درس تفسیر آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

87/02/09

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفسیر/سوره اسراء/آیه 60 الی 63

 

﴿وَإِذْ قُلْنَا لَكَ إِنَّ رَبَّكَ أَحَاطَ بِالنَّاسِ وَمَا جَعَلْنَا الرُّؤْيَا الَّتِي أَرَيْنَاكَ إِلَّا فِتْنَةً لِّلنَّاسِ وَالشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِي الْقُرْآنِ وَنُخَوِّفُهُمْ فَمَا يَزِيدُهُمْ إِلَّا طُغْيَاناً كَبِيراً﴾﴿60﴾﴿وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلاَئِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِيسَ قَالَ ءَأَسْجُدُ لِمَنْ خَلَقْتَ طِيناً﴾﴿61﴾﴿قَالَ أَرَأَيْتَكَ هذَا الَّذِي كَرَّمْتَ عَلَيَّ لَئِنْ أَخَّرْتَنِ إِلَي يَوْمِ الْقِيَامَةِ لَأَحْتَنِكَنَّ ذُرِّيَّتَهُ إِلَّا قَلِيلاً﴾﴿62﴾﴿قَالَ اذْهَبْ فَمَن تَبِعَكَ مِنْهُمْ فَإِنَّ جَهَنَّمَ جَزَاؤُكُمْ جَزَاءً مَّوْفُوراً﴾﴿63﴾

 

بعد از اينكه فرمود معجزاتي كه براي تثبيت نبوّت هست حتماً همراه پيامبر به او داده خواهد شد و ضمناً هم اشاره شد آن معجزاتي كه در تأييد نبوّت و رسالت آن حضرت اثر دارد آن را هم انجام مي‌دهد. معجزات اقتراحي و پيشنهادي را اگر خواستند و انجام داده شد و آنها ايمان نياوردند فرمود اين زمينهٴ عذاب را فراهم مي‌كند و دربارهٴ شخص پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) مادامي كه در بين امّت بود خداي سبحان وعده داد كه اين امت را به عذاب استيصال معذّب نكند نظير جريان حضرت نوح و مانند آن نيست كه با بودِ پيامبر امّت را عذاب بكند.

در سورهٴ مباركهٴ «انفال» آيه 33 به اين صورت بيان شد ﴿وَمَا كَانَ اللّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ وَأَنْتَ فِيهِمْ وَمَا كَانَ اللّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَهُمْ يَسْتَغْفِرُونَ﴾ دو چيز عامل امان مردم است يكي وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم)، يكي هم استغفار است در بيانات نوراني حضرت اميرالمؤمنين(سلام الله عليه) است كه دو امان از طرف خداي سبحان در روي زمين وجود داشت يكي رحلت كرد و يكي ماند، آنكه رحلت كرد وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) بود، آنكه هست استغفار مردم است كه ما از استغفار غفلت نكنيم.

معجزات اقتراحي عذاب الهي را به همراه دارد در حالي كه ذات اقدس الهي نسبت به پيامبر اسلام بشارت دادند تا حضرت زنده است امّت اسلامي را به عذاب استيصال معذّب نكند و آنچه كه در نهج‌البلاغه در خطبه «قاصعه» راجع به آن درخت مطرح شده است اين ظاهراً قبل از وجود چنين آيه‌اي بود يا اقتراح از طرف يك چند طرف خاص بود نه از طرف امّت اقتراحي عمومي نبود به هر تقدير در آنجا با اينكه پيشنهاد دادند معجزه هم برابر پيشنهاد آنها انجام شد عذاب الهي نيامد حالا يا براي اينكه اقتراح و پيشنهاد عمومي نبود يا براي اينكه اين جريان قبل از نزول آيه 33 سورهٴ مباركهٴ «انفال» بود.

فرمود: ﴿وَإِذْ قُلْنَا لَكَ إِنَّ رَبَّكَ أَحَاطَ بِالنَّاسِ﴾ ما به شما اعلام كرديم كه مردم هم تحت احاطهٴ علمي پيامبر و خداي سبحان‌اند، هم تحت احاطهٴ اقتدار پيامبر مردم نه از حوزهٴ علم خدا بيرون‌اند، نه از حوزهٴ قدرت خدا شما از اين جهت نگران نباشيد و اين رؤيايي هم كه ما به شما ارائه كرده‌ايم اين رؤيا جنبهٴ امتحاني دارد مستحضريد آن خوابي كه فقط مربوط به حالات روحي خود آ‌ن شخص است اين منشأ فتنه نيست لذا مشركان حجاز جريان معراج را بر رؤيا حمل كردند گفتند اين را خواب ديديد. خواب‌ديدن باعث امتحان مردم، افتتان مردم، ايمان و كفر مردم نيست اما اگر رؤيت باشد نه رؤيا يا اگر رؤيا و خواب‌ديدن هست صبغهٴ عملي داشته باشد نظير اينكه فرمود شما در عالم رؤيا ديدند كه وارد مسجدالحرام مي‌شويد ﴿لَقَدْ صَدَقَ اللَّهُ رَسُولَهُ الرُّؤْيَا بِالْحَقِّ لَتَدْخُلُنَّ الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ﴾[1] حضرت هم خبر داد و آن سال اتفاق نيفتد كه وارد مسجد بشوند بعضيها اعتراض كردند اين شد زمينهٴ فتنه و آزمون چون حضرت فرمود ما كه نگفتيم امسال وارد مي‌شويم كه ما بالأخره در آينده نزديك فاتحانه وارد مسجدالحرام مي‌شويم و شدند بنابراين آن رؤيايي كه فقط جنبهٴ شخصي دارد شهود و كشف خودِ اين شخص است اين امتحان نيست اينها قبول دارند كه شما اين را در خواب ديديد منتها ـ معاذ الله ـ اينها خواب انبيا را هم نظير خواب خودشان اضغاث احلام مي‌پندارند ولي اگر رؤيت باشد نه رؤيا يا اگر رؤيا هست صبغهٴ عملي داشته باشد اين مي‌تواند مورد امتحان قرار بگيرد بشود فتنه.

