87/02/25
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: آيه 70 سوره اسراء
﴿وَلَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ وَحَمَلْنَاهُمْ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَرَزَقْنَاهُم مِنَ الطَّیِّبَاتِ وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَی کَثِیرٍ مِمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِیلاً﴾[1]
بعد از اینکه برخی از نعمتهای دریایی و صحرایی را برشمردند و اینکه انسان به اذن خدا مسخّر بر این امور است و اگر خطری پیش آمد تنها راه نجات از خطر توجّه به ذات اقدس الهی است جریان آفرینش انسان را ذکر فرمود، فرمود ما انسان را گرامی داشتیم کرامت همان طوری که ملاحظه فرمودید یک معنای ارزشی را به همراه دارد بر خلاف کبیر، عظیم، کثیر، اینها گاهی بر جماد، گاهی بر نبات، گاهی بر حیوان اطلاق میشود، میشود گفت که سنگِ بزرگ، کوهِ بزرگ، درخت بزرگ اما سنگ کریم یا درخت کریم اینها کم گفته میشود مگر با قرینه همراه باشد.
کرامت غیر از کبیر بودن، عظیم بودن و مانند آن، آن معنای ارزشی و معنوی را به همراه دارد هم جود و سخا را در درون خود نهادینه کرده دارد، هم عفو و بخشش و گذشت را دارد و هم معنویّتهای دیگر را. از اینکه ذات اقدس الهی عرش را به کرامت وصف کرد که عرشْ کریم است ﴿رَبُّ الْعَرْشِ الْکَرِیمِ﴾[2]
از اینکه قرآن را به کرامت ستود ﴿إِنَّهُ لَقُرْآنٌ کَرِیمٌ﴾[3]
از اینکه شعیب(سلام الله علیه) نبوّت را رزق کریم دانست ﴿وَأَعْتَدْنَا لَهَا رِزْقاً کَرِیماً﴾[4]
و از اینکه ذات اقدس الهی ملائکه را به عنوان عبادِ مُکرَم معرّفی کرد در سورهٴ مبارکهٴ «انبیاء» فرمود هرگز فرشتهها ادّعای ربوبیّتی ندارند ﴿بَلْ عِبَادٌ مُّکْرَمُونَ﴾ ﴿لاَ یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُم بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ﴾[5]
ملائکه بندگان مکرّم الهیاند چه اینکه در آیات دیگر فرشتگانی که در مسیر وحی الهیاند آنها را هم به عنوان بندگان کریم یاد کرده است (﴿بِأَیْدِی سَفَرَةٍ﴾[6] ﴿کِرَامٍ بَرَرَةٍ﴾[7]
فرشتگانی هم که مأمور ضبط اعمال ما و ثبت احوال ما هستند آنها را به کِرام وصف کرد فرمود: ﴿إِنَّ عَلَیْکُمْ لَحَافِظِینَ﴾[8] ﴿کِرَاماً کَاتِبِینَ﴾
اگر ذات اقدس الهی عرش را، قرآن را، فرشتهها را به کَرم ستود معلوم میشود یک معنای ارزشی را به همراه دارد صِرف بزرگی و بلندی و امثال ذلک که بر احجام و اجسام هم اطلاق میشود نیست.
مطلب دیگر این بود که این کرامت که گوهر گرانمایه است و به اولیای الهی اسناد داده میشود مخصوصاً دربارهٴ بعضی از ائمه(علیهم السلام) مثل امام مجتبی(سلام الله علیه) گفته میشود که کریمِ اهلبیت است یا دربارهٴ فاطمه معصوم(سلام الله علیهما) گفته میشود کریمهٴ اهلبیت است یا دربارهٴ وجود مبارک ثامنالحجج که او کریم است، امامِ کریم است در اینگونه از موارد معنای سخا و جود و بخشش و عفو و گذشت و شفاعت و اینها تعبیه شده است قهراً یک واژهٴ عربیِ خاصّ است که اگر بخواهیم به فارسی ترجمه کنیم ناچاریم از چند کلمه کمک بگیریم بعضی از لغتهای عربی معادل فارسی به این معنا ندارند که یک کلمهٴ عربی را به یک کلمهٴ فارسی ما ترجمه بکنیم بلکه ناچاریم چند کلمه را مرکّب بکنیم از ترکیب چند کلمه بتوانیم ترجمهٴ آن کلمهٴ بسیط را حفظ کرده باشیم.
