87/02/24
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر/سوره اسراء/آیه 70
﴿وَلَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِي آدَمَ وَحَمَلْنَاهُمْ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَرَزَقْنَاهُم مِنَ الطَّيِّبَاتِ وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَي كَثِيرٍ مِمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِيلاً﴾﴿70﴾
بعد از اينكه برخي از نعمتهاي دريايي و صحرايي را برشمردند و اينكه انسان به اذن خدا مسخّر بر اين امور است و اگر خطري پيش آمد تنها راه نجات از خطر توجّه به ذات اقدس الهي است جريان آفرينش انسان را ذكر فرمود، فرمود ما انسان را گرامي داشتيم كرامت همان طوري كه ملاحظه فرموديد يك معناي ارزشي را به همراه دارد بر خلاف كبير، عظيم، كثير، اينها گاهي بر جماد، گاهي بر نبات، گاهي بر حيوان اطلاق ميشود، ميشود گفت كه سنگِ بزرگ، كوهِ بزرگ، درخت بزرگ اما سنگ كريم يا درخت كريم اينها كم گفته ميشود مگر با قرينه همراه باشد.
كرامت غير از كبير بودن، عظيم بودن و مانند آن، آن معناي ارزشي و معنوي را به همراه دارد هم جود و سخا را در درون خود نهادينه كرده دارد، هم عفو و بخشش و گذشت را دارد و هم معنويّتهاي ديگر را. از اينكه ذات اقدس الهي عرش را به كرامت وصف كرد كه عرشْ كريم است ﴿رَبُّ الْعَرْشِ الْكَرِيمِ﴾[1] از اينكه قرآن را به كرامت ستود ﴿إِنَّهُ لَقُرْآنٌ كَرِيمٌ﴾[2] از اينكه شعيب(سلام الله عليه) نبوّت را رزق كريم دانست ﴿وَأَعْتَدْنَا لَهَا رِزْقاً كَرِيماً﴾[3] و از اينكه ذات اقدس الهي ملائكه را به عنوان عبادِ مُكرَم معرّفي كرد در سورهٴ مباركهٴ «انبياء» فرمود هرگز فرشتهها ادّعاي ربوبيّتي ندارند ﴿بَلْ عِبَادٌ مُّكْرَمُونَ ٭ لاَ يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُم بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ﴾[4] ملائكه بندگان مكرّم الهياند چه اينكه در آيات ديگر فرشتگاني كه در مسير وحي الهياند آنها را هم به عنوان بندگان كريم ياد كرده است ﴿بِأَيْدِي سَفَرَةٍ ٭ كِرَامٍ بَرَرَةٍ﴾[5] فرشتگاني هم كه مأمور ضبط اعمال ما و ثبت احوال ما هستند آنها را به كِرام وصف كرد فرمود: ﴿إِنَّ عَلَيْكُمْ لَحَافِظِينَ ٭ كِرَاماً كَاتِبِينَ﴾[6] ، اگر ذات اقدس الهي عرش را، قرآن را، فرشتهها را به كَرم ستود معلوم ميشود يك معناي ارزشي را به همراه دارد صِرف بزرگي و بلندي و امثال ذلك كه بر احجام و اجسام هم اطلاق ميشود نيست.
مطلب ديگر اين بود كه اين كرامت كه گوهر گرانمايه است و به اولياي الهي اسناد داده ميشود مخصوصاً دربارهٴ بعضي از ائمه(عليهم السلام) مثل امام مجتبي(سلام الله عليه) گفته ميشود كه كريمِ اهلبيت است يا دربارهٴ فاطمه معصوم(سلام الله عليهما) گفته ميشود كريمهٴ اهلبيت است يا دربارهٴ وجود مبارك ثامنالحجج كه او كريم است، امامِ كريم است در اينگونه از موارد معناي سخا و جود و بخشش و عفو و گذشت و شفاعت و اينها تعبيه شده است قهراً يك واژهٴ عربيِ خاصّ است كه اگر بخواهيم به فارسي ترجمه كنيم ناچاريم از چند كلمه كمك بگيريم بعضي از لغتهاي عربي معادل فارسي به اين معنا ندارند كه يك كلمهٴ عربي را به يك كلمهٴ فارسي ما ترجمه بكنيم بلكه ناچاريم چند كلمه را مركّب بكنيم از تركيب چند كلمه بتوانيم ترجمهٴ آن كلمهٴ بسيط را حفظ كرده باشيم.
