درس تفسیر آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

87/02/10

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفسیر/سوره اسراء/آیه 61 الی 65

 

﴿وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلاَئِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِيسَ قَالَ ءَأَسْجُدُ لِمَنْ خَلَقْتَ طِيناً﴾﴿61﴾﴿قَالَ أَرَأَيْتَكَ هذَا الَّذِي كَرَّمْتَ عَلَيَّ لَئِنْ أَخَّرْتَنِ إِلَي يَوْمِ الْقِيَامَةِ لَأَحْتَنِكَنَّ ذُرِّيَّتَهُ إِلَّا قَلِيلاً﴾﴿62﴾﴿قَالَ اذْهَبْ فَمَن تَبِعَكَ مِنْهُمْ فَإِنَّ جَهَنَّمَ جَزَاؤُكُمْ جَزَاءً مَّوْفُوراً﴾﴿63﴾﴿وَاسْتَفْزِزْ مَنِ اسْتَطَعْتَ مِنْهُم بِصَوْتِكَ وَأَجْلِبْ عَلَيْهِمْ بِخَيْلِكَ وَرَجِلِكَ وَشَارِكْهُمْ فِي الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلاَدِ وَعِدْهُمْ وَمَا يَعِدُهُمُ الشَّيْطَانُ إِلَّا غُرُوراً﴾﴿64﴾﴿إِنَّ عِبَادِي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطَانٌ وَكَفَي بِرَبِّكَ وَكِيلاً﴾﴿65﴾

 

بعد از اينكه عناصر محوري دين كه توحيد و نبوّت و معاد و خطوط كلي اخلاق و حقوق و فقه را بيان فرمود و اينكه مشركان هم از اعتقاد به آن عقايد سر باز زدند هم از تخلّق به معارف اخلاقي سرپيچي كردند هم از عمل به آن احكام اوّليه فقه متوقّف شدند و هم از رعايت حقوق استنكاف كردند ذات اقدس الهي فرمود اينها شبيه هم‌اند در اقوام و ملل گذشته هم اين‌گونه متمرّدان بودند ﴿وَمَا مَنَعَنَا أَن نُرْسِلَ بِالْآيَاتِ إِلَّا أَن كَذَّبَ بِهَا الْأَوَّلُونَ﴾[1] نفرمود قوم عاد و ثمود تكذيب كردند فرمود پيشگامان اينها آن متقدّمان، آن قُدماي اينها تخلّف كردند اينها هم متأخّران همان قُدما هستند اينها يك سلسله منحوس‌اند.

بعد از بيان اين جريان پرداختند به آن انگيزه‌هاي عصيان كه هم براي اوّلين بود، هم براي آخرين بود و هم براي افرادي كه بين اوّلين و آخرين‌اند هر كسي انگيزهٴ گناه را دارد الاّ بندگان خاص، منشأ انگيزه هم، هم آمادگي دروني است از يك سو و هم وسوسهٴ بيروني است از سوي ديگر اين را در غالب موارد ذكر مي‌كنند سرّ اينكه جريان اِباي شيطان از سجده و تهديد شيطان به وسوسه و اغوا را در غالب موارد ذكر مي‌كنند اين براي بيان ريشهٴ اين سيّئات است كه اگر عده‌اي در گذشته و عده‌اي در حال در برابر دين الهي مقاومت مي‌كنند منشأش همان استكبار است و برتري‌طلبي است و عدم خضوع در ساحت حق است و امثال ذلك.

شيطان موجودي است كه به تعبير حضرت امير(سلام الله عليه) شش هزار سال خدا را عبادت كرد و معلوم نيست براي ديگران كه اين شش هزار سال از سالهاي دنياست يا سالهاي آخرت است «عَبَدَاللَّهَ سِتَّةَ آلاَفِ سَنَةٍ لاَ يُدْرَي أمِنْ سِنِي الدُّنْيَا أَمْ مِنْ سِنِي الْآخِرَةِ»[2] اين شيطان كه در برابر ذات اقدس الهي شش هزار سال سجده كرده بود و اطاعت كرد وقتي ذات اقدس الهي امر كرد سجده كنيد او بايد اطاعت مي‌كرد چه بداند رمز اين كار چيست و اين آدم از علوم الهي برخوردار است، تعليم اسماي الهي نصيب او شده است چه نداند، اگر كسي بندهٴ خداست در برابر آن عليمِ مطلق، در برابر قديرِ مطلق بايد خاضع باشد لازم نيست بداند سرّش چيست اگر مي‌دانست سرّش چيست كه آسان بود اما وقتي نمي‌داند بايد اطاعت كند چون مي‌داند ذات اقدس الهي حقّ محض است و از خداي سبحان هيچ حُكمي صادر نمي‌شود مگر حقّ محض، خب بنابراين او چه بداند، چه نداند وظيفهٴ او سجده كردن است اگر احياناً موجوداتي خلق شدند كه طبق برخي از روايات جزء عالين‌اند و اصلاً توجّهي ندارند كه خداوند مخلوقي دارد اينها غرق در جمال و جلال الهي‌اند اگر چنين موجودي داشته باشند چه اينكه از بعضي از روايات برمي‌آيد آنها مأمور به سجده نيستند و شيطان يقيناً از آنها نيست ﴿أَسْتَكْبَرْتَ أَمْ كُنتَ مِنَ الْعَالِينَ﴾[3] يعني تو كه جزء عالين نيستي در حقيقت تكبّر كردي اگر چنين موجودي باشد چه اينكه طبق روايات هست و شيطان جزء آنها مي‌بود مأمور به سجده نبود از اينكه مأمور به سجده است و ذات اقدس الهي از او توضيح مي‌خواهد كه ﴿مَا مَنَعَكَ أَلَّا تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُكَ﴾[4] معلوم مي‌شود كه يا چنين موجودي نيست يا اگر باشد شيطان جزء آنها نيست، خب.

