درس تفسیر آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

87/02/17

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفسیر/سوره اسراء/آیه 66 الی 70

 

﴿رَبُّكُمُ الَّذِي يُزْجِي لَكُمُ الْفُلْكَ فِي الْبَحْرِ لِتَبْتَغُوا مِن فَضْلِهِ إِنَّهُ كَانَ بِكُمْ رَحِيماً﴾﴿66﴾﴿وَإِذَا مَسَّكُمُ الضُّرُّ فِي الْبَحْرِ ضَلَّ مَن تَدْعُونَ إِلَّا إِيَّاهُ فَلَمَّا نَجَّاكُمْ إِلَي الْبَرِّ أَعْرَضْتُمْ وَكَانَ الْإِنسَانُ كَفُوراً﴾﴿67﴾﴿أَفَأَمِنتُمْ أَن يَخْسِفَ بِكُمْ جَانِبَ الْبَرِّ أَوْ يُرْسِلَ عَلَيْكُمْ حَاصِباً ثُمَّ لاَ تَجِدُوا لَكُمْ وَكِيلاً﴾﴿68﴾﴿أَمْ أَمِنتُمْ أَن يُعِيدَكُمْ فِيهِ تَارَةً أُخْرَي فَيُرْسِلَ عَلَيْكُمْ قَاصِفاً مِنَ الرِّيحِ فَيُغْرِقَكُم بِمَا كَفَرْتُمْ ثُمَّ لاَ تَجِدُوا لَكُمْ عَلَيْنَا بِهِ تَبِيعاً﴾﴿69﴾﴿وَلَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِي آدَمَ وَحَمَلْنَاهُمْ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَرَزَقْنَاهُم مِنَ الطَّيِّبَاتِ وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَي كَثِيرٍ مِمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِيلاً﴾﴿70﴾

 

قرآن كريم يك سلسله عقايد، اخلاق، احكام فقهي و حقوقي را بيان كرد و يك سلسله علوم را همه اينها مي‌شود اسلامي وقتي سخن از توحيد است سخن از اسلام است، سخن از اخلاق است سخن از اسلام است، سخن از فقه و حقوق است سخن از اسلام است، سخن از علوم و فنون است سخن از اسلام است وقتي مي‌فرمايد آسمان را خلق كرد، زمين را خلق كرد، اينها را در شش روز خلق كرد، آسمان و زمين قبلاً اين منظومه‌ها با هم بسته بودند، رَتق بودند خدا فَتق كرد و آسمان قبل از اينكه به صورتهاي هفت‌گانه دربيايد يك مُشت گاز بود، دود بود و خداوند اين دخان را به صورت سماوات سبع بيان كرد همه اينها دين است، همه اينها اسلام است هر كسي دربارهٴ توحيد بحث مي‌كند اسلامي است، فقه و حقوق و اخلاق بحث مي‌كند اسلامي است، علوم و فنون بحث مي‌كند اسلامي است، زيرا قرآن كريم به عنوان نور معرفي شده كه ﴿قَدْ جَاءَكُم مِنَ اللّهِ نُورٌ وَكِتَابٌ مُبِينٌ﴾[1] اين اصل اول.

اصل دوم اين است كه نور اوّلين كاري كه مي‌كند حوزهٴ خود را تفيسر مي‌كند قبل از تغيير، قبل از تكميل، قبل از تحويل حوزهٴ خود را تفسير مي‌كند يعني وقتي آفتاب طلوع كرد مشخص مي‌كند كجا راه است؟ كجا چاه است؟ كجا جماد است؟ كجا نبات است؟ كجا حيوان است؟ كجا آسمان است؟ كجا زمين است؟ كجا انسان است؟ اوّلين كاري كه آفتاب مي‌كند تفسير اشياست بعد تغيير مي‌دهد اين ميوه را مي‌پزاند، هوا را گرم مي‌كند، درختها را بارور مي‌كند و مانند آن، آ‌ن تغيير و تكميل و «يُثِيرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ الْعُقُولِ»[2] بعد از تفسير است يعني بعد از اينكه آفتاب تابيد معلوم شد كه راه كجاست؟ چاه كجاست؟ آب چيست؟ هوا چيست؟ درخت چيست؟ زمين چيست؟ آن‌گاه اينها را تكميل مي‌كند، تغيير مي‌دهد اوّلين كاري كه قرآن كريم كرد كه نور هست جهان را روشن كرد به ما فهماند كه آسمان خلقت است، زمين خلقت است، انسان خلقت است، علم خلقت است چيزي در عالم نيست كه مصداق شيء باشد و مخلوق خدا نباشد ﴿اللَّهُ خَالِقُ كُلِّ شَيْ‌ءٍ﴾[3] اين از آن عمومات غير قابل تخصيص است. «كل أمر صدق عليه أنّه شيء يَصدُق عليه أنّه مخلوقُ الله سبحانه و تعالي» پس جهان مخلوق است، انسان كه جهان‌شناس است مخلوق است، علم، معرفت كه رابط عالِم و معلوم است مخلوق است، خب اگر ما مثلثي داشتيم اضلاع سه‌گانهٴ او مخلوق بود در چنين فضايي مي‌شود فكر سكولار كرد كه اصلاً اسلامي نيست كاري به اسلام و غير اسلام ندارد مخلوقِ خدا به وسيلهٴ مخلوقِ خدا مخلوق ديگر را مي‌شناسد يعني عالِم به وسيله علم جهان را مي‌شناسد فرض ندارد كه ما علمي داشته باشيم سكولار.