مستحضرید که اگر یک کلمهٴ بسیطی یک معنای جامعی داشت ما خواستیم به وسیلهٴ چند کلمه و چند مفهوم آن معنای جامع را ارائه کنیم بالأخره موفق نمیشویم ریزشی هم خواهد داشت، چرا؟ برای اینکه آن معنا بسیط است و کلمهٴ واحد آن معنای بسیط را در لغت عرب تأمین میکند و میفهماند ولی ما اگر خواستیم به فارسی ترجمه کنیم چون ناچاریم از چند کلمه کمک بگیریم این کلمات همان طوری که از نظر لفظ از هم بُریده و جدایاند مفاهیم اینها هم از هم گسیخته است وقتی ما با پنج مفهوم یا شش مفهوم خواستیم یک معنای بسیطی را تفهیم کنیم این معانی و مفاهیم متعدّد هر کدام به اندازهٴ خود ظرفیّتی دارند که آن مفهوم بسیط را گوشهای از آن را نشان میدهند با اینکه او بسیط است و چون این مفاهیم از هم جدایاند مثل این بَندهای غربال است که هر کدام یک نَم خاصّی را میگیرند این وسطها خالی است آن مفهوم میریزد، بقیه مطالب میریزند این است که میگویند در بعضی از امور «یُدرک ولا یوصف» چرا «یُدرک ولا یوصف» برای اینکه آنچه را که انسان مییابد یک معنای جامع و بسیط است کلمهای ندارد که آن معنا را تفهیم کند و منتقل کند ناچار از چند کلمه کمک میگیرد هر کدام از این کلمه مثل بَند غربالاند که به اندازهٴ خود نَم یا آب را حمل میکنند چون این کلمات از هم جدایاند یک، مفاهیم اینها از هم جدایاند دو، آن معنای بسیط که بخواهد تقسیم بشود در این بندهای غربال ریزشی هم دارد سه، لذا گاهی انسان یک معنای بسیط را مییابد ولی بخواهد تفهیم کند مقدورش نیست چهار، اگر ما معادل فارسی میداشتیم با همان یک کلمه آن معنا را تفهیم میکردیم ولی چون معادل فارسی نیست قهراً از چند کلمه باید کمک بگیریم همین مشکل را به همراه دارد کرامت ظاهراً از همین قبیل است یعنی واژهای نیست که ما به وسیله کبیر، عظیم، سَخی، جواد و مانند آن بتوانیم او را تفهیم کنیم بلکه عصاره همه این مفاهیم در کرامت تأمین شده است، این هم یک مطلب.
فرشتهها که کریماند منشأ کرامت آنها علم است و تقوا، عرش که کریم است برای اینکه مرکز علم است، قرآن که کریم است برای اینکه علم است و نزاهت از تحریف و مانند آن را به همراه دارد این مجموعه نشان میدهد که گوهری که از نقص از یک سو، از عیب از سوی دیگر منزّه باشد این گوهر را میگویند کریم این هم یک مطلب.
دربارهٴ انسان فرمود من او را با گوهرِ کریم آفریدم چه مؤمن، چه کافر انسان بینقص خلق شده است روحی که ذات اقدس الهی به انسان داد این روح شرافت اضافهٴ به الله را به همراه دارد که ﴿نَفَخْتُ فِیهِ مِن رُّوحِی﴾[9]
حالا بعد عدهای به سوء اختیار خود ﴿قَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا﴾[10]
این گوهر کریم را دفن میکنند گاهی هم به حُسن اختیار خود این گوهر کریم را شکوفا میکنند آن کرامتهای کسبی با تقوا و مانند آن حاصل میشود که ﴿إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ﴾[11]
اما این کرامت نفسی و گوهر درونی این عطیهٴ الهی است ذات اقدس الهی این گوهر را آفرید و برای خلافت هم خلق کرد که بحث خلافت در دیروز گذشت، اگر جریان کرامت به این گوهر برمیگردد که این باید خلیفةالله باشد طبق تحلیل بحث دیروز خلیفه آن است که حرف مستخلَفعنه را بزند، پیام مستخلفعنه را ابلاغ کند و برابر فرمان مستخلفعنه عمل کند وگرنه این حیات او میشود غصب، این سِمتهای او میشود غصب، آنگاه استحقاق
﴿أُولئِکَ کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾[12]
را پیدا میکند یا ﴿شَیَاطِینَ الْإِنْسِ وَالْجِنِّ﴾[13]
شدن را پیدا میکند و مانند آن.