مستحضريد كه اگر يك كلمهٴ بسيطي يك معناي جامعي داشت ما خواستيم به وسيلهٴ چند كلمه و چند مفهوم آن معناي جامع را ارائه كنيم بالأخره موفق نميشويم ريزشي هم خواهد داشت، چرا؟ براي اينكه آن معنا بسيط است و كلمهٴ واحد آن معناي بسيط را در لغت عرب تأمين ميكند و ميفهماند ولي ما اگر خواستيم به فارسي ترجمه كنيم چون ناچاريم از چند كلمه كمك بگيريم اين كلمات همان طوري كه از نظر لفظ از هم بُريده و جداياند مفاهيم اينها هم از هم گسيخته است وقتي ما با پنج مفهوم يا شش مفهوم خواستيم يك معناي بسيطي را تفهيم كنيم اين معاني و مفاهيم متعدّد هر كدام به اندازهٴ خود ظرفيّتي دارند كه آن مفهوم بسيط را گوشهاي از آن را نشان ميدهند با اينكه او بسيط است و چون اين مفاهيم از هم جداياند مثل اين بَندهاي غربال است كه هر كدام يك نَم خاصّي را ميگيرند اين وسطها خالي است آن مفهوم ميريزد، بقيه مطالب ميريزند اين است كه ميگويند در بعضي از امور «يُدرك ولا يوصف» چرا «يُدرك ولا يوصف» براي اينكه آنچه را كه انسان مييابد يك معناي جامع و بسيط است كلمهاي ندارد كه آن معنا را تفهيم كند و منتقل كند ناچار از چند كلمه كمك ميگيرد هر كدام از اين كلمه مثل بَند غربالاند كه به اندازهٴ خود نَم يا آب را حمل ميكنند چون اين كلمات از هم جداياند يك، مفاهيم اينها از هم جداياند دو، آن معناي بسيط كه بخواهد تقسيم بشود در اين بندهاي غربال ريزشي هم دارد سه، لذا گاهي انسان يك معناي بسيط را مييابد ولي بخواهد تفهيم كند مقدورش نيست چهار، اگر ما معادل فارسي ميداشتيم با همان يك كلمه آن معنا را تفهيم ميكرديم ولي چون معادل فارسي نيست قهراً از چند كلمه بايد كمك بگيريم همين مشكل را به همراه دارد كرامت ظاهراً از همين قبيل است يعني واژهاي نيست كه ما به وسيله كبير، عظيم، سَخي، جواد و مانند آن بتوانيم او را تفهيم كنيم بلكه عصاره همه اين مفاهيم در كرامت تأمين شده است، اين هم يك مطلب.
فرشتهها كه كريماند منشأ كرامت آنها علم است و تقوا، عرش كه كريم است براي اينكه مركز علم است، قرآن كه كريم است براي اينكه علم است و نزاهت از تحريف و مانند آن را به همراه دارد اين مجموعه نشان ميدهد كه گوهري كه از نقص از يك سو، از عيب از سوي ديگر منزّه باشد اين گوهر را ميگويند كريم اين هم يك مطلب.
دربارهٴ انسان فرمود من او را با گوهرِ كريم آفريدم چه مؤمن، چه كافر انسان بينقص خلق شده است روحي كه ذات اقدس الهي به انسان داد اين روح شرافت اضافهٴ به الله را به همراه دارد كه ﴿نَفَخْتُ فِيهِ مِن رُّوحِي﴾[7] حالا بعد عدهاي به سوء اختيار خود ﴿قَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا﴾[8] اين گوهر كريم را دفن ميكنند گاهي هم به حُسن اختيار خود اين گوهر كريم را شكوفا ميكنند آن كرامتهاي كسبي با تقوا و مانند آن حاصل ميشود كه ﴿إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ﴾[9] اما اين كرامت نفسي و گوهر دروني اين عطيهٴ الهي است ذات اقدس الهي اين گوهر را آفريد و براي خلافت هم خلق كرد كه بحث خلافت در ديروز گذشت، اگر جريان كرامت به اين گوهر برميگردد كه اين بايد خليفةالله باشد طبق تحليل بحث ديروز خليفه آن است كه حرف مستخلَفعنه را بزند، پيام مستخلفعنه را ابلاغ كند و برابر فرمان مستخلفعنه عمل كند وگرنه اين حيات او ميشود غصب، اين سِمتهاي او ميشود غصب، آنگاه استحقاق ﴿أُولئِكَ كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾[10] را پيدا ميكند يا ﴿شَيَاطِينَ الْإِنْسِ وَالْجِنِّ﴾[11] شدن را پيدا ميكند و مانند آن.
