87/03/06
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر/سوره اسراء/آیه 73 الی 75
﴿وَإِن كَادُوا لَيَفْتِنُونَكَ عَنِ الَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ لِتَفْتَرِيَ عَلَيْنَا غَيْرَهُ وَإِذاً لَاتَّخَذُوكَ خَلِيلاً﴾﴿73﴾﴿وَلَوْلاَ أَن ثَبَّتْنَاكَ لَقَدْ كِدتَّ تَرْكَنُ إِلَيْهِمْ شَيْئاً قَلِيلاً﴾﴿74﴾﴿إِذاً لَأَذَقْنَاكَ ضِعْفَ الْحَيَاةِ وَضِعْفَ الْمَمَاتِ ثُمَّ لاَ تَجِدُ لَكَ عَلَيْنَا نَصِيراً﴾﴿75﴾
چون سورهٴ مباركهٴ «اسراء» در مكه نازل شد و عناصر محوري سُوَر مكّي اصول دين بود و بخش مهمّش مربوط به توحيد و نبوّت بود اين سورهٴ مباركهٴ «اسراء» بعد از هر چند آيهاي يكي از اين اصول را مبسوطاً طرح ميكند. ميفرمايد درباره وحي و نبوّت اينها چندتا شبهه داشتند يكي اينكه كارِ ما با ارباب ماست ارباب ما يعني ربهاي ما اينها نيازي به واسطه ندارند همين اصنام و اوثان دعاهاي ما را ميشنوند و مشكلات ما را حل ميكنند مسئلهٴ وحي و نبوّتي در كار نيست و اگر وحي و نبوّتي از طرف ربّالأرباب باشد او بايد به وسيلهٴ فرشته تأمين بشود انسان نميتواند فرستادهٴ ربّالأرباب و ذات اقدس الهي باشد كه اين شبهات را قرآن كريم يكي پس از ديگري نقل كرد و ابطال كرد. ضرورت وحي و نبوّت را تبيين كرد چه اينكه در سورهٴ مباركهٴ «نساء» گذشت و باز هم اشاره ميشود.
معجزات انبيا مخصوصاً وجود مبارك پيغمبر اسلام(عليهم الصلاة و عليهم السلام) را ذكر كرد كه اشاره ميشود. مشركان حجاز گاهي در اصل وحي و نبوّت و امكان وحي و نبوّت اشكال ميكردند، گاهي هم ميگفتند اينهايي كه شما ميگوييد حرفهاي خود شماست يا حرفهايي است كه از ديگران ياد گرفتيد و مانند آن. وقتي حضرت استدلال كرد كه من كه درس نخواندم، كتابي نديدم، معلّمي نديدم ميگويند از همان اعجمي فراگرفتي و اينها. قرآن ميفرمايد آنچه را كه شما اسناد بدهيد ﴿لِّسَانُ الَّذِي يُلْحِدُونَ إِلَيْهِ أَعْجَمِيٌّ وَهذَا لِسَانٌ عَرَبِيٌّ مُبِينٌ﴾[1] اين محدوده كه گذشت بر آنها ثابت شد كه پيغمبر دستبردار نيست اين حرفها را از ناحيهٴ خداي سبحان آورده بعد سعي كردند به وسيلهٴ تهديد يا تطميع در رهاورد حضرت نفوذ پيدا كنند و مسير قرآن را عوض بكنند و دين را دگرگون بكنند.
آيات محلّ بحث يعني آيه 73 و 74 سورهٴ مباركهٴ «اسراء» كه محلّ بحث است در همين حوزه است آنها با مكر، با حيلههاي سياسي، اجتماعي احياناً تهديد، احياناً تطميع ميخواهند حضرت دست از اين حرفها بردارد حرفهايي كه به ميل آنهاست مطابق وصنيّت و ثنويّت حجاز است مطرح كند دربارهٴ بتپرستي چيزي نگويد، دربارهٴ رذايل اخلاقي آنها هم چيزي نگويد حرفهايي بگويد كه مشركان بپذيرند. خداي سبحان در اين بخش از آيات ميفرمايد آنها كِيد كردند، مكر كردند، حيله كردند، گاهي از راه تهديد، گاهي از راه تطميع، گاهي از راه خوف، گاهي از راه شوق كه در تو نفوذ بكنند ولي در اثر تثبيت الهي، عصمت الهي تو همهٴ اين حرفها را گذاشتي كنار پيام الهي را رساندي، اگر تأييد الهي نبود، عصمت الهي نبود، تثبيت الهي نبود ممكن بود كيد اينها اثر بگذارد تأثير كيد آنها در يكي از اين سه مرحله است اين آيات را خوب ملاحظه بفرماييد كه كاملاً نشان ميدهد چقدر وجود مبارك پيغمبر از عصمت الهي برخوردار است و چقدر ذات اقدس الهي آن حضرت را تثبيت كرده.