فتحصّل که کرامتی که برای انسان است آن گوهر نفسی است اولاً و این در تمام انسانها تعبیه شده است ثانیا و آنکه به وسیله تقوا حاصل میشود شکوفایی همان کرامت است و کرامت کسبی است ثالثاً و راه شکوفایی آن کرامت به وسیله تقوا این است که انسان صبغهٴ خلافةاللهی را حفظ بکند رابعاً و خلافت الهی هم اقتضا میکند که خلیف فقط مطیع دستور مستخلفعنه باشد خامساً و مانند آن.
پرسش:...
پاسخ: این در بحثهای قبلی از وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) رسیده است مرحوم صدوق(رضوان الله علیه) در آن کتاب شریف توحیدشان نقل میکنند که از حضرت سؤال کردند این جمله معنایش چیست؟ حضرت فرمود کسی که در رَحِم مادر هست ذات اقدس الهی میداند که این «سیعمل بسوء اختیاره عملاً طالحا» و مانند آن، میداند این شخص با اینکه میتواند راهِ خوب برود دوستان او، برادر او، اعضای خانوادهٴ او راهِ صحیح را طی کردند این هم میتواند راه صحیح را طی کند به سوء اختیار خودش راه باطل را میرود یا آن کسی که در بَطن اُمّ است و سعید است یعنی ذات اقدس الهی میداند این شخص با اینکه میتواند راهِ باطل را طی کند بسیاری از دوستان او راه باطل را طی کردند اما او به حُسن اختیار خودش راه صحیح را طی میکند «إنّ الله یعلم» که این شخص بعد از میلاد راه سعادت یا راه شقاوت را طی میکند[14]
ذات اقدس الهی هم مشخص کرده است که من چگونه انسان را گرامی داشتم. مستحضرید که جناب فخررازی ده وجه ذکر کرده برای گرامیداشت عقل و وجوه فراوانی از خودش و از دیگران نقل کرده که چرا انسان کریم است. در بحثهای دو، سه روز قبل اشاره شد که آن سادهترین حرف همین حرفهای ابتدایی است که گاهی در ادبیات نثر، گاهی در ادبیات نظم آمده که انسان کریم است برای اینکه در دوران کودکی شیری که مادرش به او میدهد از بالای سینه به او شیر میدهد ولی حیوانات مثل گوسفند و امثال گوسفند وقتی شیر میخورند به تعبیر همین شعرا از «نیمِ زیرینه بُوَد» شیرِ انسان از سرِ سینه بوَد شیر حیوانات و اینها، خب اینها تعبیرات عادی است اینها باعث کرامت نیست انسان مستویالقامه است آنها منحنیالقامهاند آنها سرشان را خم میکنند دهنشان را پیش غذا میبرند، انسان غذا را پیش دهن میآورد اینها بد نیست اما اینها معیار کرامت نیست. انسان ولو در حدّ بلال حبشی(رضوان الله علیه) باشد کریم است، از آن طرف طاوس و طیهو با آن زیباییشان مثلاً این سِمت را ندارند یا آن رومیهای زیبا این سِمت را ندارند اینها جزء فروعات مسئله است. عمده آن است که ما ببینیم قرآن کریم منشأ کرامت انسان را چه چیزی میداند نه کرامتهای کسبی که فرمود:
﴿إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ﴾
نه، آن کرامتهای نفسی که این گوهر چرا کریم است؟
پرسش:...
پاسخ: بیاثر نیست آن در مسئله ﴿وَشَارِکْهُمْ فِی الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلاَدِ﴾[15]
اشاره شد که بیاثر نیست اما خدای سبحان آن نِصاب لازم را به همه داد حتی کسانی که از راه حرام به دنیا آمدند نصاب لازم را برای سعادت و ایمان دارد ممکن است به کمالات زاید دسترسی پیدا نکنند اما اصل اینکه میتوانند مؤمن باشند، مسلمان باشند، شیعه باشند، پیرو اهلبیت باشند این نصاب را ذات اقدس الهی به آنها داده است، خب.
