درس تفسیر آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

87/03/05

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفسیر/سوره اسراء/آیه 71 الی 75

 

﴿يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ فَمَنْ أُوتِيَ كِتَابَهُ بِيَمِينِهِ فَأُولئِكَ يَقْرَءُونَ كِتَابَهُمْ وَلاَ يُظْلَمُونَ فَتِيلاً﴾﴿71﴾﴿وَمَن كَانَ فِي هذِهِ أَعْمَي فَهُوَ فِي الْآخِرَةِ أَعْمَي وَأَضَلُّ سَبِيلاً﴾﴿72﴾﴿وَإِن كَادُوا لَيَفْتِنُونَكَ عَنِ الَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ لِتَفْتَرِيَ عَلَيْنَا غَيْرَهُ وَإِذاً لَاتَّخَذُوكَ خَلِيلاً﴾﴿73﴾﴿وَلَوْلاَ أَن ثَبَّتْنَاكَ لَقَدْ كِدتَّ تَرْكَنُ إِلَيْهِمْ شَيْئاً قَلِيلاً﴾﴿74﴾﴿إِذاً لَأَذَقْنَاكَ ضِعْفَ الْحَيَاةِ وَضِعْفَ الْمَمَاتِ ثُمَّ لاَ تَجِدُ لَكَ عَلَيْنَا نَصِيراً﴾﴿75﴾

 

جريان معاد را مثل جريان مبدأ و وحي و نبوّت به صورت مستقل در اين سورهٴ مباركهٴ «اسراء» كه در مكه نازل شده است بيان مي‌كند لذا اين كلمهٴ ﴿يَوْمَ نَدْعُوا﴾ ظرف براي ﴿وَلَقَدْ كَرَّمْنَا﴾[1] و مانند آن نيست كه «ولقد كرّمنا بني‌آدم يوم ندعوا» اين ارتباطي با آيه قبل ندارد اين يك مطلب مستقلّي است كه دربارهٴ معاد است.

مطلب دوم آن است كه قبلاً در همين سورهٴ مباركهٴ «اسراء» آيهٴ سيزدهم به اين صورت بيان فرمود: ﴿وَكُلَّ إِنسَانٍ أَلْزَمْنَاهُ طَائِرَهُ فِي عُنُقِهِ وَنُخْرِجُ لَهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ كِتَاباً يَلْقَاهُ مَنشُوراً ٭ اقْرَأْ كِتَابَكَ كَفَي بِنَفْسِكَ الْيَوْمَ عَلَيْكَ حَسِيباً﴾ در جريان كتاب كه به طور كلّي فرمود هر كسي نامهٴ اعمالي دارد ما او را بيرون مي‌آوريم به او نشان مي‌دهيم به او مي‌گوييم نامهٴ اعمالت را بخوان اين به منزلهٴ متن است و اين دوتا تعبيري كه شده بعضيها نامه را به دست راست و بعضيها اعما هستند اين به منزلهٴ شرح آن آيه است كه ﴿كُلَّ إِنسَانٍ أَلْزَمْنَاهُ طَائِرَهُ﴾ بعد فرمود: ﴿اقْرَأْ كِتَابَكَ﴾ اين را در آيه محلّ بحث شرح مي‌دهد كه يك عده كتابشان به دست راست است، يك عده كتابشان به دست چپ يا «من وراء ظَهْر» است كه اينها اعما هستند.

مطلب بعدي آن است كه انسان در دنيا عقايد او، اخلاق او، اعمال او و در نتيجه رفتار و گفتار و كردار او تابع ارادهٴ اوست هر راهي را كه انتخاب كرد مي‌تواند طي كند ولي در آخرت همهٴ اعمال او در آن نشئه تابع اعمال و مَلكات دنياي اوست تابع ارادهٴ او نيست هر كسي هر عقيده‌اي كه در دنيا داشت برابر آن عقيده در قيامت كار مي‌كند نه برابر اراده، نمودار قيامت جريان همين خواب است اين دوتا روايتي كه مرحوم كليني(رضوان الله عليه) در جلد هشت كافي و مرحوم فيض(رضوان الله عليه) در قسمت بَعثْ كتاب شريف وافي نقل كردند همين بود ديگر اين روايات چندين‌بار خوانده شد كه بشر اوّلي گرچه مي‌خوابيد ولي رؤيايي نداشت كه در عالم خواب چيزي ببينند انبياي آنها، آنها را به عنوان بشير و نذير هدايت مي‌كردند اينها نمي‌پذيرفتند انبيا مي‌فرمودند اگر پذيرفتيد بعد از مرگ در رفاهيد، نپذيرفتيد در عذابيد انكار اينها بيشتر مي‌شد چون مي‌گفتند انسان كه مُرد نابود مي‌شود حياتي بعد از موت نيست.

