87/02/15
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر/سوره اسراء/آیه 65 الی 67
﴿إِنَّ عِبَادِي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطَانٌ وَكَفَي بِرَبِّكَ وَكِيلاً﴾﴿65﴾﴿رَبُّكُمُ الَّذِي يُزْجِي لَكُمُ الْفُلْكَ فِي الْبَحْرِ لِتَبْتَغُوا مِن فَضْلِهِ إِنَّهُ كَانَ بِكُمْ رَحِيماً﴾﴿66﴾﴿وَإِذَا مَسَّكُمُ الضُّرُّ فِي الْبَحْرِ ضَلَّ مَن تَدْعُونَ إِلَّا إِيَّاهُ فَلَمَّا نَجَّاكُمْ إِلَي الْبَرِّ أَعْرَضْتُمْ وَكَانَ الْإِنسَانُ كَفُوراً﴾﴿67﴾
در جريان ابليس روشن شد كه او موجودي است متفكّر، مختار منتها با سوء اختيار خود راه طغيان را اختيار كرده است. امرهايي كه متوجّه ابليس ميشود با تهديد همراه است نظير امري كه متوجّه انسان ميشود خداي سبحان به انسان ميگويد ﴿اعْمَلُوا مَا شِئْتُمْ﴾[1] يعني هر چه دلتان خواست بكنيد اين ﴿اعْمَلُوا مَا شِئْتُمْ﴾ هشدار است، انذار است، شخصي كه مخاطب شد به ﴿اعْمَلُوا مَا شِئْتُمْ﴾ بايد بفهمد كارش بسيار سخت است ديگر از درمان گذشت نظير اينكه وقتي در اواخر بيماري منتهي به مرگ بيماري فراميرسد پزشك به او ميگويد هر غذايي كه خواستي ميل كن اين بايد بفهمد كار گذشت چون اگر كسي در صراط درمان و معالجه باشد پرهيز دارد كسي كه كارش گذشت ديگر پرهيز ندارد.
دستور تقوا ﴿اتَّقُوا﴾[2] ، ﴿اتَّقُوا﴾ براي آن كسي است كه بيماري اخلاقي دارد ولي قابل علاج هست اما اگر خداي سبحان به عدهاي بفرمايد: ﴿اعْمَلُوا مَا شِئْتُمْ﴾ هر چه خواستيد بكنيد يعني ديگر فايدهاي ندارد دستور تقوا و پرهيز براي كسي است كه در مسير باشد شما كه در مسير نيستيد حالا هر چه دلتان خواست بكنيد. اين ﴿اعْمَلُوا مَا شِئْتُمْ﴾ يعني كارتان از علاج گذشت مشابه همان امرها را ذات اقدس الهي به شيطان دارد ﴿اذْهَبْ﴾[3] كذا ﴿وَاسْتَفْزِزْ مَنِ اسْتَطَعْتَ مِنْهُم بِصَوْتِكَ وَأَجْلِبْ عَلَيْهِمْ بِخَيْلِكَ وَرَجِلِكَ وَشَارِكْهُمْ فِي الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلاَدِ وَعِدْهُمْ﴾[4] و مانند آن همه اين اوامر از آن قبيل است.
مطلب دوم آن است كه شيطان گاهي در طول نفس امّاره كار ميكند، گاهي در عرض او اگر نفس امّاره شروع به فعّاليت نكرد شيطان او را تحريك ميكند به فعّاليت بالسوء، اگر شروع كرد او را تأييد ميكند، راهنمايي ميكند ﴿وَإِنَّ الشَّيَاطِينَ لَيُوحُونَ إِلَي أَوْلِيَائِهِمْ لِيُجَادِلُوكُمْ﴾[5] يا ﴿يُوَسْوِسُ فِي صُدُورِ النَّاسِ ٭ مِنَ الْجِنَّةِ وَالنَّاسِ﴾[6] در جايي كه شيطان در طول نفس امّاره است كه خب محذوري ندارد آنجا كه هم زمان همراه با نفس امّاره درصدد اغواست هر كدام سبب غير مستقلّاند نه هر كدام سبب مستقل تا بشود توارد علّتين مستقلّتين علي معلومٍ واحد اين هم يك مطلب.
مطلب ديگر اين است كه اين كارهايي كه ابليس انجام داده است هرگز اختيار را از انسان سلب نكرده و انسان همواره مختار است و ميتواند راههاي صحيح را طي كند لكن شيطان براي هر كسي دامي خاص گسترده است بعضيها را به حرامهاي بزرگ آلوده ميكند به معاصي بزرگ، برخيها را كه توان آنها را ندارد به معاصي كوچك آلوده ميكند، بعضيها را كه توان ابتلاي به معاصي كوچك آنها را ندارد آنها را به مكروهات وادار ميكند، نسبت به گروهي كه توان آن را ندارد كه آنها را به مكروه سرگرم كند به مباحات سرگرم ميكند تا اينكه از مستحبّ بمانند، بعضيها را كه از اين حدّ قويترند به مستحبّات سرگرم ميكنند تا خيلي سرگرم واجب نباشند، بعضيها را به واجبهاي خيلي مهم مشغول ميكند تا از واجبهاي اهمّ بمانند در هر مرحلهاي انسان را به دام ميكشد گاهي انسان را به يك واجب بسيار مهمّي او را مشغول ميكند كه از اهمّ بماند اين كار شيطان است و در هيچ مرحلهاي هم انسان را رها نميكند و فروگذار هم نميكند.