براي اينكه علم را سكولار بكنند اين چراغ را خاموش كردند وقتي چراغ را خاموش كردند ﴿يُرِيدُونَ لِيُطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ﴾[4] و اين كتابِ الهي كه طبق بيان نوراني حضرت امير(سلام الله عليه) در نهج‌البلاغه فرمود: «فَتَجَلَّي‌ لَهُمْ سُبْحَانَهُ فِي كِتَابِهِ مِنْ غَيْرِ أَنْ يَكُونُوا رَأَوْهُ»[5] ذات اقدس الهي تجلّي كردند كتاب خودش فرمود: ﴿قَدْ جَاءَكُم مِنَ اللّهِ نُورٌ وَكِتَابٌ مُبِينٌ﴾[6] اين نور را خاموش كردند گفتند ـ معاذ الله ـ اين كلام فلان شخص است كلام خدا نيست، وقتي قرآن از آن نورانيّت افتاد مثل اينكه آفتاب غروب بكند، خب آفتاب غروب بكند كسي راه را از چاه تشخيص نمي‌دهد نمي‌فهمد كجا سنگ است؟ كجا آب است؟ كجا ديوار است؟ كجا انسان است؟ كجا حيوان است؟ كجا گياه است؟ در تاريكي نمي‌شود تشخيص داد از آ‌ن به بعد گفتند جهانْ طبيعت است، آسمان طبيعت است، زمين طبيعت است، دريا طبيعت است، معدن طبيعت است و علوم را در تاريكي تدوين كردند شده طبيعيّات، خب در تاريكي وقتي آدم مخلوق را نبيند، خلقت را نبيند، عالِم و معلوم و علم را طبيعت بپندارد مي‌شود سكولار ديگر، اگر چراغ نباشد آدم خلقت را طبيعت مي‌انگارد، خب طبيعت‌شناسي، طبيعت‌شناسي است ديگر كاري به اسلامي و غير اسلامي ندارد، پس اوّلين كاري كه قرآن كريم مي‌كند اصرار دارد كه جهان، خلقت است ما چيزي به نام طبيعت نداريم هر چه هست خلقت است.

