، مبدأ فاعلي يكي است گناه هم مشترك است كيفرش ثابت است فرمود: ﴿سُنَّةَ مَن قَدْ أَرْسَلْنَا قَبْلَكَ مِن رُّسُلِنَا﴾ اين سنّت ماست و سنّت ما تغييرپذير نيست اين كبرا، پس اين هم تغييرپذير نيست اين نتيجه، گاهي صغرا ذكر مي‌شود و نتيجه كبرا مَطوي است، گاهي صغرا و كبرا ذكر مي‌شود نتيجه مَطوي است مثل مقام ما اين سنّت ماست سنّت ما تغييرپذير نيست پس اين تغييرپذير نيست اينجا نتيجه محذوف است چون «حذف ما يُعلَم منه جائز».

پس بنابراين اين مربوط به نبوّت عام است نه نبوّت خاص و تغييرناپذير هم است و اگر هم كسي دست به اين كار بزند خطر ﴿إِذاً لاَّ يَلْبَثُونَ خِلاَفَكَ إِلَّا قَلِيلاً﴾ دامنگيرشان خواهد شد چون خدا سريع‌الانتقام است ﴿وَإِذاً لاَّ يَلْبَثُونَ خِلاَفَكَ إِلَّا قَلِيلاً﴾ ﴿سُنَّةَ مَن قَدْ أَرْسَلْنَا قَبْلَكَ مِن رُّسُلِنَا وَلاَ تَجِدُ لِسُنَّتِنَا تَحْوِيلاً﴾ اين سنّت ماست و سنّت ما ثابت است پس اين اصل ثابت است، خب.

اين دوتا آيه بود كه ما فكر مي‌كرديم در پايان بحث سال گذشته روشن شد و اين تتميمش مربوط به آنهاست. اما درباره ي ﴿أَقِمِ الصَّلاَةَ لِدُلُوكِ الشَّمْسِ إِلَي غَسَقِ اللَّيْلِ﴾ بعضي از بحثهاست كه مربوط به فقه است وقت مختصّ نماز چه موقع است؟ وقت مشترك نماز چه موقع است؟ وقت فضيلت چه موقع است؟ تفريق بين الصلاتين مستحب است اينها را فقه به عهده دارد مستحضريد كه مسئله استحباب تفريق بين الصلاتين غير از مسئله ياينكه هر نمازي يك وقت خاص دارد اگر هم كسي خواست نماز را در وقت مشترك بخواند باز مسئله يتفريق بين الصلاتين حُكمش جداست شما در كتابهاي فقهي يك مسئله داريم كه وقت مختصّ چيست؟ وقت مشترك چيست؟ وقت مختصّ ظهر چه موقع است؟ وقت مشترك چه موقع است؟ وقت مختصّ عصر چه موقع است؟ يك مسئله داريد كه وقت اجزاء چه موقع است؟ وقت فضيلت چه موقع است؟ يك مسئله داريد كه تفريق بين الصلاتين مستحب است ولو شما خواستي در وقت مشترك بخواني اين يك مطلب ديگر است اينها را فقه البته به عهده دارد ﴿أَقِمِ الصَّلاَةَ لِدُلُوكِ الشَّمْسِ إِلَي غَسَقِ اللَّيْلِ وَقُرْآنَ الْفَجْرِ﴾ يعني ﴿أقم قرآن الفجر﴾ ﴿إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ كَانَ مَشْهُوداً﴾ و اين مي‌تواند جريان صلات عصر را هم در بر بگيرد براي اينكه بعضيها خواستند بگويند كه اختصاصي دارد به قرآنِ فجر يعني نماز صبح ولي اين مشكل است براي اينكه مشابه اين روايت درباره ينماز عصر هم آمده اگر «مَشْهُوداً» يعني «تشهده ملائكة الليل والنهار» خب نماز عصر اگر در پايان وقت خوانده بشود آن هم «تشهده ملائكة الليل والنهار» خصيصه‌اي ندارد چه اينكه مشابه اين روايت درباره ينماز عصر هم آمده.