فتحصّل كه كرامتي كه براي انسان است آن گوهر نفسي است اولاً و اين در تمام انسانها تعبيه شده است ثانيا و آنكه به وسيله تقوا حاصل ميشود شكوفايي همان كرامت است و كرامت كسبي است ثالثاً و راه شكوفايي آن كرامت به وسيله تقوا اين است كه انسان صبغهٴ خلافةاللهي را حفظ بكند رابعاً و خلافت الهي هم اقتضا ميكند كه خليف فقط مطيع دستور مستخلفعنه باشد خامساً و مانند آن.
پرسش: ...
پاسخ: اين در بحثهاي قبلي از وجود مبارك امام صادق(سلام الله عليه) رسيده است مرحوم صدوق(رضوان الله عليه) در آن كتاب شريف توحيدشان نقل ميكنند كه از حضرت سؤال كردند اين جمله معنايش چيست؟ حضرت فرمود كسي كه در رَحِم مادر هست ذات اقدس الهي ميداند كه اين «سيعمل بسوء اختياره عملاً طالحا» و مانند آن، ميداند اين شخص با اينكه ميتواند راهِ خوب برود دوستان او، برادر او، اعضاي خانوادهٴ او راهِ صحيح را طي كردند اين هم ميتواند راه صحيح را طي كند به سوء اختيار خودش راه باطل را ميرود يا آن كسي كه در بَطن اُمّ است و سعيد است يعني ذات اقدس الهي ميداند اين شخص با اينكه ميتواند راهِ باطل را طي كند بسياري از دوستان او راه باطل را طي كردند اما او به حُسن اختيار خودش راه صحيح را طي ميكند «إنّ الله يعلم» كه اين شخص بعد از ميلاد راه سعادت يا راه شقاوت را طي ميكند[12] .
ذات اقدس الهي هم مشخص كرده است كه من چگونه انسان را گرامي داشتم. مستحضريد كه جناب فخررازي ده وجه ذكر كرده براي گراميداشت عقل و وجوه فراواني از خودش و از ديگران نقل كرده كه چرا انسان كريم است. در بحثهاي دو، سه روز قبل اشاره شد كه آن سادهترين حرف همين حرفهاي ابتدايي است كه گاهي در ادبيات نثر، گاهي در ادبيات نظم آمده كه انسان كريم است براي اينكه در دوران كودكي شيري كه مادرش به او ميدهد از بالاي سينه به او شير ميدهد ولي حيوانات مثل گوسفند و امثال گوسفند وقتي شير ميخورند به تعبير همين شعرا از «نيمِ زيرينه بُوَد» شيرِ انسان از سرِ سينه بوَد شير حيوانات و اينها، خب اينها تعبيرات عادي است اينها باعث كرامت نيست انسان مستويالقامه است آنها منحنيالقامهاند آنها سرشان را خم ميكنند دهنشان را پيش غذا ميبرند، انسان غذا را پيش دهن ميآورد اينها بد نيست اما اينها معيار كرامت نيست. انسان ولو در حدّ بلال حبشي(رضوان الله عليه) باشد كريم است، از آن طرف طاوس و طيهو با آن زيباييشان مثلاً اين سِمت را ندارند يا آن روميهاي زيبا اين سِمت را ندارند اينها جزء فروعات مسئله است. عمده آن است كه ما ببينيم قرآن كريم منشأ كرامت انسان را چه چيزي ميداند نه كرامتهاي كسبي كه فرمود: ﴿إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ﴾[13] نه، آن كرامتهاي نفسي كه اين گوهر چرا كريم است؟
پرسش: ...
پاسخ: بياثر نيست آن در مسئله ﴿وَشَارِكْهُمْ فِي الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلاَدِ﴾[14] اشاره شد كه بياثر نيست اما خداي سبحان آن نِصاب لازم را به همه داد حتي كساني كه از راه حرام به دنيا آمدند نصاب لازم را براي سعادت و ايمان دارد ممكن است به كمالات زايد دسترسي پيدا نكنند اما اصل اينكه ميتوانند مؤمن باشند، مسلمان باشند، شيعه باشند، پيرو اهلبيت باشند اين نصاب را ذات اقدس الهي به آنها داده است، خب.