طبق آن روايتي كه مرحوم كليني نقل كرد ذات اقدس الهي رؤيا را نصيب مردم كرده است كه اينها در عالم خواب چيزهايي را مي‌ديدند بعد به انبيايشان مراجعه مي‌كردند كه اينها چه چيزي است كه ما در عالم خواب مي‌بينيم طبق اين روايتي كه مرحوم كليني نقل كردند انبياي آنها به آنها مي‌فرمودند آنچه را كه شما در رؤيا مي‌بينيد نمونهٴ همان حرفهايي است كه ما به شما مي‌گوييم كه در قيامت بعد از مرگ چنين عالمي هست كه شما در عالم رؤيا چيزهايي را مي‌بينيد كه در اختيار خود شما نيست، حرفهايي را مي‌زنيد كه در اختيار شما نيست هر چه كه برابر عقيدهٴ شما و اخلاق شما و اعمال قبلي شما بود حرف مي‌زنيد گاهي انسان در عالم رؤيا مردان بزرگي را مي‌بيند سؤالاتي مي‌كند وقتي بيدار شد مي‌گويد اي كاش من فلان مطلب را نمي‌پرسيدم فلان مطلب را مي‌پرسيدم غافل از اينكه در دنيا در بيداري هر كاري كه كرده است برنامهٴ رؤيا را تنظيم مي‌كند طبق آن، نه اينكه به مِيل خود انسان بتواند چيزها را ثابت كند اين نموداري از آ‌ن نشئهٴ قيامت است اين دوتا روايات بسيار رواياتهاي نافع و آموزنده است.

بنابراين در قيامت هر كسي بخواهد نامه را با دست راست بگيرد يا با دست چپ بگيرد اين‌چنين نيست دستِ راست اينها بسته است در عين حال كه باز است بسته است براي اينكه اينها اصحاب يمين نبودند و دست چپ اينها باز است براي اينكه اينها اصحاب مشئمه و اصحاب شِمال و امثال ذلك بودند لذا نامهٴ اعمالشان برابر عقيده توزيع مي‌شود نه برابر خواست اينها. روايات فراواني در كتاب شريف كنزالدقائق و ساير تفسيرات روايي هست كه همه اينها نور و بركت است ولي بخش وسيعي از اينها تطبيق است نه تفسير مفهومي در روايات آمده است كه هر كسي در زمان حضرت امير(سلام الله عليه) بود او را به نام مبارك حضرت امير مي‌خوانند، هر كسي در زمان وجود مبارك امام حسن(سلام الله عليه) بود او را به نام امام حسن(سلام الله عليه) مي‌خوانند تا برسد به زمان وجود مبارك وليّ‌عصر(ارواحنا فداه) كه كساني كه در اين عصر هستند در قيامت اينها را به نام وجود مبارك وليّ‌عصر مي‌خوانند كه ﴿يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ﴾ وقتي به وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) عرض كردند مگر شما امامِ كلّ نيستيد فرمود من نبيّ كل هستم، امام كل هستم، ولي بعد از من اهل‌بيت من يكي پس از ديگري ائمه‌اند اسامي شريف اينها را مي‌برد تا به وجود مبارك وليّ‌عصر مي‌رسد پس «من ماتَ ولم يعرف امام زمانه ماتَ ميتةً جاهلية»[2] در قيامت كه افراد را به نام مبارك وليّ‌عصر(ارواحنا فداه) دعوت كردند اينها كه «مات ميتة جاهلية» بودند اينها حضور پيدا نمي‌كنند و منظور از جاهليت هم جهل در مقابل عقل است نه جهل در مقابل علم تا بگوييم اينها كه عالم بودند آ‌نها كه عاقل نبودند جاي ديگر صف مي‌بندند از آنها به افراد جاهلي ياد مي‌كنند.

