87/02/25
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر/سوره اسراء/آیه 70
﴿وَلَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِي آدَمَ وَحَمَلْنَاهُمْ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَرَزَقْنَاهُم مِنَ الطَّيِّبَاتِ وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَي كَثِيرٍ مِمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِيلاً﴾﴿70﴾
بعد از اينكه بخشي از نعمتهاي الهي را ذكر فرمود و اينكه در حال خطر انسان متوجّه ذات اقدس الهي ميشود و خداوند را با چشم دل مشاهده ميكند و بعد از شهود از او كمك ميطلبد، نه مفهوم «رَبُّما» يا «الهُمّا» را طرح كرده باشد زيرا از مفهوم كاري ساخته نيست تا انسان به او التجا پيدا كند آنگاه از سرشت انسان و حقيقت انسان خبر داد فرمود: ﴿وَلَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِي آدَمَ﴾ و روشن شد كه اين مربوط به حقيقت انسان است اختصاصي به شخص معيّن ندارد اين گوهرْ گرامي و گرانبهاست البته اين حقيقت و اين ذات ممكن است واجب نيست و فقيرِ اليالله است و غني نيست لذا كرامت آن هم به تكريم الهي است نه براي خودش، اگر دربارهٴ ذات اقدس الهي آمد كه خداوند كريم است چون هستيِ او عين ذات اوست كرامت او هم ذاتي است ولي اينجا اگر گفته ميشود كه اين مربوط به حقيقت انسان است حقيقت انسان و ذات انسان «فقير الي الله» است كه ﴿يَا أَيُّهَا النَّاسُ أَنتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَي اللَّهِ﴾[1] اين ذاتي كه «فقير الي الله» است و مخلوق خداست خداوند اين ذات را گرامي و نيكو آفريد معناي ذاتيبودن كرامت براي انسان همين است يعني عين ذات اوست كه ذات او ممكن است و «فقر الي الله» هست و خداوند هم با تكريم ياد كرد.
مطلب بعدي آن است كه در اين آيه پنج فضيلت براي انسان ذكر شده است كه بعضيها نفسياند، بعضيها نسبي. كرامتْ نفسي است يعني اين حقيقت يك حقيقت گرانمايه است چه اينكه فرشته يك حقيقت گرانمايه است كه از فرشتهها به عنوان كِرام ياد ميشود ﴿بِأَيْدِي سَفَرَةٍ ٭ كِرَامٍ بَرَرَةٍ﴾[2] يا ﴿إِنَّ عَلَيْكُمْ لَحَافِظِينَ ٭ كِرَاماً كَاتِبِينَ﴾[3] و مانند آن. اين حقيقت گرامي است حالا اگر كسي با سوء اختيار خود اين حقيقت را بيراهه مصرف بكند بيراه ببرد او خودش معاقب است وگرنه يك حقيقت گرامي را ذات اقدس الهي آفريد براي اينكه فرمود: ﴿فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا﴾[4] او را با الهام خودش ملهم كرده است و فرشتهها يا موجودات ديگر دستور الهام نداد خودش الهامِ انسان را به فضيلت و رذيلت به عهده گرفت ﴿فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا﴾، خب پس اين ميشود كريم.