پرسش: ...

پاسخ: آن قبل از آفرينش بود يك سؤال استفهامي كردند كه بفهمند راز اينكه ذات اقدس الهي فرشته را به عنوان خليفه قبول نكرده و انسان را مي‌خواهد به عنوان خليفه قبول بكند براي چيست؟ يك سؤال علمي بود جواب علمي هم شنيدند اينها هم در آغاز سؤالشان تسبيح كردند و هم بعد از دريافت جواب تسبيح كردند هم از اول گفتند ﴿سُبْحَانَكَ اللَّهُمَّ﴾[5] هم در آخر گفتند ﴿سُبْحَانَكَ اللَّهُمَّ﴾.

پرسش: ...

پاسخ: سؤال استفهامي كه جا دارد اين ﴿وَسْأَلُوا اللّهَ مِن فَضْلِهِ﴾[6] اين ﴿يَسْأَلُهُ مَن فِي السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾[7] از فضل خدا انسان سؤال مي‌كند گاهي از خدا روزيِ علمي طلب مي‌كند مي‌گويد خدايا توفيق بده من اين مطلب را بفهمم، گاهي مال طلب مي‌كند، گاهي فرزند صالح طلب مي‌كند، گاهي امنيت طلب مي‌كند، گاهي باران طلب مي‌كند اينها همه سؤال است ﴿وَسْأَلُوا اللّهَ مِن فَضْلِهِ﴾ سؤال استفهامي و سؤال استعطايي جامع مشتركي دارند آنجا كه سؤال استعطايي است يعني از خدا عطا مي‌خواهيم بر اساس ﴿وَسْأَلُوا اللّهَ مِن فَضْلِهِ﴾ نعمتي را از خدا مي‌خواهيم آنجا كه سؤال استفهامي است دركِ مطلبي را از خدا مي‌طلبيم آن هم در حقيت استعطايي است از خدا مي‌خواهيم كه به اين مطلب عالِم بشويم اينها چيز خوبي است نقص هم نيست و ذات اقدس الهي اعتراض نكرده به اينها، اينها سؤال استفهامي كردند جوابي هم شنيدند در آغاز و در انجام در هر دو طرف خدا را تسبيح كردند گفتند تو منزّه از هر نقص و عيبي ولي ما مي‌خواهيم بفهميم.

پرسش: ...

پاسخ: بله، شيطنت اصولاً همين است الآن چند بار اين تحليل گذشت اينجا هم همين حرف خواهد آمد كه هر گناهي بالأخره به استكبار برمي‌گردد، به شيطنت برمي‌گردد زيرا اگر كسي كاري را انجام داد بر اساس سهو بود يا نسيان بود يا خطا بود يا اضطرار بود يا اضطراب بود يا الجا بود يا اكراه بود امثال ذلك اينها بر اساس حديث رفع «رُفِعَ عن امّتي»[8] همه برداشته شد هيچ كدام از اينها گناه نيست تنها جايي گناه است كه انسان به موضوع علم دارد، به حُكم علم دارد، سهو و نسياني در موضوع يا سهو و نسياني در حكم نيست اضطرار و الجا و اكراه و اجباري هم در كار نيست عالماً عامداً دارد معصيت مي‌كند در بحثهاي قبل از صدرالدين قونوي گذشت كه تمام معاصي به شرك برمي‌گردد منتها شرك ضعيف براي اينكه انسان كه گناه مي‌كند يعني خدايا من هيچ عُذري ندارم مي‌دانم تو اين را حرام كردي ولي به نظر من، بايد انجام بدهم معناي گناه اين است اينكه فرمود: ﴿مَا يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُم بِاللَّهِ إِلّا وَهُم مُشْرِكُونَ﴾[9] همين است هيچ كس گناه نمي‌كند مگر اينكه در حال گناه يك شرك ضعيفي دامنگير او شد اينكه در روايت دارد «لا يزنيٰ الزاني وهو مؤمن»، «لا يسرق السارق وهو مؤمن»[10] ، «لا يكذب كذا وهو مؤمن» همين است ديگر در حين ايمان كسي دروغ نمي‌گويد اگر كسي كذب خبري بود نه كذب مُخبري اينكه معصيت نيست بر اساس سهو و نسيان بود خبر خلاف واقع را واقع پنداشت اشتباه كرد گزارش داد خبر، دروغ است نه اينكه مُخبر دروغگو باشد براي اينكه او كه اطلاع نداشت اينها كه معصيت نيست آنجا كه كذب خبري و مُخبري با هم جمع شد يعني خبر مخالف واقع است و مخبر هم مي‌داند عالماً عامداً دارد دروغ مي‌گويد معنايش اين است كه خدايا من هيچ بهانه‌اي و عذري ندارم و مي‌دانم كه تو فرمودي نكن ولي من مي‌كنم. عصارهٴ هر گناهي شرك است بنابراين هر گناهي به اين برمي‌گردد.