فرمود اگر تثبيت الهي و عصمت الهي نبود كار را كه انجام ندادي يعني به ميل اينها تحريفي در قرآن ايجاد نكردي يك، ميل به چنين كار را هم پيدا نكردي اين دو، نزديك ميل هم نشدي اين سه، اگر تثبيت الهي نبود، اگر عصمت الهي نبود نزديك ميل به تحريف ميشدي پس «فهاهنا مراحل ثلاثه» يك مرحله تحريف خارجي است كه اصلاً اتفاق نيفتاد و نميافتاد يك، مرحلهٴ قبل از او مِيل به تحريف است اين هم اتفاق نيفتاده و نميافتد، مرحلهٴ پيشاپيش ضعيفترين مرحله است نزديك ميل پيدا كردنِ به تحريف است اين هم واقع نشده، نزديك به ميل هم نشده فرمود اگر ما تثبيت نميكرديم تو نزديك ميل ميشدي نه نزديك تحريف، پس چون تثبيت الهي هست نه تنها تحريف نشده، نه تنها ميل به تحريف نشده نزديكي به ميل هم حاصل نشده مشابه همين معنا در سورهٴ مباركهٴ «يوسف» در عصمت آن حضرت گذشت.
در جريان حضرت يوسف يك طرف ميل خارجي بود و حملهٴ خارجي فعل بود و حملهٴ خارجي و قصد، طرف ديگر فعل نبود، ميل به فعل نبود، گرايش به اين ميل هم نبود براي اينكه از آن طرف فرمود: ﴿لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ﴾ او بالأخره اهتمام كرد آن زن همّت ورزيد كه به هدف برسد اما وجود مبارك يوسف ﴿وَهَمَّ بِهَا لَوْلاَ أَن رَأي بُرْهَانَ رَبِّهِ﴾[2] فعل خارجي كه از طرف حضرت واقع نشد، اهتمام و قصد به آن هم واقع نشد چرا؟ براي اينكه اين اهتمام به لولاي امتناعيه وصل شد فرمود اگر برهان ربّ را نميديد قصد ميكرد و چون برهان ربّ را ديد قصد هم نكرد پس نه فعل بود، نه قصد.
درباره وجود مبارك پيغمبر سه مرحله را ذكر ميكند ميفرمايد تحريف خارجي نشد، ميل به تحريف هم نشد، نزديك به ميل هم نشد حالا ملاحظه بفرماييد.
پرسش: ...
پاسخ: خب، آن ركون هم اگر باشد شيء قليل است البته.
﴿وَإِن كَادُوا﴾ اين ﴿إِن﴾ مخفّف از مثقّل است يعني آنها كيد كردند ﴿لَيَفْتِنُونَكَ عَنِ الَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ﴾ آنها فتنه كنند حالا يا فتنههاي سياسي يا فتنههاي اجتماعي يا تهديد به قتل و امثال اينها يا تطميع به مال و امثال اينها كه حضرت همه اين حرفها را پشتسر گذاشت فرمود اگر شمس را دست راست من، قمر را دست چپ من قرار بدهيد من دست از حرفم برنميدارم. اين فتنه مطلق است همه اينها را شامل ميشود ﴿وَإِن كَادُوا لَيَفْتِنُونَكَ﴾ اين ﴿عَنِ﴾ هم مفيد احراز است فتنهاي كه درباره تو اعمال ميكنند اين است كه تو اعراض كني، تجاوز كني از مرز وحي الهي خارج بشوي ﴿لَيَفْتِنُونَكَ عَنِ الَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ﴾، خب چطور اعراض بكني؟ ﴿لِتَفْتَرِيَ عَلَيْنَا غَيْرَهُ﴾ آنچه را كه ما گفتيم او را تحريف كني غير آن را به عنوان قرآن به مردم ابلاغ كني ما درباره توحيد سخن گفتيم و ابطال شرك شما از ابطال شرك صرفنظر كني جاهليّت را طرد كرديم شما در اين زمينه سخني نگويي و ساير معاصي آنها، اگر شما گرفتار فتنهٴ اينها ميشدي برابر فتنهٴ اينها ـ معاذ الله ـ دربارهٴ قرآن تحريفي روا ميداشتي ﴿وَإِذاً لَاتَّخَذُوكَ خَلِيلاً﴾ اينها خليل تو، حبيب تو، دوست تو ميشدند دست از مزاحمت برميداشتند اينها نقشهٴ آنها همين بود ﴿وَلَوْلاَ أَن ثَبَّتْنَاكَ﴾ ما تو را تثبيت كرديم، ثابتقدم نگه داشتيم، معصوم نگه داشتيم اگر نبود اين تثبيت ما و اين عصمت الهي ﴿لَقَدْ كِدتَّ تَرْكَنُ إِلَيْهِمْ شَيْئاً قَلِيلاً﴾ «كادَ» يعني «قَرُب» از افعال مقاربه است «كاد أن يفعل» يعني «قَرُب أن يفعل» ﴿لَقَدْ كِدتَّ﴾ يعني نزديك ميشدي كه ركون كني، «رَكَن» يعني «مالَ» «كادَ أن يَركَنَ» آن هم ﴿شَيْئاً قَلِيلاً﴾ ممكن بود نزديك ميل تحريف اندك كمي كار بكني به ميل اينها نزديك بود ميل پيدا كني كه كمي با اينها موافقت كني نه در همه موارد يا موارد زياد آن مورد ركون هم شيء قليل است، پس وقتي شيء قليل نشد كثير هم به طريق اُوليٰ نشد، وقتي ركون نبود، ميل نبود پس كاري هم يقيناً انجام نميگيرد نزديك به ميل هم نبود ﴿وَلَوْلاَ أَن ثَبَّتْنَاكَ لَقَدْ كِدتَّ تَرْكَنُ إِلَيْهِمْ شَيْئاً قَلِيلاً﴾.
