درس تفسیر آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

87/02/29

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفسیر/سوره اسراء/آیه 71 الی 72

 

﴿يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ فَمَنْ أُوتِيَ كِتَابَهُ بِيَمِينِهِ فَأُولئِكَ يَقْرَءُونَ كِتَابَهُمْ وَلاَ يُظْلَمُونَ فَتِيلاً﴾﴿71﴾﴿وَمَن كَانَ فِي هذِهِ أَعْمَي فَهُوَ فِي الْآخِرَةِ أَعْمَي وَأَضَلُّ سَبِيلاً﴾﴿72﴾

 

چون سورهٴ مباركهٴ «اسراء» در مكه نازل شد و عناصر محوري سُوَر مكّي اصول اعتقادي و همچنين خطوط كلي اخلاق و فقه و حقوق است نه جزئيات و فرعيّات فقهي و حقوقي و مانند آن و جريان معاد هم از اصول كلّي اعتقاد هست لذا همان طوري كه در بخشي از آيات قبل راجع به معاد مطالبي فرمودند الآن هم درباره معاد مطلبي را ارائه مي‌دهند.

مطلب دوم آن است كه خلقت انسان در دنيا با خلقت انسان در آخرت فرق مي‌كند در دنيا انسان اصلي دارد و نسلي هم اصلش با وضع خاص پديد آمد، هم نسلش با وضع مخصوص پديد مي‌آيد. در جريان اصل انسان فرمود اول تراب بود، بعد طين شد، بعد ﴿حَمَإٍ مَّسْنُونٍ﴾[1] شد، بعد ﴿صَلْصَالٍ كَالْفَخَّارِ﴾[2] شد، بعد ﴿نَفَخْتُ فِيهِ مِن رُوحِي﴾[3] و مانند آن.

درباره نسل هم فرمود نطفه بود عَلقه شد، مضغه شد، استخوان شد استخوان را گوشت پوشانديم به صورت جنين شد ﴿ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقاً آخَرَ﴾[4] آن دربارهٴ اصل انسان، اين هم دربارهٴ نسل انسان ولي درباره معاد نه اصلش نظير اصل دنياست، نه نسلي نظير نسل دنيا دارد آنجا اصلاً سخن از نسل نيست كه با توالد و توليد افراد به دنيا بيايند همه دفعتاً از خاك سر برمي‌دارند لذا مسئلهٴ نَسَب و مسئله نژاد و قبيله و خانواده در قيامت اصلاً مطرح نيست براي اينكه همه دفعتاً از خاك زنده مي‌شوند و اگر دربارهٴ آيات معاد آمده است كه پدر از پسر فرار مي‌كند يا برادر از برادر فرار مي‌كند اين به علاقهٴ «ما كان» است يعني كسي كه در دنيا برادر ديگري بود امروز از او فرار مي‌كند، كسي كه در دنيا پدر بود امروز از پسر فرار مي‌كند و بالعكس نه اينكه در آنجا پدري و پسري مطرح است.

پرسش: ...﴿إِلَي أَهْلِهِ مَسْرُوراً﴾ يعني چه؟

پاسخ: يعني به لحاظ كساني كه در دنيا اهلشان بودند ﴿يَنقَلِبُ إِلَي أَهْلِهِ مَسْرُوراً﴾[5] وگرنه در آخرت نسلي در كار نيست.

بنابراين اصل پيدايش افراد در معاد به سبك پيدايش افراد در دنيا نيست.

مطلب سوم آن است كه اينها با دعوت الهي ذات اقدس الهي همين كه بخواند، دعوت كند اينها زنده مي‌شوند دعوت هم دو قِسم است يك دعوت تشريعي است كه فرمود خدا افراد را به هدايت دعوت مي‌كند يا به پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود: ﴿ادْعُ إِلَي سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ﴾[6] و مانند آن. اينها دعوتهاي تعليمي، تدريسي، دعوتهاي تشريعي است اينها با اختيار مخاطب همراه است گاهي اطاعت است، گاهي عصيان است و مانند آن.

پرسش: ...

پاسخ: بله، حالا اين بعد از ورود در بهشت و جهنم است اما الآن در طليعهٴ معاد كه افراد مي‌خواهند زنده بشوند محور بحث است، خب.

وقتي مي‌خواهند افراد اين دعوتي كه در معاد هست دعوت تكويني است نه دعوت تشريعي و اعتباري دعوت تشريعي اين است كسي را هدايت مي‌كنند، راهنمايي مي‌كنند اختيار اين شخص فاصله است مي‌خواهد بپذيرد، مي‌خواهد نپذيرد خداوند هدايت مي‌كند، دعوت مي‌كند انبيا دعوت مي‌كنند بعضي مي‌پذيرند بعضي نمي‌پذيرند چون دعوت تشريعي است اما دعوت تكويني ديگر عصيان‌پذير نيست ذات اقدس الهي وقتي كسي را دعوت كرد او حتماً بايد اجابت بكند و اجابت هم مي‌كند اينكه فرمود: ﴿يَوْمَ نَدْعُوا﴾ اين دعوت تكويني است نه دعوت تشريعي لذا عصيان‌پذير نيست همگان سر از قبر برمي‌دارند اين هم يك مطلب.