ذات اقدس الهي در فرصتهاي لازم در آن مواقع حسّاس جريان شيطان را بازگو مي‌كند كه به ما بفهماند هر خطري دامنگير شماست در اثر پيروي كسي است كه مي‌گويد من بهترم تمام حرفهاي شيطان اين است كه ﴿أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ﴾[11] من از او بهترم هر جا سخن از ﴿أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ﴾ شد معلوم مي‌شود انسان تريبون شيطان شد. در جريان سورهٴ مباركهٴ «بقره» قصهٴ طالوت و جالوت و داود و امثال ذلك گذشت كه رهبري انقلاب را داود(سلام الله عليه) داشت طالوت در جمع آنها حضور داشت و به دستور او انجام گرفت و آنها قوم مبارز گفتند كه چگونه او بر ما مُلك داشته باشد ﴿وَنَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْكِ مِنْهُ﴾[12] براي اينكه ﴿وَلَمْ يُؤْتَ سَعَةً مِنَ الْمَالِ﴾ اين ﴿وَنَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْكِ مِنْهُ﴾ يعني ما بايد رئيس بشويم اين ﴿نَحْنُ أَحَقُّ﴾ همان ﴿أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ﴾ شيطان است هر جا سخن از اين است كه من بهترم معلوم مي‌شود گوينده شيطان است اين را در مواضع حسّاس ذات اقدس الهي بعد از گذشت چند آيه اين را تحليل مي‌كند كه چنين كسي در كمين شماست براي اينكه انسان وسوسه را كه مي‌بيند يك، وسوسه هم يك امر وجودي است يك امر عدمي نيست اين در دلش شوري افتاده كه اين حرف را بزند اين امر وجودي است ديگر اين اضطراب، اين تلاش، اين كوشش كه بگويم، اعتراف كنم اين امر وجودي است امر عدمي كه نيست اين از خود ما برنخاست براي اينكه ما قبلاً بوديم اين حالت در ما نبود ديگر اگر ما منشأ پيدايش اين حالت بوديم خب قبلاً هم ما بوديم ديگر اينكه اين حالت الآن پيدا شد معلوم مي‌شود كسي در قلب ما القا كرد اين همان ﴿يُوَسْوِسُ فِي صُدُورِ النَّاسِ ٭ مِنَ الْجِنَّةِ وَالنَّاسِ﴾[13] است اين هم يك مطلب.

فرمود اگر چنين چيزي شنيديد بدانيد اين از كار شيطان است بدون ترديد اين كسي است كه در برابر ذات اقدس الهي گفت من بهترم و سعي مي‌كند شاگرداني تربيت كند كه افزون‌طلب‌اند، مقام‌خواه‌اند، جاه‌طلب‌اند و مانند آن اين را در هر قصهٴ مهمّي بازگو مي‌كند مي‌فرمايد كه شما اين صحنه را به ياد بياوريد ﴿وَإِذْ قُلْنَا﴾ يعني «اذكروا» آن جريان را كه به ملائكه گفتيم ﴿اسْجُدُوا لِآدَمَ﴾ آنها همه سجده كردند مگر ابليس اين قصه را نقل مي‌كند تا جريان ابليس را بازگو كند وگرنه سؤال و جواب ملائكه و ﴿سُبْحَانَكَ لاَ عِلْمَ لَنَا إِلَّا مَا عَلَّمْتَنَا﴾[14] يا يك‌بار نقل كرد آن هم اول سورهٴ مباركهٴ «بقره» اينكه در بسياري از موارد اين قصه را بازگو مي‌كند براي همان جريان شيطنت شيطان است ﴿فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِيسَ﴾ آن‌گاه ابليس صريحاً اعتراض كرد در بعضي از قصه‌ها ذات اقدس الهي به ابليس مي‌فرمايد: ﴿مَا مَنَعَكَ أَلَّا تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُكَ﴾[15] چرا سجده نكردي؟ ﴿مَا مَنَعَكَ أَلَّا تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُكَ﴾ اين سؤال هست و آن جواب مي‌دهد كه ﴿أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ﴾ اينجا آن سؤال مطرح نيست بدون اينكه از او سؤال بكنند كه چرا سجده نكردي اعتراض او را نقل فرمود: ﴿قَالَ ءَأَسْجُدُ﴾ اين همزهٴ استفهام انكاري است ﴿لِمَنْ خَلَقْتَ طِيناً﴾ در بعضي از قسمتها دارد كسي كه او را از صلصال كحميء مسنون آفريده من سجده كنم. در اين قسمت دارد كه كسي كه مخلوق است، طين است سجده كنم، در قسمتهاي ديگر دارد كه ﴿خَلَقْتَنِي مِن نَارٍ وَخَلَقْتَهُ مِن طِينٍ﴾[16] من نبايد بر او سجده كنم اين ديگر از ﴿نَفَخْتُ فِيهِ مِن رُّوحِي﴾[17] بي‌خبر است خب، با اينكه خداي سبحان فرمود كه ﴿نَفَخْتُ فِيهِ مِن رُّوحِي﴾ حالا از تعليم ممكن است بي‌خبر باشد اما از ﴿نَفَخْتُ فِيهِ مِن رُّوحِي﴾ باخبر است.