اينكه فرمود: ﴿وَلَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِي آدَمَ﴾ آن كرامتهاي تحصيلي كه در سورهٴ مباركهٴ «حجرات» است آنها به اختيار خود انسان است كه ﴿إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ﴾[5] چون اين انسان ذاتاً گرامي داشته شد كمالات بعدي كه خداي سبحان ذكر ميكند به استناد همين كرامت اوست. يكي از آن كمالات اين است كه ﴿وَحَمَلْنَاهُمْ فِي الْبَرِّ﴾ حَمل انسان در بَرّ يعني ما به انسان توفيقي داديم كه صنايع برّي درست كند نظير اتومبيل و امثال اتومبيل يا حيوانات را براي او ذلول و نَرم و مطيع قرار داديم كه از اين حيوانات استفاده كند مستحبّ است كه انسان وقتي سوار مركب شد به استناد آن آيه معروف بگويد ﴿سُبْحَانَ الَّذِي سَخَّرَ لَنَا هَذا وَمَا كُنَّا لَهُ مُقْرِنِينَ ٭ وَإِنَّا إِلَي رَبِّنَا لَمُنقَلِبُونَ﴾[6] فرمود ما اين وسيلهٴ نقليه را در اختيار شما قرار داديم حالا يا كشتي درياست يا اسب و امثال اسب در صحراست شما ﴿لِتَسْتَوُوا عَلَي ظُهُورِهِ ثُمَّ تَذْكُرُوا نِعْمَةَ رَبِّكُمْ إِذَا اسْتَوَيْتُمْ عَلَيْهِ وَتَقُولُوا سُبْحَانَ الَّذِي سَخَّرَ لَنَا هَذا وَمَا كُنَّا لَهُ مُقْرِنِينَ﴾[7] الآن هم مستحب است كسي سوار اتومبيل ميشود همين آيه را بخواند ديگر اين اختصاصي به اسب ندارد فرمود اين كار را ما كرديم ﴿لِتَسْتَوُوا عَلَي ظُهُورِهِ ثُمَّ تَذْكُرُوا نِعْمَةَ رَبِّكُمْ إِذَا اسْتَوَيْتُمْ عَلَيْهِ وَتَقُولُوا سُبْحَانَ الَّذِي سَخَّرَ لَنَا هَذا وَمَا كُنَّا لَهُ مُقْرِنِينَ﴾.
پس خدا اين وسيلهٴ نقليه را در اختيار انسان قرار داد اگر آن حيوان است او را مطيع انسان قرار داد و اگر وسيله نقليه است توفيق ساخت و سازش را به انسان عطا كرد و اين وسيله شده مسخّر در اختيار انسان و انسان به اذن الهي او را تسخير كرده است يا ساخت و از او بهرهبرداري ميكند گرچه از اين آيه ﴿وَحَمَلْنَاهُمْ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ﴾ غير از كشتي و وسايل سوارشدن مثل اسب و استر و امثال ذلك استفاده نميشود لكن قبلاً در سورهٴ مباركهٴ «نحل» گذشت كه قرآن كريم يك سلسله مخلوقات را هم به نحو اجمال اشاره كرده است آيهٴ هشت سورهٴ مباركهٴ «نحل» اين بود ﴿وَيَخْلُقُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ﴾ چيزهايي كه الآن شما نميدانيد بعداً خدا براي شما خلق ميكند، خب اين وسيله نقليهاي كه اسب و استر و حمار باشد اين را كه ميدانستند، كشتي را هم كه ميدانستند، اين جريان هواپيما و اتومبيل و سفينههاي فضايي و امثال ذلك را نميدانستند فرمود در آينده چيزهايي ديگري را هم خدا براي شما خلق ميكند ﴿وَالْخَيْلَ وَالْبِغَالَ وَالْحَمِيرَ لِتَرْكَبُوهَا وَزِينَةً وَيَخْلُقُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ﴾ بنابراين الآن هم اگر كسي سوار سفينهٴ فضايي شد مستحب است بگويد ﴿سُبْحَانَ الَّذِي سَخَّرَ لَنَا هَذا﴾ سوار هواپيما شد ﴿سُبْحَانَ الَّذِي سَخَّرَ لَنَا هَذا﴾ و امثال ذلك چون به نحو كلّي در سورهٴ مباركهٴ «نحل» بشارت داده است در آينده چيزهايي را ما خلق ميكنيم كه هماكنون شما نميدانيد پس ﴿وَحَمَلْنَاهُمْ فِي الْبَرِّ﴾ ناظر به اين بخش است ﴿وَالْبَحْرِ﴾ هم ناظر به آن ﴿فِي الْبَرِّ﴾ راجع به صنايع برّي اعم از اتومبيل و هواپيما و سفينههاي فضايي ﴿وَالْبَحْرِ﴾ هم اعم از كشتيهاي گوناگوني كه ياد شده است ﴿وَحَمَلْنَاهُمْ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ﴾ اين ﴿فِي الْبَرِّ﴾ يكي، ﴿وَالْبَحْرِ﴾ دوتا جمعاً ميشود سه. ﴿كَرَّمْنَا بَنِي آدَمَ﴾ يك، ﴿وَحَمَلْنَاهُمْ فِي الْبَرِّ﴾ دو، ﴿وَالْبَحْرِ﴾ سه.