مطلب بعدي آن است كه آيه‌اي كه يك‌بار در قرآن تكرار شده باشد و شواهد قرآني هم او را تفسير نكند حملش آسان نيست نظير جريان ﴿وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ﴾[2] كه اين همه دشواريها و پيچيدگيها درباره اين آيه هست براي اينكه در تمام آيات قرآن فقط همين يك‌جا اين ذكر شده جريان سجده و اعتراض ابليس و امثال ذلك اينها در چند جاي قرآن آمده اينها با كمك يكديگر روشن‌تر مي‌شوند اما جريان تعليم اسما چون يك‌بار ذكر شده همچنان در اغماض و پيچيدگي و دشواري و صعوبت است. شجرهٴ ملعونه در قرآن هم همين طور است شجرهٴ ملعونه كه يك‌جا ذكر شده لعن فراوان شده كه خدا كفّار را لعنت كرده، مشركين را لعنت كرده، منافقين را لعنت كرده و مانند آن اما ﴿الشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِي الْقُرْآنِ﴾ شجرهٴ زقّوم آمده، ﴿تَخْرُجُ فِي أَصْلِ الْجَحِيمِ﴾[3] آمده اما عنوان ﴿الشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ﴾ در قرآ‌ن چون همين يك‌جاست اين است كه وجوه فراواني را به همراه دارد اين هم يك مطلب.

پرسش: ...

پاسخ: منتها حالا بالصراحه نيست از شواهد و جمع‌بندي آيات مي‌شود اين را حل كرد چه اينكه حل كرده‌اند لعنش را از يك‌جا گرفتند، شجره‌اش را از يك‌جا گرفتند شده شجرهٴ ملعونه اما با صعوبت آنها كه اين راه تفسير قرآن به قرآن را طي نكردند آمدند گفتند كه ملعون‌بودن براي آن است كه آكل و طاعمش ملعون است اينها يا مجاز در كلمه مرتكب شدند يا مجاز در اسناد را بالأخره يا مجاز لغوي يا مجاز عقلي مرتكب شدند اما دست‌درازي كردن به مجاز، دستاويز كردن به مجاز لغوي يا مجاز عقلي اين بعد از كوتاه شدن دست آدم از حقيقت لغوي و حقيقت عقلي است تا آنجا كه ممكن است آدم بايد از شواهد قرآني كمك بگيرد كه شجره چيست؟ لعن چيست؟ شجرهٴ ملعونه چيست و مانند آن. در بعضي از موارد كه انسان دستش از آيات كوتاه است روايات خوبي كه در باب وجود داشت و دارد و معارض هم ندارد مي‌تواند راه‌گشا باشد اگر روايات خودش معارض نداشت مي‌تواند شاهد خوبي باشد براي حلّ آيات ديگر، خب.