پرسش:...
پاسخ: خب خود عربی کرامت دارد دیگر، دیگر لازم نیست کسانی که به عربی مُبین آشنا هستند لازم نیست که ما از کلمات دیگر کمک بگیریم تا کرامت را معنا کنیم نعم، ممکن است کسی عرب باشد و درسنخوانده، اعرابی باشد و درسنخوانده و آشنا نباشد به اینگونه معارف قرآنی باید برای او از چند کلمه کمک گرفت وگرنه کسی که به فقهاللغه عرب آشناست همین که گفتند کرامت معنایش را میفهمد میداند غیر از کبیر است، غیر از عظیم است، غیر از سَخی است، غیر از جواد است و مانند آن.
پرسش:...
پاسخ: نشنیدم یا جلوتر بنشینید یا بلندتر حرف بزنید.
اگر کرامت بار معنوی دارد باید ببینیم آن بار معنوی را قرآن کریم چه چیزی میداند اینها درست است که انسان شیر مادری که میخورد از بالای سینه است حیوانات از پایین شیر میخورند اینها هست انسان غذا را پیش دهنش میآورد دیگران سر پیش غذا میبرند این هست، انسان مستویالقامه است و دیگران منحنیالقامهاند اینها هست و این وجوه فراوانی که جناب فخررازی ذکر کرده هست یا درباره خط و هنر گفت نگارش و نگاریستن نگارستان داشتن و نگارگری و همه اینها جزء کرامتهای انسان است او اهل خط است و نگار است و هنر است اینهایش هست انسان میتواند مشکل خودش را بیان کند به طبیب مراجعه کند و درمان کند اما حیوان اینچنین نیست توان آن را ندارد که مشکل خودش را بازگو کند اینها هست و حیوان را بَهیمه گفتند برای اینکه حرف او مُبهم است و انسان بهیمه نیست برای اینکه حرف او بیان است (﴿الرَّحْمنُ﴾ ﴿عَلَّمَ الْقُرْآنَ﴾ ﴿خَلَقَ الْإِنسَانَ﴾ ﴿عَلَّمَهُ الْبَیَانَ﴾
انسان دارای بیان است ولی بهیمه حرفهایش مُبهم است و از این جهت «سُمیّت بهیمة» معلوم نیست چه چیزی دارند میگویند چه کار دارند میکنند اینهایش درست است.
پرسش:...
پاسخ: بله، اما انسان هم برای خودش معلوم است که چه چیزی دارد میگوید ولی میتواند به دیگری هم منتقل کند اما آنها نمیتوانند اینچنین نیست که آنها طبیبی داشته باشند به طبیب مراجعه کنند دردهای خودشان را بگویند اینها با اشارات بعضی از حرفها را میفهمانند اما حالا طبیبی داشته باشند که اگر بیمار شدند به طبیبشان مراجعه کنند مشکلاتشان را درمیان بگذارند اینچنین نیست.
اینها وجوه فراوانی است که فخررازی و امثال ایشان ذکر کردند برای شرافت انسان نسبت به غیر انسان اینها همهاش درست است اما اینها مطالب فرعی است. قرآن کریم عظمتی که برای خلفت انسان قائل است و از آن منظر انسان را کریم میداند همان مسئله ﴿نَفَخْتُ فِیهِ مِن رُّوحِی﴾
است عقلی که به او داد، علمی که به او داد، الهامی که نسبت به او روا داشت و مانند آن است آنگاه اگر خط و هنر و نگارگری است محصول همین عقل و علم است و کمالات دیگر هم هست از این راه است.