مطلب ديگر اين است كه دعوت به چه نام است يك، دعوت به چه سوي است اين دو، حالا مراحل بعدي را قرآن ذكر مي‌كند اما در اين مرحله كه دعوت به چه نام است و دعوت به كدام سَمت است اينها را در همين بخش از آيات سورهٴ مباركهٴ «اسراء» مي‌شود فهميد. در اينجا فرمود: ﴿يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ﴾ گرچه ممكن است ذات اقدس الهي دفعتاً هر كسي را به نام مخصوص او صدا بزند كه زيد است، عمرو است، بَكر است، خالد است، وليد است هر چه هست هيچ محذوري ندارد كه دفعتاً واحده افراد را به اسامي آنها صدا بزند و آنها زنده بشوند لكن در اين كريمه فرمود ما افراد را به امامشان دعوت مي‌كنيم مي‌گوييم علوي بيايد، حَسني بيايد، حسيني بيايد، آنهايي كه اين راه را رفته‌اند بيايند اما اگر عده‌اي جزء ائمه كفر بودند ﴿وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَدْعُونَ إِلَي النَّارِ﴾[7] به اسم آنها صدا مي‌زنيم آنها كه كافر و منافق بودند در آن رديف صف مي‌بندند پس ﴿يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ﴾.

مطلب بعدي آن است كه جناب زمخشري در كشّاف دارد كه اين «مِن بِدَع التفسير» از مطالب بديع و نكات تازه تفسيري اين است كه اينها مي‌گويند اين امام جمع اُمّ است ﴿يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ﴾ نه يعني ما گروه گروه دعوت مي‌كنيم هر فردي را به اسم امام جمع اُمّ است به اسم مادرش مي‌خوانيم اين بر اساس سه نكته ايشان ذكر مي‌كند حرف خود ايشان نيست نقل مي‌كند مي‌گويند كه يكي به احترام حضرت مريم(سلام الله عليها) است كه اگر افراد را به اسم پدر بخوانند در جريان عيسي(سلام الله عليه) مشكل پيش مي‌آيد لذا افراد را به اسم مادر مي‌خوانند احترام مريم محفوظ بماند، احترام عيسي(سلام الله عليهما) محفوظ بماند اين يك نكته.

نكته ديگر براي اظهار شرف امام حسن و امام حسين(سلام الله عليهما) است كه اينها را به احترام فاطمه(سلام الله عليها) افراد را به اسم مادرشان مي‌خوانند، اين دو نكته.

سوم در جهت مقابل اين نكته اول و دوم است آنهايي كه بالأخره بي‌گناهند، بي‌تقصيرند پدري ندارند فقط مادر دارند براي اينكه آنها شرمنده نشوند به نام مادر اينها را مي‌خوانند، خب بعد مي‌گويد من حالا اين نكتهٴ بديع است كه از لفظي كه امام جمع اُم باشد اين خودش محتاج به تأمّل است يكي اينكه آن لطافتي كه در اين معنا هست آن هم محتاج به تأمّل است ولي بالأخره اثبات اينكه امام جمع اُمّ است و اين نكات را هم به همراه دارد محتاج به دليل است بالأخره[8] ، پس.

پرسش: ...

پاسخ: او را بعديها رَد مي‌كنند نه خود.

پرسش: ...

پاسخ: بله، حالا به آن فرمايشات مرحوم علامه و ديگران مي‌رسيم ان‌شاءالله ولي زمخشري در كشّاف اين را رد نمي‌كند اين حرف زمخشري در كشّاف تا اينجا همين مقدار است بعديها مثل البحرالمحيط ابوحيّان اندلسي مرتّب بر فرمايشات زمخشري نقدي دارند بلافاصله و امام رازي نقد دارد تا نوبت به سيدناالاستاد برسد اين فرمايشات را يكي پس از ديگري ان‌شاءالله نقل مي‌كنيم هم آنچه كه ابوحيّان در البحرالمحيط دارد چون غالباً ابوحيّان نسبت به حرفهاي زمخشري نقد دارند و امام رازي هم سخنان ايشان را نقد مي‌كند سيدناالاستاد هم بي‌نقد نيست اين فرمايشات را يكي پس از ديگري ان‌شاءالله نقل مي‌كنيم ولي خود زمخشري تا اينجا رَد نكردند، خب.

پرسش: ...

پاسخ: اين در كشّاف نيست ديگر.

پرسش: ...

پاسخ: بله، اين اشكالي است ديگران كردند وگرنه خود زمخشري در كشّاف اين حرفها را ندارد كه اين كشّاف و اين هم زمخشري حالا مي‌رسيم به فرمايشات بحر ابوحيّان و امام رازي و سيدناالاستاد.