﴿ءَأَسْجُدُ لِمَنْ خَلَقْتَ طِيناً﴾ در سورهٴ مباركهٴ «حجر» كه قبلاً گذشت اين قصه بازتر بيان شده يعني از آيه 33 سورهٴ مباركهٴ «حجر» تا پنجاه اين يك صفحه مربوط به همين جريان اعتراض شيطان و سجده نكردن اوست ﴿قَالَ يَا إِبْلِيسُ﴾ در سورهٴ «حجر» فرمود از آيه 32 به بعد ﴿يَا إِبْلِيسُ مَالَكَ﴾ قبلش به اين صورت بود كه ﴿وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ إِنِّي خَالِقٌ بَشَراً مِّن صَلْصَالٍ مِّنْ حَمَإٍ مَّسْنُونٍ ٭ فَإِذَا سَوَّيْتُهُ وَنَفَخْتُ فِيهِ مِن رُّوحِي فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِينَ﴾[18] اين اِباي استكباري است كه ﴿أَبَي وَاسْتَكْبَرَ﴾ در قبال اِباي اشفاقي، اباي اشفاقي مذموم نيست آنچه كه در بخش پاياني سورهٴ مباركهٴ «احزاب» آمده است كه ﴿إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَي السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَيْنَ أَن يَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا﴾ اين نشان مي‌دهد اباي اشفاقي است يعني نتوانستند اباي اشفاقي مذموم نيست اباي استكباري مذموم است كه فرمود: ﴿أَبَي وَاسْتَكْبَرَ﴾[19] اينجا اباي استكباري است كه ﴿أَبَي وَاسْتَكْبَرَ﴾ نشان استكبار او هم اين است كه ﴿قَالَ يَا إِبْلِيسُ مَالَكَ أَلاَّ تَكُونَ مَعَ السَّاجِدِينَ ٭ قَالَ لَمْ أَكُن لأَسْجُدَ لِبَشَرٍ خَلَقْتَهُ مِن صَلْصَالٍ مِنْ حَمَإٍ مَّسْنُونٍ﴾[20] اين ﴿لَمْ أَكُن﴾ از حالت استمراري خود خبر مي‌دهد يعني من آن نيستم كه در برابر كسي كه از حمأ مسنون خلق شده است سجده كنم آن‌گاه ذات اقدس الهي فرمود: ﴿قَالَ فَاخْرُجْ مِنْهَا فَإِنَّكَ رَجِيمٌ ٭ وَإِنَّ عَلَيْكَ لَعْنَتِي إِلَي يَوْمِ الدِّينِ﴾[21] بعد او استنظار كرد مهلت خواست ﴿قَالَ رَبِّ فَأَنظِرْنِي إِلَي يَوْمِ يُبْعَثُونَ﴾ خدا فرمود: ﴿فَإِنَّكَ مِنَ الْمُنظَرِينَ ٭ إِلَي يَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ﴾ آن‌گاه تهديدش شروع شد ﴿قَالَ رَبِّ بِمَا أَغْوَيْتَنِي لَأُزَيِّنَنَّ لَهُمْ فِي الْأَرْضِ وَلْأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ ٭ إِلَّا عِبَادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ﴾[22] اين اغوا مي‌كنم و تزيين مي‌كنم و گمراهشان مي‌كنم مسئله اغوا، مسئله تزيين اين در آيه محلّ بحث سورهٴ مباركهٴ «اسراء» شفاف‌تر بيان شده كه چطور اغوا مي‌كند؟ چطور گمراه مي‌كند؟ از چه راههايي وارد مي‌شود؟ تا پايان آن صفحه مربوط به كيفيت تهديد شيطان است.

پرسش: ...

پاسخ: نه، خب شيطان ديگر مكلّف بود جن بود ديگر چون در قرآن دارد كه ﴿كَانَ مِنَ الْجِنِّ﴾ وقتي بالصراحه دارد ﴿كَانَ مِنَ الْجِنِّ﴾ معلوم مي‌شود گرچه در بين فرشته‌ها بود ولي مَلك نبود از اينكه به صورت صريح قرآن دارد كه ﴿كَانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ﴾[23] و جن هم مثل انسان مكلّف است ديگر، خب.

پرسش: ...

پاسخ: اين بحث مبسوطش در همان اوايل سورهٴ مباركهٴ «بقره» چندين جلسه گذشت كه آنها اهل تكليف‌اند يا تمثيلي است براي آنها، آنها اهل رسالت و شريعت و نبوّت و اينها هستند، نيستند مبسوطاً آنجا جلد اول بحث شد، خب.