مطلب بعدي آن است كه اين شجرهٴ ملعونه عنوان شَجَر همان طوري كه برخي از اهل معرفت ذكر كردند در بهشت عنوان شجر نيست ﴿جَنَّاتٌ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ﴾[4] هست و مانند آن هر چه از بهشت نقل مي‌شود فقط ميوه‌هاي بهشت نقل مي‌شود درست است درخت در بهشت وجود دارد اما عنوان شجر بر درخت اطلاق نشده و شجره هم گفته نشده سرّش آن است كه شجرِ دنيا اينها شاخه به شاخه و شاخ به شاخ درهم تنيده‌اند اما آنچه كه در بهشت هست همه اين شاخها و شاخه‌ها مستقيم و معتدل‌اند شَجر نيست به اين معنا كه درخت هست، ريشه دارد، ساقه دارد، تنه دارد، برگ دارد، ساق و شاخه دارد، ميوه دارد اما آن حالت تشاجر و مشاجره و درهم تنيدن و درهم رفتن و مزاحم هم بودن اينها نيست اگر ما چنين چيزي داشته باشيم اين ديگر شجر نيست اين مشاجره‌اي بين شاخه‌ها و شاخهاي او نيست شايد بر اساس اين نكته باشد كه ﴿جَنَّاتٌ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ﴾ آمده، تعبيرات ديگر آمده ﴿مُدْهَامَّتَانِ﴾[5] آمده اما «شجره» نيامده آنجايي هم كه منشأ رحمت و بركت است موصوف است به طيّب بودن يا مبارك بودن كه ﴿ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً كَلِمَةً طَيِّبَةً كَشَجَرَةٍ طَيِّبَةٍ﴾[6] يا آنچه كه درباره جريان حضرت موسي(سلام الله عليه) است كه فرمود اين نداي «أنا الله» را از شجرهٴ مباركه شنيد. در سورهٴ مباركهٴ «قصص» به اين صورت بيان شده آيه سي سورهٴ مباركهٴ «قصص» اين است ﴿فَلَمَّا أَتَاهَا نُودِيَ مِن شَاطِئِ الْوَادِ الْأَيْمَنِ فِي الْبُقْعَةِ الْمُبَارَكَةِ مِنَ الشَّجَرَةِ أَن يَا مُوسَي﴾ ﴿شَاطِئِ الْوَادِ الْأَيْمَنِ﴾ اينكه مي‌گويند واديِ اِيمن، واديِ اِيمن اين بايد توجه داشت كه ما واديِ ايمن نداريم، اِيمنِ وادي داريم اين اِيمن صفت وادي نيست، صفت شاطيء است شاطيء يعني جانب ﴿مِن شَاطِئِ الْوَادِ الْأَيْمَنِ﴾ يعني «من الشاطيء الأيمن للوادي» نه اينكه ما وادي داشته باشيم به نام وادي اِيمن اگر در شعر و غير شعر آمده اينها خيال كردند كه اِيمن وصف وادي است اين ايمن وصف شاطيء است شاطيء يعني جانب، جانبِ راست وادي نه جانبِ واديِ راست، خب. ﴿مِن شَاطِئِ الْوَادِ الْأَيْمَنِ﴾ كه مباركه است از آنجا ندا داده شده ﴿إِنِّي أَنَا اللَّهُ﴾ و مانند آن كه با كلمهٴ مباركه محفوف است.

بالأخره شجر به اين معنا كه مشاجره‌اي در اغصان آ‌نها باشد نيست سرّش اين است كه اصلاً در بهشت جا براي مشاجره نيست كه هيچ كس ﴿لَا لَغْوٌ فِيهَا وَلاَ تَأْثِيمٌ﴾[7] چه در انهارش، چه در اشجارش، آبهايش هم كه روان‌اند اين طور نيست كه سرشان به سنگ بخورد مزاحم داشته باشد، درختهايش اين طور است، ميوه‌هايش اين طور است، پرنده‌هايش هم اين طور است و مانند آن.

پرسش: ...

پاسخ: نه، پيچيدگي غير از، لَفيف غير از تشاجر است اينها درهم بودن غير از پيچيده بودن است يك وقت است كه زيري هست و رويي است و بعضها ببعض محيط است اينها ملفوف‌اند به يكديگر اما درهم باشند الآن اين مشاجره كه در درختهاست هر شاخه‌اي كه قوي‌تر است جلوي شاخهٴ ضعيف‌تر را مي‌گيرد اصلاً نفس او را قطع مي‌كند درخت اين است ديگر همه‌شان نور مي‌خواهند و هواي آزاد مي‌خواهند آنكه قوي‌تر است خودش را پهن مي‌كند، آنكه ضعيف‌تر است لابه‌لا خودش گُم مي‌شود نه ميوه مي‌دهد، نه اگر ميوه داد ميوهٴ او قابل بهره‌برداري صحيح است يك خاصيّت قوي و ضعيف است در درختان اما آنجا اين طور نيست آ‌نها همه‌شان ملفوف‌اند، پيچيده‌اند هر كدام حافظ ديگري است و در خدمت ديگري و مانند آن، خب.

پرسش: ...

پاسخ: بله، حالا وقتي كه ذات اقدس الهي احاطهٴ علمي دارد و احاطهٴ قدرت دارد اين فتنه و آزمون به تو آسيبي نمي‌رساند ما اينها را در قرآن لعن كرديم از رحمت الهي‌ هم دورند به تو هم آسيب نمي‌رسانند گرچه تخويف مي‌كنيم و تخويف هم به حال اينها سودمند نيست ﴿فَمَا يَزِيدُهُمْ إِلَّا طُغْيَاناً كَبِيراً﴾ اما هيچ مشكلي دامنگير تو نيست براي اينكه ﴿إِنَّ رَبَّكَ أَحَاطَ بِالنَّاسِ﴾ اينها كجا مي‌توانند فرار بكنند، خب.