بنابراين ما افراد را به امامشان دعوت مي‌كنيم يا به اُمّ دعوت مي‌كنيم لكن اين دعوت كردنِ افراد به امام نشان آن است كه هر كسي تابع رأس خودش است گرچه در خود قرآن كريم از اين مطلب سخني به ميان نيامده ولي به ضميمهٴ روايت اين مسئله بازگو مي‌شود، طرح مي‌شود در جريان حضرت ابراهيم(سلام الله عليه) در سورهٴ مباركهٴ «بقره» آيه 260 آنجا نموداري از احياي افراد به اسم رأس و رئيسشان مطرح شده خداي سبحان به حضرت ابراهيم(سلام الله عليه) دستور داد اين چهار مرغ را مي‌گيري ذبح مي‌كني اجزايش را متفرّق مي‌كني تا شبههٴ اينكه چگونه اجزاي پراكنده دوباره به هم مرتبط مي‌شوند و حالت اوّلي ظهور مي‌كند حل بشود. در آيه 260 سورهٴ مباركهٴ «بقره» به اين صورت آمده است ﴿وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ رَبَّ أَرِنِي كَيْفَ تُحْيِي الْمَوْتَي قَالَ أَوَلَمْ تُؤْمِن قَالَ بَلَي وَلكِن لِيَطْمَئِنَّ قَلْبِي قَالَ فَخُذْ أَرْبَعَةً مِنَ الطَّيْرِ فَصُرْهُنَّ إِلَيْكَ ثُمَّ اجْعَلْ عَلَي كُلِّ جَبَلٍ مِنْهُنَّ جُزْءاً ثُمَّ ادْعُهُنَّ﴾ در روايت و تاريخ آمده است كه سَرهاي اين چهار حيوان را نزد خودت نگه بدار و اينها را با داشتن اين سر به اسمشان بخوان كه هر بدني تابع رأس خودش است يعني كنايه از اينكه هر جمعيّتي تابع رئيس خودش است، هر امّتي تابع امام خودش است اينكه سر نزد تو باشد و با داشتن سر اينها را بخواني اين با ﴿يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ﴾ حل مي‌شود و اين دعوت، دعوت تكويني است ديگران اگر اين صدا را مي‌زدند و دعوت مي‌كردند كه مرغها زنده نمي‌شدند وجود مبارك ابراهيم خليل است كه وقتي اينها را اين سرها را نزد خود نگه مي‌دارد و آن ابدان پراكنده و متفرّق‌شده را به اسم اين سر مي‌خواند به اسمشان مي‌خواند و سر در دست اوست اينها حركت مي‌كنند، زنده مي‌شوند، برمي‌گردند اين هم نمودار است كه اين امام همان رئيس است و رأس است و امثال ذلك، خب.

پس به نام رئيس مي‌خوانند اما در اينكه اينها فوراً اجابت مي‌كنند در بخشي از آيات قرآن كريم آمده است كه اينها بلافاصله تابع آن دعوت‌كننده‌اند و هيچ ترقّبي و انتظار در اين كار نيست ﴿يَوْمَئِذٍ يَتَّبِعُونَ الدَّاعِيَ﴾[9] يعني همين كه دعوت‌كننده اينها را خواست اينها منتشر مي‌شوند در سورهٴ مباركهٴ «روم» آيه 25 اين است ﴿مِنْ آيَاتِهِ أَن تَقُومَ السَّماءُ وَالْأَرْضُ بِأَمْرِهِ ثُمَّ إِذَا دَعَاكُمْ دَعْوَةً مِنَ الْأَرْضِ إِذَا أَنتُمْ تَخْرُجُونَ﴾ همين كه شما را دعوت كرد شما از قبرهايتان بيرون مي‌آييد حالا به چه نام دعوت مي‌كند اين در آيه محلّ بحث سورهٴ مباركهٴ «اسراء» آمده اصل دعوت را ذات اقدس الهي به عهده دارد، اجابت اينها را در آيه 25 سورهٴ مباركهٴ «روم» مشخص كرده است، نام دعوت هم در همين آيه سورهٴ مباركهٴ «اسراء» آمده دعوت هم غير از «دَعْ» است دعوت ناقص است، «دَعْ» مضاعف اينكه در بخشي از آيات دارد اينها ﴿يَدُعُّ الْيَتِيمَ﴾ آن مضاعف است در سورهٴ مباركهٴ «ماعون» آيه دو ﴿فَذالِكَ الَّذِي يَدُعُّ الْيَتِيمَ﴾ اين مضاعف است و افرادي هم كه «دَعّ الي النار» مي‌شود آن هم از همين قبيل است ﴿يُدَعُّونَ إِلَي نَارِ﴾ يعني «يُدفعون الي النار» آن از بحث كنوني كاملاً بيرون است و جداست اين دارد كه آنها ﴿يُدَعُّونَ إِلَي نَارِ جَهَنَّمَ﴾ به طرف نار جهنّم دفع مي‌شوند از همين قبيل است از باب ﴿يَدُعُّ الْيَتِيمَ﴾ است، خب. آيه سيزده سورهٴ مباركهٴ «طور» اين است كه ﴿يُدَعُّونَ إِلَي نَارِ جَهَنَّمَ دَعّاً﴾ پس آن رأساً از بحث كنوني بيرون است.

دعوتي هم هست كه خود جهنم دعوت مي‌كند كه اين مربوط به طليعهٴ قيامت نيست در قيامت ذات اقدس الهي همه را از قبر برمي‌خيزاند با يك دعوت عمومي اينها منتشر مي‌شوند وقتي صحنهٴ قيامت، ساهرهٴ قيامت تشكيل شد و تطاير كتاب و انطاق جوارح و حساب و صراط و كتاب همه مشخص شد اگر كسي بعد از روشن شدن حساب بخواهد از جهنم فرار بكند مقدورش نيست براي اينكه خود آتش جهنم او را دعوت مي‌كند ﴿تَدْعُوا مَنْ أَدْبَرَ وَتَوَلَّي﴾[10] اين ﴿تَدْعُوا﴾ تكويني است ديگر جهنّم يعني «تجذبه» اين‌طور نيست كه او بتواند از دست جهنم نجات پيدا كند گاهي ذات اقدس الهي به مأموران قيامت دستور مي‌دهد ﴿خُذُوهُ فَغُلُّوهُ ٭ ثُمَّ الْجَحِيمَ صَلُّوهُ﴾[11] گاهي خود نارِ جهنم اينها را دعوت مي‌كند يعني جذب مي‌كند كه ﴿تَدْعُوا مَنْ أَدْبَرَ وَتَوَلَّي﴾ كسي فاصله گرفت، جدا شد، بخواهد فرار كند اين مقدورش نيست كاملاً جهنم او را به سَمت خود جذب مي‌كند مقدورش نيست كه از جهنم بتواند فرار كند كه آن آيه را هم حالا ان‌شاءالله اشاره مي‌كنيم، خب.