﴿فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِيسَ﴾ ذات اقدس الهي فرمود شيطان مي‌گويد من در برابر طين سجده نمي‌كنم بعد گفت ﴿أَرَأَيْتَكَ﴾ يعني «أخبرني» ﴿هذَا الَّذِي كَرَّمْتَ عَلَيَّ﴾ اينكه گفتي سجده كن او را بر ما گرامي داشتي او كرامتي دارد كه ما فاقد آن كرامتيم در همين سورهٴ مباركهٴ «اسراء» آيه هفتاد خواهد آمد كه فرمود: ﴿وَلَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِي آدَمَ وَحَمَلْنَاهُمْ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَرَزَقْنَاهُم مِنَ الطَّيِّبَاتِ وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَي كَثِيرٍ مِمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِيلاً﴾. شيطان در جريان تعليم اسما سخني نگفت چون سهمي نداشت اما از اينكه او بايد ساجد باشد و انسان بايد مسجودٌله اين كرامتي است كه نصيب انسان شده و شيطان از او محروم است به خدا عرض كرد كه ﴿هذَا الَّذِي كَرَّمْتَ عَلَيَّ﴾ به من خبر بده اينكه بر ما گرامي داشتي اگر به من مهلت بدهي من تمام ذريّه او را تبهكار مي‌كنم مگر يك گروه كمي كه به آنها دسترسي نداشته باشم ﴿لَئِنْ أَخَّرْتَنِ﴾ اين درخواست است به اين صورت به دليل اينكه در سورهٴ مباركهٴ «حجر» دارد ﴿رَبِّ فَأَنظِرْنِي﴾[24] بالصراحة استنظار كرد، مهلت خواست تا اغوا كند اينجا ﴿لَئِنْ أَخَّرْتَنِ﴾ به صورت شرط بيان كرده يعني اگر مهلت بدهي، يعني مهلت بده منتها اين را به اين صورت بيان كرده ﴿لَئِنْ أَخَّرْتَنِ إِلَي يَوْمِ الْقِيَامَةِ لَأَحْتَنِكَنَّ ذُرِّيَّتَهُ إِلَّا قَلِيلاً﴾.

احتناك، «إحتنَك» يا به معناي «استأصل» است يا به معناي «استوليٰ» است يا به معناي «أخذ الحَنك وألجمه» است جامعش همان احتناك به معناي الجام است اين كسي كه سوار بر اسب است، اين سواركار احتناك مي‌كند يعني حَنك اسب، دهنهٴ اسب، افسار اسب را با آن طناب يا غير طناب مي‌كشد اين سوار وقتي احتناك كرد حَنك و تحت حنك او را در اختيار گرفت هر جا بخواهد مي‌برد و از او سواري مي‌گيرد گاهي مي‌گويند كه جَراد «احتنك الزرع» اين ملخ به اين مزرعه حمله كرد احتناك كرد «إحتنك» يعني «استأصل»، «استأصل» يعني اصل و ريشه‌اش را خورد اينكه مي‌گويند فلان كس مستأصل شد يعني اصلش برداشته شد، كَنده شد معناي استيلا هم آمده است به معناي سلطه داشتن آن كسي كه احتناك مي‌كند حنك اسب را مي‌گيرد او هم مي‌تواند مستولي باشد چه اينكه هست، هم مي‌تواند اصل قدرت اسب را در اختيار داشته باشد ﴿لَأَحْتَنِكَنَّ ذُرِّيَّتَهُ﴾.

در جريان ذريّه، خود حضرت آدم هم دخيل است نظير آنچه كه در سورهٴ مباركهٴ «اعراف» و امثال «اعراف» گذشت كه ﴿وَإِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِن بَنِي آدَمَ مِن ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ﴾[25] اين جريان ألست، ﴿أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ﴾ اختصاصي به ذريّه حضرت آدم ندارد گرچه ظاهر آيه اين است كه ذريّه او را بيرون آورده و از ذريّه تعهّد گرفته است، اقرار گرفته آنجا آدم و من دونه است ﴿وَإِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِن بَنِي آدَمَ مِن ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ﴾ در حالي كه خود آدم هم داخل در بحث است اينجا هم خود آدم هم داخل در بحث است براي اينكه اوّلين حمله‌اي كه كرد به خود آدم حمله كرد در جريان بهشت ديگر ﴿فَوَسْوَسَ إِلَّيْهِ﴾ كه ﴿يَا آدَمُ هَلْ أَدُلُّكَ عَلَي شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَمُلْكٍ لَّا يَبْلَي﴾[26] ، خب.

﴿لَأَحْتَنِكَنَّ ذُرِّيَّتَهُ إِلَّا قَلِيلاً﴾ اين حرف را زد. ذات اقدس الهي فرمود در اينجا چند مطلب است يكي اينكه تو «الي يوم القيامه» خواستي مهلت داشته باشي اين برابر مصلحت ما ﴿إِلَي يَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ﴾[27] است نه «إلي يوم القيامه» آن وقت چه موقع است خدا مي‌داند خب، كه اين در سورهٴ مباركهٴ «حجر» گذشت. گفتي من مسلّط بشوم تسلّطت در حدّ دعوت و وسوسه خوب است بيش از اين مجاز نيستي و توان آن را هم نداري وسوسه هم يك نعمت خوبي است چون هر كس به هر مقامي در اثر تهذيب و سير و سلوك رسيد در اثر مبارزهٴ با وسوسه شيطان بود اگر شيطان نباشد و وسوسه شيطان نباشد كه كمالات نفساني ظهور نمي‌كند خب انساني كه نابيناست اگر نامحرم نگاه نكرد كه كمالي براي او نيست اگر بينا باشد و وسوسهٴ نظر به نامحرم داشته باشد و ﴿قُل لِّلْمُؤْمِنِينَ يُغُضُّوا﴾[28] امتثال كند كمال است. وسوسه نعمت است، يك دعوت است در برابر اين دعوت الهام از درون و دعوت از بيرون چند برابر وسوسه شيطان ذات اقدس الهي راه حق را به ما نشان داد هم در بخشهاي حكمت نظر فرمود چيزهايي كه نمي‌دانستيد ما به شما ياد داديم ﴿عَلَّمَ الْإِنسَانَ مَا لَمْ يَعْلَمْ﴾[29] هم در حكمت عمل فجور و تقوا را به ما الهام كرد ﴿فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا﴾[30] هيچ كس نيست كه بگويد من بد و خوب را نمي‌دانم، حق و باطل را نمي‌دانم، خير و شرّ را نمي‌دانم، حُسن و قبح را نمي‌دانم اينها را خدا به ما الهام كرد در برابر اين الهام مطالب انزالي هم دارد كتابهاي آسماني را انزال كرد، معارف وحياني را به انبيا و اوليا انزال كرد آنها از راه تبليغ و دعوت به حكمت و موعظه و جدال احسن ما را هدايت مي‌كنند پس چند برابر آنچه كه شيطان وسوسه مي‌كند انبيا و اوليا و فرشته‌ها از بيرون و نفس مُلهمه ما از درون ما را هدايت مي‌كند چه نعمتي بهتر از اين؟