پرسش: ...
پاسخ: بله ديگر عصمت است ديگر.
پرسش: ...
پاسخ: ديگران همين مقداري كه دادند ديگران حفظ نكردند اين علمي، اين عدلي، اين عنايتي كه ذات اقدس الهي به زيد و عمرو داد همين مبلغي را كه خدا به ما داد حفظ نكرديم چه رسد ﴿اللّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسَالَتَهُ﴾[3] خدا ميداند كه به چه كسي بدهد.
پرسش: ...
پاسخ: آن هم همين طور است ديگر اينها را ذات اقدس الهي آزمود كه اگر به اينها چيزي بدهد هدر نميدهند به ماها خيلي چيز داد مگر به ما كم چيز داد اين همه آيات را كه نازل كرده ما بلديم ديگر در اين صد آيهاي كه بلديم دهتايش را عمل ميكنيم آن طوري كه در كتابها نوشته براي ما گفتند و ما هم خوانديم و براي ديگران ميگوييم عمل ميكنيم؟ در صدتا دهتايش را شايد عمل بكنيم عملكردن جانكردن ميخواهد «أحدّ من السيف» است و «أدقّ من الشَعْر»[4] اين طور زندگي كه ماها ميكنيم همان زندگي عليپسند است اين حرفها براي كتابهاست، اما وقتي كه در برابر انبيا رسيد همين است ديگر بله.
پرسش: ...
پاسخ: بله، تثبيت نه خير، خيلي از چيزها را ذات اقدس الهي به ما داد عنايت كرد ﴿لَوْلاَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ مَا زَكَي مِنكُم مِن أَحَدٍ﴾[5] خيلي از چيزها را به ما داد تعديل شد ولو عصمت نشد اين عدالت فيض الهي است كه خدا داد ولي برابر اين عمل ميكنيم؟ اين علم فيض الهي است كه خدا داد مگر برابر او عمل ميكنيم؟
پرسش: راههايي هست كه تثبيت شده باشد ولي نتيجه بدهد.
پاسخ: نه، تثبيت عصمتي محال است نتيجه ندهد اما ﴿اللّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسَالَتَهُ﴾[6] خيلي از جاهاست كه كرامت داد، علم داد اين بلعم باعور كه قصهاش در مائده گذشت اين جريان سامري كه در سورهٴ مباركهٴ «طه» در پيش است خب اينها را خدا خيلي چيز داد اما سِمت و پُست كليدي نداد مگر سامري آدم كمي بود اينكه گفت ﴿فَقَبَضْتُ قَبْضَةً مِنْ أَثَرِ الرَّسُولِ﴾[7] مگر آدم كوچكي بود اين همه افراد در بنياسرائيل بودند كسي نديد اثر آن فرستادهٴ خدا چيست اين هوس جاهپرستي او را به گوسالهپرستي دعوت كرد ديگر، مگر بلعم باعور كم آدمي بود فقط ﴿وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ الَّذِي آتَيْنَاهُ آيَاتِنَا فَانْسَلَخَ مِنْهَا فَأَتْبَعَهُ الشَّيْطَانُ فَكَانَ مِنَ الْغَاوِينَ﴾[8] مگر آدم كوچكي بود كرامتهاي فراواني داد بنابراين فرمود من ميدانم پُستهاي كليدي را به چه كسي بدهم خب من كم كرامت دادم به اين بلعم، كم كرامت دادم به سامري من ميدانم اينها ظرفيت را ندارند اين كرامت را گرفتند در راه باطل صرف كردند.
خداي سبحان ميداند كه به چه كسي به كدام گوهر بدهد گوهري كه وقتي كه در چاه هم برود بگويد خدا، در زندان هم برود بگويد خدا ﴿رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَيَّ مِمَّا يَدْعُونَنِي إِلَيْهِ﴾[9] آزمود ديگر آن وقتي هم كه عزيز مصر شد گفت خدا، آن وقتي هم كه ذليل چاه بود گفت خدا چنين آدمي ميخواهد پيغمبر بشود. به هر تقدير فرمود: ﴿كِدتَّ تَرْكَنُ إِلَيْهِمْ شَيْئاً قَلِيلاً﴾.