فرمود ما هیچ کسی را بدون سرمایه خلق نکردیم اینکه فرمود: ﴿وَنَفَخْتُ فِیهِ مِن رُّوحِی﴾ این روح انسان که همان اضافهٴ تشریفی به ذات اقدس الهی دارد این در سورهٴ مبارکهٴ «شمس» فرمود این مُلهَم است ﴿وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا﴾
سوگند به جان آدمی به کسی که جان آدمی را مستویالخِلقه آفرید تسویه نفس، مستویالخلقه بودن نفس با «فاء» تفسیریه مشخص شد فرمود: (﴿وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا﴾ ﴿فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا﴾ فرمود من انسان را با یک ظرف خالی خلق نکردم انسان را با سرمایه آفریدم یعنی روحی که در او هست در همان زادروزش این سرمایه را دارد که میداند چه چیزی بد است، چه چیزی خوب است دروغ بد است و صِدق خوب است، خیانت بد است و امانت خوب است، فجور بد است و تقوا خوب است این احتیاجی به درس و بحث ندارد این زبان مشترک بین همه انسانهاست و این را من الهام کردم به انسان موجودات دیگر اینچنین نیستند که دارای نفس ملهمه باشند، پس هر کسی با این سرمایه به دنیا میآید چون اینچنین است لازمهٴ آفرینش چنین گوهر گرانمایهای و کریمی این است که خدا تعبیر بفرماید: ﴿خَلَقْتُ بِیَدَیَّ﴾
درباره موجودات دیگر میفرماید یا از خَلق تعبیر میکند یا ﴿إِنَّمَا یَقُولُ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ﴾
تعبیر میکند و مانند آن ولی درباره انسان فرمود: ﴿خَلَقْتُ بِیَدَیَّ﴾ با ید جلال و جمال او را آفریدیم، با دو دست جلال و جمال او را خلق کردم با اینکه خدای سبحان منزّه از دست است «وکِلتا یدیه یَمین» هر دو دستِ بیدستیاش راست است دستِ چپ ندارد برای اینکه مؤمن هم دست چپ ندارد. از وجود مبارک ابیابراهیم رسیده است که «کِلتا یَدیه یَمین»
درباره مؤمن هم در روایات ما هست که «کِلتا یَدیه یَمین» مؤمن اصلاً دست چپ ندارد با دست راست کار با یُمن و برکت و میمنت انجام میدهد، با دست چپ هم کار یُمن و میمنت و برکت انجام میدهد «کِلتا یَدیه یَمین» کافر «کِلتا یدیه شمال» مشئمه، کافر با دست راست کار مشئوم و زشت انجام میدهد همان طوری که با دست چپ کار زشت انجام میدهد. بعضی اصحاب شِمالاند، بعضی اصحاب یمیناند و بعضیها مقرّباند، خب.
مؤمن «کِلتا یَدیه یَمین» خدای سبحان که فرمود: ﴿خَلَقْتُ بِیَدَیَّ﴾
این انسانی که (أَلْهَمَهَا) نفس او را خدا ﴿فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا﴾
این شایسته آن است که (﴿خَلَقْتُ بِیَدَیَّ﴾ شامل حالش بشود، پس محور اصلی کرامت انسان، خلافت اوست که در بحث دیروز اشاره شد و خلافت او هم در
﴿نَفَخْتُ فِیهِ مِن رُّوحِی﴾
اشاره شد و اگر خلیفهٴ خداست باید با سرمایه خلق شده باشد یعنی آن مستخلِف کسی را که میخواهد خلیفهٴ خود قرار بدهد به او راه و رسم خلافت را نشان میدهد راه و رسم خلافت همان ﴿فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا﴾ است به خلیفهٴ خود آموخت که چه چیزی فجور است و چه چیزی تقوا.
در سورهٴ مبارکهٴ «مؤمنون» اشاره شد که ما از راه «احسن المخلوق» بودن انسان پی میبریم که خدا (أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ)
است برای اینکه فرمود انسان علقه بود و مُضغه بود و جنین شد و عَظم شد و ﴿فَکَسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْماً﴾ شد و بعد آن را یک چیز دیگر کردیم (﴿ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقاً آخَرَ﴾
اگر انسان را چیز دیگر کردیم معلوم میشود انسان شده «أحسن المخلوقین» آنگاه با «فاء تفریع» فرمود: فَتَبَارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ
از این «أحسن المخلوقین» بودن انسان پی میبریم که خالقش هم (أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ) است.