آن‌گاه يك بيان نوراني امام سجاد(سلام الله عليه) دارد كه «ويلٌ لمن غَلبت آحاده أعشاره»[31] واي به حال كسي كه يكي‌هاي او از ده‌تاهاي او بيشتر باشد يعني اگر كسي يك كار خير انجام داد حدّاقل خدا ده برابر پاداش مي‌دهد، يك كار بد كرد يك كار بد يك كيفر دارد اگر كارهاي بد هر كاري يك كيفر دارد و كارهاي خير هر كاري ده‌تا پاداش دارد و انسان نتواند آن ده‌تاها را بيش از اين يكي‌ها بكند واي بر او «ويلٌ لمن غَلبت آحاده أعشاره» بنابراين ذات اقدس الهي مي‌فرمايد كه تو مسلّط نيستي بر احدي اين يك، تو در حدّ دعوت و وسوسه مأموري دو، وسوسه هم نعمت خوبي است مثل امتحان هر كس به جايي رسيد در اثر رقابت و امتحان و كوشش به جايي رسيد اگر امتحاني نباشد كه تكاملي در كار نيست.

نعم، آ‌نهايي كه با داشتن همهٴ راههاي خير بيراهه مي‌روند ما چندين بار به آنها مهلت داديم، راه توبه و انابه را باز گذاشتيم، «أنت الذي فتحت لعبادك باباً الي عفوك وسمّيته التوبه»[32] و گفتي ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا تُوبُوا إِلَي اللَّهِ تَوْبَةً نَصُوحاً﴾[33] همه اين راهها و درها را ما به روي او باز گذاشتيم او به روي خود بست از آن به بعد در تحت سلطهٴ شيطان است ديگر ما كاري به او نداريم، كاري به او نداريم يعني آن لطف خاص و فيض مخصوص را كه قبلاً اعمال مي‌كرديم ديگر اعمال نمي‌كنيم اين همان است كه شخص به حال خودش واگذار شده از آن به بعد ﴿أَنَّا أَرْسَلْنَا الشَّيَاطِينَ عَلَي الْكَافِرِينَ تَؤُزُّهُمْ أَزّاً﴾[34] هست يك، ﴿إِنَّا جَعَلْنَا الشَّيَاطِينَ أَوْلِيَاءَ لِلَّذِينَ لاَ يُؤْمِنُونَ﴾[35] هست دو، بنابراين اصل وجود شيطان خير و رحمت و بركت است، اصل وسوسه خير و رحمت و بركت است سلطه‌اي به هيچ وجه شيطان نسبت به افراد ندارد انسان چند برابر وسوسهٴ شيطان رهبري دارد، هدايت دارد و از درون و بيرون به او كمك مي‌شود اينها براهيني است كه ذات اقدس الهي اقامه كرده.

فرمود: ﴿قَالَ﴾ يعني ذات اقدس الهي به شيطان فرمود بسيار خب به تو مهلت دادم تو هم گفتي من تزيين مي‌كنم، زيبا نشان مي‌دهم، اغوا مي‌كنم تو و اين ميدان باز آزمون ﴿قَالَ اذْهَبْ﴾ برو يان كارها را مي‌خواهي انجام بدهي، انجام بده ﴿فَمَن تَبِعَكَ مِنْهُمْ﴾ از ذريّه آدم كسي پيرو تو بود ﴿فَإِنَّ جَهَنَّمَ جَزَاؤُكُمْ﴾ جزاي تابع و متبوع ﴿جَزَاءً مَّوْفُوراً﴾ عذاب جهنم كه ديگر ﴿نَقُولُ لِجَهَنَّمَ﴾ روزي است كه ما به جهنم مي‌گوييم ﴿هَلِ امْتَلَأْتِ وَتَقُولُ هَلْ مِن مَزِيدٍ﴾[36] اين ديگر ﴿تَكَادُ تَمَيَّزُ مِنَ الْغَيْظِ﴾[37] آتش جهنم طوري است كه از دور وقتي كفّار را مي‌بيند از شدّت غضب مي‌خواهد تكه تكه بشود چنين عذابي هست.