پرسش: ...
پاسخ: خب خود عربي كرامت دارد ديگر، ديگر لازم نيست كساني كه به عربي مُبين آشنا هستند لازم نيست كه ما از كلمات ديگر كمك بگيريم تا كرامت را معنا كنيم نعم، ممكن است كسي عرب باشد و درسنخوانده، اعرابي باشد و درسنخوانده و آشنا نباشد به اينگونه معارف قرآني بايد براي او از چند كلمه كمك گرفت وگرنه كسي كه به فقهاللغه عرب آشناست همين كه گفتند كرامت معنايش را ميفهمد ميداند غير از كبير است، غير از عظيم است، غير از سَخي است، غير از جواد است و مانند آن.
پرسش: ...
پاسخ: نشنيدم يا جلوتر بنشينيد يا بلندتر حرف بزنيد.
اگر كرامت بار معنوي دارد بايد ببينيم آن بار معنوي را قرآن كريم چه چيزي ميداند اينها درست است كه انسان شير مادري كه ميخورد از بالاي سينه است حيوانات از پايين شير ميخورند اينها هست انسان غذا را پيش دهنش ميآورد ديگران سر پيش غذا ميبرند اين هست، انسان مستويالقامه است و ديگران منحنيالقامهاند اينها هست و اين وجوه فراواني كه جناب فخررازي ذكر كرده هست يا درباره خط و هنر گفت نگارش و نگاريستن نگارستان داشتن و نگارگري و همه اينها جزء كرامتهاي انسان است او اهل خط است و نگار است و هنر است اينهايش هست انسان ميتواند مشكل خودش را بيان كند به طبيب مراجعه كند و درمان كند اما حيوان اينچنين نيست توان آن را ندارد كه مشكل خودش را بازگو كند اينها هست و حيوان را بَهيمه گفتند براي اينكه حرف او مُبهم است و انسان بهيمه نيست براي اينكه حرف او بيان است ﴿الرَّحْمنُ ٭ عَلَّمَ الْقُرْآنَ ٭ خَلَقَ الْإِنسَانَ ٭ عَلَّمَهُ الْبَيَانَ﴾[15] انسان داراي بيان است ولي بهيمه حرفهايش مُبهم است و از اين جهت «سُميّت بهيمة» معلوم نيست چه چيزي دارند ميگويند چه كار دارند ميكنند اينهايش درست است.
پرسش: ...
پاسخ: بله، اما انسان هم براي خودش معلوم است كه چه چيزي دارد ميگويد ولي ميتواند به ديگري هم منتقل كند اما آنها نميتوانند اينچنين نيست كه آنها طبيبي داشته باشند به طبيب مراجعه كنند دردهاي خودشان را بگويند اينها با اشارات بعضي از حرفها را ميفهمانند اما حالا طبيبي داشته باشند كه اگر بيمار شدند به طبيبشان مراجعه كنند مشكلاتشان را درميان بگذارند اينچنين نيست.
اينها وجوه فراواني است كه فخررازي و امثال ايشان ذكر كردند براي شرافت انسان نسبت به غير انسان اينها همهاش درست است اما اينها مطالب فرعي است. قرآن كريم عظمتي كه براي خلفت انسان قائل است و از آن منظر انسان را كريم ميداند همان مسئله ﴿نَفَخْتُ فِيهِ مِن رُّوحِي﴾[16] است عقلي كه به او داد، علمي كه به او داد، الهامي كه نسبت به او روا داشت و مانند آن است آنگاه اگر خط و هنر و نگارگري است محصول همين عقل و علم است و كمالات ديگر هم هست از اين راه است.