﴿وَرَزَقْنَاهُم مِنَ الطَّيِّبَاتِ﴾ از بهترين چيزها ما او را تأمين كرديم روزي داديم غذاهاي خوب، ميوههاي خوب، گوشتهاي خوب آن خبايث را بر او حرام كرديم، طيّبات را بر او حلال كرديم و از طيّبات او را تأمين كرديم. كيفيت خوردن هم در روايات تقريباً چهار صفحه روايات در همين تفسير شريف كنزالدقائق رواياتي نقل شده است كه لابد ملاحظه فرموديد درباره اينكه چگونه انسان از كرامت برخوردار است و ذات اقدس الهي او را كريم كرده از ابنعباس و از ديگران روايت شده است كه منظور از اين كرامت چيست چه اينكه منظور از اين كثير چيست و مفضَّل چه كسانياند، مفضّلعليهم چه كسانياند و مانند آن تقريباً چهار صفحه است اين روايات نوراني ايشان نقل كردند كه نافع است غالب مفسّران اين نكته را از ابنعباس نقل كردند كه فضيلت انسان يكي از فضايل انسان اين است كه اين مستويالقامه است غذا را با دست به دهن ميبرد نه اينكه دهن را پيش غذا ببرد كه حيوانات اين كار را ميكنند[8] ، خب.
اين مطلبي است خوب كه انسان طوري خلق شده است كه غذا را پيش دهن ميبرد نه اينكه سر خم كند دهن را پيش غذا ببرد مثل حيوانات لكن بهرهٴ صحيحي كه از اين آيه بايد برد آن طور نيست كه بعضي از فقها مثل ابويوسف استفاده كردند. جريان استفاده كردن از قاشق در غذا اين در آسيا سابقه داشت حالا چنگال شايد سابقهاي نداشت ولي با قاشق غذا خوردن در آسيا سابقه داشت اين طور نيست كه از اروپا آمده باشد. در زمان بنيالعباس حالا يا هارونالرشيد يا مأمون عباسي وقتي سفره پهن شد دستور دادند كه ملاقهاي، قاشقهايي بياورند كه با قاشق غذا بخورند ابويوسف از همين فقهاي متحجّر اهل سنّت اين به خليفه گفته بود كه چون اينها عباسيها بودند ديگر گفت كه از جدّت ابنعباس رسيده است كه ﴿لَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِي آدَمَ﴾ معنايش اين است كه انسان با دست غذا ميخورد و حيوانات با دهن لذا شايسته نيست كه شما با قاشق غذا بخوريد[9] ، با دست غذا بخوريد اين رشيد حالا يا هارونالرشيد يا مأمون عباسي اين ملاعق و اين قاشقها را پس دادند با همان دست غذا خوردند، خب اين دستي كه انواع و اقسام برخوردها و آلودگيها در آن هست گاهي با بيني است، گاهي با گوش است، گاهي با چيزهاي ديگر است با همان دست كه نميشود غذا خورد در محضر وجود مبارك امام رضا(سلام الله عليه) كسي خواست در محضر حضرت با حضرت همغذا بشود حضرت فرمود دو وظيفه است يكي حقّ ماست، يكي حقّ خودت است آنكه حقّ ماست كه ميخواهي با ما همغذا بشوي، همكاسه بشوي، همسفره بشوي بايد دستت را بشويي شستن دست قبل از غذا اين حقّ ماست نه حقّ خودت براي اينكه با ما ميخواهي همغذا بشوي آنكه بعد از غذاست حالا ميخواهي بشويي ميخواهي نشوي براي خودت است به خودت آسيب رساندي و اما وقتي بخواهي در كنار سفرهٴ ما با ما غذا بخوري بايد دستت را بشويي. اين بيان نوراني امام رضا(سلام الله عليه) است كه به او گفته قبلاً حتماً بايد دستت را بشويي.