فتحصّل كه سه يا چهار مرحله است. مرحلهٴ عمل اين است كه به دنبال خواستههاي آنها تحريفي ـ معاذ الله ـ بشود كه زياد، از او ضعيفتر تحريف قليل، پيشاپيش او ميل به تحريف، پيشاپيش او نزديك ميل شدن فرمود همه اينها منتفي است اينها با عصمت ما تثبيتت كرديم، اگر خداي ناكرده پيامبر با سكّهٴ قبولي اسلام كه خداي سبحان معجزه را به او داد، به او پُست كليدي داد محال است، محال عادي است كه گناه بكند ولي بر فرض محال اگر پيامبر با داشتن اين سِمت كجراهه برود ﴿إِذاً لَأَذَقْنَاكَ ضِعْفَ الْحَيَاةِ وَضِعْفَ الْمَمَاتِ ثُمَّ لاَ تَجِدُ لَكَ عَلَيْنَا نَصِيراً﴾.
در افراد ديگر ذات اقدس الهي اين طور تهديد نكرده آمار متنبّيان كمتر از آمار انبيا نيست، آمار نِحلهآورندگان كمتر از آمار ملتآورندگان نيست اين مِلل و نِحل ابنحزم دو جلد است اين مِلل و نِحل شهرستاني دو جلد است ملل را انبيا آوردند نِحل را همين دانشمندان حوزه و دانشگاه آوردند ديگر اين همه اديان جعلي را مگر از غير حوزه و دانشگاه برخاست، مگر تودهٴ مردم دين ميآورند براي مردم؟ اين جلد دوم يعني نِحل اين دستبافت حوزه و دانشگاه است چه آنچه را كه ابنحزم نقل كرده، چه آنچه را كه شهرستاني نقل كرده الملل والنحل منحول يعني مجهول.
اينها را عرض كردم تا زمينه بشود براي بحثهايي كه جزء دامنگيرترين مشكلات روز ماست ما فكر ميكرديم وقتي به آيه 88 همين سورهٴ «اسراء» رسيديم كه ﴿قُل لَّئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنسُ وَالْجِنُّ عَلَي أَن يَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لاَ يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَلَوْ كَانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِيراً﴾ اين مسائلي كه الآن مطرح ميشود در ذيل آن آيه مطرح كنيم و مناسب آن آيه است اما اين مسئله دردِ روز است، درد روز است يعني درد روز متأسفانه نميدانم باخبريد يا باخبر نيستيد يكي ميگويد قرآن اصلاً ساختهٴ پيامبر است ـ معاذ الله ـ خب ميدانيد مردم دينشان الآن اين كشور كه هفتاد ميليون جمعيت دارد حدّاكثر يك ميليون دينشان را به وسيله قرآن و روايات و تحقيقات ديني داشته باشند كه اگر خيلي خوشباورانه قضاوت كنيم آن 67 ، 69 ميليون دينشان را از علما دارند ديگر اينها با حسينيه و با مسجد و با حرفهاي علما متديّناند و همين هم سرمايهٴ مملكت است اين كشور اگر دين نداشته باشد خب در جنگ جهاني اول ارباً اربا كردند هر چه خواستند گرفتند، در جنگ جهاني دوم ارباً اربا كردند هر چه خواستند گرفتند، هفده شهر، هفده شهر خواستند همين ايران تقديم كرد همين ايران بود ديگر همين مردم بودند ديگر در كودتاي ننگين 28 مرداد همين كشور، همين مردم هر چه را آمريكا و انگليس خواستند تقديم كردند گفتند نفت را بدهيد به آمريكا گفتيم چَشم، گفتند گاز را بدهيد به شوري گفتيم چَشم، گفتند ژاندارم ما بشويد گفتيم چَشم، آن روز يعني 28 مرداد 1332 هجري شمسي ما آن وقت در مدرسه مَروي تهران درس ميخوانديم سنّمان هم از حدود 22 و اينها بود چون مرحوم آقاي كاشاني(رضوان الله عليه) در آن صحنهها شركت ميكرد غالب ما طلبهها هم در اين مِتينگها و اينها حضور داشتيم ميداني در جنوب تهران دارد نزديك آن مدرسهٴ حاج ابوالفتح به نام ميدان شاه سابق كه الآن شده ميدان قيام 28 مرداد اين گلابيهاي نطنز و غير نطنز به بازار عرضه ميشود اين دستفروش و طبقدار بيچاره كه گلابي را آورده بود داد ميزد آي شاه ميوه، آي شاه ميوه آن روز بحبوحهٴ قدرت مصدّق بود شعار رسمي مردم مرگ بر شاه بود ريختند بساط اين دستفروش را به هم زدند كه چرا ميگويي شاهميوه بگو گلابي نطنز چرا اسم شاه را ميبري ساعت تقريباً نُه و نيم صبح روز 28 مرداد ساعت ده تقريباً كودتا شد مصدّق به زندان رفت داماد شاه آمده هيئت دولت تشكيل داد، كابينه تشكيل داد نخستوزير معيّن كرد همه اوضاع آرام شد اين مرگ بر شاه 28 مرداد در صبح ساعت نُه و نيم شده جاويد شاه همان روز در همان تهران اما وقتي صحبت دين و روحانيت و مرجعيّت و اينها مطرح بشود شانزده شهريور گفتند مرگ بر شاه، هفده شهريور با هزارها كُشته گفتند مرگ بر شاه، هيجده شهريور هم گفتند مرگ بر شاه تا نهضت ادامه پيدا كرد. دين، شرف اين ملت است شرف اين مملكت است بسياري از شماها در شبهاي عمليات يا بوديد يا باخبر بوديد اصلاً سرود اي ايران، اي ايران مطرح نبود سرود كربلا، كربلا آمديم آمديم يا حسين، يا حسين مطرح بود اين كشور را اين دين حفظ كرد خب اين دين اگر خداي ناكرده آسيب ببيند همه ما مسئوليم اساس دين ما هم قرآن و عترت است ديگر حالا بيايند بگويند قرآن ساختهٴ خود پيغمبر است مسئول چه كسي است؟ بگويند قرآن حرفهايي است كه خود پيغمبر درآورده يا معانياش براي خداست پيغمبر اين الفاظ را گفته ديگر معجزه نيست، آن ديگر كلام الهي نيست.
