درس تفسیر آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

87/03/12

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفسیر/سوره اسراء/آیه 73 الی 75

 

﴿وَإِن كَادُوا لَيَفْتِنُونَكَ عَنِ الَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ لِتَفْتَرِيَ عَلَيْنَا غَيْرَهُ وَإِذاً لَاتَّخَذُوكَ خَلِيلاً﴾﴿73﴾﴿وَلَوْلاَ أَن ثَبَّتْنَاكَ لَقَدْ كِدتَّ تَرْكَنُ إِلَيْهِمْ شَيْئاً قَلِيلاً﴾﴿74﴾﴿إِذاً لَأَذَقْنَاكَ ضِعْفَ الْحَيَاةِ وَضِعْفَ الْمَمَاتِ ثُمَّ لاَ تَجِدُ لَكَ عَلَيْنَا نَصِيراً﴾﴿75﴾

 

اين آيه طبق بعضي از رواياتي كه وارد در ذيل اين آيه شد گفتند از قبيل «اياك اعني واسمعي يا جاره» است يعني وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) مصون از اين گرايش و معصوم از گرايش به ديگران بود كه در اثر تساهل و تسامح بعضي احكام الهي را مثلاً ترك كند پس اين خطاب متوجّه به مردم است يعني مبادا به ديگران گرايش پيدا كنيد.

روايات ديگر شأن نزولي براي اين ذكر كردند و آن اين است كه بعد از فتح مكه كه وجود مبارك حضرت بتها را از مسجدالحرام طرد كرد مشركين حجاز يك بت بزرگي را روي مَروه گذاشته بودند به حضرت پيشنهاد دادند كه شما اين بت را لااقل حفظ بكنيد نگذاريد سنّت مردم بالكل از بين برود در اين زمينه حضرت دستور داد آن بت را هم از بين بردند اين آيه ناظر به آن است كه اگر تثبيت الهي و عصمت الهي نبود تو ممكن بود به پيشنهاد اينها عمل مي‌كردي همه بتها را طرد كردي و اين بتها را نگه مي‌داشتي به هر تقدير اين يك اصل كلّي قرآني است خواه مربوط به اين آيه قبل باشد يا نه، يك اصل كلي باشد كه به دنبال او ذكر شد.

پرسش: شأن نزول آيات چقدر قابل اعتماد است؟

پاسخ: بله، اگر شأن نزول نظير آيه تطهير باشد، آيه ولايت باشد، آيه مباهله باشد كه چيز بيّن‌الرشدي است كاملاً قابل اعتماد صددرصد است و اگر سند معتبر باشد نه به آن اندازه به اندازهٴ اعتبار سندش معتبر است ولي بسياري از اين اسباب نزول يا شأن نزول اينها تطابق با معنا دارد بعيد است كه به سبب اين نازل شده باشد خيلي از اينها از باب تطبيق است نه تفسير يك، برخي از اينها سندشان ضعيف است فقط در حدّ تأييد است دو، لذا آنها كه اسباب النزول نوشتند بين اين سه، چهار طايفه بايد فرق بگذارند يك وقت است كه يك سند قويّ قطعي دارند كه مورد نزول اين آيه مشخص است نظير آيه تطهير، آيه ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللّهُ﴾[1] ، آيه مباهله و مانند آن بعضي از آيات ديگر در حدّ طمأنينه است، بعضيها قابل تطبيق است معلوم نيست شأن نزول باشد بعضيها شأن نزول ذكر مي‌كنند منتها روايتش ضعيف است متأسفانه دربارهٴ روايات تفسيري آن كاري كه دربارهٴ روايات فقهي شده نشده فقه به بركت تلاش و كوشش علماي بزرگ(رضوان الله عليهم) در اين قسمت خيلي موفق بود و پيشرفت كرد مشابه همين كار هم بايد درباره روايات تفسيري، روايات مقتل، روايات تاريخ، روايات اخلاق هم ذكر بشود كار انجام بشود.

مطلب ديگر اينكه اين چه مربوط به او باشد چه نباشد يك اصل كلي است اگر واقعاً شأن نزول داشت مورد مخصِّص نيست، اگر شأن نزول نبود يك اصل كلي است بالأخره كه با تثبيت الهي وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) معصوم و مصون است اين جزء جوامع‌الكلم است اين جزء قانون اساسي است كه قرآن به منزلهٴ قانون اساسي است و رواياتي كه جزئيات را به عهده دارد به منزلهٴ قوانين فرعي است اين جزء جوامع‌الكلم است كه اگر تثبيت الهي نبود خب بالأخره اين همه مردم آن همه صناديد قريش دينِ اينهاست، مذهبِ اينهاست همه بتها را ريختند حالا از حضرت خواهش كردند اين يك‌دانه را روي آن كوه بگذاريد باشد حضرت فرمود نه، اينجا جايش نيست.

مطلب ديگر اينكه اين حرفي كه به انسان زدند پيشنهادي كه به انسان دادند يا انسان قبول دارد يا نكول، اگر قبول داشته باشد ميل پيدا مي‌كند اول رو برمي‌گرداند به اين طرف نگاه مي‌كند كه به او پيشنهاد دادند بعد جانبش را برمي‌گرداند بعد كلاً رويش را برمي‌گرداند و قبول مي‌كند كه اول ميل بجانبٍ هست اگر حرفي زدند، پيشنهادي دادند كه انسان نكول كرده نه قبول، اعراض مي‌كند اول ميل پيدا مي‌كند «عنه بجانبٍ» از او اعراض مي‌كند ﴿أَعْرَضَ وَنَأي بِجَانِبِهِ﴾[2] اگر قبول باشد مي‌گويد رُكون كرده يعني «مال برُكنه» و اگر قبول نباشد نكول باشد مي‌گويند اعراض كرده ﴿أَعْرَضَ وَنَأي بِجَانِبِهِ﴾ صورت برمي‌گرداند، چانه برمي‌گرداند پشت مي‌كند و مانند آن اين ركون يعني «مال بركنه» يعني «بجانبٍ منه» در مقابل ﴿أَعْرَضَ وَنَأي بِجَانِبِهِ﴾ اينجا «أقبل وتوجّه برُكنه».