در جریان کرامت هم بشرح ایضاً [همچنین] خدا اکرم است، چرا؟ برای اینکه آفریدگارِ موجود کریم است اگر او کرامتبخش است، اگر کریمآفرین است پس اکرم است «الإنسان کریمٌ وخالق الکریم أکرم» برای اینکه باید از او بهتر باشد «الله خالق الإنسان وخالق الکریم أکرم فالله أکرم» این برهان از سورهٴ مبارکهٴ «علق» به این صورت استنتاج میشود در سورهٴ «علق» به این حالت فرمود، فرمود: ﴿اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذِی خَلَقَ﴾ اصلِ خلق برای خداست در بین خلقت الهی که شامل همهٴ موجودات میشود خلقت انسان را مطرح کرد ﴿خَلَقَ الْإِنسَانَ مِنْ عَلَقٍ﴾ که تفسیرش در سورهٴ مبارکهٴ «مؤمنون» گذشت پس (اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذِی خَلَقَ) هنوز سخن از اکرمبودن خدا نیست سخن از خالقبودن خداست از خلقتِ مطلق به خلقت ویژه منتقل شد فرمود: ﴿خَلَقَ الْإِنسَانَ مِنْ عَلَقٍ﴾ هنوز هم سخن از اکرمبودن خدا مطرح نیست الآن طلیعهٴ طرح اکرمبودن خداست فرمود: ﴿اقْرَأْ وَرَبُّکَ الْأَکْرَمُ﴾ چرا اکرم است؟ برای اینکه ﴿الَّذِی عَلَّمَ بِالْقَلَمِ﴾ به چه کسی علّم است؟ ﴿عَلَّمَ الْإِنسَانَ مَا لَمْ یَعْلَمْ﴾ این اکرمبودن الله مهفوف است به خلقت انسان و مهفوف است به علم انسان اول خلقت انسان مطرح است، سوم عالِمبودن انسان مطرح است، دوم اکرمبودن الله معلوم میشود که اکرمبودن الله به این دو حاشیه تکیه کرده چون ﴿خَلَقَ الْإِنسَانَ﴾ را که انسان کریم است، ﴿عَلَّمَ الْإِنسَانَ﴾ را که علم کرامت است این کرامت را به آن کریم دادن از یک مبدأ اکرم نشأت میگیرد لذا فرمود: ﴿خَلَقَ الْإِنسَانَ مِنْ عَلَقٍ﴾ ﴿اقْرَأْ وَرَبُّکَ الْأَکْرَمُ﴾ ﴿الَّذِی عَلَّمَ بِالْقَلَمِ﴾ ﴿عَلَّمَ الْإِنسَانَ مَا لَمْ یَعْلَمْ﴾
وگرنه اگر این نقش نداشت ممکن بود بفرماید «إقرأ وربک الأکرم الذی خلق السماوات السبع والأرضین وما فیهنّ» خلقت آسمان و زمین ما را به اکرم بودن خدا هدایت نمیکند، خلقت کریم ما را به اکرمبودن الله منتقل میکند اگر خواستیم برهان «لِمّ» اقامه کنیم چون خدا کریم است از کریم یک موجود باکرامت صادر میشود، اگر خواستیم از برهان «إنّ» کمک بگیریم چون انسان کریم است منشأ پیدایش انسان کریم خدای اکرم خواهد بود اینها عصارهٴ کرامتهای نفسی انسان است که انسان با آن علمِ الهی که به ﴿عَلَّمَ الْإِنسَانَ مَا لَمْ یَعْلَمْ﴾[16]
بر اساس ﴿فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا﴾
این میشود کرامت نفسی، کرامتهای کسبی هم با علمِ اضافی، با تقوای اضافی که اینها اضافه بر گوهر ذات است اینها منشأ پیدایش کرامتاند و ذات اقدس الهی عدهای را هم غیر از ملائکه و غیر از انبیا و اولیا به عنوان کریم ستوده است.