در بعضي از روايات كه در تفسير شريف نورالثقلين هست كه در تفسير شريف كنزالدقائق هست كه چند نفر در همان جريان حكومت حضرت امير(سلام الله عليه) اينها عازم مدائن بودند چون حضرت امير وارد مدائن شده بود در بين راه گفتند ما مقداري استراحت مي‌كنيم چهارشنبه حركت مي‌كنيم كه روز جمعه كه حضرت دارد خطبه مي‌خواند خودمان را به مدائن مي‌رسانيم شب را در جايي بيتوته كردند و اينها موقع غذاخوردن سوسماري هم عبور كرد اين ذبّ آن سوسمار را گرفتند گفتند كه هشت نفر بودند آنكه اين سوسمار را گرفت به آن هفت نفر گفت كه با اين بيعت كنيد بگوييد اين اميرالمؤمنين ماست خواستند به وجود مبارك حضرت امير اهانت كنند حالا اگر شما مي‌بينيد در هلند، دانمارك گاهي هم ايتاليا اين كاريكاتور را مي‌كشند هتك و اهانت مي‌كنند اين در جاهليت كهن و نو سابقه داشت و دارد هر وقت اسلام مطرح بود، دين مطرح بود، اهانتها شروع مي‌شود از يك طرف، شبهات شروع مي‌شود از يك طرف، هتكها شروع مي‌شود از طرف ديگر اين شبهاتي كه الآن پيدا شده براي اينكه اسلام الآ‌ن مطرح شده، دين الآن مطرح شده وگرنه همين مردم بودند و شبهه‌اي نداشتند چون اسلام مهجور بود، مطرود بود وقتي مطرود بود كسي به سراغ او نمي‌آيد اما وقتي مشهور شده، عرضه شده از يك طرف آنهاي كه به حسب ظاهر درس خواندند شبهه‌اي ايراد مي‌كنند، آنهايي كه درس نخواندند شهوتي اعمال مي‌كنند گاهي به صورت كاريكاتور، گاهي به صورت آيات شيطاني ـ معاذ الله ـ گاهي هم به صورت اهانتهاي ديگر يكي پس از ديگري درمي‌آيد. اين هشت نفر به رهبري يكي‌شان همه‌شان با همين سوسمار بيعت كردند به حسب ظاهر گفتند اين اميرالمؤمنين است با همين دسيسه و فتنه منافقانه روز جمعه وارد مدائن شدند وجود مبارك حضرت امير هم مشغول خطبه خواندن بود آنها ديدند كه حضرت مشغول خطبه خواندن است بعد حضرت فرمود وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) هزار هزار باب علم به روي من گشود كه اين مي‌شود يك ميليون قبلاً كلمهٴ ميليون و اينها مطرح نبود براي اينكه رقمي به اين صورت كاربرد نداشت و اگر كسي از اين رقم نام مي‌برد مي‌گفت «ألف ألف» يعني هزار هزار و اگر مي‌خواستند كسي را به اغراق متّهم كنند مي‌گفتند او را رها كنيد او «ألف ألف» مي‌گويد يعني يك ميليون. وجود مبارك حضرت امير فرمود پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) «ألف ألف» يعني يك ميليون علم يك‌جا به من اعطا كرده است اين در آن تفسير شريف نورالثقلين ذيل آيه ﴿يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ﴾ هست جلد هفتم صفحهٴ 455 و 456 اين عمروبن‌حريث كه اين حرف را زده بود به همراه آن هفت نفر گفتند كه ما روز جمعه وارد مدائن شديم و اينها وارد مدائن شدند و وجود مبارك حضرت امير هم مشغول خطبه خواندن بود هنوز مردم از يكديگر فاصله نگرفتند متفرّق نشدند وقتي وارد شدند «نظر اليهم اميرالمؤمنين(عليه السلام)» بعد فرمود: «يا ايها الناس إنّ رسول الله(صلّي الله عليه و آله و سلّم) أسرّ اليّ(صلّي الله عليه و آله و سلّم) ألف ألف حديث في كلّ حديثٍ ألف باب» ديگر سخن از يك ميليارد مي‌شود هزار هزار در، درِ علمي به روي من گشود كه از هر دري هزار مطلب فهميده مي‌شود قواعد فقهي اين طور است ديگر، مسائل اصولي و قواعد اصولي اين طور است ديگر مباني عدمي منشأ پيدايش فروع فراوان است شيخناالاستاد مرحوم علامه شعراني(رضوان الله تعالي عليه) ايشان در همان شرح اصول كافي مرحوم ملاصالح مازندراني آنجا اين شكل قطّاع را ذكر مي‌كنند كه اين شكل هندسي پانصد هزار مسئله، مسئلهٴ رياضي از همين يك شكل هندسي استفاده مي‌شود الآن البته مستحضريد وقتي علم پيشرفت كرده و هندسه و رياضي پيشرفت كرده گاهي ممكن است از يك قاعدهٴ رياضي يك ميليون يا بيشتر حُكم رياضي و مسئله رياضي استنباط بشود ولي در سابق اين‌طور بود ايشان در آ‌ن شرح اصول كافي فرمودند تقريباً چهارصد هزار مسئله از يك شكل هندسي استفاده مي‌شود و بنابراين هيچ منافاتي ندارد كه هزار مطلب فرعي از قواعدي كه به وجود مبارك حضرت امير القا شده است استفاده مي‌شود، خب.

«لكلّ بابٍ ألف مفتاح» هر دري هزار كليد دارد يعني از هزار راه مي‌شود وارد شد بعد فرمود: «وإنّي سمعت الله جلّ جلاله يقول: ﴿يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ﴾» و من شنيدم خداي سبحان در قرآ‌ن كريم فرمود كه ﴿يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ﴾ بعد رو كرد به همين مردمي كه اين هشت نفر تازه در مدائن به اينها ملحق شدند فرمود: «انّي اُقسم لكم بالله ليبعثنّ» خداي سبحان «يوم القيامه ثمانية نفر يدعون بامامهم وهو ضبّ ولو شئت أن اُسمّيهم لفعلت» من سوگند ياد مي‌كنم كه خداوند طبق همين آيه‌اي كه فرمود: ﴿يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ﴾ هشت نفر را به اسم اين سوسمار صدا مي‌زند اگر بخواهم اسمشان را مي‌برم «قال فلقد رأيت عمروبن‌حريث سَقَط كما تسقط السعفة حيّاء لو مٰا»[3] همان طوري كه يك شاخهٴ خشك مي‌افتد ما ديديم همين رهبر اين گروه منافق آن هفت نفر به تابع اين هشتمي اين حرفها را زدند ديگر اين افتاد مثل چوپ خشك، خب.