فرمود ما هيچ كسي را بدون سرمايه خلق نكرديم اينكه فرمود: ﴿وَنَفَخْتُ فِيهِ مِن رُّوحِي﴾ اين روح انسان كه همان اضافهٴ تشريفي به ذات اقدس الهي دارد اين در سورهٴ مباركهٴ «شمس» فرمود اين مُلهَم است ﴿وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا﴾[17] سوگند به جان آدمي به كسي كه جان آدمي را مستويالخِلقه آفريد تسويه نفس، مستويالخلقه بودن نفس با «فاء» تفسيريه مشخص شد فرمود: ﴿وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا ٭ فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا﴾ فرمود من انسان را با يك ظرف خالي خلق نكردم انسان را با سرمايه آفريدم يعني روحي كه در او هست در همان زادروزش اين سرمايه را دارد كه ميداند چه چيزي بد است، چه چيزي خوب است دروغ بد است و صِدق خوب است، خيانت بد است و امانت خوب است، فجور بد است و تقوا خوب است اين احتياجي به درس و بحث ندارد اين زبان مشترك بين همه انسانهاست و اين را من الهام كردم به انسان موجودات ديگر اينچنين نيستند كه داراي نفس ملهمه باشند، پس هر كسي با اين سرمايه به دنيا ميآيد چون اينچنين است لازمهٴ آفرينش چنين گوهر گرانمايهاي و كريمي اين است كه خدا تعبير بفرمايد: ﴿خَلَقْتُ بِيَدَيَّ﴾[18] درباره موجودات ديگر ميفرمايد يا از خَلق تعبير ميكند يا ﴿إِنَّمَا يَقُولُ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ﴾[19] تعبير ميكند و مانند آن ولي درباره انسان فرمود: ﴿خَلَقْتُ بِيَدَيَّ﴾ با يد جلال و جمال او را آفريديم، با دو دست جلال و جمال او را خلق كردم با اينكه خداي سبحان منزّه از دست است «وكِلتا يديه يَمين» هر دو دستِ بيدستياش راست است دستِ چپ ندارد براي اينكه مؤمن هم دست چپ ندارد. از وجود مبارك ابيابراهيم رسيده است كه «كِلتا يَديه يَمين»[20] درباره مؤمن هم در روايات ما هست كه «كِلتا يَديه يَمين» مؤمن اصلاً دست چپ ندارد با دست راست كار با يُمن و بركت و ميمنت انجام ميدهد، با دست چپ هم كار يُمن و ميمنت و بركت انجام ميدهد «كِلتا يَديه يَمين» كافر «كِلتا يديه شمال» مشئمه، كافر با دست راست كار مشئوم و زشت انجام ميدهد همان طوري كه با دست چپ كار زشت انجام ميدهد. بعضي اصحاب شِمالاند، بعضي اصحاب يميناند و بعضيها مقرّباند، خب.
مؤمن «كِلتا يَديه يَمين» خداي سبحان كه فرمود: ﴿خَلَقْتُ بِيَدَيَّ﴾[21] اين انساني كه ﴿أَلْهَمَهَا﴾ نفس او را خدا ﴿فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا﴾[22] اين شايسته آن است كه ﴿خَلَقْتُ بِيَدَيَّ﴾ شامل حالش بشود، پس محور اصلي كرامت انسان، خلافت اوست كه در بحث ديروز اشاره شد و خلافت او هم در ﴿نَفَخْتُ فِيهِ مِن رُّوحِي﴾[23] اشاره شد و اگر خليفهٴ خداست بايد با سرمايه خلق شده باشد يعني آن مستخلِف كسي را كه ميخواهد خليفهٴ خود قرار بدهد به او راه و رسم خلافت را نشان ميدهد راه و رسم خلافت همان ﴿فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا﴾ است به خليفهٴ خود آموخت كه چه چيزي فجور است و چه چيزي تقوا.
در سورهٴ مباركهٴ «مؤمنون» اشاره شد كه ما از راه «احسن المخلوق» بودن انسان پي ميبريم كه خدا ﴿أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ﴾[24] است براي اينكه فرمود انسان علقه بود و مُضغه بود و جنين شد و عَظم شد و ﴿فَكَسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْماً﴾ شد و بعد آن را يك چيز ديگر كرديم ﴿ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقاً آخَرَ﴾[25] اگر انسان را چيز ديگر كرديم معلوم ميشود انسان شده «أحسن المخلوقين» آنگاه با «فاء تفريع» فرمود: ﴿فَتَبَارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ﴾[26] از اين «أحسن المخلوقين» بودن انسان پي ميبريم كه خالقش هم ﴿أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ﴾ است.