با دست غذا خوردن در صورتي كه آدم بشويد خب محذوري ندارد ولي معناي اينكه انسان با دست غذا ميخورد در قبال با دهن غذا خوردني است كه حيوانات دارند نه معنايش اين است كه اگر كسي با قاشق غذا ميخورد با دست غذا ميخورد يعني غذا را به دهن ميبرد نه دهن را پيش غذا ببرد اين جناب ابويوسف الآن هم بعضي از همين اهل سنّت كه متحجّرانه فكر ميكنند مشكلاتشان همين است چه درباره توسّل، چه درباره شفاعت اين طور متحجّرانه فكر ميكنند همين است اين خيال كرد كه ابنعباس كه ميگويد كرامت انسان در اين است كه با دست غذا ميخورد يعني با قاشق نبايد غذا بخورد در حالي كه اين با دست غذا خوردن در قبال با دهن غذا خوردن است نه مباشرتاً آدم با دست غذا بخورد نه با قاشق. به هر تقدير اين ابويوسف باعث شد كه اين هارونالرشيد اين قاشقها را پس داد و با دست غذا خورد.
غرض اين است كه با قاشق غذا خوردن در آسيا سابقه داشت اين طور نبود كه مثلاً از اروپا آمده باشد. به هر تقدير اين معناي اينكه ما انسان را گرامي داشتيم آن فروعات و ريزشهاي كرامت اين است وگرنه اساس كرامت همان محورهاي عقلي است كه روايتش هم بعد ميخوانيم، خب پس اول ﴿كَرَّمْنَا﴾ هست، بعد ﴿حَمَلْنَاهُمْ فِي الْبَرِّ﴾ هست، ﴿وَالْبَحْرِ﴾ هست، ﴿وَرَزَقْنَاهُم مِنَ الطَّيِّبَاتِ﴾ هست، ﴿وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَي كَثِيرٍ مِمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِيلاً﴾ هست كه پنجمي است. خود تفضيل گذشته از اينكه صيغهٴ باب تفعيل است و كثرت و مبالغه را به همراه دارد با مفعول مطلق خاص تأكيد شده است ﴿فَضَّلْنَاهُمْ عَلَي كَثِيرٍ مِمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِيلاً﴾ يعني خيلي فضيلت داديم.
مهمترين بحث اين آيه راجع به اين است كه آيا انسان بر كثيري از مخلوقات الهي فضيلت دارد آن وقت فضيلت انبيا بر ملائكه چه ميشود اگر بر كثير فضيلت دارد و ظاهرش اين است كه در مقام تحديد است مفهوم دارد يعني بر بعضيها فضيلت ندارد حالا يا آن بعض فضيلت دارند يا اينها مماثلاناند هيچكدام بر ديگري فضيلتي ندارد ولي از اين آيه استفاده ميشود كه انسان بر همه فضيلت ندارد بر بعضي فضيلت دارد.
زمخشري در عين حال كه اديب است ادبِ گفتار را هم رعايت ميكند يعني حرف مخالف را كه نقل ميكند، رَد ميكند مؤدّبانه رَد ميكند همان طوري كه ادبيات نحوي و صرفياش خوب است، ادبِ محاوره و ادبيات رَد و نقد و ايرادش هم خوب است حالا چطور شد كه اينجا نسبت به اشاعره خيلي كندروي كرده برخي از اشاعره گفتند كه اين «كثير» به معناي «جميع» است براي اينكه ثابت كنند كه انبيا بر ملائكه افضلاند گفتند ﴿وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَي كَثِيرٍ﴾ يعني «علي جميع ممّن خلقنا» تا محذوري نداشته باشند «كثير» به معني «جميع» است. ايشان ميگويد اولاً «كثير» به معني «جميع» نيست ثانياً اگر شما «كثير» را به معني جميل گرفتيد اگر عبارت اين بود «علي كثيرٍ خلقنا» ممكن بود، اما اين «مِن» تبعيض را شما چه كار ميكنيد ﴿عَلَي كَثِيرٍ مِمَّنْ خَلَقْنَا﴾ اگر «كثير» به معناي «جميع» باشد معنايش اين ميشود كه «علي جميعٍ ممّن خلقنا» آنوقت «جميع» با ﴿مِمَّنْ خَلَقْنَا﴾ هماهنگ نيست.