در اين بخش از آيات فرمود ما افراد را به نام امامشان مي‌خوانيم تا معلوم بشود اينها تابع چه ديني‌اند، تابع چه ملتي‌اند، خب به كدام سَمت مي‌خوانيم؟ همه جمع شده‌اند به نام امام دعوت شدند حالا زنده شدند دعوت مي‌كنيد به سوي چه چيزي؟ حالا اينها جمع شدند و زنده شدند فرمود اينها به كتابشان دعوت مي‌شوند ما اينها را به نامهٴ اعمالشان دعوت مي‌كنيم آن را در سورهٴ مباركهٴ «جاثيه» بخشي از آن بيان شد فرمود آيه 28 به بعد سورهٴ مباركهٴ «جاثيه» اين است ﴿وَتَرَي كُلَّ أُمَّةٍ جَاثِيَةً كُلُّ أُمَّةٍ تُدْعَي إِلَي كِتَابِهَا﴾ هر امّتي را به نامهٴ اعمالشان دعوت مي‌كنيم اينها حالا شدند امّت، چرا؟ براي اينكه ما تك‌تك اينها را كه دعوت نكرديم اينها را به اسم امامشان دعوت كرديم وقتي به اسم امامشان دعوت كرديم اينها مي‌شوند اُمم حالا كه اُمم شدند اينها را به نامهايشان دعوت مي‌كنيم ﴿جَاثِيَةً كُلُّ أُمَّةٍ تُدْعَي إِلَي كِتَابِهَا﴾ خب اينها را دعوت كرديم براي چه كاري؟ كجا مي‌خواهيم ببريم؟ به نامهٴ اعمالشان كه اينها مهمان سفرهٴ خودشان‌اند بالأخره ما از مهمانها بايد پذيرايي كنيم اينها را كجا مي‌بريم؟ به كدام سالن و اتاق مي‌بريم؟ هر كسي را به سالن و اتاق نامهٴ اعمالش مي‌بريم اين مهمان اعمال خودش است ﴿كُلُّ أُمَّةٍ تُدْعَي إِلَي كِتَابِهَا الْيَوْمَ تُجْزَوْنَ مَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ ٭ هذَا كِتَابُنَا يَنطِقُ عَلَيْكُم بِالْحَقِّ إِنَّا كُنَّا نَسْتَنسِخُ مَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ ٭ فَأَمَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ فَيُدْخِلُهُمْ رَبُّهُمْ فِي رَحْمَتِهِ ذلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْمُبِينُ ٭ وَأَمَّا الَّذِينَ كَفَرُوْا أَفَلَمْ تَكُنْ آيَاتِي تُتْلَي عَلَيْكُمْ﴾ و مانند آن، خب.

پرسش: ...

پاسخ: نه، چون دارد كه ﴿جَاثِيَةً كُلُّ أُمَّةٍ تُدْعَي إِلَي كِتَابِهَا﴾ اين كتاب را چه كسي نوشت؟ ما نوشتيم ما از روي چه نسخه نوشتيم؟ آنچه در جان شما بود نوشتيم ما از نزد خودمان ننوشتيم اين نظير كتابهاي آسماني نيست كه ذات اقدس الهي بنگارد با وحي و امثال وحي اين كتاب اعمال است اين كتاب را اعمال را بر اساس نسخه اصل نوشتيم ما، ما از درون شما درآورديم. ﴿كُلَّ أُمَّةٍ جَاثِيَةً كُلُّ أُمَّةٍ تُدْعَي إِلَي كِتَابِهَا الْيَوْمَ تُجْزَوْنَ مَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ﴾[12] نه «بما كنتم تعملون» اين همان ظاهر اين طايفه از آيات است كه جزا را عين عمل مي‌داند آن طايفه آياتي كه دارد «تجزون بما كنتم تعملون» به وسيلهٴ همين آياتي كه دارد ﴿تُجْزَوْنَ مَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ﴾ و مانند آن تفسير مي‌شود كه جزا عينِ عمل است، خب و هر كسي هم وقتي نامهٴ اعمالش را ببيند مي‌گويد ﴿مَالِ هذَا الْكِتَابِ لاَ يُغَادِرُ صَغِيرَةً وَلاَ كَبِيرَةً إِلَّا أَحْصَاهَا﴾[13] همهٴ اعمال را يكجا حاضر مي‌بيند مي‌گويد اينها اعمال من هستند.