مطلب ديگر اينكه ضعيف‌ترين علم و كم‌پايه‌ترين علم علوم طبيعي است يعني زمين‌شناسي، درياشناسي، طب، داروشناسي اينها ضعيف‌ترين علم است گرچه سودآورترين علم همين علمهاست براي اينكه كاربرد اينها بيشتر است اما ضعيف‌ترين علم همينهاست براي اينكه در اينها يقين بسيار كم است يقين در بخشي از علوم تجربي راه دارد بخش وسيعش به طمأنينه است منتها طمأنينه يعني علمي مثل علم حجّت شرعي است اگر طبيب حاذقي گفت فلان وقت روزه گرفتن براي شما ضرر دارد اين مكلّف موظّف است روزه نگيرد ديگر همين تشخيصي كه طبيب مي‌دهد تشخيص قطعي كه نيست منتها طمأنينه عقلايي مي‌آورد همين كه آدم مطمئن شد كه روزه براي او ضرر دارد، خب شرعاً مكلّف است كه روزه نگيرد يا اگر هواشناس هواشناسي كرده برابر اطمينان گفت كه اگر فلان روز سفر كنيد در راه به رانش زمين، ريزش برف، ريزش باران، بهمن و مانند آ‌ن مبتلا مي‌شويد اين سفر مي‌شود سفر معصيت چون ضرر دارد بر اساس طمأنينه نه بر اساس جزم رياضي، اگر كسي در چنين هوايي سفر كرده است هم بايد روزه‌اش را بگيرد هم بايد نمازش را تمام بخواند ما برابر با اطمينان بايد عمل بكنيم نه برابر آن علم رياضيِ صد درصد، اگر علم رياضي صد درصد حاصل شد كه فبه المطلوب، نشد طمأنينه يعني براي ما علم و علمي هر دو حجّت است و اين فرق نمي‌كند چه در فقه و اصول باشد، چه در زمين‌شناسي و درياشناسي باشد در فقه هم و اصول هم و اخلاق هم آنچه يافت نمي‌شود و بسيار كمياب است قطع است ما به استثناي ضروريّتها و ضرورات فقهي مثل اينكه نماز واجب است، روزه واجب است، حج واجب است اينها جزء ضروريّات است اما شما وقتي وارد مسئلهٴ قاعده «لا تعاد» مي‌شويد وارد خلل صلات مي‌شويد مي‌بينيد يك فقيه با خودش اختلاف دارد تجديد نظر مي‌كند چه رسد به چند فقيه بارها به عرضتان رسيد ما يك آيه داريم درباره نماز جمعه و چندتا روايات خيلي هم پيچيده نيست آيات فراوان هم نيست در همين يك آيه با چند روايت در عصر غيبت چندين فتواي رودرروي هم در فقه ماست كسي مي‌گويد به استناد روايات وجود امام معصوم شرط است خواندن نماز جمعه در عصر غيبت حرام است، كسي مي‌گويد خواندن نماز جمعه در عصر غيبت واجب تعييني است، قول سوم اين است كه واجب تخييري است با وجوب جمع بين نماز جمعه و چهار ركعت ظهر، قول چهارم اين است كه وجوب تخييري است با احتياط لازم نه اقوا بودن، قول پنجم آن است كه احتياطش مستحب است، قول ششم اين است كه تخيير است هيچ احتياطي هم در كار نيست، خب هيچ كدام از اين فقها(رضوان الله عليهم و حفظهم الله) هيچ كدام يقين ندارند برابر استنباط است تازه اين در مسائلي است كه شش، هفت قول است اما مسائلي كه اقوال فراوان است الي‌ماشاءالله در اصول همين طور است، در فقه همين طور است يكي با شكّ در مقتضي استصحاب را جاري مي‌داند، يكي با شكّ در مقتضي استصحاب را جاري نمي‌داند فقط شكّ در مانع را استصحاب مي‌داند ما در فقه و اصول هم به استثناي آن ضروريّتهاي اوّلي و احكام اوّلي فقط طمأنينه داريم، ظنّ خاص داريم جزم رياضي كه حاصل نيست در مسائل طبيعي به اصطلاح همان خلقت‌شناسي، زمين‌شناسي، آسمان‌شناسي، درياشناسي هم اين‌چنين است ما هم يك سلسله بديهيات آنجا دارند كه ضروريّتهاي علوم تجربي است بخشي وسيعي البته در حدّ طمأنينه است آ‌نها كه به طمأنينه نرسيد در حدّ فرضيه و احتمال است كه صبغهٴ علمي ندارد به حساب علم نمي‌آيد اين هم يك مطلب.

مطلب ديگر اينكه چنين نقلي در مقابل چنان عقل است و چنان عقلي هم در مقابل چنين نقل. عقلي كه در مقابل نقل است گاهي استنباط مي‌كند از يك سلسله مطالب نقلي، گاهي مستقل است وقتي بخواهد استنباط كند از مسائل عقلي اين مي‌شود اجتهاد كه اخباري در برابر اين ايستاده است مي‌گويد نه، نمي‌شود اجتهاد كرد استنباط مطالب دقيق از يك روايت اين «عقلٌ علي مدار النقل» است وقتي ذي‌مقدمه واجب شد عقل مي‌گويد مقدمه‌اش واجب است و مانند آ‌ن. يك وقت است كه نه، عقل همه مطالب را خود دارد مثل «قُبح عِقاب بلابيان» يك وقت است كه از «رُفع... ما لا يعلمون»[7] استنباط مي‌كنيم كه آن چيزي كه مرفوع است حُكم تكليفي است يا حُكم وضعي اين اجتهاد است در فضاي نقل يك وقت است كه نه، ما درباره «رُفع... ما لا يعلمون» بحث نمي‌كنيم كه چه چيزي مرفوع است حُكم تكليفي است يا حُكم وضعي در قبال اين دليل نقلي يك دليل عقلي اقامه مي‌شود به نام «قُبح عِقاب بلابيان» در مسئله خيار غَبْن يك وقت است كه ما از روايتي استفاده مي‌كنيم كه مقبول مختار است حالا خيارش يا بالفور است يا بالتراخي ضمان‌دار است يا نه، يك وقت مي‌گوييم نه، اگر كسي مغبون شد نتواند عقد را به هم بزند اين ظلم است و ظلم در اسلام نيست اين استنباط از دليل نقلي نيست اين تمام حرفها را خود عقل دارد عقل گاهي مبادي را خود دارد، گاهي مبادي را از نقل مي‌گيرد عقل هم گاهي محصولش جزم است، گاهي طمأنينه، نقل هم گاهي محصولش جزم است، گاهي طمأنينه اين هم يك مطلب.