مستحضرید شهید را قرآن کریم، کریم میداند در سورهٴ مبارکهٴ «یس»
وقتی پیام شهید را نقل میکند میفرماید آیه 26 و 27 سورهٴ مبارکهٴ «یس» این است ﴿قِیلَ ادْخُلِ الْجَنَّةَ قَالَ یَا لَیْتَ قَوْمِی یَعْلَمُونَ﴾ ﴿بِمَا غَفَرَ لِی رَبِّی وَجَعَلَنِی مِنَ الْمُکْرَمِینَ﴾ این شهید سورهٴ «یس» است وقتی این را شهید کردند این وارد بهشت شد بهشت برزخی همان طوری که ما در زیارت شهدا به اینها عرض میکنیم «یا لیتنی کنتُ معکم» در وارث و غیر وارث «یا لیتنی کنتُ معکم فأفوز معکم» ای کاش ما با شما شهدا بودیم و فوز عظیم نصیب ما میشد شهدا هم میگویند ای کاش با ما بودید میدید خدا با ما چه کرد این (یَا لَیْتَ) حرف دو طرف است زائر به شهید میگوید «یا لیتنی کنّتُ معکم فأفوز معکم» شهید میگوید: ﴿یَا لَیْتَ قَوْمِی یَعْلَمُونَ﴾ ﴿بِمَا غَفَرَ لِی رَبِّی وَجَعَلَنِی مِنَ الْمُکْرَمِینَ﴾ ای کاش بازماندهها، قبیلهٴ من، خانوادهٴ من اینها میدانستند که خدا با ما چه کرد، با ما چه کرد؟ ما را از مُکرَمین قرار داد، خب مکرمین در فرهنگ قرآن چه گروهیاند؟ در سورهٴ مبارکهٴ «انبیاء» داشتیم
﴿بَلْ عِبَادٌ مُّکْرَمُونَ﴾ ﴿لاَ یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُم بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ﴾
در سایر سوَر هم داشتیم
﴿إِنَّ عَلَیْکُمْ لَحَافِظِینَ﴾[17] ﴿کِرَاماً کَاتِبِینَ﴾
و مانند آن
﴿بِأَیْدِی سَفَرَةٍ﴾﴿کِرَامٍ بَرَرَةٍ﴾
مُکرمین در فرهنگ قرآن کریم همین ملائکهاند دیگر این شهید میگوید خدای سبحان ما را به ملائکه ملحق کرده است.
بنابراین
﴿وَجَعَلَنِی مِنَ الْمُکْرَمِینَ﴾
یعنی از اینها قرار داد نه «معهم» قرار داد من در ردیف ملائکهام جزء ملائکه الآن به حساب میآیم، خب این مقام به وسیلهٴ همین شهادت حاصل شده است اول که نبود، پس یک کرامت نفسی است، یک کرامت کسبی آن کرامت کسبی اگر به صورت شهادت باشد انسان را در ردیف ملائکه قرار میدهد همان بیان نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) که در نهجالبلاغه بود برای دربار اموی نوشت که «تَزْکِیَةِ الْمَرْءِ نَفْسَهُ لَذَکَرَ ذَاکِرٌ فَضَائِلَ جَمَّةً» [18]
خودستایی چیز بدی است و دین نهی کرده و اگر نهی شارع مقدس نبود ما میگفتیم که اهلبیت چه فضایلی دارند و ما چه هستیم ولی اجمالش این است که خیلیها به جبهه میروند شهید میشوند از خاندان ما کسی رفت شهید شد میشود سیدالشهداء این حمزه است که عموی من است، خیلیها به جبهه میروند جانباز میشوند اعضایشان را از دست میدهند از خاندان ما کسی برود جبهه جانباز بشود دستش را بدهد مثل برادرم جعفر ذات اقدس الهی به این دوتا بال میدهد این میشود جعفر طیّار در بعضی از نقلها دارد که «یطیر بهما مع الملائکة فی الجنّة»[19]
این میشود جعفر طیّار، اگر در سورهٴ مبارکهٴ «فاطر» دارد فرشتگان ﴿أُوْلِی أَجْنِحَةٍ مَّثْنَی وَثُلاَثَ وَرُبَاعَ﴾[20]
اینها دارای جناحاند دارای بالاند نه پَر آن بالهایشان پر دارد اینها دارای بالاند فرمود برادرم جعفر طیّار هم دوتا بال پیدا کرده که با ملائکه همسفر است و همپَرواست، خب این با ملائکه بودن یعنی با مُکرمین بودن.
فتحصّل که کرامت یک بار ارزشی دارد که کبیر و عظیم و امثال ذلک فاقد آن هستند و انسان در گوهر ذات خودش این گوهر گرانمایه را به همراه دارد و اگر به وسیله تقوا یا شهادت یا علل و عوامل دیگر اینها را برجستهتر کند، پُر فروغتر کند با ملائکه محشور خواهد شد اینها گوشهای از اوصاف کرامت است و آنچه را که جناب امام رازی و دیگران ذکر کردند اینها جزء فروعات مسئله است