مطلب بعدي آن است كه از كجا ما اين رواياتي كه دربارهٴ بني‌اميه وارد شده است كه اينها به منبر پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) تهاجم كردند و روي پلّه‌هاي منبر رفت و آمد مي‌كنند آن طوري كه بوزينه رفت و آمد مي‌كند از كجا اينها در قرآن لعن شدند مي‌گويند برابر آنچه كه در سورهٴ مباركهٴ «احزاب» آمده اينها ملعون‌اند در سورهٴ مباركهٴ «احزاب» آيه 57 به اين صورت آمده است ﴿إِنَّ الَّذِينَ يُؤْذُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ وَأَعَدَّ لَهُمْ عَذَاباً مُّهِيناً﴾ آنها كه ذات اقدس الهي را آزار مي‌كنند يعني دين او را هتك مي‌كنند، آنها كه وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) را آزار مي‌كنند هم شخصيت حقيقي او را، هم شخصيت حقوقي او را آزار مي‌كنند نظير ﴿إِن تَنصُرُوا اللَّهَ يَنصُرْكُمْ وَيُثَبِّتْ أَقْدَامَكُمْ﴾[8] ايذا هم در برابر نصرت است كسي دين خدا را ياري كند ﴿تَنصُرُوا اللَّهَ﴾ خواهد بود، كسي دين خدا را هتك كند ﴿إِنَّ الَّذِينَ يُؤْذُونَ اللَّهَ﴾ خواهد بود درباره پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) هم همين طور است.

اموي از بدترين گروهي بودند كه هم دين الهي را هتك كردند و هم وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) را رنجاندند و مشمول اين آيه 57 سورهٴ مباركهٴ «احزاب» خواهند بود كه ﴿إِنَّ الَّذِينَ يُؤْذُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ﴾ تعبير به فعل ماضي براي تحقّق وقوع است نه اينكه خداي سبحان در گذشته اينها را لعن كرده در آينده لعن نمي‌كند در بعضي از آيات دارد كه اينها كساني‌اند يعني كفار و منافقين و مشركان و امثال ذلك كه ﴿عَلَيْهِمْ لَعْنَةُ اللّهِ وَالْمَلاَئِكَةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِينَ﴾[9] گرچه مردم خبر ندارند ولي از اينكه از باطل بيزارند و باطل را بد مي‌گويند و آنها نمودار كاملي از باطل‌اند بنابراين مشمول طَرد و لعن فرشتگان‌اند و مشمول طرد و لعن تودهٴ مردم ﴿لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ وَأَعَدَّ لَهُمْ عَذَاباً مُّهِيناً﴾ اينها پس به كمك آن روايات و برخي از آيات مي‌شود مطمئن شد كه منظور از اين شجرهٴ ملعونه همان مخالفان اسلام‌اند البته همان طوري كه در بخشهاي مثبت مثلاً ﴿الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ﴾ كه بر اولياي الهي حمل مي‌شود بيان مصداق كامل است نه حصر، از سنخ تطبيق است نه تفسير در جريان منفي هم همين طور است اگر يك سلسله آياتي بر بني‌اميه تطبيق شد اين حصر نيست الآن هم كساني كه دين خدا را وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) هتك مي‌كنند مشمول همين آيه 57 سورهٴ مباركهٴ «احزاب‌»اند ديگر ﴿إِنَّ الَّذِينَ يُؤْذُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ﴾ اينها كساني‌اند كه ﴿لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ﴾ حصر مصداقي ندارد منتها آنها مصداق كامل‌اند، پيشگام‌اند در اهانت و مانند آ‌ن.