اين نقد ادبي است لكن در اين نقد تعبيرات خيلي تند و بدي دارد ميگويد اينها گاهي با بعضي از ملائكه دشمني دارند ميخواهند بگويند كه حتماً انسان بالاتر از ملائكه است و هيچ فرشتهاي بالاتر از انسان نيست، همسان انسان نيست من نميدانم چرا اين گروه اشاعره با ملائكه يا با بعضي از ملائكه عداوتي دارند آيا در اثر اينكه ملائكه بعضي از قُرا و آباديهاي آبادشان را ويران كردند حالا نام بدي را هم ميبرند به همان مناسبت است كه اينها با ملائكه بدند، خب اين تعبير البته ملائكه به فرمان الهي بعضي از شهرها را ويران كردند اما آن شهرهايي كه ويران شدند اجداد همينها بودند، اينها وابسته به آنها بودند اين اصلاً شأن مفسّر نيست البته متأخّرين هم كم نيامدند اينها هم شروع به اهانت كردند ولي اين اصلاً ادب گفتن و نوشتن نيست نه جناب زمخشري اينجا راه صحيح را طي كرده كه اين طور درباره اشاعره تندروي كرده، نه آنها هم البته آنها خب بر اساس «ردّوا الحجر من حيث جاء»[10] پاسخ دادند.
به هر تقدير اين «كثير» به معناي خودش است ولي آيه معنايش اين است كه «فضّلنا» حقيقت انسان را بر «كثير» اين حقيقت بر بسياري از حقايق افضل است اما در اين حقيقت بعضي افراد پيدا بشوند كه بر همه افضل باشند كه منافاتي ندارد اينكه نفي نميكند اين ميگويد حقيقت انسان نسبت به حقايق ساير اشيا بهتر است حقايق بسياري از اشيا بهتر است يعني اين حقيقت، اين حقيقت نسبت به ساير حقايق افضليّت دارد، فضيلت دارد اما در حقيقت انسان افرادي پيدا نميشوند كه از همهٴ افراد افضل باشند اين را كه نفي نميكند كه پس اگر ادلّهاي دلالت كرد كه در بين انسانها اوحديشان مثل اهلبيت(عليهم السلام) از ملائكه افضلاند اين آيه نفي نميكند آنوقت آن روايت بيمعارض ميماند اگر دليلي داشتيم چه اينكه داريم وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود اگر ما نبوديم، اهلبيت نبود خدا آدم و سماوات را نميآفريد كه معارض ندارد كه فرمود ما بوديم كه به ملائكه تسبيح و تحليل و تقديس آموختيم اينكه معارض ندارد كه، اگر ﴿سَجَدَ الْمَلاَئِكَةُ كُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ﴾[11] است براي مقام آدميّت است نه براي شخص حضرت آدم كه «قضيةٌ في واقعه» باشد و گذشته باشد اليوم هم فرشتگان در پيشگاه وليّعصر(ارواحنا فداه) خاضعاند اين مقام انسانيّت انسانِ كاملِ معصوم معلّم ملائكه است آن شخص حضرت آدم(سلام الله عليه) مصداق اين حقيقت بود اليوم مصداقش وجود مبارك حضرت وليّعصر است اين مقام انسانيّت است كه مسجودٌله ملائكه است اين شخصيّت حقوقي انسان يعني انسانيّت انسان است كه مسجودٌله است نه شخص حضرت آدم، خب اگر اين است روايات هم دلالت دارد مخالف آيه نيست كه آيه ميفرمايد اين حقيقت از بسياري از حقايق بالاتر است اما در اين حقيقت فردي پيدا نميشود كه از افراد حقايق ديگر بالاتر باشد اينكه آيه نفي نميكند اگر هم اثبات نكند نفي هم نميكند آن وقت آن روايات ميشود بيمعارض.
بنابراين «كثير» معناي خودش را دارد ما نميخواهيم با اين آيه ثابت كنيم كه اهلبيت(عليهم السلام) از ملائكه بالاترند آن آيات سجده اينچنين است، آيات ﴿أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمَائِهِمْ﴾[12] اينچنين است و مانند آن، بنابراين اين ﴿وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَي كَثِيرٍ مِمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِيلاً﴾ اين «كثير» به معناي خودش است و ﴿مِمَّنْ خَلَقْنَا﴾ هم با تبعيض سازگار است.