اين علي(صلوات الله و سلامه عليه) كه هزار هزار حديث ذات وجود مبارك پيغمبر از راه وحي الهي به او آموخت اين را بالصراحه گفت منتها حالا مصلحت نبود كه بالصراحه اسمشان را ببرد فرمود اگر بخواهم اسمشان را مي‌برم اين ﴿يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ﴾ همين طور درمي‌آيد. قهراً آنهايي كه تابع شمس و قمر بودند، ستاره‌پرست بودند به همان گروه آ‌نها كه تابع احجار و اصنام و اوثان بودند كه ﴿أُفٍّ لَّكُمْ وَلِمَا تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ﴾[4] به آن نام‌اند، ﴿أَتَعْبُدُونَ مَا تَنْحِتُونَ﴾[5] به آن نام خوانده مي‌شوند هر كسي به نام آ‌ن مكتبش، به نام آن قاعدش و به نام آن دينش خوانده مي‌شود ولو در اين سطح باشد.

روايات فراواني در اين چند صفحه است كه حتماً اينها را ملاحظه فرموديد منتها بخش وسيعي از اينها تطبيق است البته، تفسير مفهومي نيست نام مبارك ائمه(عليهم السلام) يكي پس از ديگري آمده. در صفحهٴ 459 از رجال كشّي نقل مي‌كند كه حمزةبن‌طيّار به وجود مبارك امام صادق(سلام الله عليه) عرض كرد گفت كه امام صادق(سلام الله عليه) دست مرا گرفت و اسامي مبارك ائمه(عليهم السلام) يكي پس از ديگري شمرد «ثم عدّ ائمه(عليهم السلام) اماماً اماماً» كه همه اينها را با دست شماره كرد «يحسبهم» يعني حساب مي‌كرد فرمود اول علي‌بن‌ابي‌طالب، دوم امام حسن كه مبادا اشتباه بشود تا رسيد به وجود مبارك امام باقر كه امام پنجم است و درباره خودش ساكت شد و من فهميدم امام ششم من همين حضرت است يعني مي‌دانستم قبلاً «اماماً اماماً يحسبهم بيده» تك‌تك اينها را با دست مبارك اشاره مي‌كرد «حتي انتهيٰ الي ابي‌جعفر(عليهم السلام)» به وجود مبارك امام باقر رسيد «فكفّ» ديگر ساكت شد، ديگر نام مبارك خودش را نبرد. حمزةبن‌طيّار مي‌گويد «فقلتُ جعلني الله فداك» من به امامت شما معتقدم به اين حد كه «لو فلّقتَ أو فلَقْتَ رُمّانةً» من تابع شمايم به اين نحو تابعم كه اگر اناري را پاره كني «فأحللت بعضها وحرّمت بعضها لشهدتُ أنّ ما حرّمتَ حرامٌ وما أحللْتَ حلالٌ» من به امامت شما اين طور معتقدم كه اگر اناري را دو نصف بكني بگويي اين نصف حلال است آن نصف حرام من مي‌گويم هم آنچه را كه شما گفتيد حلال است، حلال است و آنكه شما گفتيد حرام است، حرام است من به امامت شما اين طور معتقدم «فقال فحسبك أن تقول بقوله وما أنا الاّ مِثلهم» من هم مثل همينها كه شمرديد شمردم تا امام باقر .. «لي ما لهم وعليّ ما عليهم فإن أردت أن تجيء يوم القيامه مع الذين قال الله تعالي: ﴿يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ﴾ فقُل بقوله» به همين حرف ائمه(عليهم السلام) راه پيدا كن، خب اين تطبيق است البته تفسير نيست لكن بيان فراواني را به همراه دارد مخصوصاً ايمان بعضي از اصحابشان.

مطلب ديگري كه باز در همين بحث تفسيري اين كتاب نوراني هست اين است كه ابي‌بصير گفت «أخذتُ بفخذ أبي‌عبدالله» من پاي وجود مبارك امام صادق را گرفتم «فقلتُ أشهد أنّك امامي» براي اينكه فردا مرا به نام مبارك شما دعوت بكنند ذيل همين آيه نقل كرد. عمّار ساباطي مي‌گويد كه وجود مبارك امام صادق فرمود: «لا تُترك الأرض بغير امامٍ يحلّ حلال الله ويحرّم حرام الله وهو قول الله: ﴿يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ﴾».

در صفحهٴ 463 مربوط به ﴿مَن كَانَ فِي هذِهِ أَعْمَي فَهُوَ فِي الْآخِرَةِ أَعْمَي وَأَضَلُّ سَبِيلاً﴾ است رواياتي است كه محمدبن‌مسلم از وجود مبارك ابي‌جعفر(عليهما السلام) نقل مي‌كند فرمود: ﴿مَن كَانَ فِي هذِهِ أَعْمَي﴾ يعني «مَن لم يدلّه له خلق السماوات والأرض واختلاف الليل والنهار ودوران الفلك والشمس والقمر والآيات العجيبات عليٰ أنّ وراء ذلك أمراً أعظم منه ﴿فَهُوَ فِي الْآخِرَةِ أَعْمَي وَأَضَلُّ سَبِيلاً﴾» كسي اين آيات الهي را هدايت نكند به توحيد اين در آخرت كور است و گمراه‌تر و يكي از موارد تطبيقي براي ﴿مَن كَانَ فِي هذِهِ أَعْمَي فَهُوَ فِي الْآخِرَةِ أَعْمَي﴾ همان است كه اگر كسي مستطيع باشد و مكه نرود، خب اينها ملاحظه مي‌فرماييد كه تطبيق است ديگر «قال ذلك يسوّف نفسه الحج» كسي كه تسويف مي‌كند مي‌گويد حالا امسال نشد سال بعد، سال بعد نشد سال بعد مكرّر «سوف»، «سوف» مي‌كند اين را مي‌گويند مسوّف يعني مكرّر «سوف»، «سوف» مي‌كند «يسؤّف نفسه الحج» يعني «حجّة الاسلام حتّي يأتيه الموت» اين مي‌شود اعما و در آخرت هم ﴿أَعْمَي وَأَضَلُّ سَبِيلاً﴾ مطرح است، خب.