دوتا مطلب مهم در آيهٴ 28 و 29 سورهٴ مباركهٴ «جاثيه» است كه الآن مقدماتش حاصل نيست و ظرفيّتش هم نيست كه بيان بشود ولي اجمالاً اشاره مي‌شود كه در فرصت مناسب ان‌شاءالله وقتي به آن سورهٴ مباركهٴ «جاثيه» رسيديم حل بشود و آن يك مطلب اول اين است كه ظاهرش اين است كه همان طوري كه هر فردي كتابي دارد امّت هم كتابي دارد، جامعه كتابي دارد جامعه حياتي دارد، وجودي دارد، حياتي دارد، كتابي دارد قهراً مسائل سياسي جامعه، مسائل اجتماعي جامعه، مسائلي كه مربوط به عموم است اينها در نامهٴ جامعه نوشته مي‌شود هر كسي يك حيثيّت فردي دارد كه در نامهٴ فردي او آن اعمال نوشته مي‌شود، يك حيثيّت جمعي و اجتماعي و سياسي دارد كه اين كارها در نامه‌هاي اجتماعي نوشته مي‌شود براي اينكه فرمود ما هر كسي را به نام امامش دعوت مي‌كنيم حالا كه امّت شدند اينها را به كتابِ خود اينها دعوت مي‌كنيم نه اينكه «كل شخص يُدعيٰ الي كتابه» بلكه ﴿كُلُّ أُمَّةٍ تُدْعَي إِلَي كِتَابِهَا﴾ ظاهرش اين است.

سيدناالاستاد(رضوان الله عليه) مايلند كه اجتماع وجودي دارد و كتابي دارد و احكام و حِكَمي دارد. اشكالي كه بر اين حرف هست اين است كه وحدت مساوق با وجود است اگر چيزي واحد نباشد وجود نيست، وحدت نداشته باشد وجود ندارد جامعه وحدت ندارد وحدتش اعتباري است قهراً وجود ندارد وجودش اعتباري است كه ان‌شاءالله پاسخش بايد در ذيل آيه سورهٴ مباركهٴ «جاثيه» مطرح بشود.

مطلب ديگر كه آن هم مهم است البته بحثهاي آن اهمّ از اين مطلب است منتها بحثهاي اول عميق و علمي است بر اساس آن كتابها نوشته شده كه آيا جامعه وجود دارد يا وجود ندارد و اينها. اما اين مطلب دوم كه اهمّ از مطلب اول است چون يك مطلب ناآشنايي است و آن مطلب ناآشنا اين است كه چون مربوط به جريان معاد است و محلّ ابتلاي خيليها نيست نظير وجود جامعه كتابي نوشته بشود بحثي شده باشد اين نيست آن مطلب اين است كه ما يك نامهٴ معهود داريم كه ﴿وَإِنَّ عَلَيْكُمْ لَحَافِظِينَ ٭ كِرَاماً كَاتِبِينَ ٭ يَعْلَمُونَ مَا تَفْعَلُونَ﴾[14] يا ﴿رُسُلُنَا لَدَيْهِمْ يَكْتُبُونَ﴾[15] ﴿أَحَاطَ بِمَا لَدَيْهِمْ﴾[16] و مانند آن هر كاري كه ما مي‌كنيم اينها مي‌نويسند اين درست است اين دركش هم آسان است سخت نيست و ظاهر بخشي از ادلّه هم همين است اما اين آيه سورهٴ مباركهٴ «جاثيه» مي‌فرمايد: ﴿إِنَّا كُنَّا نَسْتَنسِخُ مَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ﴾[17] ما استنساخ مي‌كنيم نه كتابت، كتابت اين كسي كه دارد حرف مي‌زند يا كار انجام مي‌دهد كسي همين حرفها را يا كارهاي او را مي‌نويسد اين آسان است اما استنساخ يعني ما يك نسخهٴ اصل داريم كه بر اساس اين نسخهٴ اصل آن نسخهٴ فرع را تنظيم مي‌كنند از روي اين نسخهٴ اصل پس يك نسخهٴ اصل لازم است، يك نسخهٴ فرع كه اين نسخه‌نويسي را مي‌گويند استنساخ.