مطلب ديگر اينكه وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) همان طوري كه يك تعليم عمومي داشت يك تعليم خصوصي، يك تعليم حصولي هم داشت يك تعليم شهودي الآن درسهايي كه در حوزه و دانشگاه هست همين دو، سه رشته است يعني مبتدي و متوسّط و نهايي اينها بعضيها تازه وارد حوزه يا دانشگاه مي‌شدند، بعضيها متوسط‌اند، بعضي درجه عالي‌شان بود اين همان علوم رسمي و حصولي است كه در حوزه‌ها و در دانشگاه‌ها به اين دو، سه درجه تقسيم مي‌شد و تدريس مي‌شد اما وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) گذشته از اينكه اين تدريسها را داشتند يعني تدريسهاي عمومي داشتند در نماز جمعه‌ها در مسجدها و مانند آن و جلسات خصوصي هم داشتند براي خواص از اصحابشان يك مكتب ديگر هم داشتند كه آن مكتب، مكتب شهودي بود اين را هم مرحوم كليني(رضوان الله تعالي عليه) در جلد هشت كافي يعني روضه كافي از معصوم(سلام الله عليه) نقل مي‌كند هم مرحوم ابوالفتوح نيشابوري معروف به ابوالفتوح رازي در تفسير روض‌الجنان نقل مي‌كند كه وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) بعد از نماز صبح چون نماز صبح نظير نماز ظهر و شب اين طور نبود كه جمعيتش عمومي باشد همه بتوانند از راههاي دور خودشان را برسانند بالأخره جمعيت كمتري بود و هنوز مردم وارد صبح نشده بودند از اينها بعد از نماز صبح مي‌پرسيد كه ديشب چه چيزي ديديد در عالم رؤيا؟ خب بعضيها در كلاس رؤيا درس مي‌خوانند. اين شهود، كشف، اول در خواب است بعد در حالت مناميه در بيداري، بعد در حال يَقظه اين سه گونه براي كساني‌ كه آن اهل باطن‌اند ظهور مي‌كند. آن روايتي كه مرحوم كليني در جلد هشت كافي دارد اين است كه حضرت هر روز سؤال مي‌كرد كه چه چيزي ديديد؟ طرزي اين خواص اصحاب را تربيت كرد كه اين خواب براي آنها كلاس درس بود چقدر غذا بخورند، سبك‌تر غذا بخورند، زودتر بخوابند، رو به قبله بخوابند، با دعا بخوابند كه چيز ياد بگيرند نه اينكه بخوابند كه بخوابند، بخوابند كه بيدار باشند اگر يك روز يا دو روز بود خب آن تعبير را وجود مبارك حضرت طبق نقل مرحوم كليني نمي‌كرد دارد هر روز سؤال مي‌كرد «مَن مبشّرات» از همه هم كه سؤال نمي‌كرد كه اين هم كه جناب نيشابوري معروف ابوالفتوح رازي در ذيل همين آيه محلّ بحث در تفسير شريفشان نقل مي‌كنند همين است كه حضرت هر روز از اين خواص بعد از نماز صبح سؤال مي‌كرد كه ديشب در عالم رؤيا چه چيزي ديديد؟ معلوم مي‌شود كه درست است درس و بحث و كتاب و كتيبه و اين صورت نبود كه كتابي را باز كنند هر روز بخوانند و يك صفحه درس بگويند اين‌چنين نبود اما درسهاي شهودي بود، درسهاي كشف بود، درسهاي تهذيب بود، درسهاي معرفتي بود آن وقت درس هم همان است كه از درون بجوشد اين «يُثِيرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ الْعُقُولِ»[10] اين است حضرت آن توان را داشت به عنايت الهي كه خواب تمام اينها را تفسير بكند و تعبير كند ما وقتي خوابي ديديم واقعاً از تعبير خواب خودمان عاجزيم براي اينكه خودمان را نشناختيم نه روانكاويم، نه درون‌كاويم نه درونِ درون خود، نه روانِ روان خود را خبر داريم چه رسد به اينكه خواب ديگران را تعبير كنيم ما براي اينكه خودمان را گُم كرديم كاري هم با خودمان نداريم ماييم و همين غذا خوردن و سخن گفتن و رفتن و ماييم در حوزهٴ بيرون از درون خودمان داريم زندگي مي‌كنيم ما در بيرون داريم زندگي مي‌كنيم نه در درون حضرت آن درونيها را هم مي‌پروراند، بيرونيها را هم مي‌پروراند اينكه عرض كردم اگر يك بار بود كه مرحوم كليني از حضرت نقل نمي‌كرد كه هر روز سؤال مي‌كرد «مَن مبشّرات» در ذيل همان روايت دارد كه شما اگر روبه‌راه باشيد، غذاي حلال بخوريد، مواظب دهنتان باشيد، هر حرفي را نزنيد، هر حرفي را نشنويد در متن زندگي و سياست و اينها هم مي‌توانيد باشيد مثل سيد مدرّس(رضوان الله عليه) جدا نباشيد، خب اين نعمتهاي فراواني كه ذات اقدس الهي به امام داد با اينكه در متن سياست بود ديگر اين طور نبود كه از مردم جدا باشد ديگر آدم مي‌تواند در متن زندگي باشد اما نه بيراهه برود نه راه كسي را ببندد، نه خلاف بگويد نه خلافي را تحمل بكند اينها شدني است اينها كه پيغمبر نبودند و امام نبودند اينها هم طلبه‌اي بودند به اين صورت رشد كردند وقت براي همه هست حضرت فرمود اگر شما بهتر از اين زندگي بكنيد «لصافحتكم الملائكه»[11] اين را مرحوم كليني در جلد هشتم نقل كرده در روضه كافي اين از بهترين و لطيف‌ترين تعبيرات روايي ماست فرمود اگر شما بهتر از اين راه برويد فرشته‌ها با شما مصافحه مي‌كنند دور نيست «لصافحتكم الملائكه» آن‌گاه مي‌بينيد در بين همين طلبه‌ها افراد شاخصي برمي‌خيزد آن روز به عرضتان رسيد كه سه‌تا طلبه با هم درس خواندند هر سه برجسته شدند آبرويي براي شيعه شدند خب اين مرحوم آقاي حكيم(رضوان الله عليه) طلبه بود اين مستمسك را به تنهايي نوشت مستمسك يك كتاب قوي است اين مرحوم آقاي اميني يك طلبه آذري بود اين الغدير نوري است سيدناالاستاد علامه طباطبايي هم كه خب از نزديك ديديد اينها سه‌تا طلبه بودند خوب درس خواندند آبرويي شدند براي شيعه كارهاي گردهمايي و لَجنه‌اي و گروهي كه نكردند كه يك نفر بود مگر آسان است آدم يك نفر چند جلد كتاب عميق بنويسد يا يك دوره ولايت بنويسد يا يك دوره تفسير بنويسد غرض اين است كه فرمود اگر شما بهتر از اين زندگي بكنيد «لصافحتكم الملائكه» فرشتگان با شما هستند.