در جريان كرامت هم بشرح ايضاً [همچنين] خدا اكرم است، چرا؟ براي اينكه آفريدگارِ موجود كريم است اگر او كرامتبخش است، اگر كريمآفرين است پس اكرم است «الإنسان كريمٌ وخالق الكريم أكرم» براي اينكه بايد از او بهتر باشد «الله خالق الإنسان وخالق الكريم أكرم فالله أكرم» اين برهان از سورهٴ مباركهٴ «علق» به اين صورت استنتاج ميشود در سورهٴ «علق» به اين حالت فرمود، فرمود: ﴿اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ﴾ اصلِ خلق براي خداست در بين خلقت الهي كه شامل همهٴ موجودات ميشود خلقت انسان را مطرح كرد ﴿خَلَقَ الْإِنسَانَ مِنْ عَلَقٍ﴾ كه تفسيرش در سورهٴ مباركهٴ «مؤمنون» گذشت پس ﴿اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ﴾ هنوز سخن از اكرمبودن خدا نيست سخن از خالقبودن خداست از خلقتِ مطلق به خلقت ويژه منتقل شد فرمود: ﴿خَلَقَ الْإِنسَانَ مِنْ عَلَقٍ﴾ هنوز هم سخن از اكرمبودن خدا مطرح نيست الآن طليعهٴ طرح اكرمبودن خداست فرمود: ﴿اقْرَأْ وَرَبُّكَ الْأَكْرَمُ﴾ چرا اكرم است؟ براي اينكه ﴿الَّذِي عَلَّمَ بِالْقَلَمِ﴾ به چه كسي علّم است؟ ﴿عَلَّمَ الْإِنسَانَ مَا لَمْ يَعْلَمْ﴾ اين اكرمبودن الله مهفوف است به خلقت انسان و مهفوف است به علم انسان اول خلقت انسان مطرح است، سوم عالِمبودن انسان مطرح است، دوم اكرمبودن الله معلوم ميشود كه اكرمبودن الله به اين دو حاشيه تكيه كرده چون ﴿خَلَقَ الْإِنسَانَ﴾ را كه انسان كريم است، ﴿عَلَّمَ الْإِنسَانَ﴾ را كه علم كرامت است اين كرامت را به آن كريم دادن از يك مبدأ اكرم نشأت ميگيرد لذا فرمود: ﴿خَلَقَ الْإِنسَانَ مِنْ عَلَقٍ ٭ اقْرَأْ وَرَبُّكَ الْأَكْرَمُ ٭ الَّذِي عَلَّمَ بِالْقَلَمِ ٭ عَلَّمَ الْإِنسَانَ مَا لَمْ يَعْلَمْ﴾[27] وگرنه اگر اين نقش نداشت ممكن بود بفرمايد «إقرأ وربك الأكرم الذي خلق السماوات السبع والأرضين وما فيهنّ» خلقت آسمان و زمين ما را به اكرم بودن خدا هدايت نميكند، خلقت كريم ما را به اكرمبودن الله منتقل ميكند اگر خواستيم برهان «لِمّ» اقامه كنيم چون خدا كريم است از كريم يك موجود باكرامت صادر ميشود، اگر خواستيم از برهان «إنّ» كمك بگيريم چون انسان كريم است منشأ پيدايش انسان كريم خداي اكرم خواهد بود اينها عصارهٴ كرامتهاي نفسي انسان است كه انسان با آن علمِ الهي كه به ﴿عَلَّمَ الْإِنسَانَ مَا لَمْ يَعْلَمْ﴾[28] بر اساس ﴿فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا﴾[29] اين ميشود كرامت نفسي، كرامتهاي كسبي هم با علمِ اضافي، با تقواي اضافي كه اينها اضافه بر گوهر ذات است اينها منشأ پيدايش كرامتاند و ذات اقدس الهي عدهاي را هم غير از ملائكه و غير از انبيا و اوليا به عنوان كريم ستوده است.