كثرت هم گاهي كثرت نفسي است، گاهي كثرت نسبي كه اين را در فقه در ماء كثير و دِما كثير و امثال ذلك آنجا ملاحظه فرموديد يك وقت ميگويند خون قليل، خون كثير يك وقت ميگويند نه، اين كثير است يعني «بالقياس الي شيء آخر» كثير است، خب.
عمده چيزي كه مربوط به جريان خلقت انسان است اختصاصي به حضرت آدم(سلام الله عليه) ندارد اين است كه دوتا روايت است در زمينهٴ خلقت انسان كه من هر دو روايت را مرحوم ابنبابويه قمي در كتاب شريف توحيد صدوق نقل كرده كه «الله خلق آدم علي صورته»[13] خداوند آدم را بر صورت خود خلق كرده است اين يعني چه خداوند آدم را بر صورت خود خلق كرده است؟ اين دوتا روايت را مرحوم صدوق(رضوان الله عليه) در كتاب شريف توحيدشان نقل كردند در يك روايت حضرت ميفرمايد اين درست است كه «الله خلق آدم علي صورته» لكن اين صدري دارد كه اينها صدر روايت را حذف كردند كتاب شريف توحيد مرحوم صدوق كه طبع مكتبةالصدوق است صفحهٴ 152 و صفحهٴ 153 ذيل صفحهٴ 152 شروع ميشود تا صدر صفحهٴ 153 روايت اين است كه «عليبنابراهيمبنهاشم عن أبيه عن عليبنمعبد عن الحسينبنخالد قال قلتُ للرضا(عليه السلام)» به امام رضا(سلام الله عليه) عرض كردم «يابن رسول الله إنّ الناس يروون أنّ رسول الله(صلّي الله عليه و آله و سلّم) قال إنّ الله خَلق آدم علي صورته» به امام هشتم(سلام الله عليه) عرض كردم چنين روايتي است اين يعني چه؟ درست است، درست نيست معنايش چيست كه پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود خداوند آدم را بر صورت خودش خلق كرد خدا كه منزّه از صورت است آدم را بر صورت خود خلق كرد يعني چه؟ «فقال(عليه السلام)» وجود مبارك امام رضا فرمود: «قاتلهم الله» مرگ بر اينها «لقد حذفوا أوّل الحديث» اين حديث صدري دارد اينها صدر حديث را حذف كردند ذيل حديث را نقل كردند «لقد حذفوا أوّل الحديث» جريانش اين است كه اين روايتي كه از پيامبر نقل شد قصّهاش اين است «إنّ رسول الله(صلّي الله عليه و آله و سلّم) مرّ برجلين يتاسابّان» مرور كرد ديد دو نفر دعوا دارند يكديگر را سبّ ميكنند فحش ميدهند «فَسمع أحدهما يقول لصاحبه قبّح الله وجهك ووجه مَن يُشبهك» حضرت شنيد كه يكي به ديگري ميگويد خدا صورتت را زشت كند يا «قَبَّحَ» زشت كرده است و كسي است كه صورت او شبيه صورت توست او را هم زشت كرده است يا نفرين است كه فعل ماضي به معني مضارع باشد در آينده خدا صورت تو را زشت بكند و صورت كسي كه شبيه توست هم زشت بكند «قَبَّح الله وجهك ووجه من يشبهك» كه شبيه توست. در چنين صحنهاي كه يكديگر را سبّ ميكردند وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود: «يا عبدالله لا تَقُل هذا» اين طور فحش نده صورت او را و صورت شبيه او را فحش نده «لا تَقُل هذا لأخيك فإنّ الله عزّ وجلّ خَلق آدم علي صورته» خداوند آدم را بر صورت او خلق كرد اين ضمير «صورته» به خود آدم برميگردد يعني هر كسي را به صورت مناسب خود برميگرداند يا نه، ضمير «صورته» به «الله» برميگردد خداوند انسان را به صورت خودش خلق كرده است بنابراين صورةالرحمان دارد و صورت رحمان زشت نيست، خب.