مطلب بعدي آن است كه اگر اعمال ما نسخهٴ اصل باشد آنها كه مي‌نويسند مي‌شود گفت استنساخ است يعني رفتار ما و گفتار ما بشود نسخهٴ اصل آنها يعني فرشتگان از روي اين نُسَخ اصلي مطالبي را يادداشت مي‌كنند اين هم قابل تطبيق است كه بپذيريم اين استنساخ است اما آيه مي‌فرمايد آنچه را كه شما عمل مي‌كنيد ما استنساخ مي‌كنيم يك روايت نوراني در ذيل اين آيه است كه وجود مبارك امام(سلام الله عليه) فرمود: «أوَ لستمُ عُرُبا»[18] مگر شما عرب نيستيد فصاحت عربي نمي‌دانيد و قوانين و ادبيات عرب را نمي‌دانيد خدا مي‌فرمايد: ﴿مَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ﴾ را ما استنساخ مي‌كنيم نه نَسخ، نه نسخه‌نويسي مي‌كنيم، نه آنچه را كه شما انجام مي‌دهيد ما برابر او مي‌نويسيم خير، آنچه را كه شما انجام مي‌دهيد اين استنساخ ماست ﴿نَسْتَنسِخُ مَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ﴾[19] نه «عمّا كنتم تعملون»، نه بر اساس كار شما، كار شما را ما استنساخ مي‌كنيم پس يك نسخهٴ اصلي لازم است كه اين كاري كه شما انجام مي‌دهيد ما يكي پس از ديگري بيرون مي‌كشيم و اين مطابق با آن نسخهٴ اصل است اين جريان قضا و قدر را ثابت مي‌كند، جريان علم پيشين خدا را ثابت مي‌كند منتها با حفظ مبادي و اختيار كه خداي سبحان مي‌داند زيد با مِيل و ارادهٴ و اختيار خود به طرف صلاح مي‌رود با اينكه مي‌تواند به طرف فساد برود هر چه هم او را به طرف فساد دعوت مي‌كنند او با ميل و اختيار خودش به طرف صلاح گرايش دارد ديگري مي‌تواند به طرف صلاح برود و هر چه او را دعوت مي‌كنند به طرف صلاح ولي او به سوء اختيار خود به طرف فساد مي‌رود ما آنچه در نهان و درونِ اوست استنساخ مي‌كنيم يعني يك نسخهٴ اصلي داريم كه نزد ماست آنچه را كه او انجام مي‌دهد مطابق با آن نسخهٴ اصلي انجام مي‌گيرد ﴿إِنَّا كُنَّا نَسْتَنسِخُ﴾ نه «نكتب» ﴿نَسْتَنسِخُ﴾ نه «عمّا كنتم تعملون» ﴿نَسْتَنسِخُ مَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ﴾ اين ﴿مَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ﴾ استنساخ ماست پس يك نسخهٴ اصلي نزد خداست اين استدلال وجود مبارك حضرت است در ذيل اين روايت تقريباً مي‌دانم نود درصد اين مطلب حل نشده است شايد ده درصد هم حل نشده باشد اما خب چون البته مبادي‌اش حاصل نيست، رواياتش حاصل نيست اينكه در خود روايات مطالبي است غُرر آنهاست و از اين نكات الآن دهها مفسّر شما مي‌بينيد همه همين‌طور معنا مي‌كنند مي‌گويند يعني ما اعمال شما را به وسيله فرشته‌ها مي‌نويسيم اما وقتي به روايات اهل‌بيت مراجعه مي‌كنيد مي‌گويد مگر ما عرب نيستيد خدا كه نگفت «إنّا نكتبُ»، «إنّا نَكتب» آيات ديگر است ﴿نَحْنُ نُحْيِ الْمَوْتَي وَنَكْتُبُ مَا قَدَّمُوا وَآثَارَهُمْ﴾[20] يك، ﴿إِنَّ عَلَيْكُمْ لَحَافِظِينَ ٭ كِرَاماً كَاتِبِينَ﴾[21] اين درست است، ﴿رُسُلُنَا لَدَيْهِمْ يَكْتُبُونَ﴾[22] اين درست است، اين سه‌ طايفه آيه يك معناي قابل فهم عمومي دارد اما اين از آن قبيل نيست كه كسي يك مختصر درس بخواند بفهمد فرمود ما آنچه در درون شماست استنساخ مي‌كنيم از يك نسخهٴ اصلي ما قبلاً مي‌دانيم شما چه كار هستيد.

پرسش: ...

پاسخ: آن ديگر علمِ ازلي خداست اينها ان‌شاءالله به لطف الهي وقتي به ذيل آيه سورهٴ «يس» رسيديم حل مي‌شود منتها اين روايت يك مقدار آدم را آرام مي‌كند معلوم مي‌شود كه قواعد عربي، آشنايي به عربي، عربيِ قويِ غني در فهم آيات ضروري و لازم است فرمود: «أو لستم عُربا» مگر ادبيات عرب را نمي‌دانيد قرآن به لسان عربيِ مبين آمده اينجا كه نگفته «انا نكتب»، نگفت «ننسخُ»، نگفت «نستنسخ عمّا كنتم تعملون» هيچ كدام از اين تعبيرات را به كار نبرده فرمود عين آنچه را كه شما عمل مي‌كنيد ما استنساخ مي‌كنيم همين نسخه اصل نزد ماست ﴿إِنَّا كُنَّا نَسْتَنسِخُ﴾.

به هر تقدير اين مطلب دوم قوي‌تر از آن مطلب اول است كه جامعه وجود دارد، جامعه كتاب دارد، احكام سياسي، اجتماعي افراد را در آن نامهٴ جامعه مي‌نويسند چون دارد ﴿كُلَّ أُمَّةٍ جَاثِيَةً كُلُّ أُمَّةٍ تُدْعَي إِلَي كِتَابِهَا﴾[23] نه «كلّ فردٍ يُدعيٰ إلي كتابه» آن آيات ديگر است در آيات ديگر دارد هر كسي به نامهٴ عملش دعوت مي‌شود.