فرمود با سه تعبير يا بيشتر كه شما ممكن بود يك اندك ميلي بكنيد ﴿لَوْلاَ أَن ثَبَّتْنَاكَ لَقَدْ كِدتَّ تَرْكَنُ إِلَيْهِمْ﴾ كه آن روز اول مشخص شد كه «كاد» يعني «قَرُبَ»، «رَكن» يعني «مالَ» با سه تعبير اندك بودن اين ميل را ذكر كرد يكي «شيء» يعني يك چيز، يكي تنوين «شيء» كه براي تقليل و تحقير است، سوم كلمهٴ «قليل». فرمود اگر ما تثبيت نكرده بوديم چنين چيز كمي ممكن بود ميل كني همه‌اش چون گفتند كه خب حالا بتها را همه را ريختي دور از بين بردي اين يك‌دانه را لااقل در كوه مروه ما نمي‌گوييم در مسجدالحرام در آ‌ن كوه مروه باشد.

پرسش: ...

پاسخ: بله ديگر، بله در اين بحث ديروز گذشت اينجا حرفهاي عميق فراوانِ علميِ تند گفته مي‌شود كسي دير بجنبند از دستش مطلب مي‌ريزد اين حرف، حرف ديروز بود كه با اينكه او قصد سوء نداشت، قصد حُسن داشت، قصدش اين بود كه اينها ايمان بياورند گرايش داشته باشد اين‌طور بود، خب اين غرض سوء نداشت غرض حُسن هم داشت يعني بنا بود كه اينها جذب بشوند فرمود ما با بت‌پرستي و ترويج بت و اينها نمي‌خواهيم كسي را جذب بكنيم هيچ، ﴿لَقَدْ كِدتَّ تَرْكَنُ إِلَيْهِمْ شَيْئاً قَلِيلاً﴾ اين هيچ مبادا اين كار را بكني تثبيت الهي است بايد.. چون حق با باطل ترويج نمي‌شود، خب اين هم يك مطلب.

پس «ركون» در مقابل ﴿أَعْرَضَ وَنَأي بِجَانِبِهِ﴾[3] است اين شده عصمت صددرصد تثبيتِ عملي كه انسان را از خطيئه نجات مي‌دهد به عصمت الهي است تثبيت علمي كه انسان را از خطا نجات مي‌دهد به عصمت علمي است وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) معصوم بود علماً، معصوم بود عملاً اگر اين كار را نكرده بوديم ﴿لَقَدْ كِدتَّ تَرْكَنُ إِلَيْهِمْ شَيْئاً قَلِيلاً﴾، خب. پس اين شيء قليل به آن ركون مي‌خورد ﴿كِدتَّ تَرْكَنُ إِلَيْهِمْ شَيْئاً قَلِيلاً﴾ كه سه‌تا ذيل داشت كه ذكر شد اگر اين كار را كرده بودي ﴿لَأَذَقْنَاكَ ضِعْفَ الْحَيَاةِ وَضِعْفَ الْمَمَاتِ﴾ نه يعني اگر گذاشته بودي اين بت در مروه باشد خير، اگر ميل پيدا مي‌كردي كيفرش اين بود ﴿لَوْلاَ أَن ثَبَّتْنَاكَ﴾ يك طرف، ﴿لَقَدْ كِدتَّ تَرْكَنُ إِلَيْهِمْ شَيْئاً قَلِيلاً﴾ اگر «كاد أن يركن» شده بود ﴿لَأَذَقْنَاكَ ضِعْفَ الْحَيَاةِ﴾ اگر خود كار شده بود چه مي‌شد؟ مي‌بينيد حرف از كجا تا كجاست؟! اگر كار خداي ناكرده بشود كه هيچ، به نام ما حرف دربياوري كه هيچ، ذرّه‌اي ميل پيدا كني اين است نزديك به ميل پيداكردن باشد ﴿إِذاً لَأَذَقْنَاكَ ضِعْفَ الْحَيَاةِ وَضِعْفَ الْمَمَاتِ ثُمَّ لاَ تَجِدُ لَكَ عَلَيْنَا نَصِيراً﴾ اگر خودِ كار پيدا بشود كه آن عذاب طوري نيست كه قابل گفتن باشد، اگر به نام ما حرف دربياوري اين همان كيفر تلخي است كه در سورهٴ مباركهٴ «الحاقه» آمده در سورهٴ «الحاقه» فرمود آيهٴ 44 ﴿وَلَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنَا بَعْضَ الْأَقَاوِيلِ ٭ لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْيَمِينِ ٭ ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِينَ ٭ فَمَا مِنكُم مِنْ أَحَدٍ عَنْهُ حَاجِزِينَ﴾ اگر به نام ما بخواهد حرف دربياورد پس بخواهد خداي ناكرده بتي را روي مروه نگه بدارد آن يك چيز ديگر است اصلاً آن عذاب قابل گفتن نيست چه مي‌كنيم با پيغمبرمان براي اينكه ممكن است كسي متنبّي باشد و ما به او مهلت بدهيم مثل اين داعيه بهاييها اما كسي كه سكّهٴ قبولي خورده پيغمبر ما شده ما حرفمان را، معجزه‌مان را به دست او داديم او از اين به بعد چون حرفِ او حرف ماست براي اينكه حرف ما را دارد مي‌رساند ديگر اگر به نام ما بخواهد خلاف بكند ديگر به او هيچ مهلت نمي‌دهيم حرف بزند آن كار را مي‌كنيم كار بكند چه خواهيم كرد قابل گفتن نيست، پس ﴿لَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنَا بَعْضَ الْأَقَاوِيلِ ٭ لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْيَمِينِ ٭ ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِينَ ٭ فَمَا مِنكُم مِنْ أَحَدٍ عَنْهُ حَاجِزِينَ﴾ بخواهد به نام ما حرف دربياورد و بخواهد اندك ميلي پيدا كند يا «كاد أن يميل» ﴿إِذاً لَأَذَقْنَاكَ ضِعْفَ الْحَيَاةِ وَضِعْفَ الْمَمَاتِ﴾ خودِ كار را بكند در قرآن كريم نيست كه با او چه خواهيم كرد براي اينكه اين كسي كه ما به او سِمت داديم با اينكه به او سِمت داديم حرفِ او سكّهٴ قبولي خورده است بيايد در مسير دين تحريف ايجاد كند ـ معاذ الله ـ آن ديگر همان ﴿لَا يُعَذِّبُ عَذَابَهُ أَحَدٌ﴾[4] مي‌شود، خب.