مطلب ديگر همان طوري كه درباره معصوم(سلام الله عليه) قول او ديني است، فعل او هم ديني است اصل اين حرفها كه مربوط به ذات اقدس الهي است آن هم اين‌چنين است خداي سبحان قولش ديني است، فعلش هم ديني است هر چه خدا گفت مي‌شود اسلام، هر چه خدا كرد مي‌شود اسلام منتها بايد اثبات بشود حالا يا از راه علم يا از راه علمي خدا گفت ﴿أَقِمِ الصَّلاَةَ لِدُلُوكِ الشَّمْسِ إِلَي غَسَقِ اللَّيْلِ﴾[8] خدا چنين كرد كه ﴿يُزْجِي لَكُمُ الْفُلْكَ فِي الْبَحْرِ لِتَبْتَغُوا مِن فَضْلِهِ﴾ خواه آيه داشته باشيم، خواه آيه نداشته باشيم چون عقل در مقابل نقل است و نقل در مقابل عقل هر دو در تحت اشراف و سلطنت وحي‌اند لذا هيچ كدام مستقل نيستند نه عقل مي‌تواند به تنهايي دين‌شناس و اسلام‌شناس باشد، نه نقل مي‌تواند به تنهايي دين‌شناس و اسلام‌شناس باشد اينكه مي‌بينيد در كتابهاي اصول مي‌گويند اگر ما عامّي داشتيم يا مطلقي داشتيم گاهي مخصّص لُبّي داريم، گاهي مقيّد لُبّي داريم آ‌ن مقيّد لبّي، مخصّص لُبّي گاهي اجماع است، گاهي عقل، گاهي هم سيره اينها دليلهايي هستند كه لفظي نيستند ولي بالأخره لبّي‌اند اين دليل لبّي مثل عقل نظري يا عقل بديهي مي‌تواند جلوي عام را بگيرد، جلوي مطلق را بگيرد گاهي مي‌بينيد به جاي اينكه بگويند ما مخصّص لبّي داريم يا مقيّد لُبّي داريم مي‌گويند اطلاق يا عموم از آن منصرف است وقتي از آنها سؤال مي‌كنيد كه اينكه مي‌گويند استحباب دارد در كنار سفرهٴ غذا قبل از تغذّي كسي از نمك استفاده كند، خب خيليها هستند كه بيماري فشار خون دارند و نمك براي اينها يك سمّ سفيد است چطوري مستحب است؟ مي‌گويند دليل از آن منصرف است، خب انصراف براي موارد استعمال است و ظهور ما چه موقع اين را دربارهٴ غير فشار خونيها استعمال كرديم كه حالا اين بشود منصرف اين مخصّص لُبّي دارد، مقيّد لبّي دارد دليل عقل مي‌گويد كه اين اطلاق يا عموم منصرف است از كسي كه نمك براي او ضرر دارد يا فلان تُرشي براي او ضرر دارد يا زالودادن براي او ضرر دارد اينها را عقل مي‌گويد اينها مي‌شود مخصّص لُبّي و مقيّد لبّي.