مطلب ديگر اينكه اشتغال به مباح براي اينكه جلوي مستحب را بگيرد يك راهزن است ولي ائمه(عليهم السلام) كار مباح انجام ميدادند تا عملاً ثابت كنند كه اين مباح است تعليم مباح ميشود واجب اگر امام معصوم(سلام الله عليه) يك كار مباحي را انجام داد نبايد گفت چرا حضرت وقتش را صرف كار مباح كرد چون حضرت براي همه كه نميتواند كلاس درس داشته باشد بعضيها را با فعل، بعضيها را با قول، بعضيها را با تقرير هدايت ميكند تعليم اينكه فلان كار مباح است اين تعليم واجب است و مصلحت ملزمه دارد و امام(سلام الله عليه) گاهي كار مباح انجام ميدهد تا بفهماند اين كار مباح است حرام نيست، مكروه نيست و مانند آن، بنابراين ارتكاب كار مباح براي افراد عادي يك مطلب است، براي انسانِ كاملِ معصوم(عليه السلام) كه درصدد تعليم است مسئله ديگر است. به هر تقدير شيطان در هر مقطعي دامي دارد، اين هم يك مطلب.
پرسش: ...
پاسخ: ميتواند بله، ما برهان عقلي نداريم كه نفس بدون شيطان محال باشد كه راه شرّ را طي كند مثل اينكه ما برهان عقلي نداريم كه نفس بدون فرشته نتواند راه خير را طي كند البته فرشته كمك ميكند ﴿إِنَّ الَّذِينَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلاَئِكَةُ﴾[7] شيطان هم از آن طرف تخريب ميكنند كه ﴿هَلْ أُنَبِّئُكُمْ عَلَي مَن تَنَزَّلُ الشَّيَاطِينُ ٭ تَنَزَّلُ عَلَي كُلِّ أَفَّاكٍ أَثِيمٍ﴾[8] انسان طرزي آفريده شده است كه ميتواند هر كدام از اين دو راه را انتخاب كند.
شيطان ميتواند نفس آرام را تحريف كند يا نفس اغواشده را، تحريكشده را تأييد كند اين دوتا كار از او برميآيد اينچنين نيست كه انسان الا ولابد محال است كه بدون مبدأ خارجي راه خير را طي كند يا راه شرّ را طي كند خود شيطان موجودي است جن البته اگر درباره شيطان ما نمونه پيدا كرديم دليل نيست نسبت به انسان چون اينها دوتا نوعاند ولي بالأخره شيطان بدون مبدأ خارجي خودش بيراهه رفت ديگر البته چون جن بود ما نميتوانيم بگوييم حُكم جن و انس يكي است لكن برهاني از آن طرف اقامه نشده كه اگر ابليس نباشد محال است انسان گناه بكند اين طور نيست البته اگر او نبود گناهان كمتر بود.
مطلب ديگر اينكه چون سطح تجرّد شيطان و جن بالأخره محدود است اين يك بازار خاصّي دارد يك بيان نوراني حضرت امير(سلام الله عليه) در همان خطبهٴ 194 نهجالبلاغه اين است كه منافقين درصدد گرمي بازار خودشاناند ميخواهند اجناس خودشان را بفروشند اين تعبير هست كه اينها به دنبال بازار بارونق ميگردند تا اعلاقشان را بفروشند اعلاق جمع عِلق است عِلق يعني موجود نفيس گرانبها آنچه را كه اينها گرانمايه و گرانبها ميدانند بفروشند شيطان هم درصدد همين است منتها شيطان ابزار كارِ او محدود است يعني در منطقهٴ طبيعت او هر چه را كه بخواهند بدلياش را ميسازد از منطقه طبيعت به فراطبيعت كه رفتند او چون در آنجا حضور ندارد نميتواند بدلي بسازد.