پرسش: ...

پاسخ: اگر ما تثبيت نمي‌كرديم اگر تو ميل مي‌كردي، اگر ما تثبيت نمي‌كرديم تو «كاد أن يركن» بود، اگر «كاد أن يركن» بود ﴿لَأَذَقْنَاكَ﴾، خب.

پرسش: ...

پاسخ: اگر تثبيت نباشد «كاد أن يركن» مي‌شود ـ معاذ الله ـ «كاد أن يركن» كه شد ﴿إِذاً لَأَذَقْنَاكَ﴾ مي‌شود ديگر، خب.

بعد فرمود: ﴿وَلَوْلاَ أَن ثَبَّتْنَاكَ لَقَدْ كِدتَّ تَرْكَنُ إِلَيْهِمْ شَيْئاً قَلِيلاً ٭ إِذاً لَأَذَقْنَاكَ ضِعْفَ الْحَيَاةِ وَضِعْفَ الْمَمَاتِ ثُمَّ لاَ تَجِدُ لَكَ عَلَيْنَا نَصِيراً﴾ احدي هم به ياري تو قيام نمي‌كند اين ﴿ثُمَّ لاَ تَجِدُ لَكَ عَلَيْنَا نَصِيراً﴾ مشابه همان بخش سورهٴ مباركهٴ «حاقه» است كه ﴿فَمَا مِنكُم مِنْ أَحَدٍ عَنْهُ﴾[5] شما بخواهيد جلو بگيريد نمي‌توانيد، او بخواهد از نصرت شما استفاده بكند نمي‌تواند.

حالا تتمّه بحثهايي كه مربوط به آيه 88 اين سوره است كه به خواست خدا در بحثهاي بعدي يعني آيه ﴿قُل لَّئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنسُ وَالْجِنُّ عَلَي أَن يَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ﴾ به آنجا كه رسيديم اگر تتمّه شبهاتي چيزي باشد ان‌شاءالله آنجا مطرح مي‌شود ولي خطوط كلي اين شبهاتي كه مربوط به اين بود كه قرآن ـ معاذ الله ـ كلام پيغمبر است اين تقريباً حل شد.

پرسش:...

پاسخ: غرض اين است كه وجود مبارك پيامبر صحنهٴ قلبشان صحنهٴ طهارت است و جزم به بطلان دارد با جزم به بطلان اصلاً خيال، الآن در بين اين مسلمين هزارها انسان معصوم وجود دارد براي اينكه عصمت ملكهٴ ذات مراتب است در تمام مدّت عمر هيچ كس اصلاً به فكرش افتاده كه ـ معاذ الله ـ با محارمش خلاف بكند تا بگوييم چه كار بدي است من نمي‌كنم «استغفر الله» اصلاً به ذهنش نمي‌آيد.

اين كار مي‌آيد، خب اين معصيت است ديگر. همهٴ ما گوشه‌اي از عصمت را داريم از بس قبيح است اصلاً به ذهن كسي نمي‌آيد براي اولياي الهي مخالفت با خدا اين‌چنين است اصلاً به ذهنشان نمي‌آيد بيايند بگويند كار بدي است ما رها مي‌كنيم اين‌طور نيست يا چشيدن قاذورات را كسي حالا در مدت عمر فكر كرده كه من اين را بخورم بعد بگويد كه چه كار بدي است من رها مي‌كنم اصلاً به ذهن كسي نمي‌آيد باطن گناه همين است ديگر بنابراين اگر كسي باطن اين لجن را ببيند به ذهنش نمي‌آيد كه من بروم اين كار را بكنم بعد بگويد چه كار بدي است من رها مي‌كنم بر خلاف كارهاي ديگر، به هر تقدير.

مطلب ديگر اينكه مي‌تواند هم خلاصهٴ حرفهاي قبل باشد هم تتمّهٴ بحثهاي قبل اين است كه خود قرآن فصل‌الخطاب است. مطلب دوم اينكه اگر كسي مسلمان باشد با آيه قرآني با او گفتگو مي‌شود. سوم اين است كه اگر مسلمان نباشد با خود قرآن با او گفتگو مي‌شود كه قرآ‌ن كلام خداست مي‌گوييد نه، ﴿لَّئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنسُ وَالْجِنُّ عَلَي أَن يَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لاَ يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ﴾[6] پس قرآن مي‌شود فصل‌الخطاب اگر كسي بگويد تورات حق است، انجيل حق است مي‌گوييم قرآ‌ن هم تصديق كرده تورات اصيل را، انجيل اصيل را تصديق كرده است اما آن محرّفهاي را باطل اعلام كرده هر چه مخالف قرآن بود باطل است، موافق قرآن بود حق است مي‌گوييد چرا؟ مي‌گوييم اين كتاب معجزه است، مي‌گوييد چرا، مي‌گوييم مثل اين بياوريد پس اگر كسي نپذيرفت اسلام را او را به اصل قرآن دعوت مي‌كنيم، اگر كسي مسلمان است او را به آيات قرآني دعوت مي‌كنيم پس قرآن مي‌شود فصل‌الخطاب در همه مسائل.