قهراً بهترين راه براي وحدت حوزه و دانشگاه اين است كه حوزه بگويد خدا چه فرمود، دانشگاه بگويد خدا چه كرد اينها در تعامل و تقابل فكري باشند حرفها را به يكديگر منتقل كنند تا او به عقلِ صِرف فتوا ندهد و اين هم به نقل صِرف بسنده نكند اين بايد بداند كه كجا عام، مخصّص لُبّي دارد، مطلق مقيّد لبّي دارد و مانند آن اين را از كارشناسان بپرسند او هم بپرسد كجا عموم هست؟ كجا خصوص هست؟ كجا اطلاق هست، كجا تقييد هست؟ اين كاري به مسائل ارزشي ندارد تا بگوييم ارزشي را از حوزه سؤال بكنند، دانشي را از دانشگاه، خير در مسائل دانشي اين‌چنين است چه رسد به ارزشي او بايد كه بداند عقل يك گوشه راه را كشف مي‌كند نقل هم گوشهٴ ديگر را اين دو در تحت سلطنت وحي‌اند آنكه مقابل ندارد قرآن و عترت است وگرنه علما مقابل هم‌اند و اگر احياناً چيزي اشتباه درآمد در فقه و اصول ما هم هست اين بارها به عرضتان رسيد كه مرحوم حاج آقا رضاي همداني(رضوان الله عليه) ايشان مي‌فرمايند آن قدما كه فتوا مي‌دادند كه آب چاه با اينكه ماده دارد در اثر افتادن يك شيء آلوده نجس مي‌شود همهٴ بزرگان پيشين به استثناي محمد بصراوي اينها فتوا مي‌دادند كه اين آب چاه نجس مي‌شود نَزح واجب است از علامه به بعد گفتند نه، نَزح بئر مستحب است و اين نجس نمي‌شود آنها را بايد حمل بر كراهت كرد، خب ساليان متمادي همه فقها پاك را مي‌گفتند نجس است اين دنيايي آخر نشد آسماني هم به زمين نيامد غير معصوم است كه اشتباه مي‌كند و اينها حجّت شرعي هم داشتند و يك اجر هم داشتند يك سال و دو سال هم نبود، يك فقيه و دو فقيه هم كه نبود اين مكتوب هم كه نيست جريان نَزح بئر را ساليان متمادي فقها(رضوان الله عليهم) فتوا مي‌دادند كه اين نَزح واجب است و آن آب چاه مي‌شود نجس بعد گفتند نه خير نَزح واجب نيست آب هم نجس نمي‌شود، خب اگر اين اشتباهات در بين بشر هست و معذورند براي اينكه روش‌مندانه اجتهاد كردند نه بي‌روش اگر مُصيب بودند «له أجران» و اگر مُخطي بودند «له أجرٌ واحد»[9] .

بنابراين نه هر نقلي در مقابل عقل است، نه هر عقلي هم در مقابل نقل. نقل ما يا علم و علمي، عقل ما هم بشرح ايضاً [همچنين] يا علم يا علمي همان طوري كه معصوم حرف او حجت است، كار او هم حجت براي اينكه معصوم خليفهٴ خداست و خداي سبحان حرفِ او حجت، كارِ او حجت دانشگاهها از كار خدا خبر مي‌دهند، حوزه‌ها از قول خدا خبر مي‌دهند حوزه مي‌گويد خدا چنين فرمود، دانشگاه مي‌گويد خدا چنين كرد اين مي‌شود تعامل حوزه و دانشگاه، وحدت حوزه و دانشگاه وگرنه ردّ و بدل شدن استاد و سالي يكي، دو، سه بار جلسه گرفتن و برنامه‌ها را كنار هم تنظيم كردن اينكه وحدت نشد اين مي‌شود قرارداد اما آن انسجام طبيعي كه هست، اصلي كه هست هر دو دارند دين خدا را مي‌شناسند آن وقت اين دانشگاه مي‌شود دانشگاه اسلامي ديگر به چنين دانشجويي كسي نمي‌گويد شما كلاس دختر و پسر را از هم جدا كنيد مگر در حوزه‌ به ماها مي‌گويند كنار هم ننشينيد ما هر روز مي‌گوييم خدا چنين گفت، خدا چنين گفت، خدا چنين گفت، پيغمبر چنين فرمود، اميرالمؤمنين چنين فرمود، امام صادق و امام كاظم آنها هم همين حرفها را دارند آنها همين حرفها را مطرح قرار مي‌دهند همين خطبهٴ اول نهج‌البلاغه وقتي درباره پيدايش آسمان و زمين وجب به وجب، قدم به قدم حضرت امير دارد خبر مي‌دهد اگر اين حرفها در دانشگاهها بود ديگر كسي از آنجا فارغ‌التحصيل نمي‌شد و نمي‌گفت ـ معاذ الله ـ اطلاع پيغمبر در كيهان‌شناسي در حدّ اطلاع همان عرب جاهلي است اين مدينةالعلم را با عرب جاهلي يكسان مي‌داند وجود مبارك حضرت امير كه باب اين مدينه است شما آن خطبهٴ اول نهج‌البلاغه را ببينيد اين مثل اينكه از تمام گوشه‌هاي اين كسي يك خانهٴ سه، چهارتا اتاقي مي‌سازد از آن چطوري خبر مي‌دهد كه كجا اتاق خواب است؟ كجا پذيرايي است؟ كجا آشپزخانه است؟ كجا روشويي است؟ كجا وضوخانه است؟ قدم به قدم خبر مي‌دهد وجود مبارك حضرت امير در بخشهاي وسيع مخصوصاً در همين خطبهٴ اول نهج‌البلاغه اين مثل اين است كه اصلاً معماري كرده آسمان را اول چه بود، بعد چه چيزي شد، بعد چه چيزي شد، بعد چه چيزي شد، بطلميوس و اين حرفها اصلاً به خودشان جرأت نمي‌دهند اين حرفها را بزنند قبل از بطلميوس اين حرفها در كتاب وجود مبارك موساي كليم بود، در كتاب وجود مبارك عيساي مسيح بود، خب اگر اين حرفها رفته بود در دانشگاهها ما اين مشكل را پيدا نمي‌كرديم.