بنابراين اگر ما دو دعوت داشتيم و دو كتاب اينها معارض هم نيستند اگر بعضي از ادلّه دلالت مي‌كرد كه هر كسي را دعوت مي‌كنند اين محشور مي‌شود اين ممكن است و اگر آيه محلّ بحث سورهٴ «اسراء» كه دارد ﴿يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُنَاسٍ﴾ نه «كلّ فرد» ﴿كُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ﴾ اين هم يك دعوت است پس ما دو دعوت داريم يك دعوت فردي و يك دعوت جمعي حالا كه دعوت فرديمان مشخص، دعوت جمعي‌مان مشخص شد سؤال مي‌كنيم ما را براي چه كاري احضار كردي؟ يعني «إلي كتابه و إلي كتابها» هر كسي را به نامهٴ عمل او در بخشهاي مسائل فردي، هر امّتي را «الي كتابها» در مسائل سياسي و اجتماعي ﴿تُدْعَي إِلَي كِتَابِهَا﴾[24] آنجا كه افراد را به كتاب شخصي خودشان دعوت مي‌كنند بخشي از آنها در همين آيه سورهٴ مباركهٴ «اسراء» آمده بخشي هم در سورهٴ مباركهٴ «حاقّه» و آن سَمتها اشاره شده كه فرمود آنهايي كه به كتابشان دعوت مي‌شوند اگر اهل يُمن و بركت باشند جزء اصحاب ميمنت‌اند و به طرف يُمن دعوت مي‌شوند و اگر اهل مشئمه و مشئوم‌بودن و زشتي باشند به طرف مشئمه دعوت مي‌شوند در سورهٴ مباركهٴ «حاقّه» آيهٴ 24 به بعد اين است آيهٴ نوزده اين است ﴿فَأَمَّا مَنْ أُوتِيَ كِتَابَهُ بِيَمينِهِ فَيَقُولُ هَاؤُمُ اقْرَؤُا كِتَابِيَهْ﴾ با يك صداي بلند مي‌گويد آقايان بيايد نامهٴ مرا بخوانيد ﴿إِنِّي ظَنَنتُ أَنِّي مُلاَقٍ حِسَابِيَهْ ٭ فَهُوَ فِي عِيشَةٍ رَاضِيَةٍ ٭ فِي جَنَّةٍ عَالِيَةٍ ٭ قُطُوفُهَا دَانِيَةٌ ٭ كُلُوا وَاشْرَبُوا هَنِيئاً بِمَا أَسْلَفُتُمْ فِي الْأَيَّامِ الْخَالِيَةِ﴾ اما ﴿مَنْ أُوتِيَ كِتَابَهُ بِشِمالِهِ فَيَقُولُ﴾ آن هم مي‌خواند منتها ديگر با نگراني اينكه مي‌گويد ﴿مَالِ هذَا الْكِتَابِ لاَ يُغَادِرُ صَغِيرَةً وَلاَ كَبِيرَةً إِلَّا أَحْصَاهَا﴾[25] همين است ديگر آ‌ن‌گاه ﴿فَيَقُولُ يَا لَيْتَنِي لَمْ أُوتَ كِتَابِيَهْ ٭ وَلَمْ أَدْرِ مَا حِسَابِيَهْ ٭ يَا لَيْتَهَا كَانَتِ الْقَاضِيَةَ ٭ مَا أَغْنَي عَنِّي مَالِيَهْ ٭ هَلَكَ عَنِّي سُلْطَانِيَهْ﴾ آنجا خدا فرمود: ﴿كُلُوا وَاشْرَبُوا هَنِيئاً بِمَا أَسْلَفُتُمْ فِي الْأَيَّامِ الْخَالِيَةِ﴾ اينجا مي‌فرمايد: ﴿خُذُوهُ فَغُلُّوهُ ٭ ثُمَّ الْجَحِيمَ صَلُّوهُ﴾، خب.

پس افراد شده چهار مطلب يكي اينكه به چه نام دعوت مي‌شوند اين دو طايفه است، يك طايفه بالصراحه دارد كه به امام، يكي هم به نحو عموم دارد هر كسي را ما دعوت مي‌كنيم هم به شخصه دعوت مي‌شوند هم به اسم رهبرشان. دو مطلب ديگر اين است كه اگر به شخصه دعوت شدند وقتي كه دعوت شد و زنده شد مي‌گويد مرا براي چه چيزي حاضر كرديد؟ مي‌گويد «إلي كتابك» دعوت به نامهٴ عملت مهمانسراي او همان نامهٴ عمل اوست آنهايي كه به نام جمعيت و اجتماع و رهبر و امام دعوت شدند مي‌گويد كجا بايد برويم؟ مي‌گويند به كتاب عمومي، به كتاب سياسي و اجتماعي‌تان كه ﴿كُلُّ أُمَّةٍ تُدْعَي إِلَي كِتَابِهَا﴾[26] .

پرسش: ...

پاسخ: نه، نه ﴿إلَي كِتَابِهَا﴾ است چون دارد كتاب خودش را مي‌خواند بعد اينها اين كتاب را بعضيها به دست راست مي‌دهند بعضيها به دست چپ مي‌دهند اين معلوم مي‌شود نامهٴ اعمالش است ديگر.

پرسش: ...