غرض اين است اين چند روز كه حالا تا مانده به پانزده خرداد كه بحثها هست اگر شبهاتي در اين زمينه شنيديد آنها را جمعآوري كنيد به خواست خدا شبهه از اينجا مطرح ميشود اينها را حتماً بنويسيد، بحث كنيد، نقد كنيد تا انشاءالله با دست پُر بتوانيد ﴿لِيُنذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ﴾[10] باشيد كه قرآن قابل اين نيست كه انسان به غير ذات اقدس الهي اسناد بدهد حالا بعضي از شبهات اينها را كه ما نقل بكنيم توجه ميكنيد كه خطر تا به كجا رسيده.
اوّلين شبههٴ بعضي از اينها اين است كه دليلي براي اثبات وجود خدا آن طوري كه همهٴ عقلاي عالم را قانع بكند نيست براي اينكه كانْت يك حرف ميزند، پوپر يك حرف ميزند، خب اين اصلِ اعتقاد به خدا را متزلزلكردن است ذات اقدس الهي به انبيا فرمود، به وجود مبارك پيغمبر اسلام(عليهم الصلاة و عليهم السلام) فرمود يك عده گرفتار شبههٴ علمياند پاسخ آنها نقد است، يك عده گرفتار شهوت عملياند اينها ميخواهند جلويشان باز باشد شما ﴿لَئِنْ أَتَيْتَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ بِكُلِّ آيَةٍ مَا تَبِعُوا قِبْلَتَكَ﴾[11] نه تنها برهان، معجزات فراواني هم بياوري حرف گوش نميدهند در سورهٴ مباركهٴ «القيامه» كه بحثش به مناسبتهايي اشاره شد فرمود اينها مشكلي درباره قيامت از نظر مشكلي علمي ندارند ﴿أَيَحْسَبُ الْإِنسَانُ أَ لَّن نَجْمَعَ عِظَامَهُ﴾[12] اينها ميگويند استخوانهاي پوسيده را چه كسي ميتواند دوباره زنده كند؟ خب همان كسي كه اوّلينبار اين را خلق كرد همان ميتواند زنده كند ديگر ﴿بَلَي قَادِرِينَ عَلَي أَن نُّسَوِّيَ بَنَانَهُ﴾[13] بعد فرمود پيامبرِ من اينها مشكل علمي ندارند، شبههٴ علمي ندارند ﴿بَلْ يُرِيدُ الْإِنسَانُ لِيَفْجُرَ أَمَامَهُ﴾[14] اين نميخواهد خطّ قرمز داشته باشد «أمام» يعني پيشرو اين ميخواهد جلويش باز باشد اين حرفِ علمي ندارد اينكه ميگويد موحّدان حرفي نياوردند كه همه عقلاي عالم قبول بكنند، خب عقلا آن كه اهل استدلال است كه قبول كرده و پذيرفته آن كه ميخواهد جلويش باز باشد بله، قبول نميكند و خدا هم فرمود كه ﴿سَوَاءٌ عَلَيْهِمْ ءَأَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لاَ يُؤْمِنُونَ﴾[15] آن قصّهٴ خطبهٴ «قاصعه» نهجالبلاغه را كه خوانديم وجود مبارك حضرت امير فرمود كه اينها خواستند اين درخت حركت كند بعد گفتند درخت دو نيم بشود يك نيم برود اينها تمام آن كارهايي كه اينها خواستند اين پيغمبر كرده اين درخت حركت كرده شاخههاي درخت آمده روي دوش من نيم شده دوباره همه اين كارها را كردند اين ديگر در تاريخ بيهقي يا ناسخالتواريخ نيست كه كسي بگويد سند كذا در نهجالبلاغه در خطبهٴ «قاصعه» هست فرمود در حضور من اين معجزات را از پيغمبر خواستند ولي عمل نكردند ديگر حالا شما بگوييد چون پوپر نميپذيرند يا كانْت نميپذيرد دليلي براي وجود خدا دليلي كه همهٴ عقلاي عالم را قانع بكند نياوردند خب بله خيليها مشكل عملي دارند اين راجع به خدا حرف زدن اينها درباره خدا.