﴿وَمِنَ الَّيْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نَافِلَةً لَّكَ عَسَي أَن يَبْعَثَكَ رَبُّكَ مَقَاماً مَّحمُوداً﴾ در همين سوره يمباركه ي«اسراء» قبلاً گذشت كه شب آيت‌الله است فرمود اين آيت من است ﴿وَجَعَلْنَا اللَّيْلَ وَالنَّهَارَ آيَتَيْنِ﴾[12] بسياري از اين بركات در همان شب است كه در نوبتهاي قبل اشاره شده.

 

پرسش:...

پاسخ: نه، ملائكه يليل كه مي‌خواهند بروند مي‌بينند اين شخص دارد نماز صبح را مي‌خواند ثبت مي‌كنند، ملائكةالنهار كه وارد مي‌شوند اول طليعه يصبح كه وارد مي‌شوند مي‌بينند اين شخص دارد نماز صبح مي‌خواند ثبت مي‌كنند چون «تشهده ملائكة الليل والنهار» اين است در همان بحث در رواياتي كه مربوط به اين قسمت است بعضيها گفتند كه اين نماز صبح جزء بحثهاي نماز شب است براي اينكه روز از اول طلوع شمس ثابت مي‌شود شما در مُجمل و مبيّن اصول در اين كتابهاي بعدي مثل كفايه و اينها كمتر مطرح است ولي در قوانين كاملاً مطرح است كه ليل و نهار آيا مُجمل است يا غير مجمل براي اينكه روز از چه موقع شروع مي‌شود؟ روز در مسئله يصوم و امثال صوم از صبحِ صادق شروع مي‌شود، در مسئله ياجاره و امثال اجاره از طلوع شمس صادق مي‌شود، در مسئله سفر از طلوع شمس صادق مي‌شود اگر كسي اجير شد كه دو روز كار بكند چه موقع بايد شروع بكند؟ از طلوع شمس ديگر نه از طلوع فجر اما اگر خواست دو روز روزه بگيرد از چه موقع بايد روزه بگيرد؟ از طلوع فجر بايد روزه بگيرد نه از طلوع شمس چون ليل و نهار در موارد مختلف مراتب مختلف دارد مرحوم ميرزا در قوانين مثل بعضي از اصوليين ديگر گفتند اين لفظ مجمل است و اگر يك‌جا يوم وارد شد يا ليل وارد شد به وسيله يقراين خاص مشخص بشود نظير يَد اگر گفتند يد خب اين يد در مسئله يتيمّم كه ﴿فَامْسَحُوا بِوُجُوهِكُمْ وَأَيْدِيكُمْ﴾[13] اين تا زَند و مُچ است اما اگر درباره يوضو گفتند دستتان را بشوييد تا آرنج است در بخشي از موارد تا ساعد است و تا كِتف است درباره يقطع يد دزد كه گفته شد ﴿فَاقْطَعُوا أَيْدِيَهُمَا﴾[14] كجا را بايد قطع كرد؟ اين را وجود مبارك امام جواد(سلام الله عليه) خب امام معصوم كه عِدل قرآن است بايد مشخص كند اينها را در كلمات مُجمل و مبيّن اصول مطرح مي‌كردند به عنوان نمونه لكن در جريان صلات ليل كه به دنبالش نماز فجر مطرح است آن را چون روايت دارد كه «تشهده ملائكة الليل و ملائكة النهار» از اين جهت گفته شد ﴿قُرْآنَ الْفَجْرِ كَانَ مَشْهُوداً﴾ البته به آن گستردگي كه درباره ينماز صبح وارد شده در نماز عصر نيامده ولي درباره ينماز عصر هم اين روايت هست، هم اين ملاك است، خب تفسيرش البته به عهده فقه است. ﴿وَمِنَ الَّيْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نَافِلَةً لَّكَ عَسَي أَن يَبْعَثَكَ رَبُّكَ مَقَاماً مَّحمُوداً﴾ كه محمودِ مطلق آن مقام است وجود مبارك حضرت هم به آ‌ن مقام كه رسيد همه او را حمد مي‌كنند چون همه به شفاعت او محتاج‌اند.

 

پرسش: به وسيله قرب نوافل مي‌رسد يا فرائض؟

پاسخ: اينجا به وسيله يقُرب نوافل مي‌رسد، خب.

 

پرسش:...