پاسخ: حالا نه، آن نسخهٴ اصل چيست بايد بماند ولي متن آنچه كه از جان افراد درمي‌آيد اين نسخهٴ دوم است. آنچه كه نزد خداي سبحان است نسخهٴ اصل است كه اين را برابر با آن انجام مي‌دهند آن وقت فرشتگان ديگري هستند كه آدم وقتي اين كارها را انجام داد مي‌نويسند دو گروه‌اند بعضيها كارهاي فردي را مي‌نويسند، بعضيها كارهاي جمعي را مي‌نويسند اينها كارها تقسيم‌شده است ولي يك عده هستند كه آنچه كه در درون افراد نهادينه شده است اين را درمي‌آورند اين را مي‌گويند استنساخ يك نسخهٴ اصل است نزد آنها آنچه كه در درون اينهاست استنساخ مي‌كنند وقتي كه ظهور پيدا كرد آن وقت كرام كاتبين بخشي مربوط به اعمال فردي است را مي‌نويسند، بخشي مربوط به اعمال جمعي است را مي‌نويسند آيا آن بخشهاي سياسي، اجتماعي كه مربوط به كارهاي جمعي است فصلي از فصول اين كتاب است؟ «يُحتمل» يك كتاب جداگانه است؟ «يُحتمل» اين بايد جداگانه بحث بشود ولي غرض اين است كه كارها جداست، مأموريتها هم جدا. در آيه محلّ بحث سورهٴ مباركهٴ «اسراء» به هر دو قسمت اشاره كرده يكي را شفّاف، يكي را به صورت نيمه‌شفّاف آنكه به صورت شفّاف بيان كرده فرمود: ﴿يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ﴾ خب حالا كه دعوت كرديم همه را به نام رهبرشان وقتي در ساهرهٴ معاد و صحنهٴ قيامت حضور پيدا كردند كجا بايد بروند؟ به طرف كتابشان كه در سورهٴ «حاقّه» و مانند آن دارد كه به طرف كتابشان مي‌روند اينجا به صورت صريح نفرمود به طرف كتابشان مي‌روند بلكه به طور اجمال فرمود: ﴿فَمَنْ أُوتِيَ كِتَابَهُ﴾ يعني ما بعد از اينكه اينها را دعوت كرديم اگر از آنها سؤال بكنند كجا بايد برويم؟ مي‌گوييم كنار سفرهٴ كتابتان آنجا بايد پذيرايي بشويد. ﴿فَمَنْ أُوتِيَ كِتَابَهُ بِيَمِينِهِ فَأُولئِكَ يَقْرَءُونَ كِتَابَهُمْ﴾ مستحضريد كه مؤمن هر دو دستش يمين است مؤمن «كلتا يديه يمين»[27] از وجود مبارك ابي‌ابراهيم امام كاظم(سلام الله عليه) رسيده است كه ذات اقدس الهي دو دست بي‌دستي‌اش يمين است «كلتا يدي الرحمٰن يمين» دستي را مي‌گويند يمين كه با او مِيمنت و كار بابركت و ميمون انجام بدهند. كافر و منافق اصلاً دست راست ندارند چون اينها با دست راست هم معصيت مي‌كنند همان طوري كه با دست چپ معصيت مي‌كنند مؤمن اصلاً دست چپ ندارد براي اينكه با دست چپ هم كار يُمن و بركت انجام مي‌دهد همان‌طوري كه با دست راست يُمن و بركت انجام مي‌دهد «كلتا يدي المؤمن يمين» اين مي‌شود «أصحاب الميمنة»، «أصحاب اليمين» برخيها «أصحاب المشئمه‌»اند شئامت و زشتي و قُبح و معصيت وامثال ذلك‌اند لذا نامهٴ اعمال بعضيها به دست راستشان، نامهٴ اعمال بعضيها به دست چپشان. پس افراد به نام رهبرشان دعوت مي‌شوند وقتي كه همه‌شان دعوت شدند همهٴ اينها را به طرف مهمانسرايشان مي‌برند مهمانسراها فرق مي‌كند آن نامهٴ اعمال هر كسي مهمانسراي اوست كه فرمود: ﴿فَمَنْ أُوتِيَ كِتَابَهُ بِيَمِينِهِ فَأُولئِكَ يَقْرَءُونَ كِتَابَهُمْ﴾ و هيچ ستمي هم به اينها نمي‌شود اينكه فرمود: ﴿وَلاَ يُظْلَمُونَ فَتِيلاً﴾ در سورهٴ مباركهٴ «طه» هم مشابه اين آمده كه اصلاً ﴿لاَ يُظْلَمُونَ شَيْئاً﴾ اينها به هيچ وجه ستمي نمي‌شوند در سورهٴ «مريم» هم هست، در سورهٴ «طه» هم هست كه اصلاً در سورهٴ «مريم» آيهٴ شصت دارد ﴿وَلاَ يُظْلَمُونَ شَيْئاً﴾. حالا چون دارند اذان مي‌گويند وقت هم گذشته.

«و الحمد لله ربّ العالمين»


[1] حجر/سوره15، آیه28.
[2] الرحمن/سوره55، آیه14.
[3] حجر/سوره15، آیه29.
[4] مؤمنون/سوره23، آیه14.
[5] انشقاق/سوره84، آیه9.
[6] نحل/سوره16، آیه125.
[7] قصص/سوره28، آیه41.
[8] . ر.ك: الكشاف، ج2، ص682.
[9] طه/سوره20، آیه108.
[10] معارج/سوره70، آیه17.
[11] حاقه/سوره69، آیه30 ـ 31.
[12] جاثیه/سوره45، آیه28.
[13] کهف/سوره18، آیه49.
[14] انفطار/سوره82، آیه10 ـ 12.
[15] زخرف/سوره43، آیه80.
[16] جن/سوره72، آیه28.
[17] جاثیه/سوره45، آیه29.
[18] . بحارالأنوار، ج54، ص367.
[19] جاثیه/سوره45، آیه29.
[20] یس/سوره36، آیه12.
[21] انفطار/سوره82، آیه10 ـ 11.
[22] زخرف/سوره43، آیه80.
[23] جاثیه/سوره45، آیه28.
[24] جاثیه/سوره45، آیه28.
[25] کهف/سوره18، آیه49.
[26] جاثیه/سوره45، آیه28.
[27] . الكافي، ج2، ص126.