بيان ذلك اين است انسان كه در نشئهٴ طبيعت به سر ميبرد هر چه بخواهد دوتا راه دارد هم حلال دارد، هم حرام دارد شيطان ممكن است آن مصداق حرامش را تأمين بكند به خوردِ او بدهد اين ممكن است اما ابزار كار شيطان، موادّ اوّلي كه در اختيار اوست در قلمرو طبيعت است يك، انسانِ فراطبيعي پا روي همه اينها گذاشته به هيچ كدام از اينها اعتنايي ندارد دو، آنچه كه در دسترس شيطان است مورد علاقهٴ انسان الهي نيست سه، آنچه را كه انسان الهي به دنبال او ميرود شيطان ندارد تا بدلي او را بسازد چهار، لذا نميتواند معصوم را فريب بدهد پنج، اين چطور ميخواهد فريب بدهد بخواهد به مقام و پُست و امثال ذلك فريب بدهد كه اين به كلّ دنيا خطاب كرده فرموده «غُرِّي غَيْرِي»[9] ديگر سلطنت بر خاورميانه بيشتر كه مقدور بشر آن روز نبود كه الآن به صورت چهل، پنجاه كشور يا دولت درآمده آن روز كلّ خاورميانه در اختيار حضرت امير بود يعني امپراطوري ايران تسليم شد، امپرطوري روم تسليم شد در خاورميانه هم غير از اين دو امپراطوري هم نبود ايران هم چندتا استانداري داشت كشور پهناور مصر هم استانداري بود كلّ اين خاورميانه در اختيار حضرت امير بود فرمود اين براي من عفطهٴ عَنز است خب اگر اين عفطهٴ عنز است آبِ بيني بُز است شيطان چه چيزي دارد كه حضرت امير را فريب بدهد آنكه حضرت امير ميخواهد كه شيطان بلد نيست، آنكه شيطان بلد است حضرت امير او را عطفه عنز ميداند بنابراين ابزاري براي فريب انسانِ كامل حالا فرق نميكند حالا حضرت امير به عنوان نمونه ذكر شده اين چهارده نفر هميناند ديگر اين نور واحدند خب اينها را چطور ميخواهد فريب بدهد؟ اگر باطن همه اينها را اين ذوات قدسي ميدانند كه عفطه عنز است با عطفه عنز كه كسي انسان كامل را نميتواند فريب بدهد كه.
آنچه را كه اينها ميطلبند شيطان مينفهمد، آنچه را كه در دسترس شيطان است مورد علاقه اينها نيست لذا عاجزانه اعتراف كرده كه بندگان مخلَص تو در دسترس من نيستند تمام تلاش و كوشش شيطان اين است كه اينها اين از مرز عقل نگذرند به مرحلهٴ اخلاص نرسند تا ميتواند اينجا رهزني ميكند ميگويد ﴿لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَكَ الْمُسْتَقِيمَ﴾[10] من قَعيدم، كمينم همينجا نشستم نميگذارم كسي عبور كند. حالا اگر كسي در جهاد اوسط و اكبر پيروز شد، شيطان را خفه كرد از همه اين راهها گذشت بالاتر رفت مرز بازرسي شيطان و ايست توقّف او محدود است اگر اين شيطان را زير پا گذاشت و از آنجا گذشت ديگر شيطان دسترسي ندارد نسبت به او نه اينكه نسبت به او احترام ميكند تا آنجا كه حس است اين دو گونه محسوس دارد، تا آنجا كه خيال است دو گونه خيال دارد، تا آنجا كه متخيّل است دو گونه قوّه خيالي دارد، آنجا كه موهوم است دو گونه بازار وهم دارد در اين چهار سوق يعني حسّ و خيال و متخيّله و واهمه او ابزار دارد نميگذارد از همه مرز بگذرند به مرحلهٴ عقل برسند، چطور نميگذارد؟ براي اينكه هر كسي بخواهد استدلال كند بالأخره صغرايي ميخواهد، اصغري ميخواهد، اكبري ميخواهد، اوسطي ميخواهد اين فوراً موضوعها را جابهجا ميكند، محمولها را جابهجا ميكند بالأخره يك كلّي را بايد بر جزيي منطبق بكنند تا نتيجه بگيرند اين جزئيات در اختيار اوست اين جزئيها را جابهجا ميكند غير موضوع را به جاي موضوع مينشاند، غير محمول را به جاي محمول مينشاند تا بشود مغالطه اين ﴿إِنَّ الشَّيَاطِينَ لَيُوحُونَ إِلَي أَوْلِيَائِهِمْ لِيُجَادِلُوكُمْ﴾[11] همين است اما اگر كسي در اين جهاد علمي پيروز شد به مقصد رسيد شده عقلِ ناب در آنجا اصلاً شيطان حضور ندارد، اين هم يك مطلب.
بعضيها هستند كه عقلِ ناب شدن او مستقرّ است ديگر كاملاً تثبيتشده است و تضمينشده است ديگر شيطان اصلاً در آن حريم حضور ندارد، بعضيها هستند كه نه، مقطعياند غير معصوماند ولو بخش وسيعي از علوم را طي كرده باشند اينها چون در مرحلهٴ نفساند نه عقلِ تام اين نفس در نوسان است گاهي بالا، گاهي پايين و اين دل در انقلاب است گاهي بالا، گاهي پايين همين كه شيطان در كمين است ديگر همين كه اين شخص به عالم طبيعت توجّه كرد فوراً اين را ميقاپَد.
پرسش: ...
پاسخ: اين در بحثهاي همان سورهٴ مباركهٴ «بقره» گذشت كه آنجا هنوز عالم تكليف نبود، عالم تشريع نبود شريعت و تكليف و اينها بعد از اينكه ذات اقدس الهي فرمود: ﴿إهْبِطُوا مِنْهَا جَمِيعاً﴾ نازل شده است هم در سورهٴ مباركهٴ «بقره» است، هم در سورهٴ «طه»[12] فرمود وارد زمين بشويد ﴿فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُديً فَمَنْ تَبِعَ هُدَايَ﴾[13] كذا و كذا هدايت، شريعت، تكليف و دين از آن به بعد نازل شده است كه وجود مبارك آدم(سلام الله عليه) به زمين آمده لذا در آن نشئه بايد بحث همان نشئه را كرد مسئله اغوا و معصيت و ترك اُوليٰ و امثال ذلك هيچ كدام از اينها نميتواند آنجا مطرح باشد اين در بحثش مبسوطاً در سورهٴ مباركهٴ «بقره» گذشت.