حالا برسيم به اين ﴿أَعْمَي وَأَضَلُّ سَبِيلاً﴾ اينكه فرمود: ﴿مَن كَانَ فِي هذِهِ أَعْمَي فَهُوَ فِي الْآخِرَةِ أَعْمَي وَأَضَلُّ سَبِيلاً﴾ اين اعماي دوم را بعضي احتمال دادند كه افعل تفضيل باشد يعني كسي در دنيا كور است در آخرت كورتر، لكن اين تام نيست براي اينكه خود اعما به صورت وصفي بر وزن افعل ساخته شده اگر اين‌گونه الفاظ را بخواهند به عنوان افعل تفضيلي بگويند، بگويند «أشدّ عُمياً» و مانند آن لذا اعماي دوم هم مثل اعماي اول وصف است نه افعل تفضيلي براي اينكه تفضيل را بفهماند ﴿أَضَلُّ سَبِيلاً﴾ را اضافه فرمود كه ﴿فَهُوَ فِي الْآخِرَةِ أَعْمَي وَأَضَلُّ سَبِيلاً﴾ حالا چند مطلب در همين زمينه است.

يكي اينكه همگان در قيامت بينا هستند برابر آيه سورهٴ مباركهٴ «ق» كه فرمود: ﴿فَكَشَفْنَا عَنكَ غِطَاءَكَ فَبَصَرُكَ الْيَوْمَ حَدِيدٌ﴾ يعني آيه 22 سورهٴ مباركهٴ «ق» اين است ﴿فَكَشَفْنَا عَنكَ غِطَاءَكَ﴾ در قيامت كه مي‌شود ما پرده از جلوي چشم مردم برمي‌داريم از آن مخاطب برمي‌داريم نه پرده از جلوي واقعيّت، واقعيّت بي‌پرده خلق شده نفرمود «فكشفنا عن العالم» يا «عن الجنّة» يا «عن النار» يا «عن الحق» ﴿كَشَفْنَا عَنكَ غِطَاءَكَ﴾ اين پرده‌اي كه خودت بافتي و جلوي چشمت انداختي ما اين را كنار زديم وگرنه نه ذات اقدس الهي پرده دارد چون او ﴿نُورُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾[6] است، نه عالَم پوشيده است اسرار عالم شفّاف و روشن است خدا هم كه ﴿نُورُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ است اين پرده‌اي است كه خود انسان به وسيلهٴ گناه تار و پودش را تأمين مي‌كند و مي‌بافد و جلوي چشمش آويزان مي‌كند فرمود: ﴿فَكَشَفْنَا عَنكَ غِطَاءَكَ﴾ بعد ﴿فَبَصَرُكَ الْيَوْمَ حَدِيدٌ﴾[7] وقتي پرده كنار رفت چشم شما هم با حِدّت و تيزي هر چه را كه بخواهد مي‌بيند.

آيا افراد فرق مي‌كنند؟ «يُحتمل»، آيا مواقف فرق مي‌كند؟ «يُحتمل» يك عده در عين حال كورند برابر همان سورهٴ مباركهٴ «طه» كه فرمود: ﴿وَنَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أعْميٰ﴾[8] اين در قيامت اعتراض مي‌كند ﴿رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنِي أَعْمَي﴾[9] پاسخ مي‌دهد كه نه تو بصير نبوي كور بودي الآن هم كور محشور شدي براي اينكه ﴿أَتَتْكَ آيَاتُنَا فَنَسِيتَهَا﴾[10] اين همه آيات ما را خب نديدي ديگر ما كه تو را كور نكرديم حالا الآن اعتراض مي‌كني ﴿رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنِي أَعْمَي وَقَدْ كُنتُ بَصِيراً﴾ مي‌گوييم خير، تو بصير نبودي براي اينكه اين همه انبيا و اوليا و آيات الهي آمدند ﴿كَذلِكَ أَتَتْكَ آيَاتُنَا فَنَسِيتَهَا وَكَذلِكَ الْيَوْمَ تُنسَي﴾ خب آ‌ن روز نديدي امروز هم از نظر ما ديده نمي‌شوي نابينايي. همين كور و امثال اينها مي‌گويند ﴿رَبَّنَا ابْصَرْنَا وَسَمِعْنَا﴾[11] كه در بحث قبلي گذشت اينها جهنم و اشقيا را مي‌بينند، بهشت و اوليا را نمي‌بينند اين هم يك مطلب.