بنابراين هيچ كس از آسمان خبر نداد مثل آنكه وجود مبارك حضرت امير خبر داد گويا خود حضرت به اذن خدا ساخته آدم اين طور وجب به وجب از آسمان خبر مي‌دهد حالا وجود مبارك پيغمبر كه معراج رفته جريان معراج را كه همه قبول كردند اين رفته و آمده اين وجب به وجب آسمانها را باخبر هست اين مي‌آيد ـ معاذ الله ـ حرف بطلميوس را بزند كه آدم بگويد اطلاع پيغمبر از كيهان‌شناسي در حدّ همان عرب جاهلي بود.

غرض اين است كه اگر اين معارف منتقل مي‌شد البته به بركت انقلاب و خونهاي شهدا خيليها آشنا شدند شما وقتي رهبري رفته شيراز اين عزيزان اين زنها و مردها اين دانشجوها اين همه سخنراني را ديديد در حضور رهبر همه اينها به بركت همين خون شهداست مگر اين فكرها قبلاً بود، اين فرضها قبلاً بود الآن اينها را بايد بازتر كرد تا روشن بشود آنها مي‌گويند خدا چنين كرد، حوزه مي‌گويد خدا چنين فرمود اينها بايد هماهنگ بشود نه قولِ بدون فعل حجّت است، نه فعلِ بدون قول حجّت است اين مخصّصها، اين مقيّدهاي لُبّي كنار هم قرار مي‌گيرد جمعاً مي‌شود دين، دين بخشي به عقايد هست، بخشي به اخلاق هست، بخشي به فقه هست، بخشي به حقوق هست، بخشي به فنون و علوم تقريباً يك سيزدهم قرآن درباره فقه است بخشهاي وسيع آن دوازده، سيزدهمش مربوط به جامعه‌شناسي است ديگر يعني اين شش هزار و خرده‌اي آيه بخش وسيعش مربوط به جهان‌شناسي است آنها كه مي‌گويند ـ معاذ الله ـ معاني را ذات اقدس الهي داد الفاظ را خود پيغمبر ـ معاذ الله ـ آورده ديگر نمي‌دانند كه از صدر تا ساقه مسلمانها با اين كتاب، كتاب به عنوان كلامِ خدا تلقّي كردند و بَس مرحوم سيّد حيدر آملي نقل كرد، بعدش هم مرحوم فيض در وافي نقل كرد شما در مشرق عالم، در مغرب عالم، از مغرب عالم تا مشرق عالم بگرديد ببينيد هيچ كسي كاري كه درباره قرآن كرده درباره كتابهاي ديگر كرده هم مرحوم سيّد حيدر نقل كرده، هم مرحوم فيض(رضوان الله عليه) در وافي كه مسلمانها نه تنها اين كتاب را مي‌بوسيدند و بالاي سر مي‌گذاشتند در مراسم قرآن به سر قدم به قدم سوره‌هايش را بررسي كردند چندتا سوره دارد، آياتش را بررسي كردند چندتا آيه دارد اينها كه اطلاعات اوّليه است كه همه مي‌دانند بعد گفتند چندتا جمله دارد، بعد گفتند چندتا كلمه دارد، بعد گفتند چندتا حرف دارد، بعد گفتند چندتا تشديد دارد، بعد گفتند چندتا فتحه دارد، بعد گفتند چندتا ضمّه دارد، بعد گفتند چندتا كسره دارد رقم به رقم اين را شمردند با كدام كتاب چنين كاري كردند؟

آ‌ن روز با اينكه امكانات بسيار كم بود تمام الفها قرآن چند هزار «الف» دارد، چند هزار تشديد دارد، چند هزار ضمّه دارد با كدام كار اين كار را كردند با احاديث پيغمبر اين كار را كردند؟ با تورات و انجيل اين كار را كردند؟ كتابي است كه همه‌شان اين كلمهٴ كَلب را بزرگ‌ترين فقيه ما بخواهد بدون وضو ببوسد نمي‌تواند ﴿وَكَلْبُهُمْ بَاسِطٌ ذِرَاعَيْهِ﴾[10] كسي كه وضو ندارد اين كلمهٴ كلب را، كلمهٴ فرعون را، كلمهٴ نار را نمي‌تواند ببوسد كلام، كلام خداست مسلمانها تلقّي‌شان اين بود آن وقت آدم به كسي بگويد ـ معاذ الله ـ اين كلام پيغمبر است، خب.