اما انسانهاي غير معصوم چون گاهي فراز دارند زماني فرود به تعبير جناب عطّار وقتي پايين آمدند اين ميقاپد براي معصومها چون هميشه در آن حدّند هرگز نسبت به آنها دسترسي ندارد بنابراين شيطان گاهي در طول است، گاهي در عرض آنجا كه در عرض است عامل غير مستقلّ است مثل اينكه خود نفس هم عامل غير مستقل است.
مطلب بعدي آن است كه ذات اقدس الهي در همه موارد فرمود تو در مرآ و منظر مايي هيچ سلطهاي نداري فقط نقشه ميكشي، دعوت ميكني همين ما هم نقشه داريم و دعوت داريم اين انسان است كه مختار است ما ﴿قَد تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ﴾[14] ما در همه موارد اين دو صحنهٴ شفاف را به انسان نشان ميدهيم هم كار تو را نشان ميدهيم، هم كار خودمان را اين انسان است كه مختار است اگر راه خير را طي كرد با اختيار خودش طي كرد و اگر راه شرّ را طي كرد با اختيار خودش طي كرد اينچنين نيست كه او مختار نباشد يا ما چشمبسته او را تكليف ميكنيم اين طور نيست.
پرسش: ...
پاسخ: بله ديگر در جهاد اكبر اينها پيروزند ديگر مسلمان كه «أسلم علي يدي»[15] من او را مُنقاد كردم.
تعبير لطيف سيدناالاستاد مرحوم علامه داشتند فرمودند اگر كسي در اتاقي نشسته است كسي بيايد هزار دليل اقامه كند كه آقا در اين اتاق كسي نيست ايشان فرمودند اين هزار دليل، دليل است بر اينكه در اتاق كسي هست خب اگر در اتاق كسي نيست تو چه كارهاي؟ شيطان از راه خدا بازميدارد تمام وسوسههاي او، تحريفهاي او، انذارهاي او، تبشيرهاي او، وعد و وعيد او براي ﴿صَدٌّ عَن سَبِيلِ اللّهِ﴾[16] است آن وقت يك انسان موحّد ميگويد اگر خدايي نباشد و راهي نباشد و دعوتي نباشد تو چه كارهاي؟ تو داري راه خدا را ميبندي خدا هست كه تو را آفريد و راهي قرار داد و داري راهش را ميبندي هر دليلي كه شيطان به عنوان وسوسه اقامه ميكند براي مردان الهي چراغ راه است.
مطلب بعدي آن است كه بحثهايي كه در تفسير يا فقه يا اصول يا حقوق يا علوم ديگر مطرح است در اسماي جزئيه الهي است ما بر اساس اينكه بهشتي هست، جهنمي هست، ايماني هست، كفري هست، طهارتي هست، نجاستي هست، طِيبي هست، خُبثي هست، حَسني هست، قبيحي هست اين علوم شكل ميگيرد يك علم ديگر است كه بر اساس اين علوم جزئيه بحث نميكند بر اساس اسماي جزئيه بحث نميكند بر اساس «بِأَسْمائِكَ الَّتي مَلَأَتْ اَرْكانَ كُلِّشَيءٍ» بحث ميكند، بر اساس «بِرَحْمَتِكَ الَّتي وَسِعَتْ كُلَّ شَيءٍ»[17] بحث ميكند آن يك علم ديگر است در اين بحثها يعني بحث تفسير، فقه، فلسفه، كلام، اصول، صلبّ اينها ما بر اساس اسماي خاصّ الهي بحث ميكنيم جهنمي هست، بهشتي هست، ايماني هست، كفري هست، لعنتي هست، رحمتي هست هر كدام حُكم خاصّ خودشان را دارند آن علمي كه درباره رحمت مطلقهٴ الهي بحث ميكند يا اسماي كلّيه الهي بحث ميكند كه همه چيز را از آن مَنظر رحمت ميبيند با آن علم نه ميشود اشكال كرد، نه ميشود سؤال كرد يعني كسي عرفاني حرف بزند ولي فقهي فكر بكند يا فلسفي فكر بكند يا حقوقي فكر بكند يا طبّي فكر بكند ما مادامي كه به عنوان فيلسوف يا متكلّم يا مفسّر يا فقيه يا اصولي يا اخلاقي بحث ميكنيم جهنّمي داريم، بهشتي داريم يكي بد است، يكي خوب است ابليسي داريم، فرشتهاي داريم يكي بد است، يكي خوب است اطاعتي داريم، عصياني داريم يكي بد است، يكي خوب است طهارتي داريم، نجاستي داريم يكي بد است، يكي خوب است همهاش را بحث ميكنيم اما اگر خواستيم به «بِرَحْمَتِكَ الَّتي وَسِعَتْ كُلَّ شَيءٍ» بحث بكنيم آن وقت كلّ اين مَنظر عوض ميشود از ديد مهندس ما عالم را ميبينيم اين است كه بسياري از آن بزرگان هم خودشان فراگيري عرفان را تحريم كردند حرام است يعني حرام است شما در هر دو، سه هزار نفر شايد چهار، پنج نفر پيدا كني كه ذوق اين رشته را داشته باشند هم فقها تحريم كردند اين ابنعربي در فتوحات از فقها تشكر ميكند ميگويد كار بسيار خوبي كردند كه اين فنّ را حرام كردند مگر هر كسي ميتواند بفهمد كه همان طوري كه فرشته رحمت است، ابليس هم رحمت است همان طوري كه بهشت رحمت است، جهنم هم رحمت است همان طوري كه آهو و طيهو رحمتاند كَلب و خنزير هم رحمتاند همان طوري كه آن وليّالله خليفه است منظور دوانقي هم خليفه است مگر اين را ميشود فهميد؟ هم او قدرداني ميكند از فقها كه بسيار كار خوبي كردند اين را تحريم كردند، هم مرحوم بوعلي فتوا به حرمت داده، هم مرحوم صدرالمتألهين فتوا به حرمت داده تازه در بخشهايي از فلسفه چه رسد به اين علم شما حالا بعضي از آيات .. كنيد كه مواظب باشيد اينجا جاي نه سؤال عرفاني است، نه جاي اشكال عرفاني اگر در هر ده هزار نفر دو، سه نفر پيدا شدند اين ... .. آدم چطور ميتواند آن روايتي كه آن روز خوانديم كه عرض كرديم اين روايت را در محفل خواص فقط ميتوانيد بخوانيد دوتا روايت است كه مرحوم صاحب وسائل (رضوان الله عليه) نقل كرده، در كتاب شريف صلات نقل كرده، در باب ذكر نقل كرده، در باب معناي «الله أكبر» نقل كرده، در باب اينكه مكروه است ما بگوييم «ألله أكبر من كلّ شيء» اين دوتا روايت را آن روز همينجا خوانديم.
حضرت مستقيماً از شاگردش سؤال ميكند «الله اكبر» يعني چه؟ اين را كتابالصلاة هم كتابالذكر دارد، هم كتابالدعاء دارد، هم كتابالقرآن در كتابالذكر كتابالصلاة وسائل اين دوتا روايت هست حضرت فرمود «الله اكبر» يعني چه؟ عرض كرد «الله أكبر من كلّ شيء» فرمود: «وكان شيء ثمّ فيكون أكبر منه» مگر چيزي در عالم هست كه خدا از او بزرگتر باشد خب اين را ميشود فهميد پس اين آسمان چيست؟ زمين چيست؟ بهشت چيست؟ جهنم چيست؟ به حضرت عرض كرد پس معناي «الله أكبر» چيست؟ فرمود: «الله أكبرُ مِن أن يوصف»[18] خدا را نميشود وصف كرد تشريح اين روايت، درس اين روايت حرام است براي اينكه آدم كه نتواند بكِشد خب به چاه ميافتد ديگر.
روايت ديگر اين است كه در دنبال همين است كسي در محضر حضرت عرض كرد «الله اكبر» فرمود «الله اكبر» يعني چه؟ عرض كرد «الله أكبر من كلّ شيء» فرمود: «حدّدته» تو خدا را محدود كردي اگر خدايي هست، اشيايي هستند پس هم خدا محدود است، هم اشيا محدود است «حدّدته» عرض كرد پس معني «الله اكبر» چيست؟ فرمود: «الله أكبرُ مِن أن يوصف» اين «مِن أين يوصف» نه معنايش اين است كه وصف چيزي است، الله چيزي است، الله، اكبر من الوصف است اين «أن» نيست كه تأويل به مصدر برود و قضيه بشود موجبهٴ محصّله يا موجبهٴ معدوله قضيه سالبهٴ محصّله است يعني «الله لا يوصف».
اين دوتا روايت هست اينها روايتي نيست بحثهايي نيست كه آدم در مجامع عمومي طرح كند حالا مسئلةٌ «بِرَحْمَتِكَ الَّتي وَسِعَتْ كُلَّ شَيءٍ»[19] يعني چه؟ از آن طرف در نهجالبلاغه دارد كه جهنم «دَارٌ لَيْسَ فِيهَا رَحْمَةٌ» هيچ رحمتي در آن نيست از اين طرف خودش در روايات و در دعاي كميل ميخوانيم «بِأَسْمائِكَ الَّتي مَلَأَتْ اَرْكانَ كُلِّشَيءٍ» يا «بِرَحْمَتِكَ الَّتي وَسِعَتْ كُلَّ شَيءٍ» بهشت رحمت است، جهنم رحمت است ميگويند يك رحمت رحمانيه داريم، يك رحمت رحيميه داريم در آن علم عرفان موضوع خاص و محمول خاص و فعل مكلّف نيست اسماي الهي مطرح است و رحمت مطلقه محور اصلي كار است آنگاه آياتي كه در كار است ميگويد ﴿اللَّهُ خَالِقُ كُلِّ شَيْءٍ﴾[20] هر چه كه مصداق شيء است مخلوق خداست اين يك اصل ﴿اللَّهُ خَالِقُ كُلِّ شَيْءٍ﴾ اصل ديگر ﴿الَّذِي أَحْسَنَ كُلَّ شَيْءٍ خَلَقَهُ﴾[21] هر چه را خدا آفريد زيبا آفريد نقص در او نيست اين دو، خب.