بنابراين اين راه براي هميشه باز است اين بركت را در تفسير ابوالفتوح رازي شما مي‌بينيد كه ذيل اين آيه اين روايتي را كه مرحوم كليني نقل كرد ايشان هم نقل مي‌كنند.

پرسش: ...

پاسخ: آن يادداشت كند ديگر.

پرسش: ...

پاسخ: يادداشت كند وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) اين طور كه مرحوم مجلسي(رضوان الله عليه) نقل كرده است كسي در محضر حضرت عرض كرد كه محفل شما بسيار شيرين است ما وقتي از اينجا بيرون رفتيم ديگر آن لذّت در كام ما نيست حضرت فرمود چرا به من مي‌گوييد «استعن بيمينك»[12] به دستت بگو شما هر چيزي آمدي اينجا بنويس خب شما همين طوري مي‌آيي مي‌نشيني بعد مي‌روي خب از يادت مي‌رود ديگر فرمود: «استعن بيمينك» به من نگو من يادم مي‌رود به دستت بگو كه بنويس اين كتابت براي همين است، اين قلم براي همين است، اين لوازم تحرير براي همين است آدم وقتي كه بنويسد بعد به نوشته‌هايش مراجعه مي‌كند اينها را جمع‌بندي مي‌كند و به مطلب كامل مي‌رسد اين در باب استحباب نوشتن حروف يا لزوم نوشتن بعضي مطالب همين است فرمود: «استعن بيمينك» خوابي هم كه ديد آدم وقتي بنويسد همين طور است.

پرسش: ...

پاسخ: خب آن سرّش اين است كه ما بيداريمان را مواظب نبوديم اگر بيداري‌مان را مواظب باشيم خوابمان هم يادمان مي‌ماند كه چه چيزي خواب ديديم اين لطيفه را مرحوم بوعلي نقل كرد فرمود آدم دروغگو هرگز خواب راست نمي‌بيند چون خواب ظهور همان مَلكات بيداري است ديگر كسي كه خلاف نقل مي‌كند اين هر چه كه به او در عالم رؤيا چيز خوب به او مي‌دهند اما اين عادت كرده به خلاف اين راست را كج مي‌كند حالا وقتي هم كه بيدار شده اگر هم يادش باشد مُعبّر را گرفتار مي‌كند كسي نمي‌تواند خوابِ كج را تعبير بكند كه آدمِ غير صادق رؤياي صادق ندارد براي اينكه ظرف، ظرفِ آلوده است اين يك، آن مظروف طيّب و طاهر را در اين ظرف آلوده مي‌ريزد دو، اين مي‌شود آلوده سه، وقتي كه بيدار شد يا يادش نيست يا اگر يادش باشد آلوده يادش است خب آلوده هر معبّري را به ستوه درمي‌آورد اين را نمي‌تواند عبور كند معبّر نمي‌تواند عبور بكند اگر توانست عبور بكند از آنچه را كه در يادش هست و آنچه را كه اول ديد راه اگر باشد بله، معبّر مي‌تواند مشكل را حل كند اما در اثر تبهكاري اين نائم راه بسته است راهِ عبور نيست از بس كج‌انديشي كرده كه اين مُعبّر را گرفتار كرده خب وقتي راه نباشد اين چطور عبور بكند تا نتواند عبور بكند به مقصد اصلي نمي‌رسد تا نتيجه را اعلام بكند بگويد اين خواب اين‌چنين بوده است و اين نتيجه نصيب‌تان مي‌شود اين در راه مانده خودش كجا عبور بكند؟

غرض اين است كه آدمِ امين، آدم صادق، آدم خالص رؤياي صادقانه و خالصانه و آمنانه مي‌بيند اين نصيبش مي‌شود همين معنا را حضرت هر روز از شاگردانش بعد از نماز صبح مي‌پرسيد «مَن مبشّرات»[13] ، خب.

فرمود كه اگر اين شجرهٴ ملعونه در قرآن بخواهند به تو آسيب برسانند مقدورشان نيست چون ﴿إِنَّ رَبَّكَ أَحَاطَ بِالنَّاسِ﴾ و اينها هم چون ملعون‌اند تحت قَهر الهي‌اند.

پرسش: ...

پاسخ: نه ديگر اين ماضي در گذشته وجود مبارك پيغمبر اين خواب را ديده گاهي رؤيايي كه آدم مي‌بيند در مدت كوتاه زود تعبير مي‌شود، گاهي هم ساليان متمادي طول مي‌كشد وجود مبارك يوسف صدّيق آن رؤيايي را كه در نوپايي و نوسالي ديد تا آن وقتي كه به پدر بزرگوارش بگويد ﴿يَا أَبَتِ هذا تَأْوِيلُ رُؤْيايَ﴾[14] كه من قبلاً ديدم چند سال طول كشيد؟ خداي سبحان رؤيايي را نصيب پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود يك، بعد از گذشت آن رؤيا با فعل ماضي تعبير مي‌كند كه اين رؤيايي كه ما قبلاً به تو نشان داديم دو، اين آزمون است و اين فتنه است و بعداً اتفاق افتاد سه. لازم نيست كه رؤيا و تعبيرش در مدينه باشد يا همزمان باشد، خب رؤيا در كنعان بود تعبيرش در مصر است با گذشت ساليان متمادي گفت ﴿يَا أَبَتِ هذا تَأْوِيلُ رُؤْيايَ﴾[15] كه من قبلاً ديدم، خب.