اينها براي اينكه قرآن كه مهجور است اين حرفها چون باز نشده وگرنه اين حرف را كه سيد حيدر تازه نگفت، اين حرف را كه مرحوم فيض(رضوان الله عليه) آن چهارصد سال قبل نوشته شما نمونهٴ ديگر بياوريد «علي وجه الأرض» كه با كتاب ديگري مثل قرآن اين كار را كرده باشند كه چندتا «الف» دارد خب حالا هر چه هست مي‌گويند نه، چندتا تشديد دارد؟ چندتا ضمّه دارد؟ رقم به رقم همه اينها آمارشان در كتاب تفسير سيّد حيدر آملي هست يك، بعد مرحوم فيض(رضوان الله عليه) هم در كتاب شريف وافي هم اين را ارائه كردند در وافي دو، خب.

بنابراين منظور اينكه عقل در مقابل نقل است عقل يا علم است يا علمي، نقل هم يا علم است يا علمي همه در تحت سيطره و سلطان وحي اداره مي‌شوند آنكه معصوم است وحي است نه آنكه علما برداشت مي‌كنند. ذات اقدس الهي فرمود اگر كسي بيراهه رفته است ما بعد از اينكه مهلت داديم حجّت را بر او تمام كرديم آن‌گاه اينها را تنبيه مي‌كنيم نحوهٴ تنبيه اينها هم بعضي از اينها در سورهٴ مباركهٴ «قصص» مشخص فرمود.

پرسش: ...

پاسخ: نه، اينكه فرمود آيه محكمه، فريضهٴ عادله، سنّت قائمه آن به وسيله روايات ديگر بازتر شد همان مرحوم محدّث قمي در سفينه اين را نقل كرد در ضمن لغت «صَدَقه»سلام الله عليه است يا لغت «صِدقه» كه «ثلاثة لا يستغني أهل كلّ بلدة عنهم» شش چيز است كه وجود مبارك امام صادق بيان كرده فرمود كه سه رشته است كه هيچ ملّتي از آنها بي‌نياز نيست «فإن عدموا ذلك كانوا همجا» اگر ملّتي اين سه امر را نداشت زندگي او هَمج است نه زندگي خب او انساني. اول «فقيهٌ عالم ورع»، دوم «طبيبٌ بصير ثِقه»، سوم «اميرٌ خيّرٌ مطاع»[11] ارتش خوب، سپاه خوب، حوزهٴ خوب، طبّ خوب، پزشكي خوب، بيمارستان خوب اينها را گفته بعد در حديث ثلاثه وجود مبارك امام صادق فرمود: «لا تطيب السكنيٰ الاّ بثلاث» سه چيز است كه زندگي مردم بدون او اصلاً گوارا نيست «الهواء الطيّب والماء الغزير العذب والأرض الخوّاره»[12] داشتنِ محيط زيست، هواي سالم، زمين زرخيز، آب فراوان.

در بخش ديگر مرحوم كليني(رضوان الله عليه) در همان جلد دوم كافي فرمود ذات اقدس الهي سه گروه را لعنت كرده «المتغوّط في ظل النزال والمانع الماء المنتاب والسادّ الطريق المسلوك»[13] فرمود خدا سه گروه را لعنت كرده اينها كه سدّ معبر مي‌كنند لعنت كرده اينها كه اماكن عمومي پاركها غير پاركها اينجا كه مسافر، زائر اينها كه مي‌خواهند بروند جايي آنجا را آلوده مي‌كنند فضا را آلوده مي‌كنند خدا لعنت كرده، آنها كه آب نوبه‌اي را مي‌گيرند خدا لعنت كرده قدم به قدم اين روايات شرح آن اصل است نه اينكه «آيةٌ محكمة، أو فريضة قائمة، أو سنّة قائمة» و بس «وما خلاهنّ فهو فضلً»[14] يعني آ‌نچه كه زير پوشش اينها نيست روايات فراواني است كه آنچه كه زير پوشش اينهاست مشخص كرده.