«ابليس شيء قد خلقه الله» چون ﴿اللَّهُ خَالِقُ كُلِّ شَيْءٍ﴾ ابليس خيلي زيباست چون ﴿الَّذِي أَحْسَنَ كُلَّ شَيْءٍ خَلَقَهُ﴾ اينها را ميشود در فقه و اصول مطرح كرد اينها را فلسفه نميكشد چه رسد به فقه و اصول يك راه ديگر است، ابزار ديگر است، ديدِ ديگر است، منظر ديگر است آنها كه بيراهه به اين راه رفتند خودشان هم به كُشتن دادند اگر جناب عينالقضاتي كه براي ميانه است بعد در همدان آمد شده همداني اصلاً ميانهاي است نه همداني اگر خودش را به كُشتن داد براي اينكه اين حرفها جايش اينجا نيست يا نبايد انسان بگويد يا اگر ميگويد در هر دو، سه هزار نفر براي دو، سه نفر بگويد كه بفهمد «بِرَحْمَتِكَ الَّتي وَسِعَتْ كُلَّ شَيءٍ» يعني چه؟ آن وقت همان طوري كه آهو، حلالگوشتهاي ديگر مخلوق خداياند و زيباياند و آيت الهياند كَلب و خنزير هم همين طور است مگر ميشود گفت كلب آيت خداست، مگر ميشود گفت خنزير آيت خداست اين است كه بايد مواظب باشيم نه جاي اشكالات عرفاني در اين مسائل هست، نه جاي حتي سؤال آن يك راه ديگري دارد و كتاب ديگري دارد و بحث ديگري دارد ماييم و با اين ابزار و اسماي الهي و ظواهر آيات كه با فقه ميخواند، با فلسفه ميخواند، با كلام ميخواند، با اصول ميخواند، با اخلاق ميخواند و اينها اما حالا شما وقتي وارد بحث فقه ميشويد ميگوييد اين ضرر دارد گوشت خوب ضرر دارد نحس است، آلوده است وقتي وارد فقه ميشويد ميگويد نجس است ديگر در اين فاز و فضا بيايد بگويد اين آيت الهي است خب اين هماهنگ درنميآيد.
بنابراين بحثهاي علوم رايج در اسماي حُسناي الهي است اما آن رحمت واسعهٴ حق كه «بِرَحْمَتِكَ الَّتي وَسِعَتْ كُلَّ شَيءٍ» آن علم ديگر است «بِأَسْمائِكَ الَّتي مَلَأَتْ اَرْكانَ كُلِّشَيءٍ»[22] راه ديگر است شيطان در اين فاز و فضا ملعون است، سَقفي در اين فاز و فضا معلوناند، غديري در اين فاز و فضا مرحوماند و عنايت الهي است تولّي و آن ميشود اين و اين ميشود تبرّي اما حالا وقتي از چشم مهندس نگاه ميكنيد او بد نيافريد جهنم جاي بسيار خوبي است از ديد مهندس براي اينكه اگر او نباشد مؤمنين در قيامت خيلي رنج ميبرند كه عدهاي كافر بودند به اينها ظلم كردند و به كيفرشان نرسيدند اما خدا ميفرمايد ما چه در دنيا، چه در آخرت ﴿يَشْفِ صُدُورَ قَوْمٍ مُؤْمِنِينَ﴾[23] در آن روز ﴿إِنَّ الَّذِينَ أَجْرَمُوا كَانُوا مِنَ الَّذِينَ آمَنُوا يَضْحَكُونَ﴾[24] مؤمنين خوشحالاند كه كفار را بردند به جهنم چنين عالمي است، اما وقتي از ديد رحمت مطلقه انسان نگاه ميكند
پير ما گفت خطا بر قلم صُنع نرفت آفرين بر نظر پاك خطاپوشش باد[25]
ما خطايي داريم در مقابل صواب، صوابي داريم در مقابل خطا، رحمتي داريم در مقابل غضب، غضبي داريم در مقابل رحمت اينها رحمت خاصّهاند غضب مخصوصاند هر دو اينها زير پوشش آن «بِرَحْمَتِكَ الَّتي وَسِعَتْ كُلَّ شَيءٍ»[26] هستند ميگويد پيرِ ما آن رحمت مطلقه را ديد كه رحمت خاصّه و غضب مخصوص را زير پوشش خود دارد خطايي در عالم نيست خطا در جاي خود صواب است، صواب در جاي خود صواب است اين خطا و صواب نسبياند «پير ماگفت خطا بر قلم صُنع نرفت»[27] آفرين بر آن نظر بلند جهانبيني كه يك نظر اشرافي دارد كه خطا را ميپوشاند، صواب را ميپوشاند زير پوشش خود ميگيرد آن يك علم ديگر است و يك راه ديگر، خب.