از اينكه فرمود: ﴿فَمَا يَزِيدُهُمْ إِلَّا طُغْيَاناً كَبِيراً﴾ ناظر به همان است با آن مثالهايي كه قبلاً گفته شد كه اگر ميوهٴ شادابي را كسي كه دستگاه گوارش‌اش آسيب ديده است بخورد اين ميوه درد او را اضافه مي‌كند زيرا طبيب حاذق، پزشك معالجش گفت كه ميوهٴ خام با دستگاه بيمار تو هماهنگ نيست تقصير اين گلابي شاداب نيست تقصير آن براي ضعف معده و رودهٴ اوست بعد جريان سجدهٴ فرشته‌ها درباره حضرت آدم را ذكر كرد.

جريان سجده در چند جاي قرآن كريم آمده است اما جريان تعليم اسما همان يك‌جا آمده كه با صعوبت همراه بود آن روايتي هم كه چند روز قبل از وجود مبارك امام رضا(سلام الله عليه) نقل شده است كه درخت بهشتي هر ميوه‌اي را كه بهشتي طلب بكند مي‌دهد[16] ظاهراً بايد در ذيل همان بحث جريان آدم(سلام الله عليه) در تفسير تسنيم آمده باشد[17] شايد مرحوم فيض(رضوان الله عليه) هم در ذيل آيه ﴿أُكُلُهَا دَائِمٌ﴾[18] اين روايت را نقل كرده باشد اين دوجا اگر مراجعه بشود آن روايت ديده مي‌شود، خب.

فرمود: ﴿وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلاَئِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ﴾ جريان آدم اگر تعليم اسما اول شد كه ﴿وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ﴾[19] بعد عرضهٴ اسما بر فرشته‌ها شد ﴿ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَي الْمَلاَئِكَةِ﴾ بعد اظهار عجز فرشته‌ها اعلام شد كه ﴿سُبْحَانَكَ لاَ عِلْمَ لَنَا إِلَّا مَا عَلَّمْتَنَا﴾[20] بعد مرحلهٴ سوم در مرحلهٴ چهارم ذات اقدس الهي به حضرت آدم(سلام الله عليه) دستور داده باشد كه ﴿يَا آدَمُ أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمَائِهِمْ﴾[21] اگر اين مراحل چهارگانه قبلاً اتفاق افتاده باشد جريان ﴿اسْجُدُوا لِآدَمَ﴾[22] سَهل بود اين جريان براي همه قابل تحمّل بود و شيطان هم هيچ راهي براي اعتراض نداشت اگر اعتراض داشت اعتراضش به سبك ديگر بود نه اين براي اينكه اين ديگر بيّن‌الرشد شد ديگر كه او لياقت دارد.

آن سؤالي كه فرشته‌ها كردند سؤال اعتراضي نبود سؤال استفهامي بود زيرا ذات اقدس الهي قبل از آفرينش آدم(سلام الله عليه) با فرشته‌ها(عليهم السلام) در ميان گذاشت كه ﴿إِنِّي جَاعِلٌ فِي الأَرْضِ خَلِيفَةً﴾[23] آنها عرض كردند اگر خلافت براي تقديس و تسبيح است كه ما مُقدّس و مسبّحيم كه خداي سبحان فرمود: ﴿إِنِّي أَعْلَمُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ﴾[24] آن سؤال آنها درباره جريان سؤال مشورتي بود به اصطلاح اما اين اعتراض ابليس(عليه اللعنه) درباره اين است كه خود را در برابر ذات اقدس الهي قرار داد اگر اين دستور سجده بعد از عبور از اين مراحل چهارگانه باشد ديگر شيطان بهانه‌اي براي اعتراض نداشت ممكن بود آن وقت يك اعتراض ديگري بكند ولي اين اعتراض در آنجا جا نداشت كه بگويد كه ﴿أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ﴾ براي اينكه ﴿خَلَقْتَنِي مِن نَارٍ وَخَلَقْتَهُ مِن طِينٍ﴾[25] براي اينكه او ديد كاري از او ساخته است كه از هيچ فرشته‌اي ساخته نيست او حقايق اسما را آشناست، معلم فرشته‌ها شد و مانند آن خودش هم كه در جنب فرشته‌ها در جمع برخي از فرشته‌ها بود. از اين صحنه معلوم مي‌شود كه اين امر به سجده بعد از اينها نبود يا در خفاي اين امور قرار گرفت و مانند آن وگرنه شيطان آن اعتراض را نمي‌كرد.

مطلب ديگر اينكه اساس ملعون شدن شيطان تنها در معصيت نيست كه يك سجده نكرده تا كسي كه نماز نخواند مثلاً ـ معاذ الله ـ او هم مثل شيطان باشد تمام مشكل شيطان بر اساس استكبار او بود نه ترك سجده، استكبارش اين است كه خود را در برابر خداي سبحان قرار داد به خدا عرض كرد شما نظرتان اين است كه من بايد سجده كنم ولي من نظرم چيز ديگر است تمام جُرم شيطان اين است «جُرمش اين بود كه در آينه عكس تو نديد ورنه بر بوالبشري» به تعبير استاد ما مرحوم حكيم الهي قمشه‌اي «ورنه بر بوالبشري ترك سجود اين همه نيست» حالا يك سجده نكرده لعنِ ابد دامنگير او بشود كه نيست اين معصيت است اما وقتي كسي ـ معاذ الله ـ خود را در برابر خدا قرار بدهد اين ديگر معصيت عادي نيست اين بدترين كفر است ديگر بگويد من نظرم اين است اين مي‌شود ﴿أَفَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَوَاهُ﴾[26] ديگر.

شيطان از آن به بعد كه همهٴ نتايج عبادتهاي شش هزارهاي سالهٴ خود را يك‌جا از دست داده بود تصميم جدّي گرفت كه بشر را آلوده كند آن قسمت در اين بخش از آيات آمده ﴿وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلاَئِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ﴾ كه بحثش مبسوطاً گذشت ﴿فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِيسَ﴾ سرّ اعتراض‌آميزش هم اين بود كه ﴿أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِي مِن نَارٍ وَخَلَقْتَهُ مِن طِينٍ﴾[27] ﴿قَالَ ءَأَسْجُدُ لِمَنْ خَلَقْتَ طِيناً﴾ اين سؤال اعتراض‌آميزش.

خب اگر او مي‌دانست كه روحِ الهي به آدم داده شد و آدم حقايق اسما را بلد است نه تنها بلد است بلكه معلّم ملائكه است اين حرف را نمي‌زد.

پرسش: ...

پاسخ: بله، يك وقت است كه بهانه‌اي دارد، يك وقت بهانه‌اي ندارد.

پرسش: ...

پاسخ: همين است آنها شيطان‌اند، ﴿أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ﴾ مي‌گويند ولي بهانه‌اي ندارند در آنها اگر شيطان بعد از اين جريان بود خب بهانه‌اي نداشت گناهش طور ديگر بود يك چيز ديگر مي‌گفت اما حالا كه اين بهانه را مي‌آورد معلوم مي‌شود كه از حقيقت آدم باخبر نبود از جريان تعليم اسما باخبر نبود.

پرسش: ...

پاسخ: نه، آخر چون از خلقت طين خبر داشت از تعليم اسما خبر نداشت كه.

پرسش: ...

پاسخ: درست است ولي منظور آن است كه اگر اين بداند كه اين همه اسماي الهي را بلد است، معلم ملائكه است و مانند آن كه در برابرش آن حرف را نمي‌زند كه او از گِل خلق شده كه.

پرسش: ...

پاسخ: نه، او را كه نمي‌تواند بگويد من قبول ندارم درست است كه ممكن است قبول نكند.

پرسش: ...

پاسخ: بله، نه اينكه او قبول داشته باشد او كسي كه مستكبر است چيزي را باور ندارد اما بهانهٴ مذاكره‌اي ندارد اين فقط ذات اقدس الهي فرمود كه من كه نگفتم شما براي كسي سجده كنيد كه از گِل است كه مي‌گويم براي كسي سجده كنيد كه معلم ملائكه است آن وقت اين حرفي براي گفتن ندارد نه اينكه حالا اگر اين صحنه اتفاق افتاده بود او سجده مي‌كرد كسي كه در درون او استكبار است استكبار اِبايي دارد كه هرگز در برابر حق خضوع نمي‌كند.

«و الحمد لله ربّ العالمين»


[1] فتح/سوره48، آیه27.
[2] بقره/سوره2، آیه31.
[3] صافات/سوره37، آیه64.
[4] بقره/سوره2، آیه25.
[5] الرحمن/سوره55، آیه64.
[6] ابراهیم/سوره14، آیه24.
[7] طور/سوره52، آیه23.
[8] محمد/سوره47، آیه7.
[9] بقره/سوره2، آیه161.
[10] . نهج‌البلاغه، خطبهٴ 1.
[11] . الكافي، ج2، ص424.
[12] . بحارالأنوار، ج2، ص152.
[13] . الكافي، ج8، ص90.
[14] یوسف/سوره12، آیه100.
[15] یوسف/سوره12، آیه100.
[16] . ر.ك: عيون أخبارالرضا(ع)، ج1، ص306.
[17] . تفسير تسنيم، ج3، ص342 ـ 343.
[18] الرعد/سوره13، آیه35.
[19] بقره/سوره2، آیه31.
[20] بقره/سوره2، آیه32.
[21] بقره/سوره2، آیه33.
[22] بقره/سوره2، آیه34.
[23] بقره/سوره2، آیه30.
[24] بقره/سوره2، آیه30.
[25] اعراف/سوره7، آیه12.
[26] جاثیه/سوره45، آیه23.
[27] اعراف/سوره7، آیه12.