خب، پس بنابراين چيزي نيست طبق بيان نوراني امام صادق كه جامعه محتاج باشد مگر اينكه اسلام واجب كرده ديگر.

پرسش: ...

پاسخ: آن هم ممكن است اما خب بالأخره چون دربارهٴ مصدّر است به آن قرينه كه «ذاك علمٌ لا يضرّ من جهله ولا ينفع من عَلِمه»[15] شايد حمل بر فضيلتش يك مقدار دشوار باشد حالا شما انصاب را بدانيد انسابِ سادات را بدانيد كمال است، انساب علما و مفاخر و علما را بدانيد كمال است اما انساب عرب جاهلي غارتگر را بدانيد خب اين چيزي نيست «لا يضرّ من جَهله ولا ينفع من عَلِمه» اما اين علوم فراوان را قدم به قدم گفتند به ما ديگر، خب.

در سورهٴ مباركهٴ «قصص» آيهٴ 78 به بعد مشكل ما اين است كه ما اسلامي حرف مي‌زنيم و قاروني فكر مي‌كنيم مي‌گوييم اين علوم بشري است يعني بشر ياد گرفت، خب بشري كه ﴿أَلَمْ يَكُ نُطْفَةً مِن مَنيٍّ يُمْنَي﴾[16] بود، بشري كه ﴿وَاللَّهُ أَخْرَجَكُم مِّن بُطُونِ أُمَّهَاتِكُمْ لاَ تَعْلَمُونَ شَيْئاً﴾[17] بود، بشري كه ﴿مِنكُم مَّن يُرَدُّ إِلَي أَرْذَلِ الْعُمُرِ لِكَيْ لاَ يَعْلَمَ مِن بَعْدِ عِلْمٍ شَيْئاً﴾[18] چه چيزي از آن بشري است؟ اين علم، حجّت خداست مي‌شود انسان به چيزي عالم باشد در برابر او مسئول نباشد از زيردرياشناسي تا سفينهٴ مريخ هر چه انسان فهميد حجّت‌الله بر اوست يعني «جعله الله حجّةً» درست است كه بگويند حجيّت قطع ذاتي است اما ذاتي نه يعني ذاتي ازلي، اگر گفتند ذاتي است غير قابل جعل است يعني جعل تأليفي ندارد وگرنه تنها چيزي كه احتياج به جعل ندارد خداست ديگر، اگر گفتند ذاتي مجهول نيست، ذاتي معلَّل نيست، ذاتي شيء «لم يكن معللا ٭٭٭ وكان ما يسبقه تعقلا»[19] «أي لا يكون معلّلاً بعلّة زائدةٍ علي ذاته» وگرنه زوجيّت كه لازمهٴ ذات اربعه است معلول است ديگر منتها علت زوجيّت همان علت اربعه است نه اينكه ذاتي قابل جعل نيست مي‌شود ضرورت ازلي آنكه قطع‌آفرين است حجيّت قطع را همراه قطع آفريده است «ذاتي شيء لم يكن معلّلاً أي بعلّة زائدة علي علّة ذاته» وگرنه ذاتي مثل خود ذات معلّل است ديگر معلول است چون كه ممكن است ديگر واجب‌الوجود كه نيست حجيّت قطع معلّل است آن كسي كه قطع آفريد حجيّتش را به او داد.

حالا چون اينجا نماز جماعت به وسيله حضرت آيت‌الله سبحاني مي‌شود ما زودتر مي‌رويم خداحافظتان باشد ان‌شاءالله.

«و الحمد لله ربّ العالمين»

 


[1] مائده/سوره5، آیه15.
[2] . نهج‌البلاغه، خطبهٴ 1.
[3] زمر/سوره39، آیه62.
[4] صف/سوره61، آیه8.
[5] . نهج‌البلاغه، خطبهٴ 147.
[6] مائده/سوره5، آیه15.
[7] . وسائل‌الشيعه، ج15، ص369.
[8] اسراء/سوره17، آیه78.
[9] . صراط‌المستقيم، ج3، ص236.
[10] کهف/سوره18، آیه18.
[11] . بحارالأنوار، ج75، ص235.
[12] . بحارالأنوار، ج75، ص234.
[13] . الكافي، ج2، ص292.
[14] . الكافي، ج1، ص32.
[15] . الكافي، ج2، ص32.
[16] سوره قيامت، آيه 37.
[17] نحل/سوره16، آیه78.
[18] نحل/سوره16، آیه70.
[19] . شرح منظومه، ج1، ص154.