پاسخ: بله، اما براي ديگران اگر بخواهند برسند به وسيله ينافله است براي ديگران نافله است چون اين مقام اشاره شد درجات فراواني دارد آن مرحله يعاليه‌اش براي حضرت است مراحل ديگرش كه براي ديگران هست چون شافعين در قيامت وجود دارند اين شافعين براي عده‌اي نافع نيستند اما معلوم مي‌شود شافعيني وجود دارد جمع آورده كه فرمود: ﴿فَمَا تَنفَعُهُمْ شَفَاعَةُ الشَّافِعِينَ﴾[15] اهل بيت شافع‌اند و اولياي ديگر شافع‌اند، انبيا شافع‌اند كه قرآن شافع است، علما شافع‌اند، شهدا شافع‌اند و مانند آن، خب آنها به وسيله يقرب نوافل به اينجا مي‌رسند.

 

پرسش:...

پاسخ: صلات؟ نه، خب صلات مَقسَم است ديگر يا فريضه است يا نافله ديگر.

 

پرسش:...

پاسخ: بله، چون مُباين كه نيست كم و زياد دارد همان صلات نافله هم باز ﴿تَنْهَي عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنكَرِ﴾[16] بعضي از امورند كه ﴿تَنْهَي عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنكَرِ﴾ هستند كه مشترك است، بعضي از امورند كه ﴿تنهي عن التفرّق﴾ است نظير صلات جماعت صلات يا نافله باشد يا فريضه آن اصل مشتركش كه ﴿تَنْهَي عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنكَرِ﴾ است داراست، خب.

 

پرسش:...

پاسخ: بله، آنها گفتند فرق بين مدح و حمد همين است مي‌گويند «مدحتُ اللؤلؤ» اما «حَمَدْتُ» مي‌گويند نيست گاهي يك كمال است ولو به ما نرسد ولي به ديگري مي‌رسد آنجا جاي حمد و شكر است بعضي خواستند بين حمد و شكر اين را فرق بگذارند ولي شما در اوايل مطوّل و غير مطوّل بين حمد و مدح اين را فرق گذاشتند گفتند چيزي كه كمال دارد ولو به ما نرسد ما مدحش مي‌كنيم مي‌گوييم «مدحْتُ اللؤلؤ» اما نمي‌گوييم «حمدتُ اللؤلؤ» ما اين دُرّ را ستايش كرديم مي‌گوييم از اين دُرّ به نيكي ياد كرديم به خوبي ياد كرديم مدح غير از حمد است حمد بالأخره نعمتي بايد برسد يا به ما يا به ديگري شكر اين‌چنين است بالاتر است يعني نزديك‌تر از حمد است ولي مدح مي‌خورد به آن كمالي كه شخص دارد چه به ما برسد چه به ما نرسد، خب.

 

فرمود اين مطالبي كه مربوط به اين دوتا آيه بود گذشت و اين تفاوتهايي هم كه اثبات كرد كه اين آيه در مكه نازل شد يا در مدينه نازل شد آن هم ظاهراً در مكه نازل شد و جامعش اين است كه چه در مكه باشد، چه در مدينه باشد، چه در اراضي ديگر باشد ذات اقدس الهي سريع‌العقاب است انتقام مي‌گيرد، اما حالا آيه بعد.