مستحضريد شهيد را قرآن كريم، كريم ميداند در سورهٴ مباركهٴ «يس» وقتي پيام شهيد را نقل ميكند ميفرمايد آيه 26 و 27 سورهٴ مباركهٴ «يس» اين است ﴿قِيلَ ادْخُلِ الْجَنَّةَ قَالَ يَا لَيْتَ قَوْمِي يَعْلَمُونَ ٭ بِمَا غَفَرَ لِي رَبِّي وَجَعَلَنِي مِنَ الْمُكْرَمِينَ﴾ اين شهيد سورهٴ «يس» است وقتي اين را شهيد كردند اين وارد بهشت شد بهشت برزخي همان طوري كه ما در زيارت شهدا به اينها عرض ميكنيم «يا ليتني كنتُ معكم» در وارث و غير وارث «يا ليتني كنتُ معكم فأفوز معكم» اي كاش ما با شما شهدا بوديم و فوز عظيم نصيب ما ميشد شهدا هم ميگويند اي كاش با ما بوديد ميديد خدا با ما چه كرد اين ﴿يَا لَيْتَ﴾ حرف دو طرف است زائر به شهيد ميگويد «يا ليتني كنّتُ معكم فأفوز معكم» شهيد ميگويد: ﴿يَا لَيْتَ قَوْمِي يَعْلَمُونَ ٭ بِمَا غَفَرَ لِي رَبِّي وَجَعَلَنِي مِنَ الْمُكْرَمِينَ﴾ اي كاش بازماندهها، قبيلهٴ من، خانوادهٴ من اينها ميدانستند كه خدا با ما چه كرد، با ما چه كرد؟ ما را از مُكرَمين قرار داد، خب مكرمين در فرهنگ قرآن چه گروهياند؟ در سورهٴ مباركهٴ «انبياء» داشتيم ﴿بَلْ عِبَادٌ مُّكْرَمُونَ ٭ لاَ يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُم بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ﴾[30] در ساير سوَر هم داشتيم ﴿إِنَّ عَلَيْكُمْ لَحَافِظِينَ ٭ كِرَاماً كَاتِبِينَ﴾[31] ﴿ ﴾[32] و مانند آن ﴿بِأَيْدِي سَفَرَةٍ ٭ كِرَامٍ بَرَرَةٍ﴾[33] مُكرمين در فرهنگ قرآن كريم همين ملائكهاند ديگر اين شهيد ميگويد خداي سبحان ما را به ملائكه ملحق كرده است.
بنابراين ﴿وَجَعَلَنِي مِنَ الْمُكْرَمِينَ﴾[34] يعني از اينها قرار داد نه «معهم» قرار داد من در رديف ملائكهام جزء ملائكه الآن به حساب ميآيم، خب اين مقام به وسيلهٴ همين شهادت حاصل شده است اول كه نبود، پس يك كرامت نفسي است، يك كرامت كسبي آن كرامت كسبي اگر به صورت شهادت باشد انسان را در رديف ملائكه قرار ميدهد همان بيان نوراني حضرت امير(سلام الله عليه) كه در نهجالبلاغه بود براي دربار اموي نوشت كه «تَزْكِيَةِ الْمَرْءِ نَفْسَهُ لَذَكَرَ ذَاكِرٌ فَضَائِلَ جَمَّةً»[35] خودستايي چيز بدي است و دين نهي كرده و اگر نهي شارع مقدس نبود ما ميگفتيم كه اهلبيت چه فضايلي دارند و ما چه هستيم ولي اجمالش اين است كه خيليها به جبهه ميروند شهيد ميشوند از خاندان ما كسي رفت شهيد شد ميشود سيدالشهداء اين حمزه است كه عموي من است، خيليها به جبهه ميروند جانباز ميشوند اعضايشان را از دست ميدهند از خاندان ما كسي برود جبهه جانباز بشود دستش را بدهد مثل برادرم جعفر ذات اقدس الهي به اين دوتا بال ميدهد اين ميشود جعفر طيّار در بعضي از نقلها دارد كه «يطير بهما مع الملائكة في الجنّة»[36] اين ميشود جعفر طيّار، اگر در سورهٴ مباركهٴ «فاطر» دارد فرشتگان ﴿أُوْلِي أَجْنِحَةٍ مَّثْنَي وَثُلاَثَ وَرُبَاعَ﴾[37] اينها داراي جناحاند داراي بالاند نه پَر آن بالهايشان پر دارد اينها داراي بالاند فرمود برادرم جعفر طيّار هم دوتا بال پيدا كرده كه با ملائكه همسفر است و همپَرواست، خب اين با ملائكه بودن يعني با مُكرمين بودن.
فتحصّل كه كرامت يك بار ارزشي دارد كه كبير و عظيم و امثال ذلك فاقد آن هستند و انسان در گوهر ذات خودش اين گوهر گرانمايه را به همراه دارد و اگر به وسيله تقوا يا شهادت يا علل و عوامل ديگر اينها را برجستهتر كند، پُر فروغتر كند با ملائكه محشور خواهد شد اينها گوشهاي از اوصاف كرامت است و آنچه را كه جناب امام رازي و ديگران ذكر كردند اينها جزء فروعات مسئله است.
«و الحمد لله ربّ العالمين»