مطلب ديگر اينكه اگر ثابت شد كه قرآن كريم نور است «كما هو الحق» اوّلين كاري كه نور ميكند اين است كه جهان را روشن ميكند كه جهان چيست؟ بهترين راه براي اسلاميكردن دانشگاهها همين راهي است كه قرآن كريم ارائه ميدهد قرآن نور است يا نه؟ بله نور است ﴿قَدْ جَاءَكُم مِنَ اللّهِ نُورٌ وَكِتَابٌ مُبِينٌ﴾[28] نور است يك، نور قبل از اينكه تغيير بدهد، تفسير ميكند آفتاب كه طلوع كرده چه كار ميكند؟ اول كه اشيا را عوض نميكند كه همين كه آفتاب طلوع كرد مشخص ميكند چه چيزي راه است؟ كجا راه است؟ كجا چاه است؟ كجا درخت است؟ كجا جماد است؟ كجا ميوه است؟ اوّلين كاري كه نور ميكند تفسير اشياست دو، بعد تغيير و تحويل اشياست آن ميوه را ميپزاند، آن آب را معتدل ميكند، آن هوا را معتدل ميكند، گرم ميكند و مانند آن.
تغيير اشيا، تكميل اشيا، «يُثِيرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ الْعُقُولِ»[29] بعد از تفسير اشياست قرآن اول كه تابيد روشن كرد جهان، خلقت است آسمان خلقت است زمين خلق است انسان خلقت است علمِ او خلقت است، خب خلقتي دارد خلقت را ميشناسد آن وقت ما در اين فضا فيزيك غير اسلامي داريم؟ زمينشناسي غير اسلامي داريم؟ مگر خلقتشناسي ميشود دو گونه ميشود سكولار؟ مخلوقي در كمكِ مخلوقي، مخلوق ديگر را دارد ميشناسد اين مثلث هر سه ضلعش مخلوق است معلوم كه زمين است مخلوق است، عالِم كه زمينشناس است مخلوق است، علم كه رابط عالِم و معلول است نور الهي است مخلوق است اگر مخلوقي به كمك مخلوقي، مخلوق ديگر را ميشناسد آن وقت ميشود زمينشناسي سكولار، فيزيك سكولار، درياشناسي سكولار اينها اوّلين كاري كه كردند اين چراغ را خاموش كردند دين را گذاشتند كنار، وقتي اين چراغ خاموش شد اين صحنه شد طبيعت، خب بله طبيعتشناسي سكولار است ديگر معلومْ طبيعت، عالمْ طبيعت، شناختْ طبيعت. طبيعتي، طبيعت را ميشناسد ميشود سكولار اين دانشگاهها اسلامي نخواهد شد.
بارها به عرضتان رسيد اگر كتابي را با «بسم الله» و عكس امام و رهبري و دعاي «اللهم كن لوليّك الفرج» و آرم جمهوري اسلامي چاپ بكنند اين كتاب اسلامي نيست وقتي محتوا اسلامي شد خدا چنين گفت، خدا چنين گفت، خدا چنين گفت، خدا چنين كرد، خدا چنين كرد، خدا چنين كرد، آن وقت ميشود زمينشناسي اسلامي چرا تفسير علم اسلامي است؟ براي اينكه هر روز ما ميگوييم خدا گفت، خدا گفت، خدا گفت، زمينشناسي هم ميشود اسلامي خدا كرد، خدا كرد، خدا كرد، معدنشناسي هم ميشود اسلامي اصلاً محال است كه تفسير بشود غير اسلامي، محال است كه ما زمينشناسي غير اسلامي داشته باشيم اوّلين كاري كه قرآن كرد اين نور تابيد جهان را مشخص كرد جهان خلقت است غير از خلقت چيز ديگري نيست علم، خلقت الهي است ﴿عَلَّمَ الْإِنسَانَ مَا لَمْ يَعْلَمْ﴾[30] عالِم مخلوق خداست كه ﴿أَلَمْ يَكُ نُطْفَةً مِن مَنيٍّ يُمْنَي﴾[31] يك قطره آب را به اين صورت درآورده اين خلقت است به كمك خلقت، خلقت ديگر را دارد ميشناسد آن وقت از عمق دريا تا اوج مريخ و سپهر ديگر هر علمي كه هست اسلامي است هر لحظه ميگوييم خدا گفت، خدا گفت، خدا گفت، خدا كرد، خدا كرد، خدا كرد، قرآن كريم اين دو را به هم دوخت و بافت فرمود دريا را ما آفريديم، كشتي را ما آفريديم، باد را ما آفريديم، هوا را ما آفريديم، باد را مسخّر كرديم كه كشتي شما را جابهجا كند، مسافرهايتان را جابهجا كند، بارهايتان را جابهجا كند ﴿يُزْجِي لَكُمُ الْفُلْكَ فِي الْبَحْرِ لِتَبْتَغُوا مِن فَضْلِهِ﴾ اين كارهاي علمي.