اما فرق معجزه با علوم غريبه چيست؟ علوم غريبه شايد اينكه ما ديگر چون آخرين جلسه است نمي‌خواهيم خاطره يك عده را برنجانيم يك تكه كاغذ كه مي‌نويسيد بايد بدانيد كه وقت عدهٴ زيادي را مي‌گيريد دهها بار اين حرفها گفته شده از آيه ﴿إِنْ كُنْتُمْ فِي رَيْبٍ مِمَّا نَزَّلْنَا عَلَي عَبْدِنَا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِن مِثْلِهِ﴾[7] در طيّ اين 26 سال حدّاقل بيش از بيست بار اين حرفها گفته شده فرق معجزه با كرامت چيست؟ فرق معجزه با علوم غريبه چيست؟ فرق معجزه با پيش‌بينيها چيست؟ كسي كه مي‌آيد اينجا درس بايد بداند كه اين درسِ تفسير خارج است بايد يك مقدار زيادي اين حرفها را گرفته باشد جاي ديگران هم تنگ نكند جاي هر كسي هم نيست اين سؤالها نشانهٴ خامي اين سائل است.

فرق اعجاز با علوم ديگر اين است اگر كسي چيزي را ياد گرفته از راه علوم چه غريبهٴ با «غين»، چه قريبهٴ با «قاف» با ابزار و علوم و اسباب چيزي را ياد گرفته اين راه فكري دارد اين راهش براي همه باز است اين ديگر معجزه نيست هر كسي مي‌رود درس بخواند حتي طلسم و شعبده و جادو و سِحر كه علوم غريبهٴ با «غين» است مثل همين فقه و اصول و حكمت و كلام كه قريبهٴ با «قاف» است اينها راه فكري دارد اما معجزه راه فكري ندارد نمي‌شود به پيغمبر گفت چطور شده به ما هم ياد بده اين راهِ علمي نيست اين به قداست روح وابسته است وقتي وجود مبارك ابراهيم خليل گفت طاوس بيا اين زنده مي‌شود، وجود مبارك عيساي مسيح دستور داد كه اين كورِ مادرزاد معاينه بشود، معالجه مي‌شود اين به قداست روح برمي‌گردد اين فرمول علمي ندارد نه علمِ قريب، نه علم غريب نه با «قاف»، نه با «غين» اما همه آنها درس است ممكن است انسان چند سال درس بخواند ساحر خوبي بشود، مُشعبد خوبي بشود، طلسم‌گر خوبي بشود، جادوگر خوبي بشود اين فرق است، اما كسي ممكن است همين‌جا خبر بدهد كه يك هفته بعد باران مي‌آيد يا نمي‌آيد ولي اگر بر اساس هواشناسي خبر بدهد كه خب علم است اين را نمي‌گويند علمِ غيب اگر بدون استفادهٴ از اسباب و وسايل فنّي و علمي خبر داد كه يك هفته بعد باران مي‌آيد، يك هفته بعد برف مي‌آيد، يك هفته بعد تگرگ مي‌آيد اين مي‌شود علم غيب و اطلاع غيب، وقتي وارد حوزهٴ علم غيب شدند اين برمي‌گردد بعضي مراتضه هستند كه همين علم را دارند آنهايي كه جزء مراتضه‌اند همين علم را دارند با اولياي الهي فرق مي‌كنند آنچه كه اولياي الهي دارند شكست‌ناپذير است كه فرمود: ﴿إِنَّ جُنْدَنَا لَهُمْ الْغَالِبُونَ﴾[8] آنهايي كه سِحر و شعبده و فنون و علوم غريبه و امثال ذلك باشد شكست‌پذير است نظير جريان حضرت موسي و سَحِرهٴ فرعون كه اين عصاي موساي كليم سِحر همهٴ آنها را باطل كرده است رياضتهاي مراتضه علم است و شكست‌پذير ولي كرامت اوليا، اعجاز انبياي الهي بر اساس ﴿إِنَّ جُنْدَنَا لَهُمْ الْغَالِبُونَ﴾ به ارادهٴ الهي وابسته است وقتي به ارادهٴ الهي وابسته شد فرمود: ﴿كَتَبَ اللَّهُ لَأَغْلِبَنَّ أَنَا وَرُسُلِي﴾[9] .

مطلب بعدي آن است كه اگر چيزي معجزه شد «من الأوّلين الي الآخرين من الآخرين الي الأوّلين» هيچ كس نمي‌تواند مثل او بياورد مگر خود انبيا آنها هم البته به جايي مرتبط هستند. معجزاتي كه از زمان آدم بود تا وجود مبارك وليّ‌عصر(ارواحنا فداه) كه خاتم اوصياست اين سلسله اوليا و ائمه و معصومين اينها به اذن خدا همان كاري كه ديگران كردند مي‌توانند بكنند انبياي ديگر، اما كاري كه وجود مبارك صالح پيامبر كرد، كرد نه انسانهاي عادي و دانشمندان از زمان آدم تا زمان صالح كسي توانست آن كار را بكند، نه از زمان صالح(سلام الله عليه) «الي يوم القيامه» كس ديگري مي‌تواند آن كار را بكند.

پرسش:...

پاسخ: معجزه كارِ علمي نيست كه بگوييم حالا با پيشرفت علم حل مي‌شود كار موساي كليم، كار عيساي مسيح، كار انبياي ديگر(عليهم الصلاة و عليهم السلام) نه در گذشته شبيه داشت، نه در آينده مَثيل كه بشر عادي با درس و بحث بتواند كار صالح پيامبر را بكند، كار موسي و عيسي را بكند اين معجزه به ارادهٴ الهي وابسته است كه ﴿وَمَا كَانَ لِرَسُولٍ أَن يَأْتِيَ بِآيَةٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ﴾[10] در سورهٴ مباركهٴ «رعد» هست، «ابراهيم» هست كه هر كسي بخواهد معجزه بياورد بايد به اذن خاصّ الهي باشد اذن خاصّ هم مستحضريد غير از اذن عام است آن اذن عام در بحثهاي ديروز و پريروز هم گذشت كه خداي سبحان به مار و عقرب اذن داد كه سمّ توليد كنند، به نخل و نحل اذن داد كه شيريني و حلوا و شَهد توليد كنند اينها راههاي فنّي است به همهٴ اين حيوانات آموختند اما وقتي به پيامبري اذن مي‌دهد كه شما مُرده را زنده كن يا با عصا به دريا بزن آبهاي رفته برود، آبهاي نيامده نيايد يك جادّهٴ خاكي خُشك ﴿فَاضْرِبْ لَهُمْ طَرِيقاً فِي الْبَحْرِ يَبَساً﴾[11] مثل اينكه در دالان جادّه آسفالت خشك مي‌روند درياست آبهاي رفته رفت، آبهاي نيامده يك سدّ آبي درست شد بالا روي هم، روي هم چيده شد اين وسط شده جادّه خاكي آ‌ن هم به ارادهٴ ما تا شما آخرين نفر پيروان موساي كليم از اين دريا، از اين مسير خشك بگذريد اين جاده است وقتي شما گذشتيد ﴿فَغَشِيَهُم مِنَ الْيَمِّ مَا غَشِيَهُمْ﴾[12] اين سدّ آبي مي‌ريزد به دريا اين هيچ فنّي نه در گذشته بود و نه در آينده هست، بنابراين معجزه با علوم غريبه، معجزه با سِحر، معجزه با شعبده، معجزه اين‌چنين نيست كه آدم بخواهد بگويد سِحر با معجزه «پهلو نزند دل خوش دار» خب چطوري دل خوش داريم؟

مطلب ديگر اينكه علومي هستند كه مسئلهٴ وحي را تشريح كنند در حكمت و كلام اصلِ وحي و ضرورت وحي را در بخش الهيّات ذكر مي‌كنند كه ذات اقدس الهي كه جهان را آفريد بايد بشر را هدايت كند هدايت بشر از راه وحي ممكن نيست براي اينكه اگر علم و دانش باشد خب همه مي‌روند اين علم را ياد مي‌گيرند اين كسي كه دانشمند شد دليل ندارد كه پيرو ديگري باشد كه، بايد تنها از راه وحي باشد در بخش الهيّات در اوصاف الهي، هدايت الهي، ربوبيّت الهي، ايحاي الهي آنجا وحي از نظر مبدأ فاعلي تشريح مي‌شود.

در بحث نفس كه نفس مجرّد است از مرحلهٴ حسّ و خيال و وهم بالاتر مي‌رود صلاحيّت وحي‌يابي پيدا مي‌كند در علم‌النفس از مبدأ قابليِ وحي سخن به ميان مي‌آيد لذا بخشي از نبوّت اينجا مطرح است كه چه كسي مي‌تواند وحي بگيرد آن بخش ديگر نبوّت كه خداي سبحان براي هدايت مردم حتماً رسول مي‌فرستد در بخشهاي عنايت الهي، فعل الهي، كلام الهي، هدايت الهي مطرح است حكمت، تمام اين بحثها را در اين دو محور و دو محدوده به عهده دارد و تبيين مي‌كند، اين هم يك مطلب.

مطلب ديگر اينكه وحي را ذات اقدس الهي، كلام الهي را فرمود سه قِسم است يا بلاواسطه است يا ﴿مِن وَرَاءِ حِجَابٍ﴾ است، ﴿أَوْ يُرْسِلَ رَسُولاً﴾[13] اين تقسيم وحي به انحاي ثلاثه گاهي به لحاظ خود آ‌ن مطلب است، گاهي به لحاظ گيرندگان مطالب‌اند، گاهي به لحاظ هر دو جهت. در بخش پاياني سورهٴ مباركهٴ «بقره» آنجا ﴿آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنْزِلَ إِلَيْهِ مِن رَبِّهِ﴾[14] گفتند اين دوتا آيه مشافهتاً از ذات اقدس الهي به وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) رسيد. در جريان معراج هم ولايت علي‌بن‌ابي‌طالب مشافهتاً به حضرت رسول(صلّي الله عليه و آله و سلّم) رسيد مرحوم سيّدعلي شارح صحيفهٴ سجاديه كه 28 نسل مي‌رسد به وجود مبارك امام سجاد بعد مي‌گويد كه «اولئك آبائي وجئني بمثلهم» آن تفاخري كه بين جرير و فرزدق بود آن فخر نبود فخر براي من است كه من بالأخره با اين چند نسل به اهل‌بيت مي‌رسم ايشان در مقدمهٴ شرح صحيفهٴ سجّاديه نقل مي‌كند وقتي وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) از معراج برگشتند از حضرت سؤال كردند بالأخره گفتگويي بود، كلامي بود، خدا گفت و تو شنيدي خدا حنجره و كام و لب و دهن و دندان ندارد كلام ايجاد كرد اين را مي‌دانيم اما حالا كلام ايجاد كرد اين آهنگي كه شما شنيدي، اين صوتي كه شما شنيدي شبيه چه صوتي بود؟ گفت ذات اقدس الهي مي‌دانست محبوب‌ترين افراد در بين جوامع بشري نزد من علي‌بن‌ابي‌طالب هست كلامي و صوتي شبيه صوت علي ايجاد كرد و من مي‌شنيدم خيال مي‌كرد علي است كه دارد با من حرف مي‌زند خب اين كلام را ايجاد مي‌كند همان‌طوري كه سميع است، همان‌طوري كه بصير است چطور امام صادق فرمود شهري يا روستايي كه روحاني نيست آنجا نرو الآن مي‌بينيد شبهه‌ها وقتي آمده خدا كه دهن ندارد كه حرف بزند قرآن حرف پيغمبر است بله، خدا دهن ندارد حرف بزند ولي حرف ايجاد مي‌كند خدا صماخه و دستگاه شنواي گوش ندارد ولي سميع است، خدا شبكهٴ قَرنيه و نمي‌دانم يليدي و اينها ندارد ولي بصير است اگر خدا سميع است، اگر خدا بصير است، قائل هم هست به ايجاد سخن خدا متكلّم است نه با دهن، اگر اين شبهات دفع نشود همين خطرات هست ديگر، خب.

بعد فرمود چون مي‌دانست علي‌بن‌ابي‌طالب محبوب من است صدايي كه ايجاد كرده من مثل اينكه علي‌بن‌ابي‌طالب دارد با من حرف مي‌زند خب ذات اقدس الهي ايجاد كرده بعد هم در آن بخش مشافهتاً هست در بخشهاي ديگر به قدرت خود آن گيرنده است كه يا بلاواسطه مي‌گيرد يا مع‌الواسطه مي‌گيرد يا ﴿مِن وَرَاءِ حِجَابٍ﴾[15] مي‌گيرد گاهي هم هر دو جهت فاصله است، اين هم يك مطلب.

مطلب ديگر اينكه وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) همهٴ حرفها را بلاواسطه دريافت كرده و خداي سبحان از آن بلاواسطه دريافت كردنش تعبير جامعي دارد كه ﴿إِنَّكَ لَتُلَقَّي الْقُرْآنَ﴾[16] ، ﴿لَتُلَقَّي الْقُرْآنَ﴾ يعني ﴿لَتُلَقَّي الْقُرْآنَ﴾ نه تلقّي اين سوره و آيه ﴿إِنَّكَ لَتُلَقَّي الْقُرْآنَ مِن لَدُنْ حَكِيمٍ عَلِيمٍ﴾[17] علم لدنّي هم شايد دهها بار شنيديد لدنّي، علم لدنّي مثل علم حكمت و كلام و فقه و اصول يك علم خاص نيست كه موضوع داشته باشد، محمول داشته باشد، مسائل داشته باشد، مبادي اين را نمي‌گويند علم لدنّي، علمي كه از لدنّ، لدنّ بالاتر از عند است لدنّ يعني نزد اگر كسي بالا برود، بالا برود، بالا برود همين حرفها را نزد خدا بدون واسطه بشنود مي‌شود علم لدنّي نه اينكه علم لدنّي يك علم ديگر است در برابر حكمت و كلام و تفسير و اينها نيست همين معارف قرآن را از لدنّ و نزد ذات اقدس الهي ياد بگيرد ديگر بيّن‌الرشد است ديگر، قطعي است ديگر، ديگر اشتباه‌بردار نيست كه.

پس كلّ قرآن را وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) ﴿لَدُنْ حَكِيمٍ عَلِيمٍ﴾ مي‌گيرد از آن مراحل پايين‌تر خود جبرئيل(سلام الله عليه) كه بعضي از مراحل وُسطاي اين فيض است اين مراحل مياني را به مراحل نازلهٴ وجود مبارك پيامبر منتقل مي‌كند كه ﴿نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ ٭ عَلَي قَلْبِكَ﴾[18] در مسئله هبوط وحي، نزول وحي كه اينها مَهبط وحي‌اند، منزل وحي‌اند، معدن علم مي‌شوند اينجاها جبرئيل سهمي دارد اما آنجايي كه متلقّي وحي‌اند لدنّ است، حضور است، نزد است آنجا سخن از جبرئيل و ميكائيل نيست ﴿إِنَّكَ لَتُلَقَّي الْقُرْآنَ مِن لَدُنْ حَكِيمٍ عَلِيمٍ﴾.

مطلب ديگر اينكه خود قرآن هم چون نظير باران نيست كه خداي سبحان انداخته باشد بلكه حَبل است و خدا آويخت الآن اين قرآ‌ني كه ما در خدمت او هستيم به نام عربي مُبين اين دنبالهٴ اين حبل متين، عربي مبين است و اين حبل متين آن عربي مبين از نشئهٴ طبيعت و عربي‌بودن شروع مي‌شود تا به لدي‌الله كه آنجا نه عِبري است، نه عربي فرمود: ﴿إِنَّا جَعَلْنَاهُ قُرْآناً عَرَبِيّاً لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ ٭ وَإِنَّهُ فِي أُمِّ الْكِتَابِ لَدَيْنَا لَعَلِيٌّ حَكِيمٌ﴾[19] آنجا عليّ حكيم است نه عربي از آنجا تا اينجا، از اينجا تا آنجا يك حبل آويخته است نه انداخته قرآن مثل باران نيست كه خدا نازل كرده باشد انداخته باشد قرآن يك حبل متيني است كه يك سَمتش عليّ حكيم است، يك سمتش عربي مبين است «وبينهما» هم مراتب اين را خدا آويخت كه «طرفه بيد الله سبحانه وتعالي والطرف الآخر بأيديكم»[20] در حديث «ثَقلين» هم هست.

وجود مبارك پيغمبر هم اين‌چنين است مرحلهٴ عاليهٴ اين صادر اول يا ظاهر اول آ‌نجاست كه نه عربي است و نه عِبري پيغمبر در آنجا پيغمبر است نه عربي است، نه عِبري اينجا كه هست عربي است ابن ‌عبدالله است اينجا كه آمده مي‌شود اهل حجاز، اهل مكه، ابن ‌عبدالله و آمنه اما آنجا كه هست صادر اول است كه فرمود: «أول ما خلق الله نور نبيّنا»[21] در روايات هست ائمه هم فرمودند آن نور، آن عليّ حكيم را درك مي‌كند اين ابن ‌عبدالله و آمنه عربي مبين را درك مي‌كند اين حبل متين با هم آميخته است اما در همهٴ موارد قرآن كلام خداست و پيامبر رسول خدا اين كلام را به اين رسول آميخت و اندوختهٴ اينها را به ما معرفي كرد فرمود معراجي هم كه بردند براي اينكه چيزهاي جديد نشانش بدهند ﴿سُبْحَانَ الَّذِي أَسْرَي بِعَبْدِهِ لَيْلاً مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَي الْمَسْجِدِ الْأَقْصَي الَّذِي بَارَكْنَا حَوْلَهُ﴾[22] نه «ليريٰ» ﴿لِنُرِيَهُ﴾ نه او ببيند، نشانش بدهيم ﴿لِنُرِيَهُ مِنْ آيَاتِنَا﴾ درست است پيغمبر نسبت به ماعداي خود معلّم كلّ است علوم تمام جوامع بشري را مي‌داند اما اين‌چنين نيست كه معراج رفته تا ببيند او را بردند تا نشانش بدهند هم اِسراست يعني بردن، هم ارائه است نه رؤيت در همان اول سورهٴ مباركهٴ «اسراء» فرمود ما اين را برديم ﴿لِنُرِيَهُ مِنْ آيَاتِنَا﴾ اوّلين آيه سورهٴ مباركهٴ «اسراء» اين است كه ﴿سُبْحَانَ الَّذِي أَسْرَي بِعَبْدِهِ لَيْلاً مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَي الْمَسْجِدِ الْأَقْصَي الَّذِي بَارَكْنَا حَوْلَهُ لِنُرِيَهُ مِنْ آيَاتِنَا﴾ اينها تازه مربوط به اسراست چه رسد به معراج وقتي اسرا را آن معلم مي‌خواهد معراجش يقيناً به تعلّق مي‌خواهد. در جريان معراج فرمود: ﴿فَأَوْحَي إِلَي عَبْدِهِ مَا أَوْحَي﴾[23] هم در اسرا سخن از عبوديّت است، هم در عروج سخن از عبوديّت، هم در اسرا فرمود: ﴿سُبْحَانَ الَّذِي أَسْرَي بِعَبْدِهِ﴾[24] هم در معراج در سورهٴ مباركهٴ «نجم» فرمود: ﴿فَأَوْحَي إِلَي عَبْدِهِ مَا أَوْحَي﴾ بنابراين قرآن مي‌شود كلام خدا ولاغير، وجود مبارك پيامبر مي‌شود رسول خدا ولاغير، آن كلام خدا را به اين رسول خدا آموختند حالا از اين به بعد اوّلين و آخرين شده شاگردان او.

پس اين بخشي از سؤالاتي بود كه مربوط به فرق بين معجزه و غير معجزه و امثال ذلك است و آنچه را كه در كتابهاي اهل كتاب آمده آنها اگر مطابق با قرآ‌ن كريم بود حق است وگرنه تحريف‌شده است و آنچه كه مربوط به اين فصل‌الخطاب است آنها ادّعا مي‌كنند كه قرآن همان‌طوري كه تورات حق است، انجيل حق است مي‌گوييم بله، خود قرآن هم فرمود: ﴿مُصَدِّقاً لِمَا بَيْنَ يَدَيْهِ﴾[25] آنچه كه قرآن تصديق مي‌كند حق است، آنچه كه محلّ اختلاف است حق با قرآن است قرآن معجزه است مي‌گوييد نه، مثل اين بياوريد خود قرآن در جميع موارد مي‌شود فصل‌الخطاب اين‌طور نيست كه حالا وجود مبارك پيامبر چيزهايي را ياد گرفته و حرف زده.

در بخش پاياني اين نكته را هم تبرّكاً كه قبلاً ذكر شده به عرضتان برسانيم. اين فرمايش را مرحوم سيّدحيدر آملي در جلد دوم تفسيرشان كه سه جلدش چاپ شده در صفحهٴ 402 دارند همين مطلب را مرحوم فيض كاشاني(رضوان الله عليه) از ايشان نقل مي‌كنند مرحوم فيض كاشاني در وافي در طبع جديدش جلد پنجم طبع جديد صفحهٴ 1781 ايشان هم از سيّدحيدر نقل مي‌كند نگاه كنيد ببينيد كه مسلمين نگاهشان به قرآن كريم چه بود ديروز يا پريروز به عرضتان رسانديم كه الآن اين عزيزاني كه كلمات پيامبر را جمع كردند تقريباً چهارده جلد مي‌شود، خب شايد هزارها حديث جمع كردند نامه‌هاي حضرت بود جمع كردند، نامه‌هاي حضرت است كه حضرت املا فرمودند، سخنرانيهاي حضرت بود، ادعيه حضرت بود، مواعظ حضرت بود، احكام فقهي حضرت بود، حقوقي حضرت بود، اخلاقي حضرت بود كه همه را جمع كردند، خب آن ده هزار عرض كنم كه حديث كه شده چهارده جلد يك طرف، قرآن كريم هم يك طرف مثل آنها خيليها مي‌توانند حرف بزنند چرا مثل قرآن نمي‌توانند بگويند اگر كلام، كلام پيامبر است؟ مرحوم سيّدحيدر آملي در همين جلد دوم تفسير صفحهٴ 402 مي‌گويد: «فأعلم أنّ أكثر القُرّاء ذهبوا إلي أنّ صُوَر القرآ‌ن بأثرها مائه وأربع عشر» فرمود بدانيد كه اكثر يعني قرآن همين 114 سوره است چرا حالا مي‌فرمايد اكثر؟ براي اينكه بين سورهٴ «برائت» و «انفال» اختلاف هست كه آيا سورهٴ «برائت» تتمّه سورهٴ «انفال» است چه اينكه از ابن‌عباس نقل شده يا سورهٴ مستقلّ است ولي بالأخره آنچه كه اكثري مي‌گويند، مي‌گويند قرآن 114 سوره دارد سورهٴ «انفال» مستقل است، سورهٴ «برائت» مستقل است و اينها. بعد اينها را همه ما شنيديم آيات قرآن شش هزار و خرده‌اي است كه همه را شنيديم حالا از اين به بعد «وإلي أنّ كلماته سبع و سبعون ألفاً وأربع مائه وسبع وثلاثون كلمة» كلمات قرآن 77437 كلمه است «وإلي أنّ حروفه ثلاث مائة آلاف واثنان وعشرون ألفاً وستّ مائة وسبعون حرفاً» حرفهاي قرآن 30032276 حرف است فتحه‌هايش چقدر، ضمّه‌هايش چقدر، كسره‌هايش چقدر، تشديدهايش چقدر، قدم به قدم اين را شمردند كدام كتاب است در شرق عالم و غرب عالم كه بيايند ببينند چندتا فتحه دارد، چندتا ضمّه دارد مسلمين اين را كلام الله مي‌دانند نه كلام رسول الله خب با اين ده هزار حديث از پيغمبر نقل شده با او چرا اين كارها را نكردند حالا چون دارند اذان مي‌گويند ما تك‌تك اينها را چندتا «الف» دارد تا آخر 28 حرف، چندتا تشديد دارد، چندتا فتحه دارد، چندتا ضمّه دارد، چندتا كسره دارد همه را كار كردند آن هم با نداشتن امكانات اينترنتي و اينها اين براي ششصد، هفتصد سال قبل است اين معاصر فخرالمحقّقين است فقه را نزد فخرالمحقّقين خوانده، خب براي ششصد سال آن سالها كه آدم بنشيند رقم بزند يك عده قابل توجه كه قرآن چندتا فتحه دارد، خب چندتا فتحه داشته باشد چرا درباره آن ده هزار حديث اين كار را نكردند اگر قرآن ـ معاذ الله ـ حرف پيغمبر بود خب مثل ساير كلمات و ساير احاديث بود ديگر درباره احاديث قدسي اين كار را نكردند، درباره روايات ديگر اين كار را نكردند كه.

بنابراين قرآن به جميع كلماته و حروفه و تشديداتش و فتحه‌هايش و ضمّه‌هايش از ذات اقدس الهي است اما اختلاف قرائت، اگر روايت معتبر نباشد كه آن قرائت جايز نيست اگر اختلاف قرائت روايتش معتبر باشد معنايش اين است كه ذات اقدس الهي به پيغمبر و اهل‌بيت(عليهم الصلاة و عليهم السلام) از راه الهام دستور داد كه اين‌طور بخوانيد هم صحيح است مثل «يتهم» و «يتّهَمَ» نه اينكه اختلاف قرائت از مردم دارند تا بشود ـ معاذ الله ـ تحريف، اگر روايت معتبر نباشد كه حجّت نيست، اگر معتبر باشد معصوم به الهام الهي از ذات اقدس الهي اجازه مي‌گيرد كه اين‌چنين هم بخوانند.

«جعلكم مباركاً أينما كنتم» ان‌شاءالله ايّام شهادت صديقه كبرا و سالگرد امام(رضوان الله عليه) هر جا هستيد وظيفه‌تان را ان‌شاءالله انجام بدهيد.

«والحمد لله ربّ العالمين»


[1] مائده/سوره5، آیه55.
[2] اسراء/سوره17، آیه83.
[3] اسراء/سوره17، آیه83.
[4] فجر/سوره89، آیه25.
[5] حاقه/سوره69، آیه47.
[6] اسراء/سوره17، آیه88.
[7] بقره/سوره2، آیه23.
[8] صافات/سوره37، آیه173.
[9] مجادله/سوره58، آیه21.
[10] الرعد/سوره13، آیه38.
[11] طه/سوره20، آیه77.
[12] طه/سوره20، آیه78.
[13] شوری/سوره42، آیه51.
[14] بقره/سوره2، آیه285.
[15] شوری/سوره42، آیه51.
[16] نمل/سوره27، آیه6.
[17] نمل/سوره27، آیه6.
[18] شعراء/سوره26، آیه193 ـ 194.
[19] زخرف/سوره43، آیه3 ـ4.
[20] . بحارالأنوار، ج37، ص122.
[21] . بحارالأنوار، ج1، ص97.
[22] اسراء/سوره17، آیه1.
[23] نجم/سوره53، آیه10.
[24] نمل/سوره27، آیه6.
[25] آل عمران/سوره3، آیه3.