مطلب ديگر اينكه، اينكه فرمود: ﴿وَأَضَلُّ سَبِيلاً﴾ اينها كه در دنيا كورند برابر سورهٴ مباركهٴ «حج» كه ﴿لاَ تَعْمَي الْأَبْصَارُ وَلَكِن تَعْمَي الْقُلُوبُ الَّتِي فِي الصُّدُور﴾[12] چشمِ دلشان كور است وگرنه به حسب ظاهر اينها مي‌بينند ﴿أَلَهُمْ أَرْجُلٌ يَمْشُونَ بِهَا أَمْ لَهُمْ أَيْدٍ يَبْطِشُونَ بِهَا أَمْ لَهُمْ أَعْيُنٌ يُبْصِرُونَ بِهَا أَمْ لَهُمْ آذَانٌ يَسْمَعُونَ بِهَا﴾[13] اينها چشم دارند نمي‌بينند، گوش دارند نمي‌شنوند اينها در قيامت كور محشور مي‌شوند، خب حالا كه كور محشور شدند چه فرق است بين كوريِ اينها در دنيا و كوري اينها در آخرت كه دربارهٴ آخرت فرمود: ﴿أَضَلُّ سَبِيلاً﴾ خب كور، كور است ديگر. سرّش اين است كه در دنيا اميدِ اينكه كسي عصاكِش اينها باشد دست اينها را بگيرد به مقصد برساند هست اما در آخرت اين‌چنين نيست در آخرت كسي نيست كه دست اين كورها را بگيرد از طرف ديگر در دنيا احتمال يا اميد اينكه اينها توبه بكنند و برگردند هدايت بشوند هست اما در آخرت ديگر جا براي توبه و امثال ذلك نيست لذا ﴿أَضَلُّ سَبِيلاً﴾ است.

مطلب ديگر آن است كه اگر كور در دنيا دفعتاً بينا بشود خب مثل مردم راهِ عادي را ولو يك لحظه ممكن است درنگ بكند ولي بالأخره راه خودش را پيدا مي‌كند مي‌رود ديگر مثل ديگران اما اگر وارد نشئه‌اي بود كه راه براي او شناخته نيست، چاه براي او شناخته نيست، مقصد براي او شناخته نيست، مبدأ براي او شناخته نيست اين شخص وقتي هم بيدار بشود يا بينا بشود بر تحيّر او افزوده مي‌شود وقتي كه كور است خب همانجا مي‌ايستد حالا كه بينا شد كجا برود؟ حيرتِ او افزوده مي‌شود يك نشئهٴ ديگر است مثلاً كوري الآن اگر در دنيا معالجه بشود بالأخره بعد از چند لحظه راه را پيدا مي‌كند اما همين كور را وارد كُرهٴ مريخ بكنند و دفعتاً بينا بشود آنجا راه بلد نيست آن كُره غير از اين كُره است اصلاً نمي‌داند سَمت راست حركت كند يا دست چپ حركت كند در نشئهٴ قيامت اين است حالا بر فرض بينا بشود ﴿كَشَفْنَا عَنكَ غِطَاءَكَ﴾[14] بشود راه را بلد نيست اين راههايي است كه او در دنيا اصلاً نرفته است لذا ﴿أَضَلُّ سَبِيلاً﴾ است.

نكتهٴ ديگر اين است كه كور اگر يك‌جا بنشيند يا بايستد مشكلي ندارد كورِ به راه افتاده در عذاب است كوري كه سبيل را گرفته، راه را گرفته در عذاب است وگرنه كور يك‌جا نشسته خب عذابي ندارد فرمود اين بايد برود چون راه هم هست اگر مي‌فرمود: «فهو في الآخرة أشدّ عُميّاً» اين نكات را كه نمي‌فهماند ديگر كور عذابش آ‌ن وقت است كه دارد راه مي‌رود وگرنه آنجا كه نشسته است كه چه بينا، چه نابينا وقتي دارد راه مي‌رود متحيّر است ديگر فرمود اين حتماً بايد راه برود و راه هم بلد نيست مثل اينكه كوري وارد كُرهٴ مريخ شده و دفعتاً بينا شده و حتماً هم بايد حركت كند كجا برود؟ كدام سَمت برود؟ هر طرف برود احتمال خطر هست اينكه مي‌شود ﴿أَضَلُّ سَبِيلاً﴾ چنين خطري براي افراد نابينا هست، خب ﴿مَن كَانَ فِي هذِهِ أَعْمَي فَهُوَ فِي الْآخِرَةِ أَعْمَي وَأَضَلُّ سَبِيلاً﴾.

پرسش: ...