در دريا اگر گير كرديد ما مشكل شما را حل ميكنيم ميشود تجربه ديني، اين تجربهٴ ديني را با آن كارهاي درياشناسي و كشتيراني به هم دوخت فرمود در دريا اگر مشكل پيدا كرديد چه كسي به دادتان ميرسد؟ اين ميشود تجربهٴ ديني چه آنهايي كه در اقيانوسپيما هستند، چه آنهايي كه در بَلم و طرّاده و وسيلههاي كوچك مينشينند همه اينها روزها صدها بار همه ما يا در بَرّ يا در بحر اين تجربه را داريم يكي دوتا نيست كه اينها وقتي كه مشكل پيدا كردند چه چيزي را ميخواهند؟ يك عده به غواصها پناه ميبردند به شنا مقتدر بودند به تختهپاره آنجا كه تختهپاره و شنا نبود به كجا تكيه ميكردند؟
انسان هرگز نااميد نميشود در بحث روايي ذيل همين آيه ملاحظه فرموديد از وجود مبارك امام صادق است از ائمه ديگر هم هست كه كسي عرض كرده ما را به توحيد راهنمايي كن حضرت فرمود سوار دريا شدي، سوار كشتي شدي، آن قصه معروف عرض كرد بله، فرمود شد كشتي بشكند و دنبال تختهپاره باشي و وسيله نداشته باشي؟ عرض كرد بله، فرمود شده كه از همه چيز نااميد بشوي؟ عرض كرد بله، فرمود در آن حال به كجا متوجّه ميشدي؟ گفت در آن حال به جايي كه قدرتش مطلق باشد بتواند همه چيز را مهار كند او همان خداست. [32] اين را همه، همه يعني همه، همهٴ ما داريم اين ميشود تجربهٴ ديني مگر ميشود انسان در اتاق عمل همه متخصّصها گفتند كه ما از دستمان برنميآيد هيچ كسي نااميد ميشود؟ شما حالا تنها ما كه در محيط تشيّع زندگي ميكنيم نه، برويد در محيط كمونيستها، برويد در محيط يهودي و مسيحي و زرتشتي و لائيك و اينها برويد بالأخره كسي در عالم هست كه همه قدرت را مهار ميكند ولو اين شخص اسمش را نداند اين يك سيم ارتباطي دارد به آنجا وصل است هر چه هم بگويند كه هيچ راهي نيست انسان روزنهاي دارد ولو ضعيف اين همان خداشناسي است اين را قرآن كريم چه در سورهٴ «يونس» چه در اينجا درياشناسي را با توحيد آميخته كرده فرمود باد در اختيار ماست ما كه بادِ بينظم نينداختيم كه وگرنه كشتيراني علم نميشد كه كشتيراني علم هست يا نه؟ فنّ هست يا نه؟ هنر هست يا نه؟ معلوم ميشود نظم است ديگر اين طور نيست كه بادها بينظم حركت كنند شما ميدانيد چه موقع حركت ميكند، چه ساعت حركت ميكند كشتيها را ميرانيد ديگر از ديرزمان اين طور بود الآن هم اينها كه هواپيما ميخواهند برانند مواظباند كه در جهت باد حركت بكنند خبر بدهند كه فلان ساعت حركت كنند، فلان ساعت ميرسند، سه ساعته ميروند در جهت خلاف حركت بكنند سه ساعته نميرسند همه را بر اساس اصول رياضي بررسي ميكنند ميگويند ما بعد از سه ساعت و نيم ميرسيم آنجا هم بليط ميفروشند ميگويند كه وقتي جهت مخالفت حركت بكنيم ناچاريم كندتر برويم، جهت موافق حركت ميكنيم تندتر ميرويم اما نظم است اين نظم را به آن معرفت دوخت چه در سورهٴ «يس» چه در اين آيه فرمود نظمِ دريايي را ما به عهده داريم وقتي هم كه غرق شديد ميگوييد «يا الله» همه آن علل و عوامل از يادتان ميرود اين استثناست استثناي منقطع ﴿ضَلَّ مَن تَدْعُونَ إِلَّا إِيَّاهُ فَلَمَّا نَجَّاكُمْ إِلَي الْبَرِّ أَعْرَضْتُمْ وَكَانَ الْإِنسَانُ كَفُوراً﴾ ﴿تَدْعُونَ﴾ اين دعا، دعاي سؤال است نه دعاي عبادت هر كسي را ميخوانديد به هر جايي متوسّل ميشديد همه از دستتان رفت، گُم ميشود فقط كسي را ميخوانيد اين است كه ميگويند يأس از رحمت خدا كفر است، يأس از رحمت خدا كفر است يعني چه؟ يعني انسان به جايي ميرسد ميگويد در عالم كسي نيست كه مشكلم را حل كند اين ميشود يأس.
چطور ميشود آدم بگويد كسي نيست در عالم كسي كه عالم را آفريد كه مقهور عالم نيست كلّ اين علل و عوامل در اختيار اوست خب ميتواند نجات بدهد ديگر، اگر اينچنين است يأس از رحمت ميشود كفر و در درون هر كسي هم توجّه به توحيد الهي هست.
«و الحمد لله ربّ العالمين»