فرمود: ﴿فَمَن تَبِعَكَ مِنْهُمْ فَإِنَّ جَهَنَّمَ جَزَاؤُكُمْ جَزَاءً مَّوْفُوراً﴾ جزاي فراواني هم هست بعد فرمود هر كاري مي‌خواهي بكني بكن ﴿وَاسْتَفْزِزْ مَنِ اسْتَطَعْتَ مِنْهُم بِصَوْتِكَ﴾ مي‌خواهي اينها را جذب بكني، آدم‌ربايي كني با صدايت بكن مجازي، با سواره‌نظام و پياده‌نظام حمله بكني بكن همه اين كارها چون نه اينكه امر ابتدايي باشد ترخيص است او گفت من اينها را مي‌خواهم حضرت هم فرمود بكن فقط در حدّ دعوتي او سواره‌نظام دارد، پياده‌نظام دارد كنايه از آن است كه بعضيها قوي‌اند بعضي ضعيف، بعضيها هم به سرعت جواب مي‌دهند بعضيها هم به كُندي جواب مي‌دهند هم جواب‌دهنده‌ها چند نوع‌اند، هم وسوسه‌كننده‌ها چند گروه‌اند. فرمود: ﴿وَأَجْلِبْ عَلَيْهِمْ﴾ با سلطه اينجا را جَلب بكن ﴿بِخَيْلِكَ﴾ آن سواره‌نظام ﴿وَرَجِلِكَ﴾ آن پياده‌نظام ﴿وَشَارِكْهُمْ فِي الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلاَدِ﴾ هم اينها را وادار به گناه مي‌كني، هم در اعضاي خانوادهٴ او دخالت مي‌كني، هم در كارگاه تجاري او دخالت مي‌كني كه اين مجموعه را مجموعهٴ آلوده مي‌كني كسب حرام دارند، فرزند حرام دارند و خودشان هم با گناه زندگي مي‌كنند.

﴿شَارِكْهُمْ فِي الْأَمْوَالِ﴾ مشخص است آن كم‌فروشي، گران‌فروشي، تقلّب در كار و رباگيري اينها شركت شيطان است در مال، شركت شيطان در فرزند يكي‌اش همين است كه از راه حرام غذايي تهيه كند به اينها بدهد، سَفاه در برابر نكاح، شركت در فرزند است كه ﴿وَشَارِكْهُمْ فِي الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلاَدِ﴾ اگر در بعضي روايات دارد كه با پول غير مُخمَّس عين، نه دِيْن اگر عين، پولي كه خمسش داده نشد عين آن پول را مهريه همسر قرار بدهد مي‌شود «وشاركهم في الأولاد» نه دِين در ذمّه بگيرد كه اين هم يكي، اگر نامحرمي را ديد و علاقه و اشتياق آن نامحرم شب در بستر با همسرش كنار هم جمع بشوند اين مي‌شود شركت در اولاد، مصاديق فراواني در روايات ما هست كه شركت در اولاد از چه راه پيدا مي‌شود كه شيطان شريك اين مرد است در پيدايش اين فرزند حالا يا راههاي مالي است يا راههاي نكاحي و مانند آن.

پرسش: ...

پاسخ: فحّاش، بله خب همين است هر معصيتي كه باشد بالأخره او وسوسه مي‌كند، دخالت مي‌كند، راه نشان مي‌دهد، ﴿إِنَّ الشَّيَاطِينَ لَيُوحُونَ إِلَي أَوْلِيَائِهِمْ لِيُجَادِلُوكُمْ﴾[38] راه نشان مي‌دهد، كلمات نشان مي‌دهد، خشمگين مي‌كند، او را اغوا مي‌كند مي‌گويد تو برتري، تو بهتري اين حرام را براي او حلال مي‌كند يكي هم گفتند نامگذاريهاي بيجا كه قبلاً نام بچه‌ها را مي‌گفتند مهرداد، شمسداد، عبد شمس، عبد قمر اينها نامهاي باطلي بود كه در جاهليت مي‌گذاشتند مي‌گفتند اين هم از مصاديق شركت شيطان در اولاد است بالأخره هر راه نامشروعي كه فرزند در اثر او آلوده بشود مصداق شركت شيطان در اولاد است.

تعبيري كه مرحوم امين‌الاسلام و ديگران دارند اين است كه آنكه حضرت فرمود: «كلّ مولودٌ يولد علي الفطرة فأبواه يهوّدانه وينصّرانه ويمجسانه» از همين قبيل است هر كسي بر فطرت توحيد به دنيا مي‌آيد آن پدراني كه اين بچه‌ها را يهودي مي‌كنند يا مسيحي مي‌كنند يا مجوسي مي‌كنند اين شركت شيطان است در فرزند و مانند آن مصاديق فراواني بر اينها ذكر شده است.

پرسش: ...

پاسخ: ممكن است غيبت مي‌شود، آهنگهاي لهو و لَعب مي‌شود، مسخره مي‌شود، طنز مي‌شود، سلب حيثيت مي‌شود و مانند آن.

پرسش: ...

پاسخ: نه، خب البته خود شيطان از آن جهت كه جن است مثل انسان حرف مي‌زند منتها ما نمي‌بينيم مثل فرشته كه نيست اين جسم، بدن دارد روح دارد همه جنها همين طورند ديگر روح دارد، بدن دارد مثل ما منتها حالا ما نمي‌بينيم نه اينكه اينها نظير فرشته باشند و امثال ذلك ملكوتي محض باشند.

پرسش: ...

پاسخ: خب كسي كه شش هزار سال عبادت بكند اين سِمت را مي‌تواند داشته باشد ديگر.

پرسش: ...