پاسخ: بله، اما با حسرت نه اينكه نعمتهايشان را ببينند. مؤمنين در قيامت از يكديگر سؤال مي‌كنند كه ﴿إِنِّي كَانَ لِي قَرِينٌ﴾[15] شما از او باخبريد او در دنيا به ما طعني مي‌زد و الآ‌ن من نمي‌بينمش خبري از او داريد؟ به او خبر مي‌دهند كه بله اين در جهنم است ﴿فَاطَّلَعَ فَرَآهُ فِي سَوَاءِ الْجَحِيمِ﴾[16] از بالا نگاه مي‌كند مي‌بيند بله اين تهِ جهنم است. اما جهنّميها براي اينكه حسرتي روي حسرتشان افزوده بشود اينها از بهشتي آب طلب مي‌كنند مي‌دانند كه در آنجا آب هست يك عده متنعّم‌اند از آنها آب طلب مي‌كنند آنها مي‌گويند ﴿إِنَّ اللّهَ حَرَّمَهُمَا عَلَي الْكَافِرِينَ﴾[17] اين يك وقت است كه انسان عطشان است و آبي در جايي نيست همان سوزشِ عطش براي او بس است، اما وقتي باخبر شد يك‌جا آبِ كوثري هست و آب خُنكي هست و يك عده دارند استفاده مي‌كنند و جواب ﴿إِنَّ اللّهَ حَرَّمَهُمَا عَلَي الْكَافِرِينَ﴾ مي‌شنود عذابي است فوق عذاب و دردي است روي دردها اين مي‌شود درد المعنوي كه ﴿لَهُمْ خِزْيٌ فِي الدُّنْيَا وَلَهُمْ فِي الْآخِرَةِ عَذَابٌ عَظِيمٌ﴾[18] آن هم مي‌شود درد حسّي.

پرسش: ...

پاسخ: بله، اما عذاب مضاعفش آن وقت است كه به راه بيفتد لذا فرمود: ﴿وَأَضَلُّ سَبِيلاً﴾.

پرسش: ...

پاسخ: بله، اين عذاب است ديگر اما وقتي مي‌خواهد حركت كند نمي‌فهمد كدام طرف حركت كند عذابي است فوق عذاب براي اينكه حتماً بايد حركت كند اينجا نبايد بنشيند اما نمي‌داند جلو برود، پشت سر برود، دست راست برود، دست چپ برود اين عذابي است فوق‌العذاب ديگر لذا فرمود: ﴿أَضَلُّ سَبِيلاً﴾.

پرسش: ...

پاسخ: چرا ديگر، مي‌فهمد اگر نمي‌فهميد كه عذاب نبود مي‌فهمد گمراه است لذا مكرّر ﴿يَا لَيْتَنِي﴾[19] ، ﴿يَا لَيْتَنِي﴾ بعد وارد جهنم هم كه شد مي‌گويد خدايا ما را برگردانيد به طرف دنيا خداي سبحان مي‌فرمايد كه ﴿لَوْ رُدُّوا لَعَادُوا لِمَا نُهُوا عَنْهُ﴾[20] حالا برگردانيم فرض محال حالا دنيا كه بساطش برچيده شد بر فرضِ محال اينها را دوباره به دنيا برگردانيم ﴿لَوْ رُدُّوا لَعَادُوا لِمَا نُهُوا عَنْهُ﴾ براي اينكه ما در دنيا چندين‌بار به اينها مهلت داديم و تجربه كردند.

پرسش: ...

پاسخ: نخير عذاب است ديگر آدم وقتي، يك وقت است كه قرص مخدّر خورده است درد را احساس نمي‌كند اما وقتي تخديرش برطرف شد فهميد اين درد مضاعف است مثل انساني كه دستش سوخته ولي فعلاً به خواب رفته حالا كه بيدار شده مي‌فهمد همين فهم باعث نالهٴ او و عذاب اوست اين فهم و اين احساس دردي است روي دردهاي ديگر.

مطلب ديگر همين جريان مسئله نبوّت است كه حالا آيه بعد مطرح است هر وقت دين مطرح شد با خود پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) اين حرفها را زدند يا ـ معاذ الله ـ گفتند ساحر است يا كاهن است يا شاعر است يا ديوانه است يا مزدور است يا دست‌نشانده است همهٴ اين حرفها را بالصراحه به وجود مبارك پيغمبر مي‌گفتند دربارهٴ كتاب او هم مي‌گفتند كه اين فِريه است، اين رشتهٴ ديگران است، اين مطابق حرفهاي ديگران است اليوم هم همين طور است قبل از انقلاب كمتر به سراغ اين مسائل مي‌رفتند يعني وقتي اسلام مطرح نبود، امام و پيغمبر به عنوان رهبران الهي مطرح نبودند كسي كاري با اينها نداشت اينها مطرود بودند، مهجور بودند نه هتك حرمتي در كار بود شما در تمام سالهاي متمادي مي‌بينيد نه دانمارك آ‌ن حرف را مي‌زد، نه هلند آن كار را مي‌كرد، نه سلمان رشدي پليد آ‌ن آيات شيطاني را مي‌نوشت و مانند آن، اما وقتي اسلام مطرح شده است، دين مطرح شده است اينها از هر طرف حمله كردند ديگر «واحملوا عليهم من كلّ جانب».