اين يك حديث كه خيلي شفّاف و گويا نيست كه ضمير «علي صورته» به خود آن آدم برميگردد يا به «الله» برميگردد و مانند آن. لكن در صفحهٴ 103 روايت هيجده از باب شش، باب شش از ابواب توحيد صدوق عنوان باب اين است كه «باب أنّه عزّ وجل ليس بجسمٍ ولا صورةٍ» روايت هيجده اين باب صفحهٴ 103 كتاب صدوق اين است كه محمدبنمسلم ميگويد «سألتُ أباجعفر(عليهما السلام)» از وجود مبارك امام باقر سؤال كردم «عمّا يروون أنّ الله عزّ وجل خلق آدم علي صورته» من به حضرت عرض كردم اين روايتي كه نقل ميكنند خداوند آدم را بر صورت خود خلق كرد اين يعني چه؟ فرمود: «هي صورةٌ مُحدثةٌ مخلوقةٌ» صورت آدم قديم و ازلي و اينها نيست حادث است يك، خالق دارد دو، «اصطفاها الله واختارها علي سائر الصوَر المختلفة» ذات اقدس الهي صورت انسان را نسبت به ساير صوَر برگزيد، اختيار كرد، انتخاب كرد «فأضافها الي نفسه» اين صورت را به خودش اضافه كرد «كما أضاف الكعبة الي نفسه والروح الي نفسه» با اينكه او منزّه از خانه و مسكن است به ابراهيم و اسماعيل(سلام الله عليهما) فرمود: ﴿أَن طَهِّرَا بَيْتِيَ لِلطَّائِفِينَ وَالْعَاكِفِينَ﴾[14] و مانند آن با اينكه او منزّه از جزء و امثال ذلك است روح را به خودش اسناد داد فرمود: ﴿وَنَفَخْتُ فِيهِ مِن رُّوحِي﴾[15] نه اينكه از روحِ خودم جزء روح خودم ـ معاذ الله ـ به او دادم روحِ انسان مخلوق خداست، كعبه مخلوق خداست بر اساس شرافتي كه براي كعبه است آن را به خود اضافه كرد، اسناد داد فرمود: ﴿بَيْتِيَ﴾ بر اساس شرافتي كه براي روح آدمي است آن را به خودش اضافه كرد، اسناد داد فرمود: ﴿وَنَفَخْتُ فِيهِ مِن رُّوحِي﴾ صورت انسان هم بشرح ايضاً [همچنين] بر اساس شرافتي كه دارد به خودش اسناد داد لذا پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود: «إنّ الله سبحانه وتعالي خلق آدم علي صورته»[16] همان طوري كه آيات «يفسّر بعضه بعضا»[17] احاديث هم همين طور است كه «يفسّر بعضه بعضا» به كمك روايت هيجده باب شش كه در صفحهٴ 103 است روشن ميشود كه آن روايتي كه قبلاً خوانده شد ضمير «علي صورته» به «الله» برميگردد نه به «آدم» «إنّ الله خلق آدم» را علي صورت خودش با اينكه خدا منزّه از صورت است همان طوري كه منزّه از خانه است ولي كعبه را بيتالله ميگوييم منزّه از روح جزيي است در حالي كه روح را به خودش اسناد داد فرمود: ﴿وَنَفَخْتُ فِيهِ مِن رُّوحِي﴾[18] مُبرّاي از صورت است ولي اين صورت را با اضافهٴ تشريفي به خداي سبحان اسناد داده ميشود فرمود: «اصطفاه الله واختارها علي سائر الصوَر المختلفة فأضافها الي نفسه كما أضاف الكعبة إلي نفسه» يك نمونه «والروح الي نفسه» دو نمونه، اين دو نمونه را در اين دو آيه ذكر كرد فقال: ﴿بَيْتِيَ﴾[19] كه شاهد نمونه اول است، و قال: ﴿وَنَفَخْتُ فِيهِ مِن رُّوحِي﴾ كه شاهد نمونهٴ دوم است.