پاسخ: نه، بالأخره موجودي است اين قدرت را دارد فرشته‌ها اين قدرت را دارند منتها در راه صحيح به كار مي‌برند كه ﴿الَّذِينَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلاَئِكَةُ﴾[39] آنها الهامات خوب در دلهاي مؤمنان القا مي‌كنند شيطان وساوس بد در دلهاي پيروانش القا مي‌كند اين قدرت را دارد موجودي هستند كه مي‌توانند در روح ما چه در خواب، چه در بيداري اين اثر را بگذارد ﴿وَشَارِكْهُمْ فِي الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلاَدِ وَعِدْهُمْ﴾ يعني آنها را وعده بده، وعده مي‌دهي يكي از راههايي كه اين بيان تفصيلي وساوس شيطان است كه هم وعده مي‌دهد كه اگر اين راه خلاف را انجام دادي به مقصد مي‌رسي، هم وعيد دارد كه اگر اين كار را بكني فقر مي‌كني ﴿الشَّيْطَانُ يَعِدُكُمُ الْفَقْرَ﴾[40] اين وعده هم در خير به كار برده مي‌شود هم در شرّ، هم به معناي وعدهٴ خودش است هم به معني «أوعد» البته «أوعد» فقط در شر به كار برده مي‌شود ﴿الشَّيْطَانُ يَعِدُكُمُ الْفَقْرَ وَيَأْمُرُكُم بِالْفَحْشَاءِ﴾ شيطان مي‌گويد اگر شما انفاق بكني، صدقه بدهي يا اين وجوه شرعي را بدهي فقير مي‌شوي مالت كم مي‌شود ذات اقدس الهي مي‌فرمايد اين تهديد باطلي است كه شيطان دارد انجام مي‌دهد اين «عِدْهُم» هم مي‌تواند وعده را شامل بشود و هم مي‌تواند وعيد را كه ﴿الشَّيْطَانُ يَعِدُكُمُ الْفَقْرَ﴾ را هم دربربگيرد.

فرمود اين كارها را مي‌تواني انجام بدهي ولي ﴿وَمَا يَعِدُهُمُ الشَّيْطَانُ إِلَّا غُرُوراً﴾[41] جز فريب و نيرنگ چيزي از شيطان برنمي‌آيد چه اينكه وساوس او هم در همين راستاست، بنابراين از شيطان جز شيطنت و نيرنگ كاري ساخته نيست اما اين در حدّ دعوت است نه در حدّ سلطنت فرمود: ﴿إِنَّ عِبَادِي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطَانٌ﴾ حواست جمع باشد تمام بندگان من آزادند اگر از طرف تو دعوت به گناه مي‌شود چندين دعوت‌نامه برايش مي‌فرستيم دعوت به صلاح است، از درون و بيرون ما او را هدايت مي‌كنيم، راهنمايي مي‌كنيم به وسيله انبيا، اوليا، فرشته‌ها و به وسيله نفس مُلهمه كه در درون او هست ما چنين چيزي در درون او نگذاشتيم كه به طرف شرّ دعوت بكند انسان طبعاً مايل به خير است اين‌چنين نيست كه مايل به شرّ باشد يا متساوي‌الطرفين باشد اين بر اساس فطرت مايل به خير است يك، ما همهٴ آنچه كه به فجور و تقواست در درون او نهادينه كرديم دو، به وسيله انبيا و اوليا و ملائكه هم همان را «وَ يُثِيرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ الْعُقُولِ»[42] سه، تو هم وسوسه‌اي داري در قبال اين چهار، ﴿إِنَّ عِبَادِي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطَانٌ﴾.

«و الحمد لله ربّ العالمين»


[1] اسراء/سوره17، آیه59.
[2] . نهج‌البلاغه، خطبهٴ 192.
[3] ص/سوره38، آیه75.
[4] اعراف/سوره7، آیه12.
[5] یونس/سوره10، آیه10.
[6] نساء/سوره4، آیه32.
[7] الرحمن/سوره55، آیه29.
[8] . وسائل‌الشيعه، ج15، ص369.
[9] یوسف/سوره12، آیه106.
[10] . الكافي، ج2، ص285.
[11] اعراف/سوره7، آیه12.
[12] بقره/سوره2، آیه247.
[13] ناس/سوره114، آیه5 ـ 6.
[14] سوره بقره. آيه 32.
[15] اعراف/سوره7، آیه12.
[16] اعراف/سوره7، آیه12.
[17] حجر/سوره15، آیه29.
[18] حجر/سوره15، آیه28 ـ 29.
[19] بقره/سوره2، آیه34.
[20] احزاب/سوره33، آیه72.
[21] ص/سوره38، آیه77 ـ 78.
[22] حجر/سوره15، آیه39 ـ 40.
[23] کهف/سوره18، آیه50.
[24] حجر/سوره15، آیه36.
[25] اعراف/سوره7، آیه172.
[26] طه/سوره20، آیه120.
[27] حجر/سوره15، آیه38.
[28] نور/سوره24، آیه30.
[29] علق/سوره96، آیه5.
[30] شمس/سوره91، آیه8.
[31] . وسائل‌الشيعه، ج16، ص103.
[32] . صحيفه سجاديه، دعاي 45.
[33] تحریم/سوره66، آیه8.
[34] مریم/سوره19، آیه83.
[35] اعراف/سوره7، آیه27.
[36] ق/سوره50، آیه30.
[37] ملک/سوره67، آیه8.
[38] انعام/سوره6، آیه121.
[39] فصلت/سوره41، آیه30.
[40] بقره/سوره2، آیه268.
[41] نساء/سوره4، آیه120.
[42] . نهج‌البلاغه، خطبهٴ 1.