مهم‌ترين نكته آ‌ن است كه ما مسئله نبوّت را و مسئله وحي الهي را و قرآن را آن طوري كه خود قرآن معرّفي كرده است اگر ارزيابي بكنيم اين شبهات كلاً رخت برمي‌بندد اما البته اهانتها و هتكها هست اين ديگر خاصيّت دشمن همين طور است. در اين آياتي كه مقداري از آنها خوانده شد فرمود آن جريان ﴿وَلاَ يُظْلَمُونَ فَتِيلاً﴾ ظلم هم به معني نقص هم آمده يعني هيچ كمي در كسري و كمي در نامهٴ اعمال اينها نيست برابر همانچه كه در سورهٴ مباركهٴ «كهف» هست كه ﴿كِلْتَا الْجَنَّتَيْنِ آتَتْ أُكُلَهَا وَلَمْ تَظْلِم مِنْهُ شَيئاً﴾ يعني آيهٴ 33 سورهٴ مباركهٴ «كهف» كه در پيش است اين است كه ﴿كِلْتَا الْجَنَّتَيْنِ آتَتْ أُكُلَهَا وَلَمْ تَظْلِم مِنْهُ شَيئاً﴾ اينجا هم ﴿لاَ يُظْلَمُونَ فَتِيلاً﴾ ناظر به آن است.

اما جريان نبوّت اصولي است كه بايد اينها را به خواست خدا خوب دقيق ملاحظه كنيد. اصل اول اين است كه نياز به نبوّت براي آن است كه بشر تحت رهبري ربّ‌العالمين است هيچ كسي صلاحيّت تربيت و هدايت بشر را ندارد «الاّ الله» و اين برهان اصيلِ نبوّت است كه بشر به پيغمبر نيازمند است براي اينكه او پيام الله را مي‌آورد براي اينكه ما مسافريم نه آغاز ما معلوم است، نه انجام ما معلوم است و ما با كلّ جهان ارتباط داريم از اسرار و حِكم جهان باخبر نيستيم اين مثلث را خدا آفريد يعني جهان را خدا آفريد يك، انسان را خدا آفريد دو، پيوند ناگسستني انسان و جهان را خدا تنظيم مي‌كند سه، ما با كلّ جهان رابطه داريم نه يعني هر يك نفر ما با كلّ جهان رابطه دارد بعضيها با زمين، بعضيها با درخت، بعضيها با دريا، بعضيها با صحرا، بعضيها با بيماري، بعضي با درمان بالأخره جوامع بشري با كلّ جهان ارتباط دارند كسي بايد باشد كه راهنمايي بكند چطور رابطه برقرار كنيد يا نه؟ آن كه به انسان دستور مي‌دهد چگونه با جهان رابطه برقرار كنيد فقط خداست براي اينكه او از اين مثلث باخبر است ديگر عالم را او آفريد، انسان را او آفريد، ربط عالم و انسان را هم او تنظيم كرد او بايد بگويد چه چيزي بد است چه چيزي خوب است، كدام غذا خوب است كدام غذا بد است، چطور از زمين استفاده كنيد، چطور از آسمان استفاده كنيد، چطور از دريا استفاده كنيد اين همه پرنده‌ها كدام حلال است، كدام حرام است، كدام ضرر دارد، كدام ضرر ندارد اين همه ماهيهايي كه در دريا هست او بايد معيّن كند ديگر از غير او كه ساخته نيست كه، پس تنها كسي كه مي‌تواند مدبّر و مدير و مربّي جوامع بشري باشد خداست چه اينكه تنها كسي كه جهان را اداره مي‌كند، زمين و آسمان را اداره مي‌كند خداست انسان هم از اين حُكم عمومي مستثنا نيست.

مهم‌ترين دليل نياز جوامع بشري به وحي و نبوّت اين است كه بشر را خدا آفريد، بشر را خدا بايد بپروراند و بشر هم با مرگ نابود نمي‌شود و انسان يك رقيب دارد به نام مرگ و در كشاكش روزگار اين انسان اين مرگ را از پا درمي‌آورد در بحثهاي قبلي ما هم اين بود يعني ما مرگ را مي‌ميرانيم نه مرگ ما را بميراند براي اينكه ﴿كُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ﴾[21] نه «كلّ نفس يذوقه الموت» ما اين رقيب را از پا درمي‌آوريم آن وقت ماييم و ابديّت ما اگر ماييم و ابديّت ما بالأخره چيزي براي ابديّتمان بايد فراهم بكنيم ديگر. حالا شبهاتي كه در اين زمينه مطرح است كه ـ معاذ الله ـ قرآن اشتباه‌پذير است، قرآ‌ن كلام مثلاً پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) هست نه كلام خدا اينها را ملاحظه بفرماييد.

«و الحمد لله ربّ العالمين»


[1] اسراء/سوره17، آیه70.
[2] . بحارالأنوار، ج32، ص321.
[3] . تفسير كنزالدقائق، ج7، ص456.
[4] انبیاء/سوره21، آیه67.
[5] صافات/سوره37، آیه95.
[6] نور/سوره24، آیه35.
[7] ق/سوره50، آیه22.
[8] طه/سوره20، آیه124.
[9] طه/سوره20، آیه125.
[10] طه/سوره20، آیه126.
[11] سجده/سوره32، آیه12.
[12] حج/سوره22، آیه46.
[13] اعراف/سوره7، آیه195.
[14] ق/سوره50، آیه22.
[15] صافات/سوره37، آیه51.
[16] صافات/سوره37، آیه55.
[17] صافات/سوره37، آیه50.
[18] مائده/سوره5، آیه33.
[19] فرقان/سوره25، آیه27.
[20] انعام/سوره6، آیه28.
[21] آل عمران/سوره3، آیه185.