پس بنابراين انسان يك حقيقت گرانمايه است اين حقيقت گرانمايه را اگر هدر داد خودش مسئول است اين حقيقت بيسرمايه نيست ذات اقدس الهي با سرمايه اين را خلق كرد بسياري از علوم را به او داد و او را در مشهَد ﴿أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ قَالُوا بَلَي﴾[20] در آن مشهد اين را حاضر كرده در آن صحنه پيمان گرفته از او خودش را به او نشان داده او نظير اين آينه اگر كسي در برابر آينه قرار بگيرد چون ميدانيد در آينه چيزي نيست فقط صورتي كه انسان ميبيند در حقيقت براي خود شخص است يعني اگر درختي در برابر آينه باشد ما هم آنجا قرار بگيريم نور چشم ما ميخورد به سطح آينه كه جرم شفاف است يك، اين نور برميگردد به درخت دو، ما درخت را در زاويه عطف ميبينيم سه، خيال ميكنيم در آينه ديديم چهار، وگرنه در آينه چيزي نيست.
مرآتي را كه عُرف ميگويد همين شيشه و جيوه و قاب است آينهاي كه در بازار سخن از آينهفروشي است همين است ولي وقتي در كتاب معرفت ميگويند مرآت به اين شيشه و جيوه و قاب نميگويند به آن صورت ميگويند مرآت اين شيشه مرآت است يعني وسيله است كه به سبب او ما آن صورت را ميبينيم ولي آن صورت وسيله است كه ما به سبب او صاحب صورت را ميبينيم كلّ جهان طبق آن روايت نوراني كه از همين توحيد مرحوم صدوق قبلاً خوانديم كلّ جهان مثل صوَر مرئيهاند در يكي از خطبههاي نوراني حضرت امير هست كه جهان مرائي خداست حالا مرائي را اختلاف كردند كه جمع مرئي است يا جمع مرآت است كلّ عالم صورت مئاتيه است منتها صورت مئاتيهاي كه ما عادت كرديم اين بايد شيشه و جيوه و جرم املس و شفّاف باشد حالا يا آينه است يا سنگ است يا آب است يك جرم شفّافي بايد باشد آيا چنين صورتي بدون جرم شفّاف محال است يا نه؟ كه ما دليلي بر استحالهاش پيدا نكرديم كلّ اين عالم صوَر مئاتيه حقتعالي است همه دارند او را نشان ميدهند اگر همه دارند او را نشان ميدهند انسان در چنين صحنهاي اگر كسي در برابر آينه قرار بگيرد هيچ كس هم نباشد فقط خود اين شخص است و آينه سرِ آينه را خم بكند كه آينه خودش را ببيند اگر سرِ آينه را خم كرد كه آينه خودش را ديد اين صاحب صورت به آينه ميگويد كيست؟ ميگويد تو. حرفي براي گفتن ندارد كه آينه كه خودش را در آينه نميبيند كه ما چنين حالتي را گذرانديم ﴿وَإِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِن بَنِي آدَمَ مِن ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلَي أَنْفُسِهِمْ﴾ سرِ ما را خم كرد گفت چه كسي را ميبينيد؟ ما گفتيم تو را، همين. ﴿أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ قَالُوا بَلَي﴾[21] ما چنين حقيقتي را به همراه داريم اگر اين را گُم نكنيم البته در همان چهار صفحه رواياتي كه هست اين است كه فرمودند فرشتگان خادمان مؤمناناند مرحوم كليني نقل كرده، ديگران هم نقل كردند در همين چهار صفحه بحث روايي هست كه مؤمن اعزّ از كعبه است، مؤمن بالاتر از كعبه است[22] اين گوهرها را ما داريم حالا خود اهلبيت(عليهم السلام) كه از حَملهٴ عرش بالاترند آنها روايات فراواني است كه بحث خاصّ خودش را دارد ولي انسان اين حقيقت گرامي را دارد ما در مَشهَدي، در محضري حضور پيدا كرديم ما را آوردند تا خدا خودش را به ما نشان بدهد ما هم ديديم و گفتيم تو ربّي و ما عبديم و اين صحنه هماكنون با ما هست كه خدا دارد احتجاج ميكند ميفرمايد: ﴿وَإِذْ﴾[23] يعني «اُذكر» آن صحنه را كه اگر الآن هم غفلت نكنيم، غفلتزدايي كنيم يادمان ميآيد.
«و الحمد لله ربّ العالمين»