﴿وَقُل رَّبِّ أَدْخِلْنِي مُدْخَلَ صِدْقٍ وَأَخْرِجْنِي مُخْرَجَ صِدْقٍ وَاجْعَل لِي مِن لَدُنكَ سُلْطَاناً نَصِيراً﴾ ﴿وَقُلْ جَاءَ الْحَقُّ وَزَهَقَ الْبَاطِلُ إِنَّ الْبَاطِلَ كَانَ زَهُوقاً﴾[17] انسان وارد كاري مي‌شود بايد صادقانه وارد كار بشود از كار خارج مي‌شود بايد صادقانه از كار خارج بشود اين دخول و خروج گاهي نسبت به دنياست، گاهي نسبت به برزخ است، گاهي نسبت به ورود به صحنه يقيامت كه انسان از خدا مي‌خواهد خدايا توفيقي بده كه من وقتي وارد دنيا شدم صادقانه باشم، از دنيا وارد برزخ مي‌شوم صادقانه، از برزخ وارد قيامت مي‌شوم صادقانه، از صحنه يقيامت وارد بهشت مي‌شوم صادقانه، اگر كسي جزء رجال صدق بود اين صداقت علمي و عملي، قولي و اعتقادي او را همراهي مي‌كند در همه يموارد، خب اگر كسي جاهل بود صادق نيست، اگر كسي غافل بود صادق نيست، ساهي و ناسي بود صادق نيست، عاصي بود صادق نيست صدق گاهي در قول است و گاهي در فعل در همين سوره يمباركه مقداري گذشت بعدش هم خواهد آمد كه ﴿مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ﴾[18] خب اين درباره يشهداست وجود مبارك سيّدالشهداء(سلام الله عليه) وقتي اصحاب يكي پس از ديگري مي‌رفتند حبيب مي‌رفت، مُسلم مي‌رفت همين آيه را مي‌خواندند[19] ﴿مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُم مَّن قَضَي نَحْبَهُ وَمِنْهُم مَّن يَنتَظِرُ﴾ خب اين ﴿صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ﴾ كه سخن از قول نيست سخن از فعل است يعني اين كسي كه تعهّد سپرده دينش را ياري كند، امامش را ياري كند اين صادقانه دارد عمل مي‌كند پس صِدق گاهي در فعل است، گاهي در قول است همين آيه ﴿مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ﴾ نه يعني حرف زدن بلكه اينها فعلشان مطابق با همان تعهّد بود اگر كسي از ذات اقدس الهي خواست كه صادقانه وارد كار بشود يعني عالِمانه، عاقلانه، خالصانه وارد بشود و آلوده نشده از اين كار بيرون بيايد اين يك قرنطينه است براي همه يما به ما گفتند هر كاري كه مي‌كنيد، هر حرفي مي‌زنيد، چيزي مي‌نويسيد بگوييد «بسم الله الرحمن الرحيم» اين «بسم الله الرحمن الرحيم» يك قرنطينه است براي اينكه آدم كار حرام يا مكروه را كه نمي‌تواند بگويد خدايا به نام تو كه، اما اگر كار واجب يا مستحب بود مي‌تواند بگويد خدايا به نام تو اينكه گفتند در هر كاري بگوييد «بسم الله» براي اينكه اين يك خطّ قرمزي است اين جلوي آدم را مي‌گيرد اين ﴿رَّبِّ أَدْخِلْنِي مُدْخَلَ صِدْقٍ﴾ هم همين‌طور است اختصاصي به مسائل كلي ندارد در هر مسئله‌اي هر بحثي، هر روزي، هر جلسه‌اي، هر همايشي، هر گفتاري، هر مقاله‌اي كه آدم مي‌خواهد بنويسد مي‌گويد ﴿رَّبِّ أَدْخِلْنِي مُدْخَلَ صِدْقٍ وَأَخْرِجْنِي مُخْرَجَ صِدْقٍ﴾ من صادقانه وارد بشوم، صادقانه خارج بشوم صدق درباره يذات اقدس الهي هم معناي خاص خودش را دارد آنجا بايد و نبايد نيست حالا دارند اذان مي‌گويند ان‌شاءالله تتمّه‌اش براي روز بعد.


[1] اسراء/سوره17، آیه74.
[2] اسراء/سوره17، آیه64.
[3] توبه/سوره9، آیه81.
[4] الكافي- ط الاسلامية، الشيخ الكليني، ج2، ص447.
[5] انفال/سوره8، آیه33.
[6] انبیاء/سوره21، آیه107.
[7] انبیاء/سوره21، آیه107.
[8] فاطر/سوره35، آیه43.
[9] روم/سوره30، آیه30.
[10] آل عمران/سوره3، آیه19.
[11] مائده/سوره5، آیه48.
[12] اسراء/سوره17، آیه12.
[13] نساء/سوره4، آیه43.
[14] مائده/سوره5، آیه38.
[15] مدثر/سوره74، آیه48.
[16] عنکبوت/سوره29، آیه45.
[17] اسراء/سوره17، آیه81.
[18] احزاب/سوره33، آیه23.
[19] بحار الأنوار - ط دارالاحیاء التراث، العلامة المجلسي، ج45، ص20.