دربارهٴ پيغمبر ميگويند اين حرفهايي است كه آمده و جوانهاي دانشجو را خداي ناكرده به سَمت خود ميكِشاند مرحوم كليني(رضوان الله تعالي عليه) در همان جلد هشت كافي به نام روضهٴ كافي ميگويد شما نگوييد دين حق است دين بله حق است اما اينكه شما حمايت نكنيد هر پرچمي تا زمان ظهور حضرت هر پرچمي بلند بشود يك عده دورش سينه ميزنند نگوييد دين حق است «حق يموت بترك ذكره» همان طوري كه باطل «يموت بترك ذكره» مگر در طيّ اين بيش از هزار سال حق در اين كشور مُرده نبود اينچنين نيست كه فقط باطل «يموت بترك ذكره» كه، حق هم «يموت بترك ذكره» وقتي كسي نگويد و حمايت نكند و اينها ديگر دين از يادشان ميرود ديگر، خب.
بنابراين اينها دربارهٴ نبوّت به اينجا رسيدند گفتند كه حالا بر فرض خدايي باشد ـ معاذ الله ـ حالا منّت گذاشتند بر ما وجود خدا را قبول كردند دليلِ عقلي نداريم كه همه عقلا را قانع بكند كه ما پيغمبر ميخواهيم، چرا؟ براي اينكه فلسفه در جهانبيني و كلّي نظر دارد هيچ فيلسوفي نميتواند ثابت كند كه فلان شخص پيغمبر است با هيچ فلسفهاي هم نميشود ثابت كرد فلان شخص پيغمبر است براي اينكه فلسفه درباره نبوّت عام بحث ميكند دربارهٴ شخص كه بحث نميكند خب اينها همان «حفظت شيئاً وغابت عنك أشياء» در فلسفه آمدند گفتند درست است كه ما نميتوانيم بحث بكنيم كه آيا موسي پيامبر بود يا نه؟ عيسي پيامبر بود يا نه؟ اين براي كلام است نه براي فلسفه اما در فلسفه گفته شد هر عصر و مصري بايد حجّت خدا باشد فلسفه مثل آن علمي است كه شِمش طلا توليد ميكند آن كارخانهاي كه كورههاي بلند دارد و شِمش طلا توليد ميكند از او كه نبايد توقّع داشت كه شما انگشتر بساز كه آن يك علم جزيي است آن را ميدهند به كلام يا علمهاي ديگر در فلسفه جهانبيني است جهانبيني يعني كلّ جهان را دارد ميبيند در اين وقتي كه شمش طلا توليد كرد به همراه اين، آن جزئيات را هم ميگويد، ميگويد در هر عصر و مصري حجّت خدا بايد باشد يك، و هر كسي از طرف خدا آمد بايد معجزه داشته باشد دو، هر كه معجزه بياورد در دعوا و دعوت صادق است بايد قبول كرد سه، اينها حرفهاي فلسفه است ديگر.
هيچ عصري نيست كه پيغمبر نباشد البته تا پيامبر بعدي افراد ديگر جزء اوصيا و خلفاي او هستند و هيچ پيامبري نيست مگر اينكه با معجزه ميآيد اينها را راهنمايي كرده بعد ما هم برابر همين قوانين فلسفه وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) ادّعا كرده معجزه هم آورده ما هم قبول كرديم و چون مهمترين بحث در در همه اين مسائل خود قرآن كريم است كه راهگشاست در سورهٴ مباركهٴ «نساء» قبلاً خوانديم كه خداي سبحان ميفرمايد ما اگر پيامبر نفرستيم مردم در قيامت عليه ما برهان اقامه ميكنند به ما ميگويند خدايا تو كه ما را آفريدي تو كه ميدانستي ما با مُردن نميپوسيم از پوست به در ميآييم، تو كه ميدانستي بعد از مرگ چنين عالمي هست چرا راهنما نفرستادي؟ فرمود ما انبيا فرستاديم، مبشّرين فرستاديم، منذرين فرستاديم تا اينها در قيامت به ما اعتراض نكنند معلوم ميشود عقل حجّت است، استدلال عقلي تام است، ضرورت وحي و نبوّت تام است در سورهٴ مباركهٴ «نساء» آيه 164 و 165 اين است ﴿وَرُسُلاً قَدْ قَصَصْناهُمْ عَلَيْكَ مِن قَبْلُ وَرُسُلاً لَمْ نَقْصُصْهُمْ عَلَيْكَ وَكَلَّمَ اللّهُ مُوسَي تَكْلِيماً ٭ رُسُلاً مُبَشِّرِينَ وَمُنذِرِينَ لِئَلاَّ يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَي اللّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ﴾ فرمود ما انبيا فرستاديم تا مردم عليه ما در قيامت احتجاج نكنند نگويند خدايا تو كه ميدانستي ما را به اينجا ميآورند خب چرا راه كه هست چرا راهنما نفرستادي ما انبيا فرستاديم كه راهبلد باشد، راهنما باشد، راهي اين راه باشد، همراه اينها باشد، قائد اينها باشد پس وجود نبوّت ضروري است، خب اين را خيليها كه ميخواهند خطّ قرمز نداشته باشند قبول نميكنند ديگر ميگويند اين حرفها را كوپر قبول ندارد بله خب معلوم است قبول ندارد ديگر كسي كه ميخواهد جلويش باز باشد ﴿بَلْ يُرِيدُ الْإِنسَانُ لِيَفْجُرَ أَمَامَهُ﴾[16] خب اين معجزهٴ شفاف را قبول نميكند خود پيغمبر با آن معجزه آمده جريان شقّالقمر شده، شقّالأرض شده، شقّالبحر شده مگر باور كردند چه چيزي را بشر خواست كه انبيا نشكافتند هر چه خواستند شكافتند يك روز دريا را شكافتند با عصا، يك روز زمين را شكافتند قارون را بردند در خاك، يك روز قمر را شكافتند، يك روز سنگ را شكافتند آن ناقهٴ صالح به در آمده همه كارها را كردند ديگر اما همينها كه بخواهند جلويشان باز باشد همينها نپذيرفتند ديگر. اين شقّالأرض داشتن، شقّالبحر داشتن، شقّالهوا داشتن، شقّالقمر داشتن همينها بود ديگر شقّالشجر داشتن اين معجزه را وجود مبارك حضرت امير فرمود اين درخت حركت كرد مثل يك آدم آمد شاخههايش را روي دوش من گذاشت و اينها هم ديدند گفتند يا رسول الله حالا بگو كه اين درخت كه نيم شده آن نيم ديگر هم حركت كند با اين بيايد اين كار را هم كرد، بعد عرض كردند اين دو نيم يك نيم بشود همين كار را كرد، دوباره بروند سرِ جايش مثل بچهٴ آدم اين درخت با اين ريشههاي فراوان گفت همه اين كارها را كردند اگر كسي بخواهد جلويش باز باشد خب البته قبول نميكند ديگر حالا شما توقّع داشته باشيد كه كانْت قبول بكند، خب كانْت از راه اينها هم قبول كردند كه از راه اخلاق عملي قبول كرده فرمود ما انبيا فرستاديم تا كسي براي ما ادّعايي نكند اين براي اين، خب حالا وجود مبارك پيغمبر آمد شاهدش چه چيزي بود؟ شاهد ابدي او همين قرآن كريم است.
در سورهٴ مباركهٴ «رعد» در بخش پاياني فرمود اينها ميگويند تو پيغمبر نيستي بگو من پيامآور خدايم به چه دليل؟ براي اينكه نامهٴ خدا، امضاي خدا، حرف خدا در دست من است خب اگر كسي از طرف او نيامده باشد كه نامهٴ او را ندارد شما ميگوييد اين نامه براي او نيست مثل اين بياوريد من كه يك نفرم همهٴ دانشمندان مشرق و مغرب عالم جمع بشويد مثل يك سوره بياوريد اگر ميگوييد اين حرف براي من است و براي خدا نيست كه ﴿لَّئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنسُ وَالْجِنُّ﴾[17] الآن هم همين طور است ديگر تعدّي است ديگر فرمود من كه يك نفرم و درسنخوانده شما همهٴ دانشمندان درسخوانده مشرق و مغرب عالم را جمع بكنيد يك سوره مثل اين بياوريد.
پس اين كارِ بشر نيست كار خداست خدا هم اين را به من داده ﴿وَيَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلاً قُلْ كَفَي بِاللَّهِ شَهِيداً بَيْنِي وَبَيْنَكُمْ﴾[18] خدا شهادت داد ﴿شَهِيداً﴾ نه يعني «عليماً» خدا ميداند من اين به منزلهٴ پيشنهاد تركِ گفتگوست، پيشنهاد كفايت مذاكرات است اين نيست نه، خدا شهادت داد من پيامبر او هستم چرا؟ براي اينكه امضاي او، نامهٴ او، كتاب او، كلام او، حرفش را به دست من داده شما ميگوييد اين حرف او نيست من كه يك نفرم همهتان جمع بشويد مثل اين بياوريد، خب اين را بايد مشرق و مغرب عالَم بايد قبول كند خب معلوم است قبول نميكنند ديگر ميبينيد همين حرفِ رسمي كه الآن رفته در آسمان يعني رفته در اينترنت، رفته در اين جوانها اين بيان نوراني حضرت امير در نهجالبلاغه اين است كه فرمود پسرم! قلب جوان «كَالْأَرْضِ الْخَالِيَةِ» است «مَا أُلْقِيَ فِيهَا مِنْ شَيْءٍ قَبِلَتْهُ»[19] فرمود پسرم! قبل از اينكه اينكه ديگران در مزرعهٴ دلِ تو حرفها را بكارند من حرفهاي الهي را ميگويم براي اينكه قلبِ جوان مثل زمين خالي است زمين خالي هر چه بذرافشاني بكني همان درميآيد ديگر شما الآن همين دانشجوهايي كه اهل اعتكافاند بيچارهها گاهي اين جوانها كه ميآيند ما سؤال ميكنيم شما طلبهايد يا دانشجو؟ از بَس پاكاند، خب همينها حضرت فرمود: « قَلْبُ الْحَدَثِ كَالْأَرْضِ الْخَالِيَةِ مَا أُلْقِيَ فِيهَا مِنْ شَيْءٍ قَبِلَتْهُ» با اين تفاوت حالا اين فاصلههاي بين قم و تهران اين زمين موات را هر كسي هر بذري بكارد چه جو، گندم بكارد چه حنظل بالأخره سبز ميشود ديگر چه سمّ بكارد، چه شَهد بكارد درميآيد هر كسي زمين موات را آباد كرد، گرفت با اين تفاوت اگر كسي زمين «من أحيا أرضاً مواتاً فهي له»[20] با اين تفاوت كه اگر كسي زمين موات را آباد كرد ديگري ميشود با زور از او بگيرند اما قلبي كه با تبليغ سوء آباد شده با زور قابل غصب نيست زميني را حالا كسي آمده بذرافشاني كرده گرفته ميخواهي با زور و چماق از او گرفت اما اين تبليغات سوء خداي ناكرده وقتي وارد دلِ يك دانشجو بشود، خب با چه چيز شما ميتوانيد از او بگيريد؟ اين است كه ﴿لِيُنذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ﴾[21] يك امر ضروري است شما قدري با اين اينترنتها، قدري با اين ماهوارهها، قدري با اين نشريّات، قدري با اين كفريّات آشنا بشويد ببينيد كه درد تا كجاست تنها مسائل اخلاقيِ فرعي مطرح نيست مسائل اعتقادي هم مطرح است ميگويند حرفي كه همه عقلاي عالم قبول بكنند كه اسلام نياورده، خب بله اينها مشكل شهوت عملي دارند وگرنه يك آدم عاقل چطوري اين را قبول نميكند فرمود من كه يك نفرم و درسنخوانده تمام دانشمندان جهان جمع بشويد مثل اين بياوريد.
پرسش: ...
پاسخ: بله، آن چيز باطل است براي اينكه آن كه اهل فنّ است ميداند كه يك اخبار غيبي را بخواهد به اين صورت دربياورد مقدور نيست در همان زمان ميگفتند كه عبدالكريمبنأبيالعوجا مثل قرآن آورده بعد ناچار شدند جمع بكنند هر چند روزي ادّعايي دارند بعد جمع ميكنند اما ذات اقدس الهي به پيامبر ميفرمايد من به تو آدرس ميدهم قدم به قدم تو در كوه طور نبودي، جريان اين است در جريان مريم نبودي جريان اين است، در مناجات موسي نبودي جريان اين است، در مدْين نبودي جريان اين است ﴿مَا كُنتَ بِجَانِبِ الطُّورِ﴾[22] ، ﴿مَا كُنتَ بِجَانِبِ الْغَرْبِيِّ﴾[23] ، ﴿مَا كُنتَ ثَاوِياً فِي أَهْلِ مَدْيَنَ﴾[24] ، ﴿مَا كُنتَ لَدَيْهِمْ إِذْ يُلْقُونَ أَقلاَمَهُمْ﴾[25] قدم به قدم آدرس كوچه و خيابان عالم را ميدهد ميفرمايد آنها را تو نبودي ولي قصه اين است.
اين حرفها، حرفهاي چه كسي است لذا خودشان خجالت ميكشند هر چند از روزي برميدارند اما تا خجالت بكشند و بردارند اين جوانهاي ما از دست ما درميروند، خب.
پس بنابراين اين دو امر محقّق شد فلسفه كه حالا فعلاً بحثش نيست ولي آنها چون طرح كردند ما طرح كرديم اينكه ميگويند قابل اثبات خود فلسفه پيشبيني كرد در هر عصر و مصري پيغمبر بايد باشد، با معجزه بايد باشد، تشخيص معجزه هم با مردم عاقل است و چون بحث، بحث قرآني است در آيه 164 به بعد سورهٴ مباركهٴ «نساء» آمده كه براي هر عصر و مصري پيامبر هست آنچه كه مربوط به قرآن است در بخش پاياني سورهٴ مباركهٴ «رعد» اين است كه خدا شهادت داد من پيغمبرم براي اينكه نامهٴ او به دست من است، كتاب او به دست من است. حالا برسيم به اين چهار، پنج مُدلي به تعبير اينها مُدلي كه براي وحي و نبوّت ارائه كردند و يك وقت مصر توليدكنندهٴ اين فرهنگها بود ايران و عراق و كشورهاي خليج فارس مصرفكننده بودند اما در بسياري از موارد مخصوصاً اين نيمقرن اخير قيام علامه طباطبايي و امام راحل و اين بزرگان خود ايران الآن توليدكنندهٴ فكر است آن نثر ابوحامد آن حرف را زده ديگري آمده او را يك مقدار تغيير داده به نام خود كرده، سوّمي تبديل داده، چهارمي تبديل كرده گذشت آن روزي كه حالا مصر فرهنگ توليد بكند ايران و عراق مصرف بكنند توليد الآن به بركت انقلاب اسلامي براي ايران است.
«و الحمد لله ربّ العالمين»