87/03/07
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر/سوره اسراء/آیه 73 الی 75
﴿وَإِن كَادُوا لَيَفْتِنُونَكَ عَنِ الَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ لِتَفْتَرِيَ عَلَيْنَا غَيْرَهُ وَإِذاً لَاتَّخَذُوكَ خَلِيلاً﴾﴿73﴾﴿وَلَوْلاَ أَن ثَبَّتْنَاكَ لَقَدْ كِدتَّ تَرْكَنُ إِلَيْهِمْ شَيْئاً قَلِيلاً﴾﴿74﴾﴿إِذاً لَأَذَقْنَاكَ ضِعْفَ الْحَيَاةِ وَضِعْفَ الْمَمَاتِ ثُمَّ لاَ تَجِدُ لَكَ عَلَيْنَا نَصِيراً﴾﴿75﴾
در جريان وحي و نبوّت مشركان حجاز و ساير كفّار تا ممكن بود اصل وحي و نبوّت را انكار ميكردند كه بشر نميتواند رسول خدا باشد كه بخشي از اين شبهات در اوايل سورهٴ مباركهٴ «انعام» و مقداري از اين شبهات هم در همين سورهٴ مباركهٴ «اسراء» گذشت.
بعد از ابطال آن و اثبات اينكه ممكن است از طرف خداي سبحان انسانِ كامل به رسالت برسد اينها كبرا را پذيرفتند لكن در صغرا مناقشه ميكردند گاه ميگفتند تو رسول نيستي ـ معاذ الله ـ شاعري، ساحري، كائني، كاهني و مانند آن و گاهي ميگفتند اين حرفهايي كه تو ميزني از ديگران آموختي به زبان آنها سخن ميگويي اين يا در تطوّر تاريخ بود يا تقسيم كار يعني يا در طول زمان در يك مرحله گفتند ساحري، در مرحلهٴ ديگر شاعري، در مرحلهٴ ديگر كاهني، در مرحلهٴ ديگر مُفتري يا نه، طبق تقسيم كار گروهي آنچنان گفتند، گروهي اينچنين گفتند همزمان اين تهمتها واقع شده.
از اين امور كه نااميد شدند دست زدند به يك سلسله توطئهٴ نفوذي كه وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) در اثر مسامحه ﴿وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ فَيُدْهِنُونَ﴾[1] به ميل اينها عمل بكند حالا يا با تهديد يا با تطميع كه اين آيه محلّ بحث ناظر به اين بخش است اين يا در تطوّر سوم از تطوّرات تاريخي صدر نبوّت است يا نه، طبق تقسيم كار همزمان يك عده اصل رسالت بشر را منكر شدند، يك عده اصل را پذيرفتند ولي حضرت را به سِحر يا شعبده يا جادو يا كهانت و مانند آن متّهم كردند عدهاي هم درصدد توطئه نفوذي بودند اينها همهاش ممكن است راهي براي اسقاط ترتيب نيست.
در اين بخش اين نفوذيهاي اصرار داشتند كه وجود مبارك آن حضرت پيامش را دربارهٴ اين وثنيّت و صنميّت و امثال ذلك تغيير بدهد با فتنه در حضرت نفوذ بكنند ذات اقدس الهي فرمود تثبيت ما باعث برطرف شدن همه اين توطئهها بود ما تو را تثبيت كرديم لذا هيچ كدام از اين چهار كار را نكرديم نه تنها تحريف زياد راه ندادي تحريف كم هم راه ندادي، نه تنها تحريف نكردي ميل به تحريف هم نكردي، نه تنها ميل به تحريف نكردي نزديك به ميل هم نشدي ﴿لَوْلاَ أَن ثَبَّتْنَاكَ لَقَدْ كِدتَّ﴾ اين چهار كار را به صورت ترتيب انجام بدهي.
اين عصمت وجود مبارك آن حضرت است در مقام عمل چون پيامبر هم در مقام نظر معصوم است هم در مقام عمل، هم از خطا معصوم است هم از خطيئه، هم از جهلِ در مقابل علم مصون است هم از جهالت در مقابل عقل مصون است گاهي انسان جاهل در مقابل عالم است يعني مطلب را نميداند گاهي عالم است ولي بر اساس جهالت دست به معصيت ميزند همان بيان نوراني حضرت اميرالمؤمنين(سلام الله عليه) كه فرمود: «لاَ تَجْعَلُوا عِلْمَكُمْ جَهْلاً وَ يَقِينَكُمْ شَكّاً»[2] يا فرمود: «رُبَّ عَالِمٍ قَدْ قَتَلَهُ جَهْلُهُ»[3] اين جهل در مقابل عقل است نه جهل در مقابل علم. عالِم هست ولي گرفتار جهالتِ عملي است.
ذات اقدس الهي فرمود رسول گرامي(صلّي الله عليه و آله و سلّم) هم در مقام انديشه معصوم است هم در مقام انگيزه، هم در مقام فهم معارف وحياني معصوم است هم در مقام عمل به دستورهاي الهي. در مقام عصمت دربارهٴ وحي الهي و تلقّي وحي بارها اين شواهد قرآني ارائه شد كه ذات اقدس الهي پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) را در سه مرحله از مراحل علمي معصوم ميداند مرحلهٴ اول مرحلهٴ تلقّي معارف وحياني است كه از خداي سبحان ياد ميگيرد در اين مرحله اشتباه نميفهمد، بد نميفهمد هر چه را خدا فرمود او ميفهمد اين مقام تلقّي، مقام حفظ و ضبط و نگهداري هم خداي سبحان علوم وحياني حضرت را تثبيت كرده است كه حافظه اشتباه نكند يك وقت است انسان حرف استاد را خوب نميفهمد، يك وقت است حرف استاد را خوب فهميد ولي فراموش كرد استاد چه ميگويد ذات مقدس پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) هم در فراگيري علوم وحياني از استاد ازل معصوم است، هم در ضبط و نگهداري معصوم است، هم در انشا، ابلاغ، املا و ديكته كردن معصوم است هر سه مرحله را قرآن با عصمت ياد كرد فرمود: ﴿إِنَّكَ لَتُلَقَّي الْقُرْآنَ مِن لَدُنْ حَكِيمٍ عَلِيمٍ﴾[4] اين ميشود علمِ لدنّي در علم لدنّي جا براي اشتباه نيست براي اينكه «لَدُن» بالاتر از «عند» است نزد خدا اگر در نزد خدا باشد احدي آنجا رابطه نباشد، فاصله نباشد، هيچ چيزي حضور نداشته باشد دليلي هم براي سهو و نسيان نيست ﴿إِنَّكَ لَتُلَقَّي الْقُرْآنَ مِن لَدُنْ حَكِيمٍ عَلِيمٍ﴾.
مقام ضبط و نگهدارياش هم فرمود: ﴿سَنُقْرِئُكَ فَلاَ تَنسَي﴾[5] پس خوب حفظ ميكني فراموش نميكني. مقام انشا و ابلاغ و املا و ديكته هم كه مقام لبِ مطهّر آن حضرت است فرمود: ﴿وَمَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَي ٭ إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَي﴾[6] كه حصر كرده. اين سه مقام مربوط به مقامهاي علمي آن حضرت است كه علوم را خوب ياد ميگيرد، خوب ضبط ميكند، خوب ميرساند اما در مقام عمل كه مبادا خداي ناكرده كم و زياد كند اين آيه مباركهٴ ﴿لَوْلاَ أَن ثَبَّتْنَاكَ﴾ و آيات ديگر شاهد بر عصمت عملي آن حضرت است كه عمداً چون عصمت مربوط به آن سهو و نسيان و خطا و اينهاست اين به عدالت برميگردد شما عمداً هرگز خلاف نميكنيد و ما شما را تثبيت كرديم موقعيتتان را حفظ كرديم و هيچ نفوذپذير هم نيستيد و مانند آن، اگر ـ معاذ الله ـ انساني با داشتن سِمتِ نبوّت و پُست كليدي رسالت در وحي الهي دخل و تصرّف بكند عذاب او چند برابر است همان كه در سورهٴ «حاقه» فرمود: ﴿وَلَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنَا بَعْضَ الْأَقَاوِيلِ ٭ لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْيَمِينِ ٭ ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِينَ ٭ فَمَا مِنكُم مِنْ أَحَدٍ عَنْهُ حَاجِزِينَ﴾[7] سرّش همين است فرمود اگر پيامبري خلاف بكند چيزي را به نام خدا جعل بكند و كم و زياد كند يا گفتهٴ خدا را عمداً نرساند عذابي دامنگير او ميشود كه احدي از او نميتواند جلوگيري كند ولي درباره مُتنبّيان چنين تهديدي نكرده است كم نبودند آمار متنبّيان، آمار متنبّيان هم در رديف آمار انبياست در برابر وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) مُسيلمه كذّاب آن زن ادّعاي نبوّت كرد بعضي از اين مورّخان و سيرهنويسان صدر اسلام گفتند به مردي اعتراض كردند كه پيامبر اسلام با آوردن همه معجزات تو ايمان نياوردي چطور حرف مسيلمهٴ كذّاب را قبول كردي؟ گفت خب او از قبيلهٴ من است اصالت قبيله، اصالت قوميّت براي مشركان حجاز تا اين حدّ بود، خب در برابر آن انسان كاملي كه ثاني ندارد در بين بشريّت زني هم ادّعاي نبوّت ميكند عدهاي هم به دنبال او راه ميافتند.
دربارهٴ متنبّيها اين طور تهديد نشده البته خداي سبحان به حيات آنها خاتمه داده و ميدهد اما اين طور عذاب سنگين تهديد نكرده است براي اينكه حرفِ او سكّهٴ قبولي ندارد او مقبول نيست اما اگر كسي رسالت يافت، سِمت يافت، پُست كليدي يافت حرف او سكّهٴ قبولي خورد به نام دين از او قبول ميكنند اگر ـ معاذ الله ـ او بخواهد بيراهه برود ديگر خداي سبحان او را به عذاب مضاعف گرفتار ميكند.
دربارهٴ وحي و نبوّت آراي فراواني از صدر اسلام تاكنون بوده منتها كم و زيادش مربوط به ظهور و بروز نبوّت است در هر عصر و مصري كه وحي و نبوّت ظهور و حضور فعّال داشته باشد شبهات هم بشرح ايضاً [همچنين]، عداوتها هم بشرح ايضاً [همچنين]، سنگپراكنيها هم بشرح ايضاً [همچنين]، در روزگاري كه مسئله وحي و نبوّت مهجور و مطرود باشد كسي به سراغ آنها نميرود مگر در لابهلاي كتابها الآن ميبينيد شبهات فراواني مطرح است كه حصري هم براي آن شبهات نيست آنچه كه حق است اين است كه قرآني كه جوامع بشري در خدمت او هستند اين كتاب الهي همهٴ معاني آن و همهٴ الفاظ آن از طرف ذات اقدس الهي به وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) القا شده است اولاً، حضرت حفظ كرد ثانياً و املا كرد ثالثاً و چيزي افزوده نشد، كم نشد نفوذيها اثر نكردند رابعاً، اين همان كتابي است كه نازل شده است «الي يوم القيامه» ميماند. در برابر اين حرفي كه مسلمانها قائلاند گاهي نظرهاي ديگري هم مطرح است طبق آن نظرها لوازمي هم بر آن نظرها مترتّب است برخي از آن لوازم انكار نبوّت است، برخي از آن لوازم انكار معجزهبودن قرآن كريم است.
بيان ذلك اين است كسي كه ميگويد قرآن محصول فكر و نظر موحّدانهٴ پيامبر به عالم و آدم است يعني وجود مبارك پيامبر اسلام(صلّي الله عليه و آله و سلّم) پژوهش كرده، تحقيق كرده، نظر كرده، نظريه داده نظر او دربارهٴ جهان هستي عالم و آدم كه نظر موحّدانه باشد جمعبندي شده به صورت صُوَر و آيات قرآن كريم درآمده اين سخن بايد باز بشود كه منظور چيست؟ منظور اين است كه اين معاني و علوم و معارف قرآن را خود پيامبر نظير يك دانشمند نابغه كشف كرد اين است؟ اين انكار رسالت است اگر منظور آن است كه نه، معاني را ذات اقدس الهي به پيامبر القا كرده است الفاظ را خود پيامبر انتخاب كرده است نظير روايات كه روايات را به وسيلهٴ الهام ذات اقدس الهي معانياش را، احكامش را به پيامبر فرمود، الفاظ را به پيامبر اجازه داد كه انتخاب بكند اگر اين است اين انكار وحي و نبوّت و رسالت نيست ولي انكار معجزهبودن قرآن است مثل روايات، روايات معارفش را ذات اقدس الهي به پيامبر القا كرده است و از راه الهام الهي است ولي الفاظش را خود پيامبر به اذن خدا انتخاب كرده است لذا روايات معجزه نيست ولي قرآن معجزه است، پس اگر منظور آن است كه نظر موحّدانهٴ رسول اكرم به عالم و آدم نتيجهاش اين شد كه پيامبر كتابي تنظيم بكند كه معارف اين كتاب كشفيّات خود اوست، الفاظ اين كتاب ساختههاي خود اوست اين هم انكار رسالت است، هم انكار اعجاز قرآن و اگر نه، منظور اين است كه وجود مبارك پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) كه نظر موحّدانه به عالم و آدم داشت اين نظر باعث شد كه ذات اقدس الهي علوم وحياني و معارف و مطالب قرآن را به او آموخت و او ياد گرفت منتها الفاظش را خودش انتخاب كرد اين انكار وحي و نبوّت و رسالت نيست ولي انكار معجزهبودن قرآن كريم است.
پرسش: حاج آقا! اگر معاني جملهبندي شده باشد و همه معاني كه در همين الفاظ هست ...معني ندارد كه
پاسخ: چرا، چون الفاظ قرآن معجزه است وگرنه نهجالبلاغه هم از نظر فصاحت و بلاغت ممتاز است ولي معجزه نيست ساير روايات و خطبهها معجزه نيست شما ميبينيد مرحوم كليني(رضوان الله تعالي عليه) در همان جلد اول اصول كافي كه خطبههاي توحيدي را نقل ميكند بابي دارد به نام جوامع توحيد مرحوم كليني غالباً روايات را نقل ميكند از خودشان فرمايش خيلي كم دارند بسيار كم دارند فقط حديث را نقل ميكنند در آن جوامع توحيد دارد كه وقتي وجود مبارك حضرت امير(سلام الله عليه) در اواخر عمر شريفشان دوباره خواستند اين سپاهيان و ارتشيانشان را به طرف صفين تجهيز كنند «قام خطيباً» خطبهاي خواند كه بسياري از مردم آن خطبه را حفظ كردند آن روزها چون چاپ و كتابت و نوشتن و اينها نبود به حافظه خيلي بها ميدادند لذا حافظهٴ مردم آن عصر خيلي قوي بود اينها وظيفهشان اين بود كه چيزها را حفظ بكنند گاهي قصايدي كه هفتاد بيت، هشتاد بيت بود كاملاً حفظ ميكردند لذا حفظ خطبهها براي كسي كه اهل كتاب و كتابت نبود و چارهاي نداشت از حافظه مدد بگيرد حافظهشان تقويت ميشد و حفظ ميكردند.
مرحوم كليني(رضوان الله تعالي عليه) دارد كه اين خطبهاي كه «عليبنابيطالب بأبي و اُمّي» كه پدر و مادر من فداي او اينها بيانات مرحوم كليني است در كافي «بأبي واُمّي» اين ايراد كرده است خطبهاي است كه «لو اجتمعت السنة الجن والإنس وليس فيها لسان نبيٍّ»[8] اگر همه جن و انس جمع بشوند پيامبر در بين آنها نباشد نميتوانند مثل عليبنابيطالب سخن بگويند. مرحوم صدرالمتألهين كه اصول كافي را شرح كرده اين بخش از فرمايش مرحوم كليني(رضوان الله عليه) را هم ذكر كرده چيزي اضافه كرده فرمود اينكه شما گفتيد اگر همه جن و انس جمع بشوند و در بين آنها پيامبر نباشد قيدي اضافه كنيد بگوييد پيامبر اولواالعزم نباشد وگرنه پيامبران ديگر هم نميتوانند مثل علي سخن بگويند، خب.
اين با اين عظمت و جلال معجزه نيست براي اينكه غير پيامبر هم اين را آورد مثل خود حضرت امير، اما قرآن را ذات اقدس الهي در همين سورهٴ مباركهٴ «اسراء» در چند آيه بعد و در ساير موارد فرمود تمام جن و انس اگر جمع بشوند نميتوانند مثل اين بياورند پس معلوم ميشود الفاظ او معجزه است، صُوَر او معجزه است معاني او يك طرف، الفاظ او، صُوَر او معجزه است كه فرمود: ﴿بِسُورَةٍ مِن مِثْلِهِ﴾[9] ، خب.
پرسش: ...
پاسخ: بله، منقول حرف آنهاست ولي نقلش معجزهآساست طوري انسان نقل بكند مثلاً كسي عكس زيد را ميكِشد اين خود زيد يك موجود معمولي است يا درخت يك موجود معمولي است ولي عكّاس به قدري هنرمند است كه كسي نميتواند مانند او عكس اين درخت را بكِشد. نقل معجزه است نه منقول گاهي حرف كافر است مثل نمرود، فرعون، گاهي حرف مؤمن است، گاهي حرفهاي زن هست، گاهي حرفهاي مرد است، گاهي حرفهاي ملائكه است، گاهي حرف جن است، گاهي حرف شيطان است آن منقول مهم نيست كيفيت نقل مهم است، خب.
پرسش: ...
پاسخ: اين ميشود مثل روايات ديگر حجّت هست ولي معجزه نيست تمام رواياتي را كه وجود مبارك پيغمبر و همچنين اهلبيت(عليهم الصلاة و عليهم السلام) فرمودند جزء حجّتهاي شرعي است ديگر معانيشان را از راه الهام ذات اقدس الهي به اينها احكام الهي را ميفهماند به اينها اجازه ميدهد كه الفاظ را برابر محاورات و ادبيات مردم بيان كنند تا مردم بفهمند همه اينها ميشود حجّت شرعي اما هيچ كدام معجزه نيست لذا وجود مبارك پيغمبر اين را فرمود، ائمه هم فرمودند از وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) رسيد كه «قد كَثُرَتْ عليّ الكذّابة وسَتَكْثُرَ»[10] . دو باب روايات هست كه مرحوم كليني هر دو باب را نقل كرده يكي راجع به نصوص علاجيه است يكي هم درباره مطلق روايات. در نصوص علاجيه آنجا كه روايت مبتلا به معارض است اين همان بحثهايي است كه در كتابهاي اصول ملاحظه فرموديد كه بايد بر قرآن كريم عرضه بشود چيزي كه مخالف قرآن است طرد بشود چيزي كه مخالف قرآن نيست قبول بشود.
باب ديگر مطلق روايات است چه معارض داشته باشد چه معارض نداشته باشد بايد بر قرآن عرضه بشود دليلش هم اين است كه وجود مبارك حضرت فرمود مثل خدا كسي حرف نميزند اما مثل ما روايات جعل ميكنند «قد كَثُرَتْ عليّ الكذّابة وسَتَكْثُرَ»[11] قائلان، بافندگان، گويندگان به نام ما روايت جعل ميكنند ولي مثل خدا كسي حرف نميزند لذا آنچه كه از ما نقل شده است بر قرآن عرضه كنيد، خب.
پرسش: ...
پاسخ: اين را خود اله بيان كرده.
پرسش: إله كه تكلّم نميكند؟
پاسخ: چرا، كلام الهي، ايجاد الهي است چندبار اين روايات از وجود مبارك حضرت امير خوانده شده است كه «لاَ بِصَوْتٍ يَقْرَعُ وَ لاَ بِنِدَاءٍ يُسْمَعُ وَ إِنَّما كَلامُهُ سُبْحَانَهُ فِعْلٌ»[12] خداي سبحان اين كلمه را ايجاد ميكند نه اينكه از فضاي دهن و حنجره حرف بزند آن را مكرّر در نهجالبلاغه و ساير روايات نفي شده است كه خدا اين طوري كلام ندارد ولي با ايجاد صوت با ايجاد يا «مِن وَراء شجر» هست يا در قلب وجود مبارك پيغمبر هست اين كلمات را ايجاد ميكند، خب.
پرسش: ...
پاسخ: بله، آن نه، دوتا حرف است كه حالا كه ثابت شد قرآن معجزه است منشأ اعجاز چيست بعضي گفتند فصاحت است، بعضي گفتند بلاغت است، بعضي گفتند اخبار غيب است از مرحوم سيّد مرتضي رسيده است صرف است يعني ديگران ميتوانند مثل اين بياورند لكن ذات اقدس الهي هِمم اينها را منصرف كرده است «علي ايّ حال القرآن معجزٌ» منشأ اعجاز او بعضي گفتند اخبارات غيبيي است كه در قرآن كريم آمده بعضي گفتند فصاحت اوست، بعضي گفتند بلاغت است، بعضي گفتند مجموع آنهاست ولي اين كلمات معجزه است حالا يا اصلاً مقدور ديگران نيست «كما ذهب اليه غير واحد» يا مقدور ديگران هست و ذات اقدس الهي منصرف كرده ارادهٴ آنها را از اِتيان به مثل «كما ذهب اليه سيّد مرتضي» ولي روايات اين طور نيست.
دو نكته را عرض كنيم تا بحث را ادامه بدهيم. نكته اول اين است كه طرح اين مسائل در مجلاّت در روزنامهها حرام است، حرام است يعني حرام چون چند سال قبل بحثي درباره مقبوليّت و مشروعيّت به مناسبتي گفته شد بعضي از روزنامهها كه آتشبيار معركه بودند دامن به فساد دادند بحثهاي علمي براي همين مراكز علمي است از اينجا بيرون بردن و بيرون كردن حرام است بحثهاي علمي است كاري به روزنامهها و اين حرفها ندارد كه، علم مادامي پيشرفت ميكند كه به سياست و به اين راههاي خاص آلوده نشود وگرنه ديگر علم نيست، اين مطلب اول.
مطلب دوم كتابي است به عنوان الامتاع والموآنسه براي ابوحيّان توحيدي او از آن اُدباي نامي تاريخ است و كتابهاي ديگر و كتابهاي ديگران را آدم وقتي مطالعه ميكند گاهي محتاج به لغت ميشود اما اين كتاب الامتاع والموآنسه شبيه مقامات حريري و حميدي و آنهاست آدم وقتي اين كتاب را ميخواهد مطالعه كند اينچنين نيست كه يك كتاب لغتي در طاقچهاش يا قفسهاش باشد هر وقت خواست بگردد اين مثل نهجالبلاغه است كه كتاب لغت بايد دم دستش باشد در بسياري از جملات به كتاب لغت مراجعه كند اين الامتاع والموآنسه اينچنين است. من مدّتي با اين كتاب مأنوس بودم در اثناي اين كتاب ديدم كه چندتا نامه به صورت مكاتبه و مناظره بين وجود مبارك حضرت امير(سلام الله عليه) و عمر مطرح است نامه از طرف حضرت امير است پاسخ از طرف عمر، نامه از طرف عمر است پاسخ از طرف امير اينها دارند يكديگر را محاكمه ميكنند گفتگو ميكنند و سرانجام ـ معاذ الله ـ حضرت امير محكوم شد و عمر حاكم براي من خيلي تعجّبآور بود كه اين يعني چه؟ به عرض سيدناالاستاد مرحوم علامه طباطبايي رساندم كه چنين جرياني در كتاب الامتاع والموآنسه است فرمود اين جَعْل است و اول كسي كه پرده از اين كار برداشت همين ابنابيالحديد معتزلي بود كه به دستور ايشان ما مراجعه كرديم ديديم بله، ابنابيالحديد ميگويد كه «كان رجلاً كاتبا» يعني ابوحيّان توحيدي «كان رجلاً كاتبا» به اصطلاح اينها نويسنده بود نه نويسنده يعني اهل قلم عادي در اثر عُقدهٴ فقر و مانند آن اين ديگر به هر در و ديواري زد آن فشار و محروميّت و عُقده بودن وقتي قلم به دست عقده افتاد انسان بين حضرت امير و آن شخص محاكمه ميكند و ـ معاذ الله ـ عليبنابيطالب را محكوم ميكند عقده اين كارها را هم ميكند غرض اين است كه اين مسائل با هم مخلوط نشود حالا اين پرانتز بسته.
يك مطلب اين است كه اگر كسي بگويد وجود مبارك حضرت نگاهِ موحّدانه به عالَم دارد به عالم و آدم نگاه موحّدانه دارد محصول نگاهش اين كتاب است اگر منظورش اين است كه وجود مبارك آن حضرت پژوهشگر خوبي است، محقّق خوبي است، تلاشگر خوبي است در اثر نگاهِ موحّدانه ذات اقدس الهي اين علوم وحياني را به او افاضه كرده است او اين الفاظ را، الفاظ را خودش انتخاب كرد اين منكر وحي و نبوّت نيست رسالت را قبول دارد، نبوّت را قبول دارد، مطالب الهي را قبول دارد منتها معجزه بودن قرآن را قبول ندارد در حقيقت خود قرآن را هم تكذيب ميكند براي اينكه ظاهر قرآن اين است كه اين كلام، كلام الهي است و اگر كسي بگويد كه قرآن كريم محصول فهمِ پيامبر است از هستي كه وقتي وجود مبارك پيامبر در هستيشناسي غوطهور ميشود پژوهش ميكند نتيجهٴ پژوهش پيامبر در هستيشناسي اين كتاب است اين هم به دو امر برميگردد يعني نتيجهٴ پژوهشاش اين شد كه خداي سبحان معارف قرآني را به او القا كرد و الفاظ را هم به او القا كرد اين منكر هيچ چيزي نيست هم رسالت را قبول دارد، هم معجزه را قبول دارد منتها ميگويد و پژوهش كرد، تلاش كرد، كوشش كرد تا ذات اقدس الهي او را شايستهٴ اين مقام دانست اين دو مطلب را به او عطا كرد هم معاني قرآن، هم الفاظ قرآن ولي اگر منظور اين است كه چون نگاهِ به هستي ميكند و در هستيِ جهان ميانديشد خودش به اين مطالب رسيده است اين انكار وحي و نبوّت است از يك سو قهراً انكار اعجاز هم هست از سوي ديگر و اگر نه، منظور اين است كه نتيجهٴ پژوهش پيامبر در هستيشناسي اين است كه خداي سبحان اين معارف را به او القا ميكند او اين الفاظ را خودش انتخاب ميكند اين انكار وحي و نبوّت و رسالت نيست ولي انكار معجزه بودن قرآن است، خب.
پس تاكنون چهار، پنج احتمال مطرح است آن قول هفتم همان است كه ذات اقدس الهي پيامبر را به مقام والايي رساند هم معارف را به او تفهيم كرد، هم الفاظ را و وجود مبارك حضرت هم آن معارف الهي را ياد گرفت، هم الفاظ را شنيد و امينانه هم در بخش نظر و انديشه معصوم بود، هم در بخش عمل و انگيزه معصوم بود نه خطاي علمي داشت، نه خطيئهٴ عملي كه در اين آيه ﴿وَإِن كَادُوا لَيَفْتِنُونَكَ﴾ مطرح است.
پرسش: آيا بيان معارف بلند مؤمنين در آن زمان كفر اعجاز نيست؟
پاسخ: چرا.
پرسش: حاج آقا چون در الفاظ از خود پيغمبر گرفته شده.
پاسخ: نه، معنا آن علوم غيبيه معجزه است ولي قرآن معجزه نيست براي اينكه الفاظ، الفاظ بشر است بشر ميتواند بياورد ديگر.
پرسش: الفاظ خالي از معنا نيست.
پاسخ: بله، مثل روايات، روايات كه خالي از معنا نيست ولي مثل روايات جعل ميكنند ديگر وقتي اين معاني عرضه شده است مردم اين معاني را ياد گرفتند بدلي اين را هم ميسازند ديگر. يك وقت است كه جريان غيب است، يك وقت جريانهاي عادي و اخلاقي و دستوري است كه شما ﴿أَقِمِ الصَّلاَةَ لِدُلُوكِ الشَّمْسِ إِلَي غَسَقِ اللَّيْلِ﴾[13] خب چيزي را كم ميكنند، چيزي را زياد ميكنند اين ديگر نظير اخبار غيب نيست اخبار غيبي كه در بحث ديروز اشاره شده ذات اقدس الهي به وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) آدرس قدم به قدم و گام به گام ميدهد ميگويد ﴿مَا كُنتَ ثَاوِياً فِي أَهْلِ مَدْيَنَ﴾[14] ، ولي قصّه اين است، ﴿مَا كُنتَ بِجَانِبِ الطُّورِ﴾[15] ، ولي قصه اين است، ﴿مَا كُنتَ لَدَيْهِمْ إِذْ يُلْقُونَ أَقلاَمَهُمْ أَيُّهُمْ يَكْفُلُ مَرْيَمَ﴾[16] ولي قصه اين است آدرس ميدهد در آنجا نبودي قصه اين است، در قصه مريم نبودي قصه اين است، در كوه طور نبودي قصه اين است، در جريان مَدْين و شعيب مَدين نبودي قصه اين است اين ميشود معجزه صددرصد از نظر اِخبار غيب و اما چنين كاري كه آنها نميكنند كه اينها الفاظي كه مقدورشان هست در قصص داخلي ميخواهند كم و زياد بكنند شما ميبينيد حرفي را مردم شام شنيدند كه ديدند در خيابانها كسي راه رفته شمشير روي دوشش هست ميگويد يا مرگ يا واو، يا مرگ يا واو، اين شعار معروف خوب گوش دادند ديدند كه اين اباذر است و شمشير روي دوشش گرفته گفت «لا أضع السيف من عاتقي حتي توضع الواو في مكانها» من شمشير را از دوشم برنميدارم مگر اينكه اين «واو» سرِ جايش باشد گفتند چيست؟ «واو» چيست؟ قصه «واو» چيست؟ گفت شما نميدانيد معاويه به انجمن قرائت قرآن دستور داد «واو» ﴿وَالَّذِينَ يَكْنِزُونَ الذَّهَبَ وَالْفِضَّةَ﴾[17] را نخوانند، گفت خب نخوانند بخوانند چه ميشود، نخوانند چه ميشود؟ گفت هان! معاويه قصد اين كرده كه ثروت مملكت را اكتناز كند يك، اگر به او بگويند زراندوزي و اكتناز ثروت حرام است براي اينكه خدا دارد ﴿وَالَّذِينَ يَكْنِزُونَ الذَّهَبَ وَالْفِضَّةَ﴾ تو چرا اين كار را كردي؟ اين بگويد كه خدا ﴿الَّذِينَ يَكْنِزُونَ﴾ را درباره أحبار و رُهبان يهوديها گفته در برابر رهبران اسلامي كه نگفته اما اين «واو» كه باشد اين «واو»، «واو» استينافيه است قبل را از بعد قطع ميكند، بعد را از قبل قطع ميكند اصل كلّي است ﴿وَالَّذِينَ﴾ هر كسي زراندوزي كند چه مسلمان، چه كافر، چه منافق بايد جلويش را گرفت شما نميدانيد اين چرا دستور داده به انجمن قرائت قرآن كه اين «واو» را نخوانيد تا «واو» را سرِ جايش نگذارم من شمشير از دوشم نميگيرم اين كار ابوذر بود اين كار قصهٴ يكي، دوتا نيست مردم مواظب بودند يك «واو» تكان نخورد «واو» ﴿وَالَّذِينَ اتَّبَعُوهُم بِإِحْسَانٍ﴾[18] هم به همين سرنوشت مبتلا بود مگر اجازه ميدادند يك كلمه كم بشود، مگر اجازه ميدادند يك كلمه زياد بشود اين را هم شيعهها نقل كردند هم سنّيها «لا أضع السيف من عاتقي حتي توضع الواو في مكانها»، خب.
معنا اگر براي پيامبر باشد، الفاظ را كم و زياد بكنند كه الفاظ را كه معجزه نيست بنابراين و مخالف خود قرآن هم هست براي اينكه قرآن دارد اين كتاب را ما فرستاديم معناي بدون لفظ كه كتاب نيست، معناي بدون لفظ را كه قول نميگويند، معناي بدون لفظ را كه كلمه نميگويند، معناي بدون لفظ را كه كلمات نميگويند كلمه هست، كلمات هست، قول هست، كتاب هست فرمود ما اين كتاب را نازل كرديم براي تو كتاب يعني معاني، قول يعني معاني، كلمات يعني معاني، كتاب، كل، كلمات، كلام، الفاظ «بما لهم من المعاني» است.
پس بنابراين اگر كسي اينچنين بينديشد كه محصول نگاه موحّدانهٴ پيامبر به عالم اين كتاب است بايد تحليل كرد به احدالوجهين منكر رسالت است و اعجاز، به احدالوجهين الآخرين منكر رسالت نيست ولي منكر اعجاز است.
پرسش: ...
پاسخ: درست است همين طور هم هست كشف مراتبي دارد ولي بالأخره مبدأ همه اينها و منتهاي همه اينها خداي سبحان است هيچ كسي در معراج هم همين طور است هيچ كسي خودبهخود بالا نميرود هيچ شاگردي خودبهخود عالِم نميشود فرمود آمدي اما من آوردمت ﴿سُبْحَانَ الَّذِي أَسْرَي بِعَبْدِهِ لَيْلاً مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ﴾[19] تو كه قدرت آمدن نداشتي من آوردمت اين را ميگويند إسرا، بُردن گفتند دستش را بگيريد از امّهاني بياوريد بيتالمَقدس چَشم از بيتالمقدس بياوريد بالا چَشم، نشانش بدهيد چَشم، حرفهاي مرا بشنود چَشم، من قدم به قدم او را بالا بردم حالا شما بگوييد خودش رفت بالا، خودش رفت بالا انكار معلّم است ميبينيد اين حرفها براي كسي است كه مرحوم صدرالمتألّهين ميدانيد خب خيلي به حكما علاقهمند است ولي ميگويد درست است ما به فلاسفه علاقهمنديم، به حكما علاقهمنديم ارسطو به عنوان معلم اول در بين ما شهرت دارد، فارابي به عنوان معلم ثاني در بين فلاسفه مشهور است اما اين در علوم عادي است در علوم حقيقي معلّم اول وجود مبارك پيغمبر است، معلّم ثاني وجود مبارك علي، خب حالا در طي اين چهار قرن به عظمت او كه كسي نيامده ديگر تمام افتخار حكماي اين چهار قرن اين است كه حرفهاي او را بفهمند اين حالا به شرح اصول كافياش مراجعه فرموديد حالا آنجا دارند يا در مفاتيحالغيب اينها حكما معتقدند كه اگر همه اين هفت ميليارد بشر فعلي همهشان در سطح مرحوم فارابي و ابنسينا باشند باز صادق است كه خدا بفرمايد: ﴿هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولاً﴾[20] فارابي و بوعلي درست است بزرگاند اما در برابر وحي اُمّياند آن چيز ديگر است اين يك چيز ديگر است كسي كه از گذشته خبر داده، از آينده خبر داده ما از پشت ديوارمان بيخبريم اين را خداي سبحان قدم به قدم به او آدرس داده كه تو در زمان نوح نبودي قصه اين است، زمان مريم نبودي قصه اين است، طور نبودي قصه اين است، مَدين نبودي قصه اين است اين كجا، فارابي كجا؟!
پرسش: ...
پاسخ: غرض اين است كه اگر پيامبر انسانِ كامل به جايي برسد با تلاش و كوشش خودش اين حرفها را بفهمد اين منكر هر دو مطلب است اما اگر بگويند در اثر كوشش و تلاش و رياضت و غار حِرانشيني و امثال ذلك به جايي برسد كه ذات اقدس الهي هم معاني را به او برساند هم الفاظ را اين انكار هيچ مطلبي نيست حق است، اگر بگويند به جايي رسيده كه معاني را خداي سبحان به او فهمانده، الفاظ را خودش انتخاب كرده كه قرآن مثل روايت بشود اين انكار وحي و نبوّت نيست ولي انكار رسالت است.
فشاري كه يك عده قائلاند ميگويند فلسفه عاجز است از اثبات نبوّت خاصّه در طليعهٴ بحث ديروز اشاره شد كه فلسفه كارش اثبات اينكه زيد پيامبر است يا عمرو پيامبر است نيست اما نبايد گفت فلسفه عاجز است مثل اينكه فقه كارش اين نيست كه بگويد زيد وليّ امر مسلمين است يا عمرو مرجع تقليد است ولي معذلك فقه تواناست فقه ميگويد در هر عصر و مصري وليّ مسلمين لازم است، در هر عصر و مصري مرجع تقليد لازم است شرايط و اوصاف و احكام و حِكَم اينها را ميگويد بعد به مردم ميگويد اگر شما خودتان اهل خِبرهايد مرجعشناس باشيد از او تقليد كنيد، رهبرشناس باشيد تابع او باشيد، اگر اهل خِبره نيستيد به اهل خِبره مراجعه كنيد تا رهبرتان را بشناسيد، مرجعتان را بشناسيد پيروي كنيد اين يك راه عقلي است و عقلايي هم هست.
بنابراين نبايد گفت فلسفه دربارهٴ جزئيات بحث نميكند عاجز است مگر فقه دربارهٴ جزئيات بحث ميكند جزئيات را خود مردم بايد تشخيص بدهند.
«و الحمد